ترس با يادگاري عكس
مردد مونولوگ
ادبيات حاشيه
است فراموشي برآيند شعر

ترس با يادگاري عكس
مطبوعات منتقدان و نويسندگان سال كتاب نامزدهاي از گزارشي
"چوبها اركستر شبانه همنوايي" رمان مطبوعات منتقدان و نويسندگان سال كتاب داوران هيات
بهعنوان را يادعلي يعقوب "شوخي و پرسه احتمال" داستان مجموعه و قاسمي رضا نوشته
من را چراغها" كتاب گذشته مهرماه نيز پكا سال كتابكردند اعلام خود برگزيده كتابهاي
قاسمي رضا رمان از و برگزيد خود سال كتاب بهعنوان را پيرزاد زويا نوشته "ميكنم خاموش
يادداشت.دارد قرار نيز گلشيري بنياد نامزدهاي نهايي فهرست در قاسمي رضا رمان.كرد تقدير
از تعدادي كه ميپردازد مطبوعات منتقدان و نويسندگان داوري نهايي مرحله كتاب شش به حاضر
.دارد قرار نيز گلشيري بنياد و پكا نهايي برندگان فهرست در آنها
قصه يك ايجاد از دو ، اين تلفيق نوعي به و خيال و واقعيت مرز كردن محو با قاسمي
زاييده ، متن در او باورهاي و پندارها.است آورده عمل به ممانعت معلولي و علي روانشناختي
ميشوند ناپديد آخر در و تعريف

مطبوعات منتقدان سال كتاب برنده يادعلي يعقوب
بنيعامري حسن

مطبوعات منتقدان سال كتاب برنده قاسمي رضا
بهارلو محمد
خرم يزداني مهدي
قشر بين را كوچكي انقلاب معاصر نويسنده اين:"قاسمي رضا" چوبها اركستر شبانه همنوايي
ميشود ، منتشر ايران در كه اوست جدي اثر اولين نوعي به كه او رمان.كرد ايجاد كتابخوان
حفظ با كه پاروديك رمان يك.است ايراني مخاطب دروني و ذهني باورهاي از فراتر چيزي
روايت مانند مهمي شاخصه با اثر اين.است روايت در جديد فرمي جستوجوي به بومي دغدغههاي
كوشيد ديگر سويي از نشانهها از جديد بازخواني و تابوها شكستن و يكسو از خود نيمهپليسي
مولفه ، اين به شدن نزديك براي قاسمي.كند روايت را زوال و تنهايي كابوس از جديدي جهان تا
سود و داستاني فضاي چند از استفاده با او.ميدهد قرار خود دستمايه را غيرآشنا عناصر
عناصر تمام و رمان بطن به را راوي ذهن پريشانگوييهاي ديوانه ، نيمه آدمهايي از بردن
كنار در بومي و آشنا مولفههاي چيدن در ميتوان را قاسمي نوآوري درواقع.ميدهد تسري آن
پاروديك و كميك رويكردي با مثلا نويسنده اين.دانست او داستاني شخصي و بكر موقعيتهاي
احساسي بازآفريني براي دستمايهاي را ذهن سنتي باورهاي منكر ، و نكير و مرگ بحث به
در قهرمانپروري نوع هر از پرهيز و داستان در شخصيت محوريت از شدن دور.است كرده متفاوت
قرار خواننده روي پيش را مدرن رماني تا توانسته متفاوت حال عين در و محكم روايت يك كنار
قصه يك ايجاد از دو ، اين تلفيق نوعي به و خيال و واقعيت مرز كردن محو با قاسمي.دهد
زاييده ، متن در او باورهاي و پندارها.است آورده عمل به ممانعت معلولي و علي روانشناختي
خواندني ، بسيار و جديد تجربه يك حد در رمان بنابراين.ميشوند ناپديد آخر در و تعريف
خوش ناشر را چوبها اركستر شبانه همنوايي رمان.ميشود اتفاق يك به منجر و مانده باقي
ادبيات بر حاكم هواي و حال به توجه با رمان اين.است كرده منتشر "آتيه" نام به اقبالي
پا و دست خود براي را مهمي جايگاه جدي ، اثر يك عنوان به توانست آن ، نابسامان جو و ايران
رمان زمينه در را داوران هيات نخست جايزه ميكند زندگي ايران از خارج در كه قاسمي.كند
.داد اختصاص خود به
معاصر ، گريز مردم نويسنده پيرزاد ، زويا درباره
"پيرزاد زويا" ميكنم خاموش من را چراغها
آغاز عصرها همه مثل داستان مجموعه با و دهه 70 از را فعاليتش كه او.نوشتهاند فراوان
گذشته كتاب سه دروني بنمايههاي به توجه با را ميكنم خاموش من را چراغها رمان كرد ،
دغدغه (الف.كرد بررسي بخش سه در ميتوان را نويسنده اين مولفههاي.است نوشته خود
