شفاهي فيلسوف براي
كنيم مخالفت محققانه
فرهنگ حاشيه
2_ ايراني هرمنوتيك
شفاهي فيلسوف براي
.داشت فرخندهاي نتايج فرديد احمد سيد به مربوط مطالب درج براي انديشه گروه فراخوان
ميخوانيد صفحه اين در امروز آنچه و است رسيده ما دست به محققان و نويسندگان مطالب
حوزههاي در فرديد افكار و آرا شرح به كه است فرديد تفكر درباره همدلانه يادداشتي
نيز بعد شمارههاي در و است مفتوح هنوز پرونده اين.ميپردازد عرفاني و فلسفي گوناگون
.خواند خواهيد فرديد درباره مطالبي
محمدي رحيم
فرديد حكمت بنياد:عكسها
است ، مانده مغفول و مسكوت ما ميان در فرديد زبان و انديشه است مدتها كه مطلعند نظر اهل
است آن غرض.نيست غفلت و سكوت شايسته زباني و انديشه چنين است آن واقعيت ولي
فعال وضع شود ، برخورد آن فعال وضع در او زبان و انديشه با كه بود آن روش شايستهترين
چند يا يك داخل در او انديشه و سخن يعني است ، او سخن و انديشه با مواجهه نوع سه متضمن
را غفلت و سكوت طرد ، ما كه حالي در.اثبات يا و شود نفي يا شود نقد يا فكري پارادايم
معرفت و علم جماعت و زنده جامعه يك شايسته اخير روش سه اينگرفتهايم پيش در او درباره
آن و شده پيدا ما در تاريخي مذموم عادت يك است ديري كه كنم اضافه هم را اين البته.نيست
كنار را آنها شدهاند ، مطرح سربنيادسازي از كه جدي سخنان و انديشهها با كه است اين
يافتهاند ، رواج مهيج و مرامي عاطفي ، خصلت با كه انديشههايي شبهه با و گذاشتهايم
.كردهايم بازيها عشق و شدهايم سرگرم
كه باشد ميپردازيم ، ايشان انديشه مفردات برخي طرح به مجمل خيلي و فشرده صورت به اينك
.باشند كارساز ما ميان در انديشه و عقلانيت بسط و احياي در
پرس مست رندان ز پرده درون راز
را مقام عالي زاهد نيست حال كاين
زمانه وضعيت از پرسش طرح
اجمالا دارند ، مبادرت اسلامي تمدن و ما جامعه وضع باب در تامل و مطالعه به كه كساني
يك چون انحطاطاست كرده تجربه را "انحطاط" طولاني نسبتا دوره يك ما جامعه كه ميدانند
قرار خود الظلمت تحت را جامعه معرفت و تاريخ بنابراين است ، معرفتي _ تاريخي فرآيند
فوقالعاده سه آن بر نيز آثارش و ميآيد بر تمدن مهم ركن سه از انحطاط.ميدهد
ميتوانند هم سه اين ;سياست و عقلانيت دين ، :از عبارتند ركن سه آن.است بنيانبرانداز
.آنها انحطاط عامل هم و باشند تمدن و جامعه يك عظمت عامل
تعبير به يا شود چسبيده آن ظاهر و قشر بر و شود گذاشته فرو آن ذات و دين محتواي اگر
عملا ، دين در انحطاط صورت آن در شود ، "مقلوب" اسلام اگر (ع) علي امام عارفان پيشواي
و خرافه سرگرمي ، در گذرد در عقلانيت معيارهاي از عقل اگر و است شده آغاز قلبا و نظرا
از اگر سياست بالاخره و ميگردد مستولي آن بر انحطاط ظلمت ديگر و شد خواهد گرفتار وهم
منحط كند ، سير ظلم و استبداد جاهل ، ارادهحاكمان جانب به و گذرد در حق سياست معيارهاي
و ميافتد فرو انحطاط در جامعه و تمدن هستي تمام سه ، اين از پس كه است وقت آن.ميشود
و آيد پديد انقلابي تحولي تامگر مييابد ، ادامه انحطاط ظلمت سوي به تمدن و جامعه سير
تاكنون متاسفانه اما.رساند پايان به را انحطاط طومار و كند عوض را دوران ماهيت و صورت
طرح به تذكر و تفكر معرفت ، سر از نتوانستهايم كه است بوده گونهاي به ما تقدير
نپرسيدهايم خود از و بپردازيم ايراني جامعه و اسلامي تمدن انحطاط از اساسي پرسشهاي
عجز از نتوانستهايم ما كرد ، بايد اعتراف شدهايم؟ عاجز خويش پرسشهاي طرح از چرا
بنيادي دانشي و آوريم عمل به اساسي پرسشي طرح خود ، ديروز انحطاط از و خويش امروز تاريخي
