|
|
گمشده تمدن سوي به زنانه ، گفتمان
(بخش واپسين) - فرانسوي معاصر فيلسوف ;ايريگاري انديشههاي به نگاهي با پرداخته معاصر فمينيستي گفتمان در ايريگاري جايگاه به حاضر مطلب بخش نخستين در:اشاره فلسفي تفكر خاستگاه -وي زعم به -كه افلاطون غار تمثيل از ايريگاري تحليل به آنگاه و شد مدار بر(افلاطون غار تمثيل) فلسفي روايت نخستين اين ايريگاري نظر به.رفت اشاره است .ميگردد (مرد) اول جنس حقانيت گفتمان بر ايريگاري نقدهاي از ديگر برخي به دارد اختصاص كه مطلبرا بخش واپسين اينك :ميخوانيم زنانه زبان و فلسفه ايجاد در وي كوشش نيز و غرب فلسفي انديشه و فرهنگ گروه گرفته قرار زنانه تاريكانديشي با تقابل در مردانه حقيقت پرتو در روشنانديشي اينجا در باشد ، (زن) غيرحقيقي كه ديگر جنس و ميگردد (مرد)حقيقي جنس يك مدار بر فلسفه پس.است ورزي فلسفه و تفكر براي مجالي انديشه ، تاريخ طول در زنانه هويت.ندارد فلسفه به راهي در ولي است شده پنداشته يكسان تاريكي و جهالت ناداني ، بودن ، غيرحقيقي با كه چرا نداشته در و شده گرفته نظر در ياب حقيقت و برتر شده مجسم خورشيد نماد در كه مردانه هويت برابر اول جنس حقيقت اثبات يعني فلسفه رو اين ازاست گرفته قرار انديشه و تامل مبناي نهايت زير نمودار به نگاهي با.(زن)صفر جنس -گاري ايري قول به -يا ديگري جنس نفي و (مرد) :كنيم دنبال فلسفه در را مردانه روايت ميتوانيم ،
دامن معادله طرف دو زير در را ديگري تقابلهاي نوبه به مرد /زن تقابل.است شده ايجاد .است زده كنار آن سود به و شده پنداشته مردانه حقيقي دنياي مقابل نقطه همواره زنانه مجازي دنياي درنمودار.است مردانه هويت برپايه فلسفه سرشت گاري ايري نظر به.است شده گذاشته پايان در مردانه هويت و زنانه هويت ميان شده ايجاد تقابلهاي همه كه ميبينيم فلسفه -ميبينيم نمودار در كه گونه آن -بهتر عبارت به.است شده حل فلسفه باشكلگيري يعني فلسفه بنابراين.است تهي آن از زنانه جهان و دارد قرار مردانه جهان ذيل در تنها .حقيقتطلب انديشهورز مذكر انسان يعني فلسفي هويت و مردانه حقيقت باب در انديشيدن مردانه محور كلام منطق ;فلسفه .كردهاند اشغال فكري نظر از را پست و منفعل تاريك ، جايگاهي زنان غرب ، فلسفه تاريخ در زنانه هويت.شدهاند پنداشته فلسفهورزي و تفكر براي لازم زمينههاي فاقد همواره زنان از دائما كنوني ، دوران تا افلاطون عصر از فلسفه.گيرد قرار فلسفه موضوع كه نبوده چيزي انديشه مبناي ميتواند هويت يك تنها و دارد جنسوجود يك فقط گويي.ميگويد سخن اول جنس تكيه با گاري ايري راستا ، همين در.است مردان پرچانگي و پرگويي عرصه فلسفهگيرد قرار فرهنگ و تاريخ طول در مردانه تكگويي از فرانسوي معاصر فيلسوف ;دريدا ژاك فلسفه آراي بر گفتار همواره غرب فلسفه كه است معتقد دريدا.تعبيرميكند محور كلام نرينه منطق به غرب فرعي و حاشيهاي امري نوشتار اينرهگذر از و است داده رجحان برنوشتار را كلام و واقع در.