تمام با را پيرزاد رمان رويكرد اين:سنتي داستانگويي روح حفظ براي تلاش و روايت
و مفاهيم ميكوشد نويسنده كه كرده كلاسيك شبه اثري به تبديل خود روانشناختي تلاشهاي
اين درواقع.كند بنا فرمگرا جريانهاي و اهرمها از دور به را خود داستاني ترفندهاي
و سادهشان ذهن خاطر به او آدمهاي بازميگردند ، پيرزاد آدمهاي جهانبيني به مقوله
و ذهني جهان تقابل (بشدهاند روايت روزمرگي دچار واقعيت ، از بريدن و جدايي همچنين
و يكطرف از تنها زن يك آشناي ذهن دادن قرار محور با رمان اين در پيرزاد:عيني جهان
اتكاي نقطه و مركز طراحي به خود علاقه ديگر ، طرفي از فرعي آدمهاي كنش از هجمهاي ايجاد
ذهن (مدرنتر نگاهي از) قهرمان مفهوم دادن قرار دستآويز با او.ميكند بيان را داستاني
درواقع.ميدهد قرار داستانش فرعي آدمهاي پيشاپيش و مقابل در است روايت پايه كه را او
روايت پيدايش موجب كنش اين.ساختهاند را قصه اسكلت ديگران و خودم يعني كلاسيك عنصر دو
و همذاتپنداري حس بنابراين است سمپاتيك آدمهاي نويسنده پيرزاد چون.ميشود شده ذكر
پيرزاد بنابراين.است اثر درخوانش مهمي نكته ديگرش ، آثار مانند به رمان اين با همسويي
تنها يا و بودن زن دغدغههاي و معيارها آشنا نسبتا جهان يك تصوير و ارائه با تا كوشيده
را چراغها رمان در:انسان مفهوم به نوستالژيك احساس (ج.كند "القا" خواننده به را بودن
كه هستند جامعهاي نماينده پيرزاد ، آدمهاي بگوييم بهتر شايد و انسان ميكنم ، خاموش من
زمان نگاه اين باشدهاند دفن مرده زمان يك در زمان جلوي به رو روند كردن فراموش با
يك در خود كردن حبس با آدمها اين.ندارد كلان مسائل از غير خاصي مفهوم هيچ ايشان براي
بازتاب و راوي كه ميشوند لذتبخش و داشتني دوست خاطراتي به تبديل ذهني ، زماني دوره
عدم و رئاليستي فرم به توجه با را رمان اينسويه.هستند درخشان نسل يك شده سپري تاريخ
اثر يك پيرزاد رمان:نتيجه.است كرده مخاطب پر و خوشخوان رمان يك به تبديل فرمي گره
و خرمالو گس طعم عصرها ، همه:كتاب سه رمان اين از پيش او.است سنتي معيارهاي با حرفهاي
جايزه كه كتاب اين.است مركز نشر او ناشر.بود كرده منتشر را پاك عيد به مانده روز يك
اختصاص خود به را راي يك از بيش داوران هيات مخفي رايگيري در كرد خود آن از را پكا
.نداد
توجه با كرده خلق را آن تجربهاي با نويسنده كه زيبا رمان اين
"محمدبهارلو" ليل بانوي
در بهارلو.دارد خشونت و ترس به متفاوت نگاهي در سعي جنوب ، جادويي و داستاني محيط به
در و ذهني خشونت و ترس اين طرح براي شده شناخته عناصر و ابزارها تمام از ليل بانوي رمان
كارد آدمهاي نفرت ، و شايعه از پر غريب ، فضايي از استفاده.است برده سود فيزيكي حال عين
مبني كه روايي كاركرد جهان ، اين ميزانسن عنوان به مرموز و وحشي طبيعتي همچنين و دست به
در احوال اين تمام با بهارلو رمان.است شده موجب را است داستان جهان به ترس القاي بر
ليل بانوي تا شده موجب اثر پايان همراه به نكته اين شايد.است موفق متن خواستههاي اكثر
خلق را بهتانگيزي فرازهاي و موقعيتها ليل بانوي در بهارلو.شود تبديل سنتي اثر يك به
.ميگذرد آنها كنار از سادگي به روايتش كلاسيك روح به پايبندي خاطر به اما ميكند
به ليل بانوي بنابراين.است نداده خود به را "ريسكي" هيچگونه اجازه بهارلو درواقع
داستاني ادبيات در بدعتي نفسگيرش لحظات و پليسي تعليق تمام عليرغم كه شده تبديل رماني
و طرح با بهارلو كه است اين نكته اما.گرفت رمان از مهمي اشكال نتوان شايد.نيست
(است فراوان ساعدي و چوبك آثار در نمونهاش كه) كلاسيك بنمايههاي و ابزار از استفاده
رمان اينندارد باور اين از گذر در سعي و ميكند اكتفا كلاسيك روايت و فرم همان به
فرمگرا حدودي تا و تجربي رمان يعني داوران سليقه است كرده منتشر قطره نشر را زيبا
