سياسي يادداشت
كند انتقاد خود از بايد چپ جنبش
10_ مستوفي خان حسنعلي خاطرات
سياسي يادداشت
ميگويد چه از خاتمي
كرمي مهران
بيرون در و سياسي جامعه درون در را بسياري توجه رئيسجمهوري لحن تغيير روزها اين
.است كرده جلب خود به كشور از
عنوان تحت اجتماعي وضعي از كشور ، معلمان جمع در سخنرانياش در خاتمي سيدمحمد
خود مسير از دولت در اصلاحات روند چنانچه كرد تهديد و برداشت پرده "آشفتگي آستانه"
.كرد خواهد كنارهگيري قدرت از شود ، منحرف
اعلام مناسبتهايي در هم قبلا و نيست تازهاي موضوع كنارهگيري به خاتمي تهديد
با مخالفان از برخي نيز اول دور در رياستجمهوري به انتخاب از پيش حتي و بود شده
آن كنايهآميز صورتي به اسلامي ارشاد و فرهنگ وزارت از وي استعفاي سابقه به توجه
شده مطرح سياست عرصه در تازگي به كه نيست موضوعي نيز آشفتگي.بودند كرده مطرح را
سطوح در جامعهشناسان ، بين در و اجتماعي سطوح در مباحثي چنين طرح از گذشته و باشد
رئيسجمهوري طرف از جدي هشداري صورت به آن بيان اما.بود شده گوشزد بارها نيز قدرت
پيچيده ابعاد بر نميشود ، ديده او خندان هميشه چهره از اثري ديگر روزها اين كه
اولين در خاتمي سخنان در را لحن تغيير اين البته.است افزوده وقوع شرف در رويدادي
سال اين در را دولت روي پيش مشكل بزرگترين وي كه آنجا.ديد ميشد هم سال 81 روزهاي
جوان آن جمعيت درصد از 60 بيش كه جامعهاي در اشتغال.بود كرده اعلام اشتغال موضوع
اشتغال آستانه در جوان ميليونها بيكار ، ميليون حدود 6 در آماري بر علاوه و است
متاثر كشور يك در را سياسي و اجتماعي زيست جنبههاي همه ميتواند طبيعتا دارد ،
.كند
توسعه اولويتهاي به خاتمي رويكرد تغيير مثابه به لحن تغيير اين اول نگاه در شايد
وجود كشور اساسي مسائل مورد در اجماعي هيچگونه كه شرايطي در اما.شود نگريسته
آن ضرورت درباره بحث سال چندين از پس خارجي سرمايهگذاري جذب چون قوانيني و ندارد
از روشني چشمانداز است ، آمده گرفتار كشور سياسي بنبستوار معادلات توي هزار در
سر بر كه است موانعي مجموعه از يكي تنها اين و نميشود ديده كشور در اشتغال آينده
.ميكند خودنمايي توسعه راه
و است فروپاشيده عملا و شده تهي هويت از جامعهاي غايت به ايران جوان جامعه
وضعي چنين آمدن پديد در را خود مسئوليت نميتواند كشور سياسي جريانهاي از هيچيك
به تاكنون حاد بحران اين اگر.بيندازد ديگران گردن بر را آن گناه و بگيرد ناديده
فضاي به خاتمي آمدن با كه بوده دليل اين به تنها است ، نينجاميده اجتماعي انفجاري
پنج گذشت از پس كه بود شده روشن جوانان همين دل در اميدي كورسوهاي حاكميت ، سياسي
است نظام اقبال از اين.است شدن خاموش حال در روشنايي اين سوسوهاي آخرين نيز سال
و روشن آيندهاي به اميد چون خدادادي مواهب اگر شايد و دارد بردباري مردم چنين كه
البته.ميداد نشان را خود اين از پيش هشداردهنده علائم نبود ، نفتي درآمدهاي يا
امكان اين بود ، چنين اگر و نيست آشفتگي اين نشانههاي بروز علت تنها داخلي عامل
خارج آشفتگي آستانه از را كشور مثبت خارجي عوامل برخي كمك با كه داشت وجود بيشتر
ديگري زمان هر از بيش كه امروز جهان در.نمود حركت مسير اين در دستكم يا و كرد
