واهمههايهيچ
ديگر وقت هيچ شايد
هنگكنگ شعبه:تارانتينو كوينتين
خلاقيت بدون جذابيتي
كودكي پايان
واهمههايهيچ
سجادي محمدعلي ساخته اثيري فيلم به نگاهي
تاجيك امين
فيلم اين از گوشههايي كه چرا بدانيم "وحشت" ژانر به متعلق را فيلم حتينميتوانيم ما
كلي درونمايه بر تحميلي بيشتر كه هستند غيرحرفهاي حدي به دارند اشاره گونه اين به كه
ميآيند حساب به فيلم
بيتجربگي از ناشي يا باورها و ترسها.است گذشته كه مدتهاست آشنا چيزهاي از ترس دوره
باور محصول لرز و ترس.(هستند يكي درواقع دو هر كه) تازگي از برخاسته يا هستند
كه همانطور.بزرگسالي شگفتزدگي يا است كودكي زمان يا هم آن دوران و ناشناختههاست
ميكشند ، آشوب به را زندهها دنياي كه خبيثي ارواح و جادوگر و ديو از بود پر ما كودكي
با و بسازد خودش براي جديدي ارواح و ديوها تخيل ، مدد به ميتواند هم ما بزرگسالي دوران
قصهها ترتيب اين به.بزند محك را باورهايش دوباره خودساخته ، محصولات اين از شناخت عدم
به كه دستسازي جديد موجودات عرضه براي ميشوند محملي (روياگونه تلاش اين عملي صورت)
.ميكنيم دعوتشان خودمان دنياي
همان به درست.دارند را خودشان چارچوبهاي ديگر قصههاي همه مثل هم وحشتناك قصههاي
در و است شده ارائه تخيل توجيهپذيري اصل مهمترين تخيلي ، - علمي قصههاي در كه صورتي
بودن بيگانه موضوع مهمترين ترسناك ، قصههاي در مخاطب ، خنديدن اساسي اصل هم طنز قصههاي
تنها نه ميبينيم ، "اثيري" در كه چيزي امااست مخاطب ترس نتيجه در و رخدادها و اشخاص
هم نخنما و پوسيده الگويي به تكرار فرط از بلكه ندارد ، ما براي عجيب و بيگانه تصويري
در را تصوير همين اگر شايد (!ميشود ديده هم روح زن چهره گريم در كه چيزي) است شده بدل
باعث ميديديم ، (دارد تعلق آن به شخصيتپردازي گونه اين كه زماني) صامت فيلمهاي دوره
به بيگانه پديدهاي خود اندازه به متحرك تصوير كه بود زماني اين كه چرا ميشد ، ما وحشت
را بزرگ وحشتهاي ايجاد ظرفيت شده ، ارائه تصاوير عرضه در بيگانگي كمي فقط و ميآمد حساب
.ميآورد وجود به
فيلمهاي دسته به متعلق را فيلم نميتوانيم حتي ما اساسا كه است اين مهمتر مسئله ولي
محدود ، حدي به دارند ، اشاره گونه اين به كه فيلم اين از گوشههايي كه چرا بدانيم ، "وحشت"
چهره.ميآيند حساب به فيلم كلي درونمايه بر تحميلي بيشتر كه هستند غيرحرفهاي و ساده
سينماهاي سردر پوستر ;نميشود كسي وحشت باعث است مرده يك روح ظاهرا كه زني شده سفيد
گوشهاي به مخفيانه را نگاهش وحشتزده زني بياوريد ، ذهن به را "اثيري" دهنده نمايش
قصههاي كلاسيك ارواح شبيه كه ظاهري با ما عجيب موجود تصوير ته در و كرده معطوف نامعلوم
تعقيب را زن اين گويا است ، استريپ كميك داستانهاي هجوآميز نمونههاي و وسطي قرون
رساندن براي نه روح ، !چيست براي تعقيب اين نميفهميم كه اينجاست موضوع اما.ميكند
او شرارتبار حضور حداكثر.ميدهد بروز خود از غريب رفتاري نه و ميدهد انجام كاري دختر
چشمهاي رنگ تغيير) ميكند حلول شده هيپنوتيزم دختر وجود در مثلا كه است جايي فقط هم
وهمي به بيشتر سو يك از روح اين وجود.(قضيه اين بر است اصراري روح چشمهاي رنگ به دختر
راهنمايي مثل ديگر سوي از و (روانكاوانه موضوعي) كرده خود گرفتار را دختر كه ميماند
بگشايد خانواده در جديد دختري حضور مدد به را مهر به سر معمايي كه ميشود ظاهر خاكي غير
