پنهان نقشهاي كشف
42_ است روباه قاتل
منتقد نگاه
پنهان نقشهاي كشف
آثارش از گزارشي با محمدعلي محمد با گفتوگو و
نقد
پيروزان عليرضا
ادبيات
دومين چاپ از و مينويسد ، فعال و جدي طور به كه است سال سي به نزديك محمدعلي محمد
سالها ، اين طي در.ميگذرد سال از 20 بيش - بهتران ما از - داستانش مجموعه
به توجه با آثارش ، و است بوده بوم و مرز اين نوانديش نويسندگان رديف در محمدعلي
از كثيري جمع و ادبي محافل توجه بلند ، و كوتاه داستانهاي در او نوپردازيهاي
.است كرده جلب خود به را منتقدان
انتشار به آغاز سال 1354 از و ميشود زاده تهران در ارديبهشت 1327 در 7 محمدعلي
بعدها كه بود "داره گرگ هندآباد دره" داستان مجموعه او كار نخستين.ميكند آثارش
اثر دومين.ميبرد نام "سياهمشقها" نخستين عنوان به مجموعه اين از او خود
كه بود "بهتران ما از" داستان مجموعه كرد جلب خود به را منتقدان توجه كه محمدعلي
،"بازنشستگي" داستانهاي مجموعه:از عبارتند او پسين كارهاي.شد منتشر سال 1357 در
،"پنهان نقش" ،"بيباران برق و رعد" رمانهاي و "روبرو از دريغ" ،"دوم چشم"
منتشر گوناگون مجلات در كه ديگر آثاري و "باد در برهنه" ،"مرده يك خيس باورهاي"
به را خود سفرنامه "آلاحمد" همچون كه اوست فقط معاصر نويسندگان ميان در.است شده
است ايراني نويسندگان معدود جزو همچنين.است كرده منتشر (سابق شوروي) شوراها كشور
.رسيد "برج" فصلنامه سردبيري به سال 1359 در و كرد روزنامهنگاري جواني در كه
كه شد منتشر پنهان نقش يعني محمدعلي آثار زيباترين و مهمترين از يكي سال 1370 در
است بايسته و شايسته كه آنگونه نيست ، آن شرح مجال اينجا كه دلايلي به خود زمان در
سوي از سال 1380 اسفند در رمان اين شده بازنويسي متن.نشد شناخته خود جايگاه در
نقد و كرد جلب خود به را ادبي محافل توجه كه شد كتاب بازار روانه كاروان انتشارات
.برانگيخت ايران ادبي جامعه در را متفاوتي نظرهاي و
واضح اشاره.است برخوردار گانه دو ساختي از محمدعلي آثار ديگر همانند پنهان نقش
ولي داده روي گذشته در كه آنچه بازخواني و داستان ، پرسوناژهاي ذهنيات و درون به
رمان ويژه به و محمدعلي آثار بارز ويژگيهاي از نيست ، آشكار خواننده بر آن حقيقت
از پسزمينهاي با اثر رئاليستي بافت همان كه رمان ، دوگانه ساختاست پنهان نقش
وقايع تودرتويي.ميبخشد تازهاي شكل را دروني منسجم ساختار اين است ، توهم و رويا
بخشي - !امر واقعيت نشودبا مشتبه - خواننده ديد از امر حقايق داشتن نگاه پنهان و
.ميرود شمار به اثر اين ساختار از
نگارش و شده ، انجام سال 1365 در پنهان نقش رمان نگارش نخستين محمدعلي گفته بنابه
:است انجاميده طول به سال سه آن
.خواندم داستاننويس دوستان از جمعي براي را رمان اوايل 1368 يا سال 1367 دراواخر"
و خوردند شام ساعت يك فقط آنها و خواندم نفس يك صبح شش تا كردم شروع عصر چهار از
هم حالا و روزگار آن داستانخواني عالم در گذاشتيم جا به ركوردي.كردند استراحت
بايد ما نسل.باشد شكسته را عاشق شنوندگان آن و خواننده من ركورد كسي نميكنم فكر
ثابت و ميآموخت خود از بعد نسل به و خود از قبل نسل و خود به را چيزهايي يك
".ميكرد
