معلق تصوير
آوازهخوان هودهاي رابين
ادبي نگاه
بيمرز طراحان
معلق تصوير
سيحون گالري دريابندريدر سهراب عكسهاي به نگاهي
خوردهاندديگر نور پشت كهاز روزنامههايي هستند تجزيهگرايانه نگاه يك عكسهاحاصل
نيستند هم متن عكسهاديگر از درخيلي حتي نيستند روزنامه
روحاني بيژن
.دارد وجود كه ميشود چيزي آن بيانگر انسان
وضعيت ،(مهر تا 4 شهريور 30)سيحون گالري در دريابندري سهراب عكسهاي اخير نمايش
.معلق فضايي در كلمات از عكاسي.ميكند خلق بيننده براي را چندگانهاي
.بود گالري همين در عكسهايش انفرادي نمايش آخرين پيش سال چهار حدودا ميكنم فكر
و شده تكه متنهاي از.كلمات از هستند عكسهايي نوشتم كه طور همان جديد سري عكسهاي
نقاط يا و افتاده آن روي برعكس "ي" يك گاهي كه آزادي كلمه از.آزادي از عكسهاييمقطع
.است كرده پر را آن اطراف رنگي قهوهاي
با و داده نور پشت از را روزنامهها.است نبوده پيچيده چندان البته عكاسي تكنيك
همين ، خاطر به.است كرده عكاسي خوانده ، لنز داخل از كه را كلماتي درشتنمايي ، بيشترين
.دارند وجود پيشزمينه كلمات پشت معلق ، فضاي همان در معكوس جملاتي گاهي
البته ايناست قهوهاي غالب رنگ كه گفت بشود شايد.است محدود عكس هر رنگهاي تعداد
.است كرده آسان هم را آنها كنترل رنگها ، محدوديت.است موضوع به حد از بيش نزديكي حاصل
.ندارد وجود آن تعادل و رنگ گردش زمينه در مشكلي همين خاطر به
او نگاه كه ميداند باشد ، كرده دنبال را دريابندري سهراب عكسهاي حال به تا كسي اگر
و ميشود نزديك موضوع به ممكن حد تا كه بستهاي زاويههاي.است جزئيات متوجه بيشتر
خودش.ميبينيم برمان و دور كه اشيايي خود مثل.بودهاند رنگي همواره حال به تا البته
وگرنه رنگها تعمدي نديدن براي باشد انتخاب جوري بايد سفيد و سياه عكاسي كه دارد اعتقاد
.ميبينيم را آنها ناگزير و دارند حضور اطرافمان در رنگها
ميدهد او به رنگ كنترل در كه امكاني بر علاوه عكاسي موضوع به لنزش و او شدن نزديك
.يكه و خالص فرمهايي ديدن.است مهمتر بسيار نظرم به كه دارد هم ديگري خاصيت
عكسها از سري اين در قاب اضافي عناصر با درگيري از آنها بودن رها و فرمها خلوص
.روزنامه رنگ قهوهاي ترامهاي روي "آ" كشيدگي و "ي" انحناياست مشهود كاملا
خوردهاند نور پشت از كه روزنامههايي.هستند تجزيهگرايانه نگاه يك عكسهاحاصل اين
و مجرد هستند كلماتينيستند هم متن ديگر عكسها ، از خيلي در حتي نيستند ، روزنامه ديگر
.ميشود تجزيه ممكن حد تا چيز همه.شدهاند هم تقطيع قاببندي توسط حتي گاهي كه خالص
شدن قهوهاي يا سبز سمت به ميبينيم سياه روزنامه در را آنها كه چاپي حروف رنگ حتي
.ميروند
راه از كه كس هر به بود روزنامهها از عكاسي مشغول كه روزهايي گرچه همين ، خاطر به
و روزنامهها سطح از كارش حاصل در ولي درگيرم روزنامهها با روزها اين ميگفت ميرسيد
آن از يكي اين و خالصش شكل در كلمه خود.است رسيده كلمه خود به و رفته جلوتر آن متن
وضعيت بيان و ارائه هم شايد.چاپي حروف مجدد چاپ:گفتم كه است چندگانهاي وضعيتهاي
.است موجود كه چيزي آن از جديدي
چاپها اول سري كه وقتي ميكند ، ياد استاد نام با او از همواره سهراب كه دبيري بهرام
