دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۱ - شماره ۲۹۸۸- Feb, 24, 2003
تحليل سعيد حجاريان از استراتژي ايران در بحران عراق
بي طرفي كامل
پذيرفتن سفر ناجي صبري به ايران نه تنها عملي معقول و منطقي بلكه ضروري نيز بود اگر از بغداد تقاضاي اعزام نماينده ويژه جهت تحصيل اطمينان از عدم همكاري ايران با آمريكا بنماييم و يا چنان چه نمايندگان محترم مجلس همتايان عراقي خود را به ايران دعوت نمايند نابخردانه عمل ننموده ايم
001930.jpg

گروه ايران: سعيد حجاريان تا كنون به نگارش مقالاتي درحوزه سياست داخلي مشهور بوده، اما گويا حوادث پيش روي خاورميانه سياستمداران ايراني را نيز به حضور در عرصه بين المللي و تحليل مسائل منطقه هدايت كرده است. مقاله اي كه مي خوانيد به طور اختصاصي براي همشهري نوشته شده است.
بحران عراق: مواضع و عمل ما
دولت كنوني آمريكا بنا به دلايل داخلي،۱ خارجي۲ و رفتار عراق در صدد خلع سلاح و احتمالا تغيير رژيم بغداد است. از آنجا كه در اين نوشته به دنبال بايدها و نبايدهاي مواضع و عمل خودمان هستيم، از احصا و تبيين دلايل رويارويي آمريكا با عراق خودداري مي كنم و كانون تمركز خود را سناريوهاي محتمل در مورد عراق و موضع گيري ايران قرار خواهم داد. براي استقرار وسيع و گسترده نيروهاي نظامي آمريكا در منطقه و جنگ رواني همراه آن حداقل چهار سناريو متصور است:
۱ - افزايش و استقرار (DEPLOYMENT) نيروهاي نظامي آمريكا و متحدانش در منطقه موجب متقاعد كردن رژيم عراق در معتبر بودن تهديدهاي آمريكا مي شود. در نتيجه اين باور دولت عراق براي بقاي خود تن به خلع سلاح مي دهد. برخي از آگاهان سياسي و تحليلگران روابط بين الملل بر اين اعتقادند كه هم اكنون دولت عراق تمايل به تحقق اين گزينه دارد و حتي مذاكراتي در اين راستا انجام مي دهد. دغدغه عراق در اين رابطه عدم اطمينان به پايبندي آمريكا به قول و قرارهاي گذاشته شده است. عراق مطمئن نيست كه چنانچه خلع سلاح گردد، آمريكا بعدا به بهانه هاي گوناگون به دنبال سرنگوني رژيم حاكم بر آن برنيايد. حاكمان بغداد بر اين تصورند كه وجود سلاح هاي كشتارجمعي امكان بازدارندگي (DETERENCE) حداقلي را براي آنها در مقابل آمريكا و نيروهاي متحد آن فراهم مي كند. بعضي ها بر اين باورند چنانچه صدام حسين اطمينان حاصل كند كه آمريكا پس از خلع سلاح به دنبال سرنگوني رژيم او نيست، تن به اين عمل خواهد داد.
۲ - حضور گسترده نيروهاي نظامي آمريكا و متحدانش برخي از سران كشورهاي همسايه و منطقه را تحريك و ترغيب نموده است صدام را متقاعد كنند كه به همراه بستگان خود و بلندپايگان كشوري و لشكري رژيم، براي اقامت به كشور ديگري برود. اين گزينه به تلقي رهبران اين كشورها، هم براي صدام و نزديكان او بهتر است و هم براي كشور عراق. در مورد اين گزينه نيز او اطمينان ندارد كه پس از كناره گيري از قدرت در اندك زماني كشته نشود و يا سر از دادگاه جنايات جنگي بين المللي درنياورد. با وجود اين، چنانچه اطمينان هاي لازم به او داده شود امكان قبول اين پيشنهاد نيز اگرچه كم است ولي وجود دارد.