باقي سطحي برداشتهاي و ابتذال حد در بيشتر هم اول مورد همين در اما.(پليسي موضوعي)
و ميشود روبهرو روح با دستشويي در دختر كه جايي.روانشناسانه برداشتهاي تا ميماند
.ميشود زمين پخش جامد جسم تكه يك مثل درست بياوريد ، ياد به را ميكند غش ترس از
مثلا كه موقعي با كنيد مقايسه را آن و نكنيد فراموش هم را مادرشوهر و شوهر عكسالعمل
به بعد !بدهند آب گلدان يك به يا و كنند جابهجا زمين روي از را نردبان يك ميخواستند
تا گرفته سرماخوردگي و زنان بيماريهاي از كه ميرسيم فاميل كاره همه دكتر معالجه
دختر به تكراري جمله چند اول.ميدهد انجام هم با را همه..و هيپنوتيزم و روانشناسي
بعد ميبرد ، فرو مصنوعي خواب به را دختر است چگونه نيست معلوم كه روشي با بعد و ميگويد
.ميافتد اتفاق دختر شدن خوابنما نهايت در هم
فيلم در گرهاي نه اساسا.ندارد يكي اين از كمي دست باز هم پليسي موضوع يا دوم مورد
بر كه دارد كتاب و بيحساب رازگونگي يك چيز همه ;ميشود گشوده هست اگر نه و دارد وجود
دنياي به حالا كه ميبينيم را آن روح ما و مرده زني.است گرفته شكل پوچ و هيچ سر
و فيلم معماهاي اما.كند معرفي را مرگش مقصر ظاهرا تا است بازگشته زندهها
همه.آمد كنار آنها با نميتوان اصلا كه سادهاند و بيپايه قدري به آن گرهافكنيهاي
قاتل تا ميكند حلول دختر جسم به روح ميرود ، جلو پوچ و بيهوده كاملا منطقي براساس چيز
با فيلم پايان نزديك تا كه است چيزي تمام اين و) دختر پدرشوهر يعني كند ، معرفي را خود
به كه عمو سوي از بوده توطئهاي هم همين كه ميفهميم بعد اما(ميشويم روبهرو آن
بايد چرا است بيگناه كه پدري حساب اين با) است شده القاء دختر به دكتر هيپنوتيزم وسيله
ساكت مورد اين در ميكند ، افشا را حقايق قدر اين كه روحي اين حالا و كند سكته ترس از
دختر كشاندن با كه ميكند پيدا وسيعتري ابعاد عمو پيچيده توطئه ترتيب اين به (ميماند؟
افسانهاي راهنماي يك مثل روح باز اما ميرسد ، نقشه انتهاي به شمال ويلاي به شوهرش و
حل بماند ، باقي فيلم كننده سرگرم جنبه تنها عنوان به بايد كه را معمايي و ميشود حاضر
فيلم براي اتفاق بدترين هنگام همين در درست ولي.ميدهد نشان را دفنش محل و ميكند
سر بر جدال و جنگ همه اين پس.است نشده كشته هم عمو دست به حتي زن كه ميفهميم:ميافتد
دكتر كند ، مخفي را نكردهاش كار ميخواهد عمو ميميرد ، نكرده كار ترس از پدر بوده؟ چه
همين براي (!است سمندر اسمش كه) پسرميكند بياساس توطئه اين ابزار به تبديل را خودش
.ميكند خودكشي پوچ و هيچ مجموعه اين بر پاياني نقطه عنوان به هم عمو و ميشود كشته هيچ
تمام در بلكه ميخورد ، چشم به كه نيست داستان موضوع و افكنيها گره در فقط بودن سطحي
تعجب موقع مثلا) آنها بازي و بازيگرها كلامي شوخيهاي از.است دوانده ريشه فيلم اجزاء
سمندر شخصيت با ارتباط در كه چيزي تنها.شخصيتپردازيشان تا گرفته (...يا كردن
ديدهايم ، درست را شغلياش فعاليت نه.مذكر قالب در است شخصي او كه است اين ديدهايم ،
موجود همين دفعه يك بعد دارد ، همسرش با كه رابطهاي حتي نه و را احساسياش عملكرد نه
(!است نقاشي حرفهاش كه كسي براي قلممو و بوم خريدن با) ميكند غافلگير را همسرش مذكر
مونث موجودي هم او ندارد ، بهتري وضع هم دختر !...و ميكند درست ماهي كباب او براي
