5_ زندگينامه:هابز توماس
سياست از فلسفه پالودن
فلسفي پرسش يك و صد
نبود؟ احمق ميتوان چگونه
6_ داروين روح نزاعبرسر
5_ زندگينامه:هابز توماس
مارتينيك.پي.اي:نوشته
معظمي علي:ترجمه
فرانسيس عمو
از هم هابز كرد ، حمايت خانوادهاش از هابز پدر ، از بعد
به مالمزبري در فرانسيس.ميشد حمايت فرانسيس عمو سوي
خدمت شهر اداري انجمن عضو و قانونگذاري انجمن عضو عنوان
به فرانسيس.(بود حاكم شهر بر كه ادارهاي يعني) ميكرد
به هم مرتع يك او براي هال ماگدالن در هابز از حمايت جز
او براي سال هر كه گاستون ، مزرعه اسم به گذاشت ، ارث
ماهر دستكشدوز يك فرانسيس عمو.داشت درآمد پوند شانزده
.بود منطقه مشخصههاي از يكي چرمي محصولات.بود
ويليام و ندارد ، مالمزبري با چنداني فاصله استراتفورد
.است دستكشدوز يك پسر نيز بود ، جا آن اهل كه شكسپير ،
پورت وست و مالمزبري
جنوب در ميداند ، خود شهر را آن هابز كه شهري مالمزبري ،
شهري هفدهم قرن در مالمزبري.است كاتسولد در انگليس غربي
از شاخه دو.داشت ساكن نفر هزار حدود كه بود متوسط
كامل طور به تقريبا را مالمزبري آوون رودخانه شاخههاي
نام به امروزه كه شاخهها اين از يكي.كردهاند احاطه
آوون رود كه دومي و ميآيد شمال از است معروف اينگلبورن
به شهر شرق در درست شاخه دو اين.جنوب از ميشود ناميده
ميكرد زندگي شهر از خارج دهكدهاي در هابر.ميرسند هم
كه بود اين نامگذاري اين دليل ;داشت نام پورت وست كه
يك.ميشد شروع مالمزبري غربي ورودي كنار از درست دهكده
ميرساند گلوسستر به پورت وست طريق از را مالمزبري جاده
هابز پدر كه بروكنبرو.ميرفت بريستول به ديگر جادهاي و
فاصله شهر غرب از مايل ازيك كمتر بود كشيش جا آن در
جا آن در هابز پدر آوبري زعم به كه جايي چارلتون ، .داشت
شرق جنوب سمت از مايل يك حدود داشت ، ديگر كشيشي سمت يك
مريم نام به كه پورت وست كليساي.داشت فاصله مالمزبري با
كليسا اين برج.داشت جذاب بنايي بود ، شده نامگذاري مقدس
داخلي جنگ خلال دربود برج بلندترين مالمزبري تمام در
از سلطنتطلبان تا كرد خراب را كليسا اين پارلمان سپاه
نهايتا كه كليسايي.نكنند استفاده دژ عنوان به آن
هيچ هابز اما.خواندهاند "اصطبل يك شبيه" را شد جايگزين
.نديد را آن گاه
از مباهات با حدي تا خود ، خودنوشت زندگينامه در هابز
پرشيب تپهاي بالاي بر كه شهر اين.ميكند ياد مالمزبري
قرن نيمه به آن تاريخ كه بود باستاني شهري داشت قرار
آنجا در صومعهاي كه زماني يعني بازميگشت ، ميلادي هفتم
بازرگاني براي مركزي شهر اين نهم قرن در.بود شده بنا
شهري بهعنوان كه داشت را امتياز اين مالمزبري.بود محلي
.بفرستد عوام مجلس به نماينده دو محلي اداره داراي
آنجا در نيز (دهم قرن) آئهتلستان شاه استخوانهاي
مالمزبري ، صومعه راهبان از يكي به همچنين هابز.است مدفون
اشاره ،(هشتم قرن اوايل و هفتم قرن اواخر) آلدهايم قديس
.است نهاده بنا را لاتيني مدرسه اولين كه ميكند
