بيات نان
هفته خواندنيهاي
ها"ترين" ديگر و عشق از
انسان غياب در نو رمان
دوراس غمانگيز سمفوني
ديدگاه
آشنا غريبه
بيات نان
جمعه صبح داستان
زير در آثار زوال ميكند تهديد را ادبي مطبوعات آنچه
آثار.است نشريات تيراژ از شده انباشته كاغذ خروارها
است ، شده سپرده نسيان به و چاپ بار يك كه ارزشمندي ادبي
اين است ، خود گذشته مرور است مطبوعات ويژگي آنچه اما
بيرون آرشيو تاريك زواياي دل از را آثار ميتواند ويژگي
رويكرد اين اگر البته.كند كارآمد و روز به را آن و بكشد
رجعت اين در.نياز سر از نه و باشد تامل سر از گذشته به
در نوستالژيك حس يا و همدلي حس ايجاد هدفم گذشته به
براي گذشته قصههاي از نمونههايي ارايه و گذشته نسلهاي
خوانندگان درد به انتخابها اين اميدوارم.جوانترهاست
انگيزه ميكنم انتخاب كه قصههايي در ميكنم سعي.بخورد
از "غافلگيري" هنري.ا قصههاي در.بگويم را انتخابم
اين نيز بيات نان قصه در.است برخوردار بالايي اهميت
شكست بر تكيه با غافلگيري.ميشود ديده خوبي به نكته
.ا داستان شخصيتهاي باورهاي و ما ذهنيت باورهاي.باورها
اتفاق باور شكست اين وقتيخودشان ذهنيت و خود از هنري
است ، جالبي پارادوكس اين و ميبرد لذت خواننده ميافتد ،
.فروريزيدرونمان از لذت
شهرزاد
آسيم محمد:ترجمه
شده واقع خيابان كنج در ميچام مارتا ميس نانوايي دكان
بالا پلهها از آدم كه وقتي داشت پله سه دكانش).بود
كرده نصب در روي كه زنگي ميكرد باز را دكان در و ميرفت
(.ميآمد در صدا به بودند
دلار هزار دو ميگذشت مارتا ميس شريف عمر از سال چهل
اينها از غير به دنيا مال از.داشت بانك در اندوخته
از بسياري.بود هم رئوف قلب يك و عاريه دندان دو صاحب
چنگ به شوهري نميرسيدند مارتا ميس پاي به كه زنها
.بودند آورده
بالاخره ميآمد نانوايي دكان به كه مشتريهايي از يكي
.افتاده جا بود مردي.كرد جلب خود به را مارتا ميس توجه
ريشش به بود معلوم.داشت رنگ خرمايي ريش و ميزد عينك
.بود پاك خيلي.ميرود ور زياد
مستعمل او لباس.ميكرد صحبت آلماني لهجه با را انگليسي
.بود شدن پاره شرف در هم آن جاهاي بعضي و
.بود تميز و مرتب او ظاهر اين وجود با داشت هم وصله
.ميآمد نظر به ادب با هم خيلي
پنج دانهاي تازه نان.ميخريد بيات نان گرده دو هميشه
بيات نان جز.سنت پنج تا دو بيات نان ولي داشت ارزش سنت
.نميخريد ديگر چيز
ميكرد نگاه مشتري اين صورت و سر به دقت به مارتا ميس
او انگشتان روي قهوهاي و قرمز لكهاي بار يك كه اين تا
.ميباشد فقيري بسيار نقاش او كرد گماننمود مشاهده
بيات نان و نموده نقاشي كرده ، زندگي دخمهاي در شك بدون
مجسم نظر در را مارتا ميس لذيذ شيرينيهاي و است خورده
.ميسازد
آن از و مينوشيد چاي نشسته تنها كه هنگامي اوقات اغلب
آرزو و ميكشيد آهي ميخورد مربا با لذيذ برشته نانهاي
از بيات نان جاي به و ميآمد مودب نقاش اين كاش ميكرد
قلب شد اشاره هم قبلا چه چنان.ميخورد لذيذ غذاي اين
.بود رئوف مارتا ميس
حاصل اطمينان او شغل به راجع خود حدس در كه اين براي
دكان گوشه در آورد بود خريده پيش چندي كه را تابلويي كند
.نمود نصب
مجلل قصري آن در.ميداد نشان را ونيز شهر منظره تابلو
و نشسته قايق در بانوان طرف يك در.ميشد ديده مرمر از