.كند برقرار رابطه مونث روح با بتواند تا شده توجيهي او جنسيت و ميكند غش گاهي كه است
يك:شناختهايم را آنها ما كه ميشناسند را همديگر اندازه همان درست زوج اين مطمئنا
.همين فقط مونث ، يك و مذكر
نه و دارد وجود آمدنش براي دليلي نه روح فيلم اين در برگرديم ، روح مسئله به دوباره اما
كارهاي دليل به آدمهايي شدن كشته آن نتيجه تنها.ميبرد پيش از چيزي آمدن اين
!است نهيليستي صددرصد فيلمي ،"اثيري" جهت اين از.است نكردهشان
ديگر وقت هيچ شايد
معتمدآريا فاطمه بازيهاي به نگاهي
كمانگري بابك
در را بازيگر زن الگوي معتمدآريا ، فاطمه كه نميگذرد هنگام آن از زيادي مدت شايد
يك به ميخواستيم هرگاه كه آورد وجود به شرايطي خود براي و كرد دگرگون ايران سينماي
ميچرخيد سو آن به اشاره انگشت كه كساني از يكي بپردازيم ايران سينماي در متفاوت بازي
كه را فيلم اول زن شخصيت درونمايه توانست "هميشه براي بار يك" با او.بود معتمدآريا
تصوير زمان ، همان از تقريبا و دهد ارائه باورپذيري شكل به است خاصي حساسيتهاي دچار
مختلف سكانسهاي در او كه ديالوگهايي.كرد حك تماشاگران ذهن در را خود بازي فرماليستي
را تماشاگر بياختيار كه ميكرد زمزمه تماشاچي گوش در را متفاوتي صداي ميكرد ادا فيلم
.ميانداخت جهان سينماي مطرح بازيگران ياد به
و سينما بزرگ بازيگر _ تسليمي سوسن جايگزين را او كارشناسان از بعضي بعدها كه جايي تا
اما.ميسنجيدند او با را آريا معتمد قابليتهاي بعضي و ميپنداشتند _ ايران تئاتر
خالي جاي مقداري بشود ايران سينماي در تسليمي نبود هنگام در است ممكن كه است اين واقعيت
دو اين بازي جنس اساسا ولي كرد پر آريا معتمد مثل مستعد اما معدود بازيگر چند با را او
- كارنامهاش بازي بهترين شايد - معتمدآريا موفق بازيهاي از يكي.دارد تفاوت هم با
به مخملباف پرسروصداي ساختههاي از يكي كه فيلم.است هنرپيشه فيلم در سيمين نقش ايفاي
هنرپيشه.برانگيخت را هنري محافل مختلف واكنشهاي نيز اكران زمان در ميرود ، شمار
بازيگر يك همسر حقيقت در كه سيمين شخصيت و ميرفت شمار به بازيگري حرفه براي مرثيهاي
.ميبخشيد هويت را خود معروف همسر دوم بعد بايد كه بود كليدي نقش نوعي به بود معروف
هنرپيشه يك هيستريك و وضع خل همسر شخصيت برونگرا ، بازي يك با هنرپيشه در آريا معتمد
نام از كنايه كه _ سيمين شخصيت خود پوياي و پرتحرك بازي با و ميكند ايفا را معروف
.ميكند باورپذير تماشاگر براي را - است نيز وي خود مستعار
غيرمنتظره ، عمل يك در خود ، پيرامون از فراوان تحتتاثير ساخته ، خود دنياي در كه شخصيتي
جبران را است بچه همان كه زندگيشان كمبود تا ميآورد در خود شوهر عقد به را كولي دختري
سينماي حاضر حال دسترس در بازيگران بين در كه است داده نشان آريا معتمد فاطمه.كند
انتخاب در اغلب او ولي باشد ، خودش خاص بازي سبك يك صاحب نوعي به ميتواند ايران
ديده كارنامهاش در مهمي خيلي كارهاي معدود فيلم چند جز و ميكند اشتباه فيلمهايش
بلوغ نوعي به احتياج ما هنرپيشههاي بازيگري ، بلوغ دوره از بعد ميرسد نظر به نميشود ،
.دارند نيز اجتماعي و حرفهاي
فيلمهاي در گاه هر او كه پيبرد نكته اين به ميتوان معتمدآريا ، فيلمهاي به نگاهي با
ولي دهد انجام خوبي بازي است ممكن چه اگر ميشود ، همبازي بزرگ بازيگران با موفق نسبتا