.كنيم پيدا خويش وضع به
دل" نوعي با يكسو از بود توانسته او بود ، ايرانيان ما شخصيت از ديگري سنخ فرديد اما
جهل بر ديگر سوي از و كند عبور آن متافيزيك از و بگذرد غربزدگي از ويژه معرفت و "آگاهي
پرسشهاي طرح به او.بزند دست اساسي پرسشهاي طرح به دانايي سر از و كند غلبه ما ديروز
فهميده دانايي مدعيان جانب از او مسئلههاي طرح كه اين از و پرداخت ما وضعيت از اساسي
در دانايي و معرفت مدعيان غالبا او اعتقاد به.ميشد غصهناك و ميخورد افسوس نميشد
از بيشتر دارند را غرب نقد داعيه كه كساني حتي و شدهاند مضاعف غربزدگي دچار ما سرزمين
"دلآگاهي" به و جهد بيرون "غرب عالم حجاب" از نتواند كسي تا زيرا هستند ، غربزده ديگران
شناخت به توانست نخواهد يازد ، دست ميشود حاصل قرآني عقل و وحياني معرفت ناحيه از كه
دامن جهان كل بر غرب عالم حجاب امروز.بزند دست آن نقد به و شود موفق غرب ماهيت و صورت
مجراي از فقط غرب ، انتقاد راه.هستند غربزده ديگران از بيش آن منتقدان و است شده گستر
وجود با فرانكفورت مكتب اصحاب و چپگرا متفكران كه چنان.ميگذرد غرب عالم از غير عالمي
نقض بر نه رساندهاند كمك غرب عالم بسط و بازتوليد به كردهاند ، آن بر كه بسياري نقدهاي
.كند توليد باز را خود وسيلهاي هر به كه است آن مستعد غرب عالم.آن انكار و
براي است ، كرده بيان آنها از او كه تفسيري و "عالم" و "دوران" مفهوم دو صورت هر در
معاصر وضع نقد به هم مفاهيم اين طريق از او.هستند كليدي مفاهيم فرديد ، انديشه درك
شناخت از تاكنون ما ميگويد فرديد.است كرده همت "پسفردا" نظريه تاسيس به هم و پرداخته
.بپردازيم آنها از پرسش طرح به نتوانستهايم و بودهايم غافل عوالم
ابونصر فقط كه ميدانند دارند اطلاع اسلامي تمدن در پرسش ، طرح سرنوشت از كه كساني
موسس فيلسوف اين كه راهي و پرداخت دوران و تمدن وضعيت از پرسش طرح به فيلسوفانه فارابي
كه تمدنهايي گفت بايد و نكرد پيدا شاگرد و پيرو بود ، كرده باز اسلامي تمدن در
از پرسش طرح.نداشتهاند انحطاط جز تقديري بپردازند خود پرسشهاي طرح به نتوانستهاند
تمدن حوزه در عموما و ايرانيان ما تاريخي حيات در تاكنون دوران و تمدن جامعه ، وضعيت
و مسائل كه بود راه اين در مجدد آغازي فرديد اما است ، بوده مواجه اساسي غفلتي با اسلامي
فلسفي پرسشهاي طرح به حال ، و گذشته وضعيت باب در و فهميد فلسفه مجراي از را ما امور
.گشود ما تاريخي شعور مجدد بالندگي و احيا بر عقلاني راهي و پرداخت
اسلامي انقلاب به خوشامدگويي
به نيز فرديد گفتند ، خوشامد اسلامي انقلاب به نظر اهل و علما دانشمندان ، از زيادي كسان
عاطفي پيوند يا جماعت با همصدايي سر از نه او خوشامدگويي ولي گفت خوشامد اسلامي انقلاب
.گفت خوشامد اسلامي انقلاب به فيلسوفانه او بلكه بود ديگران با همرنگي يا و مردم با
معناي او كار اين ميگويد ، خوشامد امر يك به نظري شهود و فلسفي تعمق سر از وقتي فيلسوف
رنسانس صورت انبساط و فرانسه كبير انقلاب به فيلسوفانه نيز كانت كه چنان.دارد ديگري
باب در كه نظري طرح فرديد.دارد ديگري مفهوم و معنا فيلسوفان كار اين بود ، گفته خوشامد
ما بود معتقد او.ميكرد تعبير "تاريخي الاسماء علم" به داشت ، جوامع و تمدنها تاريخ
خداوند.كردهايم فراموش هم را علمالاسماء جمله از كردهايم فراموش را زيادي چيزهاي
پرده در او ديگر اسماء و است مكشوف و ظاهر تاريخ از دوراني در اسمي هر و دارد اسمائي
:است گفته جامي كه چنان.مستورند غيب
فرانسه ملي كتابخانه در فرديد عضويت كارت
پرستي صورت نوبتكده اين در
