كنم گريه كشتزار اين در بگذاريد
ميگذرد واقعيتها از جاودانگي
برف گس بوي
الگو بدون شعر
كنم گريه كشتزار اين در بگذاريد
لوركا گارسيا فدريكو آثار و زندگي به گذرا نگاهي
عابدي محمدحسين
نوع كه ميشود سبب موضوع اين و ميكند جلوه واقعيتر و روشنتر تخيل لوركا اشعار در
كند تغيير پيرامون جهان به نسبت انسان نگاه
گناهكار بوده تولدتان شاهد كه سرزميني به خيانت خاطر به را شما من !لوركا گارسيا -"
نوشتههاتان با كه كساني تمام به نسبت و خودتان طبقه به نسبت گناهكار.ميكنم اعلام
.دادهايد فريبشان
مقطع كلماتي با و كرد تكيه ميز لبه به انگشتهايش نوك با.كند تازه نفسي تا كرد مكثي
:گفت
.ننويسيد چيزي هرگز ديگر كه ميكنم محكوم را شما من -
.است شده كوچك عجيبي طرز به لوركا كه داد دست من به احساس اين ناگهان
هرگز؟ ديگر:پرسيد زمزمهوار
!هرگز ديگر بله ، -
صداي و كردم تحمل را سياهش چشمهاي خاموش پرسش.گشت من نگاه دنبال به شاعر ديگر بار يك
!بميرم ميدهم ترجيح:ميگفت كه شنيدم را او
تقاضا را لطفي چنين من از:پرسيد و كرد راست قد نامحسوس نحوي به...[فرماندار]
ميكنيد؟
!بميرم ميدهم ترجيح:كرد تكرار لب زير دوباره شاعر
بعدها.موافقم باشد ، :گفت مهرباني با تقريبا بعد و كرد فكر ثانيهاي چند فرماندار
"!بودهام سنگدلي شخص من كند ادعا توانست نخواهد كسي ديگر
كه وقتي ;شد آغاز مرگش با درحقيقت "لوركا گارسيا فدريكو" پرشور و كوتاه زندگي داستان
.رسيد قتل به گرانادا در جمهوريخواهان مخالفان توسط و داشت سال هشت و سي فقط او
چشم به زندگي از بيش آن حضور شايد كه آشنا آنقدر.بود آشنا چيزي لوركا زادگاه در مرگ
پس مرده شخص اسپانيا در ،...مرگ پذيراي ملت يك مرگ ، ملت":لوركا خود قول به.ميآمد
".دنياست ديگر مردگان از زندهتر بسيار مرگ ، از
تمامي در تقريبا و ميكرد حس خود سر بر را مرگ سياه سايه هميشه اينكه وجود با لوركا
ظلماني ، و تيره شبي در آتشبازي مانند زندگياش اما ميكند ، ياد نوعي به آن از آثارش
زمزمه را مرگ زيرلب ، كه حالي در است لبخند زندگي بود معتقد لوركا.مينمود برجسته
.داشت حضور لوركا زندگي تمام در دقيقا جمله اين و.ميكني
گيتار ، نوازنده آهنگساز ، لباس ، طراح صحنه ، طراح كارگردان ، بازيگر ، لوركا ، گارسيا فدريكو
تحسين كه بزرگ شاعري و مقالهنويس نمايشنامهنويس ، فولكلوريست ، نقاش ، پيانو ، نوازنده
- "گرانادا" حومه در "واكروس فوئنته" دهكده در سال 1898 در برانگيخت ، را خود معاصران همه
چهار تابود بزرگتر همه از او خانواده فرزند چهار ميان در.آمد دنيا به - غرناطه
و بازي به ديگر كودكان مانند نتواند تا شد موجب امر همين و نبود رفتن راه به قادر سالگي
در حقوق رشته در را خود دانشگاهي تحصيلات سال 1915 در.بپردازد كودكانه شادمانيهاي
مادريد به سال 1919 در برساند ، پايان به را آن اينكه بدون اما كرد آغاز گرانادا دانشگاه
مانوئل" تاثير تحت آن ، از پيش كه لوركا.گزيد اقامت مادريد دانشجويان كوي در و رفت
در دانشجويان ، كوي در داشت ، كامل آشنايي اسپانيا عاميانه ترانههاي و فرهنگ با "دوفايا
