آفريد را علي خدا و ..
خود ، تاريخ حساس لحظه با جهان.بعثت از قبل دهم سال از رجب ماه سيزدهم و بود ، جمعه...
عطفي نقطه و يابد تكوين خدا رسول بعثت با حساس لحظه اين داشت ، بايد فاصله سال هنوز 10
جدا جديدش دنياي از را فرسوده و كهنه دنياي كه نقطهاي.آورد وجود به بشريت تاريخ در
.ميكرد فراهم را تاريخي جهش اين مقدمات داشت خدا.كند
الهي سنت اين و.نميگيرد انجام تاريخ رجال برومند دستهاي با جز تاريخي عظيم جهشهاي
شرايط عليرغم كه رجالي گيرند ، منشاء بشر ، برگزيده رجال وجود از تكاملي ، تحولات كه است
ميدهند ، سر اجتماع اعماق از را خود فرياد و برميخيزند تلاش و تكاپو به موجود ، نامساعد
طنين.ميافكنند موجود نابسامان و فرسوده نظامات اركان بر شكننده لرزهاي فرياد اين با و
مياندازد ، حركت و جوش و جنب به را آنها و ميدهد راتكان مغزها كه است فرياد اين
چشماندازهاي و برميدرند را پردهها زندگي اين پرتو در و ميشوند مرده ، زنده مغزهاي
.ميكنند مشاهده خود برابر در نوي
كرماني صالحي محمدرضا دكتر زندهياد
آن بر درخشان تحولي الهي قضاي قلم كه سرنوشتي.ميرفت پيش به خود سرنوشت سوي به جهان
حال عين در و شود ، بنيانگذاري پيغمبر تواناي دست با تحول اين بود بنابود كرده ترسيم
.سازد جاودان را تحول اين كه بود لازم نيرومند مردي
.درافكند جهان قلب در را تحول اين آزادگي و عدالت اصول خود پرطنين فريادهاي با كه مردي
.دهد تجسم خويش وجود در را تحول اين جزئيات و كليات فروع و اصول كه مردي
."ناطقم قرآن من":بگويد كه باشد داشته را شايستگي و صلاحيت اين كه مردي
بشر روح خاصيت ولي فرستاد فرو( ص) محمد بر ازآسمان آنرا خدا و بود تحول برنامه قرآن
اثر بشر روحي مزاج در شنيدنيها است ، چشم اسير است ، گوش اسير كه آنچه از بيش كه است اين
.دارند قاطعتر و بيشتر اثري ديدنيها ولي ميكنند ،
وجود در را قرآن كه است لازم مردي اينكه و كرد بيان را تحول برنامه قرآن زبان با پيغمبر
علي اين و.ميگفت سخن عدلت از قرآن.ببينند شنيدهاند كه را آن مردم تا دهد تجسم خويش
دهد ، بايد تجسم خويش وجود در خواسته ، خدا كه سطحي همان در را عدالت اين بايد كه است
صورتي به علي زندگي سيماي در داشته بيان مردم براي اسلام كه را اصولي جهانيان ، و جهان
.كنند مشاهده برجسته و زنده
و قرآن يكي داشت ، قطعي نياز عامل دو به انسانها تربيت راه در و تحول ايجاد براي محمد
اني":ميگفت.ميبرد نام هم با را دو اين هميشه كه است پيغمبر خود اين و.علي ديگري
باقي شما ميان در گرانبها گوهر دو ولي ميروم من "عترتي و كتابالله فيكمالثقلين ، تارك
.بود عترت فرد شاخصترين علي و عترت ديگري و قرآن ميگذارم ، يكي
به موفق او تا بگذرد ، بود لازم ديگر سال ميپيمود ، ده را خود كمال مراحل داشت محمد
فراهم را قرآن نزول زمينه محمد وجود گردد ، بعثت آماده تا و.شود كمال قله آخرين تسخير
دهد ، تجسم خود در را قرآن كه انساني پيدايش زمينه آن موازات به بايد حال عين در و ميكرد
.ميكرد فراهم را مقدمات اين داشت خدا و شود ، فراهم نيز
