زبان دو با ديپلماسي
13_ مستوفي خان حسنعلي خاطرات
زبان دو با ديپلماسي
علياف و خاتمي لفظي جنگ حاشيه در
.بود مهم مازندران ، درياي درباره عشقآباد اجلاس:اول جمله
چيست؟ مازندران درياي.نميفهمم را منظورتان:دوم جمله
ريشه [كاسپين].خزر درياي ميگوييد شما مازندران درياي ميگوييم ما:سوم جمله
.است قزوين هم خزر كلمه
.ميشنوم را اسم اين من كه است بار نخستين اين حال هر به:چهارم جمله
خاتمي سيدمحمد به متعلق "ديپلماتيك عميقا" گفتوگوي اين سوم و اول جملههاي
رئيسجمهوري علياف حيدر آن از چهارم و دوم جملههاي و ايران رئيسجمهوري
و خبرنگار دهها حضور در و مطبوعاتي كنفرانس در گذشته شنبه كه است آذربايجان
.شد بدل و رد آذري و ايراني ديپلمات
انتخاب خزر درياي بر خود كشورهاي حاكميت دادن نشان براي علياف و خاتمي كه زباني
تكيه (سمبوليسم) نمادگرايي بر كه بود سرد جنگ عصر ادبيات بر مبتني زباني كردند ،
حتما را نكته دو راند زبان بر را مازندران درياي نام وقتي خاتمي سيدمحمد.داشت
اين از بخشي بر ايران حاكميت نافي خزر عمومي عنوان اطلاق اينكه اول نكته.ميدانست
در را مازندران درياي غرب و شرق سوي دو كه است عمومي حوزهاي خزر زيرانيست دريا
جمهوريهاي از بزرگي بخشهاي بر علاوه قوي - تاريخي گستره لحاظ به و برميگيرد
.يابد سرايت ميتواند هم اسلامنشين مناطق به مركزي آسياي
كه ميداند دقيقا علياف حيدر كه ميدانست هم را نكته اين ايران رئيسجمهور
كارشناسان و ديپلماتها كه همراهش هيات اعضاي همه از بيش شايد و كجاست مازندران
درياي لفظ شنيدن هنگام هم علياف.ميشناسد را ايران بودند ، ايران مسائل كشته كار
مسائل بر او كامل اشراف به خاتمي اينكه اول نكته.ميدانست را نكته دو مازندران
تاثيري مازندران يا خزر واقعيت بر لفظ اين گزينش اينكه دوم.است آگاه ايران
"ديپلمات رئيسجمهور" يك عنوان به واقعيتها اين به علم با علياف.نميگذارد
سرد ، جنگ ديپلماسي ادبيات در زيرا.داد خاتمي به را سردي جنگ پاسخ خشنترين
خشونت اين پاسخ.ميكند سد را حريف غلبه راه كه بيانتهاست فضيلتي كوتاهگويي
جديد منطق اساس بر و نيت حسن با بعد روز ايراني مقامهاي را علياف ديپلماتيك
با را ايران سرد ، جنگ عصر از بازمانده علياف اينكه گو ;دادند بينالمللي روابط
.كرد ترك سردي جنگ سوءظن
منطق دو تفاوت
پيگيري براي كشورها كه بود استوار فرض اين بر ديپلماسي حوزه در سرد جنگ عصر زبان
تحقير از حتي و بكشانند ضعف حضيض به را مذاكره طرف ميبايست لاجرم خود ، ملي منافع
كوبا موشكي بحران حل چگونگي وضع اين استثناي تنها شايد.باشند نداشته ابايي يكديگر
.بود شوروي اتحاد و آمريكا بين
سر بر شوروي و آمريكا بين لفظي جنگ چندي از پس كه شد آغاز گونه اين بحران آن
ميان موشكهاي استقرار از آمريكا 2- يو هواپيماهاي اكتبر 1962 در 14 كوبا مسائل
بدون روسها و دادند خبر آمريكا مرزهاي كيلومتري در 150 و كوبا خاك در اتمي برد