وسطايي قرون مورخ مالمزبريايي ، ويليام به هابز متاسفانه
جان داستان كه است كسي همان مورخ اين ;نميكند اشارهاي
را بود مالمزبري دير ساكن كه اريگنا ، اهل فيلسوف اسكوتوس
او به يكبار استكوتوس شاگردان:است كرده روايت ما براي
.مرد كه زدند زخم او بر قلمهاشان با آنقدر و بردند حمله
پشم مهم توليدكننده يك شانزدهم قرن نيمه تا مالمزبري
فروكش نيز مالمزبري اقتصاد پشم صنايع تاسيس با.است بوده
مدرسه يك كه كند متقاعد را پادشاه كرد تلاش هابز.كرد
اجباري برنامه جزو لاتين زبان آن در كه مدرسهاي) آزاد
آوبري از هم او خود و كند تاسيس مالمزبري در (نيست درسي
مناسبي مكان ويلتشاير به پياپياش سفرهاي در تا خواست
ساخته هابز مطلوب مدرسه آخر در.بجويد مدرسه اين براي
.رفت خاك به هم ايده آن و نشد
دچار نيز گاهي اما بود بانشاط پسربچهاي كودكي در هابز
در بهحالتي چشمانش ميخنديد وقتيكه.ميشد افسردگي
وقتي ;نيسند صورتش در شكافهايي جز چيزي انگار كه ميآمد
باز "بلوط" دانههاي مانند چشمهايش ميشد خشمگين كه
"كلاغ" لقب او به كه بود شده باعث سياهش موهاي.ميشدند
و ريختند سرش جلوي موهاي گذاشت سن به پا كه وقتيبدهند
سفيد ميرسيد يقه تا اندازهشان كه هم بازماندهاي موهاي
.شدند
لاتيمر رابرت
هشت تا و رفت مدرسه به دروستپورت چهارسالگي در هابز
را مقدماتي حساب و خواندن كه او.ماند آنجا در سالگي
.رفت مالمزبري شهر كشيش اوانز آقاي مدرسه به بود آموخته
رابرت گذاشت هابز آموزش بر را تاثير بيشترين كه كسي اما
كردهاند وصفش "خوب يوناني" يك كه او بود ، لاتيمر
درجه با سال 1591 در لاتيمرداشت وستپورت در مدرسهاي
همان.بود شده فارغالتحصيل هال ماگدالن از ليسانس
مقدماتي تحصيلات به آن در بعد دهه يك هابز كه مدرسهاي
مدرك سال 1595 در هم لاتيمر خود و پرداخت ، دانشگاهي
.گرفت ماگدالن كالج از را فوقليسانساش
سياست از فلسفه پالودن
برجسته شاگردان از و آلماني فيلسوف گادامر ، گئورگ هانس
.است هايدگر مارتين
"روش و حقيقت" در را آن گادامر كه "هرمنوتيك" نظريه
افراطي ديدگاه از است آشكاري عقبنشيني.داد گسترش
توسط هستي گادامر نظر در.جنگ از پيش اگزيستانسياليسم
به بنا بلكه نميآيد وجود به مليت و نژاد چون چيزهايي
".است زبان فهميد ميتوان كه هستي تنها" او مشهور گفته
رابرتس جولين:نويسنده
شمس اميد:مترجم
آن باشم نداشته اختيار در چيزي براي واژهاي من اگر
زبان درون وجود عدم يا وجود پس ندارد "وجود" من براي چيز
خود زبان و ندارد وجود ادراكي زبان بدون ميدهد ، رخ
است فرهنگ و تاريخ محصول
در پيش ، ماه چند سالگي ، در 102 كه گادامر گئورگ هانس
در آلمان فلسفه برجسته چهرههاي از يكي درگذشت ، هايدلبرگ
تداوم امر گادامر دراز عمر از جالبتر.بود اخير قرن
با كه گادامر.اوست مرگ زمان تا فلسفياش فعاليت مناسبت
به فيلسوف عنوان به در 1960 "روش و حقيقت" كتاب انتشار
فلسفه پساجنگ توانبخشي فرآيند از بخشي حكم در رسيد شهرت
