شدن جهاني ناگزيراز
آمريكايي معاصر فيلسوف ;رورتي ريچارد با جهانبگلو رامين دكتر گفتوگوي
فكري پرورش چه اگر است آمريكايي پراگماتيست نو معاصر فيلسوف ; ريچاردرورتي: اشاره
تمايل نيز اي قاره اصطلاح به فلسفه به همزمان اما بوده تحليلي فلسفه حوزه در بيشتر وي
، ديويي جان ، پيرس چون فيلسوفاني به توجه كنار در رورتي رو اين از است داده نشان
داشته نيزنظر وي اخلاف و گر هيد همچون اروپايي گذار تاثير فيلسوفان به.. و كواين
مي مقايسه دريدا با را وي و اند دانسته مدرن پسا فيلسوف را او برخي دليل همين به. است
آينه و فلسفه " رورتي كتاب مهمترين. پذيرد نمي را انتساب اين وي خود چه اگر كنند
. دارد نام" طبيعت
انديشه و فرهنگ گروه
گرايشهاي با خانوادهاي در و نيويورك در اكتبر 1931 چهارم در شما پروفسور ، آقاي *
براي شما تصميم در خانواده چپگراي محيط آيا.شديد ضداستالينيزاده
است؟ بوده موثر بخوانيد فلسفه آنكه
سال به من.است دانشگاه در من استادان تاثير نتيجه فلسفه به من علاقه.نه واقع در -
زمينههاي همه عملا و بود مهمي رشته فلسفه هنگام آن در.رفتم شيكاگو دانشگاه به 1946
كسي اگر ميگفتند كه داشت اهميت اندازه بدين تا زمان آن در فلسفه.ميشد داده آموزش آن
شيكاگو دانشگاه از فلسفه ارشد كارشناسي درجه در من.است معيوب حتما نخواند ، فلسفه
.رفتم ييل دانشگاه به دكتري دوره در تحصيل براي و شدم فارغالتحصيل
.است بوده كارناپ رودولف شيكاگو دانشگاه در شما استاد كه خواندهام جايي در ميكنم فكر *
بود؟ معرفتشناسي و علوم فلسفه حوزه به شما رهنموني در اصلي چهره كارناپ آيا
در) هنگام آن در.بود تحليلي فلسفه با من آشنايي در موثر و اصلي چهره واقع در كارناپ -
در) نو جريان و جنبش يك آمريكا در ،(دهه 1960 آغازين سالهاي و دهه 1940 پاياني سالهاي
.ميداد درس را رشته آن شيكاگو در كه بود كسي تنها كارناپ و بود گرفته شكل (تحليلي فلسفه
.گرفت قوت آمريكا فلسفه در بعد سالهاي كه بودند جنبش اين برجستگان از همگي شاگردانش
داشت؟ را وين مكتب ديدگاههاي نيز آمريكا در كارناپ شما نظر به آيا*
قبول مورد وين مكتب اصحاب سوي از كه بود برلين در انديشمندان از گروهي عضو او.بله -
مانند آلماني مهاجران از نسلي.بود برجسته چهرههاي از يكي گروه آن ميان در او.بودند
و برجسته چهرههايي به تبديل آمريكا ، فلسفه عرصه در تدريج به كه داشت وجود كارناپ
.شدند نامآور
پرداختيد؟ ويتگنشتاين مطالعه به كارناپ تاثير زير شما آيا *
آن درك از هنگام آن در اما.شدم راغب "تراكتاتوس" كتاب خواندن به كارناپ توصيه به من -
كتابي من نظر از كه كردم مطالعه را او "فلسفي تاملات" كتاب من بعد ، سال چند و بودم عاجز
.بردهام سود آن از بسيار خود فلسفي كارهاي در من و است مهم بسيار
بوديد؟ شده آشنا او كارهاي با هنگام چه از.هست نيز ديويي جان تاثير تحت شما فلسفه*
كه داشتم هوك سيدني نام به دوستي من هنگام ، آنراخواندم ديويي بودم دانشجو كه زماني -
برخي با هوك سيدني طريق از من.بود ديويي شاگردان از و داشت ضداستاليني گرايشهاي
ماند صورت همين به داستان اين.نيامد خوشم آن از زياد اما شدم ، آشنا ديويي انديشههاي