هم را كردن فتوكپي حتي يا كردن پرينت مثل ديگري تكنيكهاي كه كرد پيشنهاد او به ديد را
روي كه داشت اصرار و بود موثر هم نمايشگاه فضاي به بخشيدن تنوع در دبيري.كند آزمايش
.نشود مكث خاصي كلمه
.باشد نداشته كردن نقاشي با چنداني تفاوت شايد ميگيرد دريابندري سهراب كه عكسهايي نوع
به.ميگيرد قرار ديوار روي نقاشي پرده يك مانند حاصلكار ولياست متفاوت ابزار فقط
.باشد نداشته وجود هيجان شايد هستند ، نقاشي سنت ادامه كه كارها اين در كه است خاطر همين
در هست هيجاني و حركت اگر.ميبينيم خبري عكس يك در مثلا كه رايجي مفهوم همان به هيجان
.ميشود خلاصه خالص فرمهاي همان
يكي كه هم مهاجر مهران عكسهاي در دارد ، وجود عكسها از سري اين در كه روزنامه موضوع
بيشتر مهاجر عكسهاي در گرچه.داشت وجود درآمد ، نمايش به گلستان گالري در پيش سال دو
و سوژه اين.نميكند تفاوتي صورت هر در اماكلمات جا اين و بودند مهم روزنامهها خود
و است كار نتيجه مهم.شود تكرار گوناگون اشخاص توسط بارها ميتواند آن ، از عكاسي تكنيك
.ميشود آويخته ديوار به سرانجام چه آن
از فرم انتزاع.هستند انتزاعي او ، قبلي عكسهاي مانند عكسهانيز اين كه معتقدم همچنان
بخواهد ميآيد نمايشگاه به كه بينندهاي شايد گرچه.روزنامه از متن و متن از كلمه كلمه ،
از كلمات اين كه موضوع اين از آگاهي.كند تفسير خودش ذهني داشتههاي با را عكسها
اجتماعياي تحولات چه نماد اخير سال چند در روزنامهها و شدهاند انتخاب روزنامهها
.هستند حرفها اين از رهاتر عكسها خود اما.بودهاند
به ديوار روي كه است داده قرار كسي وضعيت در را خودش عكسها اين با دريابندري سهراب
يادمان به است ، معلق سفيد نوري در كه آزادي كلمه عكس:ميكشد را مار شكل مار ، نوشتن جاي
از پس ظاهرا كه خودمان شخصي تعابير مگر نميدانيم باره اين در چيز هيچ كه مياندازد
.است معلق مبهم فضايي در و است نرسيده مشتركي نقطه به هنوز مباحث و مجادلات اين تمام
آزادند فرمهايي خودشان اما.ميكنند بازنمايي مفاهيم اين برابر در را ما وضعيت عكسها
.انتخاب در عكاس آزادي دهنده نشان همزمان و
.كنيم برگزار شعر نمايشگاه ميخواستيم كه ميافتم پيش سال ده حدود در روزهايي ياد به
آتليه در بعد وقت چندبياويزد ديوار روي را شدهاش قاب و شده عكاسي شعرهاي شاعري ، هر
از بود هم ديگري عكس.بود كرده عكاسي كتاب روي از كه ديدم را جلالي بيژن از شعري سهراب
حساب بسيار اما باشند عكسها همان ادامه شايد جديد عكسهاي اين.آبادان در سوخته كتابي
شايد.است عجيبي وسوسه شدهاند چاپ خودشان بار يك كه كلماتي چاپ و عكاسي وسوسه.شدهتر
بيان در و دوم بار اما كنند منتقل را خودشان معاني تا ميآيند دنيا به كلمات اول بار
.ميآورند سربر نيز تعليقها و ترديدها آنها ، مجدد
آوازهخوان هودهاي رابين
اروپا در مافيا موسيقي از استقبال
اين اما ميسازد ممنوع كند ترويج را مافيا كه آنچه هر ايتاليا اساسي قانون از بخش 21
ميشود استفاده زندان ميلههاي پشت به آهنگسازان فرستادن براي ندرت به
قانون
ديانتي نوشين:ترجمه
