شدن جهاني عصر در معنويت
ملكيان مصطفي دكتر سخنراني متن
ميان كه گونهاي به داده ، قرار نزديك ارتباط در را فرهنگها همه شدن جهاني فراگرد:اشاره
خاص موقعيتهاي به وابسته كه اديان وضعيت ، اين در.است شده پديدار جهاني آگاهي نوعي آنها
شكل همان به آنها آيا باشند؟ داشته ميتوانند نقشي چه هستند ، خويش سرزميني و تاريخي
رفت؟ خواهد ميان از دين به بشر نياز شدن جهاني عصر در آيا بود؟ خواهند مطرح خود سابق
مردمسالاري كثرتگرايي ، مدارا ، يعني شدن جهاني لوازم با را خود ميتوانند چگونه اديان
ملكيان مصطفي دكتر سخنراني متن از بخشي ميآيد ، پي از كه مطلبي...سازند؟ همنوا..و
.بود شده ايراد تهران دانشگاه در پژوهش و دانش توسعه دفتر دعوت به كه است
معاصر جهان در معنويت به نياز تشديد عوامل به شدن جهاني از بحث در نخست ملكيان دكتر
ناكارآمد را سنتي هاي نگرش شده جهاني انسان هستيشناسي به نگاهي با وي.ميپردازد
مدرن عقلانيت با همساز كه معنويت گونهاي از بايد شدن جهاني عصر در وي نظر به.ميداند
آرامش اصالتبخشي ، كردن ، معنادار ;كنوني معنويت غايت رو اين از.آورد ميان به سخن باشد
را مطلب اين.است كنوني انسان اجتماعي و فردي زندگاني ساحت در شاديزايي و آفريني
:ميخوانيم
لحاظ به چه موفقيت و موفق جمعي زندگي و موفق فردي زندگي از اعم موفق ، زندگي امكان تنها
سايه در جز روحاني مسائل زمينه در موفقيت لحاظ به چه و جهاني اين مسائل زمينه در موفقيت
همه در كه ميرسد نظر به."معنويت و عقلانيت":نيست امكانپذير امر دو تلفيق و جمع
توازن به هيچكدام هستند ، در رفتن حال در يا و رفتهاند و آمدهاند گذشته در كه تمدنهايي
يك تمدنها اين از بعضي در.نشدهاست التفات عقلانيت و معنويت باب در خوري در تعادل و
را عقلانيت بر معنويت تفوق ديگر بعضي در و را معنويت بر عقلانيت تفوق بيگانه ناظر
از كه است اين گذشته تمدنهاي شكستهاي تبيين راه يك گفت ميتوان حساب اين با ميبيند ،
كه بوده اين معلول تمدنها اين نكندشكست كه بنگريم تمدنها اين به نگاه اين
.آورند پديد درخوري توازن معنويت و عقلانيت ميان نتوانستهاند
به بلكه -است بنده تاكيد مورد شدت به كه -نيست عقلانيت باب در البته بنده امروز بحث
شك آمده ، پديد بشر كه زماني از يعني گذشته روزگار ازميپردازم معنويت يعني دوم مولفه
نياز بودن ، فوتي و فوري از مهمتر و فوتي و فوري نيازي همواره معنويت به نياز كه نيست
هر از معنويت به نياز دليل سه به لااقل كه ميرسد نظر به امروز ، اما.است بوده عميقي
شديدتر و عميقتر معنويت به را ما امروز نياز كه عامل سه ايناست بيشتر ديگري زمان
:از عبارتند ساخته
مدرنيته ، بر علاوه و است "مدرنيته" جهان كه ميبريم سر به جهاني در امروزه:اول عامل
اجتنابناپذير ظاهرا كه است چيزي ،"شدن جهاني" يعني مدرنيته جهان اين فرآورده آخرين
كه بپذيريم اگر حتي يا و اجتنابپذير است امري "شدن جهاني" كه بپذيريم اگر حتي.است
اجتنابناپذير ، يا باشد اجتنابپذير شدن جهاني اينكه از فارغ نيست ، مطلوبي امر شدن جهاني
پيش شدن جهانيتر و شدن جهاني سوي به ما كه است اين واقع امر نامطلوب ، يا باشد مطلوب
در لااقل شدن جهاني از را خودم مراد باشم ، نكرده هم مبهمگويي اينكه براي.ميرويم
.مييابند تحقق كاملا پديده دو آن در كه است جهاني وصف "شدن جهاني":ميكنم معلوم اينجا
از گوشهاي در اگر بيايد ، نظر به ريز و خرد چقدر هر واقعهاي هر كه است اين پديده يك
رويدادهاي بر كلان و درشت بيش ، يا كم تاثيراتي ميتواند بدهد ، رخ جهان گوشههاي
بود محقق كاملا يعني.نبود جهاني چنين ما جهان قديم در.باشد داشته جهان ديگر گوشههاي
و گوشه هيچ بر تاثيري هيچ تقريبا حادثه اين و بدهد رخ جهان از گوشهاي در حادثهاي كه
باشيم داشته توقع ميتوانيم.نيست اينطور واقع در امروزه.باشد نداشته جهان ديگر منطقه
