سنت حصار در انديشه عرياني
جهان گوش بر سيلي
قصه
منتقد نگاه

سنت حصار در انديشه عرياني
خيمنز رامون خوان آثار به نگاهي
درخشيد ادبيات و شعر آسمان در خورشيد طلوع سادگي ، اوبه شده شاعرزاده خيمنز رامون خوان
است بوده ذاتي استعدادي فجر بلكه نبوده آگاهانه تنها نه درخشش اين و
ايزدپناه پارميس
اسپانيا جنوب در سال 1956 ، نوبل ادبي جايزه برنده و اسپانيايي شاعر خيمنز ، رامون خوان
.كرد تكميل سويل حقوق دانشكده در را خود تحصيلات اوشد متولد سال 1881 در موگو شهر در
.رساند چاپ به سال 1900 در "فئا نين" و "بنفشه گل ارواح" نام با را خود كتاب نخستين او
آمريكا و فرانسه به را خود سفرهاي آثارش ، نخست بخش انتشار و مادريد در سكونت از پس او
آخرين تا و برگزيد همسري به را او و شد آشنا كامبروبي ثنوبيا با آمريكا در او كرد آغاز
آمريكا ، در اسپانيا ، خود موطن از دور به را بسياري ساليان او زيست ، او با عمرش روز
و برخوردارند خاصي شهرت از نظم و نثر در او كتابهايگذراند كوبا و پوئرتوريكو
"داماد تازه يك روزانه خاطرات" و "آسمان و سنگ" ،"ابديت" ،"خرم و من" آنها معروفترين
در آن از پس سال سه و شد نوبل ادبي جايزه دريافت به موفق سال 1956 در اواست
.درگذشت پوئرتوريكو
***
تاريخ در مهم سالهاي از يكي كرد ، خود اشعار انتشار به آغاز خيمنز رامون خوان كه سالي
صنعت هر از بيش ايجاز صنعت سالها اين ادبي آثار در ميرود ، شمار به اسپانيا ادبيات
.است بوده دوران آن اجتماعي _ سياسي شرايط از ناشي بيشك اين و ميرفته كار به ديگري
كوبا ، جمله از خود مستعمرات از بسياري دادن دست از با اسپانيا سال 1989 در كه چرا
.بازيابد را خود پيشين شكوه و عظمت نتوانست ديگر و نهاد ضعف به رو فيليپين ، پوئرتوريكو ،
از بيش سرزمينشان انحلال و ضعف از كشوري هر انديشمندان و روشنفكران همواره كه رو آن از
.آمدند گردهم نيز اسپانيايي متفكران و نويسندگان از عدهاي ميكشند ، عذاب ديگري قشر هر
را رفتهشان دست از شكوه و جلال مردم ، در وطنپرستي و ناسيوناليستي حس تهييج با تا
به كه آنان ميان در كه كنند ، بيدار آنها اذهان در را ملي غرور آثارشان با يا و بازيابند
باي آنها ، پي در و ماچادو آنتونيو اونامونو ، د ميگل چون كساني داشتند ، شهرت نسل 98
.رسيدند آرمانهايشان به حدودي تا اينكلان
و نيكاراگوئهاي شاعر _ داريو روبن پيروان از كه ديگري عده آنها ، از پس اندكي
كه دادند تشكيل را مدرنيست شاعران عنوان با گروهي بودند ، _ اسپانيا جديد مكتب پايهگذار
داريو ، روبن كمك به و داشت قرار اسپانيايي شاعران از دسته اين رده در خيمنز رامون خوان
خيمنز ، اوليه آثار در و رسانيد چاپ به "بنفشه گل ارواح" نام با را شعرش كتاب نخستين
معنويتي او آثار نخست بخش در كه ميشود ، ديده داريو روبن نوشتاري سبك از بسزايي تاثير
خويش ذهنيات بيان به موسيقايي زبان با و ميشود نمايان تغزلي و ليريك حالتي و لطيف
.ميپردازد
- رمانتيك 2 ايدهآليسم - 1;كرد تقسيم دوره سه به را خيمنز شاعري انديشه ميتوان كل در
.عرفاني وجود وحدت - روحگرايي 3
و درونگرايي و ترس شعرهايش در حتي و بود ، گوشهگير اما خلاق شاعري ابتدا در خيمنز
و شوپن چون موسيقيدانهايي از آثارش در او است ، ميشده ديده اندوه از نيمسايهاي
رمانتيك برجسته شاعر آدولفوبكر گوستاو اشعار و ميپذيرفت ، تاثير شومان چون فيلسوفاني
.است داشته او نخست اشعار بر ژرفي تاثيرات اسپانيايي
را خود جايگاه او اندكاندك و يافت وسيعتري گستره خيمنز رامون خوان هنر ديگري دوره در
تاثيرات و درونگراييها بسياري قيد از را خود و ساخت استوار اسپانيا ، ادب و شعر عرصه در
و كرده تغيير خيمنز نوشتاري و كاري روند ساليان گذشت با.كرد رها فرانسه ، سمبوليستهاي
