(ع)علي حكومت در اخلاق
(ع)علي اميرالمومنين الموحدين مولي شهادت سالروز رمضان مناسبت 21 به
آن صفات همه.است حقيقت حقو به پيوستگي در مومنان رشك و انسانيت عالم اسوه (ع)علي
هر از اين بنابر و است راستي راه سالكان و حق مردان رهنماي بيهمتا ، و بزرگ ابرمرد
.گرفت بهرهها ميبايد نخستين امام محضر از آموزش و يادكرد براي فرصتي
و سرمشق علي فرامين و راه و تسليت همگان براست (ع)علي امام شهادت سالروز رمضان 21
.باد بشريت درسآموز
* * *
و شيرين كردن كار شد ، با داشته حضور و وجود انسان كاري زندگي در اداري اخلاق اگر
پيشرفت و مردم رضايت و سو يك از خودشكوفايي و رضايتمندي احساس و شغلي رضايت با توام
و رحمتها بارش و خالق رضايت موجب نتيجه در و است سوي ديگر از كار شكوفايي و امور
:است كرده يادآوري چنين اشتر مالك عهدنامه پايان در (ع)علي اميرالمومنين.او بركتهاي
گونه هر انجام بر او بزرگ قدرت و راست او كه فراگير رحمتي با خواهم مي خدا از من و"
در آشكار عذري داشتن از ;بود آن در او خشنودي آنچه در دهد توفيق را وتو من كه درخواست ،
تمامي و شهرها در نيك آثار و بندگانش ميان نيكو نام واگذاردن و آفريدگانش و او پيشگاه
.كرامت فراواني و نعمت
اشتر مالك و خود براي امور ، اداره در جامع عهدنامهاي بيان از پس (ع)علي مومنان امير
مايه كه خشنودي اين و است آن در خداوند خوشنودي آنچه در ميشود توفيق خواستار خداوند از
خداوند برابر در بتوان كه گونهاي به است مردمان به خدمتگزاري سبب به خداست بركت و رحمت
ميان نيكو نام گذاشتن باقي نيز و داشت وظايف دادن انجام نيكو در آشكار عذري آفريدگانش و
.است توحيدي اخلاق جلوه والاترين و بهترين اين و ;شهرها در نيك آثار و او بندگان
پايههاي بر عمل و كار عرصه در مطلق ، كمال جهت در انسان استعدادهاي شكوفايي و رشد
.است اداري اخلاق
.مطلق كمال جهت در جامعه و انسان شكوفايي بستر و زمينه محو يعني اداري اخلاق فقدان
و سقوط احساس و بطالت ، احساس و خود ، از ناخشنودي احساس ظهور يعني اداري اخلاق زوال
:است زير نمودهاي بهصورت احساس اين ظهور كه هلاكت
بيماريهاي پيماني ، كارگريزي ، سست بيحوصلگي ، بدرفتاري ، كمتحملي ، برآشفتگي ، ترشرويي ،
.روانتني
ميبرد بيرون ملالآور و خستهكننده و تكراري صورتي از را كاركردن اداري ، اخلاق حضور
انساني مناسبات و كردن كار نفس در تعالي احساس همين و ميبخشد تعالي احساس انسان به و
چون و ميشكند حريمها همه اخلاق ، شدن شكسته با و ;ميگذارد تاثير بشدت ديگران با
.كند ظهور روابط و مناسبات در و ظاهر ، و باطن در ميتواند پليدي هر شود شكسته حريمها
:است فرموده نوراني سفارشي در (ع)علي مومنان امير
.سازيد مبدل بد اخلاق به و دگرگون را آن و شكنيد هم در را نيك اخلاق مبادا
اداري اخلاق بر تاكيد
اين در كه است اخلاقي مرزهاي شدن شكسته و اخلاقي انحطاط انساني رويداد خطرناكترين
امور در امر اين و ميريزد ، فرو انسان انسانيت و ماند نخواهد سلامت به هيچچيز صورت
خارج فردي محدوده از انسان وقتي زيرا است ، برخوردار ويژه و خطير جايگاهي از اداري
اگر مييابد ، اداري صورتي پيوند اين و ميگيرد قرار انسانها ديگر با پيوند در و ميشود
كه است دليل همين به.ميشود برابر چندين فاجعه نباشد ، انساني روابط بر حاكم نيك اخلاق