هستي كوس نوبت به كس هر زند
است ظهوري دوري هر به را حقيقت
است نوري افتاده جهان بر اسمي ز
بودي منوال يك به عالم اگر
ماندي مستور انواركان بسا
از جوامع".ميگيرد صورت انقلاب وسيله به دورانها افتادن و برآمدن كه بود آن بر فرديد
تقدير ميگفت او ".ميكنند پيدا انقلاب ديگر وقت به وقتي از و ديگر تاريخ به تاريخي
نگري هستي و "جديد غرب متافيزيك" كه بود اين است ، رنسانس انقلاب نتيجه كه حاضر دوران
ماهيت و صورت اما.باشد مسلط دوران كل و آدم و عالم همه بر "Weltanschaung" تجدد
است ، بوده مفيستوفلس و اماره نفس سوي به رو و خداوند از بعد دوران غرب ، متافيزيك
و اومانيسم است ، شده ساخته ابليس به كردن رو و رحمان به كردن پشت در جديد تمدن موجوديت
قبض و الهي غضب اسم بسط دوران ، اين تجربه.است منفصل و بنياد خود جديد غرب راسيوناليسم
بحران به ديگر "جديد دوران اسم" كه بود دريافته فراست به فرديد اما.است حق لطف اسم
تجربه را آن ممسوخيت دوران امروز بشر و است شدن مسخ حال در آن اركان و است افتاده
و ظهور حال در ديگري اسم و آمده پايان به اسمي دوران كه است آن از حاكي امر اين.ميكند
.است انكشاف
نشانه دارد قرار آن رهبري درصدر (ره) خميني امام كه اين اعتبار به و اسلامي انقلاب اما
.دارد غربي اماره نفس به پشت و خداوند سوي به رو كه است بشر تاريخ در جديدي دوران شروع
و تاريخ ميقات آينده دراست تاريخ در جديد دوران يك شروع از نشانهاي اسلامي انقلاب
به آن از شيعه كه بود خواهد حق لطف اسم بسط و رحماني صورت انكشاف جانب به دوران موقف
.كردهاند تعبير (Massianism) مسيانيسم به آن از مسيحيها و مهدويت
متصل عميقي و وسيع عقبگاه يك بر كه است آيت و نشانه يك منظر اين در اسلامي انقلاب پس
"تاريخ فرداي پس" به آن از خود او كه است تاريخ از جديدي دوران آغاز نشانه اين و است
.است كرده تعبير
تاريخ به جهل و تاريخ به علم
فقط چرا "انسان جز ندارد تاريخ موجودي هيچ":ميگفت كه بود متفكريني جمله از فرديد
هم انسانها كه ميآيد پيش روزگاري آيا دارد؟ تاريخ كه است شده همراه بخت اين با انسان
بشر بودن "شناخته" و "شناسا" معني به انسان ، براي داشتن تاريخ گاهي باشند؟ "بيتاريخ"
ما قديم فلسفه در و ميشود ياد objective و subjective به جديد فلسفه آنهادر از كه است
آيا ;است كرده پرسش طرح چنين و گذاشته فراتر را پا حتي فرديد.ميگفتند معقول و عاقل
و سوژه ترانس تاريخ جهت زيرا بگذرد؟ ابژكتيو و سوبژكتيو مرتبه از بشر كه ميرسد روزگاري
با حتي و تجدد دوران از قبل است ، داده دست از را الله كلام و زبان امروز بشر است ، ابژه
.بود خداوند زبان به پاسخ انسان زبان آن ، بر حاكم طاغوتزدگي
گروهي يا جامعه كه است اين آن و دارد هم ديگري معني بودن بيتاريخ يا داشتن تاريخ اما
هيچ و دارد نگه دور زمانه حاكم پارادايم و دوران مسلط اسم از را خود جاهلانه يا عامدانه
اگر البته).بمانند دور ظاهر اسم تقدير از و نكنند برقرار زمانه اسم با ايجابي يا سلبي
و انسان بودن بيتاريخ و تاريخمندي در هم سومي معناي ولي (باشد امكانپذير چيزي چنين
نسبت از است عبارت آن و دارد هم بيشتري اهميت سوم شق اين ما براي كه دارد وجود جامعه
.است آن شده تجربه وضع يا موجود "وضعيت" با جامعه يك "دانايي"
نياز اينجا در ندارد تاريخ ديگري چيز هيچ انسان جز كه كرديم نقل بالا در كه جملهاي
و نبات سنگ ، چرا كه كشيد بيرون را سوال اين جمله آن از ميتوان.دارد ديگري تامل به
حال اين با ولي دارند هم احساس و نمو و رشد نبات ، و حيوان ندارند؟ تاريخ حيوان