ما است ، محمدعلي آثار بيشتر مشترك حتي و اساسي مهم ، ويژگيهاي از يكي "قطعيت عدم"
را رمان اين عمده محورهاي از يكي ديگر عبارت به.هستيم شاهد نيز پنهان نقش رمان در
خيس باورهاي" همچون محمدعلي رمانهاي ديگر در ما كه ميدهد تشكيل قطعيتي عدم همين
همين با پنهان نقش رمانروبهروايم آن با نيز باد در برهنه ويژه به يا "مرده يك
مجموعه از را ، آن ميتوان ديگر جهاتي و جهت اين از و.مييابد پايان قطعيت عدم
با رزاقي ناصر داستان اصلي پرسوناژ يا راوي شخصيت.آورد حساب به مدرنيستي رمانهاي
.ميشود رها "مرگ - جنون" وادي در رمان پايان در و ميخورد پيوند قطعيت عدم اين
:ميگويد باره اين در محمدعلي
صفيه) وليلو خانم حرفهاي واقعا شما.ميزند موج رمان سراسر در قطعيت ، عدم"
گذشته ادبيات ساخت از بهرهگيري با من ميدانيد؟ قطعي خودش به نسبت را (بعد خانم
از برخي و من.رفتم پستمدرن قطعي نهچندان مباحث استقبال به قصهها در خودمان
جديد تئوريهاي و مسائل طرف به گذشته ادبيات از نسبي آگاهي با سال 1360 در دوستانم
تعليق آثارش ساخت در چون !داريم؟ دوست را "صادقي بهرام" چرا ميگفتيم مثلا.رفتيم
شوروي هنوز.بود نرفته سياست در قطعيت عدم سوي به جهان زمان آن.ميزند موج
مولف مرگ واژگان واقعي معاني.بود نشده منفجر آمريكا برجهاي.بود جهان ابرقدرت
"قطعيت عدم" با ما داستان در حوادث بگوييم بوديم مايل.نبود ملموس من براي هنوز
ولي جداگانه تعبيرهاي دو اين كه حالي در.است "تعليق" دچار ميگفتيم روبهروست ،
مناسب واژگان ما نقد ، تئوري زمينه در خوب آثار ترجمه با بعدها.دارد هم به نزديك
بافتارشكني ، شالودهشكني ، به كنيد نگاه شما.كرديم پيدا بود آثار مفهوم با منطبق كه
.نيست بافتارشكني نقيضه ، ولي.داشتهايم را "نقيضه" قبلا ما.ساختارشكني و
يك پنهان اجزاء كه است چيزي همان "بافتار".جداست ساختارشكني با بافتارشكني اساسا
.است چشم پيش كه است عناصري آن به مربوط ساختار ، .ميكند متصل هم به را مجموعه
نيست ، چشم جلو كه شده شبكه شبكه تيرآهنهاي با ساختمان ، يك سنگهاي و ديوارها مثال
و خوبي ، روبناي هم دارد ، خوبي زيربناي هم خوب ، اثر يك.است متصل بههم درون از ولي
:ميگويد سخن تو با شستهرفته زبان با هم و.مناسبي شكل هم و دارد خوبي محتواي هم
يك در "زبان".ميكند جلوه نويسندگي قدرت ميدهند ، هم دست به دست كه اينها همه
بنويسيم ، نبايد آنچه و بنويسيم ميخواهيم آنچه اديبانه بيان براي مهمي عنصر اثر ،
موفقي داستان نيست قادر باشد ، نداشته گفتن براي پيامي ، حرفي ، اگر زبان اين.است
داشته مناسبي اسم هم كه ميشود چشمگير وقتي اثر يكاست صادق هم آن عكس.دهد ارائه
صحنهپردازيها ، .گيرد انجام خوب آن در داستاني عمل و عناصر و اجزاء ديگر هم باشد ،
سوز.مينوازد دلنشين نواي كه است هماهنگ هارموني يك در فرودها و اوج و گفتوگوها
فتحالله شاطر گلوي و سينه زخم از بتواني تا باشي زخمخورده بايد.داشت بايد دل
حال عين در.است شده كشته رزاقي ناصر پدر كنند باور همگان كه بنويسي طوري.بنويسي
مدرن پست مباحث با.هستم آشنا نو رمان با من بله ، .نوشتهاي نو رمان كه باشي مدعي
.بيافرينم ايراني رمان دانستههايم ، مجموع از كه آنم پي در مننيستم غريبه هم