(ع)علي مومنان امير.است انساني اخلاق به بودن متخلق اداري سازمان هر در ملاك والاترين
:ميفرمايد و ميكند يادآوري خطير امر بدين را او اشتر مالكت عهدنامه در
و خود ميل به و بگمار ، كارشان به آزمودن از پس و بينديش خود عاملان كار در سپس
ننگريستن ، ديگران راي به و رفتن خود هواي به كه مدار ، مخصوصشان كاري به ديگران بيمشورت
از حيا ، و دارند تجربت كه جو كساني ميان در را چنين اين عاملاني و ;خيانت و بود ستمگري
گراميتر آنان اخلاق ;[بيشتر دلبستگي و]دارند پيشتر قدمي مسلماني در كه پارسا خاندانهاي
.فزونتر عاقبتنگريشان و كمتر طمعشان و محفوظتر آبرويشان و است
ميكند سفارش افراد گزينش در خصوصيات و ويژگيها از مجموعهاي در دقت به (ع)امام
با و گراميتر انسانهايي:نيك اخلاقي به متخلق است عاملاني گزينش دقت ، اين حاصل كه
.كمتر طمعي با و آبروتر
:ميدهد فرمان چنين او به اشتر مالك عهدنامه در (ع)علي مومنان امير همچنين
نامههايي و بياور كار سر بر را بهترينشان و بنگر ، خود دبيران و كاتبان درباره پس
كه ده اختصاص كسي به دبيران و كاتبان جمع از است ، نهان رازهايت و تدبيرها آن در كه را
.است شايستهتر ديگران از اخلاق به
است ، ايشان شان والايي سبب و آدميان برتري مايه آنچه (ع)امام كه ميشود مشاهده
آن كه شده روايت.دارد اساسي نقشي امور اداره در كرامتها اين و است اخلاقي كرامتهاي
:فرمود حضرت
.است والايي سبب آن كه اخلاق مكارم به باد شما بر
جايگاه در كه كساني و است ايشان در اخلاق مكارم به آنان اعتبار و مردمان والايي
انساني بزرگواريهاي و اخلاق مكارم به چيز هر از بيش ميگيرند ، قرار امور اداره
.شد خواهد نادرست و خشك روابطي اخلاقي ، كرامتهاي بدون انسانها روابط كه نيازمندند
گسترده آنان مسئوليت حيطه و برود بالاتر اداري امور در اشخاص مراتب چه هر البته
رفتار و اخلاق زيرا باشد ، برتر و والاتر بايد آنان در انساني كمالات و اداري اخلاق شود ،
اميرمومنان.است تاثيرگذار ديگران بر شدت به ارشد مديران و اصلي كارگزاران و مسئولان
:است فرموده بيان چنين را حقيقت اين انصاري عبدالله جابربن به بلند سخني در (ع)علي
و كاربرد به را خود دانش كه دانايي:برپاست چيز چهار به دنيا و دين !جابر اي
آخرت كه درويشي و نكند بخل خود بخشش در كه بخشندهاي و نزند سرباز آموختن از كه ناداني
.نفروشد خود دنياي به را خويش
پايبندي به ديگران از بيش دارند ، قرار بالاتر مسئوليتهاي و مراتب در كه كساني
به مردمان دنياي و دين آنان ، جانب از اخلاق گذاشتن پا زير با و نيازمندترند اخلاقي اصول
در ديگران براي مناسب زمينهاي اخلاق به آنان بندي پاي البته و ميشود كشيده تباهي
(ع)علي اخلاقي ، اصول به بندان پاي پيشواي بيان به ;ميسازد فراهم اخلاقي كمالات به اتصاف
آب اگر پس ;ميشود جاري آن از كوچك رودهايي كه است پهناوري رودخانه همچون زمامدار
باشد ، شور اگر و بود خواهد گوارا كوچك رودهاي درون آب باشد ، گوارا پهناور ، رودخانه آن
.بود خواهد شور نيز آنها درون آب
بر كس هر از بيش اداري امور در اخلاقي حريمهاي حراست مسئوليت نگرشي ، چنين اساس بر
:است فرموده (ع)علي مومنان امير و است ارشد مديران و زمامداران
خويش كردن ادب به بايد ديگري تعليم از پيش سازد ، مردم پيشواي را خود كه آن
را خود كه آن و نمايد ادب كردار به بايد فرمايد ، تعليم گفتار به كه آن از پيش و بپردازد
