شد زنده كافكا
ادبيات حاشيه
سياه و تلخ شعر يه

شد زنده كافكا
آخرينها كشور رمان در استر پل داستاني جهان به نگاهي
خرم يزداني مهدي
عناصر شيوارگي تنها و تنها است آن از جزيي هم او خود كه متني گزارش حين در راوي
كند روايت را خود اطراف
مانند نوشتن نامه ميگويد بلوم آنا قول آخرينهااز كشور رمان در استر پل
است بيانتها پوچي و خلا در فرياد همچون تهي فضاي در زدن صدا
دستي با مرگ و ميرود تحليل روز هر و روز هر كه تني كنار در زندگي مشقتبار واگويههاي
قيكني را كشيدن نفس و بودن كثافت طاعونزده ، چارچوبي در اينكه.ميكوبد سرت بر پدرانه
در آمريكايي معاصر نويسنده استر پل.بگذريم...بگيرد دلت خيابان ديوارهاي تمام از و
نوشتن با ميگذرد زندگياش از سال كه 55 امروز به تا او.است آمده دنيا به م سال 1947
دست به را فراواني اقبال معاصرينش كنار در توانسته داستاني ، ادبيات حوزه در متعددي آثار
ماندني ياد به نويسندگان حضور با كه نسلي.دارد تعلق غولها از بعد نسل به استر.بياورد
تكميل را آمريكا مدرن ادبيات اصلي اسكلت...و همينگوي ارنست فاكنر ، ويليام مانند خود
حتي و براتيگن ريچارد كارور ، ريموند مانند كساني همنسلانش و استر كه ادبياتي.كرد
قصه تيپ به فلاشبكوار رويكردي با كه است ادبياتي كردند ، پيريزي بارتلمي دونالد
.كرد حفظ را همينگوي سكوت و سردي و آلنپو ادگار ميراث محور ، شخصيت و روانكار
سالهاي پستمدرنيسم و دهه 70 مينيماليسم بر تاكيد با آمريكا گذشته دهه چند ادبيات
علمي ژانر به توجه و موقعيت قصه به رويكرد.است آفريده را اصلي مشخصه يك آن از بعد
نويسندهاي هولناك تكثرگرايي اگر.داستاني مكان و فضا آبستره همچنين و پليسي تخيلي ،
داستانهاي اصلي قالب شايد بگذاريم ، كناري به را او آثار دروني آشفتگي و براتيگن مانند
كلاسيك پايههاي به شدت به هم هنوز كه است كاروري هجونويسي نوعي دقيقا آمريكايي ، معاصر
.است استر پل آثار از يكي "آخرين كشور" رمان.دارد علاقه خود
قبل دهههاي تيپ اكسپرسيونيسم به پرداختن و آشنايش بيش و كم داستان با كوتاه رمان اين
و خون و رنگ شده منتشر آثار اعم كه دورهاي در.ميآيد حساب به "سنتي" اثري دوم جنگ از
دقيقا.است متفاوت اثري استر پل رمان آوردهاند ، ارمغان به را بديع روايتهاي لعاب
ديگر شيوهاي با استر پل رمان در كرده ، لمس كارور ايراني خواننده كه را رخوتي و سردي
به اما است خوشخوان رماني خود ، روايتگراي روح به توجه با اثر البته.ميكنيم مشاهده
فوقالعاده رماني.ميآيد نظر به "خاص" كمي اثر سال ، چند اين اكشن جو فقدان دليل
به كيهان خجسته اثررا ايناست موفق كاملا "درام" مرحلهاي سه اجراي در كه ساختارمند
.است كرده ترجمه فارسي
ديد نوعي حفظ با كه است اثري استر رمان گفتم كه همانطور:استر شيوه به كلاسيكنويسي (1
اما سنتي اثر تا ميكوشد كافكا فكري جهان به آبستره رويكردي و ادگارآلنپو داستان
.باشد متفاوت
و ناشناس شهري به ويليام برادرش جستوجوي در كه است نوزدهساله دختري درباره داستان
مردم ميخورند ، را همديگر آدمها:گذاشته تباهي به رو مرموز شهر اين.ميكند سفر ويران
