|
معرفت و ازعشق دريايي
معارف سيدعباس استاد درگذشت روز چهلمين مناسبت به
ستيز حوزه در جامعهشناسي نظريات تلفيق
بخش واپسين _ اجتماعي

معرفت و ازعشق دريايي
را او تا گويد وداع را دارفاني حكيمي ، فرزانهاي ، بزرگمردي ، كه شده سنت اين گويا:اشاره
رثاي در و شوند آشنا وجودي با مردم ميشود باعث كه است مرگ بيشتر.بشناسانيم ديگران به
.بخورند حسرت نبودنش
كه هرچند.ميكنيم ياد نيكي به مرگشان از پس اغلب را خود بزرگان كه است تاسفآور
هنوز اما است ، شده برگزار حياتشان زمان در معاصر انديشمند چند از تجليل مراسم بهتازگي
.ميداريم گرامي آنها درگذشت از پس را بزرگان ياد كه است همان غالب وجه
عرفان و معرفت و حكمت و علم از شگفتانگيزي دنياي خود ، معارف ، سيدعباس فرزانه ، حكيم
.بود انباشته را زندگيش تمام حقيقت به ايمان و عشق كه حكيمي.بود
توكلي عليرضا
مقارن كشور بزرگ موسيقيدان و حقوقدان شاعر ، زبانشناس ، حكيم ، معارف ، سيدعباس استاد
.گفت وداع را دارفاني زمستان آغاز با
"انسي حكمت مبادي به دوباره نظري" كتاب جمله از ارزشمندي ، بسيار آثار معارف سيدعباس
فيزيك موسيقي ، اسلامي ، اقتصاد عامه ، امور الهي حكمت زمينه در نشدهاي منتشر تحقيقات و
كار قانون تدوينكننده وي.گذاشت جا به خود از اجتماعي و سياسي مختلف كوانتوم ، مقالات
يوناني و آلماني عربي ، زبانهاي و هنر و علم مختلف شاخههاي بر بودو ايران اسلامي جمهوري
.داشت احاطه
مثنوي ، مختلف قالبهاي در شعر بيت هزار متعدد ، چندين برمقالات علاوه معارف استاد از
.است مانده برجاي رباعي و دوبيتي غزل ،
در كه بود مرداني گواه و بازمانده او كه ميدانند ميشناختند را معارف كه كساني همه
.بردند نوراني قلههاي بر را رستگاري بيرق و گشودند راه ستمگري اعماق
چنان را درد و نياورد ابرو بر خم هرگز اما بود اسير بيماري بستر در سخت سالها معارف
.اوست نزد زندگاني لذت نوع يك ميكردي فكر كه ميكرد تحمل
پيدا حضور معارف نزد اساتيد از بسيار چه و برنداشت علم از دست بيماري بستر در او
فكر هم حماسي و بود شده ساخته حماسه در او.ميبردند فيض كسب وي محضر از و ميكردند
و قهرماني نگرش اين اما.برنميداشت دست بود پايبند بدان كه چيزي از هرگز و ميكرد
عرفاني.ميآكند پرتپش و شوريده معنويتي را آن محتواي كه بود عملي ما ، حكيم براي حماسي
.مييافت بروز مجال او خود كلام در هرجا از بهتر كه انگارههايي همچون شائبه وبي زلال
قول به كه" حقيقت به راستين اعتقاد با خود پربركت عمر لحظات آخرين تا معارف سيدعباس
عشق بدان كه مجموعهاي تداوم در و كرد زندگي"نيست حقيقت جز چيزي هر واقعيت او خود
.پيوست لقاءالله به ميورزيد
نيست چاره حق با و بود حق غيرت
نيست صدپاره حق حكم كز دلي كو
***
وي رثاي در را مطلبي معارف استاد دوستان از يكي ياد زنده استاد هفت شب مراسم در
:ميشود ارجمند خوانندگان تقديم آن كامل متن كه كرد قرائت
"الرحيم الرحمن بسمالله"
صاحب خانوادهاي در تهران در شمسي سال1333 در معارف عباس سيد مرحوم فقيد ، استاد
علاقهمند و معنا اهل خود كه معارف علي سيد مرحوم ايشان پدر.شدند متولد فرهيخته و ذوق
معارف عباس سيد مرحوم مشوق و راهنما همواره بودند ، فارسي ادب و اسلامي عرفان و حكمت به
.بودند سلوك منازل و علمي مدارج طي در