بل كالانعام اولئك" ميخوانيم انسانها از گروهي وصف در الله كلام در چرا؟ بيتاريخند ،
اين در آن عمده دليل ميشوند؟ آن از پايينتر يا حيوان مثل انسانها گاهي چرا "اضل هم
خويش خويشتن براي خودش و ميدهد دست از را خويش وضعيت و خود درك توان انسان كه است
.نميگردد برقرار او خويشتن و او دانايي ميان نسبتي هيچ و ميشود مجهول
در هم سرنوشتسازي تاثير بلكه نيست اهميتي كم اتفاق تنها نه خويشتن درك از ناتواني
"وضعيت" و "دانايي" ميان نسبت در آن ، تاريخ و جامعه وضع منظر اين از.دارد انسان حيات
رابطه و برد سر به جهل در خود ميقات و خويش وضع به نسبت كه جامعهاي.ميشود تعريف
به نسبت كه جامعهاي.است بيتاريخ گردد ، قطع عقلانيتاش و دانايي با آن وضع و ميقات
حاليه وضع نتواند كه جامعهاي است ، بيتاريخ باشد نداشته تذكر و تفكر خود انحطاط و عظمت
.است بيتاريخ كند درك را خود
فرديد انتقادي سنت
تاريخي سرنوشت در كه اشخاصي و چيزها اغلب از اوبود فرديد زبان و تفكر مهم ابزار نقد
براساس بلكه نيست ، انديشانه نسبي فرديد نقدهاي.است كرده نقد بودهاند موثر ما معرفت و
از است ، كرده نقد را يونانزدگي او.است گرفته صورت منظم فكري چارچوب و نظري بنياد يك
از بسياري حتي او.است كرده انتقاد غربزدگي مختلف گونههاي از هم و تجدد متافيزيك
علوم.است كرده نقد گزنده صورت به را دانايي مدعيان و روشنفكران نويسندگان ، اشخاص ،
_ تاريخي وضع فرديد.است نمانده امان در او نقد از نيز موجود هنر و فقه فلسفه ، انساني ،
سيدجمال نظير جديد ، عصر در اسلام محييان سلسله حتي.است كشيده نقد به هم را ما معرفتي
او چرا بود؟ اينگونه فرديد چراشدهاند مواجه او اساسي نقدهاي با لاهوري اقبال و الدين
ضروري كه هرجا به را خويش انتقادي تفكر و زبان و نينديشيد؟ هيچ خود مكانت و عافيت به
و او فكري نظام در ميتوان اما.نيست ساده سوالات اين به گفتن پاسخ ميساخت؟ معطوف بود
.يافت آنها به پاسخهايي انديشهاش جهتگيري
انديشه و سخن بلكه نقدها ، تنها نه.شد نيز او زبان و تفكر بلاي او نقدهاي نهايت در اما
فعال برخورد يك با او سخن و انديشه اگر اما.نماند بينصيب غضب از نيز او سنخ ناهم
_ تاريخي دوران از جديدي وضع انكشاف در آن ، در مكنون اصالت و جديت به توجه با شود مواجه
.افتاد خواهد موثر معرفتي
سينه يك فرديد بازخواني كه اين آن و بود نخواهد لطف از خالي نكته يك ذكر خاتمه در شايد
جامعه يقينا.دهد نشان را خود او ابتكارات و دستاوردها تا ميطلبد باز ذهني و گشاده
خواهد دست فرديد مجدد كشف به است علمي جامعه يك ويژه كه شايستگي با ما فكري و علمي
.كوشيد خواهد او اثبات و نفي نقد ، در و يازيد
كنيم مخالفت محققانه
متواضع منصور
درباب آرام منصور و سعيدي گلبابا آقايان قلمي مناظره شاهد گذشته شمارههاي در:اشاره
به است روزنامه خوانندگان از يكي عكسالعمل ميآيد پي در آنچه.بوديد ابنعربي نظرات
آقاي گفتوگوي نقد در كه آرام منصور نوشته "كجاست تناقض حد" مقاله نوشتاري سبك و زبان
. بود شده نگاشته همشهري با سعيدي گلبابا
* * *
دكتر آقاي جانب از يكي نظريه دو اين است ، مطرح تمدنها گفتوگوي از بحث كه روزهايي در
كه ميگويد ما به روشن و واضح بسيار همشهري روزنامه در آرام آقاي جانب از ديگري و سعيدي
گفتوگو به ميز يك سر در را يكديگر مخالف تمدنهاي بتوانيم كه زماني تا است فاصله خيلي
با را خود حرفهاي نميتوانيم ميكنيم زندگي جامعه يك در كه ما كه درحالي.كنيم دعوت
داشته تمدنها گفتوگوي از صحبت ميتوانيم چگونه كنيم منتقل متقابل احترام و آرامش