.ميكردند بازي آن با برده فرو دريا آب توي را دستشان
مشتري بعد روز دو.ميكرد توجه جلب آسمان در هم ابر چند
.خواست بيات نان عدد دو.آمد
بود كاغذ در نان پيچيدن مشغول مارتا ميس كه هنگامي
درون ، در مارتا ميس "داريد زيبايي تابلوي چه":گفت مشتري
را نقاشي من":داشت اظهار گفته آفرين خود هوش و عقل به
نقاشها بگويد نبايد است زود حالا نه).دارم دوست خيلي
"است؟ طور چه تابلو شما عقيده به آيا (دارم دوست را
مرحمت.نيست درست آن دورنماي نكشيدهاند خوب را قصر"
"زياد
.رفت و داد تكان خداحافظي علامت به را سر برداشته را نان
در دوباره برداشته را تابلو وقت آن.است نقاش او آري
.نمود نصب خود اطاق
اين با.پهني ابروان چه و دارد مهرباني چشمان چه راستي
آري.فهميد را تابلو نقص نگاه يك با ميخورد بيات نان كه
به پي روزي مردم تا بكشند مرارت بايد فوقالعاده اشخاص
.ببرند آنها شخصيت و استعداد
..رئوف قلب يك و نانوايي دكان يك بانك ، در دلار هزار دو
...باشد بد نبايد نقاشي و نقاش پيشرفت براي.
چه اين آخر مارتا ميس اي...است مفيد بسيار نه ،
.است خيالبافي
.ميكرد صحبت مارتا ميس با لحظهاي چند گاهي
.ميآمد خوشش او گفتار از كه اين مثل
شيرينيها و مختلف نانهاي آن از.ميخريد بيات نان فقط
.نميخواست را كدام هيچ
.است شده نااميدتر و لاغرتر او كه آمد نظرش به
جرات ولي كند اضافه او بيات نان به لذيذي تكه داشت ميل
با نقاشان غرور از.برنجاند را او نميخواست.نميكرد
.بود خبر
براي و ميپوشيد دكان در را آبي خال خال ابريشمي بلوز
.مينوشيد و ميكرد دم را بوره و بهدانه زيبايي فقط
پنج سكه شده دكان داخل معمول عادت به مشتري همان روز يك
ميس.خواست بيات نان گذارده مارتا ميس جلوي را سنتي
.بدهد او به برداشته را نان تا كرد دراز دست مارتا
.شد شنيده آتشنشاني ماشين صداي ناگهان
مارتا ميس سر به فكريرفت در طرف به تماشا براي مشتري
.نكرد تامل آن انجام درآمد
آورده او براي تازه كره كيلو نيم فروش شير پيش دقيقه ده
هر توي و كرده پاره را نانها شكم باكارد مارتا ميس.بود
.فشرد را آنها و گذارده كره زيادي مقدار كدام
كاغذ در را نانها مارتا ميس برگشت مشتري كه همين
.ميپيچيد
لبخند خوشحالي با مارتا ميس.رفت مشتري صحبت قدري از پس
.زد
حتما نه رنجيد؟ خواهد آيا كرده؟ پررويي حد از زياد آيا
.نميرنجد
.بود قضيه همان مشغول فكرش مديدي مدت
باز را نان و كره كه وقتي.ميكرد مجسم نظر در را او
داد؟ خواهد دست او به حالتي چه كند
.ميگذارد كنار را رنگ جعبه و فرچه.است خوردن موقع
تكه تكه را نانبخورد آب با را خالي نان ميخواهد
!آه...ميكند
كه دستي ياد به خوردن موقع در آيا.شد سرخ مارتا ميس
...آيا افتاد؟ خواهد است گذارده نان ميان در را كره
.شد پا بر زيادي صداي و سركرد صدا شدت به دكان در زنگ
در مرد دو.آمد جلو به دكان پشت از عجله به مارتا ميس
تاكنون و ميكشيد پيپ كه بود جواني مرد يكي.بودند جا آن
.بود نقاش آن ديگري و بود نديده را او
رفته كلهاش پس در كلاهش و ژوليده زلفانش سرخ ، او چهره
...نمود گره مارتا ميس سوي به را مشتها.بود
چند و (احمق) كپف دومزد فرياد خشونت با مارتا ميس به
.آلماني زبان به ديگر فحش
.ميكشيد عقب را او دايم جوان مرد