رافائل خيمهنس ، رامون خوان دالي ، سالوادور بونوئل ، لوييس خورخه مانند بزرگاني كنار
.ميشود آشنا هنري و ادبي نحلههاي و مكتبها انواع با..و آلبرتي
تا گرفته تئاتر از را هنري فعاليتهاي تمام تقريبا مادريد دانشجويان كوي در لوركا
از نشانهاي به او ، شعر حال همه در اما ميدرخشد آنها همه درميكند تجربه موسيقي ،
:مينويسد لوركا درباره خود ، خاطرات كتاب در بونوئل لوييس.ميشود تبديل او حضور
و دلكش بسيار سيمايي درخشانش و تيره چشمان و آراسته كراوات ظريف ، اندام با فدريكو"
تاب آن نيروي برابر در هيچكس كه ميتراويد جذابيتي چنان وجودش از.داشت شورانگيز
بزرگتر من از سال دو و بود آمده دنيا به ثروتمند ملاكان از خانوادهاي در.نداشت مقاومت
تا گذاشت كنار را تحصيل زودي به اما بود آمده مادريد به فلسفه خواندن براي اصل دربود
در اتاقش.شناختند را او همه و شد دوست همه با كه نگذشت چندي.كند ادبيات وقف را خود
.بود شده مادريد ميعادگاههاي محبوبترين از يكي كوي ،
آراگوني اين كه چند هر.كرديم برقرار هم با عميقي دوستي ديدار ، اولين همان از ما
همه -خاطر همين به شايد و - نداشتند مشتركي وجه هيچ آراسته آندلسي آن و نخراشيده
تا سرسبز دشت.ميرفتيم كوي محوطه پشت چمنزار به شب هر.ميگذرانديم هم با را اوقاتمان
به كنارش در.بود فوقالعاده او شعرخواني.ميخواند شعر برايم او و ;بود گسترده افق
آن از تازهتري چيزهاي روز هر كه ميشد گشوده رويم به تازه دنيايي.ميشدم دگرگون آرامي
".ميدميد
قوي تخيل بسيار ، تصاوير با شعري ;ميگذارد نمايش به را عشق التهاب و هيجان لوركا ، شعر
خواننده براي را چيز همه دراشعارش لوركا.است ما ملموس حسهاي از فراتر كه نگاهي و
اجسامي واقعيت باور به را ما او.هستند زنده موجوداتي لوركا ، شعر در اشياء ميكند ملموس
اجرا به را ما خود وجودي واقعيت آن كنار در و ميكند مجبور دارند ، وجود ما اطراف در كه
.ميگذارد
او اشعار در زندگي.ميكند كمك واقعيات و حال زمان درك و باور در را ما او ، شعر درخشش
لوركا ، اشعار در.دارد قوي حضوري نيز مرگ كه همچنان ;ماست روزمره زندگي از درخشانتر
نسبت انسان نگاه نوع كه ميشود سبب موضوع اين و ميكند جلوه واقعيتر و روشنتر تخيل ،
ترجيح خودمان واقعي دنياي به را لوركا تخيلي دنياي ما.كند تغيير پيرامون جهان به
عالمي در لوركا گويي ،"ماه ماه ، ترانه" شعر درببريم پناه آن به ميخواهيم و ميدهيم
خيالي ماه كه گونهاي بهميكند دگرگون ماه از را ما تصور كلماتش ، سيل و است ديگر
.است واقعي ماه از سحرانگيزتر چون ميدهيم ترجيح خودمان واقعي ماه به را لوركا
و كيتس كولريج ، بريتانيايي شاعران به را او كه ميشود سبب لوركا شعرهاي نامتعارف كيفيت
"نيويورك" از او توصيف.نيست زيبا هميشه لوركا تخيلي دنياي ولي ببينيم نزديك بليك ويليام
:دارد همراه خود با را حقيقت تلخيهاي تمام ،
هستند وحشتناك آنقدر لوركا تصاوير.ميدهد آمريكا از تازهاي ديد ما به توصيف همين و
.درميآورند تصور به شدن غرق حال در كشتي مانند را آمريكا جامعه كه
.ميكند نيويورك به سال 1929 در كه سفري در لوركا
گاوباز ايگناسيو ، .ميكند همراهي را او "مخياس سانچس ايگناسيو" دوستش نيويورك ، سفر در