حائز اندازه چه تا جانديويي انديشههاي كه شدم متوجه سيسالگي سن در من آنكه تا
.اهميتاند
دارد؟ جايگاهي امروز آمريكاي انديشههاي در ديويي شما نظر به آيا *
خلاف به او اما برگرفت ، را هگل تاريخگرايي نظريه ماركس همانند ديويي ، ميكنم فكر -
.است دموكرات سوسيال و طلب اصلاح يك بود ، جامعه در انقلاب و دگرگوني انديشه در كه ماركس
آنجا در زيراميكند ايفا شرقي اروپاي در توجهي قابل نقش ديويي ميكنم فكر امروزه ،
تاكيد با اما ماركس ، انديشههاي امتداد در و مشابه بيش و كم انديشهاي خواهان فيلسوفان
.هستند دموكراسي ، سوسيال گرايش روي بيشتري
اما نوشتيد ، "قابليت مفهوم" درباره را خود رساله ييل ، در تا 1956 از 1952 آغاز در شما *
به وضع اين آيا.بردهايد راه استنفورد دانشگاه در تطبيقي ادبيات بخش در تدريس به اكنون
است؟ بوده فلسفه از جذابتر شما براي ادبيات كه است آن معناي
فلسفه به عموما متحده ، ايالات در فلسفي دپارتمانهاي كهاغلب است اين واقعيت.نه -
شما اگر اين ، بنابر ميكنند توجه هايدگر يا و هگل آثار به كمتر و ميپردازند تحليلي
فلسفه دپارتمانهاي از بيرون را كار اين كه است آن آسانتر بدهيد ، درس را اينها بخواهيد
.دهيد انجام
!متاسفيد نيستيد ، تاريخدان اينكه از گفتهايد شما كه خواندهام جايي در باز من *
انديشه تاريخ به بسيار هگل ، از پس تاريخگراي فلسفه كه ميانديشم اما.متاسف دقيقا نه -
فكر منميشود دشوارتر روز هر آنها تفاوتهاي تشخيص كه گونهاي بهاست شده نزديك
فيلسوف ، نه و تاريخدان را خود مستقيما كه ميخواهد بلومبرگ چون كسي اينجا در ميكنم
.كند اعلام
ميخوانديد؟ انديشه تاريخ برلين آيزايا همچون داشتيد ميل آيا *
در كه تحليلي فلسفه قيد از را خود او.كرد درستي گزينش برلين آيزايا ميكنم فكر.بله -
جالبتر كارهاي انجام براي و كرد خلاص داشت ، بسيار نفوذ آكسفورد در و 1940 دهههاي 1930
.گراييد انديشه تاريخ حوزه به
كرد؟ جلب "عملگرايي" انديشه به را شما انگيزهاي چه *
ويليام.است دكارتي و افلاطوني فلسفه با مخالفت نمودهاي از يكي پراگماتيسم من نظر به -
و دكارت آكادميك فلسفه فرضهاي پيش عليه نوزدهم سده اواخر حدود در دو هر نيچه ، و جيمز
دوم دوره ويتگنشتاين سپس و نيچه وامدار بسيار آمريكا در پراگماتيسم سنت.ايستادند كانت
را شده ياد فيلسوفان نيز آنها كه است اين آنها ميان مشترك وجه.است نخست دوره هايدگر و
.نداشتند قبول را دكارت و افلاطون آنها.نميپسنديدند
است؟ آمريكايي -انگلو پديده يك (عملگرايي) پراگماتيسم كه نميكنيد فكر آيا*
گسترشي چندان فرانسوي و آلماني فيلسوفان ميان در پراگماتيسم ميدانيد ، كه همانگونه
.نيافت
كشورهاي در اما دارد ، تاسف جاي من نظر به.نشد محبوب اروپا در هيچگاه پراگماتيسم -
مورد كلي به انگلستان در هم مكتب اين.است نيافته نفوذي چندان نيز زبان انگليسي
كلي به دوم جهاني جنگ از پس نيز ، آمريكا درفرانسه و آلمان در هم و شده واقع بيتوجهي
نميتوان را پراگماتيسم ترتيب ، بدين.گرفت تحليلي فلسفه را آن جاي و شد گذاشته كنار
ميتوان كه است فلسفي معين ديدگاههاي برخي براي نامي صرفا بلكه.دانست جنبش يك دقيقا
