من شدن نويسنده داستان
آينه چون شهري
"كوكائين" كتاب بر نقدي
ندارد جايگزين ادبيات
من شدن نويسنده داستان
شدهاند ظاهر ما بر كه فرشتهها
اين از بعضي
ميآيند قبلتر نويسندههاي آثار از
وقتي كه است اين آرزوهايم بزرگترين از يكي
براي كنيم خلق فرشته تايي چند شد ، ما نوبت
ميآيند ما دنبال به كه كساني
|
|
وود ات مارگات
شروع كه سالي يعني ;برميگردد سال 1956 به گرفتهام بودن كانادايي از كه بزرگي نتيجه
مهيب فرشتههاي از ميراثي هيچ موقعها آن.گرفتم جدياش بعدها كه سبكي در نوشتن به كردم
ميشوند ، ظاهر سرتان بالاي مينويسيد ، داريد وقتي كه همانهايي ;بود باقينمانده نگهبان
را آنها كاناداييها معمول فروتني.ميگيرند را خورشيد جلوي و ميدهند تكان را دستتان
چند همان كتابهاي كردن پيدا براي آنوقتها ، پنهانكنند نظر از را خود كه واميدارد
به كتابفروشيها در را كتاب پشتههاي بايد بودند ، كه هم كانادايي نويسنده تا
كه است كشوري در شدن بزرگ جالب ولي ;است كرده تغيير چيز همه حالا.ميكنديد جستوجويشان
آن شهروند كه دليل اين به فقط هم آن ميشويد ، محسوب آن در كوچك ادبي زيرمقوله يك فقط
.هستيد كشور
پسامستعمرهاي كشوري هم حاضر روزگار در كانادا كه بود اين شد ، نصيبم كه ديگري نتيجه
رو ، همين از.است بريتانيايي عمدتا انگليسيزبان كودكان براي مدارس درسي برنامه و است
كلاسيكهاي ميان در ديكنسون اميلي آنجا.نميآيد حساب به بزرگ مانع بودن زن آمريكا ، مثل
زن هم كه داشت امكان.است اهتزاز در جداافتادهاي و رفته رو و رنگ پرچم مثل مشهور ، ادبي
ميبوديد بريتانيايي بايد فقط ;برونته اميلي يا آوستن جين مثل مثلا نويسنده هم و باشيد
هم حال همان در و كردم رسالتم وقف را خود كه بود دليل همين به.ميمرديد بريتانيايي و
مثل قاعده دو اين ولي ;دهم انجام رسالت اين پيشرفت براي را هركاري تقريبا داشتم آرزو
گذاشتم ، كنارش كه بود ، شايع آنچنان بودن بريتانيايي.نميكردند تا خوب هم با كه اين
.شود بدل مشكل يك به آخر سر بود ممكن مرده بخش اين ولي
عالمه يك.است خطرناكي چيز كاملا نويسندگي ، با مشغول زندگي يك داشتن كه ميانديشم
توماس ديلن و آلنپو.ميگذاشتند صحه فني نقصهاي اين بر همه و بودم خوانده زندگينامه
به رسيدن براي چيز بهترين هنري استعداد و زن ضد ميلتون و بود مسلول كيتز بودند ، الكلي
رواني ترسهاي انواع:ميشدند وحشتناك خيلي چيزها اين بوديد ، زن اگر حالابود جنون
نويسنده وقتي.بود ناگزيرتان سرنوشت خودكشي يا زايمان هنگام مردن جنسي ، سركوب بيدليل ،
زندگيات شر از":بود اين بلكه "!كن زندگي" كه نبود اين خودم شخص به نصيحتم بودم ، جواني
اگر.بشوي روانه كه است فردا و امروز.كن پنهان را بودن زنده نشانه لااقل يا "!شو خلاص
اگر و ;باشند رنگي و پرآب ضعفهاي كه بگذاريد شده حك شما بر كه داريد شخصياي ضعفهاي
شاد مسئوليت كه است آن از بهتر كار اين;ميشوند هم قشنگتر كنيد شخصي كاملا را آنها
.كنيد واگذار ديگران به را كردن ابداع
توضيح را قضيه كاملا بشود نكنم فكر و افتاد زندگي به سروكارم اينها ، همه از بعد اما
يك فقط ميگيريد ، كجا از را ايدههاتان و شديد نويسنده چطور اينكه مثل سوالهايي.داد
بچه.نيست راضيكننده كاملا جواب اين ولي ;است "نميدانم" هم آن و دارند درست جواب
را زندگينامهاي توطئه و طرح همين بگويم بهتر يا شود زن بايد اول شود ، مادر اينكه براي
.من
شدن نويسنده قصه هم اين حالا.نميشود كامل اوليه تاثيرات بدون اول فصل وقت هيچ ;كند طي