در آرام جزيرهاي از نميتوان ديگر است ، شده نورديده در جغرافيايي و سياسي مرزهاي
مرز در ايران جامعه كه اندازه همان به امروز.برعكس يا و گفت سخن پرتلاطم اقيانوسي
روابط ماهيت كه است بحرانهايي دستخوش نيز جهاني نظام ميبرد ، سر به آشفتگي
.است مانده مصون آن پيامدهاي از كشوري كمتر و كرده دگرگون كلي به را بينالملل
فشارهاي بيشترين خارجي عوامل اين تاثير تحت اسلامي جمهوري خارجي سياست اتفاقا
نيز خارجي آشوبساز وروديهاي و است شده پذيرا خود ساله حيات 24 طول در را خارجي
.است كشور داخل در اساسي دگرگونيهاي ايجاد دستاندركار
ديپلماتيك زبان انتخاب و ملي اجماع و وفاق ايجاد روش منطقيترين شرايطي چنين در
داخلي مشكلات بر آمدن فائق براي حلي راه آن مدد به تا است جهاني تغييرات با متناسب
يا و حزب شخص ، هيچ ديگر اجماع ايجاد شرايط در طبيعتا و شود جستوجو خارجي و
و منافع مسير در آنچه جز خود ، غيراصولي و اصولي مواضع تمام بر نميتواند دستهاي
مديريت حوزههاي در بايد وفاقي چنين نتيجه طبعا.كند ايستادگي است ، ملي امنيت
و اقتصادي حوزههاي در كارآمد و علمي مديريت روش شدن حاكم و كشور سياسي كلان
جلوگيري ايران ملت اميد روزنههاي آخرين شدن بسته از تا دهد نشان را خود اجتماعي
.كند
و محافظهكار نيروهاي بين موازنه تكليف تعيين كه دنيا خبري رسانههاي براي شايد
اصلاحطلبان ضعف از نشانهاي استعفا به خاتمي تهديد دارد بيشتري اهميت اصلاحطلب
از كه برداشتهايي تكثر رغم به كشور داخل در اما.باشد حاكميت تركيب و ساختار در
است چيزي آن از فراتر امروز معادلات كه است نكته اين همه از مهمتر شده ، سخنان اين
ملي دغدغههاي از و كاسته فرو راست و چپ قطب دو شده نخنما و رايج بازي قالب در كه
.شود فروگذار
كند انتقاد خود از بايد چپ جنبش
پاياني بخش _ آغاجري هاشم با گفتوگو
اشراقي عليرضا از گفتوگو
ما و است طبقاتيعليالسويه منافع يا آزادي يا استقلال كه بگوييد نميتوانيد شما
كنيم حفظ هم با را آنها همه بايد همزمان
مجاهدين سازمان عضو آغاجري هاشم با گفتوگو اول بخش صفحه همين در يكشنبه روز
كرده بيان چپ جنبش تحولات از را خود تصور آن در وي كه خوانديد را اسلامي انقلاب
بخش.ميكند دفاع شده تعديل سوسياليسم نوعي از كه بود كرده اعلام آغاجري.بود
.ميخوانيد امروز را گفتوگو اين پاياني
* * *
...است تعاوني اقتصاد همان نيست ، تازهاي حرف شما ، اقتصادي مدل *
سالهاي در متاسفانه اما زدهايم را تعاوني حرف گذشته سالهاي در ما كه وجودي با
سه ايران اقتصاد ايران اساسي قانون براساس.نپرداختهايم آن به جدي طور به گذشته
.داد تغيير ميتوان را بخش اين نسبت اما تعاوني ، و خصوصي دولتي ، .باشد بايد بخشي
استراتژيك و زيربنايي بخشهاي و مادر صنايع مانند را بخشي اساسي قانون البته
بخشها اين كردن غيردولتي كه است كرده تصريح دولتي بخش عنوان به را اقتصادي
گسترش حفظ ميكنم فكر من حال هر به.است اساسي قانون در اصلاحاتي نيازمند
كردن ليبراليزه و بازار اقتصاد گسترش با يكطرفهاي و علي رابطه سياسي آزاديهاي
سياست حوزه كردن دموكراتيزه معني به الزاما خصوصي بخش كردن فعال.ندارد اقتصاد
.نيست هم
...بپيونديد تجديدنظرطلبان دسته به نيستيد حاضر هنوز شما *
