جمعه داستان
آشنا غريبه
منتقد + خواننده + نويسنده
پاتوق
جمعه داستان
بزند سرم تو چتر با دارد عادت كه مردي
سورنتينو فرناندو نوشته
محمدي ملك نيما ترجمه
امروز.بزند سرم توي چترش با دارد عادت كه است مردي
سرم توي چترش با بار اولين براي كه روزي از سال پنج درست
آن به حالا كنم ، تحمل نميتوانستم اوايل ، ميگذرد زد
.كردهام عادت
صورتي و عادي ظاهري كه ميدانم.نميدانم را اسمش
روي موهايش و ميپوشد خاكستري شلوار و كت.دارد معمولي
پارك در شرجي صبح يك در پيش سال پنجشده سفيد شقيقهها
و بودم نشسته درختان سايه در نيمكتي روي.ديدمش پالرمو
هماني.خورد سرم به ضربهاي ناگهان كه ميخواندم روزنامه
سرم توي چترش با مينويسم كه همچنان:هست هم حالا كه بود
.ماشينوار و بياحساس ميكوبد ،
پر را وجودم خشم.كردم نگاهش و چرخيدم طرفش به موقع آن
مگر پرسيدم ، او از.داد ادامه زدنم به طور همين:كرد
شنيده را صدايم حتي كه نميرسيد نظر به اما.است ديوانه
با و بيخيال.ميكنم خبر پليس كه كردم تهديدش.باشد
و ترديد لحظه چند از پس.بود كارش غرق تمام خونسردي
و شدم بلند ندارد ، را رفتارش تغيير خيال كه اين فهميدن
.زدم دماغش توي مشت با
.داد بيرون گلويش از نامفهومي ناله و افتاد زمين به مرد
و ايستاد پاهايش روي دوباره زياد تلاش با سريع خيلي ولي
.داد ادامه سرم توي چترش زدن به حرفي كوچكترين بدون
كه اين از.سوخت برايش دلم خيلي و ميكرد خونريزي دماغش
مرد كه فهميدم.بودم پشيمان سختي به زدم شدت آن به را او
مسخرهاي ضربات چترش با فقط.ندارد مرا آزار قصد واقعا
البته.نميشد دردم باعث وجه هيچ به كه ميزد سرم به
روي مگسي كه وقتي مثل درست ميكرد ، كلافهام ضرباتش
كلافه اما نميكنيد ، درد احساس.مينشيند پيشانيتان
روي مرتب كه بود گنده مگس يك مثل هم چتر خب ، .ميشويد
...ميشد بلند و مينشست ميشد ، بلند و مينشست سرم
كردم سعي هستم ، طرف ديوانه يك با كه اين به اطمينان با
به كلامي بيهيچ و افتاد راه دنبالم مرد اما.كنم فرار
بايد اينجا در).دويدن به كردم شروع پس.داد ادامه زدنم
من سرعت به ميتوانند معدودي عده تنها كه شوم يادآور
كه همچنان و كرد دويدن به شروع سرم پشت او (.بدوند
سرم به ضربهاي كه ميكرد بيهودهاي تلاش ميدويد دنبالم
هن هن سختي به و بود افتاده نفس به مرد.آورد فرود
و دهم ادامه دويدن به طور همين اگر كردم فكر.ميكرد
و ميافتد جا به جا من بيچاره مزاحم بكشانمش خودم دنبال
سرعت و كشيدم دست دويدن از خاطر همين به.ميشود تلف
هيچ.انداختم نگاهي او به و برگشتم.كردم كم را قدمهايم
ضربات.نميشد ديده چهرهاش در شرمندگي يا قدرداني احساس
.بود سرگرفته از دوباره را مسخرهاش
با مرد اين سركار":بروم كلانتري به افتادم فكر به بعد
.است بيسابقهاي و غريب مورد "ميزند من سر به چترش
كنترل را مداركم و ميكند من به مشكوكي نگاه پليس افسر
حتي.ميكند ناجور سوالهاي پرسيدن به شروع بعد.ميكند