هم من و بودند مصمم كاملا ديگر تاي سه.بودم چهارنفره خانواده يك بچه كوچكترين
;ميبافتم بافتني مثلا ;بودم خانواده عضو دختربچهترين علايقم ، خاطر به هم ، و جوانترين
حاليام كه بود بعدها.بودم جمع آدم ضعيفالنفسترين و بيحالترين كوتاهترين ، ضمن در
بين بودن ضعيف مثل بودن ، ول و شل و ضعيف و جوان طور اين چهارنفره ، گروه اين در شد
علاقهمند قايقراني و اسبسواري شنا ، اسكيت ، به مادرم.است متري شش پرانرژي غولهاي
است خوانده كه نويسندههايي از كه بود اين عاشق پدرم.نداشت علاقهاي هنري خلق به و بود
كه آنجا از ميكشيد ، نقاشي خوب خيلي ضمن دراسكات سروالتر خصوصا كند ، قول نقل
روي بزرگترم برادر را قوي تاثيرات اولين.بود حشرات بيشتر ميكشيد آنچه بود ، حشرهشناس
!خواندنآنها نه البته و _ كتابها ساختن است شكوهمندي كار چه آموختم كه بود او از ;گذاشت من
پيدا نجات ولي ;شود غرق بود نزديك و كرد سقوط درياچهاي توي بود سالش سه وقتي برادرم
را افتادنش صداي مادرم و بود ساكتي روز خيلي روز آن كه دليل اين به فقط هم آن كرد ،
هم خاطر همين به ;باشم نداشته برادر بوده نزديك كه فهميدم دليل همين به.بود شنيده
و ميكرد نقاشي مصور كتابهاي برادرم.ميگشتم برش و دور حسابي و بودم دلنگرانش هميشه
مورد در او قصههايكردم شروع را كار همين هم من كه است معلوم و مينوشت را قصههاشان
اوايل ، من ، قصههاي.بود خشن جنگهاي و زندگي غريب و عجيب شكلهاي دور ، سيارات
بعدها ، ميكردند ، زندگي رنگي تخممرغهاي در كه ميكرد تصوير را پرندهاي خرگوشهاي
همانطور.شدند قصههايم اول شخصيت ميپوشيدند ، فاخر لباسهاي كه موبلند ، خوشگل دخترهاي
.بودم ضعيف بقيه ، با مقايسه در من گفتم ، قبلا كه
بيرون خوب روزهاي.كنيم درست را كتابها اين مينشستيم كه بود باراني روزهاي در فقط
اين دنيا چيز نوميدكنندهترين.چيست زيرشان ببينيم برميگردانديم را سنگها و ميگشتيم
سوسك و عنكبوت هزارپا ، كرم ، زير آن ميآورديم ، شانس اگر.نباشد چيز هيچ زير آن كه بود
چون ;بود شانس آخر سمندر كردن پيدا.سمندر و وزغ موش ، مار ، مورچه ، لانه ميخوردند ، وول
چپهاش بعد و ميكرديم تمركز سنگ ، به ميزديم زل وقتها بعضي.بودند كمياب واقعا
دو هر در.ميشود چه ببينيم تا ميرفتيم ور چيزها با سيخ يك با وقتها بعضي.ميكرديم
سروكله كه است جا اين ;كرد پيشبيني نميشد قسمت اين در و بود سنگ زير چيزي اول صورت ،
مخصوصا و داستاننويسها همه كه همانطور.ميشود پيدا نويسندگي فيگور و ياس و اميد
انتخاب را شما قسمت همان:كرد انتخابش نميشود كه هست كارتان از قسمتي ميدانند ، شاعران
.نه يا برسد جايي به نيست هم معلوم و نكنيد دنبالش نميتوانيد و كرده
از مرز ، طرف دو هر چون ;حساساند خيلي اجتماع در نويسنده نقش به نسبت قاره ، اين در
.بودند معتاد "كارآمدي و مفيدي" به كه كساني همان اولاد يعني ;هستند پيوريتانها اولاد
يا بخشد تعالي را اخلاقي وضعيت صراحتا بايد يا شود ، گذاشته احترام چيزي به آنكه براي
"عندليب براي چكامهاي" يا "شاهلير" مثل چيزهايي دليل همين به ;بياورد پول كلي خودش با
.ميشوند رد كيتز
اين به نه است ، نامعقول كاري نويسنده اجتماعي نقش از كردن صحبت قدر اين همه ، اين با
نوشتارش شكل تغيير اثر بر خلاقانه مرگي چون بلكه ;ندارد اجتماع در نقشي نويسنده كه خاطر
ميكردند سرزنش را شاعران سابق ، جماهير اتحاد در.است انتظارش در بيروني ، فضايل سود به
ميكرد ، فرق كار شيوه مككارتي زمان در ;مينويسند تراكتورها از بيشتر كلها از چرا كه
