فردي آزاديهاي و حقوق
بخش واپسين _ حقوقي و سياسي هاي انديشه در قانون حاكميت
يكي وصف اين ديگر ، سخن به. باشند داشته را شدن پيروي و پياده قابليت بايد قوانين -5
كارهاي تا ميكنند ملزم را افراد كه قوانيني.است كردن عمل قابليت اصل جنبههاي از
هم را اجتماع افراد رفتار تنظيم و راهنمايي توان و بوده عادلانه غير دهند ، انجام ناشدني
وضعيتهاي در جامعه افراد اصل ، اين اعمال با كه است اين اصل اين آثار از يكيندارند
قابليت كه مواردي به نسبت نبايد مردم.نميگيرند قرار يكديگر به نسبت تبعيضي و نابرابر
بر مبتني مسئوليت.گيرند قرار مسئوليت و مواخذه مورد ندارند را آنها كنترل و اعمال
.است اخلاقي يا و قانوني تكاليف انجام بر توانايي و اختيار
دائمي ، تغييرات برابر در وصف اينباشند باثبات و مستمر نسبي طور به بايد قوانين -6
در سريع ، و دائما كه قوانيني و سياستها تصميمها ، .ميرود كار به خودسرانه و زودگذر
.شوند آنها از مردم خردمندانه پيروي موجب ميتوانند چگونه دگرگونياند ، و تغيير حال
وضعي چنين زيرا.است تعارض در شدن پيروي و پياده قابليت اصل با واقع ، در قوانيني چنين
;ميگرداند ناتوان خود زندگي طولاني و درازمدت طرحهاي مورد در تصميمگيري از را ، مردم
پيروي امكان و ميگذارد عقيم و ناديده را مردم معقول انتظارات قوانيني چنين صورت اين در
.ميكند منتفي را آن از
قانون حاكميت تبعي اصول (ب
رعايت اول دسته اصول اعمال براي كه هستند قواعدي قانون ، حاكميت اصول از دوم دسته
:از عبارتند اصول اين.هستند الزامي آن ذاتي ويژگيهاي
صدور و قوانين اجراي به موظف محاكم و قضاييه قوه.باشد مستقل بايد قضاييه قوه -1
.هستند مردم و دولت بين و مردم بين اختلافات بروز صورت در قضايي احكام
دادگاههاي اختلاف ، وجود صورت در كه نمايند پيروي قوانين از ميتوانند مردم صورتي در
تحقق براي.نمايند اعمال را سياسيقانون خاص مواضع از جانبداري بدون و بيطرفانه صالح
و سياسي و خارجي تاثيرات و فشارها از دور به و آزادانه بايد دادرسان و قضات هدف ، اين
.بپردازند خود حقوقي وظايف انجام به دخالتي گونه هر از مستقل و شغلي
را محاكم كه است رويهاي انصاف و طبيعي شودعدالت رعايت بايد طبيعي عدالت اصل -2
فعاليتهاي نتيجه در و نموده اجرا صحيح و بيطرفانه طور به را قوانين تا ميدارند ملزم
تنظيم و كنترل جانبداري و تعصب از دور به و قضايي عدالت و انصاف قاعده اساس بر را مردم
باشند ، قادر مردم تا يابد جريان عادلانه و منصفانه طور به بايد دادرسيها.نمايند
صورت اين غير درنمايند فصل و حل موجود قوانين اساس بر و بيطرفانه را خود اختلافات
حتي كه ، اين علاوه به.شد نخواهد ميسر مترتبند ، آنها بر قوانين كه نتايجي و اهداف تحقق
از اعم نيز منافع.باشد گروهي و شخصي منافع دوراز به و طرفانه بي بايد حكومتي تصميم
.است تصميمگيرنده مقام درازمدت سياسي منافع يا و فردي مادي منافع