ادبيات اصلي ذات به توجه نوعي به سليقه اين البته كرد محروم اول جايزه كسب از را بهارلو
علاقهاي بدان آنچنان بهارلو كه امري.است داستان جهان دگرديسي و پوستاندازي يعني
!ندارد
دستيابي براي تلاشي شيرازي ، نويسنده يك از موفق قصه اينمجموعه:"طاهري صمد" شبانه شكار
روايت ايشان روابط همچنين و آدمها مرگ در طاهري قصههاي در خشونتاست "نوار" قصه به
در پرسوناژها و راوي گذاشتن تنها همچنين و نور منابع تمام كردن مسدود با او.ميشود
رئاليستي روايت وجود با كه مييابد دست خشن قصه نوعي به هراسآور ، و بغرنج موقعيتهاي
هوا.ميبارد باران او قصههاي اكثر در.ميكند وارد را خود نهايي ضربه آثار ، اين اكثر
اين در طاهري آدمهاي.ميشوند تبديل جان نيمه اشباح به آدمها و است مصيبتبار و سرد
دربر را ايشان آن ، محتوم جبر و طبيعت هوار و ميشوند ناتوراليستي يكسويه دچار موقعيت
به) او قصههاي در خشونت.كنند مزه مزه را مرگ طعم يا و بكشند بميرند ، سختي به تا گرفته
آدمهايش اطراف جهان به نسبت شك نوعي از (است همگاني مولفه اين نامزدها اكثر در نوعي
از طاهري وامانده آدمهاي كه است اين جالب و ندارد ترس جنس خشونت اين.ميشوند زاييده
كه هستند خشونتي جريان داخل و منتظر ناتوراليستي صبغه همان علت به و هستند خالي ترس
چون.ميبرد "رنج" خشونت اين از طاهري خواننده اما.ميكند تحميل برايشان پيرامون جهان
با بلكه نميكند وحشت خشونت اين از وجه هيچ به مخاطب بنابراين.است آشنا او معيارهاي
مانند موفقي قصههاي.ميشود خوانش از ناشي عذاب دچار مزمن ، خشونت اين ضرباهنگ تكرار
دادن قرار محور با نويسنده.ميگيرند پي را خود روايت سنتي رويكردي با..و عكس سكوت ،
ساختن در سعي اكسپرسيونيستي ، تاريك نيمه فضاي همچنين و زن خشونت ، مرگ ، مانند موتيفهايي
مجموعه دومين و است كرده منتشر نيمنگاه نشر را كتاب اين.دارد سياه و نحس جهاني
سال 79 در ماريه نشر را سپر و سنگ يعني طاهري قبلي كتاب.ميشود محسوب ساله نويسنده 45
.بود كرده منتشر
يعني قبلياش كتاب با را جنجالي ايننويسنده:"يادعلي يعقوب" شوخي و پرسه احتمال
با ميشود محسوب دهه 70 نويسندگان نسل از كه او.شناختيم (آسا نشر) "حياط در حالتها"
پسامدرن را آن بتوانيم شايد كه متفاوتش انگارههاي به شوخي و پرسه احتمال داستان مجموعه
مجموعه زباني و ساختاري طغيان و آشفتگي مجموعه اين در يادعلي.است شده نزديكتر بناميم
اين بسط و طنز از استفاده با او است كرده هدفمند و آگاهانه خطمشي يك به تبديل را گذشته
.دارند بالايي پاروديك و كميك جنبه كه نوشته قصههايي داستاني موقعيتهاي به طنز
در مردي پاي:ميشوند آغاز خندهآور گاه و عجيب بغرنج ، موقعيتهايي از او داستانهاي
كه ميسازد جهاني آنها ، پرورش و بسط با و موقعيتها اين حفظ با او !ميكند گير آسفالت
كردن جايگزين با او درواقع.است يادعلي ويژگي مهمترين اين.ميرسد نظر به آشنا كمكم
به موفق و كرده دروني منطقي دچار را خود قصههاي سنتي ، عناصر جاي به مدرن عناصر
موقعيتي و شيطنت نوع هر احتمال كه است متني او جهان.ميشود منطق اين كردن "باورپذير"
داستان در خصوصا) كلاسيك روايت بنمايههاي از استفاده با موقعيتها اين.ميرود آن در
بهرام يك.هستند كارمندي حدودي تا و روزمره زندگي بازآفريننده (شوخي و پرسه احتمال
مولفه اين طرح براي او و ميطلبد را ديگري زاويه يادعلي جهان در روزمرگي !مدرن؟ صادقي
يك متوجه كنيم نگاه او قصههاي به عميقتر اگر.است طلبيده ياري به را طنز كاركردهاي
اما ميبينيم را آنها كه هستند لحظاتي و روزمرگي يادعلي قصههاي جوهر:ميشويم مهم نكته
و عادي فضاي تا ميكوشد آنها ، بسط و لحظات اين كشف با او.ميگذريم كنارشان از بيتفاوت