زيباشناسي و زيبايي همواره اما ميرسد ، خود هنري كمال مرحله آخرين به و شده پالاييده
و تغزلي بيان با را روحياش و دروني سوزهاي و اندوه و ميكرد جستوجو اشعارش در را مطلق
مانده ، ملموس بسيار آثارش آخرين تا آنچه اما ميكرد ، مطرح غنايي و حياتي تكاپويي چونان
به علاقهمند حقوق رشته در تحصيل از پيش كه او.است بوده موسيقي و رنگ دوالمان حضور
.است كرده نمايان خوبي به را علاقه اين خود نوشتار در بود ، نقاشي
در بارنگ بازي و پيكاسو كارهاي از دورهاي اروپا ادبيات تاريخ محققان و منتقدين
بهكارگيري كه ميكنند مقايسه شعرهايش در خيمنز رامون خوان بارنگ بازي با را تابلوهايش
فدريكو مثال بهطور است ، مشهود بسيار اسپانيا شعراي آثار در سفيد و زرد و سبز رنگهاي
.است پرداخته بسيار سبز رنگ به اسپانيا ادبيات عرصه در شعرا نامدارترين از گارسيالوركا
;است رنگ اين با بازي براي مثال بهترين خوابگرد نغمه شعر
ميخواهمت سبز كه تويي سبز ،
شاخهها سبز و باد سبز
و كوهپايهها در الب
.دريا بر زورق
استادانه همواره عرياني و بيرنگي المان و سفيد رنگ با بازي در كه خيمنز رامون خوان
دوران و آثارش تمامي در كه بوده ويژگيهايي از يكي شفافيت و صميميت ميكرده عمل
و برهنه اشعار سرودن به بيشتر او كه دورهاي در است بوده نمايان نوشتارياش گوناگوني
اشعارش در كاملا روشني و نور نقش كه ميشود ، محسوب او آثار دوم دوره ميپرداخته ، عريان
و كمالگرايي به علاقه و دريا عشق ، خيمنز ، رامون خوان شعرهاي سوم دورهاست مشهود
بر حدودي تا و ميشوند نمايان او شعرهاي در كه هستند مهمي بسيار المانهاي پارسايي ،
و پيچيدگيها از آخر ، برهه خصوصا شعر سرودن ادوار در او.ميشوند مستولي او پيشين آثار
از عاري و ساده و روان سبك با و گزيده دوري گذشتگان اشعار در رفته كار به صناعات و قيود
آن خوان خود كه شعري ميكند ، متبلور اشعارش در را هنر بخش بهترين پيچيده ادبي صنعتهاي
وجه كاملترين را آن ميتوان كه خيمنز ، رامون خوان نگارش ديگر دوره.مينامد برهنه را
را خود استعداد از ديگري بعد "تازهداماد يك روزانه خاطرات" كتاب با.دانست او ادبيات
.ميگذارد نمايش به
كه ميرود شمار به اسپانيا ادبيات در شعري آثار بهترين و مهمترين از يكي كتاب اين
و ريتم كه گويا است واضح بسيار آن در خيمنز انديشههاي كمال و پختگي و ديدگاهها جامعيت
آهنگ همان با و است دريا امواج تپش از گرفته الهام همه اثر اين در او اشعار وزن
لحني همراه به آزاد و رها شعري با و ميرساند ساحل به را شاعر بارور انديشههاي
سنگ" و "ابديت" كتابهاي در او.ميپردازد خود ديدگاههاي بيان به طعنهآميز و طنزآلوده
را آثارش در ايجاز و شفافيت برهنگي ، ويژگي ميكند ، كامل را افكارش تبلور كه "آسمان و
معرف آثار ، از دسته اين در صوفيانهاش و رمزگونه بيان و گزينهگويي اين كه است گنجانيده
.است خيمنز رامون خوان در شعر تكاملسرايش
تا ميشود تصفيه و پالائيده ميكند ، تغيير خيمنز نوشتاري و كاري روند ساليان گذشت با
.ميرسد هنرياش كمال اوج به
"platero y yo" "خرم و من" كتاب او ، منثور اثر تكامليافتهترين شايد و دلنشينترين اما
.است بهرهمند ژرف و سنگين محتوايي از روان ، و سليس بياني عين در كه است اثري كه باشد
فرياد صداي همواره و ميگردد شهر در كوچكش خر بر سوار كه است مردي داستان كتاب اين
و ميپيچد گوشش در "...ديوانه مرد...ديوانه مرد":ميگويند كه كولي كودكان
.مينمايد دشوار بسي خرد و جنون ميان حقيقت تميز كه اينجاست
براي را نوبل ادبي جايزه سال 1956 در و ميكند پيروي مسجع نثر نوشتاري سبك از كتاب اين
در خرش و انسان يك معنوي ارتباط به اثر اين در او.ميآورد ارمغان به خيمنز رامون خوان
از پس اسپانيايي ، كتاب اين.ميپردازد (رئال و فانتزي) حقيقت و خيال مابين دنيايي