به را حرفهايم بايد نميروم من نه":گفت خشونت به او
."بزنم او
.كوفت مارتا ميس دكان پيشخوان به مشت با
"...زنيكه كرديد خراب را همه" زد فرياد
را دست و داد تكيه ديوار به.شد سست مارتا ميس پاهاي
دست جوان مرد آنگذارد آبي خال خال ابريشمي بلوز روي
بگويي بايد چه آناست بس بيا":گفت و گرفت را رفيقش
"گفتي
.برگشت خودش و برده بيرون را او
همكار آقا اين.بدانيد را جنجال اين علت داريد ميل حتم
نقشه مسابقه در كه است ماه سه.است ساختمان مهندس و من
مركب با را خطوط ديروز.ميكند كار شهرداري جديد ساختمان
را نقشه نخست كار اين در كه ميدانيد آيا.بود كرده پر
نان با را خطها آن شد تمام كه وقتي و ميكشند مداد با
.است كن پاك مداد از بهتر زيرا.ميكنند پاك بيات
همه بود نان در كه كره اينميخريد شما از را نان او
ميس.نميخورد درد به ديگر او نقشه و كرد ضايع را چيز
آن و آورد در را ابريشمي بلوز رفت دكان پشت به مارتا
.كرد بر در ميپوشيد سابق كه را چيت پيراهن
.ريخت بيرون هم را بوره و بهدانه جوشانده
هفته خواندنيهاي
دورفمان آريل و تبعيد
جوان دختر و مرگ
دورفمان آريل:نوشته
كامراني حشمتالله:ترجمه
صفحه 95- ريز ماه نشر
1380_ اول چاپ
تومان قيمت550
ديكتاتوري و تبعيد از متاثر ادبيات براي بخواهيم اگر
و ريشهها ميتوان بيترديد كنيم ، استخراج مفهومي
.كرد جستوجو دورفمان آريل آثار در را آن بارقههاي
سياسي حاد معضلات كه است نويسندگاني دسته آن از دورفمان
خلق به و گذاشته تاثير او بر بهشدت جامعهاش اجتماعي و
تعريف ژانر آن براي ميتوان ادبيات در كه شده منجر آثاري
زندگي در كه است لحظههايي خلق در دورفمان خلاقيت.كرد
تلخي در آن شيريني و شده تجربه ممالك از بسياري سياسي
را شبيهشان كه دورفمان ، آدمهاي.لحظههاست همين
يافت ، ديكتاتوري سلطه تحت كشورهاي تمام در ميتوان
سياسي حيات كه هستند شكنجهگراني و شكنجهها از سرخورده
روزي و.است شده سپرده آنها دست به اجتماعيشان و
شكنجهگران همين اجتماعي و سياسي حيات كه رسيد فراخواهد
.شود سپرده آنها بهدست
ها"ترين" ديگر و عشق از
اهريمنان ديگر و عشق از
ماركز گارسيا گابريل:نوشته
گلشيري احمد:ترجمه
1379- اول چاپ
صفحه 218_ آفرينگان نشر
تومان قيمت1200
بروي ، تعابير و تعاريف "ترين" سراغ به بخواهي اگر هنوز
باز را ماركز قصههاي يا كتابها از يكي لاي است كافي
جادويي رئاليسم بوي با را تو مشام ماركز قصههاي.كني
فقط ميسازد قصههايش در ماركز كه فضايي.ميدهند نوازش
جلوه تخيل در كه را چه آن ماركز.برميآيد او عهده از
و چند در خواننده كه ميدهد جلوه واقعي چنان دارد منطقي
شبيه ماركز قصههاي همه طعم.نميكند ترديد هيچ چونشان
صد طعم "اهريمنان ديگر و عشق از" خواندن اما نيست ، هم
قصه اين خواندن با ديگر بار يك تو.ميدهد را تنهايي سال
هيچ ، از كه روزنامهنگاري ميبري ، ماركز نبوغ به پي
تا لحظهاي كه ميسازد داستانش براي قوي چنان مايهاي
.بگذاري زمين بر را كتاب نيستي حاضر كتاب پايان
انسان غياب در نو رمان
ميشنويد؟ را صدايشان
ساروت ناتالي:نوشته
نونهالي مهشيد:ترجمه
صفحه 159- نيلوفر نشر
1379- اول چاپ
تومان 950
ماركسيسم ، تئوريهاي شدن همهگير و يافتن بسط با همراه
ادبيات ،"بيگانگي خود از" و "شيوارگي" نظريه جمله از
