غرب در اصلاح هاي نظريه
بخش واپسين _ اصلاح يا انقلاب ;اجتماعي مهندسي
انديشمندان ديدگاههاي هنوز روسيه ، و فرانسه در انقلاب از دهه چندين گذشت رغم به: اشاره
مقاله اين نخست بخش در.است فيلسوفان توجه و بحث محل اصلاح ، يا انقلاب درباره غرب دنياي
عالمان برداشتهاي اينك و شد بحث آن هاي ضرورت و ها دشواري و غرب در اجتماعي مهندسي از
و فرانسه انقلاب متوجه دوتوكويل نظريات در عمدتا كه غربي انقلابيون عملكرد از سياست علم
.شود مي عرضه است روسيه انقلاب متوجه بيستمي قرن متفكران نظريات در
سارتر پل ژان
موجب خود فرايند در كه است ضربتي و فراگير استراتژي اتخاذ نتيجه بيشك اصلاحات ركود
.شد خواهد "بيتفاوتها" و "نظرطلبان تجديد يا طلبان رجعت" ،"سرخوردگان" گروههاي پيدايش
از وسيعي قشر سرخوردگان گروه اما گذشت بيتفاوت گروههاي توصيف خصوص در ماوقع شرح
، تشكيل بودند اصلاحات محركه موتور كه جامعه فكري برگزيدگان شامل عمدتا كه را جامعه
سياسي نخبگان و نظاميان بيشتر كه هستند گروهي شامل طلبان تجديدنظر و رجعتطلبان.ميدهد
.ميگيرند بر در را اصلاحات دوران آن متعاقب و اصلاحات روند آغاز از قبل شرايط در حاكم
تسليم شرايط آن در ولي بودند ، مخالف آن با اصلاحات آغاز در كه هستند افرادي رجعتطلبان
تدريجي اجتماعي مهندسان به نسبت اصلاحات ركود با اما.كردند پيشه سكوت و شدند حاكم جو
دخالت.دارد وجود كودتا وقوع احتمال شرايط اين در ميكنند اندام عرض اصلاحطلبان يا
فرا استعانت به را پراتوريانيسم مفهوم و پراتوري جامعه تعريف سياست عرصه در نظاميان
اشتراك.است راجع سياست در نظاميان دخالت به آن محدود معناي به پراتوريانيسم".ميخواند
همان كه ميدهند نشان را واحدي پديده گوناگون جنبههاي سياست در اجتماع متعدد گروههاي
"پراتوري جامعه"اصطلاح اختصار ، ملاحظه به اينجا در.است اجتماعي نيروهاي زدگي سياست
نيروهاي بلكه نظاميان تنها نه كه ميبريم بكار زدهاي سياست جامعه چنين يك براي را
يك در كارآمد سياسي نهادهاي نبود" (11)"دارند دخالت آن سياسي امور در نيز ديگر اجتماعي
صورتهاي به يعني ;است پاره پاره جامعه اين در قدرت كه است آن معناي به پراتوري جامعه
گوناگون كميتهاي در و مختلف
كنش در مستقيما اجتماعي نيروهاي پراتوريانيسم ، مراحل همه در" (12)".ميشود پديدار
از همگاني خير يا خصوصيشان مصلحت ساختن مرتبط براي را كوششي كمتر و يكديگرند با متقابل
يا شخصي جرگههاي كشمكش صحنه به سياست پراتوري اليگارشي يك در.ميدهند نشان خود
(13)".ميشود تبديل خانوادگي
هايك فريدريش
تدريجي اجتماعي مهندسي افول يا و اصلاحطلبان و حكومت ميان شكاف و اصلاحات ركود
.ميكند طنينانداز جامعه فضاي در را انقلاب اجتنابناپذيري يا و اجتنابپذيري مباحث
اينكه يا و بود خواهد "انقلاب جانشين" خود اصلاحات يا تدريجي اجتماعي مهندسي اينكه
همراه به را خود طرفداران يك هر سياست علم در (انقلابي روند كننده تسريع) "انقلاب حلال"
جانشين عنوان به شده برنامهريزي و متوالي اصلاحات" كه ميگويند كاپلان و لازول.دارند
كه معتقدند ديگر پردازان نظريه اما (14)".ميكنند عمل اجتماعي و سياسي انقلابهاي
نااستواري به بلكه باشد نداشته سياسي استواري در مثبتي تاثير است ممكن تنها نه اصلاحات"
