سايهها فيلسوف
تاريخ يك پايان
عملي قبول نظري رد
خوشي و خشم باب در
فرهنگ حاشيه
سايهها فيلسوف
شد منتشر فرديد احمد كتاب اولين
فرديد بنيادحكمت: عكس
گذشته ، ماه در "آخرالزمان فتوحات و فرهي ديدار" كتاب انتشار:ابك حميدرضا انديشه ، گروه
با و است كمال و پختگي سال و سن ما ، سرزمين در سالگي چهلبود ساله پنجاه طلسمي شكستن
احمد سيد از كتابي انتشار انتظار در ما سرزمين متفكران كه است قرن نيم از بيش حساب اين
و نام كه متفكري تلاش حاصل ببينند تا بودهاند منتظر آنها.ماندهاند باقي فرديد
هيچگاه كه فيلسوفي ;است بوده چه ميكرده سنگيني ما ديار فرهنگ دوش بر همواره خاطرهاش
كثرت به انديشمندانش كه شكست را سرزميني ساله چندهزار سنت كار اين با و "ننوشت"
برخيل فرديد احمد اثرگذاري كه است دليل همين به.مشهورند نوشتهها انبوه و رسالهها
.است بينظير خود نوع در ما كشور سياستمداران و روشنفكران انديشمندان ،
در فرديد سيداحمد سخنرانيهاي از مكتوبي مجموعه آخرالزمان ، فتوحات و فرهي ديدار
فرديد به كه ديگري چيز هر همچون انتشارش ، كه كتاب اين.است اسلامي انقلاب از پس سالهاي
ورود براي مدخل اولين است ، شده باعث را متضادي بعضا و مختلف واكنشهاي ميشود ، مربوط
به اخير سالهاي فرهنگي اتفاقات از كه است لحاظ همين به و است فرديد انديشه ساحت به
و فرديد شخصيتي جنبههاي برخي از است مختصري گزارش ميآيد پي در چه آن.ميرود شمار
فرديد ، تفكر به پرداختن.او آراي و انديشهها درباره بحث گشايش براي است موجز آغازي
آثار از استفاده با نوشتار اين ارجاعات و قولها نقل.است نوشتار اين موضوع از فراتر
بخش و شدهاند مهيا او درباره نشده منتشر گفتوگوهاي برخي و فرديد درباره شده منتشر
فرديد درباره بحث انديشه گروه.است شده آماده فروزان سيدحسام همت به نيز آن زندگينامه
.ميجويد ياري بدان پرداختن براي متفكران و صاحبنظران همه از و ميگذارد اقتراح به را
تعبير به كه شود برداشته مردي انديشه و زندگي از پرده كه است رسيده فرا آن زمان شايد
.است بوده اخير قرن در ما سرزمين "تاريخي حوالت" خودش
فرديد زندگينامه
حوزههاي قديم علوم همانجا در و آمد بهدنيا يزد در شمسي سال 1289 در فرديد سيداحمد
توصيه به سالگي در 12.گرفت فرا را معقول علوم مقدمات و عرب ادبيات و زبان يعني علميه
به كه بود آنقدر دانستن به اشتياقش و شور اما شد مشغول فرانسه زبان تحصيل به پدر
.آمد غليان به من در ديگري چيز بله..".پرداخت هم جديد و قديم هندسه و رياضيات فراگيري
.دقايق دانستن و استنتاج به ميل.بود محاسبه به ميل آن و..شد بلند من در فواره مثل
.ميشد خلاصه چرتكه يك در كه بود علمي رياضيات.باشد بلد رياضيات كه نبود كسي يزد در
از.ميدانست جبر كه رفتم بانك كارمند يك نزد ناچار.نميدانست چيزي "كوپرنيك" از كسي
تسلط با "شوم بانك كارمند ميخواهم ميكرد فكر.بود شده شگفتزده رياضيات به من علاقه
و اسلامي حكمت در سوي يك از حكمي مطالعات باب سالگي چهارده سن از فرانسه و عربي زبان بر
پايان تا كه بود شده آغاز سيروسلوكي.شد گشوده فرديد روي به غرب فلسفه در ديگر سوي از
.داشت ادامه عمر
وقت بزرگ علماي محضر در و كرد تمام را دارالفنون درسهاي و رفت تهران به در 1305 فرديد
زمان اين در او.پرداخت قديم تحصيلات تكميل به سنگلجي و عصار تنكابني ، عظام آيات همچون
همين در.پرداخت نيز آلماني زبان فراگيري به فرانسه و عربي بر كامل تسلط كسب بر علاوه
اخذ به موفق سال ، يك عرض در جهشي ، تحصيلات قانون از استفاده با فرديد كه بود دوران
عنوان با مقاله چند سال 1324 در.شد تهران دانشگاه از فلسفه رشته در ليسانس دانشنامه
حكمت در فرديد نظر دقت از حاكي كه رسيد چاپ به سخن مجله در او قلم به هيدگر تا كانت از
غرب به نسبت خود نظرگاه در غربزدگي ، مسئله طرح از پيش او.بود غرب فلسفه و اسلامي
ديگر اونبود باشد روز فلسفي مدهاي پيرو كه زدهاي تجدد جوان ديگر او.كرد نظر تجديد
...".هيدگر تا لوبون گوستاو از است امتدادي غرب فلسفه در او فكري سير.نبود غرب شيفته
از را چيزي تا ميرفتند متفكران.شود چيره غرب به تا ميرفت چشمهابود مشروطه اوايل
.كنند تعريف نميتوانستند را اجتماعي پديدههاي آنهانداشتند خود كه بگيرند وام به غرب
از كتابي دشتي علي آقايبود مد "لوبون گوستاو" موقع آن...بود كرده تعريف را آن غرب
من...ميشد بدل و رد زياد لوبون نام تهران ، روشنفكري پاتوقهاي در.بود كرده ترجمه او
عاملي به.كرد تعريف را حقيقت نميشد سياست با.نبودم كلمه امروز معناي به سياست اهل
مفتون هم مرا او چون.بود لوبون از فراتر عامل اين شايد.سياست از فراتر بود ، نياز ديگر
از متجدد ميخواست حالا شود مجتهد بود قرار كه كسي باري ، كشيد خويش سوي به و كرد خود
.ميكشد خود به را براده كه آهنربايي مثل.كرد جذب مرا.كشيد مرا غرب بعد..درآيد آب
.سوزانيد ريشه از را اعتقادات درخت نابهنگام صاعقه اين و صاعقه مثل زد مرا غرب آري
برشته بيامان شعلههاي اين ميان در من و گرفت آتش باورها.سوخت چيز همه.رفت چيز همه
هدايت صادق با دوران اين در فرديد "...رفت قيامت به انديشهام قامت و شدم جزغاله شدم ،
دانشگاه در و رفت آلمان به سپس و فرانسه به ابتدا در 1326 او.داشت نزديكي دوستي هم
در 1334به سال هشت از پس.پرداخت خود تحقيقات و تحصيلات ادامه به هايدلبرگ و سوربن
اين در.شد تدريس مشغول تهران دانشگاه الهيات و ادبيات دانشكدههاي در و بازگشت ايران
زبانهاي و آلماني زبان در مطالعه به فرانسه و عربي زبانهاي به تسلط كسب ضمن وي هنگام
در جلسهاي.ورزيد اهتمام نيز لاتين و يوناني پهلوي ، سانسكريت ، اوستايي ، نظير باستاني
از و داشت حضور آن در هم احمد آل جلال كه شد تشكيل وقت فرهنگ وزير دعوت به سال 39
انديشهها اين از متاثر را غربزدگي و شد آشنا فرديد دكتر انديشههاي و افكار با اينجا
اما بود متفاوت فرديد استاد فلسفي و حكمي منظر در غربزدگي از جلال دريافت چند هر.نوشت
فرديد.كشور فرهنگي محافل در نظر اين نشر براي بود آغازي كتاب اين انتشار حال هر به
عرفان و كلام و فلسفه و حكمت دروس در تدريس و تحقيق ضمن چهل و سي دهه سالهاي طول در
همت قديم زبانهاي در اصطلاحات و كلمات ريشه حوزه در عميق و وسيع تحقيق به جديد و قديم
و عربي زبان اشتقاقي فرهنگ يكي.كرد فراهم را بيبديل و عظيم كار دو مقدمات او.گماشت
به بار اولين براي فرديد عربي زبان اشتقاقي فرهنگ در.فارسي زبان اشتقاقي فرهنگ ديگر
ريشه با را عربي زبان كلمات ريشه بود ، او خاص ابداعي قواعد بر مبتني كه وعلمي دقيق نحوي
شاخه دو اين كه كرد ثابت رايج ، نظرات برخلاف و كرده مقايسه اروپايي و هند زبانهاي
يك مقدمات بار اولين براي او نيز فارسي زبان اشتقاقي فرهنگ دردارند واحد ريشه زباني
يونايي ، اوستايي ، سانسكريت ، زبان ريشههاي به توجه با را فارسي زبان اشتقاقي فرهنگ