و هايدگر نزد را ديدگاهها اين اما يافت ، جيمز ويليام و ديويي جان نوشتههاي و آثار در
.يافت ميتوان نيز ديگر كسان بسياري نيز
ميكنند؟ تدريس را جيمز ويليام و جانديويي آمريكا دانشگاههاي در امروز آيا *
.گهگاه.چندان نه -
ميدانيد؟ نيز پسامدرن فيلسوف يك را خود شما آيا *
اما ميخوانند ، پسامدرن مرا همه.است معني چه به پسامدرن واژه كه نفهميدم هرگز من.نه -
.نميفهمم را اصطلاح اين واقعا من
ادعاي نوشتههايتان و آثار در اما نميدانيد پسامدرن را خود شمااست جالب خيلي اين *
را آنها جاي و رسيدهاند پايان به فلسفي فراروايتهاي اينكه بر مبني را فرانسواليوتار
.كردهايد تاييد گرفته ، كوچك روايتهاي
.كردهام خطا كه ميكنم فكر اما كردم ، تاييد را ليوتار ديدگاه اين من.شماست با حق -
داده ، صورت ليوتار كه كاري همه من ، نگاه از.است نبوده درستي حرف ادعا آن كه ميانديشم
وضعيت" عنوان با مشهورش كتاب نيز و است ديگري "بزرگ روايت" در انديشه و غور همانا
روايتهاي هميشه ميكنم فكر من اين ، بنابراست ديگر بزرگ روايت نوعي خود ،"پسامدرن
.شويم جدا آنها از نميتوانيم ما.داشت خواهيم بزرگ
نيستيد؟ قايل تمايزي پسامدرن و مدرنيته ميان ديگر برخي مانند شما ، پس*
كه ميگويند سخن گونهاي به ديگران.ميگذارند تمايزي چنين چگونه برخي كه نميفهمم من -
داستان من اما.شد قايل سياست و فلسفه هنر ، داستان ، در را تمايزها اين ميتوان گويي
.نميفهمم ميشود ، جمع پسامدرنها بحث در كه زمينههارا همه اين در تفاوت
دارد؟ معني شما براي معماري و هنر در پسامدرن آيا*
تشخيص هستند پسامدرني كه را ساختمانهايي كه بياموزيد ميتوانيد شما.بله معماري در -
از من كه است اين امر واقع اما.گرفت كار به معماري در را اصطلاح اين ميتواندهيد
چگونه بايد من كه نميفهمم و نميرسد ذهنم به چيزي است پسامدرن داستان يك چگونه اينكه
ديدگاههاي.بخوانند پسامدرن فيلسوف يك مرا ديگران كه باشم داشته فلسفياي ديدگاههاي
براي نادرستي واژه پسامدرنها پس كهنهاند ، اگر.داشتند وجود نيز سال 1900 در من فلسفي
.برگزيدهاند آن
گفت؟ خواهيد چه بدهيد ، خود به نامي كلام يك در بخواهيد شما اگر پس *
.خواند خواهم پراگماتيست را خودم -
چندان رسيده ، پايان به فلسفه بدانيد اگر كه هستيد انديشمنداني زمره در شما ميكنم فكر *
مبني نيچه ادعاي از كه هستيد متفكراني دسته آن از شما كه است آن منظورم.ندارند مشكلي
.ندارند هراسي حقيقت اضمحلال بر
ماهيتي و گوهر واقعيت كه است انديشه اين ميداشت ، وا مخالفت به را نيچه كه چيزي همه -
من نظر به نيچهاي نگرش اين.است ماهيت آن از بارزي تجلي حقيقت و دارد ذاتي و دروني
براي دقيقا فلسفه زيرا.فلسفهداريم هنوز ما اينجا تا و است قبول انديشهايقابل
باشيم ، داشته فرهنگي دگرگوني ما كه زماني تا و ميكوشد فرهنگي مختلف بخشهاي گردآوردن
شيوههاي بايد كه است آن منظورم.دهند سازش هم به را نو و كهنه داشت خواهند نياز مردم
اگر حتي بود ، خواهد فلسفه هميشه بنابراين ، .باشند داشته نو شيوههاي كنار در را سخن كهن
.باشند موافق حقيقت اضمحلال شعار در نيچه با همه