دست خود سفر طي او.است وحشت اين تمام محور گرسنگي و ميكنند نامنويسي مردن زودتر براي
درصدد شهر مانده متمدن انسانهاي تنها همراه به پايان در و ميزند مختلفي كارهاي به
قديمي تكنيك و گرفته شكل نامهنگاري شيوه به اثر روايت.است وضعيت اين از شدن خارج
بسيار داستان استر.است اثر ساختاري جريانهاي مهمترين از يكي درونمتني نهيليسم
بارها...و برج ميرا ، قصر ، 1984 ، مانند كتابهايي در را آن كه داستاني.دارد آشنايي
سمبليك داستانهاي تيپ اين از زيادي سينمايي ناموفق يا موفق نمونههاي و خواندهايم
از را آخرينها كشور رمان مهم شاخصه دو اما.نيست جديد چنان آن استر قصه پس دارد وجود
.ميكند برخوردار خاصي ويژگي
روايت و سينمايي زاويهبندي نوع و ميشناسد را سينما خوبي به استر.روايت لحن:نخست
ميدهد قرار موقعيتي در را آنابلوم يعني خود راوي او.دارد بالايي اهميت او براي "Pov"
به را راوي جايگاه اين در استركند جلوگيري اطلاعرساني از اما بگويد را خود قصه تا
منفعل روايتگر و قهرمان كل ، داناي ويژگيهاي هرگونه فاقد و تمامعيار انسان يك منزله
در خود شرايط به توجه با او بلكه نميدهد گزارش ميبيند كه آنچناني آنا.است كرده طراحي
.ميدهد گزارش "شي" يك صورت به صرفا را فاجعه اطرافش ويراني به رو جهان
او.است مختلفي رويكردهاي داراي (ارزشي انسان يك نه و) داستاني انسان يك مقام در آنا
نه بنابراين.است آگاه وجودش نمادين مرگ از و خود مسخشدگي از رمان اين صفحات تمام در
نظر در خود براي پاياني نه و ميشود متني ارزشگذاريهاي دچار نه ميزند ، مكاشفه به دست
را او "جستوجو" يعني او هدف همچنين و تعيينكننده موقعيتهاي اين سلب با اگردارد
رمان تئوريهاي با كه است داستاني شي نوعي استر آدم كه درمييابيم دهيم قرار تحليل مورد
متني گزارش حين در راوي تا ميشود موجب استر هنرمندانه صبغه اين.دارد فراواني قرابت نو
در.كند روايت را خود اطراف عناصر شيوارگي تنها و تنها است آن از جزيي هم او خود كه
و روايتها به تابلو يك حد در چيزي شي ديد از آنا:كه گفت گونه اين ميتوان واقع
مورد پيكرههاي و خطوط تمام تا ميشود موجب شي اين نگاه.ميكند نگاه مقابلش مولفههاي
سفري در او:دارد شدهاي شناخته اما متفاوت ويژگيهاي آناشوند تصوير شيواره او خوانش
تنها و است كشيده قهقرا به را فعال انسان يك بهعنوان وي موجوديت تمام كه گذاشته پاي
به گاهي او.است او بودن انسان مانده باقي لذتبخش خشونت نوعي و شكم داشتن نگاه سير
زنده تثبيت" همان راستاي در هم مولفه دو اين اما ميشود هم احساسي ميكند ، رجوع خاطرات
انبوه كنار در نيز او بلكه نيست برگزيده فردي استر راوي پس.ميآيد نظر به "ماندن
تنگ جهان جنگ به و نميكند كشف را چيزي شخصيت اين.ميگيرد قرار رمان زندگان و مردگان
.ميكنند عوض را او زندگي نحوه افتاده پا پيش اتفاقهاي و وقايع بلكه نميرود او بر آمده
هر خود بودن شي ويژگي علت به او.است منزجركننده كاملا و احساس بدون ريتم يك او روايت
لحني با (ببيند دارد دوست مخاطب كه را آنچه نه و) ميگذرد وي بر و ميبيند كه را آنچه
روال و حادثه بين تفاوتي ميان اين در كه است اين جالب.ميكند گزارش بيهدف و منفعل