يك مشغول خود ذهن در من.است رسيده خود اوج به مافيا جشن.است گذشته نيمهشب از لحظاتي
و شيرين نوشيدنيهاي برشته ، سوسيس بوي:است مشكل بازي روي تمركز اماهستم فكري بازي
براي مهمان نفر ميشوند350 پرتي حواس موجب مينوازد آكاردئون كه هيكلي قوي مرد منظره
چنين.شدهاند انتخاب ايتاليا جنوب در "آسپرومونت" كوهستاني منطقه در جشن اين در شركت
اعضاي از يكي شدن آزاد:باشد شده برگزار مناسبت سه بزرگداشت براي است ممكن فقط جشني
كينهتوزي يك پايان يا و مافيايي يك عنوان به مرد يك شدن پذيرفته زندان ، از "خانواده"
برگزار شهر در خبرنگاران حضور در ساختگي جشن يك دوباره بعدها است ممكن.ديرينه قومي
اعضاي توسط كه مافيا عاميانه آهنگهاي:شود تهيه گزارش "مالاويتا" موسيقي از تا كنند
ميان در موسيقي اين اما.ميشوند اجرا سنتي جشنهاي در و شده سروده "خانواده" زنداني
كالابريايي يك - اسبانو فرانچسكو من ، راهنمايميرود شمار به تابو ايتالياييها ديگر
چه ما كه نكرد فاش هرگز - "مالاويتا" جديد سيدي كنندگان تهيه از و "خانواده" دوست
بلند چوبي نيمكتهاي روي كه افرادي از يك هيچ حتي و گرفتهايم جشن را سرورآميزي رويداد
.نكرد معرفي را بودند نشسته
و - شده ساخته نر بز پوست از كه نيانباني - برميدارد زامپونيا يك بيدنداني پيرمرد
نام به جواني مرد.ميزند ضربهاي خود تامبورين به ديگري پيرمرد.مينوازد را نت اولين
و زير صداهاي و پا رقص ريتمهايميكند كوچك چوبي آكاردئون يك نواختن به شروع پپ
مرد.درميآورد صدا به را ايوان حلبي طاق و ميرسد گوش به گچي و محقر خانه از تودماغي
فكر من و ميدهد دستور مرتب و دارد تن به نايك كلاه و شلوارك كه - ترسناكي و نحيف
نوازندگان از ديگر يكي بلكه نيست ، ارباب او كه فهميدم زودي به ولي.باشد رئيس كه ميكنم
.است خالي دست با گرفتن ماهي مانند مافيا محلي فرهنگ واقعيت درك براي تلاش ;زامپونياست
-" Il canto di malavita".است افسانه و واقعيت بين چيزي مردم شعرهاي و داستانها
رومانتيك نواي با كه است شده پر مرداني گوشخراش صداهاي از - جنايي زندگي از ترانههايي
تاريخها بيشتر.ميخوانند آواز حبس و مجازاتها افتخارات ، از گيتار ، و چنگ آكاردئون ،
منتقل نسل به نسل و مزرعه به مزرعه سلول ، به سلول و بازميگردند نوزدهم قرن اواسط به
جنوبي يك كه طوري به نميگيرند ، قرار آوازها اين تاثير تحت ايتالياييها بقيه.شدهاند
به كالابريا و مد صنعت به ميلان است ، معروف دستي صنايع و عتيقه به توسكاني":گفت من به
Il"آلبوم.ميكند كشف را كالابريا زيرزميني دنياي اكنون ، جهان اما ".دزدي آدم و جنايت
عرضه اروپا در PIAS نام به آلماني پاپ شركت يك وسيله به سال 2000 در" canto di malavita
ماه اوايل سيدي اين.داشت همراه به كپي هزار اندازه 60 به برانگيزي تعجب فروش و شد
.است شده پخش نيز آمريكا بازار در سپتامبر
مدير كادرا ، پيتر نظر طبق.نيست فروش براي عرضه قابل ايتاليا در هنوز موسيقي اين اما
توزيع اين است ، شده تحريم موسيقيشان كه ميكنند شايع كالابرياييها آنكه برخلاف ،PIAS
مشخصي قانون هيچ.ندارند را مالاويتا به شدن نزديك جرات كه هستند ايتاليايي كنندگان