بازي فخيمزاده ، ساخت خوش ساخته "همسر" در مثال براي.ميگيرد قرار آنها زيرسايه
توانا بازيگران آن از هاشميميگيرد قرار هاشمي مهدي پرقدرت بازي سايه در معتمدآريا
بهترين هم فيلم اين و است نرسيده ايران سينماي در واقعياش موقعيت به متاسفانه كه است
و مهم نقش پس در معتمدآريا خوب بازي هنرپيشه در يا.دارد نهفته خود در را او بازي
اتفاقا كه كند غالب سيمين بر را خود نقش توانسته عبدي اكبر و شده پنهان عبدي تاريخي
همين نيز "هميشه براي بار يك" در.ميرود شمار به نيز عبدي برتر فيلم سه جزء فيلم اين
رخ بود ، نرسيده خود فرعي جريان به زمان آن هنوز كه شكيبايي خسرو با مواجهه در اتفاق
.است داده
به طهماسب ايرج با آريا معتمد همكاري سومين حاصل كه "فروش شيريني دختر" اكنون ، هم
دختري نقش ايفاگر او است ، ايران سينماهاي پرده روي به ميرود شمار به كارگردان عنوان
مراسم در بارناكامي چند از پس معمول طبق كه است وضع خل تقريبا و احساساتي و رويايي
هم به فراوان مشكلات با بالاخره سال ، گذشت 20 از پس و علاقهاش مورد پسر با ازدواج
هيچ اتفاقا كه شده ظاهر كمدي نقشهاي در بار چند او.ميگيرد شكل ازدواج و ميرسند
فيلم در است ، نيامده چشم به او بازي عواملي توسط هم باز بار اين و نبودهاند موفق كدام
تحتتاثير او شخصيت بوده مطرح نيز ازدواج برنامه همين در كه "پسرخاله و قرمزي كلاه"
براي خاصي چيز فيلم در او شخصيت گرچه بود ، گرفته قرار فيلم عروسك دو كمنظير محبوبيت
هم آن كه - "دودي عينك" فيلم دراست بوده معمولي بازي يك ايفاگر هم او و نداشته ارائه
اما.كند اضافه خود بازيگري كارنامه به مثبتي امتياز نتوانسته او هم باز _ بوده پرفروش
نتوانسته تنها نه اواست داده جاي خود در را او بازي بدترين شايد "فروش شيريني دختر"
ضعيف حد ، اين به تا گاه هيچ بلكه كند ، تكرار قبلي فيلم دو در را خود سطحي و معمولي بازي
پردازش نيز فيلمنامه در نيلوفر شخصيت كه حالي در است ، نشده ظاهر نقش يك در تدبير بدون و
كمي را نقش اين حداقل طهماسب ، خود ، قديمي همكار همراه به ميتوانست او دارد ، ناكارآمد
منتظر است سال و 20 ميسرايد شعر قنادي ، در كه دختر شخصيت تا دهد پر و بال و بپروراند
فاطمه حال هر به.باشد باورپذير تماشاگر براي است علاقهاش مورد شخص با ازدواج
گسترش و صحيح انتخابهاي با ميتوانست دارد بازيگري در كه استعدادي با معتمدآريا ،
كه او.شود تبديل ايران سينماي معتبر بازيگران از يكي به زمينه ، اين در خود داناييهاي
براي مردي" نام با مستندي فيلم دارد ، اكران نوبت در را "پريد قفس از پرندهاي" فيلم
از _ خارجي و داخلي فرهنگي مركز چند در كه ساخت خاتمي سيدمحمد درباره را "دلايل تمام
بازيگري مسير نيز ، كارگرداني در او آيا.است شده داده نمايش _ لندن باربيكن مركز جمله
ميگيرد؟ پيش در را
هنگكنگ شعبه:تارانتينو كوينتين
ابراهيمي افشين
ايالت يكمين و پنجاه _ فرمول 51
***Formul 51/tHE 51 st State
يو راني:كارگردان
استل لوف ، ميت آيفانز ، رايس مورتيمر ، اميلي كارلايل ، رابرت جكسن ، ال سميوئل:بازيگران
"ايالت 51امين عنوان با فيلمنامهاي فراغتش اوقات در و ميكرد كار فروشگاه يك در پاولو
از بعد ;داشت نظر در را جكسن سميوئل الروي ، المومك شخصيت نوشتن موقع كه او.مينوشت
.فرستاد او براي را فيلمنامه تاريكي ، در تيري عنوان به و نااميدي كمال در نگارش پايان