زبانهاي اكثر به كه است اروپايي كشور اين ادبيات كتاب دومين دسروانتس ميگل دنكيشوت
.است شده ترجمه دنيا
و ;ساخت معطوف اسپانيا شعر و ادبيات به پيش از بيش را منتقدين از بسياري توجه كتاب اين
كسي شده ، شاعرزاده خيمنز رامون خوان":گفت چنين باب اين در جايزه اهداكنندگان از يكي
آگاهانه تنها نه درخشش اين و درخشيد ادبيات و شعر آسمان در خورشيد طلوع سادگي به كه است
نخواهيم آگاه شاعراني چنين تولد از حتي گاه ما.است بوده ذاتي استعدادي فجر بلكه نبوده
و بيابيم را گرانقدر گوهرهاي اين بتوانيم كه بود خواهد يار ما با بخت زماني تنها شد ،
اسپانيا ادبيات ژرف دنياي به تا بوديم نيافته فرصت هيچگاه ما است ، معجزه يك خود اين
آلبرتي ، رافائل ساليناس پدرو چون ، ديگري شعراي تا باشد دريچهاي خود اين شايد بنگريم ،
ميدانند خيمنز رامون خوان شاگرد و مريد را خود كه اسپانيا شعراي ديگر و خورخهگيين
".بشناسيم بهتر
.دارد وجود نيز " من و نقريي" بنام ديگري ترجمه. platero yyo براي:پينوشت
جهان گوش بر سيلي
كوندرا ميلان داستاني جهان به نگاهي
يزدانيخرم مهدي
كردهاي گمش دويدهاي ، دنبالش به هميشه تو كه احساسي.است قديمي احساس يك كوندرا ميلان
.ميزنند را نخست حرف پيچيده حرفهاي كه معاصري جهان در دويدهاي جستوجويش به باز و
از كه نويسندهاي.دارد اعتقاد كلاسيك دغدغههاي با "رماننويسي" سنت به هنوز كوندرا
برنو شهر در مسال 1929 در او.وجودش و شهرش رويايش ، شدن گم از مينويسد ، انسان تباهي
هنر اين به روي خانوادهاش دوست موسيقي جو به توجه با كودكي دوران در.است شده متولد
به ميورزد ، عشق پيانو نواختن به موسيقيدان كوندراي جواني نخست سالهاي تا و ميآورد
همراه به و نوجواني سنين در او.است تشخيص قابل او ادبي آثار اكثر در ويژگي اين كه طوري
از بعد و آلمان دست به كشورش سقوط سالهاي تا و ميآورد روي شعر سرودن به پيانو ، آموزش
"پهناور بوستان" نام به شعري مجموعه كوندرا كتاب اولينميدهد ادامه اشعارش سرودن به آن
در كمونيسم حضور از بعد دهه يك گذشت از پس.ميرساند چاپ به م.سال 1953 در كه است
از بعد كه طوري به ميپردازد ، رژيم اركان برخي با مخالفت و اعتراض به كوندرا چكسلواكي ،
باقي كشورش در نويسنده اين براي جايي دهه 60 اواخر در شوروي نيروهاي توسط كشور اشغال
احوال اين با.ميشود اخراج نيز دانشگاه از و شده جلوگيري آثارش چاپ از نميماند ،
زندگي" يعني خود ديگر رمان كرده چاپ فرانسه در م.سال 1967 در را "شوخي" رمان كه كوندرا
اثر دو اين اقبال با.ميكند منتشر كشور همين در م.سال 1973 در نيز را "است ديگري جاي
چكسلواكي از فرانسه رن دانشگاه دعوت به وي.ميشود مشكل او براي چكسلواكي در زندگي
.دارد سكونت فرانسه در امروز به تا م.سال 1975 از او.ميرود پاريس به و كرده مهاجرت
رمان اين از قبل البته.است شده آغاز "هستي بار" رمان ترجمه با كوندرا آثار
ايران در
نام به كتابي در او نظرات و كوندرا آثار از بخشهايي ترجمه با ميرعلايي احمد مرحوم
سال 65 در همايونپور پرويز را هستي بار (1364).كرد معرفي ما به را او "كلمنتيس كلاه"
شروع اين از بعداست شده چاپ تجديد بار ده از بيش امروز به تا كه رماني.ميكند ترجمه
پانتهآ پورياوري ، فروغ مانند مختلفي مترجمين و ميگيرد بيشتري سرعت كوندرا آثار ترجمه
مترجمين ، اين بين از.ميكنند چاپ و ترجمه را او از آثاري.و پژمان عباس كنگرلو ، مهاجر
آخرين.دادهاند انجام را كوندرا ترجمههاي بهترين و بيشترين پورياوري و همايونپور
كه كتابي.فرستاد بازار به است پائولو مترجم كه حجازي آرش را "جهالت" يعني كوندرا رمان
ادبي تئوريسين يك نويسندگي بر علاوه كوندرا !ميشود احساس شدت به آن مجدد ترجمه به نياز
.است زمينه اين در او كتاب مهمترين "رمان هنر" كه هست نيز