كه آنچه هر ايتاليا ، اساسي قانون از بخش 21 كه است درست.ندارد وجود مافيا موسيقي عليه
به آهنگسازان فرستادن براي ندرت به قانون اين اما ميسازد ، ممنوع كند ، ترويج را مافيا
:ميگويد جشن از پس روز چند مافيا بزرگان از يكي.ميشود استفاده زندان ميلههاي پشت
غيرممكن.ميكنند افتتاح را رقص و ميشوند بلند كه بود خواهند كساني اولين پليس و قاضي"
را تاريخ از بخشي ميتوان چطور.كند جلوگيري نوارها اين فروش از بتواند دولت كه است
زنده ناشيانه جلدهاي با نوارهايي تكثير وسيله به تاكنون مالاويتا موسيقي "گرفت؟ ناديده
از سادهاي طرحهاي و "ببخش مرا مادر:زنداني" مانند عناويني با و است شده داشته نگه
اتاقك و دستفروشيها در شده كشته خائنين و اندوهگين مادران ميلهها ، پشت غمگين مردان
مالاويتا ، تهيهكننده كارترين پر ميموسيكلاري ، .ميرسيد فروش به نوارفروشيها پشتي
به جلد طرح روي از آنها.ميبرم كار به معمولي مردم براي را تصاوير اين من":ميگويد
جمعآوري گذشته سال طي 30 را آهنگها و اشعار اين سيكلاري ".ميبرند پي نوار مضمون
با و سفيد و سياه جلد روي.ميفروخت باري واگن يك پشت در را آنها مدتها خود و است كرده
طور به و نيست مرده راهزنان يا خون به آغشته رز از خبري" canto di malavitaتIl "سليقه
داده قرار هدف را موسيقي بنيادگرايان و انپيآر [آمريكا سراسري راديوي] شنوندگان آشكار
نجات بودن فرهنگي تك از را MTV كه است محلي موسيقي از كميابي گنجينه سيدي اين.است
از اكنون كردهاند ، اجرا را آهنگها اين سالهاي 1970 در كه كساني از بسياري.است داده
شنيده آوازها در كه مافيا رمزي زبان و كوهستان محلي و قديمي گويش حتي.رفتهاند دنيا
آواز تفنگ كه هنگامي":هستند بيرحمانه غالبا اشعار.است مانده مهجور تقريبا ميشود ،
در.هستند احساس پر آهنگها اما ".ميافتد زمين بر و ميكشد فريادي خائن / ميدهد سر
اجرايي مدير سالامون ، جان.مخالفند ايتاليا در سيدي اين پخش با گروههايي حاضر حال
به ايتالياييها همه كه ميكند ثابت مخالفت اين":ميگويد آمريكا ، و ايتاليا ملي موسسه
".نيست اينطور وجه هيچ به كه حالي در ميدانند ، مرتبط مافيا با را خود نوعي
يك كالابرياييها ، از بعضي عقيده به آمد ، وجود به سالهاي 1860 حدود در كه مافيايي
برخي نظر به و ميداد قرار فشار تحت را مسئولين و دولت كه بود شده سازماندهي جنايت حلقه
زميندار اربابان مقابل در جنوب روستاييان از كه بود هودي رابين زيرزميني دولت يك ديگر
در هنوز اربابان و دولت با مخالفت.ميكرد محافظت ايتاليايي رشوهبگير ماموران و
به بدزدند ، مرا ماشين اگر":ميگويد اسبانو.ميرسد نظر به حق به و پابرجاست كالابريا
من به را ماشين كه هستند كساني آنها.ميروم مافيا نزد بلكه نميكنم ، مراجعه پليس
بدنام آدمربايي و اسلحه قاچاق واسطه به جنوب مافياي آنكه عليرغم ".گرداند بازخواهند
را قديم روزهاي هنوز امروزي سنتگرايان ،(آنهاست قرباني معروفترين سوم گتي پل جان) شد
خاطر به (بازميگردد سالهاي 1970 به آن تاسيس كه) را "جديد مافياي" و ميشمرند مهمتر
فحشا و مخدر مواد معاملات مانند افتخارآميز كمتر اعمال انجام و ارزشها گذاشتن زيرپا