يادعلي راه اين دربرود خود ذهني جهان جستوجوي به و داده شكاف را ابژكتيو جهان جاري
يك مرتكب و دچار و نميدهد ايران داستاني سنت به باجي هيچ آثارش ، بودن تجربي به توجه با
دكهها و سرهنگ يا و شوخي و پرسه احتمال مانند داستانهايي.ميشود اعتنا قابل "ريسك"
منطق با شدن همسو با اما دارند شباهت فرمي و مفهومي نوآوري يك به بيشتر نخست نگاه در
جبر و زندگي.است بوده موفق حد چه تا يادعلي واژگونه رئاليسم كه درمييابيم داستانها
.است كرده منتشر نگاه نيم نشر را كتاب اين.زمان
را بهشت گنجشكها چون كتابهايي از بعد داستان اينمجموعه:"بنيعامري حسن" ليلي لالايي
.داد قرار سال كتاب نامزدهاي جزو را بنيعامري نميخندد ، دلقك به دلقك و ميفهمند
جريان تكنيك از استفاده با ميكوشد كه يكدستاست قصههايي شامل ليلي ، لالايي مجموعه
.بگذارد تنها گنگ و مهآلود فضايي در را خواننده داستان اصلي خطوط محو و ذهن سيال
به غيرآگاهانه و آگاهانه او اينكه نخست:دارند اصلي ويژگي دو بنيعامري قصههاي
به توجه با پيچيدگي اين.دارد علاقه خود داستاني آدمهاي و موقعيتها كردن پيچيدهتر
كه بنيعامري.ميكند درگير را مخاطب ذهن و تاريك را قصه فضاي نويسنده ، اندك دادههاي
پيچيدگي گره در را آدمهايش برخي ساده دنياي مولفه اين با ميكوشد مينويسد قصه حرفهاي
مسري خشونت همان از استفاده با نويسنده ديگر طرفي از.نمايد بازآفريني او بر حاكم جهان
دنياي...و جنگ جسد ، خون ، يعني خشونت اين بيروني عناصر به توجه و سال چند اين قصههاي
در نفسگير خشونت اين تقابل در بنيعامري لحظات موفقترين.كند بنا را خود داستاني
.است شده داستاني ضربهفكني موجب كه حسي تلفيق نوعي.است او بيروح جهان مقابل
تيپ به كه عجيبي اعتقاد با اواست رفته دست از زمان نويسنده ديگر نگاهي از بنيعامري
.است كرده روايت احتضار و نيستي هول در را داستانها زمان دارد گلشيريوار داستانگويي
در پارادوكس اين اصولا.است زنده آدمهاي مرده ، زمان نويسنده بنيعامري حسن نوعي به
محو تصوير به را او آثار دارد ، وجود او داستانهاي بافت در كه ديگري پارادوكسهاي كنار
و كارگاهي سنتي پيرو بهارلو مانند به نيز بنيعامري.ميكند تبديل معاصر انسان زندگي از
محكم مجموعه اين.نيست نويسنده توجه مورد تازه واقعيتهاي خلق و عصيان و است شده شناخته
.است كرده منتشر ققنوس نشر را موفق و
مهمترين گمشده زمانهاي و فضاها و نفرت خشونت ، مانند مقولاتي گفت بايد:پايان در
قصه و نوآوري به ايشان توجه دوره اين داوران رايهاي.بودند امسال نهايي آثار مولفههاي
مولفههاي براهني ، بزرگداشت سال در كه گفت ميتوان كلام يك دركرد آشكار را تجربي
در او كه بودند امكاناتي و موقعيتها ميراثخوار نوعي به كه گرفت قرار توجه مورد آثاري
.گذاشت ايران ادبيات اختيار
مردد مونولوگ
افتخاريش رضا
به بعدا اما.نيست كار اين براي مناسبي محل آشپزخانه كه ميكرد احساس ابتدا همان از
ديگر با مقايسهاش براي جايي خود به خود آن سقف محكم تيرك كه بود رسيده نتيجه اين
.نميگذاشت اتاقها
دستمالي.كشيد داشت قرار قبلا كه جايي طرف به دوباره را آن و آمد پايين ميز روي از
پشت و ريخت فنجاني.بود شده حاضر قهوه ميان اين در كرد تميز را آن روي و برداشت را خيس
كه خنكي نسيم ولي كند درست دود حلقههاي دهانش با كه خواست و كرد روشن سيگاري.نشست ميز
و زد عميق پك چند.بود بيفايده...ميگسست هم از را حلقهها ميشد وارد پنجره لاي از
جرعهاي و زد بهم را آن سپس و ريخت شكر فنجانش در و نشست دوباره.ماند.برخاست جايش از
.نوشيد
و ميكرد عبور گلويش از زرد هوايي مثل كه ميكرد احساس معدهاش در را نامفهومي بيوزني
كه آنطور را جا همه..انداخت برش و دور به نگاهي.ميپاشيد رنگ مغزش پنجرههاي به
