انسي دوبارهبهحكمت نگاهي
يلدا صبح در غروب
فرهنگ حاشيه
نوشتن هرمدندانهاي زير تاريخ
ادبيات حاشيه
مجنون نسل
انسي دوبارهبهحكمت نگاهي
1_ معارف عباس درگذشت روز مناسبتچهلمين به جباري اكبر با گفتوگو
موجود آن استدلال ماده نه استو قياسي صورت در انسينه حكمت در استدلال
است بحث مورد آن تجليات شئونو از بحث و بلكهوجود است موجود بماهو
مييابد وجودشكل به نظر با انسيهمواره حكمت در استدلال
اين.معارف عباس مرحوم همفكران و دوستان از جباري اكبر با است مصاحبهاي ميخوانيد آنچه
نگاهي شده انجام معارف سيدعباس "انسي حكمت به دوباره نگاهي" كتاب محور بر كه مصاحبه
او فكري ميراث درباره فرديد سيداحمد پيروان كه آرايي و كتاب اين مضامين به دارد همدلانه
سوي از را انسي ديدگاه كه نظر اين از حاضر مصاحبهميخوانند اش"انسي حكمت" كه دارند
دهه اوايل و دهه 60 سالهاي اواخر تا يادآوريم به.است توجه شايان ميكند مطرح آن قائلان
و ديدگاه اين بازگويي به رسانهها ساير و سيما و صدا فكري فرهنگي برنامههاي از 70
مسائل تا تصوف و عرفان حوزه از كه تبيينهايي ;ميگرفت شكل نگرش اين برپايه تبيينهايي
.ميگستردند دامن جهاني سياسي
رسيده چاپ به معارف عباس سيد از كه است كتابي تنها" انسي حكمت مبادي به دوباره نگاهي" *
پيرامون ابهاماتي و پرسشها امروز به تا فرديد احمد سيد توسط اصطلاح اين وضع زمان از.است
حكمت از قسمت اين معرفتشناختي مباني باب در كمي لطفا.است داشته وجود اصطلاح اين
.بفرماييد توضيحاتي
.است شده اشاره معرفت حصول طريق چهار به اسلامي متفكران ميان در.بسماللهالرحمنالرحيم
معرفت اربعه طرق اين محجورترين بتوان شايد.انسي حكمت و كلام اشراق ، فلسفه مشاء ، فلسفه
سنخ اين بنيادهاي كه رو آن از محجور ميگويم.دانست انسي حكمت همان با اسلامي تصوف را
در تا است رسالت اين متكفل معارف سيدعباس انسي حكمت كتاب.است مانده باقي ناانديشيده تفكر
.آورد تفكر به را آن ناانديشيدههاي و نمايد دوباره نگاهي تفكر اين مبادي
مشاء فلسفه كه معنا بدين.ميدانند معرفت طريق چهار اين براي مقسمي غالبا را شهود و عقل
را اسلامي تصوف و شريعت به مقيد عقل را كلام و محض شهود و عقل را اشراق و محض عقل در را
شاني و مدخليت هيچ عقل براي اسلامي تصوف در ديگر بياني بهميدانند شريعت به مقيد شهود
.است استوار عقلستيزي بر اسلامي عرفان و تصوف كه معتقدند و نيستند قائل
.برميخيزد ناصحيح تبيين و تعريف همين از دقيقا اسلامي تصوف و انسي حكمت محجوريت دليل
و نميشمارند تفكر جنس از بودن شهودي دليل به را اسلامي تصوف اساسا نظري چنين قائلين
شرقشناسي به نحوي به يا دارد فلسفي تفكر ريشهدر يا انسي حكمت به نگاه اينگونه البته
تعاريفي به شروع و ميدهد قرار خود ابژه و موضوع نيز را عرفان اساسا كه ميگردد باز
.بيگانهاست انسي حكمت ذات با كه مينمايد سوبژكتيو
لطفا است چنين اگر.نميپذيريد را معرفت اربعه طرق باب در رايج تقسيمبندي شما پس *
.دهيد ارائه انسي حكمت از روشن تعريفي
كه است اين مسئله بلكه نيست ما پسند مورد يا و نميپذيريم ما كه نيست اين بحث ببينيد ،
وجود توصيفهايي و برداشتها چنين شود تامل خوب اگر اسلامي عرفان و انسي حكمت در اساسا
.نمييابيم را چيزي چنين عرفاني و حكمي متون در يعنيندارد
و سست و ميدانند چوبين را عقل پاي انسي حكماي و عرفا كه گفتهاند همواره فيالمثل
.ناپايدار
بود بيتمكين سخت چوبين پاي /بود چوبين استدلاليان پاي
نيست معنا بدان اين اما.داشتهاند فلسفي عقل به نقادانه نگاهي همواره انسي حكماي البته
مرتبهاي.است ذومراتب انسي حكماي نزد عقلنباشند عقل براي اعتباري هيچگونه به قائل كه
و اشراقيون در را عقل از ديگر مرتبهاي كه چنان.يافت مشائيان نزد ميتوان را عقل از
عقل كه دارد تاكيد حقيقت اين بر انسي حكمت.مييابيم متكلمين نزد نيز را ديگر مرتبهاي
شعر كه كساني غالبا.بپنداريم آن حقيقت همه را عقل از مرتبه يك نبايد و است مراتب داراي
:ميگويد مولانا ندارند ، توجه بيت اين ادامه به ميخوانند را مولانا
بود بيتمكين سخت چوبين پاي /بود چوبين استدلاليان پاي
خيرهسر گردد خلق ثباتش كز /ديدهور جهان قطب آن غير
مستثني را "قطب آن غير" و ميآورد قيدي استدلال ، به "چوبين پاي" اطلاق از پس مولانا
به دوم بيت در "غير" لفظ از مولانا نظر كه گمانند اين بر مثنوي شارحين جمهور.ميسازد
مكتب بسطدهنده و عربي ابن خوانده فرزند ميدانيم كه چنان صدرالدين.است قونوي صدرالدين
در مااست مديون قونوي شاگردان تربيت و آثار به را خود قوام انسي حكمت و است محيالدين
با بن از كه مييابيم را عقل و استدلال نحوي ايشان ، مكتب شارحين و قونوي و عربي ابن آثار
.است متفاوت عقلي قياسات و فلسفي استدلال
را آن پايههاي ديگر و دانسته مستثني را آن نيز مولانا كه است عقلي و استدلال چه اين*
؟"سر خيره گردد خلق ثباتش از" كه ميشناسد استوار و محكم چندان بلكه و نميداند چوبين
اهل ميان در كه است بحثي خود عقل بودن ذومراتب اساسا گفت ، بايد سوال اين به پاسخ از پيش
كه آنجا از امااست مراتب اين به واقف خود نيز فلسفي عقل يعني.دارد سابقهاي نيز فلسفه
.ميسپارد فراموشي به را عقل ديگر مراتب بوده ، قائل خود براي مطلق اعتبار
.دارد عقل مراتب اين به اشاره مثنوي ابيات از بسياري در انسي حكماي ديگر چونان مولانا
پرزماه دارد آفاق عقل عقل /سياه يكسر كند دفترها عقل
به عقل عقل از و "معاش عقل" يا "جزوي عقل" به آمده نخست مصرع در كه عقل از انسي حكماي
.كردهاند ياد "كلي عقل" يا "معاد عقل"