.ميكنند محكوم
:ميگويد مالاويتا مورد در بگيرد قرار مصاحبه مورد داشت دوست كه مافيا بزرگان از يكي
احترام آن به بياموزند ، را منطقهشان تاريخ جوانان كه است اين مالاويتا موسيقي فلسفه"
درختان بين در و ديگر گچي خانه دوازده ده ، ميان در او خانه "كنند افتخار و بگذارند
آپارتمان.دارد قرار "كالابريا رجيودي" شمال تپههاي در انگور از پر باغهاي و هلو
ضبط يك روي آبوچلي آندره نوارهاي آشپزخانه ، در خندان صورتهاي با ماگهايي كه است كوچكي
به عميقي پك كه حالي در او.ميشود ديده آن ورودي هال در مقدس باكره ضريح و قديمي صوت
قديم روزهاي در":ميگويد و ميدهد نشان ساعدش روي را باريكي زخم جاي ميزند سيگارش
كافي فقطنميشد كشته هيچكس.ميكرديم حل چاقو با را آن ميآمد ، پيش مشكلي كه هنگامي
".بريزد صورت يا بازو از خون مقداري بود
مقصد به كوچك وانت يك در را خطرناك و خاكي مارپيچ راه كوهستاني ، جشن از پس روز
آغوش با كشيش ميرسيم كه وقتي.ميكشد طول ساعت كه 5 ميگيريم پيش پولسي در سانتوآريو
آدم ، نفر هشت از متشكل شنوندگاني براي حياط در گروه و ميكند استقبال موسيقي گروه از باز
را مرموزي و ريزنقش پيرمرد كوهستان راه نيمه در.ميكنند هنرنمايي خوك يك و گاو دو
از آكاردئون ، نوازنده پپ ، .كند سرگرم خود مچي ساعت با مرا دارد سعي او.ميكنيم سوار
را كالابريايي قديمي آهنگ يك هم با دو هر و ميدهد دستش به تامبورين يك عقب صندلي روي
و اوليه آكوردهاي كه پيرمرد صداي و تامبورين جرينگ جرينگ آكاردئون ، رقص.ميكنند اجرا
راه ، خستگي و دشواري خاطر به نه ;كنم گريه ميخواهد دلم لحظه يك:ميخواند را قديمي
حتي كه - سوخته آفتاب پيرمرد اين اينكه خاطر به و موسيقي اين زيبايي خاطر به بلكه
در مالاويتا موسيقي اندازه به - نميفهمند را او روستايي لهجه هم جوان ايتالياييهاي
غلو يا است ظالمانه چقدر نيست مهم.است زندگي وصف در قصيدهاي اين ، .است خطر معرض
و ميزند ضربهاي ساعتش به شوخي براي دوباره پيرمرداست شده جاودانه اما ميكند ،
.ميدهد ادامه كوهستان پايين سمت به را راهش وبقيه ميشود پياده سپس.ميخندد
نيوزويك:منبع
ادبي نگاه
ديدي كي را پدرت بار راستيآخرين
غلامي احمد
:ميگويد و ميكند بلند را سرش
...هستيد شما آقا -
...شدم مزاحم...ببخشيد -
.ميخواندم دعا وكيل براي داشتم مراحميد ، آقا نه -
.ندارد اعتقاد چيزها اين به كه اون اما -
جا از ريحانه ناله با ميشود ، سنگين پلكهايم زود كه خستهام آنقدر.اتاقم طرف ميروم
.شوم آن درگير است خانوادگي مسئله اگر نميخواهم.ميروم جلو پاورچين پاورچين.ميپرم
ريحانه سر بالاي پدرم هستند ، پذيرايي توي زنش و پدرم.ميروم تو پذيرايي باز در گوشه از
هم سجادهاش و دارد سر بر سفيدي مقنعه و چادر او.دارد دست توي سياهي كمربند و ايستاده
:ميگويد خشم با پدرم است سفيد
.بخواني نداري حق مفاتيح و دعا بخوان ، خواستي نماز گفتم خانهام بودي آمده كه اولش -
.نخواهيد را اين بخواهيد ميخواهيد ، چه هر آقا -
پنهان را خودم تالار ستون پشت و كشيدم عقب را خودم.ريحانه گوش توي زد سيلي با پدرم
:گفت پدرم.نخورد جم ريحانه.كردم
