بنويس تو حالا و..
...نخوانند مردمان را سرودهايت اگر
نويسنده غياب در
15_ است روباه قاتل
![](../imgs/bar.jpg)
بنويس تو حالا و..
گلشيري هوشنگ از طاهري فرزانه روايت
زيستناش و بودن علت را آن كه بهطوري بود جدي شدت به ادبيات گلشيري هوشنگ براي
ميدانست
خرم يزداني مهدي
![](p24-2.JPG)
به زيادي آثار سال دو اين در است رفته ما ميان از كه است سال دو گلشيري هوشنگ
سياق و سبك كه شكلگرفته جرياني نوعي به و شدهاند نوشته او از تاثير يا و تقليد
ميكند تفسير اينگونه را امر اين طاهري.ميكنند دنبال خود دل در را گلشيري خاص
در خاصي ويژگي و زبان به يافتن دست با و بود تازه تجربه يك پي در همواره گلشيري كه
زندگي دوره هر در گلشيري.نميداد قرار خود بعدي آثار ارتزاق محل را آن داستان
زباني و ساختار يافتن دنبال به دورهاي در او.بود نو تجربه يك دنبال به خود ادبي
كلاسيك ادبيات در جستوجو صرف را خود وقت اواخر اين و بود داستان در فرد به منحصر
و تلاش اين".كند پيدا "ايراني داستان" به رسيدن براي راهي شايد تا ميكرد ايراني
بهرهمند آن از ايراني نويسندگان و داستاننويسان تمامي كه است آبشخوري گستره اين
اينكه اولميكند مطرح شكل دو به را نويسندگان بر گلشيري تاثير طاهري ".ميشوند
اين.گشود را متفاوتي و مختلف درهاي ساختار ، و زبان رنگارنگي و تنوع علت به گلشيري
پيشنهادهاي حاوي زيرا ميگذارد تاثير گلشيري از بعد نويسندگان بر خوديخود به تنوع
مستقيمتر و عميقتر تاثير اين عدهاي براي اينكه دوم است داستان باب در متعددي
داستان به گلشيري نگاه نوع علت به شايد او كلاسهاي هنرجويان و شاگردان مثلا است
بنويسند چگونه آنها كه معني اين به تاثير اين اما گرفتهاند تاثير بيشتر وي از
گذاشتهاند خواننده با كه قراري در ميآموخت جوان نويسندگان به گلشيري بلكه نبود
.بپردازند و بنويسند بهتر چگونه نوشتهاند كه را آنچه
كه رماني.است شده چاپ ايران از خارج در كه است گلشيري هوشنگ جنجالي اثر جننامه
پروسه يك در آن نخست تحرير نوشتن از پس گلشيري.انجاميد طول به نگارشش سال حدود 13
.ميكند چاپ آماده و بازنويسي را رمان بود بل هاينريش بنياد ميهمان كه ماه زماني 9
پايان به را حجيم رمان اين بتواند او كه شد باعث آرامشش علت به كوتاه فرصت اين
ترخيص منتظر سالها مثال بهطور داشت مختلفي ذهني درگيريهاي ايران در او.برساند
بار دو و ميكرد تجربه را خود هشتم چاپ كه كتابي.ماند باقي صحافي از احتجاب شازده
.بود شده منتشر انقلاب از بعد
بود داده دست از فضا آن در صدري سعه آوردن وجود به در را خود اميد گلشيري
فرمايشاتي خرده علت به كار پايان از بعد.بنويسد راحتتر تا رفت آلمان به بنابراين
ايران در جننامه.بسپرد سوئدي ناشر به را آن داد ترجيح بودند كتاب انتظار در كه
كتاب چاپ از بعد.رسيد چاپ به سوئد در خاصي مشكل بدون و نشد هم ارائه ارشاد به حتي
به مختصرتر شكل به است قرار ترجمه اين منتها.گرفت آن ترجمه به تصميم آلماني ناشري
آلماني به پيش سالها كه دولتآبادي كليدر مختصر ترجمه مانند چيزي برسد چاپ
اعتقاد اين بر همواره او كرد مخالفت امر اين با گلشيري البتهبود شده برگردانده
اين بنابراين "شود پيدا آن در زائد كلمهاي حتي كه نمينويسم داستاني من" كه بود
و شده آغاز كه است مدتي هماكنون جننامه ترجمه.شد گذارده ناشر خود عهده به تلخيص
.شد خواهد چاپ اروپا در زودي به
جديد معرفتي به ادبيات خواندن با انسانها اينكه و ادبيات به جدي تعهد
بود او دغدغههاي از يابند دست
![](p24-4.JPG)
صادق مورد در گلشيري از جديدي كتاب چاپ نويد هفته كتاب نشريه از جديدي شماره در