كه اثر اين.است داشتني دوست حال عين در و پيچيده رماني هستي بار:(م1984) هستي بار
ساده شخصيت چند بودن وجوه بررسي به خود دل در است "هستي تحملناپذير سبكي" آن اصلي نام
_ميكنم10 بنا محور سه اثر خوانش براي.ميپردازد روس كمونيسم خفقان دوران در آشنا و
آن در كه است جهاني آرزومند انسان":مينويسد رمان هنر در كوندرا:بودن غم يا نوستالژي
از پيش كردن داوري به سركش و ذاتي تمايل او در زيرا.باشند دادني تشخيص آشكارا شر و خير
:است پرسش يك دنبال به هستي بار رمان در كوندرا جستوجوگر انسان ".دارد وجود فهميدن ،
جنگ ، مانند تلنگري كوچكترين با و برگرفته در را او وجود ابعاد پرسش اين هستم؟ كجا من
نوستالژي كوندرا اعتقاد بنابر.ميشود كوندرايي نوستالژي دچار شدن ، فراموش يا و شكست
.است شده تبعيد تاركوفسكي مانند فردي شخصي دغدغههاي يا و غربت غم از فراتر چيزي
تعريف اين با.ميدهد قرار زيستن يا و بودن غم معادل را نوستالژي هستي بار در او
تا ميدهد قرار مختلف موقعيتهايي در را سابينا و توما ترزا ، مانند شخصيتهايش كوندرا
از افسردگي نوعي دچار كوندرا آدمهاي تعريف اين با.گيرد قرار تحليل مورد "بودنشان"
را آن انسانها از بسياري كه چيزي) زندگي كردن احساس دليل به آنهاميشوند بودن
اين كه زماني و ميكنند بنا جستوجو پايه و اساس بر را خود دروني ساختارهاي (نمييابند
دنياي با ارتباطش براي پلي و رابطه ذهني و سوبژكتيو جهان ميرسد ، بنبست به جستوجو
همراه به را فراموشي نام به مولفهاي آنها براي بودن غم ميان اين در.ميشود عيني
كند نقل يا و تعريف را خود زندگي اينكه از كمكم او.است رفته كشور از سابينا.ميآورد
درونگرا آدمي به تبديل خودبيگانگي از احساس نام به چيزي علت به او.ميجويد دوري
از آنها.است صادق نيز ترزا و توما يعني اثر اصلي شخصيت دو باب در مقوله اين.ميشود
را بودن اجتماعي انسان وجوه "تنهايي" اين.ميشوند داده سوق تنهايي به و شده طرد جامعه
اين تداعي محور ميكند ، رهنمون گذشته خاطرات با زندگي طرف به را آنها و برده سوال زير
گم را خود مشترك علقههاي نيز شخصيتها سگ اين مرگ با.است كارنين نام به سگي خاطرات
مكان يا و شي واقعه ، هر از انسان ذهني تعاريف كوندرا ديدگاه از.ميروند بين از و كرده
با.مينويسد يا و ميورزد عشق ميكشد ، نفس آن توسط كه زباني ، ميسازد را او دروني زبان
نوستالژي دچار نيز هستي بار انسان آن ، مصاديق شدن گم و ذهني زبان اين پايههاي فروريختن
تاثير تحت مكانها اين دگرديسي.هستند مكانها نوستالژي اين مصاديق مهمترين.ميشود
كوندرا ميكند ، "بيگانه" ايشان با را مكانها اين ساكن انسان تجاوز ، و جنگ مانند عواملي
از اين ريشههاي ميكوشد دارد ، علاقه هويتش شدن گم از دردناك انسان به عميقا كه
نه رماننويس":مينويسد او.بيابد زيستن خود در بلكه ظاهري مصاديق در نه را خودبيگانگي
هستي ، اين پنهان و دروني پايههاي به توجه با "است هستي كاوشگر او.پيامبر نه است مورخ
تسكين و التيام را خود ميكوشد كه است آشفته و مبهوت انساني هستي ، بار در كوندرا انسان
با كه انسان اين.ميشود دفن آخر در و ميكند ظهور اينجا عشق يعني كلاسيك علقه آن.بخشد
تنهايي.ميشود "تنها" او با مشتركش زبان شدن ويران با است زنده همنوع به عشق
بر كوندرا نوستالژي.ميدهد سوق خاطرات سوي به و داشته باز زيستن از را او كه كسالتآور
ايجاد درصدد كوندرا.نيست نهيليستي نويسنده او اصولا.نيست سياه كافكا يعني هموطنش عكس
.ميگويند خود افتادن فرو از شخصيتها آن بافت در كه است داستاني موقعيتهايي
به او.است رويتگرايي نويسنده كالوينو مانند به كوندرا كه ميدانيم:داستان تحرك _2
بر همواره جويس و پروست تا گرفته جونز تام و دنكيشوت از كلاسيك رمان روح به علاقه علت
اعتقاد تعريف اين كنار در كوندرا.ميطلبد را روايتمند روحي رمان كه است بوده نظر اين