گاوبازي ميدان به دوباره كنارهگيري سال هفت از بعد سال 1934 در بعد سال چند مشهور
ايگناسيو كه هنگامي.خورد خواهد رقم او مرگ كه بود كرده احساس دقيقا لوركا.برميگردد
او مرگ مانند من مرگ ميگويد دوستانش از يكي به لوركا ميشود ، كشته گاوبازي ميدان در
تارهاي فقط كرد چه هر اما.داد انجام مرگ از فرار براي توانست كاري هر او.بود خواهد
خود مرگ با دقيقا كه است توصيفي اين و كرد محكمتر را آنها و تنيد خود دور به بيشتري
.است منطبق لوركا
محبوبترين و مشهورترين از يكي بيگمان سرود ، ايگناسيو رثاي در لوركا كه شعري
.است جهان مرثيههاي
آواز شعرخواني ، وسيله به نيويورك در اما ميدانست كم خيلي انگليسي لوركا اينكه وجود با
نيز آرژانتين در او تئاتري موفقيت.كرد جلب خود به را بسياري نظرهاي پيانو نواختن و
نژاد از نويسندهاي توسط آمده دست به موفقيت بزرگترين عنوان به آن از نرودا كه بود چنان
داخلي جنگ از پيش ماههاي از شديدي نوستالژي با نرودا بعد سالها.ميكند ياد ما
با را روزها آن و ميكند ياد زندگياش روزهاي بزرگترين عنوان با مادريد ، در اسپانيا
تجربه آن از پيش اسپانيا ، هرگز كه چيزيميكند توصيف اسپانيا خلاقه زندگي درخشان تولد
شعري كتاب مشهورترين سال 1928 در.ميدرخشيد همه از بيش لوركا ميان آن در و بود نكرده
شعر موفقيت اوج را "كولي ترانه" ;ميشود منتشر است شده نوشته اسپانيايي زبان به كه
.ميدانند لوركا
جنسي ، زندگي مذهبي ، زندگي ;است كرده جلب بسيار را محققين توجه لوركا درباره چيز چند
.او مرگ و اجتماعي زندگي
نمايش يك آگوست 1931 ، در 19.است كرده جلب خود به را محققين نظر همواره لوركا مرگ
نمايش اينميرود صحنه روي به "بگذرد سال پنج كه وقتي" عنوان با لوركا از اتوبيوگرافي
به وابسته فاشيست يك سال 1936 ، در كه بود آن از پس سال پنج درست و بود محور مرگ شديدا
.ميگذارند نشان و بينام قبري در را او بدن و ميكشد را او مرگ ، جوخههاي
در مكزيكو در بايد باشد ، اسپانيا در اينكه جاي به لوركا اسپانيا ، داخلي جنگ آغاز در
او اما.ميبرد صحنه روي به را خود نمايشهاي"خيرگو مارگاريتا" محبوبش هنرپيشه كنار
به گرفت تصميم يافت افزايش مادريد در نظامي خشونتهاي وقتيبود دودل اسپانيا ترك در
.برود گرانادا به مكزيكو جاي
اتفاقات گفت او به بونوئل حتي.نكند كاري چنين كه شد اخطار دوستانش توسط او به بار چند
به داد ترجيح لوركا اما.است امنتر تو براي مادريد ;بمان اينجا ميدهد ، رخ وحشتناكي
سيويل گارد ترانه" شعر سرودن خاطر به فاشيستها ، از گروهي توسط آنجا در.برود گرانادا
و محاكمه بود ، شده گفته سخن سيويل گارد شبهنظاميان وحشيانه رفتار از آن در كه "اسپانيا
:ميدهد شرح را او كشتن و محاكمه طريقه بعد مدتها او قاتل.شد محكوم اعدام به
دست به كه را صليبي روزهاش ، چند ريش و كثيف رخساره با رفت ، پيش من اشاره به كشيش"
:گفت شاعر به شتابزده و تند لحني با و برد نزديك داشت
!كن اعتراف -
چه؟ به -
.ميخواهد دلت چه هر به -
صدا به را گلنگدنهاشان سياه گروه افراد من سر پشت.زد كناري به دست با را او لوركا
