سهيلا نياكان
هفته گذشته و در يك بعداز ظهر باراني قرار ديدار و گفت وگو با پرويز تناولي مجسمه ساز نوگراي سالهاي اخير گذاشته شد. براي گفت و شنود با اين هنرمند عرصه جهاني، او را در موزه هنرهاي معاصر تهران و در ميان آثارش ملاقات كردم. اما پيش از اين ديدار و در فاصله اي كه قرار بود به استاد ملحق شوم، چشمانم به كتاب «پيشگامان هنر نوگراي ايران- پرويز تناولي» افتاد. با ديدن كتاب مقالاتي از نينا چيكوكي، ريچارد اتينگهاوزن، ديويد گالووي و رويين پاكباز با عناوين مجسمه شعر، تأملاتي درباره آثار تناولي و تناولي نقاش، نظرم را جلب كرد. مقالاتي كه محتوي اهم نظرات اين صاحبنظران در مورد آثار تناولي است. پس از خواندن برخي سطور نوشته هاي هنرمندان، ناگاه به ياد جمله اي از كاندينسكي افتادم كه گفته است: «چيزي زيباست كه بر اثر نياز دروني بوجود آيد و برخاسته از روح باشد.» آثار تناولي را بر اين مبنا يافتم.
جوانان تناولي را مي شناسند
با يكديگر هم رأي شديم در ميان گالري هاي موزه كه آثار مجسمه هاي سراميك، برنز و مس و نيز نقاشي هاي استاد در آنها چيده شده بودند، قدم بزنيم و راجع به آنها صحبت كنيم. طي مدت گشت و گذار در گالري ها و نيز ميان صحبت هايمان، دوستداران و مجذوبان تناولي و آثارش ،كه همگي جوان بودند، با ما همراه مي شدند و علاقه خود را نسبت به آثار منحصر به فردش ابراز مي كردند. به گونه اي كه استاد اظهار مي كرد در مدت كوتاهي كه به خاطر برپايي اين نمايشگاه حضور داشته، جوانان بسياري داوطلب شده بودند تا در حمل و چيدن آثار و تميز كردن آنها سهمي داشته باشند و اين موجب شده هنرمندي كه گمان مي كرده پس از گذشت سالهاي بسيار (۲۵ سال گذشته) فراموش شده، تحت تأثير قرار گيرد و امروز از اين كه دريافته جوانان به نوعي كارهايش را دنبال كرده اند و ارتباطاتي اينچنين صميمانه بوجود آمده بسيار خوشحال است.
ديوارهاي ايران
ديوارهاي ايران، نامي است كه بر بخشي از مجموعه آثار سراميك و برنز پرويز تناولي گذاشته شده است. او خود را به شدت متأثر از معماري ايران مي داند و مي گويد: دوره اي از اين معماري، به قبل از اسلام و دوره اي ديگر به معماري پس از اسلام در ايران ارتباط دارد. براي مثال ديوارهايي به ياد تخت جمشيد با پله هاي آن و نيز خطوط ميخي كه در جاي جاي تخت جمشيد ديده مي شود از جنس برنز را ساخته ام كه اين مربوط به مجموعه اي از معماري ماقبل اسلام در ايران است. به هر حال در اين دسته كارهايم سعي كردم از جوهر و خمير مايه آن نوع معماري، كار جديدي خلق كنم.
در جايي ديگر نيز آثارم را با تأثير از معماري اسلامي ساخته ام. مساجد و ابزاري چون علمهايي كه در داخل آنها وجود دارند. معماري اي كه اين مساجد از آن برخوردارند، بسيار زينتي ولي از درون، قوي است. به عبارتي، تزئينات روي كاشي هاي مساجد ما، دكور و يا كاغذ ديواري نيست، بلكه تحرك و انرژي در آنها موجود است. خطوط اسلامي و خط نوشته ها در كنار سادگي به كار رفته در ديگر قسمتها به معناي هماهنگي معماري داخلي و بيروني اين مساجد است. معماري بزرگ، بناست و معماري كوچك، اجزاي بناست. يعني وقتي شما داخل مسجد مي شويد، مي بينيد مجموعه منبرها، درها، پنجره ها، ضريح، قفلها و دستگيره ها هستند كه اين بناها را ساخته اند.
در بخش ديگري از كارهايم نيز تلفيقي كار كرده ام. يعني ضمن آن كه از جنبه هاي با عظمت معماري پيش از اسلام كه در تخت جمشيد، نقش رستم، بيشابور و ... ديده مي شوند بهره گرفتم، از معماري اسلامي نيز استفاده كردم. به هر حال تركيب اينها با شعر ايراني است كه اين بناها و آثار را ايجاد كرده اند.