را چاپ و كار _ اثر ناشر _ نو طرح كه بود شده قيد گزارش اين در.دادهشد هدايت
نشر با پيش سالها كه قراردادي طي گلشيري هوشنگ":ميگويد طاهري !است كرده تمام
فرصت 9 در ميرفت اميد حتي و بنويسد را كتابي چنين بود قرار بود كرده امضا نو طرح
و كار شدن وسيع و شدن پراكنده علت به اما.برسد پايان به نيز اثر اين آلمان ماهه
حدود 300 حاليكه در.رساند انجام به را كتاب اين نتوانست وي او ، نابهنگام مرگ
به.است موجود هدايت صادق مورد در او پژوهشهاي و تحقيقات از نوشته و اطلاعات فايل
اين هم امروز تا و نپذيرفت ناشر اما كند ملغي را قرارداد تا گرفت تصميم او علت اين
فرد يك توسط آينده در دارد تصميم گلشيري بنياد و است مانده باقي صورت همين به كتاب
.است جالب نيز راعي گمشده بره سوم و دوم مجلد داستان اما.نمايد چاپ آماده متخصص
جلد دو اين گلشيري ميشد گفته كه ميدانند ميكنند دنبال را ادبي جريانات كه كساني
در گلشيري هوشنگ".بود تبليغاتي اهرم يك نيز اين حاليكه در است كرده تمام نيز را
باقي تحرير يك حد در فقط دوم جلد بالاخص و نكرد كار گمشده بره روي بر سال بيست اين
اثر چند روي بيشتر او اواخر اين در ولي بود مهم گلشيري براي مسئله اين.است مانده
بود قرار كه آثاري كرد كار...و زالنامه قصهخوان ، محمود ابن خمسه مانند خاصش
".برسند چاپ به جننامه از بعد فراغت صورت در
در اوداشت جالب رويكردي دهه 70 تئوريزدگي و تئوريدوستي جو مورد در گلشيري
ادبي نقد تئوريهاي آخرين دانستن از بينياز را خود هيچگاه منتقد يك مقام
اين و ميكند برخورد نو تاريخگرايي واژه با آمريكا به سفري در گلشيري" نميدانست
به ملزم را خود همواره او.بازگردد ايران به كتاب انبوه با كه ميشود باعث مسئله
امري را داستان گلشيري اما ".است كوشش اين از نمونهاي اين و ميدانست دانستن
جدا امر اين از را داستاننويسي تكنيكهاي بر اشراف حساب و ميدانست شخصي بسيار
ادبي تئوري او براي.نميپذيرفت را داستان نوشتن براي خاص فرمولي ساختن و ميكرد
داستاننويس يك عنوان به گلشيري.ميكرد پيدا اهميت و موجوديت ادبي نقد باب در فقط
همسلكان و همنسلان با كلامي يا و فكري مختلف درگيريهاي دچار همواره روشنفكر
ميشد گفته بهطوريكه گرفت در براهني رضا دكتر با مباحث اين معروفترين.بود خويش
گاه بهطوريكه شد جالبي كنشهاي باعث رويكرد اين.بود شده كشيده نيز جدل به كار
در براهني.پرداختند همديگر رد يا و دفاع به نيز دو اين از هريك به متعلق آدمهاي
مرگ هوشنگ مرگ":ميشود آغاز اينگونه كه ميفرستد زيبايي پيام گلشيري تدفين روز
به ادبيات گلشيري هوشنگ براي" كه ميكند تفسير چنين را بحث اين طاهري "نيست كسي هر
دوستيها و رفاقتها "ميدانست زيستناش و بودن علت را آن كه بهطوري بود جدي شدت
داستان يك با تقابل در گلشيري.بگذارد تاثير جديت اين بر نميتوانست هيچوجه به
فرقي باشد دوستي از داستان اين اگر حال نداشت آن نقد از واهمهاي هيچ ضعيف مثلا
در عمرش اواخر در بالاخص و نمود دشمنتراشي حدودي تا گلشيري براي امر اين.نميكرد
به شايد جو اين از بخشي.مينمود آشكارتر را نقدش تيغ داد انجام كه مصاحبههايي
او كلام لب ميشد سعي خاص قسمتي آوردن با كه بود او مصاحبههاي خاص ويرايش علت
.برسد نظر به تند كمي گلشيري حرفهاي شد موجب حركت اين كه حالي در شود نمايان
روزنامه در بود كرده دانشجويي مجله يك با گلشيري كه مصاحبهاي از بخشي مثال بهطور
."آورد وجود به او براي را متعددي مشكلات و شد چاپ سلام
اما !ميبيند ادبيات خواب هم شب كه ميدانست مردي را گلشيري خسروي ، ابوتراب
خاص نكاتي به طاهري ميپرسم عللش از وقتي.نوشت كم بسيار اخير سال بيست در گلشيري