برايش بقيه كه ميچپاند كفشي در را پايش زور به بايد هنرمند:بود همان قضيه اصل اما
آنجا ازنداشت فايدهاي برگرداندنش نبود ، سمندري خاص سنگ آن زير اگر اما.بودند دوخته
عنصر براي چندشآور و سرد حد از بيش استعارهاي سنگ زير سمندر كنيد فكر است ممكن كه
"تكوين سفر" در كه ميكنم عوض بينامي فرشته با را آن جاي است ، ابداع عمل در ناخواسته
هم و زخم هم:بود دولبه هديهاي يعقوب ، براي شبانه ، كشمكش اين حاصل.گرفت كشتي يعقوب با
.تبرك
دوتاشان هر هرچند ميدهند ، ترجيح سمندر به را فرشته الهام ، نماد براي مردم ، از بسياري
ربطي نويسنده به فرشتهها حضور يا است سنگ زير آنچه حال هر به.عجيبند هم اندازه به
.است مرتبط الهي موهبت و خوشاقبالي تقدير ، شانس ، به بلكه ندارد
را سنگها كه دارند وجود فوقالعادهاي و جوان نويسندههاي هنوز حال هر به
ميدهيم ، انجام نويسنده بهعنوان آنچهميگيرند كشتي فرشتهها با يا برميگردانند
اين از بعضي ;دارند تعلق زنجيرهاي به خود نوشتهها ، اين كه آنجا از ولي ;است بيهمتا
بزرگترين از يكي.ميآيند قبلتر نويسندههاي آثار از ;شدهاند ظاهر ما بر كه فرشتهها
دنبال به كه كساني براي كنيم خلق فرشته تايي چند شد ، ما نوبت وقتي كه است اين آرزوهايم
.ميآيند ما
آينه چون شهري
*لوكلوزيو ماري_ ژان
طاهايي عاطفه:ترجمه
به منحصر و شگفتانگيز شهر نام لعابي ، عبداللطيف رمان آخرين ،"كوزه ته" قهرمان فاس ،
دوره در - روزها اين كلماتي چنين هنوز اگر البته.جهاني ميراث "گنجينه" ;است فرد
انحطاط بزرگي و وقار شهر ، اين.باشد داشته معنايي - "بيحرمتيها" و نظامي استكبار
دامنه در كه شهرش دو با مرموز ، و است نوراني است ، دارا را باستاني پايتخت يك يافته
و حوضچهها كانالها ، طول در سرچشمهها از كه آبي و شدهاند پا بر رود سوي دو تپههاي
قصري ، سر ، چرخش هر با:دارد جريان آن در آب همانند نيز تاريخ.است جاري رمزآلودش باغهاي
از ملغمهاي در آتن ، و رم در باستاني بناهاي همانند كه مييابيم را مدرسهاي مسجدي ،
چهره خانهها ، آستانه در يا خيابان در بازار ، در لحظه ، هر.شدهاند گم پرجمعيت كوچههاي
مراكش ، تمدن مهم مراكز از يكي در كه ميدانند يقين به زيرا ميدرخشد ، غرور از فاس اهالي
.ميكنند زندگي ميتاباند ، باز را تمدن اين كه آينهاي - شهر در
همبازيهايش كه لقبي پشه ، معني به) نموس چشم دريچه از لعابي عبداللطيف كه است چيزي اين
ما به سالهاي 1960 ، در فاس ساكن ساله ده پسر ،(دادهاند او به چالاكي و چابكي خاطر به
براي را جا تا است عقبنشيني حال در فرانسه استعمارگر موج كه سالهايي.ميدهد نشان
قاب يك اندازه به بزرگ" است ، نموس بزرگ "محدوده" كروان ، محله.كند خالي جديد عصري ظهور
.راث هنري براي هارلم يا محفوظ نجيب براي قديم قاهره چون هم بيانتهايي مكان."دستمال
.كوچك اندازهاي در است ، مراكش جامعه از نمونهاي خانهها ، از مجموعهاي هر و كوچه هر
روابط شبكه و ميشود منتشر زود چيزي هر ميدانند ، همه را چيزي هر صدا ، جعبه اين در
از كه) مدينه راديو نفوذ تحت هم مردم.است گرفته را سياست جاي دوستيها و خانوادگي
پيدايش افسانه زمان از هستند ، آشنا تاريخ با هم و دارند قرار (ميسازد هرم دانهاي
.شد ديده ماه سطح در يوسف بن چهره كه زماني استقلال ، براي مبارزه زمان آندلسيها و كروان
بايد اگر زيرا ;ميكنند همراه غيرديني تمدنهاي بيشبهه سرگرميهاي با را ابديت آنها
را ما "كوزه ته" نامطبوع بوي چون رفت ، خيلي ته تا نبايد كرد ، كنكاش گذشته جادويي ظرف در