"است زندگي يك كلي مسير ميكند جذب مرا كه آنچه" استر پل قول به.ندارد وجود زندگي عادي
شيوه اين با.است ارزشي و تاريخي حسي ، فاصلهگذاريهاي فاقد بلوم آنا براي زندگي اين و
مورد را كلاسيك آثار فضاپردازي و روايت سنت تنها كه ميشود ، تبديل كلاسيكنويسي به استر
مهمترين اين شايد نميشود "ژانر" دچار او قصه كه است اين جالب و است داده قرار توجه
منحصربهفرد استفاده استر ويژگي دومين.بناميم پستمدرن يك را او ميتوان كه است دليلي
شوهر سام به و ميشوند آغاز مردگان از فرعي شخصيتهاي اين:است فرعي شخصيتهاي از
.ميگردند ختم آنا اتفاقي
"پر" آدمها اين با را خود اطراف فضاي دارد خود جهان به كه ديدي با آنابلوم يعني راوي
به توجه با و بگيرند خاصي شكل و نقش اثر فرعي آدمهاي تا ميدهد اجازه كمتر او.ميكند
را همديگر اجبار نام به دايرهاي در آدمها اين شخصيتها ، تمام از استر احساسزدايي
.است زنده مردگانش بدن تجزيه با كه شهري ميكند تعريف را كليت ابتدا او.ميكنند تحمل
.ميكند دنبال مرگ از مايهاي با دارد رو پيش در كه را خاصي فضاي ناخودآگاه خواننده پس
دوستان ، و سام حتي ندارند هم با تفاوتي وجه هيچ به كه ميشود مواجه آدمهايي با او سپس
با آنا و ميزنند حرف كه هستند پررنگتر دليل اين به هم شهر تعطيلي به رو آسايشگاه تنها
تغذيه و هستند زنده مردگان وجود با كه آدمها اين سير خط اين در.دارد ديالوگ آنها
است كرده طراحي گونهاي به را رمان شخصيتي هندسه استر.دارند توجه جالب نقشي ميكنند ،
را آنها ميتوان نه و هستند بد نه.نميدهند خود به را يافتن عمق اجازه آدمها اين كه
مثلا.نميآورد در سر آن از هم آنا خود كه احمقانه بلاتكليفي يك مثل چيزي دانست ، خوب
در است شده نفرين شهر اين مورد در گزارشي نوشتن مشغول روزنامهنگار يك بهعنوان كه سام
در فرعي شخصيتهاي از هركدام اصولاميدهد دست از آتش در را يادداشتهايش تمام آخر ،
سراغ به كه وقت هر ايشان.شدهاند ساخته انساني ارزشهاي كشيدن فضاحت به تخريب راستاي
به داستاني كشف يك طي ميروند قهرمانپرور يا و انساندوستانه متافيزيكي انديشههاي
جهان به ايشان عاطفي رويكرد.هستند هم ترحمتر قابل واقعا كه ميگردند شبيه دلقكهايي
.خاصيدارد تاثير روايت ريتم در اصولا نه و ميشود برجسته راوي طرف از نه اطراف
شليك مانند غمناكي پايان با كه ميسازند را جهاني گسيخته هم از موجودات اين از هركدام
ايجاد دنبال به استر پل بنابراين.است همراه مشكوك مرگي و كتابخانه گرفتن آتش گلوله ، يك
ساختار امر اين از تخطي مورد در و ندارد برتري ديگري بر مولفهاي هيچ كه است فضايي
امتياز خواننده به استر رمان آغاز در.ميكند حذف خود داستاني شيوه به را او رمان دروني
همان با) راوي به را فضا وصف اجازه تخيلي و علمي رمانهاي مانند به او.ميدهد كوچكي
ميريزد مخاطب سر بر كثافت و خون و سياهي از هرمي چنان آن بعد و داده خود (شده بحث نگاه
شدن سركوب با.مينمايد منفعل و "بيتفاوت" رمان موقعيتهاي و وقايع به نسبت را او كه
به روزمرگي است ، گمشده برادر همانا كه رمان اصلي محور اصولا و خواننده جستوجوگر ذهن
و هول و شود جنازه زندگي واحد و مبنا وقتي.ميشود ساخته اگزوتيكي و عجيب كاملا شيوه