كه ترتيب بدين ;يافت متفاوت دنياي معرض در را خود
بيگانه عنصري خود كالا ، توليدي عامل عنوان به انسانها ،
ساير عرض در عنصري جامعه ، در انسان و شدند تلقي
واسطه به نكته اين البتهگرفت قرار توليدي فراوردههاي
دنيايي حاصل بلكه نيامده ، وجود به ماركس نظريات پيدايش
.ميناميم "مدرنيته" را آن ما كه است
ادبيات دنياي در اجتماعي واقعيت اين بازتاب "نو رمان"
غياب ميخورد ، چشم به اول سطح در آنچه "نو رمان" در.است
از يكي ساروت ناتالي.است محيطي عناصر تجلي و انسان
او چند هر.است داستاننويسي سبك اين برجسته نويسندگان
روانشناسي جنبههاي به هم كمي گرييه ، آلنرب برخلاف
.ميپردازد انسان
دوراس غمانگيز سمفوني
كانتابيله مدراتو
دوراس مارگريت:نوشته
حسيني سيد رضا:ترجمه
نيلوفر 144صفحه انتشارات
1380_ دوم چاپ
تومان 900
.است نافرجام عشقي داستان كانتابيله مدراتو
به كه سيب شكوفههاي مثل.ابهام و ترديد هاله در عشقي
است ، ديگر عشقي داستان عشق ، اين حاشيه در.نميرسد ثمر
.ترس و جنايت خيانت ، به آميخته
نمايش به را زني درون از غمانگيزي سمفوني دوراس
و حسرت آرام ، موسيقي:است دلنشين بسيار كه ميگذارد
.تنهايي
ديدگاه
دولتآبادي محمود آثار به هي'نگ
رنج سنگپارههاي از كلام تراشيدن وجد
مجابي جواد
شتاب "سلوچ خالي جاي" دولتآبادي محمود آثار در
پايان" كتاب اكنون و ميكرد نمايان را او ادبي اوجگيري
.است شده آفريده نويسنده ذهن شكوفايي حد بالاترين در "جغد
آن ، از قبل آثار و "شده سپري روزگار" پيشين جلد دو
بود خلاقيت شگردهاي و ادبي مهارتهاي ظهور براي زمينهاي
مردم روزگار بر او تاملات و نويسنده زندگي از جزيي كه
چهل رنج تازه ، كتاب اين در اما.ميداد بازتاب را ما وطن
مقوله از داريم رو پيش آنچه و است نشسته بار به ساله
طراحي و حيرتانگيز شگردهاي طرح معناي به رايج ادبيات
بلكه.نيست بلاغي مهارتهاي و پرجاذبه وقايع و خيالات
ذهن شدن شرحه شرحه فضاي بازنمايي متن ، طبيعي ساخت زير
تخيلي در روايتگر.است مسلط واقعيت مذبح بر آفرينشگر
برهنه دردناك ، اعترافي به را ريشهاش و رگ سودايي ،
با است يافته آسيب ذهني درگيري نوشته ، اصلي محورميكند
دورنمايي در و را نسلانش هم و او كه فاجعهانگيز ، موقعيت
گرفته بازي به حيله و جبر به را بيپناه مردمي تاريخي ،
درهم است اسطوره و آيين متافيزيك حاصل موقعيت اين.است
.پيراموني ممالك در معاصر انسان ارتباطات با بافته
بشري روابط و پيرامون محيط به راوي ذهن بياعتمادي
ناشناخته ، نهادهاي:ناشناختههاست به نسبت تراژيك واكنشي
بر نامريي اقتداري كه گمگشته خويشتني و ناشناخته فضايي
شده كنده آشنا روستاي ديرين ريشه از راوي.حكمرواست آن
اين گستاخ صداقتي با.است نبسته ريشه بيترحم شهر در اما
.ميكند توصيف را مطرود بيپناهي
جمعبستي به راوي مردگان ، ديار به سفر با اديسه ، اين در
مرگي مسلط فضاي در جماعت ، با پيوند در فردياش زندگي از
از ذهنش در هرچه با را خود حساب و ميرسد ناظر و حاضر
.ميكند تسويه تاريخي ، گورستاني در دارد ديگران و خويش
زندگي توصيف بين نوسان در او ويرانگر ، عصري محضر در
توهمات معماري تا است آن بر جمعي جريانهاي شرح و افراد
كارنامه.كند منفجر سپس بازنمايي ، را شده قرباني نسل يك