جهان نقاط اقصي گوشهاي ، در در ريزي حادثه كه است معقولي توقع باشيم ، داشته توقع اگر و
هر از ميتواند ميكند زندگي جهان گوشه هر در كس هر كه است اين:دوم پديده.بيافتد موثر
واقع در شدن باخبر امكان اين.شود خبر با ميدهد ، رخ جهان ديگر گوشه هر در كه چيزي
.است شدن جهاني دوم مولفه
-بردهام بهكار گاهي خودم كه تعبيري به -كنيم جمع هم با را پديده دو اين بخواهيم اگر
جهان بيشتر هرچه شدن كوچكتر و Subjective جهان بيشتر هرچه شدن بزرگتر يعني شدن جهاني
جهان گذشته ، تاريخي مقاطع همه به نسبت كه ميبريم سر به جهاني در امروزه ما ،Objective
كه است همين ما آفاقي جهان شدن كوچكتر از مراد و است شده كوچكتر هرچه Objective و آفاقي
.بگذارد ديگري گوشه هر در حادثهاي هر بر تاثيري ميتواند گوشهاي هر در حادثهاي هر
علي ترابط و واكنش و كنش ميتوانند اجزائش است ، شده كوچك چون و شده كوچك جهان اين گويا
آفاقي جهان يا جهان هر به نسبت حيث اين از ما جهان حال هر به.باشند داشته معلولي و
جهان ديگر عبارت به.است شده بزرگتر خيلي ما Subjective جهان حال عين در.است كوچكتري
ما از يك هر دروني عوالم در آنچه مجموعه.است شده بزرگتر بسيار قبل به نسبت ما انفسي
كه هستيم مطلع چيزها خيلي از امروزه ما.است بيشتر خيلي گذشته به نسبت امروزه ميگذشت
(subjective) انفسي جهان شدن بزرگتر اين.نداشتند را چيزها آن از اطلاع امكان ما گذشتگان
كه بريم سر به وضعي در امروزه ما كه شده باعث (objective)آفاقي جهان شدن كوچكتر و
.است گذشته اوضاع با قياسناپذير
عنوان به تقريبا شدن جهاني با و ميبريم سر به مدرن دوران در كه جهت اين به امروزه
يعني عامل دو اين ميرويم پيش شدن جهانيتر سوي روبه و هستيم مواجه آن فرآورده آخرين
كردهايم پيدا قبل با عمده فرق سه ما كه شدهاند باعث (شدن جهاني) فرآوردهاش و مدرنيته
.ميكند تشديد معنويت به را ما نياز عمده فرق سه اين كه
اصلا است ، گرفته قرار بشر اختيار در كه امكاناتي و وسايل امروزه كه است اين اول فرق
.نيستند بود ، قديم بشر اختيار در كه ناچيزي و حقير بسيار امكانات و وسايل با قياس قابل
رساندن آسيب و آزار قصد و جمعي زندگي تخريب قصد امروز من اگر كه است اين سخن اين لازمه
از بيشتر رساندن ضرر اين وسائل و امكانات باشم ، داشته را خودم همنوعان اجتماعي ساحت به
به رساندن ضرر امكانات و وسايل هرچه كه پيداست ناگفته.است من اختيار در ديگري زمان هر
از كه انسان مهاركننده نيروي يك به بگيرد ، نياز قرار انسان اختيار در بيشتر ديگران
با بودم شخصي من اگر يعني.شد خواهد بيشتر طبعا نكند ، سوءاستفاده امكانات و وسايل اين
ضرر برسانم ، ضرر اجتماعي ساحت به ميخواستم قديم در و پيشه ظالم طينت ، خبث سوءنيت ،
در كمتر بسيار رساندن ضرر امكانات چون ميشد ، كمتر Objective لحاظ به خيلي رساندنم
گذشته در كه برسانم ضرري ميتوانم دكمه يك دادن فشار با من امروزه ولي.بود من اختيار
و كار سالها بايد برساند ، اجتماعي بافت به را آفاقي ضرر مقدار همين ميخواست كسي اگر
و ضبط به طبعا و گذشتهايم از مسلحتر امروزه ما.است مهمي بسيار نكته اين.ميكرد تلاش
البته.نكنيم سوءاستفاده داريم ، اختيار در كه اسلحهاي از تا داريم نياز بيشتري مهار
شوم بحث اين وارد نميخواهم اكنون و باشد بيروني مهار و ضبط نميتواند ، مهار و ضبط اين
و ميكنند كنترلشان كه آنهايي هستند ، مسلحتر گذشته به نسبت انسانها كه حالا كه
بنابر.ندارد امكان اين.باشند بيروني عوامل كنند ، سوءاستفاده سلاح اين از نميگذارند
.بكنيم استفاده حسن گسترده امكانات اين از كه فردي مهار و ضبط يك به داريم حاجت اين
بيشتر ما نارضايتي داريم ، اختيار در كه بيشتري وسايل و امكانات دليل به امروزه:دوم فرق