در كعبه بتهاي را رجب ماه نيز و ميكرد احترام را جمعه عرب بود ، و جمعه روز روز ، آن
.داشتند بيشتري مشتري جمعهاش روزهاي در مخصوصا و ماه اين
.بود برپا عجيبي ازدحام كعبه خانه اطراف در بود رجب ماه سيزدهم جمعه روز كه نيز آنروز و
روحش بر كفر و شرك ميكرد ، عبادت را خدا بت ، عبادت جاي به كه بود زن يك تنها جمع اين در
در نيز او و خليلالرحمن ، ابراهيم جدش دين همان داشت ، حنيف دين او.بود نينداخته سايه
.كند آسان را حملش تاوضع ميخواست خدا از ميكرد ، و طواف خدا خانه اطراف
و عجيب فرزندي.داشت نهان در فرزندي ابوطالب شوهرش از و بود بنهاشم اسد دختر فاطمه او
در تولد...باشد داشته استثنايي و مبارك تولدي فرزند اين كه بود چنين تقدير استثنايي ، و
...خدا خانه
آنرا فاطمه كه دردي كرد ، شديد دردي احساس خود در ناگهان ميكرد نياز و راز خدا با فاطمه
خود در را درد اين ديگر بار چهار قبلا او بود ، او حمل پنجمين اين آخر ميشناخت ، خوبي به
طواف و ميخورد غوطه جمعيت ميان در او شد ، پريشان و مضطرب فاطمه بود ، كرده احساس
سو وآن سو اين به را او جمعيت موج ولي ايستاد باز طواف از احساس اين از پس ميكرد ،
.ميشد شديدتر و شديدتر لحظه هر درد و.ميكشاند
به فاطمه.است زده رقم نوزادش و او براي افتخارآميزي سرنوشت چه خدا كه ميدانست چه
گشوده آغوش سرانجام و كند ، پنهان مردم چشم از را او كه ميگشت ، پناهگاهي پناهگاهي دنبال
كه بود الهي تقدير اين و.گذارد كعبه خانه درون به قدم فاطمه.ديد خود برابر در را كعبه
.بگذارد خود پرافتخار حيات صحنه به قدم خدا خانه در خدا مرد
و گرانبها عزيز ، گرفته ، موجودي موجوديت نيز ديگر موجودي علي با و نهادند ، علي را نامش
جامعهها هنگام آن در و جست ، آن در را جامعهها سعادت راز بايد كه چيزي همان.كمياب بس
ديگر تولدي با علي ميلاد.نهميشناخت و فهميد مي نه را عدل جهان بود ، تهي ازآن سخت
...عدل تولد بود همراه
به علي وجود روزنه از دنيا بود آن مظاهر عاليترين نشاندهنده و عدل توجيهكننده علي
از يكي عدل كه انسانيتي.شناخت را انسانيت معناي بالاتر آن از و يافت توفيق عدل شناخت
.است آن شاخههاي
در ميتوان را راز اين آيا و آفريدند؟ را انسان چرا و چيست در آدميان آفرينش و خلقت راز
كه شده خلقت اين براي بشر آيا كرد؟و جستجو ستم و ظلم در بستن ، و كشتن در خواب ، و خور
نفوس ميلياردها بين در كه است اينجا در و را؟ خود همنوعان حتي و بدرد درندگان ، بسان
هدف و پردازد مي راز اين تفسير و توجيه به كه است علي وجود تنها پيامبران ، از پس و بشري
كمال قله آخرين به نيل هدف.مينمايد بازگو آنرا راز و ميكند توجيه را انساني نوع خلقت
چيست؟ انسانيت اين و شود ، انسان انسان ، كه است اين است ، هدف
انسانيت تعليم به آزموده و بزرگ معلمي بسان كه ميبينيم را علي كه است اينجا هم باز و
تعليم اين و.ميگذارد بشريت ديدگان برابر در خويش زندگي لوح در آنرا خطوط و.ميپردازد
قرار موجود غلط شرايط تاثير تحت هرگز ولي بود ، كودكي.كرد شروع كودكي دوران همان از را
.جامعه غلط تاثيرات از شدن تهي.است او مكتب درس نخستين اين و.نگرفت