.ميكند پيدا را متن نظر مورد جذابيتهاي آن قصه وقت آن شود ، كمرنگ مولفه اين فشار
.دارند را داستاني هيجان كردن خنثي نقش دقيقا رمان فرعي آدمهاي
و خاص ويژگي هيچ و شده روبهرو مختلفي آدمهاي با بارها و بارها استر مخاطب وقتي
پركشش حال عين در و ضدواقعه اثري با كه درمييابد نمييابد ، ايشان در منحصربهفردي
رويكردهاي مرده ، و شده دستمالي مفهوم يك از بديع و خاص تكنيك اين با استر.است روبهرو
ادبيات با عجيبش بينامتني رابطه در استر پستمدرنيسم ديگر سويي در.ميآفريند جديدي
بالارد جيجي فرانك ، كريستوفر اورول ، و كافكا ميراث چنان آن استر.ميآيد چشم به گذشته
در را شده ياد آثار از كپيهبرداري ظن اول وهله در مخاطب كه گرفته خدمت به را...و
.است فرمي كاملا حربه يك اين اما.دارد ذهن
انساني و فلسفي انديشهاي ، ارزش اصلا كه مينويسد داستاني لوازم و وسايل همين با او
اين هجو به اونيست پردامنهاي دغدغه و جهانبيني آرمان ، فريادكننده واقع در و ندارد
آن و جنگيدن حوصله و هستند گرسنه رمان در اورول و كافكا آدمهاي تمام.ميزند دست آثار
و پيش دوران محبوب و رويايي مدرنيسم طرف به رفتن نشانه با او.ندارند را زدن حرف چناني
تف به را عناصر اين تمام راحتي به كه مينويسد رماني آن مولفههاي تمام از زنده استفاده
.است كشيده لعنت و
در زدن صدا مانند نوشتن نامه":ميگويد بلوم آنا قول از آخرينها كشور رمان در استر پل
قلم و مينويسد دورهاي در او ".است بيانتها پوچي و خلا در فرياد همچون تهي ، فضاي
ويژگي مهمترين واقع در است زده برهم را انسان هرچه حال و 60 دهه 50 شعارهاي كه ميزند
.كافكا قصر قصه هم و است جارموش جيم مرده مرد هم كه رماني بود شاخصه همين من براي اثر
آن بر و كرده حمله دوران آن سمبليسم به خود رئاليستي و روايي كاملا ساختار به توجه با
سر به آن در كه سالهايي در و است زنده آمريكايي معاصر نويسنده استر پل.ميفرستد لعنت
نبش با استر و مردهاند غولها ديگر كه دورهاي در.مينويسد شدت به هم هنوز ميبريم
.ميكشاند هجو و سخره به را آنها ادبيات جنازه ايشان قبر
ادبيات حاشيه
چندلر ريموند و هاشمينژاد*
به كه است كرده ترجمه را چندلر ريموند "بزرگ خواب" كتاب هاشمينژاد قاسم شنيدهايم
ادبيات در كه نوشته را تاريكي در فيل پليسي و موفق رمان نويسنده اين.ميشود منتشر زودي
.است شده شناخته ايران
در را خيرالنساء و خواني پري بابكان ، اردشير كارنامه چون ديگري آثار هاشمينژاد قاسم
.دارد خود كارنامه
ميكنم خاموش من را چراغها:بهار شميم*
ويرايش بهار شميم را پيرزاد زويا نوشته "ميكنم خاموش من را چراغها" كتاب شنيدهايم
كه دارد نظراتي كتاب اين درباره بهار قطعا باشد ، داشته صحت خبر اين اگراست كرده
اين در كه سينماست و ادبيات پرسابقه منتقدان و صاحبنظران از يكي بهار شميم.است شنيدني
فردوسي مجله بعضا و هنر و انديشه در بهار شميم مقالات.است بوده تاثيرگذار بسيار حوزه
.است شده چاپ
مجابي آينه در *
افق نشر به چاپ براي و گردآوري را خود مصاحبههاي و مقالات مجموعه اخيرا مجابي جواد
.است بوده فعال بسيار اخير دهه دو در نقاشي و شعر رمان ، زمينه در مجابي جواد.است داده