.ميسازند فرمروايي و روايت را آن گزارههاي كه متني درون تاريخي.دارد رمان تاريخ به
در.است آورده صدايي چند داستان به روي هارموني و تركيب اين ايجاد براي هستي بار در او
ناگهان رمان به ورود با.ميشود تصوير شده چيده و مرتب پازلهايي صورت به قصه هستي بار
نويسنده.بخشد نظم ناهمگوني ، اين به دوباره ميكوشد روايت و ميريزد درهم پازلها اين
انتظار حالت در را قصه او.است جسته سود غيرخطي روايت تكنيك از نظم اين ايجاد براي
اثر داستاني پايان هستي بار در بنابراين.ميكند تصوير نيز را رمان پايان حتي ميگذارد
حالي در ميكند ، اجتناب مركزي ثقل نقطه يك ايجاد از كوندرا.ميدهد دست از را خود اهميت
اين با.مينمايد پيشبيني معناگريز را روايت اين فرم ميدهد ، اهميت داستان روايت به كه
ميكوشد كه است پستمدرن داستاني جهان شاخصههايروايي با اثري هستي بار رمان حساب
بهتآور موقعيتهاي خلق با كوندرا.نمايد ترديد دچار را خود درون بنيادين مولفههاي
به هستي بار در او اينكه اول.ميكند بنا را ويژگي دو كارنين تراژيك مرگ مانند داستاني
وجود به را تراژيك موقعيتهاي درام ، اين ساخت براي.است كلاسيك كامل درام يك دنبال
هم طنز با كوندرا زبان نوع به توجه با كه نوستالژيك بوي و رنگ با موقعيتهايي ميآورد ،
كامل قصه يك ميتواند خواننده اثر ، فرمي پيچيدگيهاي تمام عليرغم واقع در.آميختهاند
داستان را آن ميتواني هستي بار خواندن با تو.رمان يعني اين:كند تجسم خود ذهن در را
بنابراين.ميميرند پايان در كه بينگاري كمونيستي رژيم در شده طرد مردي و زن عاشقانه
تا ميكوشد و ميكند كامل را درام او بنابراين.دارد كلاسيك هارموني يك كل در كوندرا
او.است درام اين اجراي در نكته دومين اما.باشند شناسايي قابل درام اين بنمايههاي
و منفعل جهانبيني و ساختار نوعي شد ، نقل كه مباحثروايي بر علاوه درام اين ساخت براي
نقيض و نيست اتكا قابل آنچنان تراژيك موقعيت يك كه هستي دربار يعني ميكند بنا را معلق
در نميخواهد و دارد آگاهي خويش ضعف به آدمي":مينويسد او.است صادق نيز موقعيت اين
آدمي.شود ضعيفتر هرچه ميخواهد ميكند ، تسليم آن به را خود بلكه ورزد ، مقاومت برابرش
پاره روايتي كوندرا انسان روح از معكوس روايت اين در ".ميكند سرمست خويش ضعف از را خود
اين است خود براي تعريفي ايجاد درصدد موقعيت هر كه ميريزد پي را بريدهبريده يا و پاره
كوندرا ، داستان تحرك ميپيچد ، درهم چيز همه نميآيد دست به تعريف اين وقتي و هويت يعني
_3!ندارد زيادي ارزش نتيجه جهان ، كاوش و يافتن براي تلاش.است معني همين به دقيقا
.نرفتهايم بيراه بدانيم زمان وسواس نام به دغدغهاي ناقل را كوندرا اگر:شده تباه زمان
رمان ، دراست آن اصلي مولفه نيز زمان كه فشاري مينويسد بودن فشار تحمل از هستي بار
راوي و حاوي واقع در بيروني زمان.دروني زمان و بيروني زمان.ميسازد را زمان دو كوندرا
.شدهاند تبديل قصه به كه است وقايعي و مكان آدمها از اعم تاريخ اين.است داستان تاريخ
آدمهاي كه است پيشرونده "حال زمان" نوعي چون.ميدهد روايت اجازه كوندرا به زمان اين
محسوس جويس و كالوينو آثار مانند به زمان اين.ميدهند ادامه خود هستي به آن در او جهان
تقابل در زماني چنين.ميكند ايجاد هستي تحرك براي را لازم پتانسيل و دارد وجود چون است
.است كوندرا رمان اصلي آدمهاي زمان دروني زماناست گرفته قرار اثر دروني زمان با
كنار بيروني زمان از شد بحث كه نوستالژي همان علت به آدمها اينثابت و مرده زماني
زمان و ميگذارد صحه جبر به او.ميكنند زندگي گذشته يعني خود ذهني زمان با و رفتهاند
فرار باميداند بودن غم اصلي عامل است درك غيرقابل و گريزان عنصري كه را حال و بيروني
آن از و مييابند در زمان دل در را زندگي حزن هستي بار آدمهاي حال ، زمان از انسان