را او كه هنگامي از بار نخستين براي.بگيرم تصميم كه بود من نوبت ديگر حالا.درآوردند
!بدو ياالله ، :گفت دادم قرارش خطاب مورد "تو" لفظ با بودم ديده
!بدو گفتم:زدم فرياد و راندم جلو به را او.كرد نگاهم سردرآرد من منظور از اينكه بدون
!كجا به:پرسيد.بود شده سفيد گچ مثل رنگش
.جلو به راست جلو ، به:گفتم
متر بيست پانزده و گذاشت دو به پا ترحمانگيزي نحو به و ناشيانه.هميشه مثل.كرد اطاعت
.ايستاد افتاده نفس از آنطرفتر
!ياالله !بدو !بدو -
.بود عاري حيات از مجسمه يك مثل.درآمد حركت به دوباره آويزان دستهاي با او و
!آتش:دادم فرمان
.تپيد خود به خرگوشي مثل.كردند شليك طرفش به پشت از افراد و
به.بود باز باز هنوز چشمهايش.بود سرخ خاك و خون غرق صورتش شدم نزديك او به وقتي
هنوز":گفت شنيد ميشد زحمت به كه صدايي بابزند لبخندي ميكند سعي كه رسيد نظرم
"!زندهام
سياست اهل فعال طور به هرگز اگرچه.است اسپانيا ادبيات شده ترجمه شاعر بزرگترين لوركا
پيشبيني كه گونه آن ميآمدند شمار به او آرمانهاي از آزاديبخشي و دموكراسي اما نبود ،
هنوز گفت خود حيات لحظه آخرين در كه گونه همان و نيافتند را جنازهاش هرگز بود كرده
.است زنده
فرياد
باد در
.ميگذارد جا به سروي سايه
[.كنم گريه كشتزار اين در بگذاريد]
شكسته هم در چيزي همه جهان اين در
.است نمانده باقي هيچ خاموشي جز به
[.كنم گريه كشتزار اين در بگذاريد]
را بيروشنايي افق
.است گزيده دندان به جرقهها
بگذاريد گفتم ، شما به]
كشتزار اين در
[.كنم گريه
ميگذرد واقعيتها از جاودانگي
آجورلو سعيد
نويسندگان براي كمتر كه طلايي فرصتي بود ، تاريخي موقعيت يك ايراني نويسندگان براي جنگ
آدمهاي ببينند ، نزديك از و كند لمس را جنگ بتواند خود دوران و عصر در كه ميآيد پيش
...و اتفاقهارا را ، رفتارها را ، موقعيتها را ، جنگ
و دهد قرار استثنايي موقعيتي در مينويسند كه را آدمهايي ميتوانست نظر اين از جنگ
و تولستوي از تنها نههمينگوي ارنست يا و تولستوي لئون چون شوند پيدا نويسندگاني
و نيامدند وجود به نيز بزرگان اين ادبي قامت نيمه در نويسندگاني بلكه نيست خبري همينگوي
چون كارگرداني سينما در برعكسنداريم درخشاني نويسنده جنگ ادبيات در ما متاسفانه
.باشند داشته توجه قابل درخششي توانستهاند ملاقليپور و درويش حاتميكيا ،
.نيست بيدليل جنگ ادبيات عرصه در بزرگ نويسندگان غيبت
درست نسبت برقراري عدم.بوده روبهرو متعصبانه و جدي معضل يك با همواره جنگ ادبيات
.است جنگ نويسندگان آشيل پاشنه اينجا اجتماعي ، پديدههاي و جنگ ميان
تاريخي واقعه يك به فقط را جنگ مهم ، عنصر اين نكردن لحاظ و زمان از جنگ نويسنده دوري
موقعيت انگاشتن مهم و زمان در آن شدن جاري كه حالي در آرشيو ، در ميماند و ميكند بدل
.را اخلاق و فداكاري و مردانگي ، عشق و ايثار روح ميدارد ، نگاه زنده را جنگ روح جامعه ،
آن با رزمندگان كه مختلفي عناصر بر باشد مبتني بايد جنگ نويسندگان نگاه رو همين از
اوقات بعضي دنيا به بيتعلقي كه كنيم قبول و بود هم ترس شجاعت ، اوج در.ميكردند زندگي
به ميل و داشت وجود قطعا كه ترديد و شك و ميرفت ميان از خانواده براي دلتنگي با