.داراست ديگران از بيش نقشي آلمان ،
.ميزيست آن در كه است زمانهاي بازتاب گادامر زندگي
رغم به او.شيمي پروفسور يك فرزند ،"ماربورگ" متولد
خواندن جنگ ، درگير آلمان اقتصادي و سياسي جراحتهاي
را خود دكتراي ماربورگ در سال 1929 به و برگزيد را فلسفه
بر سازندهاي تاثير هايدگر.گرفت "هايدگر مارتين" از
.گذارد باقي گادامر انديشه
او گرفتند ، دست به را قدرت نازيها كه وقتي سال 1933 در
به هرگز گادامر هايدگر ، برخلاف.نبود مشغول كار به هنوز
زمان در كه اطفال فلج بيماري خاطر به) و نپيوست نازيها
نظامي تعهدات همه از توانست (بود شده مبتلا آن به مدرسه
تمام همچون نيز را او نازيها همه ، اين با.ورزد اجتناب
تا كردند مجبور بودند برده بدر سالم جان كه دانشگاهياني
كند عبور تحقيرآميز كموبيش گوناگون ، موانع ميان از
ناسيونال حزب سخنران اعضاي هاي"اردوگاه" در خصوصا)
(.سوسياليست
بعدها كه كايل دانشگاه در موقت طور به گادامر در 1934
در 1937.كرد تدريس شد تبديل نازيها مشهور نظامي مقر به
لايپزيك در بعد سال دو و ماربورگ در را خود پروفسوري او
رياست سمت به را او شورويها جنگ پايان از بعدكرد اخذ
به او در 1947 اما.كردند منصوب لايپزيك دانشگاه
تا و بازگشت هايدلبرگ به در 1949 بالاخره و فرانكفورت
.ماند آنجا در مرگش زمان
مشخص دوره دو به بيستم قرن در آلمان فرهنگستاني فلسفه
امري همچون خرد ايده مجذوب قرن اول نيمه.ميشود تقسيم
براي آزاد همچنين و طبيعي ابزاري همچون خرد.بود تاريخي
فهميده همگان دسترس در عمومي قوانين به سوژه انديشيدن
و زمان ويژه شرايط در بنيادي هستي همچون بلكه نميشد
وجود) "دازاين" از هايدگر مشهور تصورميشد ادراك فرهنگ
بر بود شورشي "اينجا در هستن" كلمه حقيقي معناي در يا
كه انديشه اين و نوزدهم قرن اواخر "تحليلي" سنت عليه
بخشي اينجا) اينكه از اعم فلسفه سوي از شده تشريح حقايق
دسترس در بيطرفانهاي طور به نه يا است (فرهنگ اين از
توسط ناخوشايندي طور به عقايدي چنين.بود مردم همه
ابتدا در لااقل هايدگر.شد گذاشته كنار سياسي گردانندگان
به راهيابي براي خود تاريخگراي اگزيستانسياليسم از
.بود راضي (نژادپرستي) راسيسم و ناسيوناليسم تشكيلات
فرهنگستاني فلسفه كه بود روشن دوم جهاني جنگ از بعد
سوءظن مورد جدا آن تاريخگراي اگزيستانسياليسم و آلمان
هم هنوز كه) سوءظن اين به پاسخها از يكي.گيرد قرار
پاسخ و تحليلي و طبيعي قانون سنت مجدد احياي (دارد ادامه
وجود نيز سوم واكنش يك بود ماركسيسم مجدد احياي ديگر
آن پالودن راه از تاريخگرايي نجات براي تلاش آن و داشت
ديكتاتوري زمان در كه بود سياسي ناخوشايند آلايش از
.بود شده تحصيل
"روش و حقيقت" در را آن گادامر كه "هرمنوتيك" نظريه
او كتاب اين در.بود سوم پروژه اين از بخشي داد ، گسترش
معتقد كه - جنگ از پيش اگزيستانسياليسم افراطي ديدگاه از
- ميشود تثبيت فرهنگي و تاريخي شرايط توسط هستي است