عشاق
در ادامه ديدار از آثار استاد به مجموعه «عشاق» مي رسيم. او با شور و اشتياق بي حدي از مجموعه فرهاد كوهكن و آثارش در اين زمينه به سخن گفتن ادامه مي دهد. تناولي علاقه وافر خويش را نسبت به داستانهاي ايراني بويژه داستان شيرين و فرهاد ابراز مي كند و بيش از هر چيز از علاقه اش به زندگي فرهاد مي گويد. فرهاد را با هر فرم و عنواني و ساخته شده با هر مواد و تكنيكي در ميان آثار هنرمند مي بينيم: شيرين و فرهاد، فرهاد و قفلهايش، فرهاد افتاده، فرهاد و قفس بلبلي، فرهاد ايستاده، فرهاد و استخوان شير، فرهاد در فشردن استخوان خويش و....
او مي گويد: فرهاد، شخصيت استثنايي در تاريخ هزار و سيصد و چند ساله ماست و تنها مجسمه سازي است كه در تاريخ هنر مجسمه سازي كشور ما، تاريخ سفيدي بوجود آورده، به طوري كه فقط نام فرهاد است كه اين تاريخ را زنده و جاويد نگه داشته است؛ آن هم به دليل وجود شعرايي است كه فرهاد را از ياد نبردند. فرهاد، تمام نيرو و قوت قلب و همه چيز من است.
تناولي در مورد يكي از آثار خاص خود كه يادماني براي فرهاد است (فرهاد در حالي كه تيشه و چكش اش را به دست دارد، به حالت خوابيده در قفسي قرار گرفته)، مي گويد: معتقد نيستم كه مجسمه بايد تشريح ادبي باشد و از كلام بهره بگيرد، مجسمه نيازي ندارد از كلام بهره ببرد بلكه بايد بتواند از طريق فرم و شكل، بيان احساس كند.
عليه قفس
در سال ۱۳۴۹ پرويز تناولي جنبش مبارزه اي را عليه در قفس كردن پرندگان آغاز مي كند و در اين راستا دست به خلق تعدادي آثار ساخته شده از برنز مي زند. او مي گويد: در آن موقع مخالفت زيادي با حبس كردن حيوانات بويژه پرندگان و جانداران ديگر در قفس داشتم. يا بايد در قفس چيزي نگذاشت و يا اگر تمايل به انجام چنين كاري وجود دارد، بهتر است يك شيء بي جان را درون قفس قرار داد. اثر «ما اينجا خوشيم» كه آفتابه اي را در قفس نشان مي دهد، حاصل اين تفكر بوده و در ضمن، فضاها و فرم هاي زيبايي را نيز ايجاد كرده است.
هيچستان
|
فرهاد و قفل هايش
|
ريچارد اتينگهاوزن در بخشي از نظراتش درباره آثار تناولي چنين گفته است: «ظاهرا «هيچ» به بي ارزشي و سرخوردگي و انفعالي اشاره دارد كه انسان امروز را در برگرفته و بر بسياري از ادبيات معاصر سايه افكنده. اين واژه به تنهايي هم نگرش مسلمانان پارسا را نشان مي دهد و هم ديدگاه صوفيان و عارفان ايراني را. انسان درمي يابد كه فقط پروردگار جاوداني است و ديگر موجودات هيچ اند و محكوم به فنا. بسياري از مجسمه هاي هيولاوار تناولي هرچند نيرومند مي نمايند ولي همين نماد «هيچ» را در خود دارند كه نشانه اي است از خطاكاري نهايي انسان.»
تناولي خود در مورد اين دسته از كارهايش مي گويد: «اولين اثر «هيچ» را در سال ۱۳۴۳ ساختم و حدود ده سال بر روي آثار «هيچ» كار كردم؛ به جايي رسيدم كه خواستم نشان دهم «هيچ» در حقيقت، يك وجود است. شكل، بدنه و حجم دارد و به اين منظور دو قفس از هيچ ساختم: قفسي كه داخل آن كلمه هيچ است و ديگري هيچ در آن نيست؛ و البته اين دو قفس با يكديگر فرق دارند، چون از لحاظ بصري يكي نيستند. «هيچ» ي كه يك مجسمه ساز مي سازد و به آن شكل و فرم مي دهد، يك «هيچ» معمولي نيست.
قفل هاي نياز
فرهاد و قفل هايش، قفل و ديوار، قفل و آئينه، قفل و قفس، قفل بر ديوار و ستون و قفل از جمله عناوين آثاري هستند كه تناولي در مجموعه قفل هايش بر روي آنها كار كرده است.