وطن را او شد ظلمات در زآنكه / ظن و است وهم آفتش جزوي عقل
.داشتهاست اشاره عقل مراتب به متعددي مواضع در مولانا
هست /آفتاب قرص همچو عقلي هست /آسمان تا زمين از مراتب در/نيكدان را عقلها تفاوت اين
كرد ناكام را مرد دنيا كام /كرد بدنام را عقل جزوي عقل /شهاب و زهره از كمتر عقلي
نائل حقيقت كشف به عقل آن با انسي حكمي و مييابد تجلي و ظهور انسي حكمت در كه عقلي
پرسش وجود حقيقت از عقلي چنين.است معاد عقل يا "كلي عقل" يا "عقل عقل" همان ميشود
يكي وجود من خانه جانب به حركت انسي حكمت در همينرو از.دارد آن به قرب در سعي و ميكند
.است آن ويژگيهاي مهمترين از
مطلق كل بديدن اندر جزو به / حق سوي باطل از رفتن تفكر
طول در عرفان راهبر عنوان به همواره عشق كه چرا كجاست؟ انسي حكمت در عشق جاي حال هر به *
بودهاست؟ مطرح تاريخ
در و است عشق مييابد ، تجلي آنچه عملي سلوك و عرفان در.مييابد جلوه دو كه است حقيقت يك
انسان كه داشت توجه بايد البته.است معاد عقل يا عقل عقل همان انسي حكمت يا نظري عرفان
سلوك نيز نفساني ساحت و دارد را خود سلوك او عقلاني ساحت.است نفس و عقل ساحت دو داراي
راهبر "عشق" نفساني ساحت در و است معاد عقل اوست ، راهبر آنچه عقلاني ، ساحت دررا خود خاص
.است مقصد به او
ايشان در سلوكي عقلانيت ، ساحت در اما داشتهاند ، نفساني سلوك كه كساني بسيارند چه
يعني.است فلسفي سلوكشان نظر ، مقام در خود ، نفساني سلوك برخلاف برخي حتي و نمييابيم
در هم كه است آن انساني كمال آنكه حال.ميكنند زندگي عرفاني اما ميانديشند ، فلسفي
و معاد عقل عقل ، ساحت در يعنيباشند داشته عرفاني و حكمي سلوك نفسانيت در هم و عقلانيت
.باشد راهبرشان عشق نفس ، ساحت در
نظري عرفان پيرامون نيز بسياري كتابهاي و ميشناسيم كم و بيش را عرفا حكمي مباحث *
ندارد ، قديم عرفاني كتاب سياق و سبك به شباهتي چندان "انسي حكمت" كتاب اما است ، شده نگاشته
يك بايد را انسي حكمت كتاب واقع به آيا مييابيم ، را امروزي مباحث از بسياري كتاب اين در
خواند؟ عرفاني كتاب
ما علمي جامعه عرفان ، پيرامون نوشتهها انبوه رغم به امروزه كه بگويم صريح خيلي ميبايست
و عرفان از شناختي اساسا جديد عصر كه دارم ترديد بنده.نميشناسد را عرفا حكمي مباحث
.باشد داشته انسي حكمت
روز هرنيست كم اسلامي تصوف و نظري عرفان پيرامون ما آگاهي اما شايد ، انسي حكمت
.ميشود نوشته عرفان پيرامون نيز كتابهايي و ميشود ترجمه ابنعربي از جديدي كتابهاي
شود ، نظر آن حاق در اگر اسلامي ، تصوف و نظري عرفان امروز كه بودند معتقد معارف سيدعباس
كلمات ظواهر به كردن اكتفا و عرفا از پيشينيان سخن تكرار كه چرا.است ناشناخته و محجور
زيادي كتابهاي عرفان باب در امروزه آري.نيست آن حقيقت شناخت معناي به گاه هيچ آنان
نيز اشتغال همين راه از و دارند اشتغال نظري عرفان به نيز بسياري و ميشود ترجمه و نوشته
فرخنده جملگي البته كه دارد وجود عرفان نام به رشتهاي دانشگاهها درميكنند معاش كسب
تفكر ناگفتههاي فهم حقيقت در انسي حكمت نيست ، عرفاني تفكر فهم معناي به يك هيچ اما است ،
عرفاني كتب سياق و سبك ديگر انسي حكمت كتاب بنگريم اگر منظر اين از البته و است بزرگان آن
فلسفهزدگي كه است شده نگاشته عصري با مواجهه در انسي حكمت كتاب.ندارد را و 7 قرن 6
.است عصر اين اصلي مشخصه
است؟ دوره و عصر اين اصلي مشخصه فلسفي تفكر آيا چيست؟ فلسفهزدگي از منظورتان *
كه چرااست فلسفهزدگي دوران بلكه نيست فلسفه دوران امروز.فلسفه نه فلسفهزدگي ميگويم
در سستي و ضعف و خودباختگي نحوي ميدهد ، رخ آن از پس آنچه و است رسيده خود پايان به فلسفه
ظهور بزرگ فيلسوفي و فلسفه هيچ ديگر امروزه كه نيست اتفاقي اين.است پايان اين برابر
امروزي خواندههاي فلسفه كه نيست معنا اين به حاضر ، عصر در جدي فيلسوفي ظهور عدم نميكند
همه فلسفه كه است اين مسئله دارند ، گذشته فلاسفه از كمتر چيزي استعداد و هوش جهت از
به سال پانصد و هزار دو طول در را خود بالقوه نيروهاي تمام و گرفت كار به را خود امكانات
.است رسانده فعليت
انتظاري فلسفي ، (گفتمان برخي تعبير به يا) سخن در تازه حرفي شنيدن انتظار ديگر امروزه
است ، فلسفه پايان عصر معتقديد شما كه دورهاي در.است رسيده پايان به فلسفه.است بيهوده
كرد فيلسوفي نبايد هم باز يعني نيستيم؟ فلسفه خود از ناگزير بحران اين از خروج براي آيا
فائقآمد؟ بحران اين بر تا
نميتواند چيزي فلسفهزدگي جز كردن فيلسوفي فلسفه ، پايان عصر در است ، محال چيزي چنين
.باشد
نميتوان تفكر براي مفري هيچ و است رسيده پايان به تفكر حاضر عصر در كه معتقديد شما پس*
يافت؟
كه شد گفته نيز اين از پيشميگيرند برابر فلسفه با را تفكر كه است اينجا در اشتباه
.است تفكر از سافل نوعي بل و تفكر از نحوي فلسفه
اگر.است دوري بلكه ندارد ، خطي سير يك فلسفه اهل نظر برخلاف تفكر سير انسي حكمت نگاه در
دوران از پس است ، بوده معنوي تفكر غالب ، تفكر واحده ، امت صبحگاه در يا تاريخ پريروز در
همان يعني تاريخ فرداي پس در است ، بوده علمي و فلسفي اساطيري ، تفكر با توام كه تفكر فترت
آن تكرار معناي به اين اما.بود خواهد معنوي تفكر با نيز تاريخ سرانجام امكاني ، واحده امت
همان معنوي ، تفكر ظهور بلكه ميپندارند ، چنين امروزه برخي كه چنان نيست ، تاريخي دوره
پس به متعلق است كتابي منظري چنين از انسي حكمت كتاب.است تفكر آن ناانديشيدههاي بازجست
.تاريخ فرداي
اين از منظوراست تاريخ فرداي پس و پريروز اصطلاح انسي حكمت اصطلاحات از ديگر يكي*