گاهي كه روزمره زندگي با درآميخته دارد ، حضور جا همه مذهب ;مذهب اما و كرد خواهد گرفتار
درست غذا مرتب و بكشد زحمت "رمضان ارباب" براي بايد غيطه كه زماني) است طاقتفرسا اوقات
و فرسوده ديوارهاي زمان ، گذشت رغم به كه است ملاطي است ، واقعي و حقيقي هميشه ولي (كند
.ميدارد نگاه هم با هماهنگي در را ناآرام مردم
قهرمانيگري و بخشندگي با مسكنت كه است زماني در طنز مطلق قدرت ميكند ، كشف نموس آنچه
است ، غيطه هست نيز او شهر تجسم كه لعابي عبداللطيف رمان ديگر قهرمانميآميزد هم در
و خانواده از دفاع در را خود نيروي تمام كه حراف ، و افراطي شگفتانگيز ، زني نموس ، مادر
يعني كند ، مطمئن خوب آيندهاي داشتن از را بچههايش كه ميخواهد و ميكند صرف خود آبروي
.خوب ازدواج يك از
گذاشته محك به غيطه كارداني آن در كه بامزه و شيرين بخشهايي از است پر لعابي رمان
را طلايي كمربند دو غيطه نموس ، بزرگ برادر سيمحمد ، آزادي براي چطور كه اين:ميشود
را ، پسرش ازدواج براي گرفته نظر در دختران چطور يا كنند ، جان نوش فرانسويها ميگذارد
ميرود پيش آنجا تا حتي ميگذارد ، كنار يكي يكي ميكند ، آنها از كه سختي امتحانهاي با
دندان با را بادامي ميكند مجبور را او دختري دندانهاي سفتي از شدن مطمئن براي كه
از و ميكشاند خود دنبال به را ما او:كند چه رمانش در ميداند لعابي عبداللطيف.بشكند
جديت چطور ميداند حتي.ميبرد مدرن تا قديمي از و شوخي تا جدي از تخيل ، تا واقعيت
.بيندازد دست را نويس رمان بياندازه
به تعجب با فاس جوانهاي كه عجيب خيلي مردمي است ، فرانسويها دنياي مدرن دنياي
مدرسه اگر و دارند را خودشان قوانين و عادتها و محلهها آنها.ميكنند نگاه زندگيشان
مدرسه در نموس.ميداشتند هم با آشنايي براي ناچيزي بخت مراكشي و فرانسوي جمعيت دو نبود
در مسئله اين ) ميكند صحبت آنها با بيگانه زباني با معلم كه ميكند كشف بسيار بهت با
را شاگردانش كار معلم چرا كه است متعجب اين از باز و (هست نيز سرگرمكننده او براي ضمن
علوم كلاس در تا آوردهاند او براي و كشيده بيرون گورستان از را اسكلتي زحمت به كه
.نميكند تحسين كند استفاده آن از طبيعي
و شد متولد فاس شهر در سال 1942 در مراكشي نويسنده (Abdellatif Laabi) لعابي عبداللطيف
حسن حكومت با مخالفت دليل به را زيادي مدت كه وي ، .رسيد چاپ به در 1980 او اثر اولين
.گزيد اقامت فرانسه در و كرد ترك را كشورش سال 1985 در برد ، سر به زندان در دوم |
|
خلقي با را چيز همه بايد كه است اين ميدهد ما به (فاس شهر او طريق از و) غيطه كه درسي
را درس اين لعابي ، كودكي سخنگوي نموس ، .رفت مبارزه به ريشخند سلاح با و پذيرفت يكسان
و رسوم و آداب پيچيدگي رغم به بندها ، و قيد و تلهها همه خلال از:است بلد خوب
كه روحي دارد ، روح قديمي شهر اينميكند تقسيم ما با را زندگي او پيشداوريها ،
و قصار جملات و كلمات بيوقفه ميكند ، پر خود صداي از را كوچهها و حياطها خانهها ،
رو سگ به" مثل است ، شده وارد هم فرانسه زبان در حتي كه ميكند ابداع ضربالمثلهايي
فكر شتر كه چيزي آن" اينكه يا ".ميشود سوار سرت بعد ميليسد ، را لبهايت اول بدهي ،
".ميداند هم شتربان ميداند ، خودش فقط ميكند
زودي به كه دنيايي.است زودگذر و شكننده ميكند كشف جوان نموس كه را دنيايي يقين ، به
رمان در بازگفته حقيقت.داشت نخواهد هم علاجي و شد خواهد مبتلا معاصر دنياي مدرنيته به
و جدي كنوني ، پرسشي با را ما سادگي از صدايي با كه حقيقتي بزند ، پس را ما نبايد