سال در و ميشود گذاشته كنار دانشگاه از سال 60 در گلشيري هوشنگ (ميكند1 اشاره
گلشيري مالي تنگدستي با ميشود مصادف امر اين.ميكند دريافت قطعي اخراج حكم 62
نويسنده گلشيري ".است درآمده نويسندگان براي اپيدمي يك صورت به ايران در كه چيزي
بعد.ميكرد گل كار همسرش قول به و ميآورد روي ويراستاري كار به درآمد كسب براي
كه ميدانيم ميگيرد ، را او مفيد وقت ويراستاري آمده پيش مالي مشكلات و امر اين از
سن در نوعي به و ميشود گرفته ناديده او سابقه ولي بود معلم گذشته زمان در گلشيري
در.دارد وجود مهمتري مسئله ديگر جنبه از ميگردد معيشتي بحران يك دچار سالگي چهل
كه وظايفي نميباشد ، او عهده بر ذاتا كه است نويسنده دوش بر وظايفي معمولا ايران
.ميگيرد قرار نويسنده پيكر بر باشند داشته برعهده احزاب بايد
مراكز و محافل از دور او اينكه و نداشت نويسنده انزواطلب خلوت به اعتقادي گلشيري
مختلف جريانات بطن در تا داشت علاقه همواره و نميپذيرفت را باشد ادبي _ اجتماعي
طاهري فرزانه.نبود نويسندگان معروف تنهايي اهل كلي طور به يابد حضور اجتماعي
دور ادبي خستهكننده محافل از بعضي و مطبوعات از را او كوشيدم سالها":ميگويد
از پس كه ميگذارد را قرار اين بيماريش دوره در اينكه تا و نميپذيرفت اما كنم
كه امري بياورد روي تنهايي به كمي و بزند كنار را جو اين ديگر بيمارستان از مرخصي
بيشتر گلشيري نداد اجازه ديگر عواملي و عوامل اين مجموعه ".نشد ميسر هيچگاه
.است دردناك واقعا اين و بنويسد
خاص مشكلات باز كه نشريهاي ميكند منتشر را كارنامه نشريه عمر اواخر در گلشيري
جديد جريان يك ايجاد دنبال به همواره شخصيتش خاص ويژگي خاطر به او.داشت را خودش
جدي تعهدي بود ، ما نويسندگان متعهدترين از يكي ميگويند كه آنچه برعكس گلشيري" بود
از يابند دست جديد معرفتي به ادبيات خواندن با انسانها اينكه و ادبيات به
با ارتباط (!هستند و) بودند ناياب آثارش اكثر كه دورهاي در ".بود او دغدغههاي
براي تلاشي كارنامه نشريه بود ، مهم بسيار گلشيري براي جدي ادبيات آموزش و مخاطب
علت به او.داشت را خود خاص مشكلات گلشيري البته.ميآمد حساب به ارتباط اين
مجبور و داشت اختيار در را نشريه از مشخصي قسمت همواره كارنامه در محدودش مسئوليت
و خود آثار كنار در را معروف و قديمي شاعران و مسئول مدير نظر مورد مقالات بود
امتيازهايي بود مجبور ايران در مجلهداري خاص علل به گلشيري.بيند خود به وابسته
.برساند چاپ به را خود نظر مورد صفحات بتواند تا بپردازد
گرفت ناديده را خارج در زندگي فرصتهاي وي.ميداد ترجيح را بودن ايران در گلشيري
را روز يك حتي جننامه پايان از پس اوكوشيد بسيار فرهنگيش مشكلات و كشور براي و
تغيير گلشيري براي.بازگشت ايران به سرعت به و نكرد تلف گشتوگذار و تفريح براي
تاكيد هستند مضر كلان تغييرات كه نكته اين براي مدام او.بود مهم كشور اين ذرهذره
بدانيم مشكلات اين از كوچك گوشهاي كردن حل براي او تلاش را مسئله اين"مينمود
".سانسورزدايي مثلا
اندوهي و خشم" بود مهم او براي انسانها حرمت حفظ و قلم آزادي اندكي آوردن دست به
كرده باد كه را مختاري خفهشده چهره يا و ديدم پوينده مزار سر بر هوشنگ از من كه
گلشيري رويكرد اين "كرد نخواهم فراموش را تصوير اين دارم عمر تا من گفت ديد بود ،
ناگهان به بود پرتلاشي و پرانرژي بسيار آدم كه گلشيري هوشنگ شكست ، درهم عميقا را
و ميشود آغاز ميرعلايي مشكوكاحمد مرگ از بعد نوعي به شكستگي درهم اين.شد فرتوت
غيرقابل انديشيدن خاطر به نويسندگان مرگ گلشيري براي.مييابد ادامه آخر به تا