طبيعت راز و دهر سر كه دريافت كودكانهاش مغز همان با او ولي ميپرستيد ، بت او جامعه
"الله" شناخت به كودكي همان در طبيعت كتاب ازمطالعه او.كرد تفسير بت با نميتوان را
.يافت توفيق
.شد عهدهدار او زندگي در را نقش حساسترين و بزرگترين شناخت اين و
در و داد تشخيص (ص)محمد نام به شخصيتي وجود در را الهي نور از نشانههايي كه نگذشت چيزي
طور به و رسما سالگي سن 8 از و كرد پيدا كشش آن سوي به.يافت شديد بس جاذبهاي نور اين
.داد قرار بود ، يافته تجسم "محمد" وجود در كه نور آن كنار در را خود شبانهروزي
.رساند كمال قله بهآخرين را "(ص)محمد" سرانجام نور آن و گذشت هم ديگر سال دو
.الهي و آسماني مكتبي داراي شد ، پيغمبر او
خود قبلا كه را آنچه.كرد مشاهده بارز و روشن صورتي به مكتب اين در را خود ايده علي و
آسماني مكتب در گويا و زنده و پردرخشش تلاءلوئي با اكنون بود ، كرده دريافت مبهم طور به
.ميبيند "(ص)محمد"
.عشق از بالاتر آورد ، ايماني ايمان آن به
و اسلام فداكار بزرگترين صورت به را علي كه بود آن آسماني و خلاق نيروي و عشق همين و
.درآورد جديد آئين
.گرفت بردوش داشت خود نوراني سينه در عدل و خدا از جاودانه نقشي كه را مكتب اين پرچم علي
را راه و رفت ، جلو و زد عدل مخالفين جبهه به را خود عشق همان سرمايه با و پرچم اين با
.كرد باز اسلام آئين پيشروي براي
خلقت استثنايي مرد (ع)علي
سوي از و كعبه بتهاي يكسو از كه نهاد زندگي عرصه به قدم جامعهاي در عليهالسلام علي
به تقدس نام غلط به كه كعبه بتهاي.بودند افتاده مردم جان به اجتماع ستمگر بتهاي ديگر
زندگي هم اجتماع بتهاي و بودند ساخته تاريك و سياه را مردم فكر و مغز بودند ، گرفته خود
ديوار و در از ستم و ظلم.ميبردند يغما به را آنها اقتصاد كشيده تباهي به را آنها مادي
بردگي و بندگي به را جمعيت وسيع ظالمانه ، تودههاي نظامات و.ميباريد فرو جامعهها
.بود درآورده گردنكش يكعده
همان رنگ به ميشوند تربيت جامعههايي چنين در كه افرادي كه است اين طبيعي قاعده
غلط نظامات اين نيز آنها دارد فرد در جامعه كه قطعياي تاثير موجب به و درآيند جامعهها
.درآيند محيط رنگ به ديگران همچون و بپذيرند را
تحت تنها نه استثنايي افراد اين.ميخورد هم به استثنايي افراد مورد در قاعده اين ولي
از آنرا و كنند عوض نيز را جامعه تا ميكوشند بلكه نميگيرند ، قرار جامعه شرايط تاثير
بود ، او افراد قبيل اين از عليعليهالسلام و بازدارند دارد ، كه زنندهاي و زشت مسير
كه ميديد چيز هر از قبل.عقبافتادگي مشخصات تمام با ميديد جامعهاي خود برابر در
و يكطرف در ثروتمند تعدادي.است شده تقسيم فقير و ثروتمند قطب دو به مالي نظر از جامعه
.اند گرفته قرار ديگر طرف در چيز همه فاقد و فقير اكثريتي
به و آورده وجود به را اقتصادي عميق شكاف اين اجتماعي نامتناسب شالودههاي و غلط نظامات
و فرسوده نظامات همين ميافزود ، شكاف اين عمق و وسعت بر روز به روز نيز "دوري" صورت
ميدادند ، تشكيل را جامعه اكثريت كه ثروت توليدكنندگان كه ميشد موجب اجتماعي ظالمانه