انجمناسلامي دعوت به فرديد اسلامي ، انقلاب وقوع با.كرد تهيه ميانه فارسي و لاتين
سخنرانيهايي سلسله ايراد به تهران دانشگاه حقوق و ادبيات دانشكده اساتيد و دانشجويان
درس جلسات همه بيش و سال 71كم در فرديد.پرداخت روز سياسي مفاهيم بسط و شرح باب در
و درگذشت مرداد 1373 در 25 او.شد خانهنشين يكسره و كرد تعطيل را سخنرانيها و خانگي
.شد تبديل فرديد فلسفي _ حكمي بنياد به دوستانش و تهران شهرداري كمك با سال 76 در منزلش
فرديد ننوشتن
باقي او از مكتوب صورت به چه آن.نكرد منتشر كتابي هيچ زندگياش دوران تمام در فرديد
كوربن هانري از فرانسوي متن يك ترجمه و سخن مجله در منتشره مقاله دو يكي به تنها مانده
گويا گرچه (ماه 81 آذر نشده ، منتشر شايگان ، داريوش با نگارنده گفتوگوي).ميشود محدود
اكنون هم و است مانده جاي به فلسفي بزرگ كتابهاي درباره او حاشيهنويسيهاي از انبوهي
هم آن فلسفي ، رسالههاي و مقالات نگارش عدم.ميشود نگاهداري "فرديد حكمت بنياد" در نيز
نبرد؟ قلم به دست هرگز فرديد چرا راستي به.است تاملبرانگيز مسئلهاي جديد ، دوران در
.است شده باعث را بسياري مجادلات و برانگيخته فراواني مناقشات سوال اين به پاسخ
ارائه قصد كه ميآيد كساني كار به تنها نگارش ابزار از استفاده معتقدند فرديد طرفداران
است ، تذكر و تفكر ماهيتش كه فرديد ، فلسفه كه حالي دردارند را استدلالي صرفا مطالبي
به را مخاطبانش هستي و وجود و است محاسبهگر عقل از حاصل كلي انديشههاي وراي چيزي
كه است ميشده باعث فرديد تفكر سقراطوار ماهيت آنان نظر به.ميخواند فرا مبارزه
تجلي مراقبهها و تاملات و زنده گفتوگوهاي و حضوري مباحثات قالب در تنها انديشههايش
حقيقت كاشف وقتي زبان".ميكند هويدا را فرديد ننوشتن سراصلي كه است نكته اين و كنند
اينجا در و شود او افق هم و برسد متن گوينده وجد و حال به بتواند خواننده كه ميشود
و حال ديگر كردند ، پيدا ثبات وقتي كلمات ديگر سوي از.كرد خواهد را خود كار حقيقت ، زبان
باشد ، تلوين حال در اگر متفكر نتيجه درميدهند دست از بيواسطه را خود حضوري معني
.(مددپور محمد تاريخي ، الاسماء علم و انسي حكمت) ".نيست رضايتبخش او براي شده ثبت كلمه
كه است معتقد شايگان داريوش.پرداختهاند فرديد به كه نيست كساني همه نظر اين اما
اثري تا بود مانده منتظر او گويا.ميشد مربوط او فكري حد از بيش وسواس به فرديد ننوشتن
اما (نشده منتشر شايگان ، با گفتوگو)باشد سنجيده و پخته حدكمال ، تا كه كند منتشر
"ننوشت خط يك هم ، بار يك" فرديد او زعم به.دارد ديگري نظر مورد اين در نراقي احسان
به نزديك فيلسوفي يك است ممكن چطور.بزند حرفش زير و كند حاشا بتواند" كه اين براي
نراقي (نراقي احسان خام ، خشت در) ".نماند باقي هم خط يك او از اما كند ، عمر سال هشتاد
كنگره يك بود شده قرار زماني:ميگويد ميرود شمار به فرديد تيز و تند منتقدان از كه
انجام را خود تلاش تمام و كردم انتخاب را نفر ده منشود برگزار شيكاگو در ايرانشناسي
فرديد احمد افراد اين از يكي.شود مهيا نفر ده اين حضور براي شرايط كه اين براي دادم
دهند ، ارائه بود ، كنگره در حضور شرط كه را ، مقالهاي خواستم دعوتشدگانم از وقتي.بود
نكرد ارائه را مقاله نيز آخر لحظات تا او.بود فرديد زد ، سرباز آن نگارش از كه كسي تنها
كرديم آماده را فرديد گزارش پاياني دقايق در مترجم دوستان از تن چند كمك به كه اين تا
ابراهيمي غلامحسين نظر اما (آذرماه 81 نشده ، منتشر نراقي ، احسان با نگارنده گفتوگوي)
از بيش كه بوده گفته او به حياتش زمان در فرديد ميگويد او.است بقيه از متفاوت ديناني ،
ايشان حواشي بودم ، رفته كه فرديد بنياد به ايشان وفات از بعد"دارد يادداشت صفحه هزار
از بيش شود ، استخراج اگر شايد است ، زياد بسيار ايشان حواشي.ديدم كتابها از برخي بر را
در هم حسابي چيزهاي.است لغات ريشه و اتيمولوژي به مربوط هم بيشتر و بشود صفحه هزار
به.ساختهاست آرا معركه فرديد ننوشتن (ديناني ابراهيمي فيلسوف ، آينههاي) ".هست آنها
برخي بهزعم اگر حتي "آخرالزمان فتوحات و فرهي ديدار" كتاب انتشار كه است دليل همين
آراي دقيق درك براي نظر مورد ويژگيهاي شامل جهات برخي از فرديدشناسان ، و علاقهمندان
عليرضا وقتي.اوست انديشههاي به پرداختن براي مناسبي بسيار مقدمه نباشد ، فرديد فلسفي
بروز را فلسفهاش و نمينويسد چرا كه پرسيد فرديد از رستاخيز روزنامه خبرنگار ميبدي ،
بلافاصله ميخواهد كه است اين امروز انسان گرفتاري و شما گرفتاري" شنيد پاسخ نميدهد ،
كشت بايد كه است بذر خود غايي غرض كه حالي در.آورد دست به حاصلي تخمافشاني ، از بعد
".افشاندهام را خود بذر من.شود
فرديد اتيمولوژي
زبان در حتي كه بود تفكري نماينده او.بود وصفناپذير لغات ريشهيابي به فرديد علاقه
تلاش دليل همين به و نبود دسترس قابل و دركپذير راحتي به هم آلماني ، يعني خودش ، اصلي
در بيدريغش كوششهاي به منوط فارسي ، زبان آينه در تفكر آن بازتاباندن براي فرديد
واضع حتي و كاشف فرديد.بود فلسفي مفاهيم و اصطلاحات دقيق ريشههاي فهم و شناسايي
و رواج ما روزگار روشنفكري حتي و فلسفي گفتمان در امروزه كه است واژههايي از بسياري
:است داشته هم مهمتري دليل اتيمولوژي به پرداختن براي فرديد البته.يافتهاند تداول
استعمال واحدي كلمه ميگوييم ، "اشتقاق علم" كه را چه آن هنديها ، كه گفتم يكبار"
و زبان اصل يعني (دواويدا) خداشناسي معني به هم و است اشتقاق علم معني به هم ;ميكنند
واقع در..گفتهاند اتيمولوژي يوناني به را اين.ميكنند استعمال هم با را خداشناسي
فتوحات و فرهي ديدار) "است حقشناسي معناي به اتيمولوژي "پرپروزي" يونانيان براي
"جهان زيرآسمانهاي" كتاب در چه آن خاطر به كه شايگان ، داريوش (فرديد سيداحمد آخرالزمان ،
نراقي احسان |
شايگان داريوش |
ديناني ابراهيمي محسين غلا |
:ميگويد انصاف و دقت رعايت با ميرود شمار به او منتقدان از گفته ، فرديد درباره
زبانشناختي و متدولوژيك مباني اصولا و فرديد ريشهيابيهاي با موارد برخي در من اگرچه"
واژههاو برخي انتخاب در او سليقه و دانش كه معتقدم اما نيستم ، موافق كار اين براي او
توجه با ،"منتشره فرد" و "آگاهي ترس" نظير واژههايي ساختن بر.بوده نظير كم معادلها
شايگان ، داريوش با گفتوگو) نيست كسي هر كار برخاستهاند ، آن از كه فلسفياي زمينه به
"خام خشت در" كتاب در فرديد از كه سهمگيني انتقادهاي از پس نراقي احسان حتي (نشده منتشر
زمينه در [فرديد] كه ميكنم اعتراف من احوال اين همه با":ميگويد ميآورد عمل به
[يحيي] دكتر به و كرد كمك "اجتماعي علوم سيرتكويني" كتابم تاريخي و فلسفي اصطلاحات
در فرديد مطالعه ميگويد هم ديناني."كرده كمك "متافيزيك تاريخ" ترجمه در هم مهدوي