و مسخرگيها طريق از بامزه ، قصههاي از پوششي در لعابي ، .ميكند روبهرو فاجعهآميز
را نگرانياش نيز و نوستالژياش ظريف موسيقي ميگذارد ، غيطه ، هزلآميز استغاثههاي
به را ما نيز و ميخنداند ، بسيار را ما ميكند ، درگير را ما عواطف رمان اين.دريابيم
بافت و تخيلي امر زمينه در تا نويسنده براي است مستمسكي كودكي خاطرات.ميدارد وا پرسش
شخصي و جهاني جوهري كه است تعريفناپذيري ماده كودك ، خاطرات.بپردازد جستوجو به رمان
آشكار ما بر را جوهر اين عميق تركيب حقيقي ، شاعري چون لعابي ، عبداللطيف و ميسازد را
ترديد گفتنش در - بلكه نيست ، بازآفريني يا آفريدن فقط مسئله":مينويسد او.ميكند
ناپديد دارد كه ميدانيم و داريم خود در ما كه است بشريت و دنيا از بخشي نجات - نكنيم
".ميشود
اطمينان ما به كه فلسفي مفهوم در سرگرمكننده و بديع سودمند ، است كتابي لعابي كتاب
مغرب كشور در همچنان انساني فضايل و خصوصيات تاريك ، زمانههايي رغم به ميدهد ،
.فاس نام به است شهري آن شراره سرزندهترين كه نوري با ميدرخشند ،
نيز فارسي به او از آثاري كه است فرانسوي مشهور و معاصر نويسندگان از مقاله نويسنده*
.است شده ترجمه
نويسنده غياب در
"كوكائين" كتاب بر نقدي
بازندهها
وقفيپور شهريار
در ناشناخته مكانهاي كشف بود ، انرژي و انفجار فوران ميلادي ، پرهيجان 60 و شاد دهه
بر مبتني زندگي سبك و فرهنگ نوعي شكلگيري اعتراض ، و جوش و جنب آدمي ، زندگي
خواه كه پوسيده ، ساختارهاي تمامي كردن ريشخند و نقد براي كوشش نوعي و زيباييشناسي ،
نقاشي موسيقي ، گرانبار ميراث حاصلش كه دههاي.ميكردند مقيد چيزي به را انسان ناخواه ،
.بود نو هنري شكلهاي و ادبيات و
بود همهگيري و حاد افسردگي دهه اين ديگر روي كنيم ، نگاه قضايا به "هگلي" كمي اگر اما
جنگ از پس زهدگرايي و رياضت دوران.ميكرد بيموضوع را آينده به اميدي هرگونه عملا كه
بود ، آورده وجود به اقتصادي شكوفايي دهه 60 در گرچه ،(جنگ فجايع خود البته و) دوم جهاني
.بود كرده بارزتر را تكنولوژي و مدرنيته سياه سويه عملا
بار اين باشيم ، داشته مدنظر را دهه 60 روانشناسي نوعي اگر موضوع ، اين به توجه با
سن رودرروي معماي.رسيد ديگرگونه توضيح نوعي به "آگوستين سن" آموزههاي مدد به ميتوان
.كرد حل را زمان و هويت مسئله مابين چالش ميتوان چگونه اينكه و بود زمان معماي آگوستين ،
هستند كاركردي دو ،"اميد" و "خاطره" كه كرد ساده صورت اين به را آگوستين جواب ميتوان
تركيب از و است آينده به مرتبط اميد و گذشته بر متكي نوعي به خاطره:هويتاند مقوم كه
.ببخشد تضمين را خويش هويت ميتواند فرديتي كه است دو اين بين
اصولا كه بودند نسلي اينان كه كرد تفسير گونه اين را دهه 60 نسل ذهنيت ميتوان حال
همين از ;داشتند را ابدي "حالي" در زندگي آرزوي ميكردند ، رد را اميد نتيجه در و آينده
گرايي ، "مواد" لذتپرستي ، ميتوان تفسير اين با.بود خاطره بر مبتني مثاليشان هويت رو
.داد توضيح را نسل اين خصوصيات ديگر و شرق به اشتياق
پيتي" نوشته كوكائين1" از ميتوان باشد ، روحيات اين كننده منعكس كه ادبي ، آثار از
كه شد نسلي ارزش با آثار بسياري موجد خود ، كه ، است كتابي اثر اينبرد نام "گريلي
خود دين صراحتا نيز كتاب اين خود و) است آثار اين از يكي گاري رومن "گريكوپر خداحافظ"
.(ميكند اعلام نامبرده ، اثر به را
خود و اجتماع از افتاده جدا باهوش ، بيآينده ، ناخرسند ، آدمهاي از است پر "كوكائين"