.كند نگاه وجهي چند بايد جنگ نويسنده بگويم اگر بهتر.ايمان حال عين در و بازگشت
خلق جنگ ادبيات ماندگاري.دارند دوست را آن كه بنويسند آدمهايي نبايد هميشه را جنگ
حق اينشود داده همگان به فرصت و مجال كه ميگذرد بانشاط و آزاد فضاي از بزرگ آثار
اين شايد البته و بنويسند بزرگ و تاريخي واقعه اين از كه است نويسندگان تمام طبيعي
.ميشود محسوب جنگ ادبيات اما نباشد هم ايدئولوژيك و طرفدارانه نوشته
حق اينبگيرد رونق جنگ ادبيات تا بنويسند جنگ از و بردارند قلم بايد هم جنگ منتقدان
.مخالفان حتي شد قائل هم ديگران براي بايد را
ميسازند جنگ فيلم فقط كه هستند دستهاي.برميخوريم مشكل اين به هم سينما در ما البته
و زمان عنصر او است ، حاتميكيا آنها شاخص كه ديگر عدهاي و هستند قهر زمان با و
.ميكند لحاظ هم را اعتراضها و اجتماعي چالشهاي
.است بهتر ادبيات از وضعيت اما ميشود ديده كمتر يا و ندارد وجود سوم دسته سينما در اما
هم آنها بودن بلكه !هرگز ببرند ، سوال زير را جنگ كه دليل بدين نه باشند بايد دسته اين
هم و ميگذارد باز خواننده انتخاب براي را فضا هم و ميشود آنها واقعي حس بيان باعث
.كنند توجه اجتماعي چالشهاي و زمان به تا مياندازد تكاپو به را مقدس دفاع طرفداران
رفتارهاي در واقعنگري از دوري داشته وا ركود به را ما جنگ ادبيات كه ديگري آفت
.است عراقي نيروهاي و خودمان بچههاي
در.جنگيدند ما برابر در كه بودند آدمهايي آنها بالاخره.ننوشتيم عراقيها از وقت هيچ
از جاودانگي راز.است بوده واقعنگري از دور هم ايراني رزمندگان به نگاه مقابل
كه شد ديده ايراني جوانان از عجيبي و پيچيده رفتارهاي چنان جنگ در.ميگذرد واقعيتها
باورپذير آيندگان براي رفتارها اين زماني اما ديد ، نخواهد را آن مانند كسي سالها تا
و بگويد را جنگ آدمهاي رفتار بايد بلكه.نباشد روايتگر فقط جنگ نويسنده كه ميشود
.بنويسد را بينظير اتفاقهاي آن و كند تحليل
برف گس بوي
فورنيه آلن داستاني جهان به نگاهي
يزدانيخرم مهدي
و انقلابها آبستن كه قرني آغاز در.است يادماندني به سالهايي بيستم ، قرن نخست دهه
زندگي تاثيرگذار انگاره يك بهعنوان نيز ادبيات.بود منحصربهفردي اجتماعي رويكردهاي
هنري و فرهنگي مراكز مهمترين از يكي بهعنوان فرانسه.ميكرد بازسازي را دوره آن انسان
بديع تلقي ميكوشيدند هريك كه بود متفكريني و آثار مكاتب ، تولد و مرگ شاهد معاصرش جهان
يعني خود سرسخت حريف مقابل در رمانتيسم.بكشند تصوير به را بودنش و انسان از جديدي و
قرن ادبيات و هوگو محور بورژوا آراي به ناتوراليستها و زولا و ميشود محو سمبوليسم
و ميكند مطرح جهانشمول سبكي بهعنوان را خود آرام آرام رئاليسمميبرند حمله نوزده
و هنر از افلاطوني تلقي آمدن سر به با دوران اين درمينويسد متفاوت دنياي از پروست
ابزارهاي از استفاده با ادبيات هنري ، زيباييشناسي باب در كانت و هگل آراي شكست همچنين
مطرح را پيرامونش عناصر تمام علاوه به انسان يعني معاصرش جهان اجتماعي دغدغه خود ، دروني
به و كرده نقد را اشرافي ادبيات نام به جوي انقلابي ، سياقي و سبك با فرانسه.ميكند