قرار جايشان سر را آشپزخانه سرگردان هميشه اشياي و بود شسته براق و تميز بود ، خواسته
.بود داده
به كه ميدانست هم را اين ولي ندارد ، وقت بيشتر اتلاف براي بهانهاي كه ميدانست
در كه است پستچي قدمهاي شنيدن منتظر ارادهاش ، از شرمگين اندكي حتي و ناخواسته گونهاي
شمرده نفسهاي با و يواشكي را او در ، حفاظ سوراخ از او و بپيچد ساختمان ورودي راهروي
يا داشتن هميشه نه؟ يا دارد نامه آيا كه بفهمد دستپستچي حركات از كه كند سعي و بپايد
ميتوانست را روز آهنگ و ريتم جدي ، پاكت دو يا يك وجود گاه و بود مهم برايش نامه نداشتن
.كند تعيين برايش
اين در گرفت تصميم.بود مانده دقيقهاي چند _ اعتراف از آسوده _ كرد ساعتش به نگاهي
متوجه هم خودش اما ننويسد ، هيچ كه بود شده مصمم قبلا اينكه با..بنويسد چيزي فاصله
.بود كرده پيدا را نوشتن به ميل يكباره چطور كه نشد
آشپزخانه به دوباره و برداشت كاغذ ورقي و قلم.رفت كارش اتاق سراغ به و برخاست جايش از
آنجور خوشخط ، و تميز و برداشت را قلم بنويسد؟ چه...گذاشت رويش جلوي را كاغذ.برگشت
.همين.ندارم حوصله ;نوشت بود عادتش كه
و شرح در را صفحهاي چند ميتوانست درواقع بنويسد ، بيشتر هم خيلي و بيشتر ميتوانست
گمشده ، بيت يك مثل ميتوانست هم جمله يك همان نظرش به اما كند ، سياه خود تصميم چگونگي
ديگران شمار گرچه كه انديشيد لحظه يك.دهد توضيح را انگيزهاش و منظور تمامي
.نيستند زياد هم چندان درككنندهاش
بيرون آشپزخانه از.بود شده وقتش ديگر.كرد خاموش را سيگارش و نوشيد آخر تا را قهوهاش
و دوخت هميشگي سوراخ به را چشمش و كرد طي را ورودي در به رسيدن طولاني راهروي و آمد
.ماند منتظر
از انبوهي با جوانك.كرد پستچي ورود متوجه را او اصلي در صداي تا كشيد طول لحظهاي چند
سه...دوتا...يكي...آها...رفت پستي صندوقهاي سراغ به و شد وارد بغل در نامه
...چهارتا تا ،
را منتظر صندوقهاي ديگر پستچي كه ماند منتظر و زد لبخندي.شد سرازير صندوقش در نامه
را در رفت ، بيرون كه پستچي...برود و ببندد سرش پشت سروصدا با را در و دهد جواب هم
داخل به دوباره و برداشت را نامهها و كرد باز را آن.رفت صندوقش سراغ به و كرد باز
دوباره...كرد نگاه را نامهها و نشست ميز پشت و رفت آشپزخانه به مستقيم.بازگشت
آن در كه بود اخطارنامهاي.نبود صورتحساب...كرد باز را پاكت...!تلفن؟ صورتحساب
باورش.بودند كرده تعيين پول واريز جهت را روزهاي سه تاريخ پرداخت ، عدم دليل به
!بودند فرستاده اخطاريه برايش حالا و بود پرداخته را صورتحساب پيش هفته.نميشد
.نبودند جدي هم چندان.بروشور...و دعوتنامه چند...كرد بررسي را ديگر نامههاي
و برداشت را كتش.كند مراجعه تلفن اداره به شخصا گرفت تصميم و برداشت را اخطارنامه
شده گرفتار كه فهميد.بود نامرتب و درآمده ريشش..كند مرتب را موهايش كه آينه جلوي رفت
رسيدگي براي تميز ، و مرتب سپس و كند اصلاح و حمام گرفت تصميم و درآورد را كتش.است
و چرب موهاي با - بار اين و نكرده اصلاح و نامرتب نميخواست دلش هرگز.كند اقدام موضوع
.نمايد مراجعه موسسهاي يا اداره به - نكرده شانه
سپس و شست را خود تند و سريع و كرد باز را دوش.شد حمام داخل و برداشت را حولهاش
.برود بيرون كه كرد باز را در و پوشيد لباس خودش ، خشككردن از پس.آمد بيرون و كرد اصلاح
آن و كرد مچاله را يادداشترفت آشپزخانه به و بست مجددا را در..كرد مكث لحظهاي
.ميكرد عجله بايد اما.كند باز هم را طناب كه رسيد فكرش بهانداخت آشغالداني توي را
...برقصد پنجره لاي گذران نسيم با تا گذاشت خود حال به را سقف تيرك از شده آويزان دار
افتخاري رضا آرزو ، يك گزارش داستان مجموعه از_1
ادبيات حاشيه
