تعارض؟ يا توافق
آمريكايي مليت بنيادهاي
تعارض؟ يا توافق
وبر ماكس و ماركس كارل جامعهشناسي به نگاهي
به كه ناميدهاند انديشمنداني را (19201864)وبر ماكس و (18831818)ماركس كارل:اشاره
گستره آنها توجه مورد وموضوعات علائق كه چرا خواند ، جامعهشناس را آنها نميتوان راحتي
.برميگيرد در انساني علوم حوزه در را علمي رشتههاي از بسياري
جامعهشناسانه بررسيهاي و كندوكاوها از بسياري بر هنوز كرد مطرح ماركس كه موضوعاتي
را وآنها افكنده سايه سرمايهداري گسترشآتي و كلي منطق ماهيت ، تاريخ ، درباره
و بوده ونقيض ضد اغلب ميشود وي ازكارهاي كه برداشتي اما.است قرارداده خود تحتالشعاع
زادگاهش در را خود حيات دوران ماركس ، تمام خلاف بر كه وبر ماكس.است درآميخته سياست با
از انديشهاش اهميت كه است جامعهشناسي كلاسيك شخصيتهاي مهمترين ، از كرده سپري آلمان
يك درستي به اجتماعي علوم تاريخ در را وبر كار.است رفته فراتر بسي علمي حوزه يك مرزهاي
.دانستهاند كننده تعيين عطف نقطه
تاثر و تاثير بر كوتاه نگرهاي و بوده معطوف وبر ماكس انديشه بر بيشتر حاضر مقاله نگاه
.داشت خواهد آن تاييد يا ورد ماركس آراء از وي جامعهشناسي
انديشه و فرهنگ گروه
كاپيتاليسم نقد
است ، يافته توسعه و ظهور غربي جوامع در فقط معاصر سرمايهداري نظام چرا اينكه تبيين
جهاني جنگ از دليل همين به.ميشود مربوط وبر وماكس ماركس كارل نظريههاي به ضرورتا
و عمده مباحث جمله از وبر و ماركس نظريههاي ميان ارتباط عدم يا ارتباط بعد ، به دوم
جامعهشناسان بويژه وبر افكار شارحان نتيجه در و است بوده نظري جامعهشناسي در مكرر
سرمايهداري نظام توسعه باب در وبر تحليل از متضادي غالبا و مختلف تعابير آمريكايي ،
.دادهاند ارائه جديد
جامعه ضروري جزو كه را بوروكراتيك مدرن سازمانهاي كه بود اجتماعي متفكر نخستين وبر
ماشين اندازه به بوروكراسي كه بود معتقد او.كرد تحليل ميدانست ، صنعتي سرمايهداري
برپايه است ناچار بازار در موفقيت براي سرمايهداري زيرا.دارد اهميت مدرن اقتصاد براي
اين در ماركس با وبر.كند تصميمگيري كنترل و پيشبينيپذيري محاسبهپذيري ، كارايي ،
.است عقلاني و علمي جهانبيني مشوق سرمايهداري كه بود موافق مورد
سازمانهاي گونه ، همين.بود افتاده كار به ماشيني توليد فزاينده ظرفيت سود به فنآوري
آنچنان كه بود بوروكراتيك سازمان نوين شكل نتيجه و بودند شده عقلاني نيز كار و كسب
گلاسمن ) شود تعريف "بوروكراسي عصر"مدرن عصر كه بجاست ميرسيد نظر به كه بود شده فراگير
موافق سرمايهداري جامعه طبقاتي ساختار از ماركس كلي توصيف با وبر.(ديگران 1993 و
باور اين در اما ميكرد مشاهده جامعه اين در را طبقاتي شديد تضاد بروز امكان و بود
سهيم سازد ، فراهم صنعتي جامعه اصلي مسائل حل براي راهي است ممكن طبقاتي تضاد كه ماركس
كرد ، مطرح اساسي گونهاي به سرمايهداري درباره را نظريهاي ماركس كه حالي در.نبود
بود علاقهمند كلي قضيه اين به او.بود عقلانيت فراگرد درباره نظريهاش و وبر بنيادكار
ديگر در كه حالي در شدهاند ، عقلانيتر پيش از بيش غرب جهان در اجتماعي نهادهاي چرا كه
.كردهاند جلوگيري تحولي چنين يك از نيرومند موانعي جهان ، نقاط