دوران و مينويسد ميگويد ، شكست و نكبت مرگ ، مانند تابوهايي از كه روانكاوانه نگاهي
متلاطم دوره اين چهرههاي تاثيرگذارترين از "فورنيه آلبن هانري"ميكند آغاز را جديدي
گذارد ، باقي را نامهها از مجموعهاي و رمان يك تنها كه خود كوتاه عمر عليرغم او.است
را "شاعرانه" رمان نام به جرياني ناخواسته و كند آغاز را روانشناختي رمان هياهوي توانست
شاعرانه سمبوليسم نوعي تلفيق با سال 1913 در "بزرگ مون" رمان نوشتن با او آورد وجود به
و هارموني متداولش و آشنا مولفههاي عليرغم كه نمود پايهريزي را جديد اثري رئاليسم با
پل مانند شاعراني از تاثير با او.ميكرد پيشنهاد تغزلوار رمان براي جديدي ساختمان
"ناتوريسم" مكتب پايهگذاران از كه ژام فرانسيس مانند نويسندهاي و رمبو آرتور والري ،
نوشتن ديكتاتوري نوعي و مكتبگرايي از ميكوشد كه رماني نوشت ، تلفيقي رمان يك بود
متوسطه تحصيلات اتمام از پس او.شد متولد فرانسه در م.سال 1886 در فورنيه آلن.بگريزد
و جدي نگاه بيانگر همعصرش نويسندگان با او مكاتبههاي كه طوري به.آورد روي نوشتن به
يعني رمانش تنها انتشار با سالگي سن 27 در و م.سال 1913 در وي.است ادبيات به او بكر
اول جهاني جنگ آغاز با.آورد وجود به فرانسه ادبي جامعه در را كوچك انقلابي بزرگ مون
جنگ جبهه در م.سال 1914 در يعني جنگ نخست سال همان در و گرديد اعزام جبهه به فورنيه
جالب خود نوع در كه است شده منتشر نيز او مكاتبات مجموعه بزرگ ، مون از غير به.شد كشته
ترجمه سال 81 در پروست مارسل مترجم "سحابي مهدي" را رمان اين.ميآيد حساب به خواندني و
.است بوده آن ناشر مركز نشر كه خواندني و كمنقص ترجمهاي.كرده چاپ و
تصوير گونه اين خواهرش به نامهاي در بزرگ مون رمان نوشتن فورنيه:مدرن دغدغههاي (1
داستان.مينويسم نامهاي گويي تو كردم ، داستاني نوشتن به شروع سادگي به":ميكند
كه است سادهاي بسيار عاشقانه داستان رمان ".باشد من خود زندگي ميتوانست كه سادهاي
روستاهاي از يكي در معماگونه و مرموز عشقي.است شده روايت راوي من ديد زاويه با
نوجواني راوي.دارد همراه به را تاثيرگذار و تراژيك پاياني آخر در كه فرانسه دورافتاده
آن كنار در كه عشقياست زيبا دختري به "بزرگه مون" يعني دوستش عشق روايتگر كه است
خود كلاسيك گرهگشايي با پايان در و ميكند روايت را خودش خاص گرههاي با ديگر داستاني
بيانگر و حاوي را رمان اصلي ، مقوله سه رمان اين خوانش درميگذارد تنها را خواننده
ديد زاويه از فورنيه استفاده مولفه نخستين.ميكند داستاني روايت در جديد مدرنيسم نوعي
با "سورل" يعني راوي اينميآمد شمار به جديد نگاه يك دوران آن در كه است راوي من
احساس پنهان لايههاي ميكوشد تصويري حال عين در و گزارش زبان نوعي از استفاده
كنش يك از غير به و دارد كمرنگ نقشي رمان حوادث در او.كند گزارش را داستان شخصيتهاي
به "منفعل" راوي يك توضيح اين با او.است پرداخته خود عاشقانه داستان روايت به تنها مهم
..و مكان و آدمها از اطلاعرساني نقش تنها دوره آن كلاسيك رمان در كه راوي.ميآيد حساب
او از و ميكند پنهان خود درام دغدغههاي پشت در را راوي اين فورنيه.داشت برعهده را.