ميكند تعبير محوري كلام به غرب فلسفي رويكرد اين از دريدا.است شده قلمداد است ، حاضر -گوينده وجود دليل به -گفتار در معنا چون كه دارد اشاره نكته اين به دريدا عبارتي به.است شده داده برتري است ، غايب -نويسنده نبود دليل به -معنا كه نوشتار بر لذا اين از و دهد سامان گفتار ثابت محور حول را فلسفي حقيقت و معنا تا ، خواسته همواره فلسفه حضور متافيزيك به مسئله اين از دريدا.است رانده حاشيه به را ديگر معناهاي ظهور ، قبل چون كه است معتقد گاري ايري مسئله ، اين از پيروي با.يادميكند غرب فلسفه روح بر حاكم گفتار و كلام تنها و گزيدهاند خاموشي لذا بودهاند غايب غرب ، فلسفي گفتمان در زنان نرينه) منطق اين نتيجه در وي نظر به.است شده قلمداد فلسفي حقيقت حضور مبناي مردانه غياب ، بر حضور نوشتار ، بر گفتار آشفتگي ، بر نظم سكوت ، بر زبان زن ، بر مرد (محوري كلام بر غرب فلسفي گفتمان بنابراين.است شده شمرده مرجح..و بدي بر خوبي تاريكي ، بر روشنايي يافته استقرار...و هستي وحدت ، روشنايي ، خوبي ، حضور ، گفتار ، نظم ، مرد ، :مفاهيم شالوده .است مردانه حضور مستمر حكايت فلسفه ، .است به بايد فلسفي حقيقت به رسيدن براي بودكه معتقد افلاطون كه ديديم افلاطون غار تمثيل در امور چگونه كه ميدهد نشان مسئله اين ايريگاري نظر به.آورد روي خورشيد پرتو مشاهده قرار فلسفي تامل مبناي غايب و ناديدني امور با تقابل در حاضر و رويت قابل ديدني ، لذا و ميبرد سر به غيبت و تاريكي در كه است وجود از نيمهاي آن زنانه هويتگرفتهاند شده ، دانسته رويت قابل و حاضر هميشه كه مردانه هويت وجوديعني از ديگر نيمهاي سود به به يا.زنانه هويت رويت عدم و غيبت و مرد حضور رويت يعني فلسفه بنابراين.است گرديده حذف .است گرفته قرار فلسفي حقيقت مدار مردانه هويت پايدار حضور ديگر بياني مداري مذكر به را آنها روانكاوي لكان ، و فرويد از انتقاد با گاري ايري راستا همين در به.است مردانه آن تبع به و پدرانه صرفا هويت لكان براي وي نظر به.ميسازد متهم از كه ميشود متوجه آينه در نگاه با كودك (آينهاي مرحله) لكان نظريه در گاري ، نظرايري ظاهر ديگري نقش در هماكنون كه ي-مادر از را خود و آينه در شدن خيره اين.جداست مادر ايري اساس اين برميگردد اجتماع و زبان عرصه به كودك ورود مقدمه ديدن ، متمايز -شده او.است بخشيده رجحان مادرانه قلمرو به را پدر زباني قلمرو لكان كه است معتقد گاري ازقلمرو گرفتن فاصله و شدن جدا برمبناي كنوني ، جوامع در هويتي ساختار كه است معتقد جنس)برتر نقطهاي از همواره مادرانه قلمرو حالتي چنين در.است شده امكانپذير مادرانه دارد ، ديدقرار معرض در كه است چيزي اساسا مردانه هويت رو اين از.ميشود نگريسته (اول همواره مرد غرب ، فرهنگ در دليل همين به.است شده فرض غايب ناديدنيو زنانه هويت ولي .