۳ - افزايش نيروهاي نظامي آمريكا و جنگ رواني۳ همراه آن و تماس و ارتباط دولت هاي منطقه و آمريكا با بعضي از امرا و افسران نظامي عراق، آنها را متقاعد گرداند براي حفظ يكپارچگي كشور، جلوگيري از وقوع جنگ داخلي و به راه افتادن حمام خون و. . . كودتا نموده و كشور را از بحراني حتمي نجات بخشند. با عنايت به نحوه اي كه صدام توسط حلقه هاي متفاوت امنيتي و نظامي از خود محافظت مي نمايد امكان تحقق اين سناريو چندان زياد نيست. اگرچه عملي شدن آن را هم نمي توان با اطمينان رد كرد.
۴ - در صورت عدم تحقق سناريوهاي فوق، ارتش آمريكا و متحدانش به عراق حمله نظامي خواهند كرد. در صورت حمله نظامي، حداقل مي توان دو امكان را در نظر گرفت:
الف - نيروهاي نظامي آمريكا قادرند سريع و نسبتا با تلفات كم رژيم بغداد را سرنگون كنند.
ب - نيروهاي آمريكا و متحدانش بنا به دلايل متفاوت۴ نمي توانند جنگ را به سرعت و با تلفات كم به پايان ببرند.
001910.jpg

البته حالات مياني متفاوتي را مي توان در نظر گرفت كه به دليل رعايت اختصار به آنها نمي پردازم. در مورد مواضع كشورهاي منطقه در قبال هر يك از اين سناريوها بايد گفت كه دولت هاي عربي و تركيه دنبال تحقق سناريوهاي دوم و سوم هستند چرا كه از اين طريق ساخت قدرت و اقتدار در كشور عراق دچار تغييرات اساسي نمي شود و منافع آنها بدين وسيله تامين خواهد شد. دولت تركيه با رغبت و دولت هاي عرب با اكراه از تحقق سناريوي اول حمايت مي كنند. در صورت تحقق سناريوي اول نيز ساخت قدرت و دولت دچار تحول اساسي نمي شود و نگراني تركيه از احتمال استقلال و يا خودمختاري گسترده كردهاي عراق مرتفع مي گردد. در حالت چهارم (در هر دو صورت آن) ساخت دولت و قدرت دچار تحول اساسي خواهد گرديد و نقش، قدرت و منزلت شيعيان و كردها در دولت مركزي افزايش خواهد يافت. از آنجا كه تاثيرات منطقه اي اين تغييرات قابل پيش بيني نيست، دولت هاي تركيه و اعراب چندان رغبتي به جنگ از خود نشان نمي دهند. البته چنانچه به اين جمع بندي برسند كه وقوع جنگ حتمي است، درصدد تحصيل حداكثر منافع محتمل براي خود برمي آيند. شايان ذكر است كه تغييرات حاصله در صورت تحقق هر كدام از چهار سناريوي ذكر شده تبعات منطقه اي و جهاني گسترده اي خصوصا در ذهنيت و عملكرد حاكمان بر پنتاگون خواهد داشت. براي ما نيز محيط امنيتي و شايد ژئوپلتيك جديدي به وجود خواهد آمد.
در اين نوشتار به دنبال بررسي تاثيرات و تبعات تحقق هر كدام از سناريوهاي چهارگانه بر وضعيت ايران و منطقه نمي باشم. البته براي ما بدون ترديد ادامه وضعيت موجود (STATUS- QUO) مطلوب ترين گزينه است، زيرا دو دولت متخاصم ما براي مدت طولاني مشغول صف آرايي در مقابل يكديگر هستند. آمريكا طي سال هاي پس از جنگ دوم خليج فارس سرعت بازسازي قدرت رژيم عراق را (خصوصا در زمينه هاي سلاح هاي غيرمتعارف، سيستم هاي موشكي و سلاح هاي پيشرفته متعارف) به شدت كاهش داد و تا حدود زيادي كنترل نمود. صدام نيز قادر بود كه عمده توجه و انرژي آمريكا را به خود معطوف كند (البته مردم ستم كشيده عراق در اين دوره نيز رنج فراواني را تحمل نمودند). به هر صورت ادامه وضع موجود با در نظر گرفتن شرايط كنوني ديگر گزينه ممكني نيست. بنابراين بايد با توجه به سناريوهاي بديل و اين واقعيت كه مواضع و عمل ما در قبال بحران عراق از اهميت فراواني برخوردار است، ببينيم كه چه گزينه هايي داريم.