در را خود نقش ميكرد سعي و داشت اميد مملكت اين به همچنان او اما.بود قبول
ميديد استعدادي كسي در اگر اوبود آموختن همان نقش اين.كند حفظ كوچك تغييرات
آدمهاي از نميكرد دريافت كار اين براي اجرتي و مزد چون و ميرفت دنبالش به خود
.نداشت ابايي هيچ نيز بيمايه
غيرمترقبه اين و بودند او آثار از چندي تجديد شاهد كتاب بازار گلشيري مرگ از بعد
مرده نويسنده خوب نويسنده فضا اين در گفتم و كردم صحبت مهاجراني با رفتم من".بود
".ندارد آثارش چاپ به ربطي نويسنده يك روشنفكري كاركردهاي و !است
دوم مدني ، جامعه بحث شدن متحقق اول دارد آرزو سه خود گفتههاي آخرين در گلشيري
بالاخص بود ، آثارش مجدد چاپ سوم آرزوي و ايران نويسندگان كانون رسمي و علني فعاليت
نزد را برگه اين من"بود مانده ارشاد در سال حدود 9 كه ماه تاريك نيمه كتاب
بر كه آخري اين به من بگذاريد داريد اعتقاد مرده وصيت به اگر گفتم و بردم مهاجراني
سپس شد آغاز "خانه جبه" كتاب با گلشيري آثار ترتيب اين به "! كنم عمل است من دوش
.رسيد هم ديگر چاپ دو به ماه دو در و شد توزيع بود انبار در سال كه 9 احتجاب شازده
".بشود آن منكر ميخواهد كسي چه و است جامعه نيازهاي اين"
طاهري پيگيريهاي عليرغم گلشيري آثار و شد شروع نيز آثار ساير افست حين همين در
خير يا است راه در ديگري آثار كه ميپرسيم طاهري از.ميرسد فروش به افستي شكل به
چاپ را آنها و بزنم دست نوشتههايش به ميترسم من كه بود مهم گلشيري براي قدر اين"
.ميآيد حساب به شده تمام خودش نظر از كه ميشود چاپ او از كارهايي تنها و كنم
كه داستانهايي مثلا.ماندهام تنها او نوشتههاي از فايل با 2000 من الان
در تحرير به داستان از خطي ولي شدهاند نوشته...و مكانداستاني شخصيتها ،
و...و است كرده تهيه ننوشته داستاني درباره كه يادداشتهايي يا و است نيامده
".ندارم را آن نشدن چاپ يا و شدن چاپ صلاحيت من كه است انبوهي اين
بنياد طاهري فرزانه همراه به ادبدوستاني و نويسندگان از جمعي گلشيري مرگ از بعد
!است شدن ثبت منتظر است سال دو كه بنيادي كردند پايهريزي را گلشيري
علوم بر حتي او علم و دانش به هم مخالفانش كه كسي است مرده ما معصوم راوي گلشيري
.داشتند آگاهي قرآن تفسير مانند ديني
...نخوانند مردمان را سرودهايت اگر
اكبرباني محمدهاشم
همانست شعار ، نيكوترين"
خوانندگان كه
دل ژرفاي از
...كنند بر از
مردمان را سرودهايت اگر پس
نخوانند چنين اين
"خطايم به من تنها:كه بگو خود با
شاعر شجاعانه اعتراف نوعي ميتوان را فلسطيني معاصر شاعر درويش ، محمود شعر اين
به نه برميگردد شاعر به همه از بيش شعر ، به توجه عدم كه اين به اعتراف.دانست
امروز جامعه در متاسفانه...و توزيع ناشر ، مخاطب ، اجتماعي ، شرايط چون موضوعاتي
شعر نداشتن مخاطب كه ميزنند دامن را غلط باور اين منتقدان ، برخي و شاعران ما ،
مجموع در ما ، امروز شعر گروه ، اين نظر از.است "شاعر" حوزه از خارج عواملي از ناشي
نميشود ، پيدا برايش خوانندهاي اگر لذا و دارد را خوب شعر يك ويژگيهاي تمامي
گذاشت...و روزنامهنگاران برخي ناشر ، كتاب ، موزع جامعه ، پاي به بايد را مسئله
برخي مخرب تاثير همچنين و كتاب نشر و توزيع كاستيهاي بخواهيم كه آن بدون.شاعر نه
شعر از را خوانندگان و ورزيده تاكيد مدرن پست شعر بر كه را (!)روزنامهنگاران
را شعر عرصه در اساسي مشكل كه حكمهايي گفت بايد بگيريم ، ناديده ميكنند گريزان
.نشود يافت آن بر نقيضي كه باشند درست ميتوانند صورتي در ميكنند ، غيرشاعر متوجه
زندگي دارد وجود جامعه در كه موضوعاتي و مسائل مابا امروز شاعران از بسياري