و شخصي شدت به كه رويايي.ميشوند تراژيك و شيرين رويايي به تبديل و ميجويند كناره
.است دروني
قصه
دويدن باد پي از و....باطل
يوسفي سپيده
تابستان در باران:كتاب
دوراس مارگريت:نويسنده
روبين قاسم ترجمه
نيلوفر:ناشر
بديعي چيز روز هر مادر كه ميكردهاند فكر غلط يا درست قد ، نيم و قد سيسترز و برادرز"
.داشته آرامش و سكوت به نياز دليل همين به ;است مهم هم برايش كه ميكند پيدا خودش در
رو ، پيش آينده اين بود ، همين هم بديع چيز.است احوالاتي دستخوش مادر كه ميدانستند همه
آن دامنه نميتوانست هم چيز هيچناشناخته سرشتي با مكتوم ، حال عين در و آشكار آيندهاي
با.بود خصوصي كاملا امر يك ;ميگذرد چه مادر ذهن در فهميد نميشد چون كند ، محدود را
آن متضاد يا كامل مفهوم مبين كه عبارتي هيچ.نميشد هنوز يا كرد ، توصيف نميشد كلام
زندگي ارنستو چشم از.ميشد گفته مادر خود جانب از عبارت اين اگر حتي نداشت ، وجود باشد
براي".بود زده دامن را آشفتگي اين مضمر ، بودن بديع همين شايدبود بديع فينفسه مادر
توصيف اين كنند تجربه را وي از ديگر اثري بتوانند آنكه تا دوراس آثار خوانندگان
از جسورانهتر و گوياتر كسي چه ;باشد دوراس خوي و منش واپسين نماي تمام آينه ميتواند
.دهد قرار همگان ديد معرض در اينگونه را خود ميتوانست دوراس
كه اثري و نقش در آنكه چه دانست بيستم قرن نادر نويسندگان از يكي بايد را دوراس مارگريت
حيث از دوراس نوشتههاي و كتابها.است بوده معتقد بدان شديدا گذاشته برجاي خود از
در را منطقي روال چه اگر است بديع بسيار نقشها واقعي روايت گاه و عصيانگري و عزلت
.نمينهد گام بيتوالي و بيروال داستان مسير در چندان اما برنگزيده داستانهايش روايت
از.دانست فرانسه نوي موج نويسندگان دشواريابترين و مبهمترين از يكي بايد را دوراس
نقشهاي از مبهمي جملات تنها اما بلعيدهاي را كتاب عمده برگهاي گاه كه است منطق همين
ناخودآگاه زايش اثر در ميرسد نظر به كه داستانهايي.ميآوري ياد به ذهن در را داستان
كنار و كليت در پنداري كه موهومي كلمات ميگردد ، منتقل كاغذ سفيد برگهاي به آدمي ذهن
و معنا خلا در و تجرد در كه نمادهايي و كلمات.مييابد جمله در ماوايي و معنا كمتر هم
.ميگيرد خود به عميقتر مفهومي
اين بر پرس فرانس روزنامه با فوريه 1990 در مصاحبهاش از بخشي در دوراس كه نيست بيهوده
وجود از كه است چيزي است ، آوردن بهدنيا بچه مثل كتاب يك نوشتن" كه ميفشرد پاي اعتقاد
ديوانگي مرز تا را زني ميتواند ، اوقات بعضي كه شدن بچهدار آرزوي در ميشود ، زاده شما
و خود از بچهاي داشتن به نياز دارد ، وجود زندگي از رفتن رفتن ، فراتر مبرم نياز برساند ،
يك سرنوشت تنها ، تنهايهستيم تنها كتاب يك نوشتن در ولي.ميدارد دوست كه مردمي از
".است متفاوت كودك يك سرنوشت با هم كتاب
كلاسيك خواننده كمتر كه است اثري است ، كتابها سنخ همين از "تابستان باران" كتاب
روان ، بسيار نوشتهايست ميكند ، پيدا منطقي ارتباط آن با سهولت به بيستم قرن رمانهاي
همچنان خود ذهني مولفههاي به دوراس ويژگي ، اين رغم به و پيچيده و مغلق سخت اما ساده
تزئين ، بدون ميانسالي ، و جواني دوران خاكستري سالهاي در هذياني فضاي پوچي ، .است وفادار
.تصنع و تعقيد
رنجي براي طور همين و قائلم ، ارزش شده انجام دستهايم همين با كه كارهايي تمام براي من"
باد پي از و..اباطيل باطل...است باطل چيز همه كه فهميدهام اينك ، و.شدهام متحمل كه
".دويدن
معين جايگاه و فضا از حكايت دارد ، وجود كلمه حول كه سايههايي و كلام لحن دوراس نثر در
معناي و آوا با متفاوت نقشهاي در كلام لحن جابجايي دارد ، زبان از مشخص لايهاي در كلمه
از دوراس ذهني بارش و تراوش كه است گريزي واقع به واحد كلمات با آن متفاوت و متنوع
.دارد ديگر فضايي به فضايي