داستان هشتاد سال ، هشتاد *
با سايت اين سردبيري بدانيد نيست بد ميگذرد سخن سايت راهاندازي از كه مدتهاست
راهاندازي از بعد سخن سايتدارد همكاري او با نيز آقايي فرخنده و است تن چهل اميرحسن
را "داستان هشتاد سال ، هشتاد" عنوان تحت بخشي تازگي به هدايت ، صادق داستاننويسي مسابقه
به.است شده آغاز جمالزاده محمدعلي نوشته "است شكر فارسي" كوتاه قصه با كه انداخته راه
نكات اين بر بخش اين سرمقاله در تن چهل اميرحسن است ، بزرگها پدر با تقدم حق حال هر
سال هشتاد اين در كه كوتاهي داستانهاي از نمونه هشتاد گزينش با سخن سايت":دارد تاكيد
راه تا دهد قرار تازهاي روشنايي در را ادبي فرم اين دارد سعي شده ، منتشر فارسي زبان به
شناخته ، نويسندگان مورد در سرمقاله ، بنابراين ".شود فراهم آن به تاريخي نگاهي براي
داستانهاي انتخاب.ميشود انتخاب آنها عمومي مقبوليت و شهرت براساس داستانها
از بخشي گرفتن قرار دسترس در.بود خواهد آنها خود انتخاب با نيز زنده نويسندگاني
شناخت جهت در را تازهاي امكان طريق اين از كشور از خارج در شده منتشر كوتاه داستانهاي
.ميآورد فراهم كشور از خارج داستاننويسي
نشد خوانده كه نامهاي *
از بخشي كه مطبوعاتي نويسندگان و منتقدان سال كتاب نتايج اعلام مراسم در معلوم قرار از
جلسه اين در قرائت براي متني محمدعلي محمد يافت ، اختصاص براهني رضا از تجليل به آن
كه رسيده ما دست به يادداشت اين.نكرد رو را آن جلسه آخر تا اما بود كرده آماده
:ميخوانيد
ايراني ادبياتشناس انگليسي ، ادبيات مسلم استاد عنوان به را براهني رضا دكتر ايران ، در
نگارش در او چيره دست منكر البته.ميشناسند ادبي نقد روز تئوريهاي دهنده گسترش و
بين از كه شعرهايش حتي يا نيستند خانم آزاده و من سرزمين رازهاي و كشتگان آواز رمانهاي
..اسماعيل يااسماعيل.است لطيفتر و قويتر مجموعههايش ديگر از پروانهها به خطاب آنها
اوست مستمر و مداوم كار سال چهل از بيش حاصلاست نيامده دست به آساني به مهم اين.
است ، شده منعكس "قصهنويسي" و "مس در طلا" مجموعه در آن از بخشي كه ادبي نقد زمينه در
يا.ادبي نقد جدي مباحث شدن ايرانيزه بر مدخلي كه خاك و كيميا لاغر كتاب يكي آن يا
عمدتا (اروپا در چه و آمريكا در چه) كشور از خارج در براهني اما..بيدار روياي
كنار در معتبر مجموعههاي در آثارش كه شرقي رماننويسي.است يافته رماننويس چهرهاي
با اياز ، دوزخي روزگار تخيلي تاريخي داستان تمامي يا.مينشيند ماركز گارسيا گابريل
ايران در كه خانم آزاده يا.ميشود چاپ تجديد و ترجمه فرانسه به توجه قابل نسبتا تيراژ
شده منتشر و ترجمه فرانسه و انگليسي به رسيد هزارتايي سه دو شمارگان با چاپ دو به فقط
اروپا و آمريكا در شهرتش قطعا.كاناداست كشور نويسندگان كانون رئيس اكنون او.است
داستاننويسان از شايسته نمايندهاي و بينالمللي چهرهاي به كه ميرود و يافته گسترش
.شود بدل كشور از خارج در ايران
با متفاوت چهرهاي او از كشور از درخارج داستان زمينه در براهني شده منتشر آثار بيشك
او موفقيتهاي بازتاب در ايران مطبوعات كه احتياطي و خست وجود با.است ساخته همنسلانش
محمدعلي از پس براهني رضا دكتر نام و چهره بزنيم حدس ميتوانيم دادهاند خرج به
شمار به ايران داستاننويسي چهره شاخصترين دولتآبادي ، محمود و هدايت صادق و جمالزاده
به دارد را شدن جهاني توانايي بالقوه ايران ادبيات فرانسوي ، نويسندهاي قول بهميرود
ممتاز موقعيت آن با براهني اميدوارم.كند حركت آن پيشاپيش بولدوزر چند يكي آنكه شرط
از يكي دولتآبادي ، محمود همراه داريم سراغ او در كه خوبي روحي و جسمي توان و اجتماعي
.بگذارند پيش پا داستاننويسان دوم نسل از دارند انتظار همگان كه باشد بولدوزرهايي آن