ادب و دهد تعليم را ديگري كه آن از است تعظيم به شايستهتر اندوزد ، ادب و دهد تعليم
.آموزد
اخلاق بر بايد كس هر از بيش مجموعهاي ، هر در اداري اخلاق تحقق در اين بنابر
مبتني سلوك و رفتار انتظار ديگران از آنكه از پيش ارشد مديران و شود تاكيد ارشد مديران
با كه آن از پيش نيز و ;باشند امري چنين جلوهگر بايد خود باشند ، داشته اداري اخلاق بر
دهنده سامان را امري چنين خود رفتار و كردار به باشند ، اداري اخلاق خواهان فرمان و زبان
.باشند
اخلاق.بود اخلاق پايبند امور اداره در كس هر از بيش خود (ع)علي اميرمومنان
خود ، حكومتي خطبه نخستين در حضرت آن كه بود برخوردار جايگاهي چنان از (ع)امام نزد اداري
:فرمود و نمود معرفي آن بر را امور اداره اساس
عبرتآموز حوادث كه كس آن.هستم آن ضامن خود من و است من عهده بر ميگويم آنچه
كارهاي به شدن آلوده از را او پرهيزگارياش پذيرد ، پند آن از و ببيند چشم به را روزگار
...ميدارد باز شبههناك
سوار آنها بر را خطاكاران كه چموشند و سركش مركبهاي همانند خطاكاريها كه بدانيد
دوزخ آتش به را خود سواران و تازند مي ناگاه به لجامگسيخته مركبهاي آن و كردهاند
را پرهيزگاران كه نجيبند و رام مركبهاي همانند پرهيزگاريها كه بدانيد و ;ميكنند سرنگون
با را خود سواران مركبها آن و دادهاند آنان دست به را زمامشان و كرده سوار آنها بر
.ميرسانند بهشت سرمنزل به آسودگي
كارها پيشرفت و امور درست گردش و انسان كمال و رشد موجب اخلاق اساس بر امور اداره
اداره صحنه در اداري اخلاقي حضور بر چنان (ع)اميرمومنان.است مقصود سرمنزل به رسيدن و
جمله از را كار در صراحت و صداقت خود ، حكومتي خطبه نخستين در كه داشت تاكيد امور
:فرمود و نمود مطرح عرصهاي چنين در اخلاقي مسائل مهمترين
دروغي گونه هيچ و نداشتهام پنهان را حقيقتي سرسوزني اندازه به كه سوگند خدا به
.نياوردهام زبان به
عمل ساحت به آن ، بيان از پيش خود نموده ، سفارش را آنچه (ع)علي مومنان امير
دوري آن از عمل عرصه در راندن ، زبان به از پيش خود داده ، پرهيز را آنچه و است درآورده
پيروي قابل رسمي و راه و درآمده عمل به حقايقي (ع)امامعلي سخنان رو اين از و است نموده
:است فرموده حضرتش چنانكه است ،
خودم شما از پيش اينكه مگر نميكنم وادار طاعتي هيچ به را شما سوگند خدا به مردم ،
آن از خود شما از پيش اينكه مگر نميكنم نهي معصيتي از را شما و ميكنم عمل آن به
.مينمايم كنارهگيري
اداري اخلاق در ديني باورهاي و هستي حقيقت به ايمان نقش
در ديني باورهاي و هستي حقيقت به ايمان (ع)علي اميرمومنان توحيدي انديشه در
و حكومتي فرمانهاي در حضرت آن رو اين از و ;دارد مبنايي نقشي اداري اخلاق اصلاح
كاركنان و كارگزاران و ميفرمايد تاكيد معاد ياد و حق ياد بر خود ، اداري دستورالعملهاي
دقيق حسابرسي يادآوردن و حقيقي ناظر و حاضر به بخشيدن به توجه با را خود اداري دستگاه
و دارد ايمان متعال خداي به كه آن.ميخواند فرا اداري اخلاق اصول به پايبندي به الهي
كه آن.ميگردد انساني رفتار و اخلاقي آداب بند پاي بيگمان ميبيند ، او محضر در را خود
ميداند ، حاكم خود رفتار و كردار بر را الهي دقيق كتاب و حساب و دارد باور را معاد
از را عالم آن حسابرسي كه مينمايد دقيق توجهي ميشود ، صادر او از آنچه به بيگمان