را "ايتاليا" شهرستان كه است ايتاليايي جواني آرنودي ، تيتو كتاب ، اصلي شخصيتتخريبگر
با كتاب ;است مشهود اجتماع با او ضديت ابتدا همان از.ميآيد پاريس "شهر" به كرده ، رها
:ميشود آغاز سطور اين
خوردن سوگند و تقديس مراسم انجام و ايتاليايي سرودهاي خواندن بارنابيتها ، مدرسه در"
بيرون مدرسه از تا اما بود احتياج مورد لحظه هر كه كاري سه:بود گرفته ياد را دروغ به
جراحي ، امتحان اثناي در اما خواند ، پزشكي درس سالي چند.كرد فراموش را سه هر آمد ،
عينك اين اگر.كنيد شركت امتحان در چشم تك عينك با كه نميدهم اجازه":گفت او به استادش
:داد جواب و برخاست جا از تيتو ".شد نخواهيد قبول امتحان در برنداريد ، چشمتان از را
".كرد صرفنظر پزشكي از و "!نشوم قبول !كنم چه"
و جهان رو همين از ;دچارند "خودشيفتگي" به گفت ميشود كه است افرادي دسته آن از تيتو
به و ;است جهان نفي همين در نيز آنها بودن منزه و ميگذارند پرانتز در را چيزهايش تمام
عبوس وانسانهاي نظم از اخلاقيتر بسيار آنها ، باري و بيبند كه است خصوصيت همين دليل
اعدامي صحنه از كه ميشود مامور ميكند ، كار روزنامهاي در كه تيتو ، :ميآيد نظر به
بلند خواب از صبح چهار ساعت تيتو.ميشود اجرا صبح چهار ساعت در كه كند تهيه گزارش
عيني شديدا گزارشي ميماند ، اتاقش در برود ، اعدام صحنه ديدار به آنكه جاي به و ميشود
و ميشود چاپ روزنامه در گزارش.ميخوابد دوباره و ميفرستد روزنامه براي و مينويسد
تمامي و بوده شده عفو محكوم صبح سه ساعت كه حالي در ;ميشود برابر چند روزنامه فروش
تمامي از تيتو ، غيرواقعي گزارش آيا اما.ميكنند چاپ را ساده خبر همين ديگر روزنامههاي
است؟ نبوده واقعيتر واقعي ، اخبار آن
اين از روزنامه ، سردبير كه است وقتي هم آن ميزند ، دست عمل اين به نيز ديگر باري تيتو
جعل خبري تيتو.نيست هيجانانگيز ميفرستد ، بردو از تيتو كه اخباري كه است ناراضي
گوشت از و كشته را بچههايش و همسر كالباسسازي كارخانه يك رئيس اينكه بر مبني ميكند
مياندازد ، راه فرانسه در را موجي خبر اين.است كرده استفاده كالباس تهيه براي آنان
اين از يكي رئيس ميان اين در و ميشوند روبهرو بحران با كالباسسازي كارخانههاي
واقعيات كننده رسوا تيتو ، تخيلات آياميكند خودكشي نامعلوم دليلي به كارخانهها ،
است؟ نبوده جامعه
نوشتن خاطر به.است افسرده شدت به شخصيتي او گذشته ، تيتو خطرناك شوخيهاي اين از اما
جنبههاي از يكي.ميكند تخريب را خود "گرد" با و ميشود معتاد كوكائين به مقالهاي ،
تام قياسي "گرد" و معشوقهاش بين او:مينمايد را خود دوا همين در تيتو "نفس تخريب"
.ميخواند كوكائين نام با هم را معشوقهاش كه طوري به ميسازد ، برقرار
كار اين در نوعي به همه است ، مشغول خود تخريب به كه نيست تيتو تنها جهان ، اين در اما
حس كمترين دليل همين به شايد ببرد ، لذت تا ميكند مصرف را بدنش مد يا مادلن:سهيماند
.نيست آشنا بشري ملال و رنج با بقيه ، مانند به چون ;برميانگيزد را همدردي و سمپاتي
تمامي كه ميماند اين به و است ساله چهل.او خود مثل است موجودي نيز تيتو ، سردبير
:كه ميدهد نظر چنين خودش مورد در.است رسيده پايان به انرژياش
عكس جهت از را چيز همه كه كردهام عادت بردهام ، سر به چاپخانهها در را عمرم چون"
بياعتماد داشتم ، عزيزش بسيار كه دوستي به نسبت سبب بدين.است تاثرآور.بخوانم و ببينم
.بردم پي هم عشق ماهيت به نتيجه در اما بود ، مانده باقي من در عشق ذرهاي گويا...شدم
كه زهري اين برابر در بدنت مدتي از پس.ميدهد تو دست به محبوبهات كه است نفيسي زهر