را اسلامي معارف و علوم رسمي ، دروس بر علاوه نوجواني سنين در معارف عباس سيد مرحوم
مقدمات داشتن جهت به سياسي علوم رشته در دانشگاه به ورود از پس ايشان.گرفتند فرا نيز
علوم تحصيل ضمن در ايشان.شدند دانشگاهي تحصيلات دوره گذراندن به موفق سهولت به لازم
عالمان از بسياري درس محضر از و پرداختند نيز قديمه علوم فراگيري به ايام همان در جديد
.بردند بهره
عنوان به آن از همواره كه ميدهد رخ ايشان زندگي در مهم بس واقعهاي ايام اين در
آن و ميدانستند خود زندگي معنوي سوانح از را آن و ميكردند ياد خود آراء در گشتي
ايشان نظري سلوك در كه بود فرديد احمد سيد دكتر استاد مرحوم معاصر ، متفكر با آشنايي
.افتاد موثر بسيار
فرديد استاد مرحوم با آشنايي از پيش تا كه بودند معنا اين متذكر همواره معارف استاد
فرديد مرحوم اين و نبود گشوده ايشان بر آن راز اسلامي ، حكمت با آشنايي و مطالعه عليرغم
و كرده آشكار برايشان را غرب فلسفه و اسلامي حكمت لباب لب و رموز و اسرار كه بود
تمامي در فرديد مرحوم آراء تاثيرداشتهاند بيان ظريف و دقيق بيان به را بزرگان ناگفته
نحوي به هويداست ، و آشكار نيز سرودهشده اشعار در حتي و است مشهود ايشانكاملا آثار
استاد مرحوم تاريخي ادوار بيان براساس است "تاريخ حكمت" مثنوي كه ايشان آثار از يكي كه
پرداختهاند آغازين واحده امت دوره يعني تاريخ پريروز تبيين به آن در و شده سروده فرديد
با است قدس ساحت فروبستگي با قرين كه فردا و امروز و ديروز از گذشت و ادوار ذكر از پس و
خاتمه است همراه (عج)حضرتبقياللهالاعظم زمان و وقت صاحب با كه تاريخ پسفرداي طرح
اكبر و اصغر جهاد با كه است آمادهگر انتظار مستلزم تاريخ از تلقي نحو اين.مييابد
آراء تمامي در كه ظاهر و باطن استكبار با مبارزه بر ايشان تاكيد سر و مييابد تحقق
كردهاند ، درك را ايشان محضر كه كساني تمامي.است نهفته امر اين در داشت تسري ايشان
استكبار با مبارزه به ايشان تاكيد و خارجي و داخلي سياسي مسائل تحليل به ايشان احاطه
.معترفاند را فرهنگي و اقتصادي سياسي ، امپرياليسم و جهاني
و شعر كلام ، فلسفه ، اسلامي ، تصوف يا انسي حكمت جمله از متعدد فنون و علوم بر ايشان
سياسي علوم تاريخ ، كوانتوم ، فيزيك معماري ، موسيقي ، اصول ، و فقه عرب ، ادبيات فارسي ، ادب
ارتباط ايشان با كه مختلفي جماعات بلكه اغراق باب از نه همه اين.داشتند تبحر اجتماعي و
و اجزاء در كه كليات باب از نه علوم اين در ايشان ورود و هستند معنا اين به مقر داشتند ،
نمونه عنوان به كه مدعاست اين گواه ايشان از مانده بهجا آثار و داشت مصداق نيز فروع
:برد نام ذيل آثار از ميتوان
تاريخ حكمت مثنوي و غزليات مجموعه -1
عربي و فارسي زبان به انسي حكمت مبادي به دوباره نگاهي -2
فارسي زبان به فقه اصول كتاب -3
عربي و فارسي زبان به اسلامي اقتصاد كتاب -4
كوانتوم فيزيك در ماترژن تئوري -5
موسيقي علم در ارموي صفيالدين ادوار شرح -6
اقتصادي لوايح و طرحها مجموعه -7
اقتصادي و اجتماعي سياسي ، مسائل زمينه در مقالاتي مجموعه -8
اين از جمعيت كسب در را معارف و علوم مختلف زمينههاي در ايشان توفيق بتوان شايد
آثار در ايشان خود تعبير به.ميگرفت نشات وي ازتفكر نيز توفيق اين كه دانست معارف
شد خواهد متحقق آنگاه حقيقي حكمت دارد ، ما نظري تصوف سنت در ريشه كه مانده بهجا مكتوب