چيست؟ دقيقا اصطلاحات
آن تحقق امروزه كه واحدهاي امت يعني.دارد محالي واحده امت دوره به اشاره تاريخ پريروز
است معنا همين به "فيالتجلي لاتكرار" است رسيده پايان به آن دوره كه چرا است محال ديگر
و تحقق امكان كه رو آن از "امكاني" دارد امكاني واحده امت به اشاره نيز تاريخ فرداي پس
.است باقي آن ظهور
و اساطيري دوران تاريخ ديروز.دارد قرار فردا و امروز ديروز ، فردا ، پس و پريروز ميان
خداي نيز روزي هر يا دوره هراست علمي دوران نيز تاريخ فرداي و فلسفي دوران تاريخ امروز
همين به دقيقا "فيشان هو يوم كل".دارد ديگر شاني روزي هر در حقيقت و دارد را خود
.معناست
يا خود ، نقيض اين آيا.مييابد فلسفي سياق و سبك مواضع از بسياري در "انسي حكمت" كتاب*
نيست؟ غرض نقيض
جنس از وجه هيچ به آن كه است كتاب استدلالي مباحث فلسفي ، سياق و سبك از منظور اگر
.است فلسفي استدلال برخلاف انسي حكمت در استدلال گفتم كه چنان نيست ، فلسفي استدلال
.ميپردازد موجود بماهو موجود به خود ماده در است قياس پايه بر كه صورت در فلسفي استدلال
موجود بماهو موجود آن استدلال ماده نه و است قياسي صورت در نه انسي حكمت در استدلال اما
با همواره انسي حكمت در استدلال.است بحث مورد آن تجليات و شئون از بحث و وجود بلكه.است
.مييابد شكل وجود به نظر
.است تفكر تقواي انسي حكمت در پرسش حقيقت در.است تفكر پايه و اساس انسي حكمت در پرسش
ميبايست را هيدگر سخن اين.ميرويد تفكر جديد امكانهاي كه است پرسش در است پرسش بر اساس
پرهيز معناي به تقوا كه ميدانيماست تفكر تقواي پرسش كه گرفت جدي بسيار انسي حكمت در
فلسفهزدگي از پرهيز باشد؟ پرسش با برابر تفكر در ميتواند چيزي چه از پرهيز اما است كردن
و است تفكر تقواي واقع در آن ، حقيقت از پرسش و فلسفي تفكر و فلسفه ماهيت به وقوف عين در
.مييابد عيني تعيين تقوا اين كه است محملي تنها انسي حكمت
به نيز معنوي تفكر به او زبان شدن نزديك و فلسفي تفكر از هيدگر زبان فاصلهگرفتن آيا *
معناست؟ همين
.آورد روي معنويت به فلسفهزدگي از دوري موازات به كه است همين تفكر خاصيت.دقيقا بله
اين و بود معنويتيافته به راهي جديد ، عصر و متافيزيك و فلسفي تفكر از پرسش با هيدگر
.بود او تفكر تقواي
يلدا صبح در غروب
معارف سيدعباس ختم مراسم از گزارشي
فروزان حسام سيد
او با كه قبل شب.درگذشت معارف سيدعباس ديماه ، اول سال 81 ، شب طولانيترين صبحگاه در
احمد سيد استادش ، مورد در بنويسد يادداشتي بود قرار.بود عادي چيز همه ميكردم صحبت تلفني
سلامتي آرزوي برايش.است گوشم در هنوز صدايش طنين.برگشته بيمارستان از تازه گفت فرديد ،
هنرمندان قطعه زمستاني ، سرد روز اين در...فردا اما.بگيرم تماس فردا شد قرار و كردم
فكر و دانش طلب در را عمري كه آرميدهاند بزرگاني اينجا.دارد غريبي هواي و حال بهشتزهرا
او وفات از شب هفت و روز هفت و آنهاست كنار هم معارف سيدعباس حالا و كردهاند صرف هنر و
مسعود.نيست مرسوم زاري و شيون از خبري.ميگريند خود در آرام معارف ، خانوادهاست گذشته
.رفتهاند فرو خود در و ساكتند همه معارف دوستان ديگر و رجبي علي جباري ، اكبر گلستان ،
سراج حسامالدين.بيايد است قرار هم دامغاني معلم علي و رسانده آلمان از را خودش درخشان
آن.قبرها رديف به ميكنم نگاه.ميخواند را رفتهاش دست از دوست از غزلي محزون صدايي با
.آرام احمد و حديدي جواد كنارتر ، و آرميده زرينكوب عبدالحسين معارف ، قبر طرف
و عرفان و حكمت اهل معارف ، علي سيد پدرش.شد متولد تهران در سال 1333 در معارف سيدعباس
احمد تاثير.سلوك منازل و علمي مدارج كردن طي در او مشوق و معلم اولين و بود فارسي ادب
را اسلامي عرفان و حكمت هاي"ناگفته" خودش گفته به معارف.بود انكارناشدني معارف بر فرديد
فرديد تفكر حوزه در پژوهش و تحقيق به هم را فعاليتهايش از بخشي و بود آموخته او از
:مينويسد "انسي حكمت مبادي به دوباره نگاهي" كتاب مقدمه در معارف.بود داده اختصاص
كوشيدهاند سالها كه نيز آنان براي حتي پرسش بدين پاسخ ميگفت؟ چه و بود كه فرديد استاد"
افكار بيان در تاكنون آنچه.است دشوار امري جويند ، تقرب بزرگ ، انسي حكيم اين تفكر به تا
نيز نگارنده آنچه بيگمان و است بوده قاصر مقصود ، ايفاي از درآمده تحرير رشته به او حكمي
مبادي معارف ".ننمايد كوچك آينه در و است بزرگ كه بود خواهد قصور قرين بنگارد باب اين در
مارتين تفكر - اسلامي ، 2 انسي حكمت - ميدانست1 قرار اين به سهگانهاي را فرديد تفكر
كاملا معارف آثار تمامي در فرديد آراي تاثير.(اتيمولوژي) اسمشناسي مبادي - هايدگر ، 3
حكمت" نام به دارد مثنوياي معارف.است برجستهتر تاثير اين او اشعار در خصوصا.است مشهود
تاريخ پريروز تبيين به آن در و است شده سروده فرديد تاريخي ادوار بيان اساس بر كه "تاريخ
و ديروز از گذشت و ادوار ذكر از پس مثنوي اينپرداختهاند آغازين واحده امت دوره يعني
تعبير به كه تاريخ ي"پسفردا" طرح با است ، قدس ساحت فروبستگي با قرين كه فردا و امروز
.مييابد خاتمه است همراه (عج)صاحبزمان حضرت حضور با فرديد
فرهنگ حاشيه
وسطي قرون در جديد پژوهشهاي *
دانشگاه اين استاد كورميك مك مايكل تاريخپژوهي فعاليتهاي از هاروارد دانشگاه خبرنامه
دريافت دلار ميليون مبلغ 5/1 به جايزهاي پژوهشهايش خاطر به اخيرا كه.است داده گزارش
.دارند مشابهي فعاليتهاي كه كند پژوهشگراني آوردن گرد صرف را آن دارد قصد و است كرده
با اواست گسترده بسيار ميكند استفاده آن از كه روشهايي و مككورميك پژهشهاي دامنه