گسيل كوبا سوي به را اليوشن بمبافكنهاي و موشك حامل كشتيهاي خبر اين تكذيب
.كردند
آستانه در و فوقالعاده وضعيت در شوروي و آمريكا (هفته دو) اكتبر تا 28 روز آن از
.بازگردند روسها - شد1 جنگ مانع دوسويه تدبير يك اما.داشتند قرار هستهاي جنگ
.بشناسند رسميت به كوبا بر را كمونيستها حاكميت آمريكاييها - 2
بعدي تحولات اما شد تمام آمريكا وقت رئيسجمهور كندي نفع به ظاهرا بحران اين
نجات حتمي سقوط از را كاسترو حكومت اولا زيراشدهاند پيروز روسها داد نشان
لوموند مانند معتبري روزنامه ثالثا و سائيدند آمريكا شانه به شانه ثانيا دادند ،
اين "رهانيد جنگ از را جهان كه پذيرفت را تحقيري خروشچف":نوشت فونتن آندره قلم به
آن به چيز هر از بيش كه كرد اهدا اخلاقي فضيلتي خروشچف به سرد جنگ عصر در تعريف
.داشت نياز
هراس و مداوم تسليحاتي مسابقه بر سرد جنگ راهحلهاي ساير بگذريم كه تجربه اين از
.بود استوار هميشگي آفرين
جهانگرايي عصر تسامح با و زودرس طور به كه دورهاي يا سرد جنگ از پس عصر منطق در
نداشته بازنده و برنده كه است مذاكرهاي دادن سامان ديپلماسي هدف.ميشود ناميده
تحقير ، احساس بدون و سرافراز "برد - برد" بازي در مذاكره طرفين اصطلاحا و باشد
فرصتهاي خلق يا شناسايي عرصه جهان منطق اين براساس.كنند ترك را مذاكره اتاق
سود كشوري هيچ به بينالمللي جامعه اجزاي همه همكاري بدون كه است تازهاي
كه است استوار شالوده اين بر نظم اين.شوند تبديل تهديد به ميتوانند و نميرسانند
شود ، ناتوان كه سياسي واحد هر مداوم ، سودآوري براي جهاني سرمايههاي عظيم گردش در
.ميكشد زير به نيز را جهان بقيه
از را ما كنوني عصر در آن بديل و سرد جنگ عصر پاياني سالهاي حكايت اين شايد
فرانسه پيشين رئيسجمهور ميتران فرانسوا:كند بينياز موضوع اين درباره استدلال
انگليس وقت نخستوزير ميجر جان رخ به را كشورش تكنولوژيك برتري ميخواست كه روزي
:گفت (ميكند وصل هم به را انگليس و فرانسه دريا زير از كه) مانش تونل درباره بكشد
نخواهند خوب را تونل فرانسوي طرف ميشوند سوار مانش قطار بر كه جهانگرداني !افسوس"
و است انگليسي قطارهاي از بيش فرانسوي قطارهاي سرعت كه بود اين ميتران منظور."ديد
...نميآورد تماشا تاب چشم
آرزو همه مانش سوي دو در امروز اما باشند شده تحقير انگليسيها شايد روز آن
.برسند مقصد به موقع به جهانگردان كه كنند حركت گونهاي به طرف دو قطارهاي ميكنند
تحقير گونه اين را سوسياليست بلر توني نميكوشد محافظهكار شيراك ژاك ديگر امروز
به را خستگي شوند ، خسته هم انگليسي قطارهاي كندي از اگر حتي فرانسويها زيرا كند
.ميآورند خود خانه
صدري محمود
13_ مستوفي خان حسنعلي خاطرات
"خون عروسي" تا "بربادرفته" از
نصرآباد زرويي ابوالفضل
مستوفي پروفسورحسنعليخان سر:از تقرير
پيشكار خان حسين ميرزا:از تحرير
ادبيات ارجمند رمانهاي از "ميچل مارگرت" مرحومه بانوي نوشته ،"رفته برباد" كتاب