.ميجست رهايي به راهي دوزخ دهليزهاي در كورمال كه نسلي
شهامت بلكه نيست ، نااميدي و اميد مقوله از ماجرا
جز هنر كار.است خويش هويت با واقعيت ، با شدن روبهرو
و تقلا به تخيل و واقعيت متن در خلاق ذهن كه نيست اين
به و كند برهنه را عصر روح و خويش گوهر بيعافيتانديشي ،
.معاصران مشترك سرنوشت از كه بگويد چنان خود از طغيان
در ميدهد ادامه را هدايت صادق اثر ، اين در دولتآبادي
چنين بود او اگر كه باور اين با بيان ، و بينش نحوه
بر فرهنگي بصيرتي تداوم را نويسنده وظيفهمينگريست
خود نياي با اوميشناسد انساني تجارب پوياي جريانهاي
بوف در كه تفاوت اين با.دارد سخني هم خودش روزگار از
و ميشود سوار ايران تاريخ و اسطوره روي راوي زندگي كور ،
و نسل سرنوشت بر را راوي زندگي انطباق بوف ، پايان در
.مييابيم بارزتر ميهنش مردم
كه است اصلي درونمايه مسلط ، مرگ چنبره در زيستن هراس
وظيفهاي درگير او.است راوي بيشمار رنجهاي مايه
و تراش.ميجويد هرجا از را ناهموار سنگهاي قطعات دشوار
بسازد تنديسي بيپيوند تكه هزار آن از تا ميدهد صيقل
اين اما بيابد ، آينهوار حجم آن در را ديگران و خود كه
آفريدن تقلاي.ميماند ويران و لال همچنان محال تنديس
شريرانه را ناپيدا حقيقت و نميگويد ما به چيزي كه چيزي
مايه و برميانگيزد نوميدي و خشم ميدارد پنهان ما از
به را ذهن ناسور زخمهاي و ميشود توامان نفرتي و عشق
رقص به فنا منظر در شده هدر زندگيهاي مينشاند ، چرك
را ما زندگي نبود دوزخ اين بازآفريني وجد اگر.درميآيد
.ميكشت
با ادبياش ، و فرهنگي تلاش دهه چهار در دولتآبادي سفر
و پيراموني ملموس واقعيتهاي ترسيم مبدا از حركت
فرا مقصد به است شده شروع اعماق مردمان قصهپردازي
و درگير آن با حالا كه واقعيت ، آن از سهمناكتر واقعيتي
تقليد با نه فردي تجربه بر تكيه با اواست شاعر آن بر
.است كرده عبور ما داستاننويسي سنت از عاريتي ، اسلوبهاي
بيواسطگي به رئاليسم قلمرو در كتاب اين در دولتآبادي
بر بلكه شگردپردازي ، عمد به نه است ، رسيده اثرش با خود
.بياني دوگانگي از رويگرداني و دروني نياز تشديد اثر
دارد بيروني واقعيت با ناظر كه را جعلي فاصله خود نابه
.است شده او ذهن واقعيت عين عيني واقعيت و است زدوده
و هستي از.ديگران از كه ميگويد چنان خود از بيواسطه
به او.بگويد خود از انگار كه دارد حكايت سان آن جهان
تقليد به نه آزمود كور بوف در هدايت كه يگانهاي تجربه
دنياي با فرد ذهن چالش.است رسيده طبع صرافت به بلكه
دنياي ايناست جاگرفته ذهن درون كه جمعي مهاجم
قلمرو زماني تاريخ ، تمامي گاه است ، امروز مهاجمگاه
به منثور ، اثري در دولتآبادي.جمعي حافظه و ناخودآگاه
شعر ، در بلكه نثر در غالبانه كه زبان ، بياني ظرفيت نهايت
ساز از جغد پايان است ، يافته دست ميسازد را غنايي فضاي
يك هيچ كه ماجراهايي:است گرفته نيرو روايي شعرهاي كار و
ميماند ناتمام خود اوج در بلكه نميشود حكايت تمامي به
ترجيعوار ، رفتوبرگشتهاي بسازد ، ذهن در را آن مخاطب تا
در كه وقايعي ملودي لايه ، به لايه روايتهاي هارموني
طنين تكامل و قبلي ريتم تداوم جوياي چندگانه ، موومانهاي
فضاي حجم كه متحركي كمپوزيسيون.است يابنده گسترش صوتي