نبودم ، موافق زمينه اين در ايشان نظرات با من البته".بود بسيار لغات ريشهيابي زمينه
فيلسوف ، آينههاي) ".ندارند قبول را مسائل اين هم حرفهاي زبانشناسان كه ميديدم چون
(ديناني ابراهيمي
فرديد آموختههاي
كه او.دارند نظر اتفاق فرديد فلسفي اطلاعات وسعت بر فرديد مخالفان و موافقان تمامي
كنار و گوشه در كه اتفاقي هر از بود ، برده سر به فكري مجامع از دور به را عمرش بيشتر
هيچ اخذ به موفق نراقي احسان گفته به گرچه.بود خبر با ميافتاد ما سرزمين فكري محافل
كثرت اما (نشده منتشر نراقي ، احسان با گفتوگو) نشد عالي سطوح در آكادميكي مدرك
در شايگان.بود واداشته حيرت به را دورهايهايش هم از بسياري كه بود حدي به مطالعاتش
داريوش با گفتوگو) ".شنيدم فرديد زبان از را دريدا ژاك نام بار اول":ميگويد او مورد
گفتوگوي فرديد ، با ساعت هزار از بيش خودش گفته به كه هم ديناني (نشده منتشر شايگان ،
در.داشت گستردهاي فلسفي اطلاع انصافا":ميگويد است داشته فلسفي مباحث درباره تلفني
را كتابها بسياري اما بود ، نخوانده را حوزوي [رسمي] دروس كه اين با هم اسلامي معارف
ميكرد ياد آنها ويژگيهاي از و ميشناخت را بسياري كتابهاي اصول ، علم در.بود خوانده
".ميكرد بسيار مطالعه هم لغات ريشهيابي زمينه در.بود ايشان اطلاعات نشانه كه
در او به نسبت فرديد مخالفان از بسياري انتقاد حتي (ديناني ابراهيمي فيلسوف ، آينههاي)
مربوط و معارف اين عرصههاي آميختن هم در و زبانشناختي و عرفاني و فلسفي مباحث خلط مورد
در فرديد معلومات و اطلاعات وسعت از نشان سياسي ، و ايدئولوژيك دلالتهاي به آنها كردن
"فصوصالحكم" با هيدگر "زمان و وجود" آميختن در به متهم كه كسي.دارد مذكور حوزههاي
.باشد بيبهره عرفان و فلسفه از نميتواند است ، عربي ابن
فرديد شخصيت
انتقاد در فرديد گزنده زبان.است بوده او شخصيت فرديد ، وجودي جنبه برانگيزترين مناقشه
و فلسفي فكري ، شخصيتهاي از او بيسابقه نقاديهاي و دورانش انديشمندان و متفكران از
داشتهاند ، خود نام همراه به بسياري شهرت و وجاهت نحوي ، به كدامشان هر كه سياسياي
انتقادهاي دايره شعاع.است آورده فراهم او شخصيت به نسبت تلخ داوريهاي براي را زمينه
مشهور فرديديون به اخير سالهاي در كه كساني از بسياري حتي كه ميرود پيش حدي تا او
يهودي ، فراماسون ، چون واژههايي معمول حد از بيش استعمال.ميگيرد بر در نيز را بودهاند
از كه است آورده فراهم كساني براي بهگونهاي را زمينه تنها نه غربزده ، و صهيونيست
به كه كسي هر تا كرده فراهم بستري بلكه نميطلبند ، سياسي دلالتهاي جز به چيزي تفكر ،
مدعيان مورد در حتي او.شود دلخور او سبك و زبان از بوده ، آشنا او گفتههاي با گونهاي
.كردهام تكرار بارها چنانچه ندارند ، ارتباطي من به اصلا مدعيان":ميگويد خودش شاگردي
و بگيرند را مطالبي كه است آدمهايي مانند آنها كار.نخواندهاند درس اصلا اشخاص اين
.[اند] داده گوش و نشسته ساعتها مرا مطالب ايشان..بدهند تحويل و كنند تكرار بعد و مسخ
صفت يك با و طوطيوار شكل به ميآيند بفهمند مرا حرفهاي نميتوانند كه اينها حالا..
جملاتي بخوانند ، كتاب دو و بيفزايند آن به چيزي [كه آن بدون].ميكنند تكرار طوطيوار
آخرالزمان ، فتوحات و فرهي ديدار) ".ميكنند نقل باره يك است ، من كار سال پنجاه نتيجه كه
آتش همنشينانش ، و همدمان با فرديد شخصيتي برخورد نحوه ديگر طرف از (فرديد احمد سيد
كس هيچ":ميگويد نراقي احسان چون كسي كه است دليل همين به.است كرده تندتر اعتراضهارا
كه ميگويد هم ديناني و (نراقي خام ، خشت در) ".نميشد او نزديك دانشگاهيان و علما از
بود تند اشخاص از انتقاد در لحنش متاسفانه و بودم مخالف او موضعگيريهاي برخي با من
فرديد شخصيت پراهميت جنبههاي است ، مسلم چه آن اما (ديناني فيلسوف ، ابراهيمي آينههاي)
زير در آنچه استناد به كه شايگان.نيست آن محض انكار به قادر كس هيچ كه است حدي به
:است معتقد ميرود شمار به فرديد شخصيتي مذكور جنبههاي منتقدان از گفته ، جهان آسمانهاي
اين شعاع من.است نظير كم فرديد شهودي بارقههاي و فكري جرقههاي احوالات اين همه با"
جذب راحتي به مخاطبان كه بود دليل همين به شايد.نديدم ديگري كس هيچ در بارقههارا
كه ميشدند اسير او تفكر سيطره و دام در چنان اما ميشدند ، فرديد انديشه و فكر دنياي
اهميت نشانه اين باشيم ، داشته انصاف كمي اگر و نمييافتند خود براي آمدني برون راه
شايگان ، داريوش با گفتوگو) ".است بوده تاثيرگذاري متفكر او حال هر به.است فرديد
او گفته به.ميداند كمنظير را فرديد گوشهاي فلسفي حساسيت هم ديناني (نشده منتشر
كتابهاي از و بود خبر با بود ، خانه در هميشه كه اين با فلسفه ، اخبار همه از فرديد
ميكرد انتقاد بيشتر و تاييد كمتر گرچه.داشت آگاهي شده ايراد سخنرانيهاي و شده منتشر
ذكر ديناني هم و شايگان هم كه اين توجه جالب نكته (ديناني ابراهيمي فيلسوف ، آينههاي)
از كه كساني به نسبت داشت ، كه گزندهاي برخورد و تلخ زبان همه با فرديد ، كه ميكنند
ميشد كساني نصيب ستيزهجوييهايش و ميكرد برخورد احترام با بود مطلع آگاهيشان و دانش
شده مشغول تقليد و لفاظي به و بودند نبرده معرفت و دانش از بهرهاي خودش بهزعم كه
(آذرماه 81 نشده ، منتشر ديناني ، و شايگان با نگارنده گفتوگوهاي).بودند
.است بوده فكري و سياسي بسيار شوائب به آميخته اخير ، سالهاي در فرديد درباره گفتن سخن
امروزين جويندگان كه باشد سوالاتي پاسخگوي نميتواند باشد ، داشته كه دليلي هر اتفاق اين
تفكر پازل از قطعهاي باشد ، كه چه هر فرديد ، ميبينند خويش فراروي فرديد مورد در فلسفه
او به بايد نخواهند ، چه و بخواهند چه ما ، سرزمين فرهنگ معماران و است معاصر ايران
.بزند دامن منازعات آتش به گفتنها سخن اين اگر حتي.بگويند سخن او درباره و بپردازند
.است نشده حل هنوز ايراني تفكر تاريخ جدول
تاريخ يك پايان
ميرشكاك يوسفعلي
دشوار والسلام ، عليهالصلو كرار حيدر بنده اين براي كردن ياد فرديد دكتر مرحوم از
مدافع و شدند دچار آن به مردم غالب صورت كه شد اشتباهي همان دچار مرحوم آن.است
به ما ، از بسياري همچون سادهتر عبارت بهاست شده آشكار آن ژرفاي امروز كه شد پديدهاي
متفكران حتي كه است اشتباهي انگاشتن "شخص" را "ظل".افتاد چاه به درآمدن چاله از هواي
سوار كه ديد "تاريخ روح" را ايتاليايي كوتوله نيز هگل.شوند دچار آن به است ممكن بزرگ
از بسياري گمراهي موجب كه اشتباه اين بر علاوه فرديد ، مرحوم.بگذريم...اسب بر
بر ابرام و اصرار در.برانگيخت "استدراج" و "دروج" از دفاع به را آنها و شد وي شاگردان
و.بمانم خاموش آنها باب در ميدهم ترجيح من كه ميشد خطاهايي مرتكب گاه نيز ، اتيمولوژي
براي فاتحه خواندن به ميدهم ترجيح نكشد ، وي جانشيني مدعيان با نزاع به كارم اينكه براي