به عنوان يك مشاهده گر چهار رهيافت را در برخورد با جنگ عراق در ايران شناسايي نموده ام:
۱ - رهيافت حداقلي: قائلين به اين رهيافت معتقدند كه ما در اين جنگ بي طرف باشيم. از عراق بخواهيم كه قطعنامه هاي شوراي امنيت سازمان ملل را رعايت نموده، به خلع سلاح تن در دهد و آمريكا نيز بايد در چارچوب قطعنامه هاي شوراي امنيت عمل نمايد. حداكثر مطالبات ما در قبال حداقل همكاري تامين حقوق شيعيان عراق، استقرار يك دولت دوست و يا حداقل يك دولت غيرخصمانه با ما، حفظ تماميت ارضي عراق، ملاحظات انساني در مقابل پناه جويان عراقي و برقراري ثبات در عراق است. در اين رهيافت در برابر حداقل همكاري تقاضاي ويژه اي براي تامين منافع خود از آمريكا نداريم. عملكرد و مواضع ما تقريبا شبيه عملكرد و مواضع ما در جنگ دوم خليج فارس خواهد بود.
۲ - رهيافت حداقلي به علاوه +: قائلين به اين رهيافت علاوه بر موارد مذكور در رهيافت فوق، اعتقاد دارند كه ما بايد با ميزان بيشتري از همكاري، تقاضاي تامين منافع خود را نيز از آمريكا داشته باشيم. آزادسازي سرمايه هاي مسدود شده ما در آمريكا؛ فروش هواپيماهاي بوئينگ و يا قطعات آن و يا رفع موانع براي فروش ايرباس به ايران؛ حمايت سياسي براي گرفتن غرامت از عراق؛ حذف و يا كاهش تحريم هاي اقتصادي آمريكا عليه ايران؛ و گرفتن تضمين هاي لازم در قبال برخورد با ايران از مواردي است كه در قبال نوع، سطح و عمق همكاري در جنگ عليه عراق به آنها اشاره مي شود.
۳ - رهيافت حداكثري خوش بينانه: معتقديم به اين رهيافت باور دارند كه بايد از وضعيت پيش آمده حداكثر استفاده را كرد و تمامي مسائل مهم بين ايران و آمريكا را مورد توجه و بررسي قرار داد. طرفداران اين رهيافت استدلال مي كنند كه گذر زمان به نفع ما نيست و آمريكا پس از حل بحران عراق (به هر طريق از چهار نحو ذكر شده به جز حالت ب سناريوي ۴) به سراغ ما آمده و ما ناگزير خواهيم بود در موضع ضعيف تري به حل و فصل مسائل بين دو طرف بپردازيم.۵ معتقدين به اين ديدگاه بر اين باور هستند كه ما منافع مشترك زيادي داريم و همكاري حداكثري در جنگ مي تواند منافع ملي ما را بيشتر و بهتر تامين نمايد.
۴ - رهيافت حداكثري مقابله اي: طرفداران اين رهيافت استدلال مي كنند كه آمريكا قصد محاصره نظامي ما را دارد و در نهايت به دنبال رويارويي نظامي با ايران و با هدف حداقلي تغيير رفتار خارجي ايران و يا حداكثري مورد انتظار (از لحاظ نظامي با هدف حداقلي نابودي تجهيزات هسته اي و يا حداكثري كاهش توانايي نظامي) است.۶ از ديدگاه علاقه مندان به اين رهيافت سياست برخورد منفعلانه با حوادث مهم منطقه اي از جمله بحران عراق توجيه منطقي ندارد و بايد با برخوردي فعال، دشمن استراتژيك خود يعني آمريكا را در تمامي عرصه هاي ممكن درگير نماييم۶ (مثلا در عراق، لبنان، افغانستان و...)