شود انقلاب جانشين آنكه جاي به است ممكن اصلاحات.شود منجر نيز انقلاب به حتي و بيشتر
و آمدهاند پيش اصلاحات دوران از پس غالبا بزرگ انقلابهاي تاريخ درشود انقلاب حلال
به امتيازات اعطاي و اصلاحاتي برنامه يك گرفتن پيش در.سركوبي و ركود دوران پي در نه
ميتواند خود اين كه ميكند تقويت را بيشتر دگرگونيهاي براي درخواست رژيم يك وسيله
همه براي انقلاب و اصلاحات ميان رابطه" (15)".كند تسريع را انقلابي جنبش فراگرد
"اصلاحطلب".دارد كنندهاي تعيين اهميت درگيرند سياسي دگرگوني فراگرد در كه گروههايي
مسالمتآميز راههاي از تا ميكوشد همين براي و است انقلاب جانشين اصلاحات كه است معتقد
محافظهكار" و "متعصب انقلابي" اما...يابد دست بيشتر اقتصادي و اجتماعي برابري به
هرگونه با دوم دسته دليل ، همين به و معتقدند انقلاب بودن حلال نظريه به هردو "متعصب
هموار براي كوچك دگرگونيهاي از كه است اميدوار نخست دسته و است مخالف موجود وضع تغيير
(16)".كند بهرهبرداري بنياديتر دگرگونيهاي راه ساختن
خصوص در انقلاب ، اجتماعي پديده تبيين در فزاينده انتظارات تئوري پدر دوتوكويل نظرات
بودن حلال عنوان به اصلاحات نظريه پيرامون در متعصب كاران محافظه مواضع عقبنشيني عدم
آميزترين مخاطره معمولا كه ميآموزد ما به تجربه":ميگويد وي.است بررسي قابل انقلاب ،
.برميآيد خويش كار شيوه اصلاح صدد در حكومت آن كه است لحظهاي بد ، حكومت يك براي لحظه
كردن بهتر به تصميم سركوبگرانه حكومت از طولاني دورهاي از پس پادشاهي كه هنگام آن
حفظ به قادر را وي ميتواند كه است سياستمداري هنر كمال فقط ميگيرد ، خويش اتباع سرنوشت
داشت ادامه ابديت تا ظاهرا كه طولاني چنان مدتي در كه جوري و ظلم.سازد خويش تخت و تاج
غير ديگر ميبندد نقش انسانها ذهن در برداشتنش ميان از امكان كه همين بود شده تحمل
انقلاب ، حلال عنوان به اصلاحات نظريه تبيين و تحليل در (17)"ميآيد نظر به تحمل قابل
ذهن به را "دومينو" بازي اصلاحطلبان مطالبات برابر در متعصب محافظهكاران مقاومت
سرسخت مواضع از عقبنشيني و نظرات تعديل به اقدام محافظهكاران اگر كه ميكند متبادر
در و ميدهند دست از ديگري از پس يكي را خود مواضع دومينو تئوري همانند ;نمايند خود
محافظهكاران صفآرايي اين بنابر.ميشوند رهسپار تاريخ موزه به خويش گامهاي با نتيجه
از را جامعه شدن قطبي كه انقلابيون و سو يك از اصلاحطلبان خواستههاي برابر در متعصب
گفته به كه ميكند امر اين بر متذكر را اجتماعي نيروهاي تمامي ;ميكنند دنبال ديگر سوي
آن نه كنيم پرهيز چه از كه است اين گيريم فرا تاريخ از بايد چه آن":گاست اورتگايي خوزه
قدرت از خارج اجتماعي نيروهاي و دولتي قدرت به تاريخ اين بنابر (18)".دهيم انجام چه كه
نامعلوم فرجام با روي پيش تصميمگيري و انتخاب تعدد علت به كه ميدهد هشدار چنين دولتي
طريق بدين و نمايند پرهيز اقداماتي چه از بايد ;است گذشته تاريخي ادوار در آنچه بنابر
دولتي قدرت آنكه نه نمايند استفاده است متوالي نسلهاي مشترك محصول كه تجربه انباشت از
بر كشفي عقل به بودن قايل بنابر و كرده قلمداد مايشاء فعال را خود يك هر اجتماعي قدرت و
نيروهاي سوي از انقلاب گزينش فيالمثل.پازنند پشت "نسلها تفاهم" و "تجربه انباشت"