هم و كرد خواهد بازي فيلم در هم گفت و داد جواب او نامه به سم تعجب كمال در اما
اكران "فرمول 51" نام با و كرد تغيير آن عنوان كه _ فيلمنامه اين !ميشود تهيهكنندهاش
عروس" آن از پيش كه كمتجربه هنگكنگي كارگردان يك ;شد ساخته يو راني توسط _ شد خواهد
يك ماجراي "فرمول 51".است "جيسن عليه فردي" هم بعديش فيلم و بود ساخته را "چاكي
هم ساختش كه كند كشف قوي بسيار مخدر ماده يك توانسته كه است الروي مك نام به شيميدان
به شود ، بازنشسته و فروخته زياد قيمت به را فرمول اين ميخواهد كه او.است راحت بسيار
هم به برنامهريزيها همه تنها نه اما.ميرود (كارلايل) سوزا دي فيلكس سراغ و انگلستان
او كشتن براي را (مورتيمر) حرفهاي آدمكش يك هم (لوف ميت) مارمولك بلكه ميريزد ،
!است بوده سوزا دي معشوق اين از پيش كه ميفرستد
***
،(ريچي گاي و رودريگز رابرت) تارانتينو كوينتين انگلستان و تگزاس شعبات افتتاح از بعد
با نشان ، و بينام ترسناكساز كارگردان.يو راني:است رسيده هنگكنگ جديد شعبه به نوبت
به را پستمدرن سينماي كه داد قرار متبحري كارگردانهاي جزو را خود ناگهان "فرمول 51"
است ، تارانتينويي نوآر فيلم يك "فرمول 51"ميكنند روايت تسلط با را آن و ميشناسد خوبي
اول نقش بازيگر حتي و است تارانتينويي آن روايت نحوه و طنز موسيقي ، شخصيتها ، داستان ،
ريش با سم.داشت را اصلي نقش هم تارانتينو آخر فيلم دو در كه است جكسن ال سميوئل هم آن
كرده ايفا را زمان اين تا نقشهايش دلچسبترين از يكي بيخيالانهاش ، خونسردي و هتفيلدي
نقش در است ، نداشته درخشش فرصت ديگر (1999) "انجلا خاكستريهاي" از بعد كه كارلايل.است
اجراي در تواناييهايش خوبي به (!) يونايتد منچستر و آمريكاييها از متنفر ليورپولي يك
ستاره بود قرار "ديزني بچه" با كه مورتيمر اميلي و ميگذارد نمايش به را موقعيت كمدي
از دور شگفتي "فرمول 51".است كرده استفاده خوبي به دوبارهاش فرصت از _ نشد و _ بشود
.است امسال دلچسب و انتظار
پلوتونش ماجراهاي
* 1/2 The Adventures of Pluto Nash
آندروود ران:كارگردان
گوزمن لويي پنتوليانو ، جو كوييد ، رندي داوسن ، روزاريو مورفي ، ادي:بازيگران
ماه كره در را كلوبي زندان ، از آزادي از بعد و بوده قاچاقچي سابقا (مورفي) پلوتونش
از يكي دختر ،(داوسن) دينا كه حالي دردارد پردرآمدي كار و كسب آن طريق از و خريده
با (كوييد) محافظش ربات و پلوتو ميكند ، مراجعه او به كلوب در كار براي پلوتو ، دوستان
.بخرد را كلوب ميخواهد كه ميشوند مواجه محلي مرموز گنگستر يك توطئههاي
و دارد كامل آشنايي استريپي كميك فضاهاي با كه نوشته كاتبرت نيل را پلوتونش فيلمنامه
ران.است بوده نوشته _ استريپ كميك مجموعه يك براساس _ را "ايكس افراد" هم اين از پيش
"بندآمده زبان" و "شهري سوسولهاي" مثل موفقي كمديهاي اين از پيش هم كارگردان آندروود
.است ساخته را
***
و است موفقيت نوار روي _ فيلمهايش فروش نظر از حداقل _ كه است سالي دو مورفي ادي
تراز كمدينهاي بين در را او "نمايش وقت" و "دوليتل 2 دكتر" ،"شرك" ،"نخاله 2 پروفسور"
.نداشت را انتظارش كس هيچ كه خورد گيشه در شكستي چنان "پلوتونش" اماداشتهاند نگه اول
شود ، اكران تا كشيد طول هم سال دو و بود شده آن هزينه دلار ميليون از 100 بيش كه فيلمي