به و است جامعه از بريده كاملا كه آوردهاند رو "فرديتي" چنان به آنها.نميكنند
ندارد همخواني ميكنند زندگي آن در كه جامعهاي روح با آنها شعر دليل همين
![](p24-5.JPG)
و نشر نابسامان وضع وجود با كه ميدهد نشان
شعر كتايهاي وضع به كوتاه نگاهي اما
كه شعرهايي مجموعه هستند روزنامهنگاران ، برخي ناهنجار حركت نيز و توزيعكتاب
باشد ادعا اين اثبات ميتواند مجموعهها مكرربرخي چاپهاي دارند بسياري خوانندگان
همه پس از خواننده گاه آن شعر ، واقعا او شعر و شاعرباشد واقعا شاعر اگر كه
"نه را خندهات بگير من از را هوا" مجموعه.خواهدرفت شعر سراغ به هم باز مشكلات
برخي ميرسد ، نسخه و 3000 تيراژهاي 5000 با هم آن هفتم و ششم چاپ پابلونرودابه از
آنتوان شعرهاي پنجم چاپ است ، رسيده چهارم سومو چاپ به صالحي سيدعلي شعرهاي مجموعه
مجموعههاي چندباره چاپ اينها بر علاوه و ديد ميتوان بازار در را اگزوپري سنت
.دارد خود جاي كه هم سهراب و اخوان فروغ ، شاملو ،
كه اين در موزعان و ناشران چون صنوفي و موجودجامعه شرايط كردن متهم ترتيب اين به
از درستي تحليل نميتواند روي هيچ به و بوده انصاف از دور بسيار ندارد شعرخواننده
.كند ارائه جامعه در شعر وضع
وجود جامعه در كه موضوعاتي و مسائل با ما ، شاعرانامروز از بسياري ميرسد نظر به
از بريده كاملا كه آوردهاند رو "فرديتي" چنان به آنها.نميكنند زندگي دارد
ميكنند زندگي آن در كه جامعهاي روح با آنها شعر دليل همين به و است جامعه
بياني كه شود جامعه احساس و ذهن وارد ميتواند صورتي در شاعر شعر.ندارد همخواني
مانع "خود" به بردن پناه متاسفانه.باشد مردم شكستهاي و پيروزيها بحرانها ، از
اگر.است شده دچار وضع همين به درست امروز شاعر و ميشود موقعيتي چنين به رسيدن از
بر چنان آن دغدغه اين و بوده زبان و فرم ما ، كنوني شعر اصلي دغدغه كه ميبينيم
به درست ميكند ، فراموش را او مسائل و نيازها و خواننده كه ميشود مستولي شاعر
بر را زبان تاثير بخواهيم كه آن بدون.است شده شاعر بر حاكم كه است فرديتي دليل
است مردم زندگي جريان در كه زباني مردم ، زبان از بريدن گفت ، بايد كنيم ، انكار شعر
.است زده لطمه شعر بر سخت كه است آفتي زباني بازيهاي به آوردن پناه و
نويسنده غياب در
ميكنم خاموش من را چراغها
پيرزاد زويا:نوشته
بد *
متوسط **
خوب ***
عالي ****
ممتاز *****
اخيرا پيرزا زويا نوشته "ميكنم خاموش من
چراغهارا"رمان
چندينماه داستان رمان اين است رسيده چاپ به مركز نشر توسط
زندگياش تمام او است ، كلاريس نام به دار خانه اززندگيزني
او زندگي.است كرده نفتي شركت همسر و فرزندان زندگي و تربيت وقف را
نشاط اين اما ميگيرد ديگري نشاط و رنگ جديد ، همسايه اميل پررنگ حضور با
به بهسرعت زن دخترش و مادر و اميل بيهنگام و بيخبر كوچ با زيرا ديرينميپايد
دست جديدي تنهايي جنس به او ميرسد ، بهنظر اگرچه.بازميگردد خود تنهايي لاك
.است يافته
& & &
تنيده درهم داستانهاي
سليماني بلقيس
* * *
زندگي كه است ميانسال زني تنهايي داستان "ميكنم خاموش من را چراغها" رمان
يكنواخت و آرام موقعيت عبارتي به.ميريزد هم به خانواده يك حضور را او يكنواخت
و خانواده اين رفتن با و ميشود تنش دچار جي4 به سيمونيان خانواده ورود با كلاريس
است ، رئال داستانهاي هميشگي فرمول همان اين.ميرسد آرامش به مجددا آليس ازدواج
با تنها كه ميلغزد ديگر موقعيت به موقعيتي از آرام چنان بحث مورد رمان نويسنده
ساختاري داستان.كرد درك و مهم را موقعيتها اين ميتوان اثر از گرفتن فاصله
پايان آن به خاص مقطعي در و آغاز را داستان مقطعي از نويسندهدارد سامانمند