حق علم مرتبه در را اشياء حقايق و ماهيات و اعيان و شود حق حضرت حكيم اسم مظهر فرد كه
در اشياء حقايق رويت با سالك شخص و است مراتب بالاترين علم از مرتبه اين كه نمايد شهود
.درمييابد را عالم اسرار و شده واقف امور تمامي بر حق علم
و اجتماعي ظاهري فعاليت هرگونه از اينكه با و بود خانهنشين بيمار تني با سالها وي
پايگاه به را محقرش خانه او والاي انديشه بنياد اما بود ، شده محروم جامعه در حضور
و ميشناخت را مردم مسائل همه از بيش كه بود او و بود كرده بدل انقلاب به علاقهمندان
بهشمار طبقه اين از بارزي نمونه خود و بود محرومان با همسخن و همزبان و ياران راهنماي
.ميآمد
كه تاريخ ، پسفرداي خداي به اميدوار ، قلبي اما خسته تني با سرانجام معارف استاد
از ديده سال81 ماه دي اول سال ، شب طولانيترين صبحگاه در ماست فراروي و بشر محتوم
.شتافت پروردگارش لقاي به و فروبست جهان
كجاست بيداد شب اي سحر سينهچاك
كجاست فرهاد تيشه جنون ، صبح دمد گو
فلك طرار چنگي زند عشاق راه
كجاست فرياد پرده نوا و شور اين از چند
شدهايم گم طلب دشت در كه ديرساليست
كجاست داد ندا سينه بر و بوم در كه آن
تست گيسوي سر زنجير به پاك دل هر
كجاست آزاد آزاده تو ايام اندر
يار غم خلايق دلهاي به خيمه زند گو
كجاست ناشاد دل يك بده انصاف وانگه
سوخت پايم و سر گرچه شرر عشق ، ره در
كجاست باد ;تعبم در خود خاكستر ز هم
نيست باكي مكان ، و كون دلم ياد از رفت
كجاست ياد از نشد هرگز كه رند آن رب يا
ديريست حكمت ساغر از مي نكشيديم
كجاست استاد همه ، معارف تشنگانيم
***
مسجد در ساعت 18 امروز معارف سيدعباس زندهياد استاد درگذشت روز چهلمين يادبود مراسم
.ميشود برگزار فاطمي ميدان در واقع نور
مرحوم آن سوگوار خانواده و كشور هنري - فرهنگي جامعه به را ضايعه اين همشهري روزنامه
.ميگويد تسليت
معارف عباسسيد استاد درگذشت روز چهلمين مناسبت به
سورنشست به بايد بزرگان سوگ در
و ايستاده -ثابت -خويش ملكوت بر آسمان ، و ميگردد -راسخ -اصولش مدار بر زمين ،
.مينگرد
اين كيست آن از عرش؟ بر برپاست ساطي و سور اينگونه كه بيتاب روح اين كيست مگر
ميافروزاند؟ و ميتابد بيكران ، نيلي پهنه بر اينگونه كه بيدار چشمهاي
هنرمندان ، قطعه بهشتزهرا ، ملك؟ و انس آميختهاند درهم اينسان كه مگر است حشر بلواي
.خاك و ;انسان يك ابعاد به مستطيلي
ميسازد ابر نفسنفس سينهها ، ساز بر غريبي سوز.است ديماه روزهاي اولين از صبحگاهي
.آسمان در
به را پيكرش كه است آورده روحي بدرقه به گرم گرم را دستها شورانگيز ، اشتياقي اما
منزل مزين ، اريكهاي بر و برود بالا كمالش نقطه آخرين تا رها ، و آزاد تا سپرد خاكمان
.گزيند
.پاياني را معرفتش جوشان چشمه و نبود كراني را فضلش درياي كه دانشمند حكيمي
تعليم و تلمذ جز آرامشي را عصيانگرش روح كه دانا بود فرهيختهاي معارف عباس سيد
.داد آموزش و آميخت و آموخت پيوسته او و نبود
ثانيهاي متعهدش ، ايمان نيروي به و نبود خالي مشتاقانش و شاگردان از لحظهاي محضرش
و مردم آگاهي و رفاه ايران ، سربلندي دغدغه همواره.نگذراند خود براي را هستي از
در گرهي بازكردن درصدد متعهدانه و مسئولانه و بود ذهنش اولويت مستمندان ، از دستگيري
.بود كار از گوشهاي
زبانشناسي در.ميخورد غوطه علوم از دريايي در سيالش ذهن كه جامعالاطراف انساني