در (سرمايهداري)اقتصادي معقول نظام يك چرا دريابد كه شد آن بر وبر كلان ، ديدگاهي در
براي فراگرد اين در او.بازماند رشد از جهان نقاط ديگر در ولي شد پرداخته و ساخته غرب
بر كه دهد نشان تا شد ماركسيستها با بحثي درگير او سطح ، يك در.شد قائل اساسي نقشي دين
دين عكس بر.نيست معلول صرفا پديدهاي دين روزگار ، آن ماركسيستهاي از بسياري باور خلاف
جهان نقاط ديگر در آن رشد عدم در و غرب در كاپيتاليسم پيدايش در اساسي نقشي وبر نظر به
سرمايهداري پيدايش در (كالونيسم) معقول مشخصا مذهبي نظام يك كه ميگفت او.است داشته
مضرات عمدهترين به كه توجهي با سرمايهداري از وبر تعريف.است داشته اساسي نقشي غرب در
تراكم منظور به كه توليدي بنگاهي عنوان به نظام اين شناساندن و دارد ديوانسالاري
است ، نزديك ماركس تعريف به ميچرخد ، ديواني عقلانيتي اساس بر و ميكند كار سود بيانتهاي
سرمايهداري ذات كه است ماركس ، معتقد مانند نيز وبر.دارد آن با هم تفاوتهايي آنكه ضمن
وجود كه دارد عقيده ماركس مانند نيز او.بازار طريق از سود جستجوي از است عبارت
توليد وسائل مالك به را خود كار نيروي كه كار ، بازار در حقوقي لحاظ از آزاد كارگراني
براي جديد ، سرمايهدارانه توليدي بنگاه كه ميدهد تذكر و است مهم ميدهند ، عاملي اجاره
كار به نيرومند پيش از بيش وسائلي اضافي ، سودهاي انباشتن خاطر به تكنيك مستمر نوسازي
.است توليدكنندگان رقابت بازيافته ولي نشده جستجو نتيجه هم فني پيشرفت.ميگيرد
به وسرمايهداري جديد جامعه عمده خصيصه كه است اين رابطه اين در وبر و ماركس تفاوت
به توجه بدون كه ديواني سازمان در عقلانيت فرايند پيشرفت از است عبارت وبر ، عقيده
شدن اجتماعي با مخالفتي وبر.يافت خواهد ادامه ناگزير توليدي وسائل مالكيت وضع چگونگي
اگر حتي او نظر به.نميديد بنيادي هيچگونهدگرگوني امر اين در اما نداشت اقتصاد
ضرورت هم باز كند متمركز دولت دست در را ابزارتوليدي مالكيت و شود درگير انقلابي
جاي به مطلوب سطح در آن نگهداشتن و توليد هزينههاي كاهش منظور به توليد عقلاني سازمان
سخن جديد توليدي بنگاههاي در سازمان ويژه نوع از ماركس مانند وبر ، .ماند خواهد باقي خود
نميتوانست ديگر جاي در غرب داخل در جز طبقه ، عنوان به پرولتاريا ، ":ومينويسد ميگويد
".نداشت وجود غرب در جز آزاد كار دهنده سازمان توليدي بنگاههاي كه چرا باشد ، داشته وجود
بيگانگي خود از
و خود كار ، محصول كار ، ، با سرمايهداري نظام در انسانها كه بود باور اين بر ماركس
توليدي فرآوردههاي با را طبيعيشان روابط و شدهاند بيگانه (همگنان جمع)ديگر انسانهاي
او جدااز و مستقل ماهيتي و واقعيت انسان كار محصول.دادهاند دست از همنوعانشان و
از بسياري در باشد ، داشته تسلط كارش محصولات بر آنكه جاي به انسان و است كرده پيدا
از بيگانه كالايي گونه به كه محصولاتي هماناست گرفته قرار محصولات اين تسلط تحت موارد
كارش ، محصول و انسان ميان رابطه در تنها نه بيگانگي اين.ميگيرند قرار برابرش در او
.ميخورد چشم به نيز ديگر انسانهاي با او رابطه در بلكه