داشتن انديشيدن جهاني لازمه و است انديشيدن جهاني ابتدا ايران ، ادبيات شدن جهاني لازمه
.است جهان زنده فرهنگهاي و زبان به شكسته پا و دست نه و كامل احاطه و عرضه قابل تفكري
ادبيات به كه كساني تمام و براهني براي من.شد نميتوان هم اقبال و موقعيت منكر البته
.دارم روزافزون و پاينده اقبال و بيشتر خلاقيت آرزوي ميانديشند ايران داستاني
گلشيري بنياد جايزه ماه آذر *
نيز ايراني معاصر قصهنويس اين سايت گلشيري ، بنياد مجوز صدور با همزمان سرانجام
بنياد":است آمده آن تعريف در گلشيري بنياد درباره به مربوط صفحه شد ، در راهاندازي
بنياد اين.است شده تاسيس او ياران از جمعي همت به گلشيري هوشنگ مطالعاتي _ فرهنگي
براي گلشيري ، هوشنگ معاصر ، بزرگ نويسنده درگذشت از پس و است مستقل و غيرانتفاعي فرهنگي
دادن ياري و آموزش طريق از عرصه اين در تاثيرش و داستاني ادبيات عرصه در او حضور تداوم
به سالانه جايزه اهداي بنياد اين تشكيل اوليه فكر.است شده تشكيل جوان داستاننويسان به
سر در خود عمر ماههاي آخرين در گلشيري كه فكري ;بود داستاني ادبيات برتر آثار
زبان به ادبي نقد و داستاني ادبيات برتر آثار به سالانه جايزه اهداي ".ميپروراند
مركز تاسيس بررسي ، و نقد و داستانخواني جلسات داستاننويسي ، كارگاههاي تشكيل فارسي ،
داستاننويسان ، بزرگداشت مراسم برگزاري داستاننويسان ، آثار نشر و چاپ به كمك و انتشارات
دومين.است بنياد اين اهداف جمله از اسناد مركز و مطالعاتي و تحقيقاتي كتابخانه تاسيس
يافتن دنبال به بنياد معلوم قرار از.ميشود برگزار آذرماه در گلشيري بنياد جايزه دوره
.است مراسم برگزاري براي مكاني
است فراموشي برآيند شعر
1_ ناخودآگاهي نه
مسيح هيوا
دانشي قدسي ، كلام "رفت آدم ياد از قدسي كلام هبوط ، از پس":است آمده تلمود قصههاي در
ارتباط و شود آگاه چيزها و خود ماهيت و وجود بر ميتوانست آن طريق از آدمي كه بود
زمين ، در ناگهان انسان قدسي ، كلام آن بردن ياد از با اما.كند برقرار آنها با مستقيم
اطرافش با ارتباط و درك براي او.ميكردند جلوه غريبه كه گرفت قرار چيزهايي و اشيا ميان
او ميان و شد آغاز تنهايياش بود ، داده دست از را قدسي دانش آن چون و بود دانشي نيازمند
.افتاد فاصله معناها و چيزها اشيا ، و
.است شده پيدا جا همين از انگار هم بشري "غربت غم" مشهور مفهوم
فراموشي با زميني ، موقعيت":كه دريافت روزي بنيامين والتر كه است دليل همين به شايد
".شد آغاز
فراموشي حال در مدام يا است شده فراموش كه را آنچه همه ميتوانست جديد ابداعي فقط اما
كشف براي - مرموز روشي جز باشد نميتوانست چيزي ابداع اين.بيافريند باز دوباره است ،
.است شعر همان كه - پديدهها
حقيقت نتوانست آدمي كه چيزي همان انسان ، و جهان شناخت براي است قدسي روشي شعر گمانم به
به را چيز همه روزي توانست آن تازه ابداع با اما بياورد ، زمين به بهشت از خود با را آن
.بياورد خاطر
پديدهها در تمركز طريق از معناها ، و چيزها عالم در روح كردن رها جديد ، شيوه اين در
دست از آدمي كه ميشود چيزهايي آن همه آوردن ياد به باعث كه مدام ، خودگويههاي و تخيل
.يابد دست معناها عالم به توانست است ، داده
دست از گذشته حسرت و ياس از مملو و سطحي "فكري خاطره" نوعي آوردن ، ياد به از منظورم
بلكه.نيست نوستالژيك حسي با گذشته از چيزي آوردن ياد به منظور ، :جمله يك در.نيست رفته
آوردن ياد به نويد همواره كه دارد وجود وعدهاي به رفتن راه يا بازگشت ، راه شعر ، هر در
به را ما چيزي چه اما.آينده در چيزي حتي.رفت آدم ياد از كه چيزي.ميدهد را ناب چيزي
به و ميشود بيدار ما در كه انساني ، بزرگ و ناب انگيزههاي ميبرد؟ مقدس وعده اين راه