ايراني من ديروز و امروز كه رماني.بدهد را اساطيري سرزمين اين بوي و رنگ كه رماني
مخصوصا و انساني علوم نظري ، علوم زمينه در سرزمين اين مطمئنم من.بگيرد بر در را
.كنيم پيشرفت تكنولوژي و علم در است بعيد مادارد گفتن براي حرفي شعر ، و داستان
يك بله ، .برخاستهاند خطه اين از پيامبران تمام.نداريم چهارتا دوتا دو ذهن چون
كنار بگذاريد را همه.داشتهايم را رياضيدان خيام و رازي و بوعليسينا ما زماني
آمد پديد فرهنگي انقطاع كه هم بعد داشتهايم ، فيلسوف صدها ولي نميشوند ، تا هم 10
و گذشته به برگرديم بازهم بايد ما.مانديم عقب امروز جهان چيز همه از ما و
نه ، يا را ، خودمان ايران ما اگر مطمئنم من.كنيم ارزيابي را خود تواناييهاي
را آنان اقليمي زندگي آثارمان در بتوانيم و بشناسيم خوب را زبان فارسي سرزمينهاي
.ميشود ما داستاننويسي قابليتهاي متوجه جهان بنويسيم ، امروز تكنيكي معيارهاي با
جهان و ايران در ادبي نقد مسئله به هم ژرفي نگاه محمدعلي اينها ، همه از جداي
.نيستند مستثنا قاعده اين از شده ، نوشته خودش آثار بر تاكنون كه هم نقدهايي.دارد
:دارد نويسندگان وظايف به نسبت هم جالبي ديدگاههاي محمدعلي ديگر سوي از
.ميآفرينند را جديد نقد مباحث كه هستند خوب رمانهايي دارم اعتقاد عميقا"
كه كاري كرد ، جستوجو بايد گفتوگوها در فقط نه را چندصدايي يا چندآوايي
قابل هم متن جملههاي ساخت در بلكه كرد ، "كارامازوف برادران" در "داستايوفسكي"
اشيا تشخص نماياندن و متفاوت داستاني عملهاي صحنهها ، چيدن به اين و است جستوجو
.باشد دقيق مشاهدهگري بايد نويسنده گذشته ، اينها همه از.دارد بستگي شخصيتها و
حاصل من رمانهاي.باشد كشيده سرك سنبهها سوراخ تو زندگيش از دورههايي در حداقل
حادثه كه زمان آن.بودم مشاهدهگر فقط گاه كه گو.است من زندگي نشيبهاي و فراز
".بودم مشغول قبليام زخمهاي ترميم به من ميافتاد ، اتفاق
كه قديمي خانه از موفق توصيفي رئاليسم يك با "پنهان نقش" رمان آغازين سطرهاي در
از راوي كه كليدي طرح دو شرح با سپس.هستيم روبهرو است ، ميزيسته آن در راوي
درك راهگشاي كه مواجهايم ، ميدهد ، خواننده به قديميشان خانه ديوار روي نقشهاي
با شگفتانگيزي طرز به طرح دو اين.باشد ميتواند رمان پيچيده روابط تمامي از ما
مناسب و بجا بهرهگيري.شدهاند تنيده درهم و خورده گره داستان اصلي روايت و متن
دستاورد اين.دارد همراه به دستاوردي فردوسي ، شاهنامه "سهراب و رستم" اسطوره از
به ما اگر مثال ، براي.است رمان اين پنهان و پيچيده روابط همان درك خواننده ، براي
ناصر" شخصيت بودن خنثي و بيتفاوتي دلايل باشيم ، نداشته توجه رمان آغازين طرح همين
مجازات به براي تلاشهايش همه عليرغم ناصر چرا اينكه.يافت درنخواهيم را "رزاقي
و ميشود جدا جستوجو و تلاش اين از آرامي به خود ، پدر قاتل كردن عقوبت و رساندن
.ميدهند شكل را زندگيش هستي تمام نظرش به كه ميرود پنهاني نقشهاي كشف سوي به
محسوب (history) تاريخ يافته گسترش و يافته تغيير شكل (myth) اسطوره كه ميدانيم
خود.ميشود آشكار و روشن نيز افسانه و اسطوره تفاوت كه جاست همين از و ميشود
يكي در را افسانه حتي و اسطوره و تاريخ تفاوت و دارد اشاره نكته اين به هم فردوسي
:ميكند آشكار ما براي خوبي به شاهنامه ابيات از