كينهتوزي و دشمني با و نبوده متعالي و بزرگ هدف داراي ما مخالفتهاي هميشه.باشيم
با ميتواني مهرآميز و دوستانه بسيار كه نميدانيم و ميكنيم مطرح را خود عقايد و نظرات
بخواهيم چه بياموزيم بخواهيم چه است بيشتر آگاهي و تحقيق هدف زيرا كني مخالفت ديگري
را خود مخالف انديشمند و محقق انسان.باشد متعالي و مقدس هدفمان اگر البته دهيم آموزش
سوال زير خود درون در خود انديشههاي به نسبت را او آگاهي عدم تنها و نميانگارد دشمن
زيباست قدر چه.كند منتقل او به را اطلاعات عميق و دوستانه بسيار ميكند تلاش و ميبرد
به عارفانهتر و زيباتر ميكنند دفاع مولانا و حافظ و عرفان از گونه اين كه آنهايي
كه را چيزهايي دانش ، عدم به كردن متهم و ديگري تحقير و تخريب جاي به.بنشينند گفتوگو
كه حالي در شود دفاع عرفان از ديگري كوبيدن با كه است جالبكنند بيان هستند معتقد بدان
.ميزند حرف دوستي و شناخت معرفت ، از عرفان كل
حيرانند بيخبران ما بازي نظر در
دانند ايشان دگر نمودم كه چنينم من
ناسزا كه ديدهايد را عارفي يا است رسيده جايي به كسي حال به تا ناسزا و پرخاش با آيا
آرامتر ميشوند دارا را علمي بيشتر بار كه آنهايي تمام بنگريد هميشه.باشد زبانش سر بر
.هستند افتادهتر و
انديشه هيچ اينكه تا باشيد؟ بزرگان گفتار در تناقض جستوجوي در شما كه دارد اشكالي چه
اين ميكنيم فرض.بپذيريد را آنها صحبتهاي مطلقا و باشيد نداشته آنان گفتار درباره
بدون پاسخ و پرسش و مسائل گونه اين كردن مطرح با (نباشد ميان در تناقضي) نباشد گونه
.شد خواهيم اجتماعي افكار روشنايي موجب عالمانه و عارفانه و سوءنيت
و مطلقسازي گونه اين بودهاند؟ بيعيب مطلقا حافظ و مولانا كه ميدانيم كجا از ما
خدا تنها بگوييم نيست بهتر آيا نميكند؟ ايجاد توقف جامعه تكاملي روند در آيا بتسازي
درست مطلقا حافظ بگوييم اگر و ميشويم؟ خطا دچار بندگان ما تمامي و است مطلق
مختلف سنين در آنها نيست؟ كفر و شرك اين و نكردهايم خدا را او آيا ميانديشيده
و آگاهي طرف به كودكي از انسان كه چرا باشند متفاوت جهانبيني داراي ميتوانستهاند
سالگي سن 23 در حافظ كه گفت ميتوان آيا.ميشود كاملتر مرور به و است حركت در روشنايي
شاد روحشان كه است اين در اينها بزرگي سالگي؟ سن 40 در كه داشته را جهانبيني همان
.است برده سوال زير را آنها و داشته جسارت و سعهصدر همه اين كسي ببينند اگر ميشود
دانشجويان.ميكند مخالفت افلاطون با كه ميرسد جايي به بوده افلاطون شاگرد ارسطو
دوست را افلاطون من ميگويد ارسطو ميكني؟ مخالفت چرا است تو استاد افلاطون ميگويند
و دارم حافظ اشعار به فراواني ارادت شخصه به خودم من.دوستتر را حقيقت ولي ميدارم
زيبايي و معرفت جويندگان با كه جلساتي اكثر در و كردهام حفظ را حافظ اشعار بهترين
را او هيچگاه ميداند حافظ خود ولي ميخوانم آنها براي را اشعار اين ميشوم روبهرو
ولي دارم دوست را او زيرا ميكنم نگاه اشعارش به انتقاد ديد با هميشه و نميكنم مطلق
متفاوت جهانبيني داراي سني مختلف مقاطع در ميتوانسته نيز مولانا.بيشتر را او هدف
سپاس نهايت سعيدي گلبابا آقاي بزرگ انديشمند و محقق استاد از خاتمه درباشد (متناقض)
و تحقيق و سعادت با عمر طول ايشان براي و زدند ايشان را زيبا بحث اين جرقه كه دارم را
.دارم مسئلت احديت درگاه از تازه حرفهاي
انديشهاي همه تو برادر اي
ريشهاي و استخوان خود مابقي
آر خود با عقل دمي يك برادر اي
بهار و است خزان تو در دم به دم
فرهنگ حاشيه
نبود دموكرات لوتر مارتين *