ميكند؟ بيدار را بزرگ انگيزههاي اين چيزي چه باز و ميآيد در زمزمه
درك با شاعر.بياورد زمين به بهشت از خود با را آن توانست آدمي كه "عشق" گمانم به
و چيزها كلام ، يك در و اشيا و واژهها برگرد قدسي ، هالهاي چون كه عشق مفهوم راستين
كه برانگيزي ، اين بازتاب و ميكند بيدار را پنهانش انگيزههاي ميدرخشد ، و پيچيده انسان
كه است تازهاي كشف و دريافت و شوقي ذوقي ، حسي ، نوشتهاي ، شب:مينمايد غيرمنتظره گاه
مجدد آفريدن جز نيست چيزي عمل ، اين...و ناب نقاشي دريكي خوب ، شعري ميشود فردي در
.است رفته ياد از يا بود رفته ياد از كه آنچه
ميآيد؟ كجا از شعر اساسا و ميافتد چگونه اتفاق اين كه ميآيد پيش سوال اين حال
در و ناخودآگاهم از نميدانم ، :ميگويند شاعران كه است اين جاري تعريف كليشهايترين
و رمز نوعي بخشيدن يعني.كجاست نميدانم كه جايي از يعني !نگفتهاند كه چهها باره اين
.ميشد گفته پيامبران به مستقيما وحي اما !وحي رديف در هم آن شعر به آسماني حالتي و راز
.خاص آنات و "آن" در ميآيد شاعري سراغ به الهام نوعي در شعر كه حالي در
حقيقت در كه.آوردهاند شاعر و شعر حوزه به را ناخودآگاه واژه پاي منتقدان يقين به
است رواني و روحي بازتاب يا حالتي شعر چون !لابد و است روانكاوي حوزه در ابداعي واژه
خب.بدهد نامي شاعر ، "كجاست نميدانم" كه جايي از عبارت همان به ميتواند واژه اين خوب ،
كجا از شعر كه ساده ظاهر به سوال اين به پاسخ در كه است وقت خيلي هم شاعران حالات
برداشته خواندهاند ، را فرويد و يونگ نظريات و روانكاوي كه منتقداني دست روي از ميآيد ،
آگاه آن بر" يا "ميشود چطور نميدانم ميگويم شعر وقتي" يا"ناخودآگاهم از":ميگويند
در ريشهاش هم آن كه است شعر كردن فرض اتهام حتي يا وحي همان در تفكر اين ريشه ".نيستم
كمي.است جذابي و رشكبرانگيز عبارت يا جمله البته صد و است رمانتيسم دوره زيباشناسي
.ميكشد شاعر دور به هم راز و رمز رنگ از پر هاله
ياد به براي دليلي و زمينه فراموشي كه چرا ناخودآگاه نه است ، فراموشي برآيند شعر ،
تاريخ طول در است ، شده آغاز قدسي كلام فراموشي با زمين در موقعيتمان كه ما و است آوردن
گذشته از چيزهايي.بود رفته دست از كه بودهايم چيزهايي آوردن ياد به تلاش در همواره
.عالم و خود آينده از حتي و حال ازعالم و خود
عبارتي به ;پنهان همه آن ديدن شوق ميشود؟ چنين اين آوردني ياد به باعث چيزي چه حال
كه است بديهي و ساده قدر آن هم لحظات اين.ميكند انگيزهمند را ما كه هستي از لحظاتي
.اتاق پرده حتي يا برگها در باد يا پرندهاي صداي شنيدن.ندارد ناخودآگاه به ربطي هيچ
كافي همينها واقعهاي و شنيدن و ديدن يا چيزي لمس و حالتي حسي ، احساس يا گياهي ديدن
و آيند ياد به شده فراموش و پنهان و خفته چيزهاي و بشوند بيدار ما در انگيزهها تا است
در اشيا عينيت همچون لزوما ميآيد ياد به كه آنچه اما.درآيند عينيت به سرايش ، طريق از
است غايب چون و غايب حتما و است ذهن در عينيتي بلكه نيست ، ما لامسه حس و ديد برابر
.خاص جنس از است لازم شوق نوعي آن كردن حاضر براي
وي بود ، غايب كه بود كسي به شوق نه:گفت دوست؟ ديدار به مشتاقي هيچ گفتند را كسي"
غايب حقيقت به رسيدن اصلي جوهره و ميزند پرسه شوق اين پس در آنچه اما "است حاضر هميشه
پيشرو ، مثال جز مثالي كمتر يا مثالي هيچ شايد.است شاعر ديدن گونه ديگر است ، چيزها
بگذشت ، آهنگري دكان به كه حثيم ربيعابن".درآورد كلمه به را ديدن گونه ديگر نتواند
روز ديگر تا و شد هوش از و بيفتاد آهنگر ، آن كارگاه اندر سرخ تافته ، ديد آهني پاره
.كردم ياد دوزخ اهل از:گفت بود؟ حال چه آن كه پرسيدند آمد ، جاي باز چوننيامد باهوش
."آورد هشي بي تا فراتر حد از بود غيبتي اين دوزخ ، در
|