آنها به من كه دارد كلي تفاوتهاي سري يك سنتي چپ با مدرن چپ يا نو چپ من نظر به
اساسا كه ليبرال چپ گرايش يكي:دارد وجود دوگرايش نو چپ خود در اما.نميپردازم
سوسياليستي.سوسياليست چپ هم يكي و.ميشود محو ليبراليسم با آن مرزهاي كه است چپي
و سرد جنگ دوران سوسياليسم ديگر ميكند مطرح دنيا تمامي در و ايران در چپ امروز كه
به دنيا تمامي در چپ امروزه.نميباشد بود آن نماينده استالين ، كه سوسياليسمي يا
باعث مسئله همين و است كرده اذعان اقتصاد در آن كارگيري به ضرورت و خصوصي بخش نقش
.باشيم شاهد را ليبراليسم با همكاري نوعي جهاني چپ در شده
شما ميكند ، اشاره آن به خود مقالات در تبار علوي كه آنگونه انديش نو چپ پروژه *
داريد؟ قبول هم
آن از دنيا و ايران در امروزه كه سوسياليسمي !ميكنم عرض را خودم ديدگاه من حالا
نوعي.نيست دولتي سوسياليسم و سرد جنگ سوسياليسم مطمئنا ميشود گفته سخن
كه اين تا ميشناسد رسميت به را خصوصي بخش كه است شده تلطيف و شده تعديل سوسياليسم
.ببرد بهره اقتصادي توسعه و رشد براي سود انگيزه از و كند نوسازي را اقتصاد بتواند
ليبراليسم با آن شدن يكي معني به اين اما است شده واقعبينتر دنيا در امروز چپ
.نيست
آزادي؟ يا است عدالت حاضر حال در چپ اول اولويت*
.است اولويت در آزادي داريم ايران در ما كه واقعيتهايي براساس حاضر حال در
ايران واقعيتهاي به توجه ضمن كه ميكوشد و دارد را عدالت دغدغه همچنان چپ اما
در كه است مسئله همين.كند حفظ را خود خواهانه عدالت سمتگيري آن همچنان
.ميدهد نشان را خود بودجهها تعيين و برنامهريزي
در.باشد چپ خود براي آزادي بيشتر ميفرماييد كه آزادياي اين ميرسد نظر به *
دستش از كه را آزادياي بلكه كند عمومي را آزادي كه نيست اين چپ اولويت حقيقت
.بياورد دست به ميخواهد گرفتهاند
خودشان آزادي سر بر كه باشند سياسي گروههاي از بعضي است ممكن كه ميپذيرم من
نام به گفتماني و جريان به ربطي مسئله اين اما.آزادي سر بر نه و ميكنند چانهزني
باشند ، موجود اجتماعي واقعيتهاي براي خوبي نمايندگان نتوانند آنها اگر.ندارد چپ
در است ممكن و ميزند را نهايي حرف سرانجام كه است موجود اجتماعي واقعيتهاي اين
.كند توليد خود براي را بهتري و صالحتر نمايندگان واقع
قدرت ساخت در استراتژيك عمقي توانست چپ اينكه از بعد خصوصا اخير ، سال چند در *
مشترك آرمان پيشبرد براي گروهها ساير با همكاري از نوعي به كه ميبينيم كند ، پيدا
در 20 خود بيانيههاي از يكي در مجاهدين سازمان.است زده سرباز باشد آزادي همان كه
معيارهاي از جداي وحدت هر يا و استراتژيك وحدت هرگونه ما" كه بود گفته پيش سال
دارد را اعتقادي چنين يك چپ همچنان آيا ".نميدانيم صحيح را خويش خالص ايدئولوژي
رد تاكتيكي ، و استراتژيكي وحدت نوع از چه ديگر گروه هر با را وحدتي هرگونه و
است؟ پايبند هم هنوز عمل در يكهتازي به و ميكند
.ميگويند چه واقعيتها ديد بايد
.ميكنند تاييد را حرف اين بعضا واقعيتها *
.بزنيد مثال
موجود بالقوه و بالفعل سياسي نيروهاي بعضي با كرده سعي چپ بعضا اخير سال چند در *
به.است گرفته هم را بالقوه نيروهاي از بعضي بروز ظهور جلو و نكند همكاري جامعه در