متوجه عمر اواخر در فرديد دكتر مرحوم البته.نبرم را وي نام و كرده اكتفا مرحوم آن
دموكراسي راهگشاي سال 57 انقلاب وي ، دعوي عليرغم فهميد فيالمثل و شد خود اشتباهات
و هنر روي به دري هيچ كلمه ، سومي جهان معناي به هم آن دموكراسي جز پس اين از و است بوده
فرصت حتي و است گذشته كار از كار كه ميدانست اما شد ، نخواهد باز حكيم ، و حكمت و هنرمند
خود خلوت و عزلت به يكسره كرد ، نخواهد پيدا را قديم شاگردان و دوستان از خواستن معذرت
از تا نشست آگاهي مرگ درگاه بر و گذشت هم بودن "الاستاد سيدنا" خير از و برد پناه
كرد؟ ميتوانم چه امااست حال همان نيز من حال امروز.شد رها "جنالكافر و سجنالمومن"
يا "بدانند بيآنكه ميگويند درست همه" كه بفهمانم مخاطب هزاران به ميتوانم چگونه و
بايد كه ميكردم فكر استاد ، مرحوم همچون نيز من."بخواهند بيآنكه ميكنند اشتباه همه"
در شدم متوجه كه هنگامي اما.رفت سرزمين اين "ديني هويت" و "قومي هويت" دشمنان جنگ به
...و ميگردد "بازي بروتوس" پاشنه بر در ساحات ، ديگر و سياست و فرهنگ و اقتصاد
درگاه از مرگ خودخواهان نيايشهاي در اينكه جز هم الان.ندارم مرگ جز چارهاي فهميدم
من كنم؟ جبران را اشتباه قرن ربع يك ميتوانم چطور.كرد نميتوانم كاري باشم ، حق حضرت
منال و مال هم داشتم ، رواني و روحي آرامش هم امروز ميفروختم ، سيگار خيابان كنار در اگر
و ميكردم دفاع "خفي كفر" از ،"ديني هويت" از دفاع گمان به ولي بودم ، اندوخته اندكي
يسار و يمين به خود سهم به البته هستم ، حق حضرت استدراج و مكر گرفتار كه نميدانستم
به نامههاي) ريختهام آب روي را همه پته خويش ، سياسي گيرودار واپسين در و برده حمله
يا شاعر كه را ، شقاوت و شئامت آن نميكند جبران كارها اين اما ،(آينده رئيسجمهور
:اما.بخورد را زاهدنمايان فريب تصوف ، دعوي با نويسندهاي
خراب دارد جهاندار را جهان
افراسياب و كاووس است بهانه
اعمال و گذشت درخواهند نيز مرحوم آن دشمنان و دوستان و است درگذشته فرديد هرحال به
من.شد خواهد عرضه (الفدا مقدمه روحيلتراب حيدر اميرالمومنين) ميزانالعمل به ما همه
پروردگارا؟ كنم چه را "مايريد يحكم و يشا من يضل و يشا من يهدي":گفت خواهم روز آن در
را بنده كه بكن ، بندهات با ميخواهي هرچه نيز امروز.آوردي دنيايم به بيستم قرن در
والظاهر الاخر و هوالاول حضرت به خطاب _ نيز الان همين يعني _ امروز و.نيست اختياري
تو از شرمساري و خطا و اشتباه و گناه و خسران جز و !بندهام !بندهام:ميگويم والباطن
بد (دنيا) محبس اين اما.ندارم چنته در چيزي (دوست خواه باشند ، دشمن خواه) بندگانت و
خطا و رنج پي از رنج سال اندي و چهل از پس سپنج سراي اين در من و است فريبندهاي زندان
تواند ، صفات و اسماء مظاهر كه موجودات تمام به ورزيدن عشق جز كه دريافتم خطا ، پي از
(الفدا له روحي حيدر) مجسم عشق حضرت حق به ترا !پروردگاراميكردم اختيار مذهبي نبايد
سرزميني به مسلماني مدعي قوم اين ميان از و تهران تنگناي از يا بميران ، زودتر هرچه يا
تو ، دين شان از دفاع به من كه !پروردگارا بگويم كه با و بگويم؟ چه...يا.بينداز ديگرم
فرو دنيا گنداب در سر ديگران تيغ ، اين پناه در كه نميدانستم و بودم برآهيخته تيغي
.شدهاند پيروز ميبرند گمان و ميبلعند دوزخ ابليسوار كردهو
خود همسخن را دردمند پير آن من.است شده من اشتباهات باعث فرديد كه نميگويم هرگز من
را (آن و اين با آويختن در) روحيه آن امروز.بود وي از پيروي من سرنوشت از وجهي و يافتم
در آنقدر.جداست مذهبها ز عاشق مذهب.ميخوانم فرا آن به را ديگران نه و ميپسندم نه
!انت الا اله لا"بپيوندم عشق به و بسپارم جان تا كرد خواهم ياد را معشوق حضرت خود خلوت
رنجيده من از نحو ، هر به كجا ، هر در دلي ، هر اميدوارم."الظالمين من كنت اني سبحانك
از را "مقصود درس" من.برهاند رنج از نيز را خود من ، چون مردهاي بردن ياد از با است ،
كه نميدانستم و ميكردم فرياد ستم و كفر دست از عشق ، درياي كرانه بر و بودم برده ياد
خواب از تا ميكند ستم من بر همگان ، مقصود و محبوب و معشوق من ، بيهمانند من ، يگانه
سراسيمه آدميان ما همه كه دريافتهام امروز.كنم آغاز را وفا و مهر حكايت و شوم بيدار
يا من و نميخرد ديگري متاع هيچ خالص ، عشق جز و دارد نام "مهر" كه روانيم مقصدي سوي به
را ما نرسد ، موجودي هيچ به آزارمان بت ، آن پرستش سايه در و بپرستيم را بتي اگر شما
دعوي و بيازاريم را او آفريدگان و بندگان و باشيم وي قدمي يك در اگر اما.پذيرفت خواهد
كه محبس همين به و كرد خواهد دور خود از را ما بيدرنگ باشيم ، داشته سخنانيت و انانيت
.انداخت خواهد است ، اسفلسافلين
ذاتي پرخاشگري بر كه آموختم چيزها وي از نيز بنده من و بود پرخاشگر فرديد دكتر مرحوم
خود از بيازارند اگرم حتي و دارم پرخاشي نه قائلم خود براي ذاتي نه امروز ميافزود ، من
من امثال وجود والسلام ، الصلو عليه الاعظم بقيالله غياب در.خاست برنخواهم دفاع به
و ميبرند بسر آخرالزمان "شب" در من امثال خوشبختانه ، يا متاسفانه و ندارد معنايي هيچ
تهي است كالبدي است مانده آنچه و مردهام من.شد نخواهد "روز" جدال ، و جنگ با "شب" اين
از يابگذرد خياباني عرض از ميكند سعي آسمانيان ، نام و ياد با فقط كه حيات هرگونه از
."الظالمين من كنت اني سبحانك !انت الا لااله".بنويسد چيزي اضطرار سر
امروز من و "كنتم اينما معكم هو" يا "الوريد حبل من اليكم اقرب نحن" است آمده قرآن در
در است انسان با همراه و است نزديكتر انسان به گردن رگ از كه خدايي.ميانديشم اين به
.تاريكانديشي و جهل از آه !آهدارد من همچون ابلهي مدافعان به نيازي چه باشد ، كجا هر
و مسلمان را خود من امثال چگونه !حماقت عينك از آه !بيني خود احمقانه پندار از آه
از را هستي تمام كه تو جز من !پروردگارا ميانگارند؟ يا ميانگاشتهاند كافر را ديگران
هدايت رستگاري و نور سوي به و ببخشايد و ببخشد كه ندارم سراغ را كسي آكندهاي ، خود نور
ببخش ميخواهم ، پوزش تو ، لايتناهي عظمت برابر در وجودم از بلكه گذشتهام ، تمام از.كند
تا كردهاي ظهور نحوي به قومي هر ميان در كه حقيقتي اي !بيكرانه اي لايزال اي بيامرز و
با امروز يوسفعلي ، تو جان نيمه بنده.كنند تصور گمراه را ديگر اقوام و بپرستند ترا
تويي ، ادريس !تويي عيسي !تويي ما را !تويي كريشنا ميشود ، خاشع نامهايت از هريك شنيدن
!حيدرجان...حيدر...حيدر تويي ، حيدر تويي ، كيومرث تويي ، كيخسرو
عليمدد يا
عملي قبول نظري رد
4_ نصيري مهدي با گفتوگو
اسلام با تعارض در را آن و ميكنيم رد كلي به را غرب جديد تمدن و تجدد نظر مقام در ما
به است كرده ايجاد ما براي تمدن همين كه اضطرارهايي دليل به عمل مقام در اما ميبينيم
ميكنيم استفاده آن سازوكارهاي از ضرورت ميزان
رهبر محمد
كه ميدانيد شما.شوم كتاب اين نگارش از شما انگيزه بحث وارد ميخواهم من حالا *