وي نظريه در.نمود استفاده ماشين انگاره از بوروكراسي توصيف در وبر ماكس ماركس ، از بعد
از را خود آزادي و خلاقيت فرديت ، حس و ميشوند تبديل ماشين كوچك دندههاي چرخ به افراد
به كه ميآورد بوجود را انسانيشدهاي وغير شده بيگانه نگرش بوروكراسي.ميدهند دست
از كه عاطفي و عقلاني غير شخصي ، صرفا عناصر همه و نفرت عشق ، حذف" جهت در وبر ، گفته
نظام زمان هم شدن بوروكراتيك و شدن مكانيزه وي نظر از.ميكند عمل "ميگريزند محاسبه
در كه ميآورد پديد را مادياي فراواني و ميكند ايجاد را مولدي فوقالعاده اقتصادي
.بود تصورناپذير پيشين دورههاي
شايد آنها در كه است مشغول آينده زندانهاي ساختن به ماشين با همراه بوروكراتيك ، سازمان"
صرفا مصلحتي كه حالي در بيقدرت ، و تسليم.باشند باستان مصر در دهقانان همانند انسانها
زندگي هدايت كه قدرتي.ميشود تبديل نهايي ارزش يگانه به رسمي و عقلاني اداره يعني فني ،
".دارد اختيار در را آنها
اصطلاحكنش.كنش داراي انساني افراد از مجموعهاي ;ميشود اينگونهتعريف جامعه اصولا
قضيه وبر اشاره مورد عقلايي جوامع در ولي است ، موقعيت از انسان تفسير و معنا حامل خود
فردي ابتكار و اختيار وبا اراده و تشخص اساس بر ديگر انسان يعني ;است مطلب اين عكس بر
نقش بهتدريج بوروكراسي نظام.مينمايد رفتار غيرشخصي قانون اساس بر بلكه نميكند ، عمل
حالتي نتيجتا و ميكند سلب جامعه از را انساني ابتكارات و اراده و انساني تخيلات
انساني جامعه و تاريخ شدن غيرانساني فرايند از منتج را آن وبر كه ميآيد بوجود غيرشخصي
به ماركس كلام در كه است تاريخ مشكلات و شرها از يكي "جامعه شدن غيرانساني".ميداند
يا (ماركس تعبير به)جديد صنعتي جامعه كه مسئلهاي.گرديد جلوهگر خودبيگانگي از صورت
را انسان و كرده مواجه عظيمي خطر و جدي مشكل با را (وبر تعبير به)جديد بوروكراتيك جامعه
انساني تشخص و خلاقيت براي آهني قفسي چون را اجتماعي ونظام اجتماعي نظام در مهرهاي به
.كرد خواهد تبديل
و اقتصاد سياست ، شكل كه ميديد ممتازي وسيله همان را ديوانسالارانه سازمان وبر
دستي روشهاي بر ماشيني توليد همچنانكه فني ، نظر از.است كرده تعيين را نوين تكنولوژي
از اما برترند ، مديريت ديگر صورتهاي همه از نيز ديوانسالار سازمانهاي انواع دارد برتري
:ميگفت ديوانسالاري نامطلوب و منفي كاركردهاي تشريح و توصيف در او ديگر سوي
بوروكراتيزه و عقلايي اين.است كشيده شخصيتزدايي به ، كارش"نوين جهان شدن بوروكراتيزه"
درباره وبر نظر.است گريزناپذير امري وي ، نظر به بشري جامعه بيشتر چه هر شدن
هماننديهاي ماركس خودبيگانگي از مفهوم با انساني ، جهان گريزناپذير شدن بوروكراتيزه
و كارايي سازماندهي نوين شيوههاي كه بودند همداستان براين دو هر آنها.دارد آشكاري
را طبيعت به انسان تسلط سطح و دادهاند افزايش بيسابقهاي گونه به را سازمان و تاثير
تبديل غولي به عقلايي ، جهان كه بودند عقيده اين بر آنها دو همچنين ، هر.بردهاند بالا بس
اين با وبر حال درعين اما.ميكند تهديد زدايي انسانيت به را آفرينندگانش كه است شده
او.است راستين انسان راه در گذار مرحله يك تنها خودبيگانگي از كه نبود موافق ماركس نظر