".ندارد تو در تاثيري زن آن زهرهاي ديگر كه طوري به ميكند ، پيدا مصونيت ميخوري
و زندگي به كردند جرات ما ، برعكس كه ، آنهايي افسردههايي ، چنين از است پر رمان اين و
قول.رسيدند آن نفي به سرانجام كه داشتند جديت كار اين در قدر آن و بگويند "آري" جهان
:است اينان توصيفگر رمان فرعي كاملا شخصيتهاي از يكي
".ميآيند بردن براي بازنشستهها تنها.ميبازم فقط من"
بهار 1352 نيل ، انتشارات سيدحسيني ، رضا ترجمه گريلي ، پيتي نوشته كوكائين ، - 1
منتقد نگاه
ندارد جايگزين ادبيات
يوسا بارگاس ماريو
حقيقت اميرمهدي:ترجمه
اين مجموعه در يوسا.رسيد چاپ به ماه مرداد نهم "ادبيات چرا" عنوان با مطلب اين اول بخش
.ميپردازد جامعه و آدمها زندگي بر ادبيات تاثير به يادداشتها
به نسبت مكتوب ، ادبيات بدون جامعهاي.ميدهد رخ زبان سطح در ادبيات سودمند اثرات اولين
كرده ، بينقص و پرورانده ادبي متون را _ كلمه يعني _ ارتباطش اصلي ابزار كه جامعهاي
و بيمطالعه بشريت.ميدهد بروز و ظهور مبهمتر و ظرافتتر كم دقتتر ، كم را خود
و لالها و كر جامعه شبيه نيافتهاش ، رشد و ناپخته زبان دليل به ادبيات ، از بيتاثير
به آدمها ، مورد در امر اينارتباط در بزرگي مشكلات به مبتلا است ، پريشهايي زبان
پرند و چرند فقط يا ميخواند كم يا نميخواند كتاب كه شخصي.ميكند صدق هم تنهايي ،
;ميزند حرف كم ولي بزند ، حرف خيلي ميتواند:عمده نقص يك به مبتلا است شخصي ميخواند ،
.است ناكافي و نارسا احساسش و حال بيان براي لغاتش ، گنجينه چون
هم خيال قوه و تفكر در محدوديت نشانگر ;نميشود محدود شفاهي حوزه به تنها مسئله اين
آنها واسطه به ما كه مفهومهايي ايدهها ، كه ساده دليل به است ، فكر فقر نشانگر.هست
ادبيات فقط و خوب ادبيات.ندارند وجود كلمات ، از جداي مييابيم ، در را خود ناگفته شرايط
پرداختن و ساختن در.ظريف و دقيق و عميق و كنيم صحبت درست كه ميدهد ياد ما به خوب ،
نميتواند هنر از ديگري شاخه يا سبك هيچ دارند ، نياز ارتباط برقراري براي مردم كه زباني
يافتن توانايي متنوع ، و غني زبان داشتن اختيار در گفتن ، سخن خوب.شود ادبيات جايگزين
بهتر آمادگي مساوي هستيم ، انتقالش درصدد كه احساساتي و ايدهها تكتك براي مناسب عبارت
با است مساوي كه چنان هم.كردن گفتوگو ياددادن ، يادگرفتن ، .كردن فكر براي است بيشتر و
ما اعمال تمامي در پنهاني گونهاي به كلمات ، كردن حس و فرورفتن رويا به خيالپردازي ،
طور همان زبان ، و دارند فاصله زبان با فرسنگها ظاهر به كه اعمالي در حتي ;دارند طنين
لحنهاي نيز و پالايش از متعالي سطوحي به و يافت تكامل ادبيات ، وجود بركت به كه
عشق به حتي ادبيات.كرد بيشتر هم را انساني لذات از بهرهوري امكان يافت دست گونهگون
عشق.نميداشت وجود هرگز اروتيسيسم ادبيات ، بدون.بخشيد را هنري خلق يك شان هم معاشقه و
ادبي خيال كه شوري به دستيابي از و ;زيبايي و لطافت از عادي و ميشد بيمايهتر لذت و
پترارك ، گارسيلاسو ، كه زوجي بگوييم كه نيست اغراقآميز چندان.ميماند باز مينهد پيش
تلويزيون آبكي سريالهاي با كه بيسوادي آدمهاي به نسبت.خواندهاند بودلر يا گونگورا
اين براي بيشتري اهميت و ميكنند تجربه بيشتري لذت شدهاند ، تبديل كودني احمقهاي به
ارضا را حيوانات چه آن با تفاوتي شهوت و عشق بيسوادي ، دنياي در.ميشوند قايل لذت
.نميگذارد فراتر اوليه غرايز خام ارضاي از پا و ميكندندارد
ادبيات جايگزين تا باشند كرده مجهز را خود تصويري صوتي رسانههاي كه نيست هم طور اين