اسلامي منابع سراغ قبلي ، پيشفرضهاي و انگيزهها و دغدغهها از يكسري براساس خيليها
اسلام ، كه پيشفرض اين با بازرگان مرحوم مثلا.رسيدند نتايجي به هم كدام هر و رفتند
دستاوردهاي بر را قرآن آيات و رفتند قرآن سراغ ندارد ، تعارضي جديد علوم با و است علمي
و بكنند دفاع ديني امور همه از ميخواستند كه مطهري شهيد مثلا يا و كردند تطبيق علمي
البته كه ميكنند نفي را ديگر جاي يك و ميپذيرند را غرب تمدن از جايي يك اساس همين بر
هم شما مسئله كه نميكنيد فكر شما حال.داريد مطهري شهيد به هم قلتي ان كتابتان در شما
به و رفتهايد روايات و آيات سراغ قبلي ، پيشفرض و دغدغه يك با شما يعني است طور همين
كه طور همان نميرسيديد نتايج اين به نداشتيد را پيشفرض اين اگر و رسيدهايد نتايج اين
ميشود هم را شما انگيزههاي.نيست شكي هم حسننيتشان در اينكه با نرسيدهاند ديگران
هم كتاب در و نيستيد موجودراضي وضعيت از كه است اين آنها از يكي مثلا چيست كه زد حدس
ديگر يكي.ميداديم دست از نبايد كه دادهايم دست از را زيادي فرصتهاي ما كه نوشتهايد
سكولاريسم دامن به دارد كه ميكنيد فكر و نيستيد راضي كنوني ديني روشنفكري از شما اينكه
به و كرد مطرح را مسائل راديكالتر و ايستاد مقابلش در بايد كه ميكنيد احساس و ميافتد
اين نميشود ميدانيد آنكه حال و كردهايد انكار را غرب اصل و آمدهايد هم خاطر همين
عنوان به غرب كه پذيرفتهايد "كرد؟ بايد چه" عنوان با آخر فصل در هم شما و كرد را كار
اين ميكنم فكر من صورت هر در.كرد انكار را آن نميشود و دارد حضور واقعيت يك
تجدد ، و مدرنيسم كلي نفي و غرب با اسلام كامل تعارض ديدگاه به شما رسيدن در انگيزهها
بفرماييد؟ است اين از غير اگر است ، بوده موثر
از افراد انگيزه صرف براساس ما.دارد تفاوت قبلي فهم و پيشفرض با انگيزه مسئله
و نقد را او نتيجهگيري نميتوانيم نتيجهاي ، به رسيدن و مسئلهاي و موضوع به پرداختن
ميگويم بنابراين.كنيم نقد ميتوانيم را انگيزه خود البته.كنيم تاييد حتي يا و نفي يا
در نقشي رفتهام ، مبحث اين سراغ فضايي چه تاثير تحت يا انگيزهاي چه با بنده اينكه از
اثبات و رد به بايد شما.باشد داشته نميتواند گرفتهام كه نتايجي اثبات و رد
و نيست صحيح استدلال آن يا استدلال اين كه دهيد نشان آنجا در و بپردازيد من استدلالهاي
ميتوانيد شما البتهنيست صحيح سنت و قرآن از شما برداشت و استنباط اين مثلا.است غلط
دچار هم من انگيزه فيالمثل كه بدهيد نشان و كنيد نقد جداگانه بهطو نيز را بنده انگيزه
كدام هر نتايج نقد و انگيزه نقد كه است اين مسئله ولي.است بوده واشكالات ايرادات اين
.دارند را خود جداگانه ملاكهاي
كساني كه درست اين.است ديگر گونهاي به مسئله قبلي ، فهم و پيشفرض مسئله مورد در اما
فهم اين با متناسب گاه آن و بروند ديني منابع سراغ قبلي فهمي و مفروضات با است ممكن
.بدهند ارائه مفروضاتشان براي را شواهدي و بزنند استنباط و استنتاج به دست قبليشان ،
"ببعض نكفر و ببعض نومن" و راي به تفسير به نهايت در و است اشتباه قطعا سلوك و شيوه اين
- كساني البته.ميكنيم تحميل سنت و قرآن بر را خودمان اميال و آرا ما و ميشود منجر
متن سراغ قبلي فهم و پيشفرض بدون ندارد امكان ميگويند - هرمنوتيك اصحاب از برخي مثل
را منطق اين ما كه مييابد دست متن تفسير به خودش قبلي فهم با بالاخره مفسري هر و برويم
و صامت - ديگر متن هر و سنت و كتاب از اعم - متن كه نيست گونه اين يعني نداريم ، قبول هم
و نصوص) روايات و قرآن آيات.باشد داشته را تعبيري و تفسير هرگونه استعداد و باشد گنگ
بيان گويا و واضح بهطور (متشابهات در جز به) اغلب را مقصودشان (روايي و قرآني ظهورات
گوينده مقصود به ميتوانيم متون به مراجعه عقلايي قواعد و اصول رعايت با ما و ميكنند
.كنيم پيدا دست متن
و آيات سراغ به قبلي فهم هرگونه بدون و خاليالذهن كه بگويم نميخواهم بنده حالا
را قبليام فهم كه كردهام را خودم تلاش نهايت كه ميگويم را اين اما رفتهام روايات
باشد شده كار اين اگر نكنم ، برخورد گزينشي آنها با و نكنم روايات و آيات به تحميل
.شود رد و نقض روايات و آيات از ديگر دستهاي با بايد من نتيجهگيري كه است اين معنايش
اگر.بدهند ارائه و نشان را روايات و آيات از دسته اين و بيايند كساني منتظرم بنده خب
.شد خواهد اثبات من حرفهاي بطلان طبعا باشد ، داشته وجود رواياتي و آيات چنين واقعا
بهطور را غرب يعني مسئله صورت و آمدهايد شما كه سوالم از بخش آن به برميگردم من *
انجام را كار اين نميتوانيم كه ما ولي ميگوييد سنت از سخن حالا و كردهايد پاك كلي
آنها كه است اين خاطر به رسيدهاند نتايجي به اگر ما ديني روشنفكران از خيلي.دهيم
مرحوم مثلاكنند انكار را آن نميتوانستهاند و بودهاند مدرنيته مسئله با مواجه
با ايشان كه است اين خاطر به ميكند استدلال دموكراسي و مشروطه از دفاع در اگر نائيني
بايد چگونه معضل و مسئله اين با كه ميكرده فكر و است بوده مواجه مدرنيته و غرب نفوذ
و نشدهايد بحث وارد اصلا و كردهايد حذف را مسئله اصل و آمدهايد شما اما.كند برخورد
.ميگوييد سنت ادامه از سخن حالا
هم بنده داشتهاند ، مدرنيته و غرب با ديگران و ديني روشنفكران كه مواجههاي اين ببينيد
حلهاي راه پيش سال چند تا حتي و نبودهام مدرنيته حضور از فارغ و داشتهام خودم سهم به
بايد كه ميگفتم يعني.ميپذيرفتم غرب تمدن با مواجهه در را بزرگان اين از بعضي
جمع نوعي به مدرنيته و سنت بين مثلا و كرد رها را آن بديهاي و گرفت را غرب خوبيهاي
اين به داشتم كه بررسيهايي و مطالعات از پارهاي دنبال به و مدتي گذشت از بعد اما كرد ،
و كتاب آموزههاي و ديني مباني بر مبتني غرب ، و مدرنيته از تلقي اين كه رسيدم نتيجه
ميكنيم فكر كه هستيم خطا يك دچار امروز به تا جمال سيد مرحوم زمان از ما و نيست عترت
كرده طي را كمال و ترقي سير مادي ، سازوكارهاي و معيشت و تمدن عرصه در رنسانس از پس غرب
انحراف يك مدرنيته و تجدد كه داد نشان ميتوان ديني آموزههاي و منابع به اتكاي بااست
.است بوده الهي انبياي توسط شده تعيين راه و وحي مسير از
و ميكشاند عملي بنبست يك به را ما شما نظر اين كه باشد اين ميتواند شما اشكال حالا
درست معضل و اشكال كلي مردم ، زندگي براي و ميكند اختلال دچار را جامعه آن ، به عمل
كلي به را غرب جديد تمدن و تجدد نظر ، مقام در ما كه است اين هم اشكال اين پاسخ.ميكند
كه اضطرارهايي دليل به عمل مقام در اما ميبينيم اسلام با تعارض در را آن و ميكنيم رد
مدرن تمدني بستر در بالاخره ما كه اين و است كرده ايجاد ما براي تمدن همين
اضطراري و ضرورت ميزان به نماييم ، فارغ آن از را خود نميتوانيم اكنون و قرارگرفتهايم
كه اشعار و توجه اين با اما ميكنيم استفاده جديد تمدن كارهاي سازو و مظاهر از داريم كه