نظريات.بود صاحبنظر حقوق علم در.داشت كامل احاطه يوناني و آلماني عربي ، زبانهاي به
و عارف روحي فكور ، و انديشمند ذهن اين ميان در و كرد ارائه فيزيك در ارزندهاي علمي
هنرمند سرپنجههاي و ميداد بسط فيلسوفانه و حكيمانه اشعار تموج بر را كلامش جوهر شاعر ،
موسيقي الفباي به را درونش بيقرار آشوب و ميزد ساز سينه بر زخمه عاشقانه ، هنرپرورش ، و
.مينواخت
در عروقي عارضه دليل به سالگي سن 48 در ماه 1381 دي اول سحرگاه در معارف عباس سيد"
".درگذشت منزلش
راحتي به پيام ، .است آسان كاغذ سطرهاي بر كردنشان رديف و هم كنار در كلمات اين چيدن
.نوشتند روزنامهها و دادند خبر اعلاميهها شد ، دريافت تلكسخبرگزاري بر
بدرقه بهشتزهرا هنرمندان قطعه تا را پيكرش و شدند جمع مشتاقان و شاگردان و دوستان
.كردند
.ما و اوست خالي جاي ماند ، باقي آنچه
.بربنديم كوله و شود نوبتمان كي تا هنوز ، ماندهايم كه ما
.است گذاشته جاي بر معرفت روحش ، سبكبال وسعت به برايمان و است رفته استاد
.دريابيم را استاد فضيلت تحفه
چرخهاي دندههاي بر تا است نيازمند اينگونه زناني و مردان به ايران امروز ،
.فقر و جهل و عقل و تمدن آشوب اين در ماندن سرافراز براي بازويي و باشند نيرويي سازندگيش
كه است فارسي زبان به انسي حكمت مباني به دوباره نظري معارف ، استاد تاليف آخرين
.بود آلماني و عربي زبانهاي به آن ترجمه حال در زندگيش لحظات واپسين در استاد
اين در ارزنده و مهم بسيار علمي مقالات از كوانتومي فيزيك در وي از ماتوژن نظريه
.ميباشد علم
اقتصاد عامه ، امور انسي ، حكمت زمينه در استاد دستنوشتههاي و آثار از انبوهي
در شعر بيت هزار چندين نيز و اجتماعي و سياسي مقالات و كوانتوم فيزيك موسيقي ، اسلامي ،
.نشدهاند منتشر هنوز متاسفانه كه ميباشد موجود رباعي و دوبيتي غزل ، مثنوي ، قالبهاي
مبادا تا گمارند همت آثار اين نشر و جمعآوري در نزديكانش و بازماندگان كه اميد
.بماند باقي ناشناخته ارزنده دانشمند اين معرفت درياي از گوشهاي
.نيست معارف چون بزرگاني مرگ درخور نشستن ، سوگ به و حسرت و دريغ
.كرد فكر و شنيد ديد ، خواند ، بايد.انديشيد بايد اينان كوچ بر
و شوق و شور به دلداده و معرفتش عصاي قامت بر تكيه استاد ، پاي جاي پا رفت ، بايد
.عشقش
.سوگ به نه نشست سور به بايد بزرگان سوگ در
.رفت معرفت و حقيقت فرخنده وصال پايكوبي به بايد
.استاد مكتب در كرد ، شاگردي بايد
.برجاست سازنده و زنده همچنان مكتبش اما ، نيست ميانمان در ديگر استاد هرچند
سفره بر ما و است ديده خويش به معارف چون معلماني بارها و بارها ايران تاريخ
فرصت برداريم ، طعام اندازه به و شايستگي به.نشستهايم بزرگانمان مكاتب از گستردهاي
.است اندك
ستيز حوزه در جامعهشناسي نظريات تلفيق
بخش واپسين _ اجتماعي
ستيزاجتماعي كاركردهاي
مهديزاده محمدرضا
(...و تنفر عشق ، چون ) عواطفي را جامعه در ستيز خاستگاه زيمل با راستا هم كوزر
تغيير اجتماعي دلايل به بنا آن شدت چند هر ميباشد ، انساني روابط از جزيي كه ميداند
يا (جنگ زمانهاي در مثلا) تمركزگرايي افزايش يا نوآوري به ستيزها اين اما ميكند ،
و داخلي ستيز بعد دو در را گروهي سطح در ستيز كوزر.ميانجامد گروهها انسجام تداوم
تبديل ماركس قول به و گروه يك هويت تثبيت به ستيز خارجي ، بعد از.ميكند بررسي خارجي