تا دهه چند از موجود يك شبانه عبور زمان بين را رمان
سمفونيك ساختاري را اثر اين ميسازد ، شناور عدم بيكرانگي
مرتب تاريخي كور اقتدار نمادهاي رمان ، اين درميبخشد
تاريكناي از و نشود شناخته شايد تا ميكند عوض شكل
علي سلمان اين پنزري ، خنزر پير اين.بزند زخم ناشناختگي
كمين در مرگ اين زرادخانه ، اين خليفه ، اين خلف ، اين شاه ،
سدهها و دههها اين تمامي در را هراسان كودكي پير كه
.پايتخت گورستان تا اسطوره گهواره از ميكند دنبال
جوخه برابر از ميروند رژه قربانيان رمان اين در
آنها:بهرهكشي و ستم و جهالت و فقر از برساخته بيدادي
حيرت افق در ستم و ميم چون و است كرده فلجشان فقر كه
سادهدلي از رنگي شجاعتشان كه آنان ماندهاند ، كج ناظران
آزادي به بلكه بسياران رهايي به نه كورشان عصيان و دارد
اين در.ميانجامد متلاطم تني از شريف روحي ناخواسته
قربانياناند تنها ، فقيران نميشود ، ستايش فقر رمان
شيفتگانند ، خود گاه بازيچه ، و خورده فريب گاه قهرمانان
مسخ است انساني و شريف را هرچه كه بيترحم است فضايي
همدلي كشنده ، آرمان و است پاگير و دست عشق:كه چنان كرده
خويش به بياعتمادي همچون غير به اطمينان و ناممكن ،
نقاط نويسنده ، قبلي آثار با نوشته اينميدهد نتيجه
لحن و آرمانپروري و حماسهسازي در دارد كمتري مشترك
بر نويسنده - راوي نيست ، كتاب فقط اين.عيني بيان و رئوف
به دروني محبوس نيروي انفجار اثر بر روح ، تشريح تخت
وا ناهمساز فضايي در نسلانش ، هم و خويش وجود اعتراف
و زبان در رسايي و بيان در صداقتي چنان با است شده داشته
در را نادري تركيب چنين كه خلاقه ، نياگاه توانايي
مكاشفهاي و تامل مدد به اين و.مييابيم كمتر معاصران
و وجد جغرافياي از دشوار گذار و مردم اين تاريخ در تلخ
فرزانگان وظيفه است وظيفه روشنفكري.است شده حاصل رنج
در است وظيفه فرهنگي كار مدعيان ، براي شناخته حقوقي نه
دشوار وظيفه اين دولتآبادي.جهانشهر مردم و ملت قبال
حرفهاي سرافرازي و انساني فروتني با و شناخته را ادبي
.است رسانده انجام به
تهران - شهريور 80 12
آشنا غريبه
سالتر جيمز آثار و زندگي به نگاهي
بيرده نويسنده يك
سيفاللهي رضا ترجمه
از پس داستان ، مجموعه يك و رمان پنج نويسنده سالتر جيمز
جاافتادهاي نويسنده او":گفت ميتوان نويسندگي ، سال 45
هيچيك.برميانگيزد را آدم كنجكاوي او كارنامه اما.است
انتخابي فهرست در مطمئني جايگاه او كتابهاي از
هم او نويسنده يك بهعنوان.ندارد مدرن داستانهاي
".است مانده ناشناخته هم و شده شناخته
در كه ، است گفته سالتر مورد در وولكات جيمز معروف منتقد
.است ردهترين بدون او آمريكا ، رده بدون نويسندگان ميان
سالتر مورد در تايمز ، نيويورك منتقد كاكوتاني ، ميچيكو
افسانههاي چيور جان داستانهاي مانند درست":است نوشته
آنها.داستان اعجاز از حاصل درخششميدرخشند سالتر جيمز
داستانهاي شخصيتهاي معمولي زندگي سمت به عطش با را ما
".ميكشند خود
پن ، جايزه سالتر براي "داستانها ساير و ميش و گرگ" كتاب
جوايز مهمترين از يكي كه آورد ارمغان به را فالكنر
هر از قبل داستان مجموعه اين در آنچه.است آمريكا ادبي
كتاب طول در.داستانهاست موضوع و محدوده است گيرا چيز
از آمريكا ، غربي جنوب در كافهاي تا بارسلونا ساحل از