بوده ، زيبا قطبي دو فضاي اين چند هر.كند قطبي دو را فضا است كرده سعي ديگر نوعي
قطبي دو اين عظمت و زيبايي و است بوده استبداد با آزادي مبارزه قطبي دو كه چرا
با و ما بر يا و هستي "آزادي" با و ما با يا.آورد همراه به را ديگران سكوت
براي بالقوه نيروهاي ديگر حضور از جلوگيري و كردن قطبي دو اين اماهستي "استبداد"
ديده اخير سال چند اين در بالفعل نيروهاي ديگر با همكاري عدم و سياست عرصه در حضور
.است شده
دو را جامعه واقعيتهاي ارادهگرايانه طور به نميتواند سياسي گروه هيچ من نظر به
هيچ باشد نداشته شدن قطبي دو زمينههاي خود اجتماعي واقعيت اگر يعني.كند قطبي
اگر.كند حاكم جامعه در را قطبي دو گفتمان نميتواند مشخصي سياسي سازمان يا گروه
تئوري نوعي چارچوب در را آن نبايد دارد وجود جامعه در قطبي دو گفتمان
.كند تحليل ارادهانگارانه
كه ندارد هم لزومي و ميدهم ارجاع چپ روانشناسي به را مطلب اين من *
مانده باقي پيش سال از 20 كه جملهاي به ميتوانم من.شود تحليل ارادهانگارانه
.كنم استناد كردم ، نقل برايتان و است ،
جامعه در و ميشود روبهرو استقبال با سياسي گروه يك قطبي دو گفتمان ميبينيد اگر
قطبي دو حالت اصلي شكاف يك حول ما جامعه كه است آن علامت واقعا اين ميافتد ، مطلوب
معروف تحليل آن اسلامي انقلاب مجاهدين سازمان كه زماني.است كرده پيدا
چهار به جناحبنديها تقسيم اين با كردند سعي بسياري كرد ، عرضه را جناحبنديها
فرهنگ در عملا تقسيمبنديها اين كه ديديد وليشماكنند مبارزه معروف جناح
آن مجاهدين سازمان كه بود اين دليل به نه اين.كرد باز را خود جاي ما جامعه سياسي
سازمان.داشت وجود كه بود واقعيتهايي اينها اينكه دليل به بلكه.بود گفته را
واقعيت با تئوريها اين چون و بود كرده تئوريزه را امروز واقعيتهاي تنها مجاهدين
مخالفين حتي اينكه جالب و گرفت قرار استقبال مورد خوبي به داشت ارتباط و همبستگي
.بگيرند كار به را جناحبنديها اين سياسي ادبيات در شدند ناچار نيز اوليه
.ميشويم راضي حداقل به نباشد موجود حداكثر به دسترسي امكان وقتي اما *
و پويا واقعيتهاي به بيتوجه نميتواند ديگري سازمان هر مانند هم مجاهدين سازمان
پيش سال با 20 را امروز مجاهدين سازمان شما اگر طبعا.باشد جامعه تحول حال در
پيش تفاوتها اين.ببينيد آن گفتمان در را زيادي تفاوتهاي ميتوانيد كنيد مقايسه
از سياسي سازمانهاي.است اجتماعي شرايط از ناشي باشد سازمان تفاوتهاي اينكه از
روي بر را خود دروني ساختار كه سازمانهايي نوع يك:نوعاند دو بر حيث اين
پاي به پا نميكوشند و ميدارند نگه بسته كاملا جامعه دروني واقعيتهاي
منسوخ كه هستند سازمانهايي همان اينها.كنند نوسازي را خود موجود واقعيتهاي
نگه گشوده واقعيتها روي بر را خود ساختار كه هستند سازمانهايي دوم نوع.ميشوند
سازمان موفقيت رمز من نظر به.كنند روزآمد را خود دائم ميكنند سعي و ميدارند
بر را خود ساختار كوشيده زيادي حدود تا كه است بوده اين در اسلامي انقلاب مجاهدين
يك استراتژي كه باشيد داشته توجه اما دارد نگه گشوده متحول و موجود واقعيتهاي روي
.كنيم تغيير بايد هم ما ميكنند ، تغيير واقعيتها وقتي.نيست ابدي و ازلي ثابت امر
.شدهاند عوض شما عينكهاي هم شايد *