سيستان در بود يلي رستم كه"
"داستان رستم كردهام منش
اسطورههاي از يكي طرح با كه است "پنهان نقش" چون رماني جذاب و جالب آغاز همين و
رهنمون آن پاياني نقطه به تا ميكند وارد اثر درون به را خواننده و ميشود آغاز ما
خواندن از خواننده شگفتي با همراه محمدعلي كارهاي ديگر همانند پايان اين و شود
آن پيشرفته نوع يا مدرن رمانهاي قطعيت عدم همان با آن ، مدرن شكل در رماني
.است مدرن پست رمانهاي
كه جايي تا.هستيم مواجه نيز اديپ عقده مسئله و پسركشي اسطوره با ما پس ، اين از
.ميداند خودش مادر را "صفيه" كه ميشويم مواجه ناصر ذهنيت اين با رمان ، پايان در
.يافت ميتوان رمان آغازين سطرهاي همان از نيز را روانشناختانه بحث اين مكملهاي
او در ديگر جهاتي از را خود توهمات سررشته راوي كه منصوره ، خواهرش به راوي عشق
.آورد حساب به مكملها اين جزو ميتوان را قاتلش به پدر اشاره آن از پس و ميجويد ،
:ميداند پاييزي صبح اين از و اشاره اين از را خود آشفتگيهاي همه سرآغاز راوي
خواب در بهگونهاي نيست ، ما با منصوره كه وقتي از بگويم اگر باشد اغراق كمي شايد"
در پدرمان كه شد شروع روزي صبح از بيداريها و خواب البتهميكنم زندگي بيداري و
.(و 10 صص 9) ".داد نشانم بهارخواب از را قاتلش گلدانها ، كردن جابهجا حال
كانون نشدن گسيخته هم از مشغله ميگيرد ، قرار ارتباط همين در كه راوي ديگر مشغله
هنوز.نبود نگراني جاي اما ميزد ، زودهنگام برقهاي و رعد آسمان":است خانوادهشان
اين (ص 10)".هوا مثل بود سرد كه خانواده ، كانون جمله از.بود سامان به چيزها خيلي
"خانم صفيه" كه هنگامي رمان سوم بخش در.دريافت ميتوان نيز ديگري جاي از را اشاره
او از عتاب با ناصر ميكند ، فاش طعنه و شوخي قالب در را خانوادگي رازهاي از برخي
.(ص 172).ميماند منقطع جريان و كند ترك را خانه كه ميخواهد
نقش" يعني رمان اين نام دهد توضيح برايمان كه خواستيم محمدعلي از ارتباط همين در
طرح دو به توجه با ديگر سوي از و است داشته داستان متن با ارتباطي چه "پنهان
اسطوره همان از نمادي را طرح دو اين ميتوان آيا شد ، داده شرح پيشتر كه تمثيلي
احمد _ پدرش قاتل دنبال به راوي جستوجوهاي همه و دانست اديپي عقده يا و "پسركشي"
جالبي اظهارنظر نيز رابطه اين در محمدعلي !مسئله؟ همين از بازتابي را _ كدخدامنش
:دارد
عمل مستقل عمدتا كه دارند هم خوبي و برجسته نامهاي معمولا خوب رمانهاي"
هم رمان از جزيي استقلال ، و عميق زيبايي بر علاوه كه معناست اين به آن و ميكنند ،
و ميگيرد قرار درونمايه مقامحاصل در كه ميافتد اتفاق هم گاهي.شود محسوب
".ميافزايد اثر كردن نمادين و برگستردگي
نوع به است كافي.است جاري "پنهان نقش" رمان سراسر در داشتگي نگه پوشيده مفهوم
مادر.ميمانند پنهان كه رابطههايي به يا كنيد ، توجه ميشود آشكار كه رابطههايي
از يكي وقتي كه جايي تا.رازها گفتن از دارد ابا اوبگيريد نظر در را رزاقي ناصر
شاطر رابطه به يا ".سربالاست تف چون ندهيد ، ادامه":ميگويد ميشود ، برملا آنها
هر از رمان اين در.صفيه زنش با كدخدامنش احمد رابطه يا.صفيهخانم با فتحالله
پيرمرد آن رابطه يا.است آن كشف پي در رزاقي ناصر كه دارد وجود رازي بچرخيد ، طرف