حتي و دولتي تصميمهاي پايينتر ، محاكم آرا تغيير در نظر تجديد اختيار بايد محاكم -3
كنترلكننده قضايي سيستم وجود.باشند داشته را كشوري موضوعه مقررات و قوانين بعضا
و قوانين عادلانه و منصفانه اجراي و تر پايين دادگاههاي رويههاي نمودن يكپارچه ضامن
.بود خواهد كشور سراسر در دولتي مقررات
و دادرسيها در زياد تاخير و باشند داشته را صالح محاكم به دسترسي حق بايد مردم -4
به را آنها و ميگرداند ناممكن را قوانين بهترين اجراي حتي قضايي رسيدگيهاي گزاف هزينه
.ميكند تبديل كاغذ بر نقش و بيجان حروفي و كلمات
حاكميت از جنبههايي به ديدگاه اين اگرچه كه كرد ، يادآوري بايد ، قسمت اين پايان در
داراي قانون ، حاكميت اما دارد ، توجه بيشتر هستند ، آن حقوقي جنبههاي عمدتا كه قانون
به.است بيتفاوت آنها به نسبت ديدگاه اين كه هست نيز اقتصادي و سياسي اخلاقي ، جنبههاي
در قانون حاكميت ويژگيهاي از بسياري بودن دارا ضمن آزاديخواهانه ، ديدگاه ميرسد ، نظر
.ميكند عرضه را برآن ناظر وارزشهاي قانون حاكميت از كاملتري تصوير دوم ، رويكرد
اخلاقي و سياسي راست ، رويكرد -3
بايد حقوقي ، و سياسي جهت از چه و تاريخي جهت از چه را ، قانون حاكميت جايگاه مهمترين
و اهداف در اثباتي يا مياني رويكرد با رويكرد اين تفاوت.نمود جستجو ديدگاه اين در
اثباتي ، ديدگاه كه حالي در.آنهاست از حمايت درصدد قانون حاكميت كه است ارزشهايي
مشاركت و برابري و عدالت آزادي ، همانند ارزشها ساير عرض در ارزش يك را ، قانون حاكميت
اما.ميدهد قرار ارزشها اين خدمت در و طول در را آن رويكرد اين ميدهد ، قرار سياسي
باور قانون حاكميت دوم و دستهاول اصول به دو هر كه است اين رويكرد دو اين مشترك وجه
اصول خدمت در را پيشين قسمت در برشمرده اوصاف كليه راست ديدگاه كه تفاوت اين با دارند ،
.ميدهد قرار بنيادين
استفاده هرگونه كه اين يكي بردارد ، در مهم نتيجه دو رويكرد دراين حاكميت مفهوم
به محدود بايد حكومتي قدرت نوع هر كه اين ديگر و است محكوم قدرت از خودسرانه و مستبدانه
به مربوط بيشتر قانون حاكميت.ميشود صريح و مستمر عمومي ، قوانين طريق از كه شود مواردي
را حكومتها مفهومي چنين.شهروندان تا است سياسي نهادهاي و حكومت مسئوليتهاي و وظايف
داراي قانون ، از فراتر فردي هيچ تا نمايند حكومت قانون براساس تنها تا ميكند ملزم
ديكتاتوري و استبدادي ضد مبارزات و تاريخي تحولات.نگردد ويژهاي امتيازات و اختيارات
.كردهاند ايفا قانون حاكميت ديدگاهاز اين پيدايش در مهمي نقش بعد ، به مياني قرون در
جامعه كه ترتيب اين به مييابد ، پيوند مدني جوامع با قانون حاكميت كه است مفهوم اين در
خواستههاي دنبال به هركس آن در كه است برابر و عاقل افراد از داوطلبانه تجمع يك فرايند
چنين حفظ براي.ميباشد دارند ، اخلاق و حقيقت از هريك كه خاصي مفهوم اساس بر و خويش