گردش سير ، جهت نتيجه در و باشند نداشته نقش خويش جامعه امور اداره در بشري حقوق عليرغم
.باشد بوده اكثريت واقعي مصالح خلاف بر مسيري در اجتماعي
بودند ، داده آن به "دارالندوه" نام خود كه داشتند شورايي مجلس مكيان جامعه آنروز در
مجلس اين در غيره و تجارت ، ازدواج جنگ ، صلح ، مشكلات ، و حوادث و اجتماعي امور اين تمام
.ميشد گرفته تصميم آن درباره و مطرح
تيرههاي روساي تنها و نبود آنان واقعي نمايندگان يا و مردم براي راهي مجلس اين در ولي
ميگرفتند تصميم و كرده شركت مجلس اين در كه بودند آنها قدرتمند شخصيتهاي و قريش قبيله
.ميكردند تحميل اكثريت به را خود تصميم آنگاه و
ممتازه طبقهاي خانوادگي ريشههاي و قبيله افراد تعداد و ثروت بموجب قريش قبيله افراد
قريش تيرههاي روساي.بودند گردانيده خود به مخصوص را امتيازات تمام و ميشدند محسوب
مردم ، عادي افراد از هيچيك براي و بودند ، كرده تقسيم خود بين را اجتماعي مختلف مناصب
معيارهاي و اجتماعي ارزشهاي كه ميديد عليهالسلام علي نميرفت ، مناصب اين تصدي امكان
.است گرفته قرار غيرمعقول و واهي معادلههايي براساس شخصيت سنجش
كار و معنويات و اخلاقي فضائل به بستگي "فرد" شخصيت و اهميت ميزان آنكه بجاي نتيجه در و
تعداد ثروت ، ميزان با غيرمطلوبي وابستگي باشد ، داشته آنان اجتماعي بازده و لياقت و
.است كرده پيدا خانوادگي ريشههاي و فرزندان كثرت قبيله ، افراد
منابع از بهرهبرداري و استعدادها بروز و تجلي مانع كه است غلط و فاسد معيارهاي همين و
نيست روزگار آن موهوم مشخصات داراي اينكه نام به صرفا را جمعيت اكثريت و شده انساني
.بازميدارند فعاليتي هرگونه از كرده سركوب
جامعهها عقبافتادگي مظاهر از كه اقتصادي و اجتماعي مشخصات اين آنكه بدتر همه از و
رواني حالات بروز موجب امروز دنياي عقبافتاده جامعههاي در كه همانطور هستند ،
وجود به جمعيت انبوه در خاصي رواني حالات نيز آنروز عرب جامعه در ميشوند ، بدبختيزائي
حقوق بازيافتن منظور به جمعيت وسيع توده كه ميشد اين از مانع كه حالاتي.بود آورده
بشري ، حقوق زندهساختن و جامعه ، شكل تغيير براي احيانا و بيفتد جوش و جنب به خود انساني
.بزند موثر و سودمند انقلاب يك به دست
حالت رواني نظر داشت ، از كه اجتماعي و اقتصادي مشخصات آن با عرب ، آنروز جامعه در
اينها نظائر و زورمندان برابر در تمكين به عادت حقارت ، و ذلت ، احساس شخصيتباختگي ، ترس
.ميكرد سلب مردم از را اجتماعي اميدبخش تحرك هرگونه خود اين و بود آمده وجود به نيز
ابتداييترين از حتي كه ميديد خود برابر در را ناداني و بيسواد جمعيت عليعليهالسلام
كه كساني تعداد آنروز در گويا تاريخي ، روايات موجب بهبودند محروم نوشتن و خواندن شكل
چند تني و است نميكرده تجاوز دست انگشتان تعداد داشتهاند ، از نوشتن و برخواندن قدرت
مردم از تن سيزده تنها اسلام گرامي پيامبر بعثت هنگام به كه نوشتهاند تاريخنويسان از
از يكي كه ميدانيم ما و اند ميدانسته نوشتن و خواندن و بوده سواد با جزيرهالعرب
.است سواد مسئله امروز دنياي در جامعهها رشد عدم و رشد تشخيص معيارهاي