از خواننده دارد ، مشخص سويي و سمت "روايت" اثر اين سامانمند ساختار در.ميدهد
خانواده تكليف شود ، داده ساماني و سر زن ريخته هم به وضعيت به دارد انتظار ابتدا
مشخص غايتي سوي به آغاز همان از روايت.ميشود نيز چنين شود ، مشخص آليس و سيمونيان
ميشود ، داستان تند گاهي و كند گاه روايت ضرباهنگ اثر طول در اگرچه دارد جريان
اقليت در و داستان زن بودن اقليت در است ، قوم يك تنهايي و زن يك تنهايي از روايتي
مقطعي به مقطعي از روايت پيشرفت.ميخواند خود به را اكثريت نگاه او عشيره بودن
دارد ، اهميت كه آنچه مدارانه ، تاريخ ديدگاه اين در است ، وقايع ديدن خطي از نشان
رويدادي ، از بعد و قبل همه و همه ويولت ، و اليس ، كلاريس.آدمهاست بعد و قبل
;خواننده روايت لحظه لحظه در بودند اين بر سابق كه نيستند همان ديداري و حادثهاي
مثل درست هرچيز از قبل رمان" بپذيريم اگر و ميكند كشف را موقعيتي و كسي چيزي ،
چراغها" رمان در زمان بگوييم بايد"ميشود تلقي زمان بستر در جاري هنري موسيقي ،
،...چراغها رمان مركزي درونمايه.آدمهاست تحول زمان "ميكنم خاموش من را
آثار در ما اين بر سابق را درونمايه اين است ، ميانسالي بحران و دلتنگي تنهايي ،
داستاني...چراغها داستان.ديدهايم و خواندهايم ايتاليايي نويسنده پدس آلبادسس
.گرفتهاند قرار هم كنار ضرورت حسب بر داستان مختلف بخشهاي زيرا.است تنيده هم در
.ميدهد شكل را داستان كل كلاريس ارتباطي شبكه.است شده بنا ارتباطات پايه بر رمان
داستان كل گفت بتوان شايد.است برخوردار مهمي جايگاه از داشتن دوست شبكه اين در
تمام به موفق هرگز كلاريس و داده كلاريس به را آن اميل كه است "ساردو" داستان همان
داستان قهرمان.ميگيرد شكل تعهد و عشق تقابل محور بر داستاننميشود آن كردن
نيست؟ سرگردان دو اين بين نيز كلاريس آيا و است سرگردان تعهد و عشق بين "ساردو"
پارسال يعني بوق عهد
محمودي عليرضا
* * *
يك آن در كه خواندني فارسي رمان اولين خلق براي ستاره اين از نيمي:اول ستاره
زندگي از درخشان فضاسازي براي آن ديگر نيم و دارند اصلي نقش ايراني ارمني خانواده
.است غنيمت و نادر كه چهل دهه در نفتي شركت
و معمولي زندگي يك كوچك جزئيات براساس داستان روايي ساختار كردن بنا:دوم ستاره
".ميكند بنا را خود اصول اثري هر" كه موضوع اين اثبات
بزرگ نويسنده" كه بزرگ جمله اين اثبات خاطر به ستاره اين از نيمي:سوم ستاره
ديالوگ خاطر به بعدي نيم و ".بنويسد نبايد را چيزي چه بداند كه است نويسندهاي
را ديگر ستارههاي."پارسال يعني بوق عهد":ميپرسد پسرش از وقتي كلاريس شاهكار
محسوب اثر معناي هسته او كه چرا اميل شخصيت به نپرداختن خاطر به يكي ميدارم نگه
در و معمولي پاياني حرفهاي خواننده يك براي كه اثر پايان خاطر به ديگري و ميشود
.نيست كتاب فصول بقيه حد
حرفهاي كاملا اثري
محبعلي مهسا
* * **
حال عين در و زنانه و نرم بسيار زبان با رماني.است حرفهاي كاملا اثري كتاب اين
.منسجم و ساخت خوش
در كه زبانهايي.شده تفكيك كاملا زبانهاي با دارد قوي بسيار شخصيتپردازي رمان
تعامل حاصل كه انقلاب ، از پيش آبادان فضاي.است كارساز بسيار شخصيتها به شكلدهي
.است شده ساخته زيبا بسيار است ، غيره و مهاجران فرهنگ انگليسها ، فرهنگ بومي ، فرهنگ
(زري) با زيادي شباهت (كلاريس) اصلي شخصيت خصوص به شخصيتپردازي ، بخش در رمان
نسبت زري انفعال به شباهت عجيب پسرش و همسر برابر در كلاريس انفعال.دارد سووشون
.و تحصيلي رشته شبانه ، خواندنهاي قصه كلاريس ، و زري دوقلوهاي.دارد يوسف و خسرو به
و كامل خور ، در ساختي رمان كه آنجايي از اما.است زري و كلاريس مشتركات همه..