اين جايگزين را زبان نظريه و ميكند عقبنشيني
.مينمايد شناختي هستي راديكاليسم
به مليت و نژاد چون چيزهايي توسط هستي گادامر نظر در
هستياي تنها":او مشهور گفته بنابه بلكه.نميآيد وجود
در چيزي براي واژهاي من اگر "است زبان فهميد ميتوان كه
وجود پس ندارد "وجود" من براي چيز آن باشم نداشته اختيار
وجود ادراكي زبان بدون.ميدهد رخ زبان درون وجود عدم يا
.است فرهنگ و تاريخ محصول خود زبان و ندارد
.است تاريخي پديدار يك زبان دليل دو به گادامر نظر به
براي است ارتباط براي زبان.است عملي دليلي اولي
براي زبان توانايي.اطلاعات انتقال و پردازش جمعآوري ،
درك براي كاربرانش مهارت به دارد بستگي نقشها اين اجراي
و ميكند ، معين را آگاهي زبان.ويژه مورد هر در همديگر
.مردم ميان ارتباط برقراري چگونگي به دارد بستگي تعين اين
به "است ادراك" معناي به گادامر براي "هرمنوتيك" پس
.مشخص معناي همين
نظريه بر توجه گرفتن سر از گادامر كار ابعاد از يكي
بعد و بود عمل در زبان كاركرد ساختن روش حكم در بيان
دومين.گفتوگو حكم در استدلال براي اوست مشهور مدل ديگر
بيان را فرهنگي هويتهاي كه آنست زبان تاريخي ويژگي
.ميكند
بدگماني انتزاعي محاسبات طريق از گادامر
كردن مشخص مدعي كه را پروژههايي به اگزيستانسياليستي
كه آنجايي تا.ميكند بندي تقسيم هستند ارزشها و حقايق
در ناپذيري اجتناب طور به ما ميشود ، مربوط ارزشها به
ما مواقع بعضي در ميكنيم آغاز تاريخي ي"اينجا" يك
كه همچنان لحاظ ، آن ازببريم پيش را تحليل نميتوانيم
كاملا (هنري يا اخلاقي) ارزشي قضاوتهاي ميدهد نشان
آنچه ما كه مادامي نيست بدي چيز اين.هستند "پيشداوري"
ميتوانيم ميكنيم ، بازشناسي است دادن رخ حال در كه را
ارايه ما به زبان كه بپردازيم هرمنوتيكي گفتوگو به
فائق آغازينمان موقعيت محدوديتهاي بر سپس و ميكند
حركت ديگران و خودمان از غنيتر ادراكي سوي به و آئيم
.كنيم
جاي هرمنوتيكياي ي"گفتوگوها" در امر اين نمونه ، براي
ارزشي - ناسازگار موقعيتهاي كردن همسو براي كه ميگيرد
ارزش درباره بحث رابطه اين در مهم مثال.ميكند تلاش
گادامر نظريات.دادگاه قانوني گفتمان يا و است هنري آثار
دست به و 70 دهه 60 در را خود فلسفي ثمرات بيشترين
نظريات ديگر با دادوستد معرض در همه از كمتر و ميدهد
.ميگيرد قرار هابرماس يورگن نظريات همچون "شناختي زبان"
فرهنگي روشهاي به عمدتا گادامر آكادميك تاثير واقع در
نواخت مهمترين آلمان ، خود در امروزه.است شده محدود
.است گذاشته كنار را تاريخگرا فلسفه كموبيش تحليلي
همچنين است ، مربوط گذشته بر غلبه به كه آنجا تا
گادامر (هجدهم قرن به او شخصي علاقه رغم به) گفت ميتوان
علاج بهترين است ممكن كه آنچه براي را ادراكي هر هرگز
آن در كه معني بدين نداده گسترش باشد فلسفه آلايش براي
گادامر بود شده بررسي هيوم ديويد توسط تجربهگرايي زمان
.ماند باقي مجرد عمر پايان تا
فلسفي پرسش يك و صد
كوهن مارتين
صالحي آرش:مترجم