هنرمند در اين باره چنين مي گويد: قفل در فرهنگ ما فقط جنبه ايمني ندارد. معاني بسيار گسترده تري را نيز شامل مي شود و با درونيات آدمها خيلي مرتبط است، مردم گرفتار و نيازمند، قفل را به ضريح مي زنند و طلب نياز مي كنند. حتي عشاير و روستائيان كه شايد دسترسي به امامزاده اي نداشته باشند، به جاي قفل، تكه اي از لباسشان را به درخت يا ديواري كه گمان مي كنند مقدس است، گره مي زنند تا گره و قفل زندگي شان باز شود.
استاد با اشاره به يكي از اين دسته آثارش ادامه مي دهد: من نيز اين قفلها را به ديوار زدم كه هم شكل ظاهري اش را زيباتر مي كند و هم به معاني دروني اش بعد بيشتري مي بخشد.
مرغ قفس
«مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك/ چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم»، اين بيت منسوب به مولانا، مبناي ساخت مجسمه هاي پرنده و قفس اين هنرمند است. او خود مي گويد: وقتي يك مرغ بهشتي اصلا بدنش از خود قفس است، معناي عميقي را در برمي گيرد.
|
مرغ و قفس
|
ما با قفس به دنيا مي آييم و در تمام زندگي آن را با خود حمل مي كنيم و گمان مي بريم كه آزاد هستيم؛ در حالي كه چنين نيست.
عشاق و دستها
در جايي ديگر عشاق توسط هنرمند به دست تبديل شده اند؛ دستهايي كه همديگر را در برمي گيرند. تناولي خود مي گويد: عشق خيلي زيباست. عشق پدر و مادر به فرزند كه اين عشق را خواسته ام به شكل يك دست كوچكي كه در داخل دست بزرگ قرار گرفته، نشان دهم. در واقع خواستم به جاي ساختن كل عشاق، فقط بخشي از بدنشان را كه دست آنهاست، به نمايش بگذارم.
هنرمند به حامي نياز دارد
به تدريج گالري هايي را كه آثار ماندگار هنرمند سرآمد مجسمه سازي در آنها جاي گرفته اند، پشت سر مي گذاريم و در اين بين، تابلوهاي نقاشي استاد را نيز كه برخي شامل ليتوگرافي، برخي براي طرح فرش و برخي ديگر به شكل مستقل كار شده اند، مشاهده مي كنيم. وقت تنگ است و سخن از آثار چهره شاخص هنر ايران و هنرمندي چون تناولي بسيار. تنها در پايان ديدارمان از او مي خواهم تصويري مختصر از جايگاه هنر و هنرمند امروز ما ارائه دهد و او چنين مي گويد: ما جامعه پيشرويي نيستيم؛ ولي دليل نمي شود كه هنر در اين نوع جوامع رشد نكند. براي مثال، در زمان صفويه، زنديه و قاجاريه نيز ما آنچنان با دنياي غرب مرتبط نبوده ايم. زمان صفويه مصادف است با رنسانس و بعد از رنسانس ايتاليا كه اوج شكوفايي هنر اروپاست. ولي هنرمندان ما نيز در اينجا كار خودشان را مي كردند؛ منتها با اين تفاوت كه در ايران گذشته، هنرمند حامي داشت. دولتمردان قديم، حاميان هنرمند بودند. امروز هنرمندان ما حامي ندارند و چيزي به نام اقتصاد هنر يا بازار هنر وجود ندارد. همه چيز تفنني است.
|
دو دست
|
هنرمند نياز دارد در زير سايه درخت تنومندي رشد يابد و وسايل ارتباطاتش را از طريق حاميانش فراهم كند. اميدوارم اين بي توجهي اي كه در دهه هاي اخير نسبت به هنرمندان و آثارشان شده، به گونه اي توسط تدوين قوانين يا اساسنامه هايي جبران شود و موجبات ارتباط هنرمندان ما با جهان آزاد دوباره بوجود آيد. اكنون ما كشوري منزوي به لحاظ هنري هستيم. البته تعدادي هنرمند پيشرو در كشور ما وجود دارند؛ اما در مجموع اگر بخواهيم بگوييم هنر معاصر ايران امروز چه جايگاهي در هنر جهاني دارد، ممكن است در آن جايگاههاي بلند جايي نداشته باشيم و از اين نظر در مراتب پايين تري قرار گيريم. ولي همانطور كه گفتم هنرمنداني نيز داريم كه حتي در عرصه جهاني، پيشرو شناخته شده اند.
* او به سمت دوست هنرمندش ژازه طباطبايي كه به خاطر گفت وگوي ما قدري منتظر مانده مي رود و من با اين احساس كه گفت وگوي ما شروعي بود براي بازشناسايي مجسمه سازي بينا و قوي در ساخت احساساتش، موزه را ترك مي كنم.