اذعان اقتصاد در آن كارگيري به ضرورت و خصوصي بخش نقش به دنيا تمامي در چپ امروزه
شاهدباشيم را ليبراليسم با همكاري نوعي جهاني چپ در شده باعث مسئله همين و است كرده
.واقعيتها تغيير به است پاسخي عينكها تغيير ولي است ممكن هم اين خوب
طيف از هم زياد كه زمان شرايط به باتوجه و واقعيتها تغيير اين براي من *
يك از گريز براي تلاش آن و دارم روانشناختي تبيين يك ميشود ، شنيده چپ روشنفكران
دهد ارجاع تاريخي شرايط به را خود عملكرد ميتواند انسان همواره.است معذرتخواهي
.آورد آن براي نميتوان ربطي هم گاه هيچ و
دورانياي يا تاريخي Context يا بافت به توجه با بايد شما آورد دليل ميشود چرا
اين موقعيت ، اين در كه بگوييد يعني.كنيد نقد و بررسي را عملكردها دارد وجود كه
تحول ضرورت و اجتماعي و سياسي حركت دراست بوده غيرمنطقي ديدگاه اين يا عمل نحوه
باشد داشته كارآمدي بايد مرد حرف اتفاقا.نيست يكي مرد حرف استراتژي و خطمشي در
منطق فقط اجتماعي شرايط يك در من نظر به.باشد داشته مناسب جواب موقعيتي هر در و
توجه بدون و "قال من" به توجه بدون بگوييم ما كه نيست حكمفرما "قال ما الي انظر"
پيروز انقلاب يك كه شرايطي در.باطل يا است حق حرف اين آيا ببينيم شرايط و بافت به
اينكه تا.است ارضي تماميت حفظ و انقلاب دولت تثبيت انقلاب اين اول اولويت ميشود
تازه انقلاب كه شرايطي اين در حال.بماند باقي عدالت و آزادي مثل ما ديگر ارزشهاي
اصلا و ميكند تهديد را كشور تجزيهطلبي دارد ، وجود كودتا احتمال شده ، پيروز
اولويت شرايط اين در آيا ميرود آنارشيسم بروز احتمال و ندارد وجود دولتي
كه جايي در بلكه.نيست آزادي سركوب معني به اين است؟ آزادي انقلاب يك استراتژيك
اولويتبندي چگونه آنجا در ما كه است اين مهم ميكنند پيدا تزاحم هم با ارزشها
...طبقاتي منافع يا آزادي يا استقلال كه بگوييد نميتوانيد شماميكنيم
بنده حال عين در اما.كنيم حفظ هم با را آنها همه بايد همزمان ما و است عليالسويه
و نقادي قابل هم اسلامي انقلاب مجاهدين سازمان جمله از و چپ عملكرد كه ميپذيرم
و خطاها مرتكب نيز ديگر اجتماعي جريان و سازمان و گروه هر مثل هم ما.است بررسي
يك به را خود از انتقاد اين و كنيم انتقاد خود از بايد كه شدهايم اشتباهاتي
.كنيم خطا كمتر آينده در اينكه تا كنيم تبديل دستمايهاي
همه اساسي حقوق و آزادي از اسلامي انقلاب مجاهدين سازمان جمله از و چپ جريان اما
.ميكند دفاع سياسي نيروهاي
زمان و ميرسد پايان به بحران كه زماني عبارتي به.است چنين بحراني شرايط در *
.ميشوند خارج عرصه از و فراموش ديگر گروههاي ميرسد غنايم تقسيم
نيروهاي از بخشي حال هر به خرداد دوم جبهه عضو ديگر گروههاي يا مجاهدين سازمان
هستند حاكميت از خارج كه ديگري گروههاي با است ممكن.هستند حاكميت داخل
وقتي كه نيست معني اين به مردمسالاري به اعتقاد و آزادي.باشند داشته اختلافنظر
به را قدرت و شد روبهرو مردم اقبال با و كرد مبارزه جبهه يك با سياسي سازمان يك
شرط اين.ندارد معني قدرت تقسيم.كند تقسيم ديگران با را قدرت اين بايد گرفت دست
حقوق از نيرو اين كه است اين آزاديخواهي شرط بلكهنيست آزاديطلبي و آزاديخواهي
تلاش و كند دفاع باشد داشته اختلافنظر آنها با است ممكن كه سياسي گروههاي همان