فرانسه پادشاه كله:مسئله 2 يادآوري
؟"است كچل فرانسه كنوني پادشاه آيا"
در كه چيزي كه است اين نظر مورد نكته:مسئله 2 پاسخ
باشد؟ خصوصيتي داراي ميتواند آيا ندارد ، وجود حاضر حال
آب مزرعه در شكر آيا:ميدهيد پاسخ چه سوال اين به حال
ميآيد؟ عمل چوبي نبات
بنام كسي و وانمينونگ مخصوصا ، ) فلاسفه از بعضي براي
از بيرون فرانسه كنوني پادشاه (هوسرل 19381859 ادموند
اين شامل متعارف قوانين و اصول و ;دارد قرار "حوزهبودن"
آن در پادشاه اين كه اين عليالخصوص.نميشود پادشاه
در !نباشد كچل ميتواند هم و باشد كچل ميتواند هم واحد
كه بود اين انگليسي فيلسوف برتراندراسل نقش سناريو اين
سيستم يك طراحي با و برود در كوره از گاه چند از هر
.بيفتد دست اين از چيزهايي و شاهان اينگونه جان به منطقي
به.شد ارائه "توصيفات تئوري" قالب در راسل تلاش حاصل
كنوني پادشاه" مانند گزارههايي در راسل تئوري موجب
هرگز ميشود ، "دلالت" بدان كه چيزي آن "است كچل فرانسه
اگر مثال براي.*ندارد قرار متعارف و عادي اشيا رديف در
لحاظ به ،"پريان شاه" و "شانزدهم لويي" جملهاي در
روابط از حكايت تنها گيرند ، قرار فاعل جاي در دستوري ،
گزاره فلاسفه بعضي.واقعي روابط نه و ميكنند منطقي
برمي گزارهها اين به را "است كچل فرانسه پادشاه"
:گردانند
.است كچل او آنگاه دارد وجود فرانسه پادشاه اگر
كچل فرانسه پادشاه بنابراين دارد وجود فرانسه پادشاه
.است
ترجيح راسل ميكند ، عرضه ديگر گونهاي به را همين راسل
:بياورد محمول يا مسند قالب در را چيز همه ميدهد
.است فرانسه پادشاه كه هست چيز يك حداقل
.است فرانسه پادشاه كه هست چيز يك حداكثر
يا است كچل است فرانسه پادشاه كه چيزي هر
!نباشد كچل و باشد فرانسه پادشاه كه نيست چيزي هيچ
دقيقا":كرد طرح نيز گونه بدين ميتوان را مسئله اين
در و ميكند پادشاهي فرانسه بر اكنون هم كه است نفر يك
!نباشد كچل كه نميكند پادشاهي فرانسه بر كس هيچ حاضر حال
هيچ راسل تقلاهاي رغم علي.دارد دراز سر البته قصه اين
كنوني پادشاه" معادل عينا گزارهها ، مجموعه اين از كدام
است معتقد راسل آنكه خلاصه.نميباشند "است كچل فرانسه
چرا ميباشد ، نادرست "است كچل فرانسه كنوني پادشاه" جمله
.نميباشد پادشاهي داراي حاضر حال در فرانسه اصلا كه
مذكور جمله ميكنند ادعا كه هستند كساني مقابل در)
مناسبي كاربرد داراي يعني.نيست مناسبي جمله اساسا
.(نميباشد
خواب مشكلات:مسئله 3
كه ، است شلوغ سرش آنقدر.دارد پرمشغلهاي زندگي نورمن
چه نميكند فرقي.بخوابد وقت هر و جا هر شده مجبور بارها
تماشاي موقع هنگام شب يا صبح قطار 32/8 با مسافرت هنگام
خوابهاي وسط گاهي بعضيها كه جاست اين بدبختي.تلويزيون
از بدتر چيز هيچ واقعا.ميكنند صحبت هوس نورمن شيرين
.است كلافه مسئله اين سر هميشه هم نورمن و نيست اين
خاصي توانايي يك به نورمن سالها طي در ترتيب ، هر به
ميپرسد او از چيزي كسي و است خواب در وقت هر.يافت دست