كه است آن نشان و ميشود محسوب انتخابها هولناكترين جزو دولتي قدرت از خارج اجتماعي
آنند درصدد و نگرفتهاند پند بشري جوامع تاريخ يا و خود گذشته تاريخ از اجتماعي نيروهاي
.بيازمايند را آزموده كه
دوتوكويل الكسي
و دولتي قدرت از خارج اجتماعي نيروهاي سياست ، علم عالمان و فيلسوفان نظرات تحليل
گزينش از و كرده دعوت "سياسي نخبگان سازش" سوي رابه دولتي قدرت
نظريه" پوپر كارل.است تامل قابل رابطه اين در پوپر كارل ديدگاه.ميدارد برحذر انقلاب
هرگونه و تاريخگرايي مخالف و باز جامعه مدافع جزء به جزء تدريجي اجتماعي مهندسي پرداز
يوتوپيايي اجتماعي مهندسي حل راه دو ميان پوپر" (19)"است يوتوپيايي و انقلابي ايدئولوژي
در چند دلايلي پوپر (20)"ميداند ممكن را دومي تنها ;تدريجي اجتماعي مهندسي و كلگرا يا
مهندسي گونه اين در اينكه نخست:ميآورد وسيع مقياس در كلگرا اجتماعي مهندسي رد
تعيين آساني به نميتوان ميگيرد صورت فراگير و گسترده اقداماتي بلافاصله چون ;اجتماعي
تحصيل روشي چنين اين بنابر ;است بوده موثر نتايج حصول در اقدامات اين از يك كدام كه كرد
پوپر نظر به اينكه دوم.ميسازد ناممكن اجتماعي زندگي درباره را تجربي شناخت
بهتر عبارت به يا و غرضاند ناقض يوتوپيايي يا كلگرا اجتماعي مهندسي و برنامهريزي
با جامعه كلي بازسازي براي كوشش معمولا.شوند خود در مندرج اغراض نقض مانع نميتوانند
;ميكند برخورد اجتماعي گروههاي مستقر منافع با زيرا ;ميشود روبهرو گسترده مخالفتهاي
.است ديرياب بسيار كلگرايي و يوتوپيايي اقدامات چنين اهداف درباره اجماع حصول علاوه به
اطاعت و سكوت به يا و سركوب را مخالفان ميبايد انقلابيون يا اجتماعي مهندسان نتيجه در
هرگونه ميشود مجبور و مييابد اقتدارگرايانه ماهيتي ;حكومت رو اين از.كنند وادار
تاسيس پي در كه نيز انقلابي و يوتوپيايي ايدئولوژي..كند سركوب را مخالفتي و انتقاد
هر ;است ناممكن كلي به بيسابقه و نو امر زيرا ;خيالياند بيسابقهاند و بديع جهاني
كه اين آن و است كار در هم ديگر تناقض يك..دارد گذشته و حال در ريشه آيندهاي
است موجود وضع از جزيي آنچه با و موجودند وضع و جامعه از متاثر آنان خيالات و انقلابيون
وضع تخريب مستلزم بيسابقه و نو كاملا جامعه ايجادبرد بين از را موجود وضع نميتوان
جز اين بنابراست عملي هر شدن ناممكن معني به حاكم وضع كردن ويران اما است موجود
بنيادي و اساسي دگرگونيهاي باعث مجموع در كه) تدريجي و گام به گام حركاتهاي و اقدامات
(21)".نيست متصور ديگري راه (ميشوند
پوپر كارل
جامعه بركل احاطه با آنجا از بتوان كه موضعي به دستيابي كه است معتقد فريدريشهايك
مهندسان وهمي دربرداشت توهم اين كه است باطل خيالي زد ، آن "بيروني نقد" به اقدام
تدارك با "دروني نقد" قالب در فقط جامعهاست يافته پرورش يوتوپيايي كلگرا اجتماعي
دلايل".است توسعه و نوسازي قابل تدريجي اجتماعي مهندسان سوي از فابياني نوع از اصلاحات
جزئيات به ما چون ميگويد پوپراست پوپر دلايل از اساسيتر كلي برنامهريزي رد در هايك
نيست ، ممكن كلي برنامهريزي است ، پويايي در همواره جامعه و نداريم اشراف اجتماعي زندگي
زندگي كه شناختي عمده بخش او نظر به.است اساسيتر برنامهريزي موانع هايك درنظريه اما