جديدي اطلاعات زيستشناختي تكنيكهاي از بردن بهره نيز و وسطي قرون متون به جديد نگاهي
پيامدهاي از دارند كمكم وسطي قرون مردم":است يافته دوران اين در مردم زندگي درباره
به كورميك ".ميشوند آگاه است داده رخ گذشته فهم براي علومزيستي در اخيرا كه انقلابي
باستاني گورستانهاي برخي اجساد بقاياي بررسي با اخيرا كه دارد اشاره متخصصاتي يافتههاي
در توانستهاند همچنين آنها.كنند كشف را شدگان مدفون بين خانوادگي روابط توانستهاند
و اهلي گونههاي و بيابند را حيوانات به مربوط نشانهاي آنگلوساكسون مردمان چراگاههاي
دامداري و كشاورزي تحول چگونگي فهم به آنها پژوهشهاي نتايج و دهند تشخيص را غيراهلي
آن واگيردار بيماريهاي شناخت به همچنين زيستشناختي پژوهشهاي.است كرده كمك وسطي قرون
مولكولي زيستشناسي در تحولات حاصل كه يافتهها اين.است كرده كمك بيماريها ساير و دوران
.است انجاميده وسطي قرون اقتصاد بر آن تاثير و جمعيتي تغييرات شناخت به است ،
قرن در كه است آورده فراهم مولكولياي شواهد انگليسي پژوهشگران اخير پژوهشهاي مثال براي
در فرانسوي پژوهشگران همچنين.بود كرده گرفتار شديدا را باستان روم مردم ميلادي چهارم
طاعون باكتري DNA ميلادي چهاردهم قرن در سياه مرگ قربانيان گورهاي حفاري با مارسي دانشگاه
نشان است توانسته دست اين از پژوهشهايي سرجمع.يافتهاند آنها اجساد بقاياي در را خياركي
تاثيري ;گذاشت تاثير ژوستينين عصر در باستان روم اقتصاد افول بر چگونه طاعون امواج كه دهد
.انجاميد امپراتوري سقوط به نهايتا كه
قديسان سلوك *
اين در كورميك مك.كردهاند كمك نيز كهن تاريخي منابع بازخواني به جديد علمي روشهاي
آنها از بعضي كه است شده علاقهمند مسيحي قديسان از مانده جا به زندگينامههاي به ميان
مورد قرنها زندگينامهها اين.شدهاند شناخته جعلي و مردود كليسا مقامات سوي از
ميتوانند متنها اين كه است باور اين بر كورميك مك اما بودهاند پژوهشگران بيتوجهي
نهم قرن نويسنده يك از متني مثال براي":ميگويد او.باشند ارزشمندي تاريخي اطلاعات حاوي
.است اسكندريه به ونيز از مرقس شاگردان از يكي دريايي سفر درباره كه دارد وجود (ميلادي)
.است نداشته وجود ونيزي ميگذشته ، آن در ماجرا كه قرني يعني ميلادي ، اول قرن در كه حالي در
ميتواند اما نميگويد ما به ميلادي اول قرن درباره زيادي چيز دست اين از داستاني
".باشد داشته نهم قرن دريانوردي درباره توجهي قابل اطلاعات
تاجران و سياحان *
بازرگاني ، و مبادلات:اروپايي اقتصاد ريشههاي" نام با خود كتاب آخرين در كورميك مك
اطلاعاتي كرد منتشر را آن سال 2002 در كمبريج دانشگاه انتشارات كه "م تا 900 سالهاي 300
.دهد تغيير وسطي تاريك قرون درباره كلي به را پژوهشگران ديدگاه ميتواند كه ميدهد دست به
غربي اروپاي اقتصاد ركود سالهاي ميلادي تا 900 سالهاي 300 كه را باور اين كورميك مك
باقيمانده وضعيت ركود وجود با متداول باور به كه سالهايي ;ميگيرد پرسش به است بوده
.نميرسيدند آن پاي به تمدنها ساير هم هنوز كه بود گونهاي به روم زوال حال در امپراتوري
امپراتوري پايتخت قسطنطنيه بين ديپلماتيك روابط بررسي با را خود مطالعات كورميك مك
اخبار كه است كرده كشف او.است كرده آغاز ميلادي سال 800 در شارلماني دربار و بيزانس
(است آلمان در امروزه كه) آخن شهر در شارلماني دربار از ديپلماتيك سفرهاي درباره بسياري
مك كل در.دارد وجود مديترانه در ديگري شهرهاي و تونس اورشليم ، بغداد ، قسطنطنيه ، به
مبادلات وجود نشاندهنده كه است كرده كشف م سال 800 در را دست اين از سفر وقوع 669 كورميك
فرض كه ميرسد نظر به منطقي بنابرايناست خاورميانه و غربي اروپاي بين تجاري اتصالات و
كورميك مك اما باشند هم تجاري كالاهاي حاوي ميبردند را ديپلماتها كه كشتيهايي شود
.ارائهميكند فرض اين عليه شواهدي
عبري عربي ، يوناني ، لاتين ، - مختلف زبانهاي به شده نوشته متنهاي كورميك مك باره اين در
او.است رسيده مشتركي ارتباطي الگوهاي به آنها در و كرده بررسي را - قديم كليساي اسلاوي و
در كشتيها شدن غرق وقايعنگاري نظير منابعي ;است كرده نظر هم ديگر منابع به همچنين
هم آن و دارند حكايت چيز يك از اينها همهغربي اروپاي در عربي سكههاي توزيع و مديترانه
از پيش كه بوده چيزي آن از گستردهتر بسيار غرب و شرق بين تجارت قاعدتا و مسافرت كه اين
كه بوده آني از ثروتمندتر اروپا كه است يافته شواهدي همچنين كورميك مك.ميرفت تصور اين
.ميكردند وارد شرق از تجملي كالاهاي و ادويه ابريشم ، اروپاييها.ميرفته گمان قبلا
چيز چه اقلام اين كردن وارد براي آنها كه ميآورد پيش را پرسش اين غرب مطلوب تجاري تعادل
;است بوده برده ، غرب صادرات عمدهترين كه ميگويد مككورميك پژوهشهاي ميكردند؟ صادر
.بودند شده ربوده يا اسير جنگ در كه اروپاييهايي
اين واسطه و ميكردند وصل هم به را غرب و شرق و بودند عمده تاجران كه بودند ونيزيها اين
طاعون كشتار اثر بر كه بود كار نيروي كمبود نتيجه كارگر و برده تقاضاي.بودند انسان تجارت
.بود آمده پيش مديترانه در
كه شده شناخته تحقيقي بهعنوان منتقدان سوي از است كار سال حاصل 10 كه كورميك مك كتاب
.داد خواهد تغيير را حوزه اين در پژوهشي وضعيت
نوشتن هرمدندانهاي زير تاريخ
تازهاش رمان انتشار مناسبت مجابيبه جواد دكتر با كوتاه گپي
كندبه دادوستد حكومتها با ندارد نياز هنرمندي هيچ من نظر استبه يكقدرت نوشتن خود
در قدرت اين و ميكند پيدا قدرت نوشتن ازاي به هنرمندي استهر قدرت خودشيك اينكه خاطر
ميافتد اتفاق ديگر قدرتهاي درگيريبا تقابلو خرم يزداني