.داريم را "سهراب و رستم" اساطير در ما خب.است كشته كه جواني و دارد انبوهي ريش كه
.است وسوسهگر كيكاووس زن سودابه ، و كيكاووس و سياوش رابطه.داريم را اديپ عقده
"تهمينه".روبهروايم شدهاش امروزي نمونههاي با حالا ما قرنها ، گذشت از پس البته
و بشناسد را رستم سهراب ، نگذاشتند بدخواهان ولي.است "رستم" پدرش گفت "سهراب" به
از قويتر را سهراب چون شود ، شناسانده نميخواست گويي هم رستم خود.بدهد شناسايي
در را "سياوش" هم "كيكاووس".نداشت را ديدنش چشم من تعبير به و ميديد ، خودش
در.شد راضي او مهاجرت يا تبعيد به سپس.ميديد خود آسايش مخل "سودابه" با ارتباط
"محترم" ميدانست رزاقي ناصر مادر بدهيم ، آن به واقعي صورت بخواهيم اگر هم رمان اين
.بدهد بروز نميخواست و است ناصر و منصوره خواهر "مطيع" يا "مطي" يا
رزاقي ناصر زن نرگس ، پدر با فتحالله پنهان رابطه به منتقدي نديدهام تاكنون من
"!ميدهد؟ سوق سياست طرف به را او ناصر زن پدر چرا.كند اشاره
آن نام بعدا كه محمدعلي ، از بود كوتاهي داستان نام پيشتر "پنهان نقش" اما ،
استاد نيز ، كوتاه داستان آن در.داد تغيير "سنگي خورشيدهاي" به را كوتاه داستان
به كه ميآفريند را كارگري نقش ميچيند ، هم كنار حياط كف كه موزاييكهايي از بنا
كشف داستان اصلي پرسوناژ بر حقيقتي بدينگونه و است شده كشته همكارش كارگر دست
تغيير همچنين و نام اين دوباره كارگيري به علت محمدعلي خود از كه زماني.ميشود
:گفت پاسخ در پرسيديم ، را كوتاه داستان آن نام
با منطبق و زيبا چون.بودم ديده زياد كوتاه ، داستان يك براي را پنهان نقش نام"
پدراني نديدهايد.بردم كار به ديگر جاي در و برداشتم را آن بود ، رمان اين محتواي
خود مرده فرزندان نام كه پدراني يا ميگيرند؟ شناسنامه دير بچههاشان براي كه را
اتفاق ولي ميافتد ، اتفاق ندرت به چيزها اين البته ميگذارند؟ بعدي فرزند روي را
".ميافتد
.است بسيار "پنهان نقش" رمان همين ويژه به و محمدعلي ، آثار به راجع حديثها و حرف
اكتفا مختصر همين به ناچار و نيست گريزي آن از و است اندك مجال كه كنيم چه ولي
.ميكنيم
42_ است روباه قاتل
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
The murderer is fox
بايد پيش وقت خيلي.كنم ترك را تو بايد من ليني":گفت آرامي به بعد.شد ساكت ديوي
شايد.بجنگم خودم با و كنم تحمل را ديگر شب يك نميتوانم ديگر.ميكردم را كار اين
".نكند متوقف مرا چيزي و نيايد كمك به برق و رعد ديگر بار
و نشست تختش لبه روي.ميلرزيد صبحدم سرماي در.افتاد پايين ليندا دستهاي
.كرد حلقه دورش را بازوانش
"هستي؟ چي فكر درنميگويي چيزي چرا خب ، ":گفت حرارت با ديوي
.بود شاد بايد هميشه ديوي ، بود ، شاد بايد هميشه _
هان؟ _
.ديوي ميكنم ، فكر دارم _
".فوري و.داريم نياز كمك به ما كه فكرم اين در":داد ادامه و كرد نگاه او به
!است جادوگر يك كمك منظورت حتما بله ، _
من نظر به.نميكند دوا ما از دردي كردن مبالغه ديوي ببين":گفت آرامي به ليندا
نميدانستم قبلا.هستم فكرش در كه است روز چند.ميگويم تو به.دارد وجود حلي راه
"...افتاده اتفاق اين كه حالا ولي كنم ، صبحت دربارهاش چطور