.كند فروش نتوانسته هم دلار ميليون حتي 5 اول هفته چهار در
بين نتوانستهاند فيلم سازندگان.برميگردد آن لحن و موضوع دوگانگي به فيلم اصلي مشكل
فيلم ارتباط نتيجه در و كنند ايجاد تعادل فيلم جنايي و تخيلي _ علمي كمدي ، بخشهاي
و خشن مادر و لارانگا فيلكس برونو ، ) داستان شخصيتهاي جذابترين.ميشود گسسته دائما
به هم دينا و پلوتو و دارند مقطعي و كوتاه حضورهاي (گرير پم بازي با پلوتو تيركش هفت
توجيه درست هم آنها بين رابطه كه خصوص به ;ببرند پيش را داستان نميتوانند تنهايي
اصلا كه..كند شوكه را بيننده شبيهسازي ماجراي است قرار هم پايان در.نميشود
و نيست بدي فيلم گيشه در فاحشش شكست حد در اصلا "پلوتونش" نگذريم حق از اما.نميكند
فيلم چند به مورفي حال هر به.باشد هم جذاب است ممكن سال و سن كم مخاطب براي خصوص به
روزاريو فيلم برنده تنها و كند راست كمر شكست اين زير از بتواند تا دارد نياز موفق
مورفي ادي كنار در حضور ،"سياهپوش 2 مردان" و "پيشيها و جوزي" از بعد كه داوسن
.باشد او اوج ادامه در ديگري گام ميتواند
خلاقيت بدون جذابيتي
"فروش شيريني دختر" فيلم به نگاهي
نجفي نسيم
كه دارد قرار لبهاي كمديبر زيرا است دشوار كاري تاثيرگذار واقعيو كميك لحظات خلق
است تكرار آن سوي يك و لودگي آن سوي يك
اثر يك وظايف اصليترين از يكي زندگي؟ از ظريف و مفرح برداشتي يا خنده ، مساوي كمدي
مطمئن سينما صندلي روي تماشاگر رفتن ريسه و غش از كارگردان وقتي و است خنداندن كمدي ،
.است يافته دست خود هدف به ميكند گمان ميشود
قديمي زوج بازي با طهماسب ايرج ساخته آخرين شيرينيفروش دختر فيلم بايد تعريف اين با
.باشد مطمئن خودش همراه به معتمدآريا فاطمه سينما
بر كمدي زيرا است دشوار كاري تاثيرگذار و واقعي كميك لحظات خلق كه است اين واقعيت اما
ممكن "شيرينيفروش دختر".است تكرار آن سوي يك و لودگي آن سوي يك كه دارد قرار لبهاي
.است نبرده بهره زيادي خلاقيت از اما باشد موفق تماشاگر خنداندن در است
به را ايده جذابيت واقع در و نداده خرج به وسواسي هيچ خود ايده گزينش در فيلم اين
چندان محوريت "شيرينيفروش دختر" داستان ديگر طرف از.است داده دست از موثر عاملي عنوان
اين از.ندارد زيادي مانور قدرت خود قصه پيرامون و است معمولي بسيار و ندارد زيركانهاي
كه ميشود مقايسه هزار موتور و عشق و نان با فيلم ناخودآگاه آن ، تماشاي هنگام نظر ،
داده جاي فيلم گوشه گوشه در كميك لحظههاي و ميدهد مانور داستاني خط سه بر آن موضوع
.است شده
نامزدي) نيلوفر و سعيد ازدواج موضوع طرح در اغراق شيرينيفروش ، دختر در نكات ديگر از
زيرا.ميآورد كم صحنهها برخي در شخصيتها با تركيب در داستاني خط اين.است (ساله 20
رها خود حال به نيز را طهماسب مانند آشنا شخصيتي و نميبرد بهره خود شخصيتهاي تعداد از
كه آنجا از.است هميشگي زير به سر جوان همان طهماسبدهد ادامه هميشه مانند تا ميكند
جبلي ، حميد حضور با خصوص به رفتهاند ، فرو خود هميشگي طنز قالب در معتمدآريا و طهماسب
است ، نبرده بهره تماشاگر ذهني پيشينه از اول ، وهله در تماشاگر جذب در كه پذيرفت نميتوان
با جبلي تنها مانده ، يادها در پسرخانه و قرمزي كلاه دوران از كه مثلثي اين از اما
.است آمده پيش نسبي خلاقيتي
مانند درست غرغرهايش و پوشيدن لباس زدن ، حرف كه خوشقلبي اما پرتوقع غرغرو ، و پير پدر