مثل است اضطرار باب از بلكه نيست سازوكارها اين ديني و ذاتي مطلوبيت باب از استفاده اين
در اخلال و حرج و عسر و بنبست از را ما عمل ، مقام و نظر مقام بين تفكيك اينميت اكل
.ميدهد نجات معيشت نظام
فرصتهاي هم باز كند پيدا غلبه نيز نزديك
آيندهاي در مدرنيته كامل نفي ديدگاه اگر
داشت خواهيم امور نسبي اصلاح براي زيادي
من كه ميشود ، معلوم چگونه و چيست اضطرار اين حد كه ميآيد پيش ديگري سوال يك اينجا *
كه بعد و نكنم يا بكنم استفاده موبايل از مثلا.نكنم يا بكنم استفاده بايد چيزي چه از
نه؟ يا بكنم استفاه آمد تصويري تلفن
اين راهش بربيايند ، آن اجراي درصدد و برسند ديدگاه اين به جامعه عوام و خواص غالب اگر
و مرعوب افراد نه و غربشناس و زمانشناس و عاقل متدين ، عالمان و كارشناسان كه است
مدرن كارهاي و ساز به را جامعه اضطرار و نياز مرز و حد و بنشينند مدرنيته ، و تجدد شيفته
بايد چگونه اينترنت شبكه با ما ارتباط و اتصال كه كنند تعيين بنشينند مثلا.كنند تعيين
كه وقتي بهخصوص شود گستردهتر اضطرارتان ميدان روز به روز شما است ممكن البته.باشد
چشمان همه آن برق و باشد نداشته وجود مدرنيته مقابل در عوام و خواص ميان در جدي مقاومت
.باشد كرده تسخير را
را تكنولوژي از مرحله يك نميتوانيد چون كنيد ، را كار اين نميتوانيد اصلا شما *
.ميرود بين از قبلي تكنولوژي چون نگيريد ، را آن از بعد مرحله و بگيريد
مربوط مسئله از بخشي گفتم كه همانطور اما ميپذيرم را امر اين دشواري كه آن ضمن بنده
محصول جديد تكنولوژي و مدرنيته كه پذيرفتهاند نظري لحاظ به عوام و خواص كه است اين به
دشوار بسيار را كار تلقي اينايستاد نميشود كه هم تكامل مقابل در و است بشر سيرتكاملي
نه گاه آن و شد خواهيم مدرنيته در جذب و هضم شك بدون نشود اصلاح تلقي اين اگر و ميكند
را آن ايدئولوژيك و فكري انگارههاي و نظري مباني بلكه مدرن تمدن مادي سازوكارهاي تنها
اگر.داد خواهيم ديني احكام از بسياري حداقل ، و دين كهنگي به حكم و پذيرفت خواهيم نيز
و تجدد كامل نفي به نظر درمقام و نبوديم مواجه عوام ، و خواص فكري معضل اين با ما
آفات تا داشت قرار پيشرويمان در فراواني عملي فرصتهاي و امكانات ميرسيديم ، مدرنيته
نزديك آيندهاي در مدرنيته كامل نفي ديدگاه اگر.شويم متحمل مدرنيته جانب از را كمتري
اگر حتي.داشت خواهيم امور اصلاحنسبي براي زيادي فرصتهاي هم باز كند ، پيدا غلبه نيز
اين آن و داشت خواهد اعتقادي مهم خاصيت يك ديدگاه اين باشد ، كم بسيار عمليمان فرصتهاي
محض مرجعيت و دين حقانيت به را ما اعتقاد و ايمان توانست نخواهد مدرنيته عملي غلبه كه
.است بزرگي بسيار دستاورد اين و كند سلب...و اقتصادي اجتماعي ، سياسي ، امور همه در دين
ما دوره همين كه _ آخرالزمان در ديني آموزههاي به عمل دشواريهاي هم ما روايات در
است ، شده خواسته ما از شرايطي چنين در و است شده پيشبيني _ است آن اوج و عطف نقطه
نيز عمل عرصه در و گيريم كار به ايمانمان و اعتقاد و باور حفظ براي را خود تلاش نهايت
اين از را ما تا باشيم (عج) منجي ظهور منتظر وجود همه با و كنيم كوشش مقدوراتمان حد در
از پارهاي به بنده.دهد نجات انحراف و ظلم از مملو و تعادل از خارج و طاقتفرسا وضعيت
.كردهام اشاره كتاب در روايات اين
كسي هر و نميشود مربوط اجتماع به و است فردي نظر يك نهايت در شما نظر گفت ميشود *
كند؟ كاري بايد خودش براي
جامعه ، اگر بله.شود تفاهم نظر اين بر اجتماع در كه اين شرط به البته نيست ، جوري اين نه
نخواهد اجتماعي نتايج وقت آن بماند ، محدود افرادي ، سطح در و نپذيرد را ديدگاهي چنين
جامعه در ديدگاه اين آينده ، در كه اين آن و ندانيد منتفي هم را احتمال يك شما اما.داشت
اجتماعي و فراگير آن عملي و نظري نتايج آن دنبال به و شود مواجه توجهي قابل مقبوليت با
.دارد وجود احتمال اين تحقق براي نشانههايي و شواهد.شود
اين با ما كه دارم ميكنند فكر شما مثل كه كساني همه و شما از سوالي اينجا من اما
.ميرويم داريم و برويم ميخواهيم كجا به موجود ، پارادايم آقايان ، قول به و وضعيت
هستند ، مدرنيته منفي و مثبت اجزاي به قائل و ميكنند رد را ديدگاه اين كه متديني آقايان
انگارههاي اين با نظام و انقلاب و كشور آينده كردهاند؟ ترسيم جامعه براي را افقي چه
در كه باشيم جديدي فتاوي شاهد روز هر بايد آيا است؟ چگونه نظري و فكري بلبشويي و موجود
دين از مدتي از پس راستي به است؟ زمانه مشتهيات و تمنيات و مدرنيته با دين انطباق مقام
ماند؟ خواهد چه
وجود با غرب در الانبيايد حكومت سر بر است ممكن بلكه آمد ، نخواهد دين سر بر بلا اين *
.است زنده دين مدرنيته
است؟ زنده يك كدام
.است زنده عيسوي دين همان *
نشده تغييرها و تحريفها اقسام و انواع دچار عيسوي دين مگر است؟ زنده كجا عيسوي دين
جاري و ساري غربي جوامع و مردم اكثريت زندگي در عيسوي دين آموزههاي واقعا آيا و است؟
است؟
ديدهايد؟ نزديك از را غرب و رفتهايد غرب به آيا شما:داشتم ديگر سوال يك *
از برخي روزي چند داشتيم ، صربستان و بوسني به بوسني جنگ دوران در كه سفري دو طي بله ،
.ديدم را اتريش و آلمان مثل غربي كشورهاي
اجتماعيشان؟ امور ترتيبشان ، و نظم نبوده؟ جالب شما براي آنجا چيز هيچ *
اما بود جالب فرودگاهها در كاركنانشان مثلا برخوردهاي و وقتشناسي نظمشان ، چرا ،
نميخواهيد كه ظاهري لايهاي براساس يا و عنصر چند يا يك براساس شما كه است اين مسئله
دقت آدمها از بسياري چهره در اگر غرب در شما.كنيد قضاوت تمدن يا و جامعه يك درباره
و خور به چيز همه اينكه و كنيد حس ميتوانستيد هم را معنوي عمق عدم و پوچي ميكرديد ،
امكانات همه اين كه ميانديشيدم هم مسئله اين به غرب در من.است شده خلاصه شهوت و خواب
امثال كشورهايي از كه ارزاني نفت نتيجه و است شرق چپاول نتيجه آن از مهمي بخش ثروت ، و
و مطلوب امري نفسه حد في اجتماعي انضباط و نظم نام به عنصري وانگهي.ميخرند ما كشور
استعمار و شهوت و شكم و دنيا خدمت در صرفا انضباط و نظم اين اگر اما است تحسين شايسته
آن غايت از مجرد را انضباط و نظم اين ميتوان آيا چه؟ گرفت ، قرار ديگران استثمار و
كرد؟ ارزيابي
دارد بيشتر كسي هر از.ميشود رعايت هم عدالت آنجا.نيست ظاهر چيزهاي همين فقط آخر *
تامين نظام.ميگيرند ماليات كمتر باشد ، داشته كمتر كس هر از و ميگيرند ماليات بيشتر
نميميرد بيمارستان توي اينجا مثل باشد داشته سرطان كسي اگر كه است گونهاي به اجتماعي
را عدالت اين من.ندارد وجود آنجا در دارد ، وجود ايران در كه شدت اين با فقر اينكه يا و
.ميگويم
وضع آياهست آنجا در بيخانمان ميليون چندين ميگويند آمارها.نيست اينطور آمريكا
سوئيس مثل غرب جاي همه اينكه فرض با اما است؟ هم مانند اقتصادي نظر از سفيدها و سياهها