مينگرد زن به برتر و موقعيتيمسلط از گمشده تمدن سوي به ;زنانه فلسفه و زبان دارند ، مردان به وابسته منفعلو نقشي جوامع سياسي و فرهنگي فلسفي ، درگفتمان زنان اگر هويت به وابستگي پايه بر كه هويتي كنند؟ پيدا خويشدست واقعي هويت به ميتوانند چگونه تعريف بتوان كه شرطي به است كاريشدني چنين ايريگاري نظر به.باشد نشده تعريف مردانه مادرانه قلمرو بازگشتبه شعار شايد رو اين از.داد ارائه زنانه هويت از مستقلي فلسفي گفتمان ساختارشكني با ميتواند كه است معتقد ايريگاري.باشد مساله اين توجيهگر باز گرفته شكل(مرد) اول جنس نفع به كه را بنياديني مردانه ، تقابلهاي فرهنگيمسلط و شوند ، تعريف اصيلشان واقعيت براساس اگرزنان وي نظر به.ساخت واژگون را آنها و شناخت پيريزي را زنانه متفاوت فلسفه نهايت ودر"متفاوت زبان" ،"الفبايمتفاوت" ميتوان ايري نظر به.شد خواهيم روبهرو گمشده تمدن يك با-وي تعبير به - وضعيت اين در.كرد به لازماست (مرد و زن) متفاوت جنس دو پذيرش و شناخت راه ، اين در گام نخستين گاري هويت اگر بنابراين.بودن از متفاوت نحوه دو يعني ايريگاريجنسيت براي كه است يادآوري تخت از مردانه تكگفتاري منطق شود ، تعريف خودش ، خاص ويژگيهاي و مولفه مبناي بر زنانه .ميشود كشيده زير به مطلق آمريت تفاوت فلسفهزنانه و زبان با مردانه فلسفه و زبان گاريميان ايري راستا همين در زبان اما است سامانمند و ثابت وحدتگرا ، معنامدار ، مردانه ، ويزبان نظر بهميگذارد الگويوحدتگراي در آنچه.است معناگريز و ستيز سامان هنجارشكن ، ناپايدار ، سيال ، زنانه همواره زن رو اين از.است مردانه حضور به بخشيدن دارد ، رجحان اهميت مردانه زباني از نمادي يا زن مردسالار فرهنگ در.است نداشته حضور تاريخ در هيچگاه شدهو فراموش فرشته) زن تصويرمتناقضاز بخش ، اين نجات و آسماني فرشتهاي يا و بوده تباهي و پليدي تخيلات فقطدر زنان.است تاريخ طول در زنان دردناك وضعيت نشاندهنده (اهريمن يا امور تا خواسته همواره و بوده نظمآفرين مردانه زبان روي هر به.داشتهاند وجود مردان مملو دارد ، حكايت سيالزنانه هويت از زنانهكه زبان اما بگنجاند مشخص امر يك تحت را انحصار در را آن و ميكشد بند به را معنا كه مردانه زبان برخلاف رو اين از.گسستهاست از را مشخصي و خاص معناي هيچ زنانه زبان.ميسازد آزاد را معنا زنانه زبان ميگيرد ، خود پايانهاي و متعدد آغازهاي زنانه زباناست تفسيرهايمتعدد رهگشاي همواره و برنميتابد گاري ايري.است جاري سرگردانو آن در معنا و گوناگون آن راههاي رو اين از.دارد متفاوت زبان به معتقد گاري ايري البته.ميداند زنانه زبان يك نمونه را ويرجينياولف رمانهاي تعاملبا در ميتواند زنانه زبان كه است معتقد او.نيست مردانه زبان از مستقل زنانه .بدهد خاصي پويايي بدان و گيرد قرار مردانه زبان استقبال گرفته ، صورت آثارش متن از كه متفاوتي برداشتهاي و معناها از گاريهمواره ايري .بگويد سخن گاري ايري فراگفتمان از تا ميدهد ترجيح وي رو اين از.است كرده |
|