:گفت لب زير حال اين با.بود اميد نوعي شايد.شد پيدا ديوي نگاه در گرسنه چيزي
".كند كمك من به نميتواند هيچكس"
.ميتواند كه ميشناسم را كسي ميكنم فكر _
!نميروم دكتر پيش من _
.نيست دكتر او ولي _
"؟...كي پس" كرد نگاه ترديد با ديوي نيست؟ دكتر _
بود؟ كرده پيدا مشكلي بردفورد پتي خانواده پيش سال چند ميآيد يادت _
است؟ پتي ، پير خواهر نورا ، و هايت جيم منظورت رايت؟ اف.جان خانواده _
.آره _
"ميگويي؟ را نويسنده آن":شد خيره او به ديوي
.هست هم كارآگاه ديوي ، نيست نويسنده فقط او _
ليني؟ چي كه خب ، _
آنطور.كند كمك مشكلشان حل براي رايت خانواده به كرد سعي و آمد رايتزويل به او _
.كند كاري هم ما براي بتواند شايد.ميكند كمك مردم به هميشه شنيدهام كه
سال دوازده شايد بكند؟ من به ميتواند كمكي چه كارآگاه يك ولي":زد فرياد ديوي
"حالا؟ ولي بود ، لازم وجودش پيش
منتقد نگاه
زندگي و جدال زن ،
ايزدپناه پارميس
دانشور سيمين از بعد و است نويسندگي عرصه در زنان پركارترين روانيپوراز منيرو
در جفره روستاي در را خود كودكي اودارد خود ادبي كارنامه در را آثار بيشترين
اعضاي ساير و پدر كه كرد رشد خانوادهاي در و است گذرانيده بوشهر نزديكي
و عشقي ميرزاده ايرجميرزا ، شعرهاي و داده اهميت سياسي - ادبي اشعار به خانوادهاش
او روح رو ، اين ازميكردند منتقل ديگر سينه به سينهاي از فردوسيرا حماسي آثار
شهر از سال 56 يعني دهه 50 نيمههاي در و داشته ديرين پيوندي شعر و ادبيات با
نوشتن به شروع و بخشيده جان را پيوند اين و آمده تهران به نويسندگي هدف با شيراز
حدودي تا كرده ، منتشر تاكنون را رمان چند و كوتاه داستانهاي مجموعه كه او ميكند ،
مهرماه اوايل تا را خود اثر آخرين دارد قصد روانيپور بوده ، بهرهمند موفقيت از
اين بود داده قرار خود داستانهاي محور را زنان همواره كه او.كند منتشر جاري سال
دو شامل داستان مجموعه اين است پرداخته زنان انساني مشكلات به ديگري زبان از بار
چاپ به شورانگيز شبهاي و تو خاطر به فقط نامهاي با كه است رمان يك و داستان
كولي شيطان ، سنگهاي سيريا ، سيريا چون روانيپور داستانهاي اغلب در.رسيد خواهد
با وي كه هستند آشكاري پديدههاي نااميدي گاه و سرگشتگي استيصال...و آتش كنار
داستانهايش زنان زندگي در پديده سه اين روند به خود بيپرواي و صريح بيان
كه هستند جامعه شده فراموش شده ، طرد روانيپور ، داستانهاي زنان اكثر.ميپردازد
و باورها به كه علتهايي.عذابند در مسئله اين از مشابه دلايلي به غالبا
پريشاني و غربت تيرگي ، توصيف به او.برميگردد مردم منسوخ گاه و كهنه ذهنيتهاي
.ميپردازد روان و زيبا بسيار داستانهايش زنان
دردهاي از نويسنده":ميكند بيان چنين را داستانهايش در زنان محوريت چرايي او
.باشد شده درگير شكلي به نيز خود كه دارد تاكيد دردهايي بر بيشتر و مينويسد مردم
من تاكيد و بوده زنان عليه بسياري نامكتوب و مكتوب قوانين همواره ما جامعه در
قرار قضاوت مورد آنها مابا اعمال كه است نانوشتهاي قوانين از دسته آن بر بيشتر
يكي داريم وجدان دو انسانها ما":ميافزايد عباسپور مجيد دكتر قول از و ".ميگيرد
كه است وجداني آن ديگري و ميكنيم قضاوت آن با را خويشتن كه است خودمان وجدان
".ميدهيم قرار قضاوت مورد را ديگران