مجموعه چاپاست رسيده چاپ به مطبوعات در نقاشي درباره اعتنايي قابل مقالات او از
.است پژوهشگران براي مغتنمي فرصت مجابي مقالات و نقدها گفتوگوها ،
آمريكا در "مهتاب آفتاب" و "پر كلاغ"*
شاعر اثر "مهتاب آفتاب" و "پر كلاغ" شعر مجموعه دو ويسكانسين ايالت مديسون دانشگاه
دو اين.است كرده انتخاب ايران معاصر شعر برگزيده آثار زمره در را "ياري سيما" معاصر
تدريس مديسون دانشگاه در فارسي زبان استاد اوليايي ، دكتر خانم توسط حاضر حال در مجموعه
در شعري ، عناصر تازگي و جسارت روشن ، زبان دليل به شاعر اين نام منتقدان نظر از.ميشوند
مجموعه دو اين مهم ويژگي اومانيستي قوي رگه حضور.شد خواهد معاصر شعر استيليستهاي رديف
در "مهتاب آفتاب" و "پر كلاغ" كتاب دو كه است يادآوري به لازم.است شده شناخته شعر
.شدهاند منتشر تهران در "كارنامه نشر" توسط و 1380 سالهاي 1377
سياه و تلخ شعر يه
غلامي احمد
ديوونه دنياي اين توايستادي كجا تو نميكنه فرقي ديگه ميشن ديوونه دنيا آدماي وقتي
هم يكي كنه ، پاك جهودها وجود از زمينو كه اين واسه يكي ميكشه آدم چكش ، و داس واسه يكي
بدشون كه ميدن نشون خيليها ميشه ديوونه دنيا وقتي.آدمكشيه آدمكشي ، پس آزادي ، واسه
و پرندهاند يه دهن تو دونه يه مثه كه آدمايي بيچاره.بشه آلوده خون به دستشون نمياد
كه سنگ روي بيفته ميگه مسيح كه داستاني مثل اگه.زمين ميافته كجا دونه اين نيست معلوم
ميشه لجنزار مثه باشه جايي يه و خاك نه باشه سنگ نه كه جايي بيفته اگه تازه.تمومه كارش
كمبل دبليو هوارد"اين مثه.كنه چيكار و باشه چي بايد نميدونم خودشم كه طلا سر دو چوب
نازيها واسه رفت.باتلاق تو افتاده درست پرنده نوك از كه "مادر شب" كتاب تو "جونيور
.كرد تحريك رو عالمه يه كه نوشت متنهايي اونا واسه هي راديو تو و شد تبليغاتچي
معدود اون از يكي تو":گفت پدرزنش كه شد آش از داغتر كاسه كار اين توي اونقدر
چيزا خيلي آدميزاد":گفت ".نميدونستم":گفتم ".ميكنن درك مارو كه هستي خارجيهايي
جاسوسي جرم به روزي يه ميكردم خدا خدا پيش لحظه چند همين تا ميدونستي.نميدونه رو
اهميت ديگه الان چرا ميدوني و":گفت "نه":گفتم "كنن؟ بارونت تير هم بعد كنن ، دستگيرت
هيچ ميكردي دشمن به كه خدمتي كه اين براي":گفت "نه":گفتم "...نه يا جاسوسي نميدم
دارم ، كه عقايدي همه تقريبا شدم متوجه من.نميرسيد ميكردي ما به كه خدمتي پاي به وقت
نه نكشم ، خجالت نازي عنوان به كردارم و رفتار از بودنم ، نازي از ميشد باعث كه چيزي اون
".دارم تو از رو همه هيملر ، از نه گرفتهم گوبلز از نه گرفتهم ياد هيتلر از
متنهاي توي.ميكنه جاسوسي اونا واسه واقعا و آمريكاييه كمبل ميگفت ، راست زن پدر
خودش اون البته.اونا واسه علامتيه كه داره وجود چيزهايي يه و مكثها راديويياش ،
.ميده گزارش رو چي و ميگه چي نميدونه
كمبل بدونن آمريكاييها اگه.ويرتانه فرانك سرهنگ [پوش] آبي فرشته اون سر زير همهاش
جاسوسه وقتي جاسوس يه اينه كار عيب اما.ميسازن قهرمان يه ازش ميكنه چيكار اونا واسه
كمبل زن پدر نظر نبود معلوم ميفهميدن نازيها اگه.ميكنه كار چي و كيه ندونه كسي كه