تاريخ فيلمهاي پربينندهترين از بيشك شد ، ساخته آن اساس بر كه فيلمي و است جهان
است "اشلي" نام به جواني مرد به جوان خانم يك دلدادگي داستان فيلم ، اين.سينماست
ازدواج از پس تا ميشود باعث جوان ، خانم سركش عشق و نمييابد فرجام هيچگاه كه
مردي با ازدواج جمله از ناخواسته ، ازدواج چند به ايشان ،"ملاني" دوشيزه با "اشلي"
و كامل دقت با تا ميشود درخواست محترم حروفچين از].دهد در تن "باتلر رت" نام به
به فرمايشات اين آراستگي حين در تا بنگرند استادي حضرت تقريري مندرجات در وافر
جهت به "ملاني" دوشيزه نام فيالمثل نداده ، روي خبطي ناكرده ، خداي چاپ ، زيور
تغييراتي دستخوش ديگر ، خاص اسامي يا نشده "فلاني" به تبديل سهلانگاري ، و بيدقتي
خاص ، اسامي صحيح درج ضرورت بر كمال و فضل اهل كه است پرواضح.نشوند دست اين از
خامدستي و بيدقتي اثر در نويسنده ، مقصود كه است آمده پيش بسيار چه و واقفند
كه حروفچين آن از لذا.است گرفته خود به ديگر شكل يافته ، تغيير بالكل حروفچين ،
اين صحيح درج كه است آن توقع يافته ، را فرمايشات اين حروفنگاري افتخار و شايستگي
در جانفشاني نظرو دقت هيچگونه از داده ، قرار خود همت وجهه را اثر كيميا عبارات
حضرت بندهنواز نگاه از اجرايشان ، البته صد.نكند فروگذار و مضايقه راه ، اين
آن التفات به و ماند نخواهد دور - طالبقاه - مستوفي حسنعليخان پروفسور سر استادي
بياعتبار ، بيمقدار ذره اين توضيح شد تمام.شد خواهد مفتخر و مباهي بزرگوار ،
داخلي جنگهاي جريان در دارد ، نام "اسكارلت" كه خانم اين [.پيشكار حسين ميرزا
نيست ذهن از دورنميرسد دل كام به هيچگاه و ميكشد بسيار مشقت و سختي آمريكا ،
شخصيت خلق براي "مسيح وسوسه آخرين" رمان در "كازانتزاكيس نيكوس" جناب بگوييم اگر
اين اول چاپ وقتي باري ، .است برده بهره بسيار "اسكارلت" شخصيت از ،"مجدليه مريم"
آفرين "ميچل" خانم عميق درك و توانايي بر رسيد ، بنده اين دست به سال 1936 در اثر
زمان آن آمريكايي و اروپايي نشريات از بسياري در كه نوشتم تقريظي كتابش بر و گفتم
باعث كه شد رايج شايعاتي كتاب ، چاپ از بعد سال دو يكي تا متاسفانه.رسيد چاپ به
آن ادبي نشريات برخي.شد "ميچل" خانم سركار دلشكستگي و بنده اين خاطر رنجيدگي
.است بوده بنده اين از ايشان رمان اوليه طرح كه زدند دامن شايعه اين بر نيز روزگار
با رسمي ، ميهمانيهاي در هم آن بار ، دو از بيش كمترين اين كه است آن واقعيت
نشات روزگار آن منتقدان بيمار فكر از شايعه اين.نداشتم ملاقات "ميچل" مرحومه
شايعه اين اوليه ريشه.كرد فروكش سالها همان آن ، شعله كه سپاس را خدا و ميگرفت
پيش آن.بودم كرده پيشنهاد "لوركا" مرحوم به بنده كه بود "خون عروسي" طرح پيش شايد
عروسي) لوركا كتاب البته.بود داده رخ سالها همان كه بود واقعهاي اساس بر هم طرح
شود گواهي تا شد تقرير جهت آن از تنها رقيمه اينرسيد چاپ به سال 1933 در (خون
.بود "ميچل مارگرت" مرحومه خود از "رفته باد بر" رمان طراحي
|