انجاميده جذاب كاراكتري خلق به جبلي ، بازي با و (!) است خودمان بر و دور پدربزرگهاي
شكستن جهت در معتمدآريا اگرچه و ننهاده پيش از فراتر گامي معتمدآريا و طهماسب اما.اشت
و بوده بيفايده تلاشي اما برداشته گام انرژيك و شلوغ زن عنوان به هميشگياش قالب
بدتر سرانجامي نميرسيد ، دادش به كفشش لنگه با طهماسب اگر او به مربوط صحنههاي
خود خوب بازي با كه هستند سينما آشناي و موفق كمدي زوج دو ، اين واقع درميداشتند
هميشگي مسير در برداشتن گام با امادادهاند نجات حدي تا را دودي عينك مانند فيلمهايي
دوباره رسيدن شانس كه ميرود آن بيم (او پيشين ذهنيت و مخاطب ندادن دست از براي شايد)
.بدهند دست از را پسرخاله و كلاهقرمزي مانند نوپردازيهايي و خلاقيتها به
تمامي وجود با.است بوده نيز موفق و باشد مفرح دارد سعي "شيرينيفروش دختر" مجموع ، در
و كميك لحظههاي و صحنهها و كرده تكيه خود تواناييهاي بر تكرارها ، و كليشهها
اجتماعي ، فيلم داعيه با) فيلمفارسيها كه روزگار اين در.ندارد كم خندهآور
مجال و شدهاند سبز ايران سينماي در سمي قارچهاي مانند (...عاشقانه روانشناسانه ،
با "شيرينيفروش دختر" ميآفرينند ، تلخ خندههاي آنها ديدن و نميدهند كشيدن نفس
.دارد شكر جاي شادش لحظههاي
كودكي پايان
شيرينيفروش دختر فيلم بر نقدي
آشوري عليرضا
اكران روانه دودي عينك فيلم بار آخرين معتمدآريا فاطمه و طهماسب ايرج سينمايي زوج از
ايران سينماي در را فروش ركورد هم پسرخاله و كلاهقرمزي با قبلا كه طهماسب.بود شده
عدم از بعد احتمالا بود ، كرده معرفي را معتمدآريا و خودش زوج هم و بود كرده جابهجا
موضوعي به بيشتر كه فيلمي تا افتاد صرافت به دودي عينك و بود يكي بود يكي نسبي توفيق
همان از شيرينيفروش دختر فيلمبرگردد سينما به ميپردازد بزرگسالان مسايل با مرتبط
سابقه ، لحاظ به هم فيلم سوژه و ميبرد بهره كارگردان قبلي فيلمهاي معروف و پولساز گروه
داده پس گيشه در را خود امتحان بارها كه دارد ايران سينماي تاريخ تمام اندازه به خدمتي
.ميكند تعريف تماشاگر براي را خود داستاني خط تمام بيمقدمه ابتدا همان از فيلم.است
خندهدار شوخي يك براي ممكن تمهيد دمدستترين و سادهترين كلانتري در فيلم اول سكانس
مرسوم كليشههاي روند از خارج است ، قرار فيلم كه ميرسد نظر به افتتاحيه اين با.است
در طهماسب ايرجنميشود محقق هرگز قضيه اين ولي اندازد در نو طرحي و كند حركت سوژه اين
.ندارد آستين در سوژه اين تازه روايت براي تمهيدي كوچكترين كارگردان و نويسنده مقام
عروسك دو سايه در معتمدآريا و طهماسب ساله نامزدي 10 خاله پسر و قرمزي كلاه در اگر
به مبرم نياز باشد اصلي موضوع است قرار كه اينجا در بود ، گرفته قرار فيلم اصلي بامزه
در و شود خلق جديدي شوخيهاي حواشي اين جمع از تا دارد بامزه و جديد جزئيات و حواشي
بسيار مسئله اين اما.شود آرايش جذاب و جديد لعابي و رنگ با كليشهاي سوژه اين نهايت
شوخيهاي و تمهيدات شاهد كه هم دفعاتي معدود در و نشده رعايت فيلم در وجه هيچ به مهم
تمام در.است شده استفاده ناقص طور به آنها همگي از تقريبا هستيم ، كارگردان از جديدي
يك انگشتان تعداد اندازه به (مسهل داروي مثلتاثير) خندهدار واقعا صحنههاي فيلم طول
هم بامزهاي صحنه كه جهيزيه حامل كاميون در پليس مامور دو حضور صحنه مثلا.نيست هم دست