از تا آمريكا در مجدد ازدواج يك از و كلرادو به ايتاليا
.هستيم حركت در رم در فيلمسازي شركت يك پاشيدگي هم
و سن زنان جوان ، مردان چشمان از را اطرافش محيط خواننده
مهم شخصيتهاي اكثر.ميبيند هنرمندان و بچهها سالدار ،
اما كرده ، تحصيل بيشترشان و هستند آمريكايي داستانها
موضوع.ندارند مشخصي محل در ثابت زندگي آنها از يك هيچ
كه مردمي خارج ، و خانه در غربت است ، غربت داستانها اصلي
فرهنگيشان رسومات از يا و گذشتهشان ريشههايشان ، از
نوعي داستانها شخصيتهاي درون و كتاب متن دربريدهاند
موقعيت در يا حركت اين.دارد وجود دايمي حركت و ناآرامي
از پس سالتر جيمز.دارد حضور پرسپكتيوشان در يا آنها
ارتش هوايي نيروي به پوينت وست دانشگاه از فارغالتحصيلي
نيروي افسر سال چندين.شد جنگنده خلبان و پيوست آمريكا
بهعنوان كره جنگ در جنگي ماموريت صدها در و بود هوايي
با رمانش اولين در 1956.داشت حضور جنگي هواپيماي خلبان
جنگ در تجربياتش براساس كه شد منتشر "شكارچيان" عنوان
داد استعفا هوايي نيروي از در 1957بود شده نوشته كره
او بعدي رمان.كند متمركز نوشتن روي را وقتش بيشتر تا
به كه است پرواز مورد در نيز (1961)"The Arm of flesh"
نوشته فالكنر سبك تاثير تحت حدودي تا سالتر خود اعتقاد
از بسياري.ميماند شعر به بيشتر سالتر نوشتههاي.شده
هستند ، آنها ميان در نيز بزرگي نويسندگان كه طرفدارانش ،
را او جملهبنديهاي و داستان ساختار نگارش ، سبك بيشتر
دوست كه هستم آدمي من":ميگويد خودش.كردهاند تحسين
و بچرخاند را آنها كند ، لمس دستانش در را كلمات دارد
ممكن كلمه بهترين كلمه اين آيا كه بفهمد تا كند احساسشان
ميان در سالتر منتقدان ، از بسياري اعتقاد به ".است
نشان ممكن شكل بهترين به را كردن تجربه معاصر نويسندگان
:است انساني تمايلات سالتر رمانهاي موضوع.است داده
شدن ، پيروز به نياز وسوسه ، جاهطلبي ، كنجكاوي ، حسادت ،
تعلق و شدن داشته دوست زندگي ، تجربه كمال ، به دستيابي
و مردان و زنان روابط او رمانهاي در همچنين.داشتن
بوته به كه است موارد اين از بسياري به تحليلگرانه نگاه
نويسندگان با را سالتر نوشتههاي.ميشود گذاشته بررسي
مثال بهعنوان كردهاند ، مقايسه دنيا معروف و بزرگ
سنت و آلبركامو آثار سطح در را "انفرادي چهرههاي"
اوكانر ، آثار با را "ميش و گرگ" داستان مجموعه و اگزوپري
سالتر جملات.دانستهاند برابر چيور جان و ويليامز تنسي
خاصي چيز هيچ گويي كه ميدهد خواننده به را احساس اين
هستند ، احساسات از سرشار رمانهايش بهترين.است نشده گفته
آن از تا خواند آهسته را آنها ميبايست كه كتابهايي
است تكاندهندهتر همه از آنها مورد در آنچه و برد لذت
رد را دروني آرامش به كردن تكيه آنها چهقدر كه است اين
و مكالمات خلال در داستانها اين شخصيتهاي كردهاند
نمايش را چيزها خيلي سالتر.ميشوند پديدار اعمالشان
ذهن درون به كه است وقتي اين و ميگويد كمتر اما ميدهد ،
.ميشود منعكس آن اثر و ميشود وارد شخصيتهايش از يكي
كه ميپرسد سالتر از زني" روزها سوزاندن از قسمتي در
."باشم جاودانه تا":است اين سالتر پاسخ و چيست بهدنبال
هدفش نويسندهاي زندگي از مشكلتر":مينويسد او
".كرد تصور نميتوان است جاودانگي
|