جهانبيني اثر پايان با اما.ندارد رمان حوادث در مهمي نقش گويي كه ميسازد مرموز شي يك
را او راوي ، گذاشتن تنها و خود داستان صحنه كردن خالي با او.ميشود آشكار نويسنده مدرن
از يك هيچ در راوي كه عشق فروخورده احساس.ميكند معرفي اثر اصلي قهرمان مثابه به
خود درون كردن پنهان با فورنيه راوي واقع در.بود نكرده آشكار را آن رمان متعدد فصلهاي
برعكس او.ميدهد وام اثر آدمهاي تكتك به را خود شخصي دنياي انسانياش ، عقدههاي و
.ميكند فضاسازي را پرشور وقايع اين خاصي زيركي با بلكه نيست اتفاق آفريننده كلاسيك تلقي
نتيجه مييابيم پايان در كه اندوهي.ميبخشد تلخ اندوهي رمان ، فضاي به او ديد دريچه
ساخت واسطه به و رمان در خود جايگاه علت به راوي اين.است او شخصي روان ساختن پنهان
روانكاو ، قصه نوعي به اعتقاد با فورنيه اما.است قصهگويي به ناچار اثر كلاسيك كاملا
.نميدهد داوري اجازه او به و ميگذارد تنها داستان دروني اجزاي تكتك مقابل در را او
در.ميگردد راوي رواني گرهگشايي موجب كه ميشود تبديل تلخ اندوهي به پايان در كنش اين
را خوانش استراتژي و كرده معطوف داستان ديگر شخصيتهاي به را خواننده توجه فورنيه واقع
براي ابزاري به را خود راوي او ترفند اين با.ميكند بنا داستان فرعي پلاتهاي پايه بر
از بار نخستين براي راوي كه جايي.ميكند تبديل اثر پنهان قهرمان به آخر در و قصهگويي
نوعي به رسيدن براي تلاش فورنيه تلاش دومينمييابد پايان رمان و مينويسد خود درون
داستان ميگيرد ، صورت پايان در كه گرهگشاييهايي تمام وجود با.است بيپايان تعليق
.ميمانند باقي خود پرتناقض جهان در بزرگ مون و راوي و نميشود تمام
دارد ادامه
الگو بدون شعر
آزرم محمد
ميگيرند خود به متضادي معناهاي چنان گاهي شعر ، امروز وضعيت در رايج مفاهيم و اصطلاحات
و اصطلاحات اين از كه هم را جايگاهي و ديدگاه بايد ناچار آنها دريافت و درك براي كه
و شعر مجامع از برخي در كه است مدتي.كرد محسوب معنا از بخشي ميكند ، استفاده مفاهيم
شعر آينده كه هستيم ادبي پيشگوهاي ظهور شاهد مطبوعاتي ، تريبونهاي و ادبي نهادهاي نيز
توضيح آنها معناهاي كردن معكوس با اما اصطلاحات اين كمك به نيامده ، هنوز سالهاي در را
.ميكنند توجيه شما ، روي پيش متن باور به هرچند ميدهند ،
از جالبي تعريف اخيرا رسمي شعر گفتمان پيشگوهاي كه است مواردي از "تجربي شعر" اصطلاح
به كه است شعري تجربي شعر تعريف ، بنابراين.دادهاند ارائه شعر ، آينده كردن رصد براي آن
مختلف لايههاي در نو راههاي تجربه به وافري ميل همواره كشور ، اجتماعي شرايط از تبعيت
.دارد خود
از رسمي شعر گفتمان كه است تعريفي همان نيست ، تجربي شعر تعريف حقيقت در تعريف اين
تعهد اين.ميكرد اعلام آن به را خود پايبندي متعهد ، شعر عنوان تحت قبل دهه چندين
آن از بيرون در شعر ، در خود تعهد بيان براي شاعران كه بود شده باعث شده ، تعريف و بيروني
ايدئولوژي تسلط از ناشي خود كه زيسته تجربه يا عملي تجربه اين.بزنند عملي تجربه به دست
انديشه و تفكر خود و بود گرفته صورت آن از كه خوانشي دليل به بود دوران آن تفكر بر حاكم
نميكرد كمكي آن در تجربه و شعر به تنها نه ميداد ، قرار تجربه حوزه از بيرون را انساني
شد شاعراني از بسياري نابودي باعث كه زودگذر ، مصرف تاريخ با ميساخت وسيلهاي آن از و
زندگي آن با و كرده تجربه شخصا بايد را اجتماعي ناهنجاريهاي همه ميكردند تصور كه