اقدام مشهد فردوسي دانشگاه الهيات دانشكده به وابسته دانشگاهي جهاد دانشجويان سازمان
بحران مسئله به نشريه اين دوم شماره.است كرده "حباب" نام به ماهنامهاي دو انتشار به
فرهنگ ساحت در ثانيا و سياست عرصه در اولا امروزه كه بحثي" دارد اختصاص معاصر انسان
بحث از سويهاي كدام هر شبهفكري و فكري جريانات و سياسي گروههاي و است مطرح بيش و كم
اين كوشيدهايم" كه است گفته مقدمه در حباب مسئول مدير ".ميبرند پيش و ميكشند پيش را
انسان آيا كه بدهيم را اين مانند سوالاتي پاسخ و نماييم طرح سويه چند منظري از را موضوع
وجود نابحران از بحران سنجش براي منبعي آيا چيست؟ او بحران دارد اگر دارد؟ بحران معاصر
"دارد؟
را ايراني امروزي متفكران حباب دستاندركاران.فوق سوالات به است پاسخي شماره اين حباب
جريانات اين از كدام هر از شاخص نمايندهاي سراغ به و كردهاند تقسيم كلي دسته چند به
و ايدئولوژيك دسته دو به خود كه سنتگرايان اول ، :از عبارتند گروهها اين.رفتهاند
از و شريعتي علي به ميتوان اول دسته اصلي نمايندگان از.ميشوند تقسيم غيرايدئدلوژيك
.دودستهاند خود كه تجددگرايان دوم ، .كرد اشاره نصر حسين سيد به دوم دسته شاخص نمايندگان
از اردكاني داوري رضا و فرديد احمد كه وجودي فلسفههاي به متمايل تجددگرايان اول دسته
و سروش عبدالكريم كه تحليلي فلسفههاي به متمايل تجددگرايان دوم دسته و آنند سردمداران
يونيورسال اخلاق به كه پساتجددگرايان سوم ، دسته.ميكنند هدايت را آن ملكيان مصطفي
فرهادپور مراد و احمدي بابك و يكديگرند از فرهنگها گسست به قائل و ندارند اعتقادي
است ، وجودي تجددگرايان آراي بازتابنده عليزماني دكتر با گفتوگو.هستند آن نمايندگان
پروفسور با گفتوگو و ميكند آشكار را تحليلي تجددگرايان موضع لگنهاوزن محمد با گفتوگو
با مصاحبه براي حباب كوشش.ميكند بررسي را ايدئولوژيك غير سنتگرايان آراي دينا ساشا
پساتجددگرايي نمايندگان و ايدئولوژيك سنتگرايان نماينده بهعنوان ازغدي رحيمپور حسن
وقتي:است گفته اواست شده درج جالبي نكات لگنهاوزن مصاحبه دراست نرسيده نتيجه به
كاتوليكها به كه نقدهايي و كردند پروتستانها كه كاري شد ، شروع پروتستانتيسم نهضت
كه ديگري نقد يك ولي شدند فاسد كاتوليكها گفتند اينكه يكي.بود چيز چندين داشتند
نهضت در مهمي مطلب اينشدند دين از منحرف كاتوليكها گفتند كه بود اين داشتند
بايد ما كه شدهاند منحرف دين از قدر آن كاتوليكها بودند معتقد آنها.بود پروتستانتيسم
در بايد مقدس كتاب گفت لوتر مثلا.كنيم درست جديد چيز يك خودمان و شويم جدا كليسا از
گفت حال عين در اما.كرد ترجمه مردم عموم زبان به را مقدس كتاب خودش و باشد همه دسترس
ايشان.نبود دموكرات اصلا جهت اين از ايشان.نيست كسي هر كار كتاب درست تفسير يافتن
زبان هم و يوناني زبان هم لاتين ، زبان بايد هم كند تفسير را كتاب ميخواهد كسي اگر گفت
كه بود اين ايشان نقدهاي از يكي و ميگويد چه كتاب اين بگويد بتواند بعد تا بداند عبري
.دارد فاحش اشتباه (لاتين به يوناني از ترجمه) ميكند استفاده كليسا كه ترجمهاي اين
بفهميم كه باشيم داشته دانشمند بيشتر بايد ما پس.نفهميدهاند را مقدس كتاب يوناني آنها
رايج خيلي پروتستانها ميان در حالت اين.برگرديم دينمان اصل به و ميگويد چه مقدس كتاب
كه ميكردند فكر (ابتدا در مخصوصا) آنها از خيلي.برويم اصل به بايد ما كه گفتند.بود
معنا بخواند ، را متناش بفهمد ، خوب زبان آدمي ، است لازم فقط نيست مشكلي كار خيلي تفسير
تفسير تحتاللفظي را كتاب كار ابتداي در پروتستانها از خيلي دلايل اين به.ميشود روشن