فضاي تمام دارد انسان در آن نفوذ و كلمه شكل و هيات به دوراس كه وافري توجه و حساسيت
و معنايي جابجايي در كلمه گاه كه روست همين از.ميدارد مشغول خود به را دوراس ذهني
سوي به داستان جغرافيايي مجاورتهاي از را خواننده ذهن تو در تو بافتههاي در معنوي
.ميدهد سوق فلسفي و مفهومي تكمضرابهاي
و گزندگي حتي و شوريدگي اوست ، خصيصه بارزترين و مهمترين شايد سرگشتگي و جستجوگري
اقناع را شناسانه هستي تجربيات سوي به سير و كاوش كه نويسندگاني از را او وي تلخانديشي
گاه ميكنند ، طريق طي مدام آثارش در دوراس محوري نقشهاي.ميسازد متمايز ميدانند كننده
به و است ايستاده ساكت دخمه ورودي جلو معلم.عجول و گريزپاي گاه خويشتندار ، و صبور
ادا رسا و واضح را كلمات است ، ملايم و آرام ارنستو صداي.ميدهد گوش پادشاه سرگذشت
.ميكند
:ارنستو"
.اورشليم پادشاه و داود پسر من ، _
.ببرم پي داده روي خاكي عالم اين در آنچه به تا كردهام سعي عقل حكم به من ، _
.است همين ساخت ميسر آدم اولاد بر را انجامش خدا كه دشواري تكاپوي _
.كردهام چنين من و _
ديدهام _
.است دويدن باد پي از است ، باطل چيز همه كه ديدهام _
.نميشود پا به باز شود ، تا كه آن هر ديدهام _
".نميآيد حساب به ندارد كه آن هر ديدهام _
ناچيز و سبك چنان را پديدهها گرانسگترين گاه روبين روايت به كه رماننويسي دوراس ،
و رنج چنان گاه اما ميآورد ، نظر در بازي همچون است آن در چه هر و زندگي كه مينماياند
تاريخ با تنيده دوراس.ميفرسايد را روان و جان هستي بار كه ميتاباند باز را بشر اندوه
معاصر جهان موشكافانه جراحي و كالبدشكافي عمل در را معاصر انسان بيستم ، قرن رويدادهاي
در دوراس توجه كانون كه است اين.آورد بدست را او واقعي صورت و ارزش تا ميدهد قرار
حقيقتي از است نمايي آورده در تصوير به كه را آنچه هر او.اوست خود كه مخاطب ، نه رمان
نيست بيهوده و.ساخته منتقل كاغذ به را آن نما همان با و است پرورانده و دريافته خود كه
مخاطب به شكوه ، و ابهت اوج در كه دانستهاند نويساني رمان بزرگترين از يكي را دوراس كه
.است مانده بيتفاوت او علقههاي و
منتقد نگاه
است شعر از بخشي مخاطب
آزرم محمد
بسياري براي نشده حل مسئلهاي دريافتم داشتم ، كشور شمالي شهرهاي از يكي به كه سفري طي
همين در كه مسئلهاي "آن مخاطب و شعر متن بين ارتباط چگونگي".دارد وجود شعر مخاطبان از
فشرده دليل به يا ميرسد نظر به اما پرداختهايم بدان گوناگون زواياي از هم يادداشتها
چند طي روزنامه تهيه امكان - آنها روزنامهاي شرايط خاطر به يا و نوشتهها اين بودن
.شود ارائه دقيقتري توضيحات و شود پرداخته مسئله اين به بايد هم باز - محدود ساعت
و كرده جذب را مخاطب اندازه چه تا - هفتاد دهه - دهه اين شعر:است اين پرسش نخستين
مهم مخاطب ميافتد ، اتفاق متن در كه است جرياني ميرسد نظر به كه شعر اين براي اصولا
خير؟ يا است
هفتاد ، دهه.كند روشن را نكتهاي بايد ابتدا شده طرح پرسش به پاسخ در شما پيشروي متن
از بخشي ميكوشد كه است عنواني اين كه حالي در شده ، سپري تقويمي نظر از كه است زماني
كه چرانميرود شمار به دقيقي اصطلاح پس كند ، طبقهبندي نام اين با را حاضر حال شعر
صورت اين در كه باشد شده ، نوشته زماني محدوده اين در كه شعري هر شامل ميتواند نام اين
آن با ميشوند نوشته اكنون هم كه را شعرهايي نميتوان و است توجيهناپذير پرسش اين طرح
نوشته خاص زماني مقطع يك در كه شعرهايي همه نميرسد نظر به منطقي طرفي از.داد توضيح
طبقهبندي توانايي زماني ، مقطع اين نام كه باشند داشته يكساني كاملا ويژگيهاي ميشوند ،
باشد زماني بيانگر ميتواند فقط هفتاد ، دهه عنوان متن ، اين باور به.باشد دارا را آنها
.است يافته خوردن ورق امكان شعر دروني تقويت كه