اين دشمن خارجي گروههاي ساختن با همراه كه چرا ميانجامد "خود براي" آگاهي به آن آگاهي
و -ماركس و ميد دوركيم ، از متاثر -داخلي ستيز او زعم به.ميشود تقويت بيشتر آگاهي
با نتيجه در و كرده گوشزد آنها به را افراد وظيفه منحرف ، و هنجارشكن عضو با برخورد
شير عنوان به و ميبخشد ارتقا را هويتشان آنها ، براي درست رفتار و هنجارها تعريف
انسجام تضمين البته.ميكند تضمين را گروه بقاي كرده ، عمل كننده منهدم تنشهاي اطمينان
براي مجارياي كه نميانجامد فروپاشي و گيسختگي هم از به زماني داخلي ستيزهاي با گروه
.نباشد گروه بنيادي اصول پيرامون ستيز اين نيز و باشد داشته وجود آنها بروز
ديگر ، اصول برخي در اشتراك و اصول برخي در تخاصم همزمان داشتن نيز و منافع همپوشاني
در گروهي بين روابط قطع.ميشود شديد و فروپاشنده ستيزهاي مانع اجتماع گروههاي ميان در
ميتواند ميكند ، تشديد را داخلي وفاداري كه گروه يك در ايدئولوژي يا باور نوعي جامعه ،
و تند و تيز در او نظر از روشنفكران نتيجه در و شود خارجي و گروهي بين ستيز تقويت باعث
"عقايد ستيز به را منافع ستيز" كه چرا دارند اساسي نقش ستيزها اين كردن راديكاليزه
.ميكنند فراهم كشمكش و ستيز براي را اخلاقي انگيزه نموده ، تبديل
براي تلاش آنها ، نظري كار اهميت دارندورف ، و كوزر تحليلهاي قوت و ضعف نقاط از جداي
مسائل صورتبندي براي نظري مختلف حوزههاي تلفيق و ماركسيستي تضادگراي سنت از رفتن فراتر
حوزههاي از متفاوتي جنبههاي نحوي ، به متفكر اين دوي هر.ميباشد كنوني جامعه محوري
مسائل صورتبندي براي مناسبتري تحليل تا گرفتهاند كار به را وبر و ماركس زيمل ، انديشه
.دهند ارائه خويش عصر
قدرت شدن برخاسته و زباني و فرهنگي چرخش و مدرنيستي پست جديد مطالعات سايه در اگرچه
كشمكش ، و اقتدار ستيز ، قديمي تحليلهاي شايد گفتمانها ، و گفتار زبان ، پيرامون در سلطه و
دو اين نظريات تلفيق و تركيببندي مسير بررسي اما باشند ، داده دست از را خويش سابق قدرت
جامعه براي جامعهشناختي بررسي و نظريهپردازي راهگشايش حال هر در ميتواند متفكر
.باشد شناسان
مفاهيم با آن تطبيق و اصلي موضوع متفكر ، دو هر بنيادي مفاهيم خلاصه طور به زير جدول
ميتوان جدول به توجه با.ميدهد نشان را آنها تركيبگري حوزه و شده ابداع كلاسيك
كلاسيك انديشههاي در تاكيدناشده و مغفول تاريك ، زواياي بر ميتوان چگونه كه دريافت
و روزتر به تحليلهاي و كرده تركيب نو مفاهيم با منسجمآنهارا تحليلي با و نهاد انگشت
.برساخت توسعه و انساني رفاه و بهروزي براي جامعه از واقعيت به نزديك
:منابع
.طرحنو:تهران فرهادپور ، مراد ترجمه ،"مدرنيته تجربه" ،(1379)مارشال برمن ، -
.مركز نشر:تهران ثلاثي ، محسن ترجمه مدرنيت ، پيامدهاي ،(1377)آنتوني گيدنز ، -
:تهران وتر ، مريم ترجمه پيشرفته ، صنعتي جامعه در فرهنگي تحول ،(1373) اينگهارت -
كوير
علمي:تهران ثلاثي ، محسن ترجمه معاصر ، جامعهشناسي نظريه ،(1374)حرج رتيزر ، -
.فرهنگي
- Turner, B.S.,(1991)Social theory and religion, sage
-Beck, U,(1991) World Risk Society, Londen: Polity press.
-Mann. M(1991)Has Globalization Ended Nation states, Routtedge.
-Wallace, R,A.& Wolf, A(1999) Contemporary Socilogecal Theory, Printice Hall.
|

|