.موعود بهشت تا بود خواهد "آهنين قفس" يك بيشتر آينده كه ميداد را احتمال اين بيشتر
تاريخ فلسفه و تاريخي ماترياليسم
.است شده نهاده بنياد مينامد ، تاريخ ماترياليستي مفهوم او آنچه پايه بر كه ماركس ديدگاه
است اجتماعي دگرگوني اصلي منبع كه نيست انسان ارزشهاي يا انديشهها اين او ، نظر به بنا
تضادهاي به عوامل اين.ميآيد پديد اقتصادي عوامل علت به اساسا اجتماعي دگرگوني بلكه
ماركس گفته به.ميسازد فراهم را تاريخي تكامل محرك نيروي كه ميشود مربوط طبقات بين
جامعهشناسي مدرس كوزر لوئيس.است بوده طبقاتي مبارزات تاريخ تاكنون ، بشر تاريخ سراسر
نوين ، سرمايهداري پيدايش در مذهبي افكار تاثير بر وبر تاكيد: است معتقد بركلي دانشگاه
خدمات براي گرچه وبر ميگويد او.نشيند گفتگو به ماركس روح با تا بود واداشته را او
بيجهت ماركس كه بود معتقد شناختياش روش بنابراصول اما بود ، قائل فراواني احترام ماركس
تاكيد ميبرد ، راه اقتصادي روساختار به اقتصادي زيرساختار از كه خاص علي زنجيره يك به
كه بود كشيده پيش را سادهانگارانهاي بسيار طرح ماركس كه ميگفت وبر.بود كرده
فرآوردههاي به را اجتماعي ساختار و اقتصاد راكه علياي تاثيرهاي پيچيده بافت نميتواند
كه بود شده مدعي طرح ، اين جاي به اوميگيرد نظر در ميدهند ، پيوند بشري كنش فرهنگي
در اما دارند ، يكديگرتاثير بر گرچه ومذهبي سياسي علمي ، رواني ، فكري ، قلمروهاي تحولات
تفسيري نظام يك تا بود كوشيده وبر لذا.دارد نسبي استقلال خود براي آنها از يك هر عوض
.باشد بوده انعطافپذيرتر ماركس نظام از كه بيافريند را
صورتهاي اجتماعي ، ساختارهاي و فكري نظامهاي ميان روابط كه دهد نشان تا كرد تلاش او
كنند عمل روساختار به زيرساختار از هم ميتوانند آنها علي همبستگيهاي و دارند گوناگون
اصلاح.برند راه روساختار به زيرساختار از تنها آنكه نه زيرساختار ، به روساختار از هم و
مورد در آتي سطور در كه هويداست نيز او قشربندي نظريه در وبر ، بوسيله ماركس طرح تعديل و
جملاتي در "سرمايهداري روح و پروتستان اخلاق" كتاب پايان در وبر.شد خواهد بحث آن
:مينويسد برانگيز تحسين
تفسير جايگزين را تاريخ و فرهنگ از جانبه يك معنوي علي تفسير يك كه نيست اين من قصد.."
اگر ولي دارد ، وجود علل اين از يك هر براي مساوي امكان.كنم بعدي يك مادهگرايانه علي
خدمتي كدام هيچ شوند ، تلقي تحقيق نهايي نتيجه و نشوند محسوب آغاز نقطه منزله به كدام هر
".نميكنند تاريخي حقيقت به
صداقتيفرد مجتبي
دارد ادامه
آمريكايي مليت بنيادهاي
بخش واپسين
زاده كه بوش برسكات او ، بزرگ پدر چيست؟ آنان با كنوني جمهور رئيس تفاوت راستي به
ثروتمندترين بودكه هريمن آورل شريك(نيوديل)"جديد سياست" دوره در است ، نيوانگلند
مجلس در ايالت آن نماينده كاناكتيكات ، ايالت حاكم برسكات ، .ميرود بهشمار دموكراتها
عرصه در اصلاحطلبانهاش سياستهاي انترناسيوناليستيو گرايشهاي هواداران از و سنا
.كرد مهاجرت تگزاس به دوم جهاني جنگ از پس (اسبق جمهور رئيس) بوش جورج پسرش.بود اجتماعي
و پيشرفته تكنولوژي سازي ، اسلحه صنايع روي به جنگ دو از پس ايالت اين اقتصاد درهاي