كه بوده سدههايي شاهد فارسي ، شعر تاريخ.نيست زمان گذر صرف نتيجه شعر ، دروني تقويم
حالت در شعر دروني زمان متن ، اين تعبير به و نيفتاده اتفاق شعر در خاصي كيفي تغيير هيچ
زمان دهه سه تا گاهي نيز سو اين به "يوشيج نيما" از معاصر شعر در.ميبرده سر به توقف
در بسياري تحولهاي و كيفي تغييرات دهه ، يك از كمتر طول در گاهي و بوده متوقف شعر براي
متفاوت شعرهاي گفتمان كه است زماني هفتاد دهه پس.است پيوسته وقوع به شعر دروني تقويم
بودند نيز گذشته سال پنجاه طي وگرنه آورده دست به را شعر عمومي فضاي در جدي حضور امكان
ناميده "ديگر شعر" عنوان تحت كه شعرهايي يا "ايراني هوشنگ" شعرهاي مثل متفاوتي شعرهاي
مخاطب شعرها اين اينكه نه.شد دريغ آنها از شدن خوانده شرايط و فرصت حتي و ميشدند
شعر ، تازه شكلهاي آوردن پديد دليل به برعكس نبود ، آنها خواندن در جذابيتي يا نداشتند
.بودند تريبوني شعرهاي به غيرمعتاد ذهنهاي به تازه خطابي
تعريفهاي و تصورها با يعني ميآيد پديد آن گرفتن شكل با همزمان متفاوتي شعر هر مخاطب
شكلي داراي كه متفاوت شعري سراغ به نميتوان دانستگي از ميزان همان با و شعر از قبلي
"ارتباط" كلمه مفهوم از كه طور همان آن مخاطب و شعر متن بين ارتباط.رفت است ، جديد
كه ميدهد قرار خود مخاطب را احتمالي خوانندهاي شعر ، .است جانبه دو امري ميشود فهميده
داشته را متن رفتار و گفتار از برآمده معناهاي دريافت و درك و شعر اين خواندن توانايي
متن كه ميداند خود دانستگيهاي و آگاهيها مخاطب را شعري نيز احتمالي خواننده و باشد ،
محل خواندن ، عملبرساند شعري لذت به را او او ، دانستگي و آگاهي ازاي در بتواند شعر آن
را آن و كند تكيه قبلي آگاهي يك به كه خوانندهاياست متن لذت و خواننده آگاهي مبادله
متفاوت امري حكم در را خود كه شعر جديد متن يك در زبان موجود امكانات كشف براي زمينهاي
مخاطب نه و آورده جا به را خواندن عمل نه ندهد ، قرار ميدهد ، نشان غريبه امري حتي يا و
.است غريبه يا متفاوت شعر اين
گرفتن نديده اين ميشود ، نوشته مخاطب براي شعر كه ندارد باور متفاوت شعرهاي گفتمان
گفتمان ، اين باور به.است "رابطه" به "ارتباط" كردن تبديل و جانبهنگري يك است ، مخاطب
.نميشود خوانده شعر او حضور بدون و است متنوع و متكثر احتمالي ، است ، شعر از بخشي مخاطب
شكلهاي" را آن و دادهايم توضيح اين از پيش كه آنچه است ، شعر گرفتن شكل در مخاطب اهميت
.ناميدهايم شعر "آني
بدون و باشد نداشته شعر گرفتن شكل در نقشي كه ميشود تلقي بياهميت هنگامي مخاطب
شده تعيين او براي شعر خواندن مسير.شود گفته شود ، گفته قبل از بايد كه آنچه او مشاركت
با شعر متن در اينكه بدون ميزند حرف آنها از شعر كه ارزشهايي و معيارها باشد ،
.شود تلقي شعر ارزش و معيار عنوان به بيابند ، حضور امكان زباني قراردادهاي
نميتوان كه ميبرد ياد از ميكند ، تكليف تعيين خواننده براي كه رسمي ، شعر گفتمان
نظر در شعر متن ادعاهاي برابر در شده تسليم و پذيرنده خوانندهاي را شعر مخاطب همواره
بين تناقضهاي و باشند داشته شعر از انتقادي خوانشي كه خوانندههايي هستند و گرفت ،
باشد ، گرفته شكل كه ادعايي هر پايه بر كه بكشند شعر رخ به چنان را متن رفتار و گفتار
ارزشها ، اين نكردن اجرا دليل به ميزند حرف كه ارزشي هر از و شود نمايان بيپايگياش
.شود ارزشزدايي
كه زبان در موجود امكانات طرف يك دارد ، وجود طرف دو خواندن ، عمل هر در كه نبريم ياد از
كشف را امكانات آن كه متنوع و متكثر و احتمالي خواننده ديگر طرف و ميسازند ، را شعر متن
شعر آني شكل از بخشي شعر هر خواننده.ميكند اضافه آن به نيز را خود آگاهيهاي و ميكند
خواننده به چرا متفاوت شعرهاي گفتمان ;ميدهيم تغيير اينگونه را شده طرح پرسش پس است
ميدهد؟ اهميت همه اين متكثر و احتمالي
|