.شود منتهي بازداشتم به ماجرا است ممكن
او كه حالي در.برگردم خانه به كه بود اين راه بهترين
.شدم خط 67 اتوبوس سوار ميزد ، سرم توي چترش با وقت تمام
چپش دست با.ايستاد كنارم او و نشستم اول صندلي روي من
توي را چترش نرمشي بيهيچ راستش دست با و گرفت را ميله
.ميكوبيد سرم
كردند ، ردوبدل بيتفاوتي لبخندهاي اول اتوبوس مسافران
اتوبوس كمكم و كرد برانداز را ما عقب آينه از راننده
سرخ شرم از من.شد منفجر جمعيت كشدار و بلند خندههاي از
زدنم به خندهها ، به بيتوجه من ، شكنجهگر و بودم شده
.ميداد ادامه
و _ شديم پياده _ شدم پياده بريچ پاسيفيكو ايستگاه در
ما به احمقانهاي شكل به همه.پيچيديم سانتافي خيابان در
ميكنيد نگاه چي به":بگويم خواستم.بودند شده خيره
مرد سر توي چتري با مردي كه نديديد حالا تا بيشعورها؟
چنين عمرشان به احتمالا كه ديدم اما "بزند؟ ديگري
مثل كه حالي در هم ، بچه پسر شش پنج.نديدهاند معركهاي
.بودند افتاده راه دنبالمان ميكشيدند ، فرياد ديوانهها
رسيدم ، كه خانه در جلوي.بودم كشيده نقشهاي من اما
اما ببندم ، رويش را در كردم تلاش و در پشت پريدم يكباره
در دستگيره به محكم باشد ، خوانده را فكرم كه انگار.نشد
.انداخت خانه توي را خودش و چسبيد
.است داده ادامه چترش با من زدن به او حالا تا وقت آن از
.ميخورد چيزي نه و ميخوابد نه ديدهام كه آنجا تا
ميكنم كه كاري هراست چتر با من زدن اختصاصياش فعاليت
ميآورم ياد به.اعمالم خصوصيترين در حتي است ، من با او
فكر حالا.ميداشت نگهام بيدار شب تمام ضرباتش اوايل آن
.است غيرممكن برايم آنها بدون خوابيدن ميكنم
هر به بارهانبوده خوب هميشه روابطمان اينها همه با
چه.دهد توضيح را رفتارش تا خواستهام او از ممكن ، شكل
ادامه چترش زدن به بزند ، حرفي كه اين بدون !باطلي خيال
با.ببخشد مرا خدا حتي ، زدمش ، ولگد مشت با بارها.داده
پذيرا را ضربات بيتفاوت و آرام او اما چتر ، ضربات
.ميكند قلمداد كارش از جزيي را آنها كه انگار.ميشود
:است شخصيتش وجه غريبترين خصيصه اين كه اين كلام لب
و خصومت هرگونه فقدان همراه به كارش در پولادين ايمان
سري ماموريت يك حامل اينكه به اطمينانش و شخصي بدخواهي
.است برتر قدرت يك جانب از
كه ميدانم را اين فيزيولوژيك نيازهاي فقدان وجود با
.ميكند احساس را درد ميزنم ، او به ضربهاي وقتي
همچنين.است فاني كه ميدانم است ، ضعيف كه ميدانم
چيزي.شوم خلاص دستش از ميتوانم گلوله يك با كه ميدانم
بكشد مرا گلوله يك آن است بهتر كه است اين نميدانم كه
مرده دويمان هر كه وقتي نميدانم همچنين.را او يا
به نه؟ يا ميدهد ادامه سرم توي چترش زدن به او باشيم
گاه هيچ كه فهميدهام را اين نميرسم ، نتيجهاي هيچ
كه ديگري چيز.داشت نخواهم را خودم يا او كشتن شجاعت
به قادر ضربات اين بدون من كه است اين فهميدهام اخيرا
.بود نخواهم زندگي ادامه
و ميكند غلبه من بر ترس اين بيشتر روز به روز حالا ، و