مثلا ميدهد ، دست از را اولش تاثير كاملا مجدد استفاده دليل به بعد دقيقه چند هست ،
به نسبت را تماشاگر احساسات است قرار كه جبلي حميد لوس ديالوگهاي نهايي ، ماقبل سكانس
لو لحظه از كه دوم عروسي صحنه يا و ميكند تخريب كاملا را صحنه حس كند ، تحريك پدر اين
بودن كليشهاي از جدا.ميرود بين از قبلياش خوب شوخيهاي تمام تاثير اسبابكشي رفتن
استثنا بدون شخصيتها تمام.است ايراد از پر هم شخصيتپردازي و شخصيتها فيلم ، داستان
بين تعامل واسطه به كه هم اتفاقاتي و هستند شناسنامهاي گونه هر فاقد و خنثي تخت ،
كه اين مثلا.بيپايهاند و سست همگي ميگيرد شكل آنها پيشينه مبناي بر و شخصيتها
فيلم.است خردكن اعصاب بلكه نيست خندهداري مسئله تنها نه مانده پدرش پيش سعيد شناسنامه
مخالفتهاي يعني آن گره تنها و ندارد خصوصي به داستاني گره اساسا شيرينيفروش دختر
جالب.است منطقي و معني گونه هر فاقد پيدرپي جهازكشيهاي آن تبع به و خانواده دو پياپي
.است پيدرپي جهازكشيهاي همين ميافتد اتفاق كه حادثهاي تنها !فيلم دقيقه 80 تا كه اين
اجزا باقي تكليف باشد توجيه غيرقابل حد اين تا فيلم يك داستاني گره اصليترين وقتي
.ندارند جالبي چندان وضعيت هم فيلم ابعاد ساير بگذريم كه فيلمنامه و داستان از.است مشخص
قصد كه اين ;بود شده زده حرف دربارهاش فقط لحظه آن تا كه نيلوفر معارفه مثلا
بايد قاعدتا و ميشود مشاهده فيلم در كه چيزي ولي بماند بوده چه صحنه آن از كارگردان
و داد نيلوفر ، خواندنهاي شعر نحوه آن.نفرتآوراست صحنهاي كند ، القا را مثبتي حس
و (سروان نه است ستوان كه) جعفر عليالخصوص شخصيتها اغلب بيدليل كاملا فريادهاي
.است گرفته صورت فيلم سوژه بيظرفيتي دليل به كه قبلي صحنههاي مكرر تكرار
و ضعيف اجرايصحنههاست اجراي و كارگرداني در بيظرافتي فيلم اشكالات مهمترين از يكي
نابود هم را صحنه طنز شخصيتها به نسبت مثبت بالقوه حس تخريب ضمن صحنهها از بسياري غلط
.ميكند
يك به شدن تبديل قابليت وجه هيچ به شخصيتها و حوادث پردازش نحوه اين با فيلم سوژه
معرفي و حاشيهاي حوادث روي تمركز صورت در سوژه اين.ندارد را دقيقهاي حدودا 100 فيلم
.شود تبديل قسمتي چندين سريال يك به ;ميتوانست راحتي به فرعي شخصيتهاي بيشتر
نظر بهندارد هم را سريال يك قسمت يك به شدن تبديل ظرفيت حتي فعلي اوضاع اين با ولي
اساس و بيپايه حوادث و شخصيتها فقط شتابزدگي و ذوقزدگي نوعي با طهماسب ايرج ميرسد
فيلم اين اجزاي از يك كدام كه اين ولي است چيده هم كنار صرفا ربطي كمترين بدون را
.بيجواب است سوالي كنند ايجاد را حس اين كارگردان در ميتوانند
منفعل طهماسب ايرج.دادهاند انجام را ممكن بازيهاي بدترين فيلم بازيگران همه تقريبا
و قرمزي كلاه فيلم شمايل همان با دقيقا و ميكند بازي سيري سر از حالتي با كسالتآور و
كلاه همان انگار سعيد پدر نقش در جبلي حميد.است شده پرتاب فيلم اين وسط به پسرخاله
خود بازيگري دوران بازي ضعيفترين شايد معتمدآريا فاطمه.گذاشته سن به پا كه است قرمزي
خانوادگي سريالهاي تيپهاي حد از هرگز تيموري يوسف و قاسمي ثريا و است داده انجام را
.ميكشد سوهان تماشاگر اعصاب بر مدام هم عليقلي محمدرضا موسيقي.نميروند فراتر تلويزيون
بر متاسفانه بلكه نيست ضعفها اين پوشاندن به قادر تنها نه طهماسب ايرج كارگرداني
.ميافزايد فيلم ضعفهاي
|