انسان توجه مدرنيته.نميشود وضع اين در خلاصه مدرنيته كه است اين مسئله باشد ، سوئد و
عمن فاعرض":كريم قرآن تعبير به و است داشته معطوف دنيا و زمين به آخرت و آسمان از را
مدرنيته."العلم من مبلغهم ذلك الدنيا ، الحيو الا يرد لم و ذكرنا عن تولي
در كه نيست چيزي بشر فطرت و ذات !نه را آسايش اما است آورده جديد بشر براي را آساني
.شود اقناع و ارضا دنيا ، و ماده به تمامعيار تعلق پرتو
آنها كه ميآورند بار غربزده گونهاي به را شرقيها غربيها ، كه است اين هم ديگر نكته
در شما.نميروند _ امور اين ماهوي تحليل از نظر صرف با حالا _ غرب مثبتات اين سراغ
سنتهاي تخريب دنبال به چيز هر از قبل ما غربزدههاي كه ميبينيد خودمان جامعه همين
ظاهرا تعبير به.غرب برق و زرق آوردن دنبال به و هستند ملتشان معنوي و اخلاقي
كه ميبينيد را غربزدهاي كمتر شما.ميزنند نقب غرب فاضلاب به آنها جلالآلاحمد ،
از قبل آنها كند ، شكوه ما جامعه بپاش و بريز و مصرفزدگي روحيه مونتاژ ، صنعت از مثلا
چنيني اين مستعمرههايي هم غربيها البته و ميروند نشانه را ما جامعه سنن و دين چيز هر
صنعت و توليد و اجتماعي و اقتصادي انضباط و نظم داراي كه مستعمرهاي نه ميخواهند
.باشد مستقل و خودكفا
در قدرت ، تقسيم يعني آن واقعي مفهوم به دموكراسي تحقق طالب چيز هر از بيش غربيها
از آنها و بود خواهد حكومتي نظام ضعف و سياسي ثبات عدم موجب كه چرا هستند شرقي كشورهاي
:ميگويد چرچيل.ميبرند خودشان سيطره و نفوذ حفظ براي را استفاده كمال وضع اين
نمايشي مفهوم به دموكراسي غربي كشورهاي در ،"بقيه براي مگر نظامهاست بدترين دموكراسي"
وجود آشكاري و پنهان كانونهاي و دارد وجود كمتر آن واقعي مفهوم به اما دارد وجود آن
كه ببينيد را ما كشور شما ولي.ميكنند حفظ را قدرت ضروري و لازم تمركز هميشه كه دارند
اين با كه كردهايم ايجاد را وضعيتي زمانه مشهودات و غربي انگارههاي از متاثر چگونه
.بازماندهايم امور اصلاح از كه داريم سياسي درگيري آنقدر و است همراه آشفتگي و تنش همه
اين.ميگذرد هم به پاسخ يا و هم با درگيري صرف ما مقامات فرصت و توان از مهمي بخش
.است قدرت تقسيم و دموكراسي نام به پديدهاي محصول
.بدهيد توضيح قدرت تقسيم اين درباره لطفا *
.بيندازيد خاصيت از را آن و ببريد بين از را قدرت تمركز شما اينكه يعني قدرت تقسيم
به منجر قدرت تقسيم يعني ،"الاضطراب الي تودي الملك في الشرك":ميفرمايد (ع)علي حضرت
از قدرت تقسيم با بايد را قدرت فساد ميگويند بعضيميشود اجتماع و حكومت در اضطراب
شد خواهد بدتر فسادي به منجر بلكه نميرود بين از قدرت تقسيم با قدرت فساد اما برد بين
.برد بين از ديگري سازوكارهاي با بايد را قدرت فساد.است اجتماعي و سياسي بيثباتي كه
و منكر از نهي و معروف به امر چون عناويني تحت كه است عمومي نظارت سازوكارها اين از يكي
حاكمان از دارد حق مومني فرد هر ديني نظام درميگيرد صورت المسلمين ، لاءئم نصيح يا
حفظ به موظف حاكمان.هستند شنيدن به موظف حاكمان و نمايد بازخواست و سوال و انتقاد
ويژه امتيازهاي خود براي ندارند حق حاكمان.هستند مردم با رودررو و حضوري مداوم ارتباط
معرض در كه باشد پارلماني انتخابات چارچوب در حتما نيست لازم امور اين تحقق شوند ، قائل
و مهم نقشي تبليغاتي سرسامآور هزينههاي و عوامفريبي و باشد ثروت باندهاي نفوذ اعمال
.كند ايفا تعيينكننده
و ميترسند او از مردم مينشيند ، بالا آن و ميشود حاكم كسي وقتي كه است اين مسئله *
.نميماند باقي نظارت جاي ديگر اينجا
و نيست ديني حاكم او بترسند مردم كه باشد گونهاي به او رفتار اگر بترسند ، مردم نبايد
.ندارد مشروعيت
.ميكند صدق (ع) معصوم مورد در فقط اينكه *
از مگر ميترسيدند؟ امام حضرت از ما مردم مگر.باشد گونه اين ميتواند هم غيرمعصوم نه ،
ما مطبوعات واقعا است؟ رهبري و مردم بين ترس رابطه و ميترسند رهبري معظم مقام
بترسند ، هم مواردي در اگر البته.باشد نشده نوشته مطبوعات اين در كه هست چيزي ميترسند؟
ما بود كار در ترسي واقعا اگر.ميگيرد را يقهشان بعضا قانون چون ميترسند ، قانون از
كه بگويم نميخواهم من البته داشتيم؟ كشور در مطبوعاتي و سياسي آشفتگي همه اين امروز
(ع)امير حضرت.است حاكم مردم با ما حكومت رفتار بر اسلام نظر مورد مطلوب شرايط يك الان
الان و باشد زبانت و چهره جز فاصلهاي مردم و تو بين نبايد ميكند توصيه مالكاشتر به
.داريم زيادي فاصله توصيه اين از ما
.نيست عملي شيوه اين واقعا كه الان *
با بتواند كرد اراده كه لحظه هر كس هر كه است عملي امروز كه بگويم نميخواهم هم بنده
شيوههايي ميتوانيم ما معتقدم اما كند برقرار ارتباط مستقيم بهطور مسئولان و حاكمان
بياورد وجود به را شرايطي بار ، چند سالي عاليرتبهاي مسئول هر لااقل كه كنيم ابداع را
بتوانند شدهاند ، دستگاهها از مايوس و است شده كوتاه جا همه از دستشان كساني اگر كه
.برساند آنان گوش به را حرفشان مستقيم بهطور
بگذاريم؟ بايد چه جمهوري و پارلمانتاريسم نظام جاي ما كه ببينم ميخواهم من *
يك بهعنوان هم بنده و نيستند موافق ديدگاه اين با راست و چپ البته كه _ معتقدم بنده
و شكل همان - است اساسي قانون مبنا عمل ، عرصه در كه است بديهي والا ميكنم مطرح نظر
اينكه نهايت و باشد اجرا قابل هم امروز ميتواند (ع)امير حضرت زمان حكومتي كلي چارچوب
البته بگيريد بهكار هم را جديد سازوكارهاي از بعضي زمانه ، ضرورت و اضطرار باب از شما
شخص در بايد قدرت.بيانجامد اقتدار بحران و قدرت شدن فشل و تقسيم به كه سازوكارهايي نه
- ديني اصول و ارزشها و معيارها چارچوب در او و باشد متمركز جامعالشرايط و عادل فقيه
...و عمومي نظارت پذيرش مردم ، به احترام ديگران ، با مشورت آنها جمله از فيالمثل كه
پاسخگوي و درآورد حركت به را حكومت چرخ و كند ايجاد را لازم نهادهاي و ساختارها - است
.باشد مردم و خدا
خوشي و خشم باب در
10_ بودايي حكمت
ادبي محمدجواد
حقيقي هدف نميسازد ، قرين مراقبه با را لحظاتش و ميكند تسليم بيهودگي به را خود آنكه
كه برد خواهد رشك كس آن به زمان گذر با و ميزند چنگ لذت بر كرده ، فراموش را حيات
متمسك ناخوشاينديها و خوشيها به آدمي مگذار هرگز.است گذرانده مراقبه در را زندگيش
عشق چيزي به آدمي بگذار پس.است تالم موجب ناخوشايندي ديدن نيز و خوشي نديدن شود ،
هيچ به و نيستند متنفر امري هيچ از كه آناني است ، ناخوشايند محبوب فقدان زيرا نورزد
.ندارند قيودي نميورزند ، مهر چيزي
.درد نه و ميشناسد رنج نه است دور خوشي از آنكه است ، لذات به ميل از ناشي ترس و اندوه
و رنج يقين به ميگزيند دوري محبت ، از آنكه ميآيد ، پديد ترس و رنج كه است محبت درون از
بر و نيست شهوت بنده آنكه و است ترس و رنج بنمايه نيز شهوت.آمد نخواهند سراغش به درد