مهدي
"نفرت" شايد و بياعتنايي افسردگي ، دچار تاريخ هرم برابر در كه آدمهايي سرخورده ، نسلي
و سبك حفظ با او است ، مجابي جواد شده منتشر اثر آخرين گمشده باغ.بگذريم..و شدهاند
رمان اينميكند حكايت تاريخ و او دغدغههاي از كه نوشته قصهاي رئاليستي "نسبتا" سياقي
شد منتشر شرايطي در و قوس و كش سالها از پس است ، رسيده پايان به سال 69 در آن نگارش كه
.است حاكم ايران كتاب بازار بر عجيبي ركود كه
ايران حرفهاي خوانندگان خواهش و آمد بازار به هم رمان اين صفدري ، محمدرضا رمان از بعد
قديمي نسل از آن ساله نويسنده 63 اينكه و رمان آدمهاي درونمايه به توجه با.داد پاسخ را
كه آدمهايي برد ، پي رمان در واقعيتگريز هوايي و حال به ميتوان است ، ايراني نويسندههاي
:ميگويد مجابي كجاست؟ گمشده باغ در سرخوردگي اين ريشههستند پيرامونشان جهان از سرخورده
رنجنامه كه است كور بوف با واقع در كنيم ، بررسي كور بوف دوره از بايد را سرخوردگي اين"
در بدبينانه و رواقي نگاه نوع اين علت.ميشود نوشته آن فرهيخته نويسنده زبان از ملت يك
تاريخنگاري به اما ميشناسد خوب را ما گذشته تاريخ هدايت.است ما نويسندگان تاريخنگري
و جعليات آن ميكند سعي اول درجه در تاريخ به عميق نگرش يك با بلكه نميدهد اهميت
را خودش ملت و قوم سرنوشت طولاني زمان يك مسير در حال عين در و بشناسد را تاريخي دروغهاي
شادكامانه طبعا گذشته به نگرش اين ".كند تصوير ريا و تزوير و ستم از پر تاريخي طول در
به نيز مجابي رمان تاريخي ديد اين به توجه با.ميكند همراه را عميقي بدبيني و رنج و نيست
.كند زندگي آرامش و صلح در توانسته تاريخي ادوار كمتر در كه ميپردازد ملتي دغدغههاي
ميبينيم بازميگرديم ، دورهاي هر در خود شعرهاي و قصهها به ما وقتي":ميگويد نويسنده
كسي و است جاري ما ادبيات كل در تلخكامي از مايهاي و است شده گفته جهان ناپايداري از كه
را خود گذشته ببيند ، روشن را اكنون و بشناسد را خود گذشته ميخواهد نويسنده بهعنوان كه
اندوه نوعي با خودش ناپايدار اكنون روي او.ميبيند مبهم را خود آينده و ناكامي از پر
احساس را رنج اين گروهي.است مختلف هنرمند قشر در رنج اين بازتابهاي ".ميشود روبهرو
از دانشور سيمين شهدادي ، هرمز دولتآبادي ، :مانند افرادي ميكنند ، منعكس را آن و ميكنند
مجابي.ميبينند سرنوشت اين از قسمتي هم را رنج اين با مبارزه ديگر گروهي.دستهاند اين
سراسر تاريخ اين از بخشي هم را مبارزه خود حتي كه هستم قليلي گروه آن جزو من":ميگويد
اين بايد حافظانه نگاه نوع يك يا و خياموار زدن نيشخند با ميكنم فكر و ميبينم وحشت
براي.شد خواهد دگرگون وضع كه بدهيم را اين نويد اينكه بدون بگذرانيم ، سر از را قضايا
اين باشد ، نداشته وجود مباني آن اگرباشد داشته واقعي مباني بايد اميد آن دادن اينكه
صحبت ايمان از قاطعيت با زندگي آغاز در شاملو مثل بزرگي شاعر مثلا.نيست راستين نويد
آخرين و نهايت سالهاي در و است موجود وضعيت عليه مبارزه او شعر مياني دورههايميكند
".بود خواهد چنين و بوده چنين همواره انگار كه ميرسد رواقي شكاكيت نوعي به عمرش
رندانه نگاهي كه مردمي ميداند ، مردم اين اصلي رويكرد را طنز مجابي شده طرح وضعيت اين در
ايران مردم كه است خاطر اين به اين شايد.دارند خود موجود مسائل و گذشته قضاياي به
مردم اين دسترس در مطمئن آيندهاي":ميگويد مجابي.ندارند اطميناني خود آينده به هيچگاه
باشند ترديدآميز امكانات اين وقتي و ميشود ساخته موجود امكانات براساس هميشه و است نبوده
او.است جالب مجابي ترفند شخصيتپردازي حيث از ".بود نخواهد چشمانداز در واضح آيندهاي
پرتاب متافيزيك و رويا به كه دارد آدمهايي سرنوشت بيان در سعي رئاليستي متني به تكيه با
و رويا به آنها تاريخي خشن رئاليسم عين در و ندارد مفهومي ايشان براي "فاجعه".شدهاند
بمباران شبهاي در من:گردم باز ملخ شب رمان به بايد":ميگويد نويسنده.شدهاند دچار وهم
هزار و تكهتكه كتاب خود ديدم بعدها مينوشتم ، ميافتاد اتفاق كه را وقايعي و يادداشتها
.باشند تكهتكه پازلهايي مانند وقايع همه و باشد خورده كتاب ، وسط بمب اينكه مثل است پاره
زمان گرفتيم ياد كه موقعي آن ازباشد جديد تجربيات جزو شايد ساخت شدن تكهتكه قضيه اين
".است شده آغاز شدن تكهتكه اين بكشيم بيرون تاريخي وقايع از را
از را خودش تصوير رمان آدمهاي از يك هر كه است اجدادي و رويايي باغي داستان گمشده باغ
ميرسند جايي به نهايت در آدمها اينهستند آرماني معمولا تصاوير اين ميدهد ، باغ اين
رمان پايان جمعي همدردي نوعي كه است اينجا درنيست دسترس در ديگر باغ اين مييابند در كه
آدمهاي ".ميكند نزديك هم به را ما جايي در مصائب شايد":ميگويد مجابي.فراميگيرد را
دنياي به سختي به و نميكنند تغييري آنچنان تلخيها و مصائب فاجعهها ، مقابل در مجابي
داشته وجود نگاه اين در قومي عقلانيت نوع يك شايد":ميگويد نويسندهچسبيدهاند خود ذهن
در بلكه نميآوردشان در جا از حوادث كه هستند گونهاي به ايراني مانند ملتهايي.باشد
هم سابقهاي مصيبت اين كه بيابند ميكنند سعي و ميشوند واداشته تامل به حوادث مقابل
به ميدادند دست از را نزديكي يا دوستي عزيزي ، ما مردم وقتي جنگ دوره در.خير يا داشته
و است آمده پيش هم ما بزرگان خاندان براي مصايب اين كه ميديدند و ميكردند مراجعه تاريخ
هستيم ملتي ما.است بوده رويدادهايي چنين هم تاريخ در كه ميبينند هم غيرمذهبي افراد حتي
تاريخي نگرههاي و تامل به را ما اتفاقات بلكه نيست سريعي واكنشهاي واكنشهايمان كه