مالك عهدنامه آغاز در (ع)علي اميرمومنان.ميداند سختتر مراتب به عالم اين حسابرسيهاي
اداري اخلاق تا مينمايد راه كارگزاري در را مالك ايماني والاي باورهاي يادآوري با اشتر
:نمايد جلوه او در اساسي مبنايي بر
آنچه پيروي و كارها ديگر بر خدا طاعت داشتن مقدم و خدا از ترس به ميدهد فرمان را او
جز و نپيمود را نيكبختي راه آن پيروي با جز كسي كه سنتها و واجب از فرمود ، خود كتاب در
و دست و دل به كند ياري را سبحان خداي كه اين و نبود بدبخت آن ساختن ضايع و نشناختن با
عزت و است پذيرفته باشد يار را او كه هر ياري او نام است بزرگ كه خداوند زيرا زبان ،
از را خود نفس تا ميفرمايد را او و است گرفته عهده به دارد عزيز را او كه هر بخشي
جز واميدارد ، بدي به نفس همانا كه آرد فرمانش به سركشيها وهنگام دارد باز آرزوها پيروي
.آرد رحمت خدا كه
با گذشت و محبت و رحمت سراسر رفتاري به را مالك وقتي (ع)علي مومنان امير همچنين
از شدن دور اينكه و ميكند چيز همه بر الهي حاكميت متوجه را او ميدهد ، فرمان مردمان
بيرون آن كيفر و روشن آن نتيجه كه است هستي حقيقت با نبرد اعلام منزله به انساني اخلاق
:ميفرمايد حضرت آن.است احدي توان از
كردن مهرباني و آنان با ورزيدن دوستي و مردمان بر رحمت از ساز لبريز را خود قلب
دو مردمان زيرا !شماري غنيمت را خوردنشان كه مباش درنده جانوري همچون و ;همگان به
از گناهي ;همانندند تو با آفرينش در ديگر دسته و تواند ديني برادر دستهاي:دستهاند
بر خطايي ناخواسته و خواسته يا ميشود ، عارض آنان بر علتهايي يا ميزند ، سر ايشان
تو بر خدا داري دوست چنانكه درگذر ، گناهانشان از و منگر خطاهايشان به پس.ميرود دستشان
تو از دارد سرپرستي تو بر كه آن و آناني برتر تو چه فرمايد ، عفو را گناهت و ببخشايد
تو از را كارشان دادن سامان او و بالاتر داد سرپرستي را تو كه آن از خدا و است برتر
را او كيفر كه مكن خدا با جنگ آماده را خود و ساخت تو آزمايش وسيله را آنان و خواست
.يافت نخواهي بينيازي او از آمرزش و بخشش در و برتافت نتواني
جايگاه از واقعي ودريافتي هستي حقيقت با آدمي رابطه اصلاح برمبناي (ع) علي امام
سوق امور اداره در انساني اخلاق به را خود كارگزاران هستي ، بيكران نظام در انسان
:ميفرمايد بدو اشتر مالك عهدنامه اوايل در چنانكه ميدهد ،
شمردي ، بزرگ را خود و آورد پديد تو در نخوتي برخورداري ، آن از كه قدرتي اگر و
تو و دارد تو بر كه را قدرتي و چيست ، كه بنگر ، توست از برتر كه را پروردگار حكومت بزرگي
.نيست قدرت آن خود بر را
ياد و حق ياد به را خود اداري دستگاه كاركنان و كارگزاران پيوسته (ع) مومنان امير
به و نگشايند تطاول دست و نمايند عمل انساني كاملا امور اداره در تا ميداد توجه معاد
يادآوري چنين بدو اشتر مالك عهدنامه پايان در حضرت آننيايند گرفتار تندي و سركشي
:مينمايد
و ;است يكسان آن در مردم بهره كه داري مخصوص خود به را چيزي آنكه از بپرهيز و
گرفتهاي كه را آن چه.است نمايان ديدهها در و بايد ، توجه بدان آنچه در غفلت از بپرهيز
تو از داد و گرفته ، ديدهات پيش از كارها پرده زودي به و است ، ستده ديگري براي تو از
دست و ميار سركشي و تندي و باش خويشتندار خشم هنگام به.رسانند ستمديده به و بستانند
زبان بر ناسنجيده سخن با كن ، خودداري جمله اين از و بگذار ، زبان تيزي و مدار پيش قهر