مهارت و اعتمادبهنفس با توام بهرهگيري زمينه در بشر به آموزش وظيفه در خصوصا شوند ،
تصويري صوتي رسانههاي گرايش برعكس ، .دارد بر در ادبيات كه پرمايهاي و غني امكانات از
محدود و الزام نيز و ;است _ رسانهها ازلي زبان اين _ تصوير تقدم حق با كلمات تنزل به
وجه از دور فاصلهاي با و - ناپذيرش اجتناب حداقل به شفاهياش ، جنبه به زبان كردن
و "خستهكننده" ظريف راه تلويزيوني برنامه يك يا فيلم يك از "ادبي" تعبير زبان مكتوب
به تلويزيون راديو ادبي برنامههاي كه است دليل همين به.است آن خواندن "بار ملالت"
نه ادبيات كه ميدهد سوق فكر اين به مرا موضوع اين.ميگيرد قرار مردم توجه مورد ندرت
است ، اجتنابناپذير و ضروري آن ، در كامل مهارت و زبان از جانبه همه شناخت براي تنها
كه صنعتي محصول اين ;كتاب سرنوشت با است مرتبط لاينفك گونهاي به هم سرنوشتاش بلكه
.ميدانند منسوخ و كهنه را آن خيليها حالا
از بازديد به مادريد ، بود آمده پيش وقت چند.مياندازد گيتس بيل ياد مرا حرف اين
آغاز مايكروسافت با را مشتركي همكاري است قرار آكادمي اين گويا.اسپانيا سلطنتي آكادمي
"n" حرف كه داد هم را اطمينان اين آكادمي اعضاي به زد ، كه حرفهايي ميان در گيتس.كند
اسپانيايي ، ميليون صد چهار شد باعث كه قولي _ نشود حذف رايانهاي نرمافزارهاي از هرگز
كامپيوتر ، دنياي از بنياديني حرف چنين حذف كه چرا ;بكشند راحتي نفس جهان ، قاره پنج در
با محبتآميزش مصالحه از پس بلافاصله گيتس حال ، اين با.ميآورد بار به بزرگي مشكلات
كنفرانس يك در كند ، ترك را آكادمي محوطه حتي كه اين از پيش درست و اسپانيايي زبان
آن كه داد توضيح و برسد مرگش از پيش هدف بالاترين به است اميدوار كه كرد اذغان مطبوعاتي
با ناسازگار كتاب او ، قضاوت به بنا.است كتاب بعدش و كاغذ دوران به پاياندادن هدف
تمامي در شوند ، كاغذ جايگزين قادرند رايانهها صفحات كه داد توضيح گيتس.است زمان
رايانهها كه كرد تاكيد هم نكته اين بر او.بوده كاغذ برعهده اين از پيش كه كاربردهايي
به.ميشوند حمل راحتتر و ميكنند اشغال هم كمتري فضاي بودن ، دردسرتر كم بر علاوه
اين كتاب ، و روزنامه عوض در الكترونيكي ، رسانه اين با ادبيات و اخبار انتقال علاوه ،
از كه فاجعهاي ;ميكند متوقف را جنگلها تخريب اكولوژيكي ، نظر از كه دارد هم را مزيت
اين از و نبودم حاضر گيتس آقاي بيارزش خطابه اين در من.است كاغذ صنعت تبعات جمله
اين بيشرمانه اعلان خاطر به بودم ، جا آن اگر ولي.شدم باخبر مطبوعات طريق از جزئيات ،
بفرستد راست يك را _ كتابنويسها يعني - همكارانم و من دارد قصد كه اين بر مبني آقا
شدت به تحليلهايش با هم بعد و ميكردم هو را او نارضايتي ، نشانه به بيكاري ، صف توي
حوزه در اينترنت جمله از جديد فناوريهاي كه بزرگي تحول به كاملا ميكردم مخالفت
سهولت چنين به نسبت حقشناسيام اما واقفم كرده ايجاد اطلاعات اشتراك و ارتباطات
.شود كاغذ جايگزين ميتواند صفحهرايانه كه نيست ادعا اين به باور معني به فوقالعاده
عبور نميتوانم گسل اين از.بگيرد هم را ادبي مطالعه جاي ميتواند رايانه با مطالعه يا
اطلاعات نه كه چيزي _ مطالعه غيرعيني و غيرفعال كار كه بقبولانم خودم به نميتوانم.كنم
صفحه روي را كلمات لذات و روياها بتواند - بيدرنگ و مفيد ارتباط نه و ميخواهد
كه روحي خلوت همان و ذهني تمركز همان صميمانه ، حس و شور همان با ;آميزد درهم كامپيوتر
.ميدهد دست انسان به كتاب خواندن با
|