صورتي در باسوادند مردم تا 99درصد امروز 94 دنياي رشديافته و پيشرفته ممالك از بعضي در
جمعيت تا 30درصد از 10 باسوادان تعداد آسيا و افريقا رشدنيافته كشورهاي از بسياري در كه
عين در باسوادند نفر سي تا نفر ، ده صد هر از جامعهها اين در اينكه با.نميكند تجاوز
.ميكنند تلقي رشدنيافته جامعههاي را آنها علمي ، تقسيمبنديهاي در حال
در صد تقريبا كه عليهالسلام علي ظهور هنگام به عرب جامعه كه است روشن وضع اين با اكنون
قرار آن از ناشي بدبختيهاي و عقبافتادگي از حد چه در بودند ، بيسواد آن مردم صد
قرار جامعه مستقيم تاثير تحت آنكه جاي به ولي ميديد را اينها عليهالسلام علي.داشتند
رفتهاند ، ديگران كه برود راهي همان به و شود جامعه همرنگ و ديگران مانند نيز خود و گيرد
ميگشت ، منعكس علي روح در جامعه از كه تاثيري گرفت ، قرار آن مخالف و عكس جهت تاثير تحت
موجب كه را اجتماعي متداول معيارهاي و شود بدبين موجود نظامات به نسبت كه بود اين
انسان را جامعه افراد.نمايد تلقي غيرانساني و بيارزش ميگرديد ، بشري حقوق پايمالشدن
.برخيزد كوشش و تلاش عقبافتادگي ، به از آنها نجات راه در و بداند
در علي يافته تحول و نو افكار كه بود لازم ميشد ، بزرگتر و بزرگ افكار اين با كمكم علي
افكار آنروز ، دودزده و تاريك جامعه درون در.گيرد شكل تكامليافته و صحيح مكتبي قالب
تكوين حال در نيز ، ديگري نور آن موازات به و مييافت تكوين روحش و مغز در علي پردرخشش
به سپس و بگيرد ، شكل آن قالب در علي افكار ميبايست كه بود مكتبي همان نور آن و.بود
.برخيزد انسانها نجات اجتماعي ، به عدالت و بشر حقوق از طرفداري نام
مسير از را جامعهها داده ، هم دست به دست عوامل تمام كه ميشود گاه بشريت تاريخ در
.ميسازند خارج فضيلت و عدالت
ميكنند ، سير بدنامي و ننگ و سقوط روبه سرعت به انساني جامعههاي كه است لحظاتي چنين در
باطل ، و غلط عقايد كمكم.ميگردد محو ميشود ، آزادي نابود فضيلت و شرف ميميرد ، عدالت
ميشود ، مردم مردم عادت و خوي ظالمانه ، اقتصادي سيستمهاي ننگين ، و فاسد اجتماعي نظامهاي
.نميكنند احساس هم را بدبختي حتي ديگر.ميشوند غرق انحراف و بدبختي اينهمه در
در كه ميدانند منجلابي همان را زندگي و ميكنند تصور حيات لازمه را ستمكشي و سيهروزي
زندگي و خوشبختي فكر به حتي كه ميشود تخدير روحشان و فكر آنچنان.ميزنند پا و دست آن
يا و ميگردد سلب آنان از هم فكري تحرك هرگونه كه است موقع اين در.نميافتند هم بهتر
.كشتهاند آنها در نيز را فكري جنبش و فروغ هرگونه اجتماع ستمگران باشيم ، گفته بهتر
شرايط اين در.ميآيد بحساب جامعه يك بدبختي درجه آخرين مرحله اين كه است پيدا ناگفته و
نهضتي و تحول شرايط انسانها نجات منظور به و ميافتاد ، كار به يزداني نيروي كه است بوده
كردهاند ظهور الهي پيامبران كه است بوده موقعيتها اين در.ميكرد آماده را بخش سعادت
علي اسلام بزرگ قهرمان كه دنيايي نهادهاند ، حيات عرصه به قدم (ع)علي چون مرداني يا و
غرق بدبختي و سيهروزي در مردم: بوده شرايطي چنين در ميكند ورود آن به عليهالسلام