در و دارند آگاهي آن از كه بازميگردند گذشتهاي به مجابي رمان آدمهاي ".ميكند متوجه
روشنفكرگونه تفكري با آدمها اين.شدهاند آرماني و روياگونه تاملي دچار آن مقابل
تبديل عيني جهاني به را ذهني مطلوب جهان و داده التيام را خود شده تباه آينده تا ميكوشند
من":ميگويد او.ميزند جالب حرفهايي روشنفكري تاريخ دادن قرار محور با مجابي.كنند
از دست بايد ميكنم فكر هستند جامعه پيشرو روشنفكران و نويسندگان معتقدند كه كساني خلاف
خود مردم از بايد كه بگوييم و باشيم فروتن ديگر بار يك و برداريم بيهوده جاهطلبي اين
تنها ما است بيهوده ادعايي هستيم توده پيشرو كنيم فكر ما اگر.بگيريم ياد فراوان چيزهايي
محيط از رمان آدمهاي انفكاك جريان ".كنيم كمك مردم به مردم درون در ميتوانيم
علاقه حتي رمان در آدمها اين.است جامعه و روشنفكر قشر دوپارگي بازتاب دقيقا پيرامونشان
از كاملا كه تلخ فرديت نوعي.ميدهند دست از هم را خويش با ديگران كردن همسو به خود
تلقي يعني عجيب جريان اين":ميگويد مجابي.است برآورده سر آدمها اين تاريخي لايههاي
مردم دوره ، اين از قبل.است آمده وجود به مشروطه دوره از روشنفكر ذهن در مردم كردن رهبري
...و عطار سعدي ، مولانا ، مثل هنرمنداني و ميساختند را افسانهها و فرهنگ زبان ، كه بودند
نوعي كه است همين و برگرداندند مردم همان به و آورده در هنري شكل به گرفته را مصاديق اين
تاريخي مردم مرادم اينجا در.دارد وجود توده و مردم با..و سعدي فردوسي ، بين بستان بده
رسولان ادامه و كنم دگرگون را مردم بايد نويسنده من كه سياسي تفكر اين مشروطه از بعد.است
اين ".شدند دور مردم از ذهنا روشنفكران و نگرفت خود به عملي شكل هيچگاه هستم تاريخي
مرتبط عوامزدگي يا پوپوليسم مانند مفاهيمي به دارد را آن دغدغه مجابي كه مردمگرايي نوع
باعث آزاد انساني از صدايي بهعنوان مردمي روشنفكر صداي كه است نظر اين بر او.نيست
مردم بين رابطه بحث اين تاريخي دليل.بياورند جاي به را وي و كنند باور را او مردم ميشود
حلقههاي روايت يا و يافتن پي در گمشده باغ رمان فضاياست...و هدايت شاملو ، اخوان ، با
هارموني نوعي رمان ساختار در روال ايناست رمان آدمهاي عيني جهان و ذهني جهان گمشده
باغ رمان آدم.است چندپاره واقعيت و قطعي خيال بين ذهن آمد و رفت بيانگر كه ميكند ايجاد
غيرقابل و بيارزش او براي را جهان رئاليسم تمام كه شيرين وهمي ;است وهم دنبال به گمشده
كه دليل اين به دارند ، واقعي نيازي هنرمندانشان به ما مردم":ميگويد مجابي.ميكند اتكا
گاهي.ميدانند خود نماينده را روشنفكر صداي و ماندهاند محروم خود انساني صداي از آنها
اين آيا كه ميپرسم او از ميدهد ، مردم به را مطالبي كه ميبينم را مجلهاي سردبير من
نيازهاي چيزي چه داري؟ علاقه مسائل اين به تو خود اينكه يا است مردم نيازهاي بيانگر مطالب
به قادر فطري و غريزي طور به است كرده كسب كه تاملاتي و دانش با هنرمنداست عصر يك واقعي
فضا در كه را انتظاري جنگ از بعد بكت مثلا.هست مردمش نيازهاي از برخي يافتن و تشخيص
سارتر.داد بازتاب را داشت وجود جامعه و زبان در كه ياوگي آن يونسكو.زد حدس داشته وجود
كرد مطرح را طغيان كامو مثل آدمي و زد حدس بود ، نياز جامعه ساختن براي كه را مسئوليتي آن
نياز يك به شما كه است اين مهم.ميزنند حدس را نيازها از بخشي اينها از كدام هر...و
غير درباشد بوده هم شما شخص نياز نياز ، آن كه بزنيد حدس و شويد نزديك گونهاي به جمعي
".ميآيد وجود به صداقت عدم صورت اين
ريشه گمشده باغ دنياي واقعيتهاي شدن شرحه و پراكندهبيني اصولا و متفاوت ديدهاي زاويه
نقشهاي آغاز در من":ميگويد مجابي.دارد همهجانبه فرديتي به دستيابي عدم و شيوارگي در
.دارند مشترك خطي نوشتهها اين همه كردم احساس مدتي از بعد.ندارم رمانهايم ساخت براي
ميگذاريم همديگر روي را اينها وقتي و ميشوند مطرح متعددي وقايع كوبيستي شيوه يك با گويا
سعي.است شده پيدا نقاشي با من آشنايي اثر بر اين.ميشود ديده عمومي تصوير يك اينها از
يكي.كنم نگاه...و انهدامش تاريخش ، كاركردش ، او ، خود ، به شي يك به نگاه حين در ميكنم
را اينها ميكند سعي ميشود ، مواجه دنيا كليت با كه است اين هنرمند كارهاي مهمترين از
است ، او خود مال آفريده اين.كند تركيببندي ذهنيتش بنابر را تجزيهها اين و كند تجزيه
كارآگاهانه اين ميگويند شخصي لحن يا سبك آن به كرد عادت تركيببندي اين به كه اين از بعد
گونهاي يعني ;رمان اصلي دغدغه به توجه با".ميشود حاصل درازمدت در و نيست
هم ارزش به كه را ايدهآلها اين آنچنان حتي مجابي آدمهاي كه مييابيم در ايدهآلمحوري
بيشتر كه است استعاري و محو كلي ، آنقدر پريشان ذهني تصاوير.نميشناسند شدهاند تبديل
كه است گاهي گره زن اين":ميگويد نويسنده.است بيمار تاحدودي و شاعرانه تخيلي بيانگر
ما ايدهآلهاي از بسياري كه طور همان ندارد ، هويتي آنچنان خودش و ميرود بعد و ميآيد
اگر ولي برميانگيزند را آرزوها كه هستند زيبايي احتمالات از پر و ندارند قطعي شكلهاي
است هشداري ميكند عبور و ميآيد زن اين اما.ميشوند بيربط واقعيتي به تبديل بمانند
اين است ممكن كنيم ، پيدا دست آرزوهايمان و ايدهآلها به ما اگر حتي كه معني بدين
عناصر گمشده باغ رمان مولفههاي مهمترين از يكي ".بشوند روزمره آرزوها و ايدهآلها
پيدا نمادين خوانش نقطهاي كمتر در اما ميروند پيش شدن نماد مرز تا كه هستند فراواني
قابليت كه عناصري از نمادين خوانش كه كرده طرح را ساختار اين جوري نويسنده ميكنند ،
در ويژگي اين.ميشود اثر بيزمان و گزارشي روح رفتن دست از موجب دارند ، را شدن نمادينه