به كلاريس شايد.زده اثر به لطمهاي شباهتها اين كه گفت نميتوان دارد ، زيبا
پايانبندي ميزند ، لطمه رمان به كه چيزي تنها شايد.است زري شخصيت ادامه گونهاي
كلاريس پروبلماتيك شخصيت با كه (Happy End)پايانبندي.است آن
نشان ذهنش (ور) دو ديالوگ توسط خوبي به كه كلاريس ذهني چالشهاي.ندارد هماهنگي
خراب انجيل داستان با داستانيش توازي و ملخها حمله با رمان انتهاي در شده ، داده
ساخته خوب خانوادگي زندگي سمت به بازگشتش و كلاريس حال ناگهاني شدن خوب و.ميشود
.است خوبي بسيار رمان رمان ، من نظر به كلي طور به.نميشود
15_ است روباه قاتل
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
![](p24-1.JPG)
البته نبود ، هم رواني.نبود جسماني مسئله بود ، كرده بيمار را ديوي آنچه نه ،
او.است ديوانه اپكين استرليتا ميگفتند همه مثلا.رايتزويل مردم معيارهاي براساس
سال پنجاه به نزديك وقتي و بود نكرده شوهر هرگز.بود شهر كتابدار بزرگتر خواهر
پيچيده خود به را سفرهاي لباس ، جاي به كه بودند يافته قبرستان در را او روزي داشت
نگه اسلوكم ايالتي بيمارستان مخصوص بخش در را او.ميرقصيد قبرها ميان در و بود
انگار.بود روشن زياد كه بود اين مشكلش شايد داشت روشن ذهني ديوي امابودند داشته
در بردن بهسر جاي به انگار.ميديد جهاني آن وضوحي با را چيز همه بازگشت از بعد
كرده پيدا ضداجتماعي خصوصيتي.بود كرده زندگي روشنبينان و ناجيان سرزمين در چين ،
يا عادي گفتوگوهاي به او توجه جلب.ميكاويد استخوان مغز تا را مسائل همه و بود
ميشد نوشته "يادداشت" مجله سرمقالههاي در كه سادهاي واقعيتهاي درباره بحث
بيدليل يا نميكرد شركت گفتوگو در و مينشست خود شيرين سكوت در يا.نبود آسان
.ميكرد پرخاش متعجبش خانواده به و ميشد خشمگين
كمك همه به و بود شادي و انرژي شوق ، از پر روز يك.ميبرد در به كوره از را آدم
براي حتي كشيدنش بيرون كه طوري به ميرفت ، فرو ژرف اندوهي در بعد روز و ميكرد
تمام.بماند تنها ميداد ترجيح سردي با موارد گونه اين در.بود ناممكن نيز ليندا
و آب به نسبت و ميكرد جيب در را دستهاميزد قدم فاكس ملك پشت بيشه در را روز
چمنهاي روي بود ، كشيد دراز كه حالي در را ، او ليندا كه اين يا.بود بيتفاوت هوا
درخت پشت از.بود برده خوابش آفتاب زير كه مييافت پاينگرو دره درياچه اطراف بلند
در زدنش قدم به اشكبار چشمان با ميشد بيدار وقتي و ميكرد تماشا را او جاسوس مثل
به ميكرد ، پاك را اشكهايش وقت آن.بود تعادل بي كمي كه مينگريست گرو خنك فضاي
به مخالف جهت از ظاهرا كه ميرساند جايي به را خود سرعت به و ميزد پودر چهرهاش
.باشد "برخورده" او
عزيزم؟ ميكردي چه -
هيچي -
.كردهاند لك را شلوارت چمنها -
.بودم كشيده دراز درياچه نزديك آره؟ -
".نبرد خوابت اصلا ديشب.ندارد تعجب":ميگفت خنده با ليندا
.ميديدي خواب داشتي كه تو.فهميدي كجا از -
.ميفهمند را چيزها خيلي دارند دوست را شوهرشان كه زناني فاكس ديوي -