در نميتوان را شناختي چنين.دارد غيرعلمي يعني عملي ، خصلتي است استوار آن بر اجتماعي
بر قواعدي طريق از سنن اين و ;است مندرج سنن و آداب در زيرا ساخت ، متمركز واحد ذهني
مبتني هرگونهبرنامهريزي ، اين بنابر.ناشناختنياند عمدتا كه ميكنند حكومت ما رفتار
ما عقل و ;نداريم آگاهي آنها از كه ميكنيم عمل قواعدي تحت ما.است "شناخت به تظاهر" بر
و عقلاني صورتي به جامعه بازسازي انديشه جهت بدين.است ناشناختني اصل همين به محدود نيز
طرحي حاصل جامعه در موجود نظم.است عبث و بيهوده انقلاب انديشه سان بههمين
"سازندگي سفسطه" مقابل در را جوش خود نظم مفهوم هايك.است خودجوش بلكه نيست ، عقلاني
به معطوف عقلانيت يكي:ميدهد تميز هم از را عقلانيت نوع دو هايك" (22)"ميدهد قرار
و سوسياليسم انديشه پايه و شده بنا جامعه هدايت و كامل شناخت به اعتقاد بر كه سازندگي ،
اجتماعي نهادهاي خودجوش و تدريجي تكامل بر كه تكاملي عقلانيت ديگري و است برنامهريزي
و تكاملي عقلانيت به تمسك با تدريجي اجتماعي مهندسي اين بنابر (23)".ميكند تاكيد
جامعه دروني نقد الگوي از اقتباس و جزء به جزء اصلاحات در فابياني گام به گام سياستهاي
عقلانيت به تمسك اوصاف با انقلابي گراي كل اجتماعي مهندسي مقابل در و مييابند معنا
از را خود جامعه بيروني نقد و تامل و اجتماعي متغيرهاي از كامل شناخت و دكارتي و كشفي
كلگراي اجتماعي مهندسان عقل مفروضاتي چنين با ميكنند متمايز اجتماعي نيروهاي ساير
تاكيدبر با و شده گرفته درنظر آن پيچيده بسيار بافتههاي و جامعه از مستقل انقلابي ،
را هايك نظرات ميتوان بنابراين.كليبرميآيند برنامهريزي درصدد اشرافي موضع چنين
مصالح عمارتي ، و بنا ساخت در كه كرد تداعي ذهن در چنين اين تمثيلي در انقلابيون پيرامون
يوتوپيايي گرا كل اجتماعي مهندسان.كنند نظر اظهار بنا كل ساز و ساخت نحوه در ساختمان
كه است عمارتي آن از "بيروني نقد" مفهوم مبين و ساختماني مصالح مثابه به
كامل شناخت تلقي با كلگرا اجتماعي مهندسان.دارد قرار آن ساخت تكاملي فرآيند جزو خود
تاريخي بناهاي از كه را مردگان صداي و ميزنند پا پشت جامعه گذشتگان نسبي شناختهاي بر
در كه ميكنند ترسيم را آيندهاي و نميشنوند ديگر ميآيد ، خطي نسخ و سنگي كتيبههاي و
قرارداد محصول جامعه" كه برك ادموند گفته به توجه با.است نبوده مترسم گذشتگان تجربه آن
گرايي عقل به توجه با قرارداد دراين برشي بيشك (24)".است وآيندگان زندگان و مردگان
مراجع جاي ماندن خالي سبب جامعه ، از مردگان نهادن كنار و كلگرا اجتماعي مهندسان
فرآيند در امر اين و ميشود گذشته ارزشهاي از تطهيرمغزها فرصتبه عدم و وفاداريها
.آورد خواهد ارمغان به جامعه براي را هويتملي بحران مدت دراز در خود
از قبل شرايط سارتر.مداقهاست تدقيقو قابل انقلاب سارترپيرامون پل ژان نظرات
اجتماعي نيروهاي سياسي انفعال بيانگر سريالي وضعيت.مينامد "سريالي وضعيت" انقلابرا
برداشت موجب به را خود و ميبرد سر به مجزا و منفك سريال يك در رقمي همچون فرد هر".است
ميكند عمل غيري مانند و است خود غير كس هر ميكند ، فكر ديگران همانند خود كه ديگران
(25)".است خود از غير خودش كه