معناي نچشيده را عشق آنكه اما ميتراود برون التهاب و غم هم عشق از.است فائق درد و رنج
بركنار آزمندي از كه كسي.است ترس و غم سرچشمه نيز حرص و يافت درنخواهد را فراق و رنج
دارد خويش انبان در را هوشيواري و فضيلت كه كسي.بود خواهد بيگانه اندوه و بيم با است
در] است مرتبط خودش به كه مييازد دست آنچه به.ميكند واگويه را حقيقت و است عادل
ميل او در كه آنكسداشت خواهد عزيز دنيا را او بنابراين [نميكند دخالت ديگران كارهاي
را افكارش عشق و است رضايتمند ذهنش در آنكه است ، برآورده سر (نيروانا) وصفناپذير آن به
مردي خوشامدگويي به عاشقان و دوستان خويشان ، ميشود خوانده "اوردوامسروتاس" نكرده مشوش
سيرتي نيك كه انساني.ميكنند دستافشاني بازگشته سلامت به و كرده سفر دوردستها به كه
به صورت همان به نيكش كارهاي برميبندد رخت دنيا اين از كه هنگام آن بوده ، حياتش سرمشق
.ميگويند خوشامد بازگشت از پس را خود دوست كه خويشاني همانند ميگويند تهنيت او
هيچ.آيد فائق قيود تمام بر و كند رها را غرور بزيد ، خشم بدون انسان كه است زيبنده چه
ندارد ، مادي خاطر تعلق چيزي هيچ به و نيست ظاهر صورت و نام بند در كه كسي به رنجي
حركت از كه افتادهاي راه به ارابه چون - را برافروخته خشم كه كس هر.رسيد درنخواهد
دست به تنها كه مردمان ديگر برخلاف ميدانم واقعي رهنماي را او من فرونشاند - بازدارند
ساختن مغلوب عشق ، واسطه به خشم بر چيرگي.آن كنترل نه ميكنند بسنده خشمشان افسار داشتن
حقيقت ، قدرت با دروغزني بر سلطنت و بلندنظري با آزمندي بر آمدن فائق نيكي ، سلاح با شر
طلب اندكي تو از اگر مده خشم دست به را خود عنان باش ، حقيقتگو.است انساني روش و راه
روا آزار هيچكس به كه فرزانگانبجويي تقرب ميتواني گام سه اين با كه چرا ببخش كردند
پاي (نيروانا) جاودانه جايگاه آن در دارند اختيار تحت را خويش جسم هميشه و نميدارند
روز هشيارند ، هميشه كه آناني.كشيد نخواهند رنجي آن در رفتن از پس كه جايي نهاد خواهند
ميدارند روا بليغ جهد و جد نيروانا به نيل براي و ايستادهاند خويش نفس سر بر شب و
:كه امروز آن از نه و است كهن مثلي اين "آتولا" اي.رسيد خواهد پايان به شهواتشان
.ميشود سرزنش است سخن كم آنكه نيز و است پرسخن بسيار آنكه ميشود ، سرزنش است ساكت آنكه"
كه بود نخواهد و نيست نبوده ، فردي ".نگيرد قرار ملامت مورد كه نيست كسي زمين اين در
مردمان كه آنكس اما.باشد گرفته قرار ستايش و تحسين يا سرزنش و توبيخ مورد منحصرا
غني و خردمند و است بيعيب آنكه ميكنند تحسينش دائما و ديگر روزي از پس روز هر تيزبين
;"گامبو" رود طلاي از سكهاي مانند دارد را ملامتش جسارت كسي چه ميباشد نيكي و علم در
.ميگيرد قرار برهمن موردمدح حتي وي
به را وجودت و كن دوري جسم گناهان از.نگاهبان را كالبدت و باش برحذر جسماني خشم از
را زباني رذايل آن ، مهار خوشابه و زبان خشم از زنهار.كن وادار پرهيزگاري براي رياضت
در بكوش و ذهن برآشفتگي از باش هوش بهگمار همت فضيلت تمرين به زبانت با و كن ترك
كه داناياني.گمار همت پارسايي تمرين به تفكرت با و كن رها را پليد نيتهاي آن ، انتظام
ميكنند قاعدهمند را ذهنشان و ميزنند لگام زبانشان به دارند ، خود مهار در را جسمشان
.شدهاند مهار خوب حقيقتا
فرهنگ حاشيه
منزوي بزرگداشت *
از منزوي احمد كه است داده خبر سال فرهنگي پژوهش دوره هفتمين ويژه پژوهش و فرهنگ نشريه
.است گرفته قرار تقدير مورد اسلامي بزرگ دايرالمعارف و ايران مفاخر و آثار انجمن سوي
نسخ از فهرستبرداري و شناسايي كار به پاكستان و افغانستان هند ، در سالها منزوي احمد
.ميروند شمار به اسلامي خطي نسخ فهرستهاي معتبرترين از او فهرستهاي و پرداخته خطي
غيرقابل و مهم بخش شناسايي باعث پاكستان و هند مهم فهرستنويسان و منزوي مشترك كارهاي
ايرج منزوي ، بزرگداشت مراسم در.است شده هند قاره شبهه فارسي فرهنگ از چشمپوشياي
اين در.داشتند حضور همايون سرور و منزوي علينقي صادقي ، علياشرف محقق ، مهدي افشار ،
ناچيز اين" گفت نيز و كرد ايراد سخناني دانشپژوه محمدتقي از ياد به منزوي احمد مراسم
درباره ولي كردهام كار قرن نيم به نزديك اينكه با و مينالم خود عمر حاصلي كم از
وضعيت يا بوده من تقصير كاميابي اين نبود آيا.ندارم آينده به اطميناني خود جانشينهاي
مراسم در سخنانش آخر در منزوي "است؟ بوده مقصر باره اين در كشور اجتماعي _ فرهنگي
ارزشها.است روزگاري بد":گفت ميكرد تكلم سختي به بغض شدت از كه درحالي خود بزرگداشت
".است رفته ياد از ايراندوستي و شده دگرگون
ضرورت و نامگذاري *
(Saul Kripke)كريپكي سول (Naming and Necessity) ضرورت و نامگذاري كتاب اخير هفته در
از كريپكي.است شده بازار روانه و منتشر هرمس انتشارات وسيله به لاجوردي كاوه ترجمه به
كتاب.است موجهات منطق حوزه در او كار مهمترين كه است زنده تحليلي فيلسوفان نامآورترين
دانشگاه در سخنرانيها اين.است پينوشت يك و سخنراني سه حاوي ضرورت و نامگذاري
سخنراني سه اين.شدهاند ايراد ميكرد ، تدريس آن در كريپكي سابقا كه جايي پرينستون ،
و نامگذاري سخنرانيهاي مجموعه.است كرده ايراد سال 1970 در كريپكي را پيشنويس بدون
از كدام هيچ آنها انتشار از پس است مشهور كه حدي تا بودند تاثيرگذار بسيار ضرورت
يا مخالفت در و كنند سكوت و بگيرند ناديده را آن نتوانستند زمان آن تحليلي فيلسوفان
اثر مهمترين را كتاب اين برخي كه است همينرو از.كنند اظهارنظر آن مضامين با موافقت
حول ضرورت و نامگذاري اصلي موضوع.ناميدهاند بيستم قرن دوم نيمه در تحليلي فلسفه
و ويتگنشتاين فرگه ، يعني آن درباره پيشين مهم تحليلي فيلسوفان نظرهاي اظهار و "خاص اسم"
.ميگردد راسل
امروز جهان در فلسفي انديشه *
سخنرانيهايي مجموعه دارد قصد ايراني هنرمندان خانه همكاري با فرهنگي ، پژوهشهاي دفتر
چهارم از است قرار سخنرانيها اين.كنند برگزار "امروز جهان در فلسفي انديشه" درباره را
.شوند برگزار بعدازظهر تا 7 ساعت 5 چهارشنبه هر اسفندماه يكم و بيست تا ماه دي
فهرست.است جهانبگلو رامين عهده نيزبه برنامهها برنامهريزياين و كارشناسي
اين از سخنراني هر برگزاري تاريخ و سخنرانان نام همراه به سخنرانيها اين عنوانهاي
فردريش ;دي محمدضيمران ، 11 فوكو ، ميشل ;دي جهانبگلو ، 4 رامين آرنت ، هانا:است قرار
محمد چامسكي ، نوام ;بهمن ضيمران ، 2 محمد دريدا ، ژاك ;دي غنينژاد ، 24 موسي هايك ، اوگوست
فلسفي جريانهاي و امروز جهان ;بهمن عضدانلو ، 16 حميد سعيد ، ادوارد ;بهمن مقدم ، 9 دبير
كاسيو ارنست ;اسفند عاقلي ، 14 سيامك پوپر ، كارل ;بهمن شايگان ، 30 داريوش بيستم ، قرن
در ايرانواقع هنرمندان خانه سخنرانيها اين برگزاري مكان.اسفند موقن ، 21 يدالله
تلفن شماره اين با ميتوانند علاقهمندان.است موسوي خيابان شمالي ، ايرانشهر خيابان
.بگيرند8811561 تماس
|