وزن نسبت به هم آنها تا كند فراهم آنها براي را دموكراتيكي آزاد شرايط كند
.باشند داشته را سياسي قدرت و Policy حوزه به يافتن راه امكان دارند كه اجتماعياي
ميكند؟ تعيين كسي چه را گروهها اين وزن *
.ميكند تعيين دموكراسي و انتخابات را وزن اين
...كنند شركت بتوانند سياسي و فكري گرايشهاي تمام انتخابات در كه صورتي در اما *
.كند دفاع نيروها ساير حقوق از موجود محدوديتهاي اين تمام وجود با است كوشيده چپ
با وضعيتدوگانه آن در كه داريم قرار شرايطي در ما كه باشيد داشته توجه البته
تاكنون چپ جريان.است دشوار بسيار شرايطي چنين در چالش.دارد وجود دوگانه ساختار
هيچ امااست كرده تحمل كرده دگرانديشان حقوق از كه دفاعي بابت را زيادي فشارهاي
.است برنداشته خود شده اعلام اصول اين از دست جديد دوره اين در گاه
10_ مستوفي خان حسنعلي خاطرات
(3)هدايت صادق از ناگفته اسراري
نصرآباد زرويي ابوالفضل
مستوفي حسنعليخان پروفسور سر:از تقرير
پيشكار خان حسين ميرزا:از تحرير
آدمهايي.خواندم بار هفتاد را نامهتان.نيامد سراغم به كسي داشتم تب روز سه"
ترتيبي فقط ندارم لازم پول فعلا...باشد خوش چي به دلش آدم نباشد ، شما مثل
"...برگردم بدهيد
مستوفي حسنعليخان به هدايت نامه آخرين از
(فروردين 1330 هفتم)
محل در هدايت الاصل ايراني ارمني دوست توسط هدايت جنازه كه فروردين 1330 از 19
در او خاكسپاري زمان تا شد پيدا شامپيونه خيابان شماره 37 در واقع او اقامت
.كشيد طول روز هشت (فروردين 1330 27) پرلاشز گورستان
.شد داده اطلاع بنده به "ماسه هانري" مرحوم مشتركمان دوست توسط هدايت ، درگذشت خبر
پاريس به را خود سريعا تا بود خواسته بنده از تلخ واقعه اين به اشاره ضمن ايشان
.برسانم
وارد پاريس به فروردين با 25 مطابق آوريل روز 14 و شد فراهم سرعت به سفر مقدمات
گزارش كردم خواهش فرانسوي ، مقامات برخي توسط.داشت ادامه كماكان پليس تحقيقات.شدم
از مانع امروز به تا كه واقعيتهايي نشود ، منتشر ماوقع ، كامل شدن مشخص تا تحقيقات ،
.ميپردازم آنها از برخي شرح به تنها نيز امروز و شدهام انتشارشان
زندگي به او اميد و هدايت نامه آخرين درباره ماسه ، هانري با مرحوم با ديدار در
.گفتم
موضوع به من چون نيز او كه داشت اظهار واقعه ، اين از تاسف ابراز با ماسه مرحوم
.ندارد اعتقادي هدايت خودكشي
.بازگردد ايران به كه بدهم ترتيبي تا بود خواسته بنده از نامهاش آخرين در هدايت
.كنم عملي را وصيت اين داشتم وظيفه
به پاريس ، مسجد در كوتاهي مراسم انجام از پس هدايت مرحوم جنازه فروردين ، روز 28
تعداد به مراسم اين در شركتكنندگان شمار.گرفت آرام خاك در و شد منتقل پرلاشز
.نميرسيد دست دو انگشتان
روز همان نيمهشب امنيتي ، و اداري مقدمات انجام و فرانسوي مقامات با مذاكره از پس
ايران به احترام ، مراسم اداي از پس و خارج خاك از هدايت مرحوم تابوت خاكسپاري ،
.يافت انتقال
تهران در ارديبهشت 1330 چهارم شبانگاه هدايت
به ميورزيد عشق او به عمر پايان تا كه خانم پروانه اقامت محل به نزديك محلي در
.شد سپرده خاك
خواهم ديگر نوبتي را ، او قتل درباره نشده منتشر اسناد برخي و هدايت دفن دقيق محل
.گفت
|