اين ريشه.ميخورد را روحم خوره مثل جديدي نگراني
از بيش كه وقتي احتمالا مرد ، اين كه است فكر اين نگراني
ديگر من و شود ناپديد و برود دارم احتياج او به هميشه
به آرامش و راحتي اين به ميكند كمكم كه را ، ضربات اين
.نكنم احساس روم ، فرو خواب
آشنا غريبه
بريج بين بريل آثار و زندگي به نگاهي
تاريك زواياي بانوي
محمديسرشت مريم ترجمه
غريب و عجيب شخصيتهاي خاطر به "بينبيريج بريل"
.است بريتانيا غريب و عجيب نويسنده به معروف داستانهايش
نوشته رمان كه 16 (متولد 1934) ليورپول اهل نويسنده اين
ادبي جايزه معتبرترين نامزد بار پنج حال به تا و
افتخاري لقب سال 2000 در شده ، - بوكر جايزه - بريتانيا
،"ميلر كارل".است كرده دريافت انگليس ملكه از را "ديم"
رياست سال 1973 در كه London Review of Booksمديرمسئول
را بريل "زنانه خياط" رمان داشت ، عهده به را بوكر جايزه
خاطر به را بريل اوميدانست بوكر دريافت شايسته
درك و غنايي سبك خاطر به خواننده ، خنداندن در استعدادش
خاطر به بريل شهرت.ميكند تحسين انساني احساسات از او
با است كودكي نگاه بريل ، نگاه.اوست خشك و سياه كمديهاي
با كه آنجا از.است تاريك زواياي دوشس او.قوي تخيلي
نگاه از كه ميكند توجه چيزهايي به خود جستوجوگر نگاه
تقسيم دسته دو به بريل آثار.ميماند پنهان ديگران
:ميشوند
كارخانه نمايش" شامل كه او اتوبيوگرافي رمانهاي
خياط" ،(1975)"داشتني دوست ويليام" ،(1974) "بطريسازي
"وحشتناك ماجراي يك" و (بوكر جايزه نامزد (1973 ، "زنانه
رمانها اين تمام اساس بر كه است ذكر قابل - است (1970)
تاريخي رمانهاي دوم دسته و - است شده ساخته فيلمهايي
ديكتاتور سفر داستان كه (1978) "جوان آدولف":هستند او
"واتسون عذرخواهي" است ، نوجواني سنين در ليورپول به نازي
(1996) "خودش براي مردي هر" ،(1991) "پسرها تولد" ،(1984)
(1998 ، "جورجي ارباب" و (2001) "كوييني از نقل به" ،
.(اسميت.اچ.دبليو ادبي جايزه برنده و بوكر جايزه نامزد
رمان ;است "پسرها تولد" رمان بريل بزرگ موفقيت اولين
شوم اكتشافي سفر از داستاني و درخشان گزارش كه پرفروشي
رمان بريل آن از پس.است جنوب قطب به اسكات كاپيتان
را "خودش براي مردي هر" نام به ديگري پرفروش و تاريخي
درواقع.است تايتانيك كشتي شدن غرق روايت كه مينويسد
خود بريل.شده نوشته "پسرها تولد" از الهام با رمان اين
نوشتن به اسكات كاپيتان ماجراي":ميگويد باره اين در
از بعد ماه يك درست كه آنجا از انجاميد ، تايتانيك داستان
كشتي جنوب ، قطب در چادرهاشان در همراهانش و اسكات مردن
اتفاقات تايتانيك ، داستان در ".ميشود غرق تايتانيك
افتاده پيشپا و عادي رويدادهاي و (احساساتي) دراماتيك
ميزنند ، باورنكردني و جذاب تركيبي به دست هم كنار در
مثال ، عنوان به:ميبرند پيش به و ميكنند آغاز را رمان
راوي و است شدن غرق حال در تايتانيك كشتي رمان ، آغاز در
بپرد ، بيرون كشتي عرشه از تا شده آماده كه حالي در داستان