در كه است چيزي اين يعني.ميبينيد پروتستانها ميان در را اين شما هم هنوز.ميكردند
چاپ نازل كيفيت.گرفت فرا را پروتستانتيسم موجهايي مثل بعد و بود پروتستانتيسم ابتداي
وحدت به محتوا و فرم روزي كه اميد.ندارد همخواني ارزشمندش محتواي با هيچوجه به حباب
.برسند
شد منتشر شناخت ميزان *
.است شده منتشر كوچك جزوهاي صورت به سيدان جعفر محمد از شناخت ميزان عنوان با رسالهاي
صوفيان ، مكتب ماديگرايي ، مكتب جمله از فكري مكاتب برخي بررسي به رساله اين در سيدان
معاد مسئله به خاص طور به و است پرداخته وحي مكتب اشراق ، و عرفان مكتب فلاسفه ، مكتب
.است كرده رد و بررسي را مورد اين در ملاصدرا نظريه و پرداخته نيز روحاني و جسماني
آشتياني ، احمد ميرزا آيتالله گفتارهاي به استناد با ملاصدرا نظر شرح از پس سيدان
صدرالمتالهين نظر رد و نقد به خوانساري سيداحمد آيتالله و آملي تقي محمد آيتالله
.است مشهد حوزه تفكيك مكتب به متعلق روحانيون از سيدان.است پرداخته
2_ ايراني هرمنوتيك
هرمنوتيك موضوع
يوسفي روحالله
"تفسير تفسير" ديگر عبارتي به يا و "تفسير فهم" معناي به "هرمنوتيك" گفتهاند چنانكه
در و مكتوب متن يا متكلم كلام چگونگي تحليل و درك و فهم هرمنوتيك گفت ميتوان نيزاست
پژوهش قرآن در اسلامي فرهنگ در "تفسير".ميگيرد صورت مخاطب وسيله به كه است اختيار
كلام گوهر و جانمايه از پردهبرداري واقع در كه است "پردهبرداري" معناي به ما سنتي
وجود حجابهايي و ابهامات (مشغوه يا مكتوب) سخن و كلام در كه است آن سخن معناي...است
اطمينانبخش و معقول شيوههاي و معيارها و ابزارها از استفاده با ميكوشد مخاطب و دارد
از نگشود حافظ چو كس" ميگويد حافظ اينكه.برسد مقصود گوهر به و بردارد را حجابها آن
.است تفسيري عمل يك به اشاره ،"نقاب انديشه رخ
به علم "شناختشناسي" كه گونه همان.تفسير خود نه است "تفسير تفسير" هرمنوتيك اما
ميپردازد تفسير و شناخت متن به تفسير و شناخت.شناخت عمل و اصل نه است شناخت چگونگي
يا شناخت متن به ورود از پيش كه است مستقلي دانش خود تفسير ، به علم و شناخت به علم اما
متون تفسير اصل شناخت و تفسير بگوييم ميتوانيم عبارتي بهمييابيم آگاهي آن به تفسير
شناخت ، شناخت و تفسير تفسير اما ميسازد محقق و ممكن را هستي و طبيعت شناخت يا و كلام و
تفسير يا شناخت كل و متن به ورود از پيش يعني.ميآموزد را شناخت و تفسير چگونگي و شيوه
و شناخت به نميتوان وگرنه داد پاسخ و پرداخت آنها به ضرورتا بايد كه است پرسشهايي
كه چنان.است كلام و متون فهم چگونگي از "رازگشايي" هرمنوتيك گفت ميتوان.زد دست تفسير
برگرفته هرمنوتيك لفظ.ميكند حكايت معنا اين از خوبي به هم هرمنوتيك واژه مفهوم و معنا
محتواي به را مردمان و آورد را خدايان پيام يوناني اسطورههاي در كه است "هرمس" نام از
.كرد آشنا آسماني و غيبي كلام
بوده "مقدس متون تفسير" چگونگي معناي به آن طرح آغاز در هرمنوتيك كه است دليل همين به
و رفت كار به متن نوع هر تفسير و فهم براي كلي و عام روششناسي يك سطح از بعدها ولي است
از يكي "ماخر شلاير".نميفهمد مقدس متون تفسير هرمنوتيك اصطلاح از كسي ديگر امروز لذا
به نيز را هرمنوتيك و بود معتقدي مسيحي و مذهبي يك خود متاخر هرمنوتيك بنيانگذاران
.بود گونه اين حدودي تا نيز ديلتاي.ميبرد كار به مقدس متن به تفسيري رويكرد نوعي معناي
(ما روزگار در رايج معرفتشناسانه و فكري اصطلاحات ديگر مانند) اصطلاح اين كه است روشن