...ميزني حرف من حرف روي -
...اما نميزنم حرف شما حرف روي آقا -
...گفتم كه همين بياما اما -
پدرم كه برود ميخواهد و ميبندد را مفاتيح پدر به بياعتنا.ميكند جمع را سجادهاش
:ميزند فرياد
...بشين -
...مينشيند دوباره ريحانه
:ميگويد و ميكند باز را مفاتيح لاي پدرم
...بخوان بيا -
...نميخوانم.شد تمام ديگر -
...نگيرد دردت كن دعا و بخوان بخوان ، گفتم -
.بگيرم را دستش جلوي و بدوم ميخواستمريحانه شانه روي زد و برد بالا را كمربند پدر
دست ديگر و ميزدم چوب را سياهش زاغ ميفهميد پدر آنوقت ميكرد ، خرابتر را كار اين اما
:خواند ريحانه...بخوان:زد فرياد.نبود بردار
...ننمودي ستم وجه هيچ به و است خودم گناهان به مرا ، كيفردهي اگر خدايا -
:گفت خفيفي ناله با او و شانهاش روي زد كمربند با
سوختم -
بخوان -
.منم من و تويي تو ، خدايا آقايم ، اي تويي ، كنندگان رحم بهترين پس مرا بيامرزي اگر -
:خواند ريحانه بخوان ، گفت تحكم با باز اما.نميزد ديگرشد شل پدرم دستهاي
و بردبار ، و فزون بخشش تويي وگناه به عادت بسيار من و داري آمرزش به عادت بسيار تو
...دارم ناداني به عادت خيلي من
:گفت بود ، ملاطفتآميز صدايش.نشست كنارش پدر
گرفت؟ دردت -
.ميزنيد مرا چرا بگوييد فقط آقا ، نه -
.ميشود حسوديم -
آقا؟ كي به -
...تو خداي به -
.ميكند گريه پدر
...آقا نكنيد گريه -
...بميرم نميخواهم من ريحانه -
...آقا بميريد نكند خدا -
!بخوان دوباره -
زندهكننده اي زندهها ، ميراننده اي شدگان ، هلاك رهاننده اي غريقان ، دهنده نجات اي -
...تو جز معبودي نيست خدا ، تويي مردگان ،
:گفت و آرامتر بار اين اما.زد دوباره پدر
ميآيد؟ بدت من از پدرت؟ خانه بروي ميخواهي دارد؟ درد -
...ميكنم را كنيزيتان عمر آخر تا بخوانم قرآن و دعا بگذاريد اگر آقا ، نه -
.دارم دوست رو تو خداي ريحانه ، -
...داره فرق بقيه با من خداي مگه -
...اما هست منم خداي تو خداي همون نه -
...چي اما -
...بس برويم پاشو -
.ميروند دو هر
.است شده صبح ميخواند خروس
وكيل.كرده پر را ايوان "ولي" موتور قارقار صدايشدم بيدار خواب از گنجشكها صداي با
رو قارقارك اون":زد فرياد وكيلميريخت چاي برايش ريحانه و سفره كنار ايوان توي نشسته
سم چموش اسبي چون همانجا و كرد خاموش را موتور و پيچاند را سويچ "ولي" "!ولي كن خفه
.زمين بر ساييد
:گفت وكيل
...بخور چاشت بيا خوب -
گرفت و نون روي ماليد را پنير سفره كنار نشست و بالا زد جستي بود ، حرف اين منتظر انگار
.دندان به
برميگردي؟ كي -
.ميروم فردا پس فردا اما بمانم روزي چند ميخواهد دلم خيلي -
...زود.برگرد زود اما برو -
ريحانه.دارد خبر سرطانش بيماري موضوع از نكند كه برميدارم شك كه ميگويد طوري را زود
.جلويم ميگذارد چاي
:ميگويد "ولي" به وكيل
...خامي شود پخته تا بايد سفر بسيار بفهمه تا سنگ هفت قلعه ببر رو خبرنگار اين -
.ميكشد هورت نعلبكي توي از را چاي و ميخندد "ولي"
روستاي ميان.شنيدهام زياد را سنگ هفت قلعه تعريف.برود چاي توي درازش دماغ مانده كم
"ولي".دارد عمر قرن يك بالاي كه است قديمي قلعهاي.دارد قرار كوه شيان و سودانكوه