نورمن ، " يا "ببندم؟ را پنجره ميتوانم ببخشيد":مثلا
:ميگويد خواب اعماق از او "ديدي؟ را آنجا
"خوابم من"
[است؟ خواب واقعا نورمن آيا]
كنوني پادشاه" مثل چيزهايي است معتقد راسل آنكه دقيقتر *
.نميكنند دلالت چيزي به اصلا "فرانسه
نبود؟ احمق ميتوان چگونه
موسويان نصير سيد
پاپر رايموند كارل و برتراندراسل به احترام با
،"نكنم؟ را اشتباه كار اين ميتوانستم چگونه" 1
ديدمش وقتي پريروز ، " ،"!شدهام نادان چقدر كه واقعا"
چيز همه دفعه يك شد ، چي نميدانم ميكرد ، كار كلهام
بگذاريد ،.."زدم بيخودي حرف عجب شد ، درهموبرهم
اوقات گاهي چرا.كنيم فكر كارهايمان ، به راجع اندكي
انجام اشتباهي كار وقت فلان كه ميفهميم هم خودمان
نادان ما چگونه راستي ، .زدهايم مزخرفي حرف دادهايم ،
از ميشد اگر و داد پاسخ سوال اين به ميشد اگر.ميشويم
نسخه آن به كردن عمل كه آورد دست به نسخهاي پاسخ ، آن
آن از مهمي بخش به واقع به بگيرد ، را ما حماقتهاي جلوي
.مييافتيم دست است ، بوده آن دنبال به هميشه انسان چه
نميدانيم كه است گسترده چنان ما اشتباهات دايره اما
احمقانه ، رفتارهاي و باورها كنيم شروع كجا از بايد اساسا
در را ما گويي كه گرفتهاند را ما درون و دوروبر چنان
كردهاند ، رها مهلكي مسري بيماري به آلوده شهري
از امكان حد تا كه است آن وضعي چنين در كار عاقلانهترين
در.كنيم پرهيز شهر اين شهروندان با مراودت و پذيرفتن
"مسري بيماري" ماست ، اطراف "دنياي" همان "شهر" تمثيل ، اين
و باورها" همان "بيمار شهروندان" و است "ناداني" همان
هست ، كه باشد ، چنين اگر."اشتباهاند و احمقانه رفتارهاي
بيمار ميتوان چگونه" كه است اين ما براي پرسش مهمترين
اين ميبايد ما براي پرسش مهمترين ديگر ، سخن به "نبود
از بدهيد اجازه "نبود؟ احمق ميتوان چگونه" كه باشد
آنها با روز هر كه كنيم شروع اختلافنظرهايي و بحثها
شب كه كنيد فرض را شلوغي ميهماني مثلا.گريبانيم به دست
برپا ايراني استاد يك منزل در ارديبهشت 81 ، دوم دوشنبه ،
از گوشهاي در و دارند شركت آن در مختلفي افراد.است شده
است آمريكايي اعصاب و مغز جراح يك كه نيويل پروفسور مجلس
غرق است تربيتي علوم در متخصص مصري يك كه حمد پروفسور با
:شدهاند گفتوگو در
سناي مجلس ديشب مصوبه پروفسور ، آقاي ببينيد:نيويل
آمريكا به خاص كشور چند اتباع ورود مانع كه آمريكا
.بود عالي بسيار مصوبه ميشود ،
برنامههاي هنوز توسعه درحال كشورهاي نميكنم ، فكر:حمد
آمريكاييها براي ميتواند كه دارند سنتي سياسي و فرهنگي
.بخورد درد به نيز
برنامه تقريبا متحده ايالات نميكنم ، گمان:نيويل
.ميكند مشخص را ديگر كشورهاي تمامي
نهادهاي توسعه ، حال در كشورهاي در هنوز مگر چرا؟:حمد
ندارند؟ زيادي تاثير سنتي هنري و ديني
.است كرده تغيير امروز دين:نيويل
ندهيم ، گوش پروفسور دو اين گفتوگوي به ديگر بدهيد اجازه
از و ميباشند دانشگاه استاد دو هر كه آن عليرغم