خانه به پياده سكوت در بازو به بازو و ميكرد عجيبي نگاه او به ديوي وقت آن
بار يك ولي.نكند پيچ سوال را او بود گرفته تصميم پيش مدتها از ليندا.ميرفتند
را گلويش چيزي تپه ، بالايي سر در برميگشتند خانه به گرو از هميشگي سكوت در وقتي
"شده؟ چي بگو خدا به را تو ديوي":ميگويد كه شنيد را خودش صداي وحشت با و گرفت
.شود سرازير اشكهايش بود نزديك كه شد عصباني خود كار از چنان ليندازد خشكش ديوي
و داشت نفرت آن از او حالا كه آورد لب بر را شيرين لبخند همان ديوي / شده چي -
.بماند ساكت نميگذاشت وجودش در چيزي ولي.ميترسيد
نداري؟ دوست مرا ديگر ديوي؟ شده چه -
يا...است اين مسئله آيا كه ميفهميد بايدميگفت را اين بايد.نبود خودش دست
.است ديگري چيز
.داشت خواهم هميشه.دارم دوستت كه البته ليني؟ را تو -
.ديوي -
سعي برگشتم كه روزي.نميخورم تو درد به من.لين ميكني تحمل مرا چرا نميدانم -
.نيستم رفتم اينجا از كه وقتي مثل ديگر من كه بفهمانم تو به كردم
.ميكنم تلخ را زندگيات و نگران را تو فقط من چيست؟ فايدهاش
را حرفها اين نبايد توبرسم هم من تا كن صبر ديوي ديوي ، ":گفت نوميدانه ليندا
.بزني
هستم همسرت من نميكني؟ اعتماد من به چرا عزيزترين ، كني فكر طور اين نبايد اصلا
"شده؟ چه بگو من به.كنم كمكات ميتوانم و
.شده خرد اعصابم...اعصابم.نيست چيزي -
بگو من به.كني پنهان من از نكن سعي ;ديوي نيست ديگري چيز مطمئني اما بله ، -
همه...كني شريك افكارت در مرا اگر شايد.است سرت توي فكري چه...شايد.عزيزم
.بشود درست چيز
گوش او به شايد كه انديشيد ليندا لحظهاي.داد ادامه رفتن راه به سكوت در ديوي
".ليني ميشود خوب حالم":كرد زمزمه او ولي نميداده ،
نزده حرفي باره اين در ديگر و بشنود ديوي از بود توانسته كه بود چيزي تنها اين
را او ليندا گاه...بودند بازگشته زندگي يكنواخت شيوه همان به پس آن از.بودند
در خانه تا پيادهروي ،"تصادفي" برخوردهاي و ميكرد تعقيب افتاده تك مكاني تا
.بود همين هميشهداشت ادامه اتاقهايشان در دلمردگي و فشار بعد و شكننده سكوتي
.ميشد خوشحال واقعا او و ميگرفت را دستش ليندا نبود ، خودش توي زياد وقتي گاهي
.كرد دلخوش جزييات همين به را خود ماه سه تا فاكس ليندا
.بروند سينما به كرد پيشنهاد نااميدي با ليندا شبي
سينما؟ برويم روحيه تغيير براي داري دوست ديوي برويم ، هم با همه بياييد -
"ليندا؟ نه بروي ، ميخواهي تو":گفت بود ، بيحوصله ديوي
".ندارم اصرار بروي نخواهي تو اگر يعني نه ، ":گفت سرعت به ليندا
چيست؟ سينما برنامه -
واهمه اندكي با همه "نه" زد ، فرياد ديوي..و گرانت كري شركت با سوءظن فيلم -
بتوانم نميكنم خيال يعني ، ":گفت منمنكنان و شد سرخ رويش و رنگ.شدند خيره او به
".برو عموتال و اميلي زنعمو با تو ليني.بنشينم بيحركت وقت همه آن
".نميروم من.نه بگذارم؟ تنها جا اين را تو" گفت ميزد ، مژه مژه تند كه ليندا ،
.برويد شما.نرفتيد بيرون خانه از شب كه است ماه چند شما اما_
|