و آزاديها از صيانت براي قاهره و ضروري قدرت حداقل داراي بايد حكومت كه است جامعهاي
استوار فرضهايي پيش بر رويكرد اين در قانون حاكميت.باشد اجتماعي انضباط و نظم برقراري
.ميگيرند قرار بررسي مورد مختصرا ذيل در كه است
;نميآيد شمار به ذاتي ، و اصلي ارزش يك خود قانون ، حاكميت -اساسي آزاديهاي و حقوق -1
آزاديهاي و انساني حقوق از دفاع مانند بنيادتري ارزشهاي خدمت در كه است اصلي بلكه
.ميباشد سياسي احزاب و مطبوعات بيان ، عقيده ، آزادي مانند مردمي ،
تصميمها ، اخلاقي ، و سياسي وسيع ابعاد در قانون حاكميت اوصاف رعايت با رويكرد ، دراين
وسيله اين به و نميشود جهتگيري خاصي ضررگروه به يا نفع به حكومتي سياستهاي و اقدامها
و حاكمان مطلقه قدرت ارزشهايي ، چنين حفظ براي.ماند خواهد محفوظ آزاديها و حقوق حريم
موثر مكانيزمهاي وجود بدون آن اعمال و قدرت تمركز زيرا ;گردد محدود بايد دولتمردان
.شد خواهد آزاديهايي و حقوق چنان تضييع موجب "همگاني و فراشخصي" اصول رعايت و مسئوليتي
بلكه نيست ، آزاديها و حقوق سركوب يا و كردن محدود قانون ، از هدف ديدگاه اين در
نيست ، بخواهد هركسي هرچه انجام معناي به آزادي.آنهاست قانوني حراست و توزيع و تنظيم
و اموال مورد در تا بوده مختار قانون حمايت در افراد كه است مفهوم اين به بلكه
قدرت اعمال و خودسرانه اراده موضوع تصميمگيري اين در و بگيرند تصميم داراييهايشان
.نگيرند قرار دولت سياسي قدرت يا و شهروندان از ديگران ،
مورد را پادشاهي و فردي استبدادي و مطلقه حكومتهاي فقط نه قانون حاكميت اساس ، براين
هر در خودكامگي و استبداد با گفته پيش ارزشهاي چنان حفظ براي بلكه ميدهد ، قرار خطاب
يا و ايدئولوژي و انديشه نوع يك تحميلاست ناسازگار پيچيدگي هر به و مفهومي و شكل
به احترام مانند ، قانون حاكميت اصل بر حاكم ارزشهاي با مردم بر خاص ارزشي اتكاء
.است ناسازگار انساني حرمت و هويت استقلال ،
اساس بر ميتوانند و بوده خود شر و خير فهم بر توانا خود انسانها كه اين بنابراين ،
حاكميت ترتيب ، اين به.ميگيرد قرار جدي توجه مورد بگيرند ، تصميم خود زندگي براي آن
ميتوانند جامعه افراد كه طريق اين از ميشود ، انساني استقلال رشد و ارتقاء موجب قانون
بدين.نمايند دخالت مردم امور و زندگي در مجازند دولتها شرايطي چه در كنند ، پيشبيني
.مييابد نزديكي پيوند عدالت و آزادي و اخلاق با حقوق لحاظ
قوانين و قواعد و اصول و ارزشها نرمها ، از متشكل كه است هرمي مانند حقوقي سيستم يك
نرمهاي و اصول دارند ، قرار هرم راس در كه ارزشهايي و اصول نرمها ، .است مراتبي سلسله
خوردهاند ، پيوند اخلاق با كه حقوقي سيستمهاي در.ميكنند تغذيه و توجيه را تحتاني
نهايي و بنيادين ارزشهاي دسته آن جزء برابري ، و آزادي و عدالت همچون اخلاقي نرمهاي
.شوند ارزيابي و توجيه آنها سايه در بايد سياسي و حقوقي قواعد و اصول ساير كه هستند
كننده كهمنعكس است حقوقي و سياسي آناصول از يكي قانون حاكميت اصول جهت ، بدين