شكل به" همچنان كه ميشود راستش پاي كفش متوجه ناگهان
".كرده حفظ را واكسش براقي توجيهناپذيري
محسوب بريل رمان بهترين منتقدان نظر از كه او بعدي رمان
سال در كه تاريخي رمان اين.است "جورجي ارباب" ميشود ،
كتابهاي بهترين عنوان به و شده بوكر جايزه نامزد 1998
با سياه شگفتانگيز ، است رماني ميشود ، انتخاب PW سال
شخصيت سه سفر شرح هم رمان اينغيرقابلپيشبيني داستاني
.شدهاند كريمه جنگ درگير كه است ليورپول اهل غريب و عجيب
.شجاعت و توهم فريب ، جاودان ، عشق قديم ، زمان در عكاسي
.هستند رمان اين ديگر مضمونهاي از كريمه ، جنگ كنار در
به" رمان بريل درخشان و تاريخي رمانهاي از ديگر يكي
"جانسون ساموئل" زندگي داستان كه است "كوييني از نقل
پيش.است انگليس ادبيات مسلم غولهاي از ،(1709- 1784)
ساموئل زندگي" مشهور بيوگرافي "بوسول جيمز" بريل ، از
بهترين و بزرگترين كه مينويسد را (1791) "جانسون
بوسول خداي جانسون كه آنجا از اما.است انگليسي بيوگرافي
دكتر زندگي از بخشهايي عمدا ميپرستيد ، را او و بود
و ميگذارد كنار نبود خوشايند هم چندان كه را جانسون
در بريل و ميكند ، صرفنظر آنها به پرداختن از آگاهانه
دكتر زندگي ناخوشايند تقريبا بخشهاي همين به خود رمان
زندگي موشكافانه و دقيق نثري با بريل.ميپردازد جانسون
چنانكه را بزرگ مرد اين ميكند ، توصيف را جانسون واقعي
از:ميدهد نشان ما به رفتار ، در چه و ظاهر در چه هست ،
با تناقض در كه او غرولندهاي تا گرفته صورت تيكهاي
.ميگيرد قرار نابغه ، يك عنوان به او ، بزرگمنشانه رفتار
آن در كه ميكشند تصوير به را دنيايي بريل شخصيتهاي
و سردرگمي كه نمايشي.ميشود اجرا ابدي و مضحك نمايشي
تا ميشود سبب او مهارت.هستند آن لاينفك اجزاء سوءتفاهم
چنين نتيجه كه برسد نظر به طبيعي آدمها عجيب رفتار
شخصيتهاي دردهاي اگر كه چرا ;است شيرين و تلخ شگردي
.ميخنديم آنها به مسلما نكنيم ، حس درستي به را داستاني
منتقد + خواننده + نويسنده
منتقدان نگاه از سلينجر
ميهد وعده سلينجر كه شهري آرمان
مظلومي بابك ترجمه
چهره ايران در امريكايي ، داستاننويس سلينجر ، ديويد جروم
ناتوردشت ، هاي نام به وي اثر چندين تاكنون ، نيست گمنامي
و فرني ،(داستان نه) هشتم و چهل خيابان نقاش دلتنگيهاي
سقف تير) بلندبالايي هر از بالابلندتر اواخر اين و زويي
.است شده برگردانده فارسي به (كارپنترها بكشيد ، بالا را
كه است اين سلينجر داستانهاي درباره توجه جالب نكته
و بررسي نقد ، از انبوهي آنها اندك حجم و تعداد عليرغم
شده سبب صاحبنظران و منتقدان سوي گوناگوناز مقالههاي
بين در چنداني انعكاس نظرها و نقد اين متاسفانه كه
براي كوچك است گامي زير نوشته.است نداشته فارسيزبانان
- منتقدان عقايد و آرا از است مجموعهاي ;نقيصه اين جبران
ابعاد بر پرتوي زاويهاي از يك هر كه - ناشناس و شناس
.دي.جي آثار.ميافكند نويسنده اين آثار و شخصيت گوناگون
توان از او...زيباست و جدي يك ، درجه بديع ، سلينجر