با برخي از پيشنهادهاي چهار رهيافت فوق موافق و با برخي از آنها مخالف مي باشم اما براي رعايت اختصار، در بخش آخر اين نوشتار نظرات خود را در مورد مواضع و عمل ما در قبال بحران عراق با توجه به وضعيت موجود مواضع، نيروها، مخاطرات، و. . . موجود به شرح زير در قالب رهيافت پنجم مطرح مي كنم.
۵ - رهيافت دو مرحله اي جداگانه: به نظر مي رسد كه ما بايد با توجه به وضعيت نيروها و مخاطرات در دو مرحله فعلي و پس از جنگ رهيافتي دو مرحله اي اتخاذ كنيم.
منابع اطلاعاتي آمريكا اعلام نموده اند كه عراق حدود ۱۴ تا ۱۸ (در بعضي نقل ها ۱۴ تا ۲۴) فروند موشك اسكاد در اختيار دارد. همچنين همين منابع اذعان مي كنند كه اين موشك ها توانايي حمل كلاهك هاي بيولوژيك و شيميايي را دارند. بر اساس همين اطلاعات اسرائيل باداشتن دو سيستم ضد موشكي ارو (ARROW) و تدارك پزشكي گسترده و تهيه ماسك هاي مخصوص حملات شيميايي و بيولوژيك و. . . خود را آماده نموده است.۸ نيروهاي نظامي آمريكا نيز از چنين امكاناتي برخوردار هستند. شايان ذكر است كه در اكثر برنامه ريزي هاي جنگ احتمالي با عراق از اولين اهداف آمريكا پاكسازي مناطقي از عراق است كه احتمال پرتاب موشك به اسرائيل را دارد. آمريكا حتي براي تركيه به دنبال تهيه و استقرار سيستم ضد موشكي پاتريوت (PATRIOT) مي باشد. اگرچه آمريكا ادعا مي كند كه توانايي نابودي همه پرتاب كننده هاي موشكي MISSILE LAUNCHER) ) در لحظه هاي اوليه جنگ را دارد، ولي آماده سازي و تداركات براي مقابله با حملات موشكي در اسرائيل و تركيه دلالت بر اين امر دارد كه امكان تحقق خلاف ادعاهاي مذكور نيز وجود دارد. بر اساس تحليل هاي واقع بينانه مي توان ادعا كرد كه چنانچه حمله نظامي آمريكا عليه عراق تحقق يابد، صدام و رژيمش نابود خواهند گشت و صدام نيز به خوبي از اين امر آگاه است. در چنين لحظاتي صدام احتمالا به دنبال اين خواهد بود كه به صورت قهرمان بميرد و مقاومت جانانه اي در مقابل آمريكا و متحدانش بنمايد و همچنين انتقام خود را از كساني كه به آمريكا جهت سرنگوني او كمك كرده اند بگيرد. بنابراين (از ديد او) معقول به نظر مي رسد كه تعدادي از موشك هاي خود را با كلاهك هاي بيولوژيك و يا شيميايي (در صورت امكان) به سمت اسرائيل پرتاب كند و بقيه را به كشورهايي كه از ديد او در منطقه همراه با آمريكا هستند (تركيه، كويت، عربستان، ايران و. . . ) پرتاب كند. تاثير اين موشك ها در كشورهاي مذكور متفاوت است. اصابت يك يا دو موشك با كلاهك بيولوژيك در تهران، بدون آمادگي هاي ضدموشكي و يا آمادگي هاي پزشكي، تاثيرش قابل مقايسه با بقيه كشورهاي ذكر شده نيست. اگر چه موافق حل و فصل مشكلات في ما بين به صورت متعارف مي باشم، ولي هر گونه همكاري با آمريكا را در اين مرحله (مرحله اول ـ قبل و يا در زمان وقوع حمله) در رابطه با بحران عراق به مصلحت ايران نمي دانم. ضرر محتمل از همكاري با آمريكا به مراتب بيشتر از نفع محتمل آن است. حداكثر امتيازي كه آمريكا در قبال همكاري در جنگ به ايران در خوش بينانه ترين حالت بدهد، تضمين هايي در مورد آينده (كه اساسا با تغييراتي در منطقه و يا در آمريكا نقض مي گردند) و يا قول هايي در مورد آزادسازي سرمايه هاي مسدود شده است. آمريكا حتي به طور جدي حاضر به گفت وگو در مورد رفع تحريم هاي اقتصادي در قبال همكاري در جنگ نيست. رفع تحريم ها به عوامل ديگري چون تغيير در رفتار سياست خارجي ما نسبت به اسرائيل بستگي دارد.۹