و تفسير ارزشهايي چنان مبناي بر بايد دليل همين وبه است حقوقي نظام غايي ارزشهاي
.شود فهميده
قبلي شده اعلام و معين قواعد به ملزم بايد اقداماتش و اعمال همه در دولت رو ، اين از
خودش تحميلي و قاهره قدرت از مواردي چه در حكومت نمايند ، مشخص وضوح به كه قواعدي باشد ،
خود آينده به نسبت تا ميدهد اجتماع افراد به را فرصت اين و مينمايد استفاده
و قانونگذاران و سياستگذاران از حاكمان كه اين علت به ديگر ، سوي از.نمايند برنامهريزي
كه آنجا تا آنها تحميلي و قاهره قدرت خطا ، معرض در و بوده انسان همه قانون ، مجريان
.باشد همراه پاسخگويي با و شده محدود بايد است ، امكانپذير
منابع ، از استفاده شرايط فقط كه است معيني قواعد به محدود حكومت صورت ، اين در
مواردي چه در را آنها ميگيرند ، تصميم خود افراد و ميكند تعيين را فرصتها و سرمايهها
احكام اوامر تحت مردم كه جوامعي در.دهند قرار استفاده مورد اهدافي چه براي و
و منابع آن از استفاده نحوه مستقيما حكومت ميكنند ، زندگي حكومتي يك ايدئولوژيك
.ميكند تعيين خاص اهداف براي را فرصتها
را آن از استفاده نحوه هم و ميكنند توزيع را منابع هم حكومتها جوامع ، گونه اين در
از افراد همه قانون حاكميت تحت اما ، .ميكنند تحميل را زندگي الگوهاي و اهداف هم و
آن كه اين و است كرده تعيين عمومي و كلي قواعد كه موقعيتهايي و شرايط مشخص تاثيرات
تعيين به قانون ، حاكميت تحت حكومت ، .دارند آگاهي ميكنند ، دنبال را خاصي اهداف چه قواعد
رابه اساسبايدخود اين بر حكومت.است كهموجبنفععمومي ميپردازد شرايطي شكلي
را فرصت اين و كند تعيين را كلي و عمومي موقعيتهاي فقط كندكه محدود وضعقواعدي
و خاص ارزشهاي اهدافو مكاني ، و زماني شرايط براساس آزادي ، با افراد تا نمايد ايجاد
.دنبالنمايند را خود شخصي
نيز خودش حكومت كه نحوي به يعني است ، همينگونه به وضع نيز اخلاقي و سياسي مسائل در
بايد ، ميكند وضع حكومت كه قواعدي ديگر ، سخن به.نباشد مطلع خودش اعمال محتوايي نتيجه از
قانونگذار بيطرفي.باشد خاص جهتگيريهاي و خاص ارزشهاي و خاص پيامدهاي به توجه بدون
خاص اهداف تعيين درگير نبايد كلي مفهوم به حكومت زيرا ;ميشود ناشي جا همين از نيز
.باشد ديگري ضرر به و مردم از خاص گروه يك نفع دنبال به و اقتصادي يا سياسي
صحنه در ايدئولوژيك و حكومتي برنامهريزي و مديريت مفهوم با قانون حاكميت اين ، بنابر
جانبداري جمعي و همگاني عقل مردمي ، برنامهريزي از و است تعارض در سياست و اخلاق
اوصاف از بودن مستمر و داشتن بودن ، صراحت عمومي همچون مفاهيمي دليل ، اين به.مينمايد
مطرح شكلي برابريميشود مطرح اقتصاد و اخلاق سياست ، در وسيعتري فضاي در قانون حاكميت
و ماهوي تساوي و عدالت از محتوايي خاص مفهوم و برداشت هرگونه با قانون حاكميت در شده
.است مخالف باشد ، آن تحميل و تحقق دنبال به شده تعيين پيش از بهطور حكومت كه ايدئولوژيك