:است برخوردار راه آغاز براي مادرزاد نويسندهاي بالقوه
جز آن براي كه كيفيتي و تيز بسيار گوشهايي نافذ ، چشماني
اين آثار اگرچهيافت نميتوان واژهاي خداداد قريحه
داشتنشان دوست از گريزي كه است كودكاني از پر نويسنده
اين در سانتيمانتاليسم از رگهاي هيچ اما نيست ،
درباره قضاوتي هيچ اونميخورد چشم به نوشتهها
مهرآميز گونهاي به تنها بلكه نميكند ارائه شخصيتهايش
شيفته را خواننده آنچه...ميكشد تصوير به را آنها
خصايل او كه است اين ميكند سلينجر آقاي داستانهاي
.مينهد ارج دارد ، وجود را انسان ارزشمند و فرد به منحصر
.ص 4 آوريل 1953 ، N50YTولتي يودورا
فيتز اسكات به كس هر از بيش سلينجر ديويد جروم جهتي از
مرفه متوسط طبقه زندگي جزئيات با او.است شبيه جرالد
و لطف - فيتزجرالد آثار مانند - نوشتههايش در و آشناست
.دارد وجود فراوان شيرين و تلخ عواطف و سبكبالي و طراوت
دارد را خود فرد به منحصر خصوصيات سلينجر كه آنجا از اما
در جرالد فيتز با او مقايسه نيست ، تقليد اهل چندان و
جوان نويسنده اين آثار در ;ميگيرد پايان معيني نقطه
زيبايي با ظرافت به كه دارد وجود عاطفياي توان و تلخي
با مقايسه در را فيتزجرالد آثار كه پيوندي خورده ، پيوند
جلوه افتاده مد از رمانتيك ، گونهاي به سلينجر نوشتههاي
دلتنگي از غريبي حس نويسنده دو هر آثار در اما.ميدهد
نوشتههايشان موضوع با غنايي همانندسازي از كه دارد وجود
گويي.ميشود ناشي - ميگيرد مايه نكتهسنج خردي از كه -
نكته اين به اذعان از ناگزير كه هستند عاشقاني دو هر اين
از ظريف هالهاي همين و "سرآمده دورهشان" كه شدهاند
.ميآورد پديد آثارشان گرد بر دلشكستگي احساس
.آوريل ، 1953 C240OM.كريم سيمور
سر همگي كه مايي - را خوانندگان ما سلينجر داستانهاي
عاطفي روابط ديرپاي تزلزل به نسبت - داريم خود لاك در
.ميكند متقاعد اجتماعيمان عاطفي روابط و دروني
كه آدمهايي شده ، افسون حلقه از خارج او آثار شخصيتهاي
زندگي ميدهند ، وفق زندگي شرايط با خوبي به را خود
تفاهم و عشق براي بيطنينشان فريادهاي و ميكنند
كه هستند نوجواناني و زنان مردان ، آنها.ميماند ناشنيده
آگاهي دام در بلكه وجودشان از خارج سرنوشتي دام در نه
عبورناپذير ورطه از خود - تراژيكميك گاه و - ترس با توام
در آن آوردن چنگ به در سعي بيهودگي و عشق به نيازشان بين
ديگر ، عبارت به.آمدهاند گرفتار پيشبيني قابل آيندهاي
بيگانگي مضمون از گوناگون اشكال همگي سلينجر داستانهاي
.است عاطفي
.ص216.مارس1957 نيشن90استيونسن ال ديويد
ادبي شهرت نيم و سال يك از پس سال 1953 ، ژانويه در
در تدي نام به را كوتاهي داستان سلينجر سكوت ، به آميخته
آغازگر كه - داستان اين پس در.كرد منتشر نيويوركر مجله
نظامند گونهاي به مفاهيم - است وي نويسندگي مرحله آخرين
مطلبي نگارش نويسنده انگيزه ابتدا ، در گويي ، دارد ، وجود
تا كه است گفتوگوهايي داراي نوشته اين.بوده غيرداستاني