"...آقا چشم":ميگويد
خوف چاه باش مراقب":ميگويد و "ولي" گوش بيخ ميآورد را سرش شود ، بلند ميخواهد وكيل
"...!نرود
...آقا باشد راحت خيالتان -
.بودم نشنيده را خوف چاه اسم حال به تا.ميشوم كنجكاو
دارد ادامه
بيمرز طراحان
جهان كاريكاتورهاي گرانترين
زاده حسنكريم
Hans-Georg Rauch راوخ گئورگ _ هانس*
هامبورگ زيباي هنرهاي مدرسه از.آلمان /برلن شهر در متولد 1939 ، راوخ ، گئورگ _ هانس _1
.شد فارغالتحصيل
قاصر گفتنشان از كه بود موضوعاتي تصويري بيان كاريكاتور ، طراحي براي او اصلي انگيزه _2
.داد ارائه و گذاشت نمايش به را آنها نميشد ديگري روش هيچ به اينكه يا و بود
نقش بايد كه است اثر خود اين كه بود معتقد.نگرفت نظر در امضايي خود كارهاي براي راوخ
.كند ايفا خود خالق براي را شناسنامه
راوخ ، كاريكاتورهاي بينظير و ناب سوژههاي اغلب كه برسد نظر به عجيب برايمان شايد _3
آن او با روش اين !مينشانده كاغذ بر خاصي هدف بدون كه بوده او لابيرنتيك خطوط زائيده
.ميرسيد دلخواه نتيجه به وقت اسرع در و راحتي به كه بود شده عجين چنان
بيدرنگ ميكرد خطور ذهناش به كه ايدهاي هر ;ميداد اجازه او به هانس قلم و دست قدرت
لشكر سياهي قولي به و _ سرگردان كاراكتر صداها به بود ممكن سوژه اين حال بكشد ، تصوير به
انباشته هم روي مختلف زواياي از كه اتومبيل ميليونها به يا باشد ، داشته احتياج _
.شدهاند
روستايي يك ;ميديد ميبينيم ، و ديدهايم مشترك طور به همهمان كه چشماندازهايي راوخ ،
تجمعات ، ترافيك ، آسمانخراشها ، كردن ، نطق حال در انتخاباتي نامزد كردن ، هرس حال در
.ديگر بسياري و مجلل ميهمانيهاي جنازه ، تشييع خيابان ، بچههاي شيطنت
مشهود آنها پي و رگ كه جايي تا كند زوم مناظر روي بقيه از بيشتر كه داشت علاقه او اما
و ميريخت فرو او پيش در را اجسام و اجرام ابزار ، اشخاص ، كاذب ابهت كار اين چون !باشد
تاختگاه به را آنها و افتاده جانشان به خود جراحي تيغ با تا ميداد اجازه او به
.سازد مبدل خود نقادانه انديشههاي
توانايي جز دليلي هيچ به ميدهد ، رخ ناگاه به كارهايش در كه وقايعي اثبات براي راوخ ، _4
ميزند ، سنتي بناهاي طاق تزئيني نقوش از او كه برشي.نداشت نياز بافت و سطح خط ، شناخت و
.ميكند مدرنيسم تابعان توسط بلعيدن آماده _ خوشطعم كيك يك عنوان به _ را آن راحتي به
قدرت ، كه ميباوراند ما به ميكند ، پرتاب پيش سدههاي ارتش طرف به او كه نيزهاي
.است فاني و شكننده
_ افق بر حاكم و عمودي خطوط با _ كشيده فلك به سر آسمانخراشهاي پايين در او كه ارقامي
.ميشود متذكر را آنيشان تزلزل مينگارد ، باركد صورت به
طراحاني معدود جزو هست چه هر اما بنامم ، كاردان جراح يا زبردست خياط را او نميدانم
.دارند تصويري مباني از همهجانبه شناخت كه است
دهههاي در اروپايي شده منتشر روزنامههاي اما !ندارم دست در اطلاعي او امروز از _5
.هستند هنر اين به او روزافزون اشتياق و عشق پويايي گواه اخير ،
_ آنها نسبت به كه جهان ، شهير نقاشان تابلوهاي با همطراز گفت نتوان اگر _ راوخ آثار
.ميرسند فروش به كه هستند جهان كاريكاتورهاي گرانترين جزو
|