(الگو _ روش _ سرمشق _ مدل) (Paradigma) "پارادايم" يك بهعنوان امروز و شده وارد غرب از
روشنفكران غالب متاسفانه چند هر) ميدانيم اما.است يافته مقبوليت و رواج متون فهم در
علم هم اسلام ، صدر از مسلمانان ما كه (نميدانند درستي به يا و نميدانند جوانان و
داريم "ماثور تفسير" مثلا.وحي پيام و قرآن فهم مختلف روشهاي مثابه به "تفسير تفسير"
و تفسير روش اين طبقداشت كامل رواج (سنت اهل در بهويژه) اواخر اين تا آغاز از كه
در نيز امامان يا و) پيامبر خاص تفاسير طريق از فقط وحي كلام و الهي آيات از رازگشايي
ديگري رويكرد بعد به دوم سده از مقابل در.است مفيد و ممكن قرآن آيات از (شيعه انديشه
به بود عقلي.نهاد نام "باطني _ عقلي" رويكرد را آن ميتوان كه آمد پديد قرآن تفسير به
الهي ، كلام از آن مستقيم فهم و درك و عقل به ابتدائا يا و عقل به كاملا كه معنا اين
به خطاب الهي كلام كه آنجا از بود معتقد و ميكرد اعتماد و تكيه "فاعلشناسا" مثابه به
حق حداقل يا و بايد نيز مخاطبان تكتك (نبي و پيامبر بر افزون) هست هم آدميان تكتك
و كنند تفسير معنا يك به و دريابند و بفهمند و بشنوند را (غيب سروش) غيبي پيام دارند
باطني.بدانند مجاب حجت عمل براي را آن و كنند اعتماد خود قرائت به دارند حق طبعا
و توضيح با فقط نه ميدانستند ممكن "تاويل" با را عقلي فهم اين كه دليل اين به بودند
معناي به نيز تاويل.محض عقلاني تفسير حتي و ماثور تفسير يا مفهوم و معنا بسط تفسير
در كه است متن مركز معناي گفت بتوان شايد و سخن محكمات يا و اوليات به معنا بازگشت
خواهيم صحبت بعدا تاويل درباره).باشد اوليات همان است شده اشاره آن به مدرن هرمنوتيك
باطني _ اسماعيليان _ آن شاخههاي برخي بعدها و بودند باطن اهل از كه طايفه ، اين.(كرد
اينان.ميدانستند امكانپذير مستقيم "باطني شهود" طريق از نيز را اوليات گرفتند ، لقب
عنوان تحت كه دارد مختلف لايههاي الهي كلام بودند معتقد و نميكردند بسنده ظواهر به
لايهاي هر در كه بودند معتقد و (بيشتر يا بطن هفت) ميكردند ياد آن از "بطون" و "بطن"
(لفظي) سطحي نگرشي با را آن يك هر و دارد خاص مخاطب كه است نهفته معنايي الهي پيام از
"اشاره" با كه ميدانستند اشارت و معنا اهل آن از را لايه عميقترين و ميفهمد عمقي يا
نمونههاي از ابنعربي "فتوحاتالمكيه" و ناصرخسرو "دين وجه" كتاب.درمييابند را مقصود
.است مقدس يقين به تفسيري رويكرد چنين بارز
و عارفان وسيله به اسلامي نخستين قرون از كه معنايي به "تاويل" ميشود ، ملاحظه چنانكه
توضيح بعدا كه است غربي و جديد هرمنوتيكي رويكرد اصلي محور ميشد ، گفته آن مفسر حتي
آن دلايل از يكي شايد و) دلايلي:تاويلي نگرش كه ميدانيم البته.شد خواهد داده بيشتر
يافت متكلمان حتي و فقيهان و مفسران و متشرعان ميان از مخالفاني ،(تاويلگرايي در افراط
را اولي "تاويل" و "تفسير" بين تفكيك با آنان و شد شمرده انحرافي و مذموم تاويلگرايي و
.غلط و ناصحيح را دومي و دانستند صحيح
(صوري منطق علم از بهرهگيري با البته) را "فقه اصول علم" نيز فقيهان آنها ، بر افزون
در واقع در كه نهادند بنا (Mitodooloogiei) (متدولوژي) اجتهاد و فقه روششناسي بهعنوان
.است (مسلمانان مقدس متن دو) سنت و قرآن به (تاويلي) هرمنوتيك رويكرد نوع يك خود حد
رخ از و كرد رازگشايي سنت و كتاب از ميتوان چگونه كه ميآموزد ما به اصول علم مباحث
خداوند قصد و مقصود و (قرآن آياتالاحكام حوزه در فقط البته) و برداشت را حجاب انديشه
.توجهند قابل و مهم بسيار نظر اين از اصول علم "مفاهيم" و "الفاظ" بخش.دريافت را
|