معمول اكنون ولي بود بيسابقه سلينجر آثار در زمان آن
نميفريبد را ما اعتقادات ديگر كه گفتوگوهايي:است شده
ننهادهايم ، وقعي بدان اما شنيدهايم كه حرفهايي با و
آرا از منظمي مجموعه بلكه نميافكند ، ما شخصيت بر پرتوي
بردن بين از بدون تمامتر ، چه هر سادگي به - را
تشريح - ميآورند زبان به را ايدهها اين كه شخصيتهايي
.ميگيرد سرچشمه ذن طريقت از عمدتا كه ايدههايي.ميكند
منتشر زمان آن از سلينجر كه داستانهايي در واقع ، به
آموزهاي زيبا ، و عميق فلسفي گفتوگوهاي از...كرده
ميستر سبك به) مسيحي عرفان زبان به گاه كه ميآيد پديد
از مغلق كمابيش آميزهاي صورت به گاه و است (اكهارت
.فلسفي آراء و اديان
.ص 90.اكتبر 1957 C250OM.بار دانلد
بوده راحتطلبي اتهام مظان در همواره سلينجر البته
ميدهد را آرمانشهري وعده كاهلان و جوانان به او.است
سبعانه بياحساسي نتيجه سختي و رنج گونه هر آن در كه
اساس و اس نكته دو به اعتقاد.ميشود پنداشته ديگران
با انسان هيچ آنكه نخست:ميدهد تشكيل را او اسطوره
كه افرادي تمام آنكه ديگر و بدهد كار به تن نبايد ارزشي
به پا كل عقل مادر شكم همان از ميارزد ، تنشان به سرشان
متن چند به بايد فقط بنابراين و ميگذارند دنيا اين
آن با كه حربههايي - دانستگي از رهايي درباره معروف
- نشاند سرجايشان را فروش فضل و متظاهر آدمهاي ميتوان
آثار اكثر دنياي انگارههاي ديگر ، عبارت به.شوند مسلط
كه غريبي جماعتهاي به بلكه عادي دنياي به نه سلينجر
است ، موزهها و موسيقي مدرسههاي حوش و حول پاتوقشان
آثار از كلمه يك حتي كه اين با كه جواناني:ميشود مربوط
حرارت و شور با نخواندهاند ، را اسپينوزا يا شكسپير
و ميكنند بحث بگلر ادموند دكتر يا ريش ويلهلم درباره
.ميشوند خشنود خود از دلپذير گونهاي به ترتيب بدين
.و62 ، زمستان ، 1962 ، صص67HdRدموت ، بنجمين
همواره ،(زويي و فرني) خود جديد اثر از پيش سلينجر
اين به شايد بود ، كرده ارائه مردان ويژه وسوسه را جنون
زنانه تصوير ميآورد ، پديد كه اسطورهاي در كه دليل
دست از تقريبا قهرمان _ لحظه آخرين در _ كه بود معصوميت
تصوير ، اين.ميگرداند باز جنون آستانه از را او رفته
و نابالغ معمولا و كوچك دختري جز نيست كسي تصوير
در _ كه بدياي دنيا ، اين بدي گزند از ايمن بنابراين
.هستند آن مظهر خود زنانگي اوج در زناني _ او آثار
روزي با ميشود ، آغاز ازمه با كه داستانهايي مجموعه
آن در كه داستاني مييابد ، ادامه موزماهي براي بينظير
_ سيمور نجات براي ديگر كه ميشود ظاهر وقتي منجي _ دختر
خطسير اين نهايت ، در.شده دير _ گلس خانواده ارشد فرزند
خواهر منجي ، رمان ، اين در.ميرسد اوج به دشت ناتور در
نهايي شكل اسطوره ، سرانجام و است داستان قهرمان خردسال
پي در همواره سلينجر كه ميبينيم پس.مييابد را خود
برادري سرگذشت ;بوده ايفيژنيا _ اورستس حكايت بازنويسي
هرچند ;مييابد نجات خود كاهن خواهر دست به كه شوريده