.نميافتادند هم خود نجات فكر به نميكردند درك چون و نميكردند درك آنرا ولي بودند
تحول شرايط و شود ، دراز مردم سوي به الهي رحمت دست شرايطي چنين در كه بود لازم
.سازد فراهم جهت هر از را همهجانبهاي
ديگر طرف از و مييافت ، تكوين علي طرف يك از.ميكرد آماده را شرايط اين داشت خدا و
كه مكتبي همان ميشد ، فراهم اسلام نام به عدالتخواه و پرشكوه و بزرگ مكتبي تكوين مقدمات
ميدان روانه ستمشكن و بزرگ قهرماني صورت به را او سپس و دهد پرورش خود در را علي بايد
.سازد اجتماع
هنگام همان در.شد پايهگذاري جهان در محمد تواناي دست با كه بود اسلام مكتب مكتب ، اين
و قوي چشم دو جلوتر خيلي از ميپرداخت ، بررسي به خود جامعه در علي تيزبين چشمان كه
محمد از چشم دو اين.بود داده قرار مطالعه و بررسي مورد را عرب جامعه نيز ديگر نيرومند
.بود علي عموي پسر و عبدالله فرزند
بود حقشكني ننگ از سرشار كه را خود جامعه همهجانبه ، و عميق دقتي با سال چهل نيز او
بود كرده آمادهبود كرده رهبري آماده را او كه بود ساله چهل مطالعات همين كرد ، مطالعه
به محمد سرانجام.شود پايهگذاري جاوداني آئيني و بزرگ مكتبي توانايش دستهاي با تا
.كرد آغاز را خود جهاني رسالت و شد مبعوث پيامبري
صفاتي كرد مشاهده او در خاص صفاتي پرداخت ، بررسي و مطالعه به محمد زندگي سيماي در علي
داشتن با كه بود ديده را اشخاص تابحال اويافت ديگران از غير را او.آسماني و ملكوتي
ديده را مردمي ميكردند ، ارتزاق آنها خون از كشيده زنجير به را عنواناشرافيت ، ملتي
را مجللشان كاخهاي زيربناي كه مردمي.نميشناختند چيزي شقاوت و سنگدلي جز كه بود
ابوسفيانها ، تاكنون او.ميداد تشكيل محروم انسانهاي كشيده رنج و استخواني بدنهاي
.بود ديده را ابولهبها و ابوجهلها
ديده مروت و رحم و انسانيت از رقمي زندگيشان تابلو در كه بودند كاذبي شخصيتهاي اينها و
.نميشد
.ميبيند را محمد خود برابر در او اكنون و
پريده چهرهرنگ كه شخصيتي است ، محبت و عاطفه و مهر سرتاپا كه شخصيتي محمد ،
شب نان حتي كه محمدي ميكند ، اندوه و غم از سرشار را قلبش و ميلرزاند را دلش بينوايان
سر به را خود مهر پر دست و ميكند پدري يتيمان بر كه ميدهد ، محمدي بينوايان به را خود
.ميكشد آنان روي و
فكري تموجات علي ميبرد ، رنج حقشكنيها ، و بيعدالتيها ، از او مانند كه محمدي
قاطعيت با او كه ميديد ميديد ، شكليافته پيامبر معنوي وجود در را خود شكلنايافته
ارائه را صحيح راه نافذتري تفكر و انديشه با و ميكند محكوم را اجتماعي اوضاع بيشتري
شده خلاصه محمد وجود در كه انساني شكوههاي اينهمه و قاطعيت اين تاثير تحت علي.ميدهد
.گذارد محمد دست در بيعت دست و آورد ، ايمان حضرت آن به و..گرفت قرار بود ،
گيرد ، شكل اسلام آئين قالب در سپس و محمد وجود در نخست علي افكار كه بود شده مقدر چنين
كالبد به كه مردي.آيد وجود به جهان صحنه در عدالت و حق مرد بزرگترين شكلگيري اين با و
ترسيم خويش پردرخشش حيات تابلو بر آنرا گوياي و زنده صحنههاي و بدمد روح اسلامي عدالت
.بگذارد بشريت چشمان برابر در خيرهكننده و بديع چشماندازي و نمايد
|