طي كشور اجتماعي شرايط كه كرد يادآوري رسمي شعر گفتمان به ميتوان گذشته ، اين از.كنند
از هم رسمي شعر گفتمان كه حالي در گذاشته سر پشت را بسياري تغييرات گذشته دهه دو از بيش
ثابت و ساكن خود شعرهاي بنيان در هم و گذشته اجتماعي بنيادين دگرگونيهاي اين كنار
نيما" پيروان را خود كه رسمي شعر گفتمان سوي از ادعايي چنين طرح بنابراين.است مانده
شاگردان و نيما شعر و ديدگاهها خوانش با بعدها كه _ ميخوانند او شاگردان و "يوشيج
بيان آنها بيانگراي شعر آنچه به توجه با _ كرد خواهيم بررسي هم را ادعا اين او مشهور
با كه بناميم تجربه شعر در را چيزي كه نيست پذيرفتني.نيست پذيرفتني وجه هيچ به ميكند ،
صورت گذشته سالهاي در متفاوت شعرهاي از هريك در كه تجربهاي به نسبت فاصله بار چندين
.ميگيرد قرار گرفته ،
.باشد بيرون جهان تجربههاي بيانگر كه شعري نه است ، زباني تجربههاي شعر "تجربي شعر"
اجراي.است شعر دروني اجراهاي بر تاكيدي.نيست خود از بيرون واقعيت بازنمايي بر مبتني
جدايياي و تفكيك هيچ كه گونهاي به شعر زبان در زبان ، خود با است ، زباني تجربههايي
.شد قائل نميتوان تجربه و اجرا شعر ، بين
دو از هريك به ميتواند كه "خطا" و "درست" بين است مسئلهاي بيرون جهان در تجربي امر
شكل بر و نيست قبلي الگوي هيچ بر مبتني كه آنجا از شعر در تجربي امر اما.شود منجر سو
در ديگر بيان به.ميگيرد قرار خطا يا درست معمول مفهوم از فراتر است ، استوار خود گرفتن
است ممكن آنچه است ، نظر مد شعر متن جهان از آن جداناپذيري و تجربه اجراي كه تجربي شعر
آن بودن درست و آن بين تمايزي و است تجربه اجراي از بخشي شود ، تلقي خطا بيرون جهان در
بودن خطا اجراي امروز ، تجربي و متفاوت شعرهاي از يك هر در گفت ميتوان حتي.ندارد وجود
.است درست _ مسئلهاي هر درباره _ ميشود تصور خطا كه هرچه
نيست قرار نميكنند ، پيروي قبلي الگوهاي از اگر كه هستند متفاوتي شعرهاي تجربي ، شعرهاي
.شوند تبديل ميشوند ، نوشته آنها از پس زماني نظر از كه شعرهايي براي الگوهايي به خود كه
شعرهاي يكنواخت رويكرد به نسبت انتقادي هم تجربي شعرهاي از هريك دليل همين به
بر تاكيد با هم و ميكنند تخطي آن قوانين از و رسمياند شعر گفتمان بيانگراي
به.دارند انتقادي موضعي خود به نسبت آن ، در زباني تجربه اجراي و شعر تفكيكناپذيري
اگر.ميدهند قرار پرسش مورد را خود مدام متن ، زباني قراردادهاي تغيير با كه گونهاي
انتقادهاي و پرسش اين خود ميگيرد ، قرار پرسش مورد شعر ادامه در زباني تجربه يك اجراي
پيروي عدم كه است اين شد يادآور ميتوان كه ديگري نكته.شعرند اجراهاي از بخشي نيز بعدي
هريك به متفاوت ، و تجربي شعرهاي از هريك توسط آنها ، قوانين از تخطي و قبلي الگوهاي از
و دهند ارائه گوناگوني اجراهاي قبلي قانون هر از تخطي هر از كه ميدهد امكان آنها از
گذشته ، تجربههاي تكرار جاي به و نيست خاصي فرمول داراي كه آورند پديد زباني تجربههايي
.ميسازد تجربه آن از حال زمان در و ابتدا از جديد ، اجرايي
همواره كه چرا شود ، متوقف آينده اميد به نبايد پيداست نامش از كه گونه همان امروز شعر
پيشگويي.رفت خواهد فراتر ميكشيم ، را انتظارش كه آيندهاي از حتي بودن ، حال زمان در
شما ، روي پيش متن باور به نيست حال زمان دريافت به قادر كه گفتماني سوي از شعر آينده
.شود تلقي جدي نميتواند
|