به تراژيك از را افسانه لحن خواهر ، سن كاهش با نويسنده
.ميدهد تنزل صرف غمانگيز
ص 130.زمستان 1962PR.فيدلر لسلي
قالب در) سال 1959 در كه سيمور بر مقدمهاي شگفتي
.است خويشتن با سلينجر رويارويي شد ، منتشر (كوتاه داستان
و است قديس و نويسنده رودررويي گاهشمار داستان ، اين
خود بر را اثر اين دادن جلوه داستاني زحمت چندان نويسنده
اين از كه منتقداني آن همه مزورند چه.نميكند هموار
است داستاني اثري گويي كه گفتهاند سخن گونهاي به نوشته
انتقاد باد به سرحد تا - وي به كه همانان سنگدلاند چه و
او كه دليل اين به هم آن كردهاند محبت ابراز -!او گرفتن
خود بودن برهنه به كس هر از پيش كه بود امپراتوري همان
نگارش.بوده برهنه پيش سالها از او واقع ، به.كرد اشاره
نويسنده آن در كه بوده شجاعانه عملي سيمور ، بر مقدمهاي
را كتابهايش شود ، چاپ عكسش دهد اجازه آنكه از بيش بسيار
شود ، ظاهر انظار در يا كند امضا زنجيرهاي فروشگاههاي در
كساني محض تسليم كه او.ميگذارد نمايش به را خود شخصيت
گرفتهاند ، بر در را او دشت ناتور انتشار از پس كه است
بلي ، .نكرده دريافت آنها از پاسخي هيچ "!شرم زهي" فرياد جز
و متكلف تصنعي ، است اثري سيمور بر مقدمهاي البته
اعضاي درباره سلينجر ديگر داستانهاي اما ملالآور
نوشتهها اين گذشته ، اين ازبوده چنين نيز گلس خانواده
سلينجر اگر حتي است ، صداقت از عاري _ فرني استثناي به _
_ خويش چشم از نه اگر _ خواننده چشم از را بيصداقتي اين
ميگويد سيمور بر مقدمهاي در او.باشد داشته نگاه دور
نوشتن از نميتواند كه كند زندگي بيسيمور نميتواند كه
در نوشتن به قادر ديگر اگر حتي _ بردارد دست او درباره
نويسنده و نيست كار در سيموري ديگر كه _ نباشد وي مورد
ضمن و.كند خلق خصلت به خصلت و ذره به ذره را او بايد
ادبي تصنعهاي و تكلفها و تظاهرها تمام همه ، اين بيان
كه ميگردد موئيني زير جامه به بدل و ميشود تنيده درهم
براي او كه است طريقتي اين كه چرا ميكند ، تن بر سلينجر
.است برگزيده خويش سلوك و سير
.ص 474 ژوئن 1963 ، .Cmty چستر ، الفرد
پاتوق
سيسيل در مكالمه كتاب پيشنهاد
آزرده دنياي يك دردهاي
غلامي احمد
به سفرنامهاي.دارد سفرنامهاي ساختار سيسيل در مكالمه
ساختار اين.انتزاعي حال و شور يك در كودكي سرزمين
اين شايد ميشود آغاز شخص اول روايت با كه سفرنامهاي
قدرتمندي رمان با كه بياورد وجود به شما در را تصور
راوي با را سهروزه سفر اين اگر اما.نيستيد روبهرو
فكر كه ناشناختهاي سفر از دلهره آن ديگر كرديد آغاز
و ميگريزد ذهنتان از نگذرد خوش شما به شايد ميكرديد
دنبال را انتزاعي سفرنامهاي و ميشويد ، سفر از بخشي شما
گاه و خواب يك و رويا يك شيريني و حلاوت به كه ميكنيد
.باراني شبي در است كابوس يك چون ترسناك
و انگيزه هيچ ديگر كه ميكند آغاز جايي از را سفرش راوي
را او چيز هر از بيشتر آنچه و ندارد ماندن براي دلخوشي
و خيس كفشهاي يا زنش زنانه ظريف شقاوتهاي ميدهد آزار