يا نمادگرايي رمزگرايي ، من رمانهاي از بعضي در":ميگويد مجابي.است محسوس رمان جاي جاي
برجهاي يعني من رمان نخستين در كه بادي مثل ميشود ، تاكيد آن روي و دارد وجود تمثيل حتي
تاكيد آنچنان عنصري هيچ روي خوشبختانه يا طبيعي طور به رمان اين در اما.ميوزد خاموشي
تناسب يك در چيز همه بلكه.كند كمرنگ را ديگران و شود پررنگ مولفهاي به تبديل كه نشده
در اما ميشوند مطرح ايدهها تمام يعني.شدهاند ملايم كمپوزيسيون يك به تبديل رنگي
تاييد ضدمبارزه نه ميشود تاييد مبارزه نه.ميشوند روايت متعادل صورت به هم با رويارويي
نوع يك به چيز همه..و است وصول قابل آنقدر آينده نه دارد جذابيت گذشته نه ميشود ،
كه ميكردهام زندگي روحي تعادل يك در شايد.نداشتهام تعمدي.است وفادار روزمره زندگي
خود ، روايي متن از آگاهي با مجابي ، ".شدهاند تصوير متعادل چنين اين عناصر اين همه
منفعل آدمهايي از كه نكته اين درك با او ، .نبخشد برتري ديگري بر را عنصري هيچ كه كوشيده
روايت از او.نميبخشد آنها جهان چنين هم و آدمها اين به خاصي ارزش مينويسد ، درونگرا و
اتفاق و شده نوشته روزمره و گذرا دايره يك در چيز همه كه ميطلبد را گزارشي ريتمي خود
و قهرمان يك به علاقه با كه شدهام حالت اين دچار رمانهايم برخي در":ميگويد.ميافتند
انداخته رنگ از را ديگري و شدهاند پررنگ آنها كه كردهام پيله آن به آنقدر وضعيت ، يك با
صداها انواع تا مينويسيم را رمان ما واقع در.باشد نويسنده استبداد نشانه شايد اين و است
و بدهند قرار سلطه تحت را همديگر بتوانند صداها اين اينكه بدون باشند داشته حضور آن در
".بكنند كمرنگ
باغ رمان تا شده موجب پيرامون جهان به تاريخي نگاه و است چيز همه گويي مجابي براي تاريخ
علت به كه وسوسهاي شود ، وسوسه نوعي دچار ادبيات شده شناخته جذابيتهاي علاوهبر گمشده
.ميكند ايجاد خواننده براي را واقعيتگريز و معماوار جو نوعي تاريخي پرسشهايي حضور
به من":ميگويد مقوله اين درباره او.كرد صحبت تاريخي نقش از گفتوگو جاي جاي در مجابي
مانند تاريخ معتقدم و ندارم اعتقادي مكتوب تاريخ به اصلا ولي ميدهم اهميت تاريخنگري
بنابراين.است گرفته شكل قدرتمندان سلطه زير و است جعلي و اعتباري اموري ديگر از بسياري
ادبيات از را تاريخ اين و.دارد اهميت شخصيتها تاريخ از بيشتر من براي ملتها تاريخ
همواره كارم در.صرف تاريخي متون از نه گرفتهام شفاهي و مكتوب قصههاي و شعر از خودمان ،
كنش اين در.باشد راحتتر من براي حال زمان درك تا كردهام احضار حاضر زمان به را تاريخ
.است داشته وجود چيز چند
استقلال ، دموكراسي ، مانند مسائلي انقلاب از قبل.بود قدرت مسائل اين مهمترين از يكي
در مننپرداختيم قدرت مسئله به آنچنان هيچگاه اما.داشت اهميت ما براي..و آزادي
مردمان سرنوشت واقع ، در.دارم توجه قدرت محوري مسئله به هم اوليهام قصههاي و نمايشنامه
كه است مردمان قدرت و حاكم قدرت بين نسبت در.دارد ارتباط حاكم قدرت به جغرافيا يك در
ما شود مسلط توانسته مردمي قدرت و عمومي افكار كه هرگاه و ميگيرد شكل ملت يك سرنوشت
نهگانهاش رمانهاي از يك هر در مجابي ".بوديم شاهد را خود ملت بهروزي از دورههايي
قدرت مانند مختلف انحاي در را قدرت اين او.دارد را تاريخ زمينه در قدرت محور به توجه
از برخي و رمانها اكثر محوري موضوع اين.است كرده روايت..و سياسي قدرت اجتماعي ،
نياز هنرمندي هيچ من نظر به.است قدرت يك نوشتن خود":ميگويد نويسنده.است مجابي اشعار
ازاي به هنرمندي هر.است قدرت يك خودش اينكه خاطر به كند ، دادوستد حكومتها با ندارد
من ميافتد ، اتفاق ديگر قدرتهاي با درگيري و تقابل در قدرت اين و ميكند پيدا قدرت نوشتن
نقد را ديگري خودش ، بتواند:باشد داشته را مشخصهها اين بايد نويسنده قدرت ميكنم تصور
اين در و كند حركت برتر شرايط طرف به موجود شرايط مجموعه از بتواند دائمي نقد با و كند
".ميآيد وجود به آفرينش مسئله كه است فرايند
معاصر شاعر و نويسنده مجابي ، جواد دكتر با صميمي گپي كوتاه تدوين گفتوگو اين:پايان در
به و مينويسد است ، گذشته ملتش بر آنچه هر به تسلط و خود دوران وضعيت به توجه با كه است
كمتر امروز نويسندگان با مصاحبه دهها طول در كه مولفهاي.نيست خشمگين جهان از هيچوجه
دنيايي به گزارشگر نگاه و تعادل اين بيانگر گمشده باغ.است احترام قابل خود نوع در و ديدم
...ميگردد خود مدار بر هم هنوز كه است
ادبيات حاشيه
بود مسلمان گوته آيا*
در مسيحيت جايگاه نيز و اروپايي اتحاديه عضو كشورهاي جمع به تركيه پيوستن بحث شدن جديتر
يوهان" آن براساس كه است گشته قديمي فرضيهاي مجدد شدن مطرح موجب آينده ، اروپاي عرصه
پيش ميشود ، برده نام اروپايي ادبيات و فرهنگ مظهر عنوان به وي از كه "گوته فون ولفگانگ
.است بوده آورده روي اسلام دين به مرگ از
اين _ است "وايمار" مقيم آلماني مسلمانان از گروهي دفاع و ادعا توجه ، درخور نظريه اين
ايشان استناد مورد _ گذراند آنجا در را خود عمر از مهم دورهاي گوته كه است شهري همان
.است المورابيت عبدالقدير شيخ سوي از صادره فتواي نيز
نيز و او "غربي _ شرقي ديوان" خصوص به گوته ، آثار از تعدادي دقيق بررسي با المورابيت
اين ثقل مركز.است كوشيده خود نظريه اثبات به است ، دست در شاعر زندگي از كه دانستههايي
كه چهرهاي نيز و رسمي مسيحيت به نسبت آنجا و اينجا گوته كه است انتقاداتي استنادات ،
نيز و گوته نزد در عرب جهان جاذبه.است آورده وارد كرده ، ترسيم مسيح حضرت از كليسا