كشيده اونا واسه كه هم زحماتي همه و ميكردن سرخش ماهيتابه توي وقت اون باشن ، داشته رو
.ميشد هوا باد بود
طلا سر دو چوب.فاشيست نويسنده يه ميشناسن خائن يه اسم به رو كمبل همه هم آمريكا تو
.همينه ميگن كه
به.خائن يه يا قهرماني تويه ميكنه فرقي چه ديگه ميشن ديوونه دنيا آدماي وقتي راستش
ممكنه همين مرگشه ، چه دنيا نميدونه آدم":ميگفت كمبل به راهرو تو كه جوونه اون قول
وقت هر كه داره وجود شيميايي ماده يه آدم خون توي كه معتقده جوون اين ".باشه سرنخي
.گرفت رو جنايت جلو ميشه كنه پيشرفت شيمي علم اگه و ميزنه جنايت به دست آدم ميشه غليظ
نباشن پليد هم اگر.پليدن و سياه داستان توي آدمهاي همه.مطلقه تاريكي سمبل "مادر شب"
اين تويكرده بيچاره اونو سياست و تقدير دست كه خوبيه آدم.خوبهس آدم كمبل.هستن سياه
نفره دو وطن اين بگه ميخواد "گات ونه".داشت نفري دو وطن يه ميشه فقط ديوونه دنياي
كمبل ، دنيايتوشه ديگه آدمهاي دست جوري يه نميده حال اينه از غير چي هر.مطلوبه كمال
آخر تا داستان اول از هلگا كه جالبه.عشق نفره دو دنياي.هلگاست با خودش رابطه همون
يه تا نشسته پاش به و وفاداره كمبل امااومده سرش بلايي چه نيست معلوم و غايبه داستان
ديگهاي كس.نمياد داستان آخر تا اما.كنن زنده رو نفره دو وطن دوباره تا برگرده روزي
.ناسه زري هلگا ، خواهر اون.كمبله عاشق سالگي ده از كه ميگيره رو جاش
روحيه كنه خلاص گلوله يه با زريناسو مفلوك سگ ميره كمبل كه صحنهاي اون توي ونهگات
وطن اون يا عشق به و ميگيره رو هلگا جاي و برميگرده ناس زري.ميده نشون خوب رو دختره
توي مرگبار تنهايي بين اما.مدت كوتاه خيلي اما ميرسه ، داشته آرزوشو سالها كه نفره دو
.ميشه خارج صحنه از تئاتر هنرپيشه يه مثه و ميكنه انتخاب مرگو مرگ ، يا ديوونه دنياي يه
و روسيهاس جاسوس اونم كه كرافته يكي.حالن با خيلي كه داستانن تو هم ديگه آدم تا دو
سرجوخه بودوسكف استپان ديگري و ميگذاره كمبل پاي جلوي اونو سرنوشت و ناس زري همدست
.ميشن برلن وارد كه روسه نيروهاي اولين مترجم كه سرخه ارتش
و ميرسه ثروت به هم او آثار ترجمه با و ميبره روسيه به خود با را كمبل آثار چمدان او
صريح كتابي مادر شب !ميشه اعدام و ميره لو او.تلخه هم اون سرنوشت اما.ميشه مشهور هم
.ميده نشون كينههاشونو و ميگيره اعتراف جوري يه آدمها همه از ونهگاتروراسته و
تو دستشان جوري يه همشون هم اسرائيليها هم ، آمريكاييها اما كردن بد نازيها كه درسته
ميشه تبديل اخلاقي و سياسي مرام يه به كه رو چيزي هر ونهگات.باشه قراره يا آدمه خون
انتقادي و تيز و تند نگاه اونا همه به نسبت و ميبره سوال زير كشت آدم ميشه اون با و
ميگه نويسنده و ميشه رو كه آدمهاست شر مادر ، شب.نميسوزونه دل كدوم هيچ واسه و داره
جنايتو جلوي نميشه تنها نه ايدئولوژيك برنامههاي با و اخلاقي و سياسي مرامهاي با
.ميشه اضافه دنيا به هم ديگهاي جنايتكارهاي بلكه گرفت
داره پيچيدهاي فيالواقع اما ساده ظاهر به ساختار يه كه كتابي درباره نوشتن واقعا
.سخته خيلي
كه دنيايي از سياه و تلخ هجو ، شعر يه ميزنه ، پهلو شعر به هم كتاب جاهاي يه كه خصوص به
.شدن ديوونه آدماش
|