دست از بشريت:ميدهد آزار را او كه چيزينيست پارهاش
در.فاشيسم سنگين و ناخواسته حضور در جنگ ، در.است رفته
در سيسيل در مكالمه سفرنامه راوي.گرسنگي و سياهي و فقر
و آدمها با ميكند آغاز را گفتوگويي روزه سه سفر اين
اين و است رفته و كرده رها را آن پيش سال كه 15 دنيايي
به بازگشت همان.است كودكي به بازگشت خويشتن به بازگشت
.بادبادك دنيا و بود نخ او كه است سالگي هفت پاكي و ايمان
راهش به قطار با و ميكند آغاز كشتي با را سفرش او
او با ايتاليا مختلف جاهاي از مسافراني.ميدهد ادامه
و آنهاست با و خود با گفتوگو طلب در او و همسفراند
او بگويد كشتي مسافران از يكي به كه اين براي او شيفتگي
در ذره ذره كه رجعتياست رجعت اين آغاز است ، سيسيلي
ذره ذره و ميگيرد شكل قطار مسافران با گفتوگو
در و ميگيرد شكل سفرنامه راوي احساسهاي و ديدگاهها
خواننده براي شناخت اين ابعاد كودكي روستاي به بازگشتش
جنوب مردم فرهنگ و موقعيت با ما و ميشود بيشتر و بيشتر
نكبتي و فقر به.روياهايشان با.ميشويم همنوا ايتاليا
را دنيا از دلآزردگي كه را آدمهايي و آنند گرفتار كه
گريز و بيخبري آنان شادخواري و ميدهند تسكين شراب با
.است بسته آن به راهي هر كه است مبارزهاي از
.ميزند دامن را سيلان مكالمهاي سفرنامه اين راوي
و ميشنويد ميبينيد ، شما آنچه همه گويا كه سيلان آنقدر
مادر سفر اين در.است خواب و رويا در سفري ميخوانيد
و ميكند جلوهنمايي مردانه هيبتي با روستايي زني راوي
پدر گريز علت دارد مادرش با راوي كه شنودي و گفت در
ظرافتي كه زن بسته پينه دستهاي از گريز.ميشود معلوم
مردي.است ديگري مرد روياي در نيز مادر اماندارد زنانه
عينيت كه زن كودكي ذهن در ساختگي قهرمان يك پدرش چون
نميتواند _ راوي پدر _ او شوهر هست هرچه.ندارد بيروني
در.ميكند اجرا نمايشنامه ميسرايد ، شعر كه باشد
ميشوند سبز سرراهمان آدمهايي سيسيل در مكالمه سفرنامه
.هستند جاسوس خودشان اما متنفرند جاسوسي از كه اين با كه
آن از كه ميكنند را كاري ناراضياند دنيا از چون
با سفرنامه راوي كه است زماني داستان اوج و.متنفرند
ميكند ، گفتوگو شده شهيد جنگ در و است برادرش كه سربازي
_ خودش بزرگتر برادر براي دلش و دنياست عاشق كه برادري
برادر و داستان راوي برخورد.ميتپد _ سفرنامه راوي
بخشهاي زيباترين از يكي مادر با او گفتوگوي و شهيدش
ميشود گفته تاريخ و قهرمانان درباره آنچه و.است داستان
و جنگ به راوي كه است دولبهاي نگرش و نگاه واقع در
روان و يكدست نثري سيسيل در مكالمه.دارد جنگ قهرمانان
و ميكند تداخل باهم عالي چنان گفتوگو اين گاه و دارد
گويا كه ميغلتند درهم ظريف خيال و واقعيت و گذشته و حال
.ميشود سروده دلنشين شعري
ساختار همان است رمان اين بارز ويژگي شايد آنچه
كه ساختار ، از ويتوريني كه اين و است آن سفرنامهاي
خلاقانه اثري و برده سود خوبي به است سهلالوصول ساختاري
.است كرده خلق زيبا و
|