.نيست جهاني و معتبر مفهوم يك ديگر "خرد جاويدان" كه ميكنم فكر من اما*
از دقيقا ما كه ميگفت درست (باستان يونان انديشه با مشابه) هگل ميكنم فكر منبله -
در ما كه گفت بايد اما.نميكنيم حل را واحدي مساله يا و نميگوييم سخن واحد چيز يك
مراتب به دنيايي در نيز ما بعدي نسلهاي و ميكنيم زندگي آنها دنياي از متفاوتتر دنيايي
است خودش زماني فلسفه" ميگفت كه بود حق بر هگل ميكنم فكر من.زيست خواهند متفاوتتر
بنابراين و شود نو فرهنگي دوره هر توالي در بايد پس ".مييابد تجلي انديشه در كه
.باشد جاويدان نميتواند
شما آيا ميشود؟ برقرار فلسفي گفتوگوي غرب و شرق ميان شيوهاي چه به ميكنيد فكر *
ميبينيد؟ چگونه را شرق فلسفه داريد؟ نيز شرق فلسفه در مطالعاتي
پديدهاي غرب فلسفه كه است اين احساسم.ميدانم كم بسيار شرق فلسفه از واقع در من
سر مذهبي سنتهاي و فيزيك نوين علوم ميان ستيز حاصل از كه بوده محدود و بومي كاملا
تجربه را آن تازه يا و نگذرانده سر از را ستيز اين كه باشيد كشوري در شما اگر.برآورد
غرب در كه آنچه با ميكند رخ شما كشور در فلسفه عنوان به كه آنچه صورت اين در ميكند ،
.است متفاوت كاملا نموده رخ
را غربي نوين انديشههاي شرق فيلسوفان كه است اين داده رخ اخير ساله صد يك در كه آنچه *
غرب فيلسوفان اما.كنند دركش و كرده نزديك آن به را خود ميكوشند و كردهاند مطالعه
.بودهاند راغب و متوجه كمتر شرق فلسفي گفتارهاي به نسبت
انجام غرب و شرق گفتگوي برقراري براي را كار اعظم بخش شرقي فيلسوفان ميكنم فكر من -
آنكه ، حال.آموختهاند و خوانده را اروپا فكري تاريخ كه هستند كساني آنها زيرا.دادهاند
ايران يا و هند چين ، در انديشه تاريخ درباره تا است مشكل بسيار غربي فيلسوفان براي
.بياموزند و بخوانند
شيفتهاند؟ اروپا و خودمدار اينها كه خاطر اين به آيا چرا؟ *
آشفته فكري دوران يك در بازنگري از هميشه غربيها همچنينخودمدارند اينها.بله -
در اروپا گويي كه ميانگارند چنان را شرق چيز همه آنها ناگزير بنابراين ، .ميشوند
گرفتار و است تنگبينانه ديدگاهي اين مسلما.است نهاده سر پشت و 1800 سدههاي 1700
.نيست آساني كار دام اين از رهيدن و نشدن
بسيار "مدرنيته" مفهوم درباره گفتگو ايران و هند چون كشورهايي بويژه و شرق در امروزه *
مطالعه ميشوند ، منتشر غرب در كه را آثار از بسياري ما روشنفكران رو ، همين از.است
من. ديگران و برلين آيزايا فوكو ، دريدا ، هابرماس ، شما ، چون كساني آثار.ميكنند
كجاست؟ بحث اين در شما جايگاه.بدانم مدرنيته مفهوم پيرامون را شما ديدگاه كه كنجكاوم
طرح يك عنوان به را مدرنيته كانتي -نو فيلسوفان و هابرماس ميدانيد ، كه همانگونه زيرا
براي تا ميكوشند و ميكنند رجعت روشنگري طرح به زمينه اين در و ميدانند ناتمام
. بيابند مناسب نظري بنيادهاي خود سياسي و فلسفي نگرههاي
انديشه اماموافقم سياسي و اجتماعي مسائل طرح شيوه در يعني پايه ، در هابرماس با من -
براي كه نيست بدانگونه من نزد سياسي ، و اجتماعي ساختارهاي براي "فلسفي بنياد" يافتن
طرح اين و برميگردد روشنگري به غرب پروژه كه موافقم او با دراساس اما.است هابرماس
ارد د ادامه.است ناتمام
منصور: ترجمه
گودرزي
|