بهرهبرداري و تنعم وسايل هرچه بگويد كسي كه بيايد عجيب نظر به شايد.است شده گذشته از
كه است منوالي همين به وضع واقع در ولي ميشود ، بيشتر نارضايتي ميشود ، بيشتر دنيا از
ميكنيم ، پيدا را جهان خوشايندهاي و لذات از بهرهبرداري امكان بيشتر هرچه ما.كردم عرض
مثال يك به باشم ، نداشته بحث تفصيل به احتياج اينكه براي.ميشود بيشتر هم ما نارضايتي
نكته اين از گويا بسيار مثال يك سولاريس ، كتاب مقدمه در آفلن استانيس.ميكنم اكتفا
بودند كاناله يك تلويزيونها كه بگيريد نظر در را زماني كه است گفته وي.است كرده ارائه
روشن را تلويزيون وقتي زمان آن در.داشت شبكه يك فقط و كانال يك فقط تلويزيوني هر و
ميبرديد لذت و ميداد سينمايينشان فيلم يك مثلا اگر تلويزيون اين ميكرديد ،
را تلويزيون نميبريد ، لذت كه ميكرديد احساس اگر و ميداشتيد نگه روشن را تلويزيون
كانال چهل خود تلويزيوني گيرنده دستگاه با شما است ممكن امروزه ولي.ميكرديد خاموش
كانال اين در كه چيزي ازآن و ميكنيد روشن را كانال يك شما حالا.بگيريد را تلويزيوني
بردن لذت ميگوييد خود به آن هر در ولي ميبريد لذت ميآيد خوشتان البته ميدهند ، نشان
تلويزيوني كانال در 39 دارند كه است فيلمي از 39 نبردن لذت قيمت به فيلم ، اين از من
ديگر لذت كردن 39 فدا قيمت به لذت اين كه داريد توجه واقع در يعني.ميدهند نشان ديگر
وقتي.نميكند فرقي هم آن.كن روشن را بعدي كانال خوب ، گفت ، خواهيد شما.است شده عايد
باز ميبرم ، لذت ميدهند نشان كانال اين در كه فيلمي از اگر كنم روشن هم را بعدي كانال
انسان وقتي.ميكنم عايد ديگر لذت دادن 39 دست از قيمت به را لذت اين ميآيد ، نظرم به
كم لذت اين از التذاذش ميدهد ، دست از را ديگر لذات اندازه چه لذت يك براي كه بداند
با دارد مستقيم تناسب كاملا لذتبخش ، امر يك از ما بردن لذت ميزان يعني.شد خواهد
معلوم اگر اما.ماست اختيار در كه باشد لذتبخشي امور معدود جزء بخش ، لذت امر اين اينكه
دارم ، را تاچيز صد از بردن لذت امكان خاص مكاني و زماني مختصر يك در واحد آن در من كه شد
چيز يك به وقتي باشم مشتغل اينها از يكي از بيش به نميتوانم هم عمل مقام در طبعا
لذتم ميكند ، محروم ديگر چيز صد از مرا چيز اين كه اين آوردن ياد به با هستم مشتغل واحد
به نارضايتي نوعي در ما امروزه كه ميشود باعث مساله اين.شد خواهد كم هم چيز يك آن از
وقت همه است ، شده فراوان استمتاعها امكانات و وسايل وقتي كه معنا اين به ميبريم سر
كه ميشود باعث اين و ميبينيم ديگر استمتاعهاي از خيلي از كردن نظر صرف حال در را خود
.نباشد لذتبخش ما براي واحدي استمتاعات
مرز اين به "آن نارضاييهاي و تمدن" كتاب در فرويد.ميكند ايجاد نارضايتي مساله اين
ناخواسته و ناآگاهانه صورت به ولي است شده ايجاد بيشتر رضايت براي تمدن.بود شده نزديك
و تمدن" كتاب فرويد كه زماني از وليبرد خواهد بيشتري نارضاييهاي بهسوي را ما
هرچه كه ميكنيم فهم را ادعا اين بيشتر خيلي ما ما ، زمان تا نوشت را "آن نارضاييهاي
باشد ، كار در وضع اين وقتي.ميبرديم بيشتر لذت كمتر امكانات آن از ميبود ، كمتر امكانات
نفرت نوعي فوقدلزدگي ، حتي و دلزدگي و نارضايي نوعي به زود يا دير انسان كه نيست شكي
.ميرسد بود خوشدلي اسباب ما نياكان براي كه چيزهايي از بسياري از
كرد؟ راضي ميتوان چگونه را ناراضي انسان كرد؟ جبران بايد چگونه را نارضايي اين
بيشتر لذات اتفاقا.بدهيد توجه عطف بيشتر لذات به را ناراضي انسان اين كه گفت نميتوان
عالم به درون ، به كه نيست اين جز چارهاي هيچ ظاهرا.است كرده ايجاد را نارضايي اين
است ، بيزار خودش بيرون عالم از كه وقتي را انسان ميتوانند ، كه مولفههايي به و شخص انفس
.شود نگهدارند ، توجه اصيل زندگي با و معنا قرين بازندگي و شاد آرام ، اميدوار ، درونش در
دارد ادامه
|