نابرابريهاي ايجاد امكان مساوات و عدالت از شكلي مفهوم چنين كه است درست حال ، اين با
از خاصي گروههاي يا افراد اساساعليه نابرابري ، چنين اما ;نميكند نفي را اقتصادي
نظريه يا مفهوم هرگونه انگاشتن مفروض كه ، اين ديگر.نميشود برنامهريزي و طراحي پيش ،
باز عدالت از نظريهاي و تفسير هرگونه براي را راه قانون حاكميت مفهوم در عدالت از خاصي
عدالت از ايدهآلي و خاصي ديدگاه قانون حاكميت ديدگاه اين مطابق اين بنابر.گذاشت خواهد
.نميكند تبليغ و ديكته را ايدئولوژيك و ماهوي
براساس حكومت اداره اصل با قانون حاكميت گذشت ، آنچه بنابر -حكومت عرفي مديريت -2
ارزشي الگوهاي و مرجحات و جهان براساس تصميمگيرياست ناسازگار نيز ايدئولوژيك ترجيحات
گروههاي يا گروه در كه مينمايد ايجاد گروهي براي تكاليفي و حقوق طبيعتا ايدئولوژيك و
شرايط و ترجيحات چنان براساس را مردم از برخي نتيجه در نميشود ، اعمال مردم از ديگري
ميدهد قرار متفاوتي و پستتر موقعيتهاي در را برخي و برتر موقعيتهاي در ايدئولوژيكي
مفهوم بر ناظر ارزشهاي از واقع در كه برابري و انصاف عدالت ، مفهوم با آشكارا خود اين و
مديريت با قانون حاكميت از جنبه اين ديگر ، تعبير به.است تعارض در است ، قانون حاكميت
.مييابد ناگسستني پيوندي حكومت عقلاني و عرفي
دسته دو بر نظريه اين كه شود گفته بايد حكومت ، عقلاني و عرفي مديريت چنين توجيه در
حكومتي و مذهبي سازمانهاي كه نحوي به.هستند سازماني اصول اول دسته.است استوار اصول
.كند دخالت ديگري پست و امور در نبايد يك هيچ و شوند تفكيك يكديگر از بايد
استدلالهاي بر مبتني حكومت ، غيرايدئولوژيك و عرفي مديريت نظريه اصول از دوم دسته
به نسبت مذهبي تاسيسات يا و مذهب تاثير اصول ، اين براساس.است عقلاني و اخلاقي عرفي ،
ديدگاه از برخورداري حق از آنها و نميشود نفي حكومتي اقدامات و تصميمها و قانونگذاري
هرگونه كه است اين ميگيرد قرار تاكيد مورد آنچه بلكه نميگردند ، محروم خاصي سياسي
اخلاقي ، مستقل ملاكهاي و معيارها براساس بايد حكومتي ، اخلاقي و سياسي اجتماعي ، تصميمهاي
اخلاقي ، برانگيزههاي مبتني بايد ترجيحاتي چنين كه اين مهمتر و شوند توجيه عقلاني و عرفي
.ايدئولوژيك انگيزههاي براساس نه و باشند نيز خردمندانه و عرفي
نقد طريق از بايد حكومتي برنامه و سياست هرگونه كه است اين اصولي چنين نتيجه
ملاحظات از بهدور عقلاني و اخلاقي صرف استدلالهاي مبناي بر و گروهها توافق و ديدگاهها
پيشفرضهاي از ميتواند حكومت عرفي مديريت نظريه ترتيب ، اين به.گيرد صورت ايدئولوژيك
.آيد بشمار قانون حاكميت
سياسي انديشههاي در قانون حاكميت
حقوقي و
قانون پيشفرضهاي از كه مشروط و محدود دولت نظريه توجيه در:مشروط بيطرفو دولت
بايد حكومت تنها نه حكومت ، سوي از مطلق سلطه نفي براي كه شد يادآور بايد ميشود ، محسوب