عمل به سريالي يا رقمي وحدت از فرآيندگذار دادن نشان براي سارتر مثالهاييكه از يكي"
انقلاب از پيش جامعه با مقايسه در فرانسه انقلاب مثال ميآورد ، جمعي كارگزاري يا گروهي
گروه پيدايش با انقلاب.است سريال يك ارقام انقلابمجموعه از پيش فرانسه جمعيت.است
سوي به و ميشوند تبديل گروه به جمعيت پراكنده تودههاي و ميشود آغاز فعال خودمختار
رابطه برخلاف ميگردد ، آغاز گونه اين پراكيسيكه فرآيند در.ميكنند حركت باستيل
ديگر.ندارد وجود "ديگري" پيراكيس ، در زيرا نميبيند ديگري در را خود فرد ديگر سريالي ،
آغاز در كه گروه كه آن از پس.نيست خبري سريال از رقمي عنوان به فرد فعال انفعال از
انجام ميرسدوظيفهاش خود هدف به رژيماست سرنگونسازي مانند خارجي هدفي انجام وسيله
وحدتبخشي نيروي و عمل ديگر.ميشود پيدا انفعال و سريالي وضعيت به بازگشت خطر ميگيرد ،
است عبارت انقلاب كامل دوره سارتر نظرات مطابق گفت ميتوان بنابراين (26)".ندارد وجود
آغاز متعاقبا كه انقلاب وقوع از قبل سريالي وضعيت و (قدرت) غيريت رابطه سلطه از
در خودي همه رابطه لحظهاي برقراري و ميشود سبب را انقلابي جنبش يا ميكند فرآيندي
"اغفالي عسل ماه" عنوان به آن از برينتون كرين گذشت خواهد كه همانگونه) انقلاب وقوع زمان
شرايط و غيريت رابطه مجدد آغاز و خودي همه رابطه پايان سپس و (ميكند ياد انقلاب
خود نازل سطح در اجتماعي خرد اين بنابرميشود حاكم جامعه انقلاببر از پيش گسيختگي
.ميپيمايد را باطل دور
به گرايش رجوعو از اجتماعيرا نيروهاي برينتون ، كرين ديدگاه از انقلاب بررسي
كالبد برينتوندر كرين.ميدارد برحذر گرايوتوپياييانقلابي كل اجتماعي مهندسي تفكرات
به "تب" مفهومي طرح از كمك با(روسيه آمريكا ، فرانسه ، ، انگليس) انقلاب چهار شكافي
از انسان در تب ظهور كه همانگونهبود برده پي انقلاب چهار هر در"يكنواختيهايي"
از تب تحول سير ميباشد ، آن به مبتلا ويروس به نسبت وي واكنش و شخص توازن عدم نشانه
دوره در پايان آغاز و نقاهت دوره وآغاز بحراني مرحله تا دما ازدياد و ابتلا مرحله
.است ويروس آن به نسبت بيمار مصونيت و فرونشينيتدريجي و بازگشت
وي.بود برآمده انقلاب كامل دوره تبيين درصدد مفهومي طرح چنين از استعانت با برينتون
ناكارآمدي:از اعم انقلاب مقدماتي نشانههاي قالب در را تب ويروس به شخص شدن آلوده
.برميشمارد طبقاتي ناهمسازيهاي و روشنفكران بيعت تغيير ;سياسي و اقتصادي ساختارهاي
ذهنمتبادر به را نخستينانقلاب مراحل مثابه به را بدن در ويروس نمو و رشد مراحل
در نظام مديريت عدم تسري جهت به پيشين نظام سوي از زور كاربرد ناكارآمدي با كه ميكند
كه انقلاب عسل ماه مرحله:يعني بعدي ، مرحله وارد را انقلاب نظامي ، و بخشهايانتظامي
نخستين آخرينمراحل جزء و ميكند است ، برزن و كوچه در مردم سرور و جشن دربرگيرنده
قصار جمله.بود انقلابها اين دورهكوتاه اغفالي عسل ماه.ميكشد تصوير به را انقلاب
وارد را ما(27)".ميبلعد را خويش فرزندان كرونوس انقلابهمچون":ميگويد ورينيوكه
پيروزي با مرحله اين.ميكند"ميانهروها فرمانروايي دوره" يعني انقلاب بعدي مرحله
آغاز انقلاب از قبل چندسال از كه "گانه دو حاكميت" تبديل و ميانهروها بر "تندروها"