كمال با نكردهاند ، استفاده هم افتادهاي پيشپا واژگان
من دليل.است احمقانه گفتوگويشان بگوييم ، بايد معذرت
در واقع در.است مهم و ساده بحث ، اين بودن احمقانه براي
اولين نظرم به كه ميكنم مطرح را آزمايشي پرسش ، يك قالب
.است بحث يك نبودن يا بودن احمقانه تعيين در مهم آزمايش
چه برسر ما" كه پرسش اين طرح از است عبارت آزمايش اين
روشني پاسخ گفتوگو ، طرفين اگر "داريم؟ اختلافنظر چيزي
احمقانه بحثشان ترديد ، بدون باشند ، نداشته پرسش اين به
بفهميم كه اين براي آزمايش اولين ديگر عبارت به.است
آيا ببينيم كه است اين نه ، يا هست احمقانه گفتوگويمان
جواب "داريم؟ اختلافنظر چيزي چه سر بر" سوال براي
اگر كه است معلوم البته.نه يا داريم شستهرفتهاي
هنوز بدهيم ، قانعكنندهاي جواب سوال اين به توانستيم
كرد ، كمتصور را حرفهايمان بودن احمقانه احتمال نميتوان
دهيم انجام زيادي آزمايشهاي بايد هنوز ديگر عبارت به
مطمئن حماقت به گفتوگوهايمان نبودن آلوده از كمي تا
.شويم
كه باشد جمع حواسمان همه بايد همه از اول كه ، آن خلاصه
:داريم اختلافنظر ديگران با چيزي چه سر بر دقيقا بفهميم
كه است آن راه راحتترين موضوع ، اين دريافتن براي
چه برسر ما" بپرسيم و كنيم قطع را بحثمان يكبار هرازگاهي
شويم غافل نكته اين از اگر "داريم؟ اختلافنظر چيزي
قرنها حتي و سالها ، ماهها ، روزها ، ساعتها ، كه چهبسا
سر بر نميدانيم اساسا كه بپردازيم جدلهايي و بحث به
احمق مدتها سادگي همين به چهبسا ميكنيم نزاع چيزي چه
!بمانيم
6_ داروين روح نزاعبرسر
موريس ريچارد:نوشته
فيضاللهي كاوه:ترجمه
تكاملي روانشناسي
به شروع گولد كه هنگامي اما.كرد فروكش مشاجرات سرانجام
نام به جديد رشتهاي روشهاي درباره ترديد اظهار
مطرح ديگر بار اسپاندرلها ايده كرد ، تكاملي روانشناسي
ميكوشند كه هستند دانشمنداني تكاملي روانشناسان.شد
آنها فرض.كنند تبيين تكاملي قالبي در را انسان رفتار
"ذهني واحدهاي" از مجموعهاي از انسان مغز كه است اين
ما تا آمدهاند پديد طبيعي انتخاب توسط كه است شده ساخته
روانشناسان.كنيم رفتار خاصي جور كه كنند وادار را
كه يافتهاند را واحدهايي كردند ادعا تكاملي
ميكنند ، تعيين را انسان خاص جفتگيري استراتژيهاي
.قبيل اين از و هستند همكارانه رفتار مسئول كه واحدهايي
Randy هيل تورن رندي يعني تكاملي روانشناسان از نفر دو
آنجا تا (Craij T.Palmer) پالمر.تي كريگ و (Thornhill
انتخاب كه دارد وجود شواهدي شدند مدعي كه رفتند پيش
افراد گرايش علت كه كرده ايجاد ذهني واحدهاي يكسري طبيعي
.ميكنند روشن را تجاوز به نر
شده ، برده پيش تكاملي روانشناسان سوي از كه فرضيهاي
عصبشناسي نيست ، محكمي عصبشناختي شاهد هيچ بر مبتني
عصبي مدارهاي يافتن كه است نكرده پيشرفت درجه آن تا هنوز
جا بنابراين.باشد امكانپذير واحدهايي چنين با همخوان
درست گولد ، .شد هم طور همين عمل در و دارد وجود بحث براي