تا خواستهام زناني چنين مشكلات و مسائل بيان با همواره من":ميگويد ادامه در او
ارشد كارشناسي مقطع در تحصيل بهانه به نيز من كه چرا كنم ، راانگولك ديگران وجدان
زنان ديگر و سحر و آئينه چون شخصيتهايي و آمدم تهران به شيراز از سال 56 در
".هستند من شخصيت از ابعادي داستانهايم
آنها مشابه مسائل و فراري زنان به كه باشد نويسندهاي زن نخستين شايد روانيپور
ذهن در پيش ساليان آتش كنار كولي كتاب در خصوصا آن ايده و فكر كه چند هر پرداخت ،
خواننده بر چنداني تاثير داستان ، نوشتاري گسستگيهاي خاطر به اما بست ، نقش او
از يكي كولي كتاب بود ، آن شروع بدعت و زيبايي به داستان ادامه اگر شايد نداشت ،
و روانيپور بين تشابه.ميآمد حساب به بلند داستانهاي در منيرو آثار بهترين
آرامش احساس خود محيط در يك هيچ كه است متمركز نكته اين در داستانهايش كاراكترهاي
و اوضاع بهبود براي و هستند زندگي با هميشگي چالش و جدال در و نداشته امنيت و
غربت به غربتي از گريزگاهي و مامن دنبال به و كرده فرار شرايط از امن محيطي ساختن
.باشد داشته مشابهت بسيار ابتهاج هوشنگ شعر اين با شايد و ميكنند سفر ديگر
سفر به تمايل و گريز اين "نميبينم ميخواهم آنچه نميخواهم ، ميبينم آنچه..."
ميخورد ، چشم به ديگر كتاب هر از بيش "فرانكفورت فرودگاه زن" يعني او آخر كتاب در
رهايي جستوجوي در و گريخته پيشين بيزاري از هستند ، مجتمع فرودگاه در همه كه چرا
كه روانيپور داستانهاي شخصيتهاي تمام در جدال و چالشپذيري اين.هستند سفر در
بر رنجهايي پي در مبارزه اين كه است ، آشكاري بسيار فاكتور هستند ، زنان غالبا
و ميكاود را جان و ميدهد صيقل را روح كه است رنج اين كه زيرا شده تحميل آنان
بر را مبارزه و جدال نيز او خود چون او داستانهاي زنان ميكند ، وارسته را انسان
استيصال ، با مبارزات و تكاپوها اين در گاه كه روست اين از و داده ترجيح تسليم
اين به شايد و ميكنند نرم پنجه و دست نااميدي و ناتواني احساس سرگشتگي ، احساس
اين از و نداشتهاند را داشتن دوست و ورزيدن عشق فرصت چندان زنان اين كه است دليل
.است كمرنگ بسيار او آثار در پديده اين رو ،
مردم خرافههاي و بومي اعتقادات و باورها از همگي روانيپور داستانهاي شخصيتهاي
شايد و هستند شده طرد گاه و تنها منزوي ، افرادي جامعه در و رنجند در نحوي به يك هر
ميپندارند مثبت آدمهايي نه را شخصيتها آثار اين خواننده گاه كه است سبب اين به
.منفي نه و
بسياري تالم و رنج و بوده گرفتاريهايش ابتداي دانايي همواره كه انديشه اين با او
خود موقعيت به نسبت نوعي به يك هر كه ميپردازد شخصيتهايي خلق به آورده ارمغان به
شايد.ميكند توصيف را عصيان اين بيپروايي با او هستند ، معترض آن به و كرده شورش
كولي مانند رمانهايش خصوصا آثارش روند در او سرگشتگيهاي و بودنها خاطر پريشان
.است بارز پيش از بيش آتش كنار
كابوسهاي نوعي به روانيپور داستانهاي بيشتر كه است توجه شايان نكته اين آخر در
يا زنان ترس و هراس و است بازتابانيده داستانهايش شخصيتهاي آئينه در را خود شخصي
نشدن داشته دوست شدن ، گرفته ناديده شدن ، فراموش از را ، انسانها بگوييم آنكه بهتر
.است آثارش تمامي در او دغدغه نداشتن هويت و
|