خوبي از خاصي مفهوم هيچگونه مجري بايد بلكه نباشد ، تحميلي بلامنازع و مطلقه قدرت داراي
.ننمايد ديكته را آن و نبوده نيز
تفسير از مستقل بايد است امكانپذير كه حدي تا اجتماعي و سياسي تصميمهاي سبب ، بدين
برداشتهاي و مفاهيم به نسبت بايد قانون و حكومت.شود اتخاذ ايدهآل و خوب زندگي از خاصي
ارتقاء وظيفهاش دولت چه اگر رو اين از و باشد بيتفاوت آرماني و ايدهآل زندگي از رقيب
و مشروع بههيچوجه اخلاقي بينش با تلاشي چنان زدن پيوند است ، قانون از تبعيت گسترش و
در بايد را حكومت بيطرفي مفهوم در توجيه بهترين راستا ، اين در.بود نخواهد موجه
.آنها آثار و نتايج از نه و دانست قوانين و سياستها عقلاني يا و بيطرفانه توجيهات
مستقل معيارهاي و عقلي موازين براساس حكومت اصل ترجمان درواقع دولت بيطرفي اصل
و ترجيح هرگونه كه است معيارهايي چنين مبناي بر.است همگاني و فراشخصي توجيهات و اخلاقي
و غيرعقلي امري ايدئولوژيك ملاكهاي براساس اقتصادي و اجتماعي سياسي ، نابرابري يا
.شد خواهد تلقي غيراخلاقي
اجتماعي و سياسي تصميمهاي وتوجيهات دلايل بر فقط بيطرفي اصل كه ، اين بهعلاوه
در آنچه به توجه با زيرا تصميمهايي ، چنان لوازم و آثار بر نه و مينمايد حكومت دولت
يا و ايدهآل زندگي از خاصي برداشت با كه نيست سياسياي تصميم هيچ ميگذرد ، واقعيت
مفهوم گرفتن جدي نظري جنبه از ميرسد نظر بهنباشد هماهنگ مردم از گروهي غيرايدهآل
محدودهاي تضمين با زيرا باشد ، سازگار و جمع قابل حكومت بيطرفي مفهوم با (انساني) حقوق
توسعه و گسترش قهريه ، به قواي به توسل بدون ميتواند ، حكومت حقوقي ، چنان اعمال براي
.بپردازد خود مردم و شهروندان زندگي
تصميمهاي در نهادينه بهصورت حكومت ساختن بيطرف براي راهحلها از يكي بنابراين
اجتماع و سياست صحنه در آن كارگيري به و (انساني) حقوق مفهوم گنجاندن اجتماعي ، و سياسي
تلقي يكديگر رقيب مفهوم دو (انساني) حقوق و بيطرفي مفهوم جهت ، اين در.است اقتصاد و
با.بود خواهد بيطرفي مفهوم دربردارنده نهادي بهصورت (انساني) حقوق بلكه نميشوند ،
ترجيحات براساس كه قوانيني وضع و سياستها اتخاذ از دولتها انساني ، حق مفهوم انگاشتن جدي
قرار تعدي مورد را مردم بهنحويحقوق كه ايدئولوژيك و تبعيضي يكسويه ، برداشتهاي و
.ميشوند داشته برحذر ميدهند
نتيجه
مخالف قانون حاكميت مباني با اساس از كه ايدئولوژيك ديدگاه از نظر صرف بنابراين ،
از و آن ويژگيهاي در راست ديدگاه با اثباتي يا مياني ديدگاه مشترك وجه مهمترين ميباشد ،
دو اين و ميباشد بودن صريح و بودن آينده به ناظر بودن ، مستمر داشتن ، عموميت جمله
ميشود قدرت از خودسرانه استفاده و قدرت تحديد موجب قانون حاكميت كه اين مورد در ديدگاه
حاكميت كه ارزشهايي در بايد را رويكرد دو اين عمده تفاوت اما.دارند همراهي يكديگر با
.كرد جستجو آنهاست خدمت در قانون
.است موجود روزنامه دفتر در منابع *
|