در افراطي كاهشگرايي او ديدگاه از آنچه با كه طور همان
درباره بود ، كرده مخالفت است تكاملي زيستشناسي حوزه
ترديد اظهار نيز تكاملي روانشناسي كاهشگرايانه روشهاي
به نميتوان را انسان ذهني كاركرد او ، نظر از.كرد
انسان مغز او.كرد تجزيه جداگانه ويژگيهاي از مجموعهاي
كه ميكند تصوير كلي اهداف با كامپيوتر نوع يك همچون را
هزار صدها كه است روشن او ، گفته به.است اسپاندرل از پر
چيزي آفريقا ساواناهاي در انسان نياكان زندگي در پيش سال
هنگامي.باشد امتياز يك بزرگ مغز تا ميشد موجب كه بوده
انجام را متعددي كارهاي توانست يافت ، تكامل بزرگ مغز كه
در طبيعي انتخاب كه دلايلي به ثانويه وظايف اين اما.دهد
مربوط بود آورده وجود به آنها خاطر به را مغز نخست وهله
براي ما توانايي كه ميكند اشاره مثال براي او.نميشوند
و خواندن.باشد اسپاندرل يك بايد نوشتن و خواندن يادگيري
زيرا باشد يافته تكامل سازشي اهداف براي نميتواند نوشتن
وجود نوشتاري زبان شد ، بزرگ بار نخستين مغز كه هنگامي
.نداشت
خوش روي گولد انتقادهاي به تكاملي روانشناسان طبيعتا
پاسخ از حتي گولد به آنها پاسخهاي.ندادند نشان
آنها از بعضيبود تندوتيز نيز كيش راست داروينيستهاي
تصوير تكاملي روانشناسي از گولد كه كردهاند ادعا
به گولد كردن متهم تا ديگران.است كرده ارائه نادرستي
دارد ادامه شدت با مشاجره اينرفتند پيش فكري خيانت
.باشد متصور آن براي پاياني كه آن بدون
علمپيچيدگي
مطرح همكارانش و گولد توسط كه ايدههايي از بعضي
رشتهاي در كه است دانشمنداني ايدههاي يادآور شدهاند ،
دانشمندان.ميكنند كار پيچيدگي علم نام به جديد نسبتا
فيزيك ، رياضيات مانند متفاوتي بسيار رشتههاي از پيچيدگي
كردن كار علت.كردهاند ظهور زيستشناسي و كامپيوتر علم
صفات كه است چيزي به آنها علاقهمندي حوزه اين در آنها
دانشمندان.ميشود ناميده پيچيده سيستمهاي نوظهور
بخشي كاهشگرايانه روشهاي گرچه كه معتقدند پيچيدگي
قادر آنها كه دارند وجود مسائلي اما است ، علم از ضروري
سيستمهاي نميتوان آنها نظر به.نيستند حلشان به
.داد كاهش آنها اجزاي صفات به را پيچيده
مورچهها.است ايده اين از خوبي مثال مورچهها كلني
تنهايي به مورچه يك.سادهاند عصبي سيستم با موجوداتي
فقط مورچهها.نيست رفتارها از پيچيدهاي مجموعه داراي
كلني امادارند يكديگر به دادن پيام براي راه شش پنج ،
از پيچيدهاي بسيار انواع انجام به قادر مورچهها
.فعاليتهاست
بردگي به را ديگران مورچه ، گونههاي از بعضي مثال براي
قارچ پرورش "مزارع" كه هستند ديگري مورچههايميگيرند
به را آنها كه شتههايي از مورچهها از بعضي حتي.دارند
اما.ميدوشند شير ميدارند ، نگه اهلي جانور نوعي عنوان
زيادي تعداد كه ميكند بروز هنگامي تنها رفتارها نوع اين
عبارت به.باشند داشته همكنش بر يكديگر با مورچهها از
كه هستند نوظهوري صفات مورچهها ، كلني فعاليتهاي ديگر ،
وجود ميشود ، تشكيل آنها از كلني كه افرادي تكتك در
.ندارند
|