چنين و ;آيد دستت به اختيار عنان و شود آرام خشمت تا كردن ، تاخير قهر در و نياوردن ،
.كردگاري سوي به بازگشت راه در كه آري ياد به فراوان كه جز نيابي خود بر قدرتي
معاد ياد بر را اداري اخلاق بر مبتني كردار و رفتار صراحت به (ع) علي مومنان امير
آرد ياد به بسيار را پروردگار سوي به بازگشت كه مينمايد سفارش مالك به و ميكند بنيان
به را خود سركشي و تندي از و ستمگري ، و بيانصافي از و نمايد عمل درستي به بتواند تا
.دارد نگه دور
پاسخگوي بايد خويش امور همه براي كه بداند و ببيند رفتني را خود آدمي اگر
;ميگذارد تاثير او اداري كردار و رفتار در شدت به باور اين باشد ، قهار و قادر پروردگاري
:(ع)علي امام بيان به
.ميورزيد دشمني آن دادن فريب و آرزو با ميديد ، را آن پايان و اجل بنده اگر
سوي به بيگمان شود ، دنيايي پست آرزوهاي اسير و ببيند دائمي را خود كه انساني
:مينمايد ميل چپاولگري و تجاوز و حرمتشكني ، و تعدي
.كرد نابساز را كردار كرد ، دراز را آرزو كه آن
آدمي در را بازدارنده عاملي امور ، اين يادآوردن با (ع) علي پيشگان ، پروا پيشواي
:ننهد نافرماني و مرزشكني و تباهي در گام انسان سبب بدين تا ميكند بيدار
پس.باشي زيانكاران از و نيابد خويش طاعت در و بيند خود معصيت در خدايت كه بترس
در را ناتوانيات گشتي ، ناتوان اگر و !بگمار خدا طاعت در را نيرويت شدي نيرومند اگر
.دار كار به او نافرماني
و رفتار در تباهي معرض در را انسان مرتبهاي ، هر در امور ، مصدر در گرفتن قرار
:ميدهد قرار كردار
.بتافت رو ديگران از و ديد را خود تنها يافت ، دست ملك بر كه هر
.ديد برتر ديگران از را خود رسيد ، نوايي به كه آن
اخلاقي اصول به پايبندي است ، آدمي دارنده نگه عوامل مهمترين از ميان اين در آنچه
داشته باور را معاد انسان اگراست ابدي بازگشتنگاه و هستي حقيقت پيوسته يادآوري تبع به
:برنميدارد است ، است نادر كردار و نادرست رفتار كه را توشه بدترين آنجا براي باشد ،
.جهان آن براي است توشه بدترين بندگان ، بر راندن ستم
امر بدين مكرر خود اداري دستورالعملهاي و حكومتي فرمانهاي در (ع) علي مومنان امير
ديني باورهاي و هستي حقيقت به ايمان كه است اساسياي نقش بيانگر خود اين كه است پرداخته
:است آورده چنين خود حكومتي فرمانهاي از يكي در حضرت چنانكه دارد ، اداري اخلاق در
جز كه آنجا پنهانش ، كردههاي و نهانش كارهاي در بترس خدا از كه ميفرمايد را او
را خدا اطاعت آشكارا تا ميفرمايد را او و.برنده راه او جز و نيست نگرنده كسي خدا
گونه دو او گفتار و كردار و آشكار ، و نهان كه كس آن و.آرد را آن خلاف نهان در و نگزارد
زيردستان كه ميفرمايد را او و.آورده جا به خالص را عبادت و.گزارده را امانت نبود ،
برنگرداند ، ايشان از روي بودن زمامدار خاطر به و نخواند ، دروغگويشان و نرنجاند را خود
تو حق ما...مددكار مسلمانان حقوق آوردن دست به در و ياور ، و برادرانند دين در آنان كه
رستاخيز روز گرنه و برساني آنان به تمام را آنان حقوق بايد پس ميپردازيم ، تمام به را
.خصماني بيشترين داراي
اداري اخلاق به پايبندي (ع) علي مومنان امير اداري سيره و انديشه در بنابراين
.يافت نخواهد انساني ساماني اداري نظام آن بدون كه دارد را جايگاه مهمترين
تهراني دلشاد مصطفي
|