بر غرب سنت و شرق فرهنگ ميان گفتوگو برقراري و مفاهمه باب گشودن در توفيق براي تلاشهايش
فراتر اين از را پا المورابيت اين وجود با.است آشكار ادبي منتقدين و گوتهشناسان تمامي
ديگري ابيات به راستا اين در و ميآورد ميان به وي اعتقادي آيين تغيير از سخن و ميگذارد
اين از گذشته اما.ميكند استناد ميآورد ، ميان به سخن قرآن از شاعر كه آنجا او ، ديوان از
"فاوست" جهان ادبيات شاهكار نويسنده كه است مسلم حقيقتي اين رفت ، ذكرشان كه مواردي و ادعا
مشهور ادبي منتقد و مورخ را مسئله اين و است داشته اسلام به خاصي علاقه خود حيات طول در
اثبات به موثق اسنادي ذكر با "عرب جهان و گوته" خود معروف كتاب در "مومسن كاتارينا" خانم
مسلماني اثبات براي محكم بنياني چند هر اسلام به نسبت گوته گرايش و علاقه ايناست رسانده
گفتوگوي و بيشتر چه هر تعامل براي مثبتي اتكاي نقطه عنوان به ميتواند ولي نيست ، وي
اروپا ديني آينده سر بر بحث براي مناسبي خوراك نيز و اسلام و اروپا فرهنگهاي رودرروي
تركيه شديد تمايل مسئله از تنها آلمان در مناقشه اين البته.گيرد قرار بهرهبرداري مورد
كه اسلام ، دين به گرايش فزاينده رشد از بلكه است ، نشده ناشي اروپايي اتحاديه در عضويت به
مسئله آلمان در جهت ، هر به.ميگيرد نشات نيز شده آشكارتر سپتامبر واقعه 11 از پس خصوص به
داخلي سياست جنبه از بلكه نيست ، خارجي سياست علاقه مورد موضوع يك صرفا اسلام با گفتوگو
.ميكنند زندگي مسلمان نفر ميليون شش به نزديك كشور اين در كه چرا است ، توجه مورد نيز
مجنون نسل
بيت نسل درباره
كرواك جك
نوروزي احسان: ترجمه
آلن و من و هلمز كللن جان بود ، ما نگرش از ناشي چهل ، دهه اواخر در بيت ، نسل شكلگيري
فهم چيز اوباشي بود ، مجنون نسلي نگرش ;بود تيزتر و تند خيلي آلن روش البته كه گينزبرگ ،
كنجكاوي و جديت با زدند ، پرسه همهجا و آوردند بر سر آمريكا سراسر در ناگهان كه شده
گرفته وام "بيت" واژه از كه نگرشي ;ميكشيدند سرك همهجا به ولگردي با و ميزدند اتواستاپ
پايين مناطق در شهرها ، ديگر در همچنين و ويلج در اسكوئر تايم محله پسلههاي در كه بوديم
ايمان از سرشار حال عين در و هلاك و خسته معناي به ميشد استفاده جنگ از پس آمريكاي شهر
با واژه اين از خيابان و كوچه در دهه 1910 در سلفمان اوباش كه بوديم نشنيده وقت هيچبود
.كنند استفاده غمباري ريشخند چنين
است خاصي روحيه ويژگيهاي معناي به است ، نبوده جوانان بزهكاري معناي به وقت هيچ ما نگرش
به شدن خيره با كه شده تبديل پرمنزلتي گوشهگيري به بلكه نينجاميده تبهكاري به بار اين كه
از لحظاتي به شوند رها غرب عظيم ماشين از كه پاپتياي قهرمانان _ بود توام تمدن كورسوي
باشند سرخوش و بيپول بزنند ، حرف غريب عجيب كنند ، تجربه را "معاني پريشاني" برسند ، اشراق
برخلاف خودمان زعم به كه جديدي سبك ;آيند حساب به آمريكايي فرهنگ نوين سبك پيامآور و
[بود جرالد فيتز و استاين گرترود همينگوي ، همچون افرادي دربرگيرنده كه نسلي] "گمگشته نسل"
كه چيزي همان مشابه تقريبا جديد ، افسون نوعي ;باشد دور به هم اروپايي تاثيرات از
بيدار را روز شبانه تمام.است جاري ژنه و سارتر دوره در جنگ از پس فرانسه در ميدانستيم
گري ، واردل موسيقي صفحههاي به و ميخورديم شير بدون قهوه فنجان پشت فنجان و ميمانديم
ميكرديم گوش [جاز نوازندگان] ديگران و تريستانو لني جكسون ، ويلي گوردون ، دكستر لستريانگ ،
.ميزديم حرف ميشد فراگير خيابانها و كوچه در كه جديدي مقدس احساس مورد در ديوانهوار و
شيپور با و ميگذارد بزي ريش كه پاپتياي سياهپوست قديس مورد در مينوشتيم داستانهايي
.ميزند اتواستاپ ميرساند ، كشور ديگر كرانه به را مخفياش پيام آن در دميدن با كه عجيبي
شايد حتي مينوشتيم ، موردشان در رمانهايي و داشتيم را خودمان خاص رمزآميز قهرمانهاي
فرشتههاي اين بزرگداشت در طولانياي اشعار و ميسروديم برايشان را رمانها گفت بتوان
موجودات اين از معدودي فقط واقعيت ، در كه چند هر.ميگفتيم آمريكا حاشيهنشيني دنياي جديد
سراسر در و بود كرده محو تدريج به را همهشان كره جنگ و بودند مانده باقي دل اهل مزاج خل
پس هنگام ، اين در.بس و بود تلويزيون شدن فراگير نتيجه كه كرد ظهور نحسي جديد نسل آمريكا
عزلتشان در شرم سر از يا بودند رفته دارالمجانين و زندانها به بيت شخصيتهاي از 1950 ،
.عمر كم هم و بود شمار كم هم نسل اين ;بودند شده پنهان
نسل ناگهان مسخوار ، معجزهاي طي كه ، است آن بنويسم را مقاله اين شده باعث كه چيزي تنها
باقي قيافههاي و شكل و ژستها از شدند ، بيت و بيخيال آدمهايي به تبديل كره جنگ از بعد
به وضع سرو و شكل اين حتي كه آنقدر شدند ، فراگير همهجا يكباره به و كردند تقليد بيتها
جاز باپ موسيقي مجالس ;يافت راه تلويزيون به و (دين جيمز نمونهاش) كرد سرايت هم فيلمها
دربارهاش هم كتابها و راهيافته پسلهاي هر به بود ، بيتها وجدآور نواي روزگاري كه
مصطلح اصطلاحات ;عمومي _ اقتصادي _ فرهنگي جهان متعلقات و لوازم به گشت بدل و نوشتهاند
كاربرد و شد همگاني ،"تريپ" ،"گرم دمت" ،"خفن" ،"توپه خيلي" ،"گاگول" مثل بيتها ، نزد
كرد ، پيدا راه ظهوريافته تازه اندرول راك به هم بيتها پوشيدن لباس حتي و يافت عمومي
و (بلند ريش خط) پريسلي الويس ،(تيشرت) براندو مارلون ،(چرم كاپشن) كليفت مونتگمري مثلا
.شد مشروع و كرد ظهور دوباره ناگاه بود ، مرده كه بيت ، نسل
ميخواهند من از حالي در كه است آن اسفانگيزش نكته و افتاد اتفاق چيزي چنين واقعا
.است نمانده واقعي بيت نسل از چيزي كه بنويسم بيت نسل درباره
|