نزديك بحران نقطه يك به تب لحظه اين در.ميگيرد پايان "يگانه حاكميت" به بود شده
حكمراني با خود"بحراني مرحله" در قدم با انقلاب سرنگونيميانهروها ، با و ميشود
به حكومتي صورتهاي در تندروها ديكتاتوري".ميكند آغاز را انقلاب "وحشت دوره" تندروها
ماموريت صورت به ديكتاتوري وحشت حكومت" و (28)".مييابد تجسم نيفتاده جا تمركز يك شكل
كوتاه ، بسيار زمان يك در عادي گناههاي بدون زندگي يك تحميل جهت در تندروها" (29) ".است
.است سخت بسيار آنها براي تحملش كه ميكنند وارد انقلاب از بيرون معمولي افراد فشاريبر
از جامعه گناهانمرسومدر عليه جهاد پرهيزكاري عصر و پاكدامني و وحشت دوران(30)"
اجتماعي عمل براي" كه آن جهت به ميكند ، اما حاكم جامعه بر تندرو انقلابيون سوي
آرمان ، يك انگيزه تحت ميتوانند بشر افراد وجوددارد ، "واقعي حد" عنوان به نيز انسانها
بشر افراد از متشكل اجتماعي نظامهاي.روند پيش به معيني زمان مدت و معين حد تا تنها
ما كه را عرش كشانيدن زمين به براي دستهجمعي كوشش يك ميتوانند محدودي زمان مدت تنها
صورت همان به انقلابي جوامع در "ترميدور".كند تحمل ميخوانيم"پرهيزگاري و وحشت عصر"
چنانچه(31) ".ميشود پديدار تب ، از پس نقاهت طوفان ، از آرامشپس مد ، فرونشستن طبيعي
انقلابي بحراني مرحله پايان در لذا است تب از نمودهايي شاهد بعضا نقاهت دوران در بدن
جامعه در كمتر شدت با كلاسيكرا وحشت شيوعدوره گونهاي به "ترميدوري دوره" آغاز و
اين نقاهت دوره در ميتوان يكنواختيكه برجستهترين سياسي ، نظر از".هستيم شاهد
قدرت به را او انقلاب استكه غيرقانوني فرمانرواي استقراريك شد يادآور انقلابها
استالينهمگي و بناپارت كرامول ، :است بوده توجه پيوستهمورد يكنواختي اينميرساند
خود كامل دوره غرب در كه انقلابي سه هر در(32) ".ميزنند تاييد مهر يكنواختي اين بر
دست در مشابه قدرت تمركز جريان يك همانند ، يكآسانگيرياخلاقي" گذاشتهاند ، سر پشت را
عصر" كه مرداني مشابه طرد يك تبعيديان ، مشابه بازگشت يك"ديكتاتور" يا"خودكامه" يك
را روزانه زندگي در كهن عادات همانند بازگشت يك و بودند آورده بوجود را"وحشت
(33)".يافتهايم
:ها پانوشت
:دوم چاپ ;ثلاثي محسن ;دگرگوني دستخوش جوامع در سياسي سامان:ساموئل ;هانتينگتون -11
ص 285 ;علم نشر ;تهران ;1375
ص 288 ;همان -12
ص 289 ;همان -13
ص 523 ;همان -14
524523;همان -15
ص 526 ;همان -16
;قومس نشر ;1375;ششم چاپ ;طيب عليرضا ;انقلاب تئوريهاي:استانفورد آلوين ;كوهن-17
صص 201200
نشر تهران ;1378;اول چاپ ;بيستم قرن در سياسي انديشههاي تاريخ:حسين ;بشيريه -18
ص 217 ;دوم جلد ;ني
نشر تهران ;1378;اول چاپ ;بيستم قرن در سياسي انديشههاي تاريخ:حسين ;بشيريه -19
ص 6059 ;دوم جلد ;ني
صص 7473 ;همان -20
صص 7574 ;همان-21
ص 83 ;همان -22
ص 84 ;همان -23
ص 179 ;همان -24
جلد ;تهران ;1378;دوم چاپ ;بيستم قرن در سياسي انديشههاي تاريخ ;حسين ;بشيريه -25
ص 263 ;اول
261260;همان -26
ص ;تهران ;1362;اول چاپ ;ثلاثي محسن ;انقلاب چهار كالبدشكافي:كرين ;برينتون -27
145
ص 200 ;همان -28
ص 200 ;همان -29
ص 213 ;همان -30
ص ;تهران ;1362;اول چاپ ;ثلاثي محسن ;انقلاب چهار كالبدشكافي:كرين ;برينتون -31
239
ص 243 ;همان -32
ص 275 ;همان -33
|