محافل با كه ميداند مستحكمي روابط مديون را خود سياسي نقش ويشد گشوده مالي بخشهاي
ايالات سفير شود ، ريگان معاون آنكه از پيش پدر ، بوش جورج.داشت آمريكايي كارفرمايان
.بود نيز سيا سازمان رئيس و ملل چين ، سازمان در آمريكا متحده
-داد آن به مردميتري وجهه ريگان كه -حزب درون در جمهوريخواه اصيل نخبگان نماينده اين
خارجي مسايل شوراي از خروج به مجبور انتخاباتياش تبليغات خلال در وي.بود خاطر آسوده
كشور حاكميت عليه چيني توطئه به را موسسه اين قديم از جمهوريخواهان از برخي زيرا ، .شد
.ميكردند متهم
بود بلامنازع تگزاس در سياسياش سلطه.نگرفت قرار فشارها اينگونه معرض در پسر بوش جورج
افراد و پوست سياه گروههاي بلكه.نداشت قرار رفاه دولت فشارهاي مستقيم معرض در و
خلا دين ، از مناسكي و فردي مفهوم از دفاع با و گرفت همكاري به را تبار اسپانيايي
او و ميگيرند مسخره به را نزديكش همكاران با دوستي دموكراتها ، .كرد پر را ايدئولوژيك
اساسي شكل واقع ، در او.است كرده بدل تجارت نوعي به را سياست كه ميكنند رامتهم
پدر و شريكش كارفرمايان.ميكند درك را بازار از عمومي حاكميت تبعيت يعني سرمايهداري
آنان.دارند دست پيشرفته تكنولوژي و پتروشيمي صنايع و مالي خدمات و اسلحه تجارت اودر
.قراردادهاند فدرال حكومت مختلف بخشهاي و نهادها راس در را خود نمايندگان
دشمن يا لاابالي جهان ميان تعارض بر پيوسته كشورش ، مردم احساسات با همگامي در بوش آقاي
درك آمريكاييان از بزرگي بخش كه آن از پس.ميكند تاكيد آمريكا سالم جامعه با خارجي
به واين است متكي جنايتكارانه فعاليتهاي بر آمريكا سرمايهداري از كاملي بخشهاي كردند
آمريكا دولت لذا (1).است گشته دشوار مساله اين درباره وفاق به دستيابي است ، آنان زيان
لابي تابع دموكرات حزب.گرفت پيش در را طلبانه جنگ گفتمان موضوع ، اين تغيير براي
نظر به و نيست قانع -ايران عليه جنگ باشد ممكن اگر و -عراق عليه جنگ جز چيزي به اسرائيل
قضايي كودتاي به نسبت حزب اين منفي موضع.باشد سياسياش اغماي از خروج به قادر نميرسد
.كرد وارد آن به سختي ضربه سال 2000 انتخابات
كه ميداند بوش آقاي و شدهاند غرق بزرگي ايدئولوژيك گرداب در دموكراتها رو اين از
اكثريت يك از كه ميكند حكومت اقليتي رهبر همانند وي.است اپوزيسيون نبود مديون جايگاهش
او به را فرصت اين رويدادهاي 11سپتامبر 2001 اما.ميشود منتقل ديگري اكثريت به موقت
ايدئولوژيك خلا داراي وي اگر.كند اعلام فوقالعاده حالت نامحدود ، مدت به تا داد
وي.گرفت ناديده سادگي به نميتوان سركوبرا سازمانهاي بر مطلقش چيرگي باشد ، آشكاري
اين از جمهوريخواهياش فرمول اما كليساست يك انگار كه ميگويد سخن ملت از گونهاي به
.است ايجادكرده گسست حال در قبايل از تراكمي ملت ،
بيرنبام نورمن:نويسنده
طرف بني عزيزي يوسف:از ترجمه
: پانوشت
دست همانند.شود گرفته ناديده بسياري "رسواييهاي" تا است شده باعث عراق بحران -1
كه چني ديك مسالههاي نيز و انرون بامساله آمريكا ارتش كل دبير وايت ، توماس داشتنهاي
وقتي و شركت آن ترك هنگام وي.است شركتهاليبرتون دلاراز ميليون گرفتن 5/8 به متهم
.كرد دريافت را ها پول اين شود جمهور رئيس معاون ميخواست كه
|