001920.jpg

هيچ كدام از امتيازهايي كه آمريكا حتي در حالت خوش بينانه حاضر است به ما بدهد قابل مقايسه با هزينه محتمل براي ما نيست. بنابراين مصلحت ايران در قبل و در زمان وقوع جنگ بي طرفي كامل است. در اين راستا حتي دادن تضمين هاي اضافي به بغداد حاكي از محتاطانه و عاقلانه عمل كردن است. مبناي حركات ديپلماتيك و ارتباط با عراق در اين وضعيت نبايد از موضع قدرت، ضعف و يا فرصت طلبي باشد. حركت بر مبناي اعتمادسازي در اين زمان كوتاه باقيمانده تا حل و فصل بحران عراق، بلاترديد بيشتر تامين كننده منافع ملي ما است. با اين روش و از اين موضع ما هم انگيزه انتقام گرفتن را از صدام كاهش داده ايم و هم امكان حل برخي از مشكلات باقيمانده بين دو طرف را افزايش داده ايم. در اين شرايط از موضع قدرت با رژيم عراق صحبت كردن نتيجه اي براي ما نخواهد داشت چرا كه قدرت موثر تهديدكننده آن از جاي ديگري بر آمده و قدرت ما در ادامه بقا و يا سرنگوني آن بلاتاثير است.
فراموش نكنيم كه موقعيت و موضع ما در مقابل عراق با ديگر همسايگان و با ديگر قدرت ها تفاوت اساسي دارد و تعميم دادن رفتار ديگر كشورها در امتيازگيري از عراق در چنين شرايطي امري درست و معتبر نمي باشد (اگر چه حداقل در مورد همسايگان دادن امتياز استراتژيكي را به ياد نمي آورم). پذيرفتن سفر ناجي صبري به ايران از اين منظر نه تنها عملي معقول و منطقي بلكه ضروري نيز بود. اگر از بغداد تقاضاي اعزام نماينده ويژه جهت تحصيل اطمينان از عدم همكاري ايران با آمريكا بنماييم و يا چنان چه نمايندگان محترم مجلس همتايان عراقي خود را به ايران دعوت نمايند، نابخردانه عمل ننموده ايم. آمد و رفت هاي مخالفان عراقي به ايران و يا ايجاد تسهيلات براي عراقيان مخالف رژيم بغداد شرط احتياط نيست و بهتر است متوقف گردد. بلاترديد چنان چه براساس اعتمادسازي حتي يكجانبه (نه متقابل) رفتار نماييم، رفتارهاي ما در قبال رژيم عراق توجيه پذيرتر از رفتار بسياري ديگر از همسايگان و يا ديگر قدرت ها است. قبل از اينكه اشاره اي به مواضع و عملكرد ما پس از جنگ بنمايم، ضروري است اشاره شود چنان چه منابع اطلاعاتي خودمان اطمينان حاصل نموده اند كه صدام امكان استفاده از موشك هاي با كلاهك بيولوژيك عليه ما را ندارد مواضع و عمل ما در قبال آمريكا و عراق مي تواند و بهتر است كه متفاوت از پيشنهاد عدم همكاري باشد.
در رابطه با مواضع و عمل ما پس از جنگ (مرحله دوم) بعضي ادعا مي كنند چنان چه ما در قبل و يا در زمان وقوع جنگ بي طرف باشيم و ريسك نپذيريم، نمي توانيم انتظار تاثيرگذاري در آينده عراق را داشته باشيم. به عبارتي ديگر، آمريكا امكان تاثيرگذاري ما را بي نهايت محدود خواهد نمود. با در نظر گرفتن آرا و افكار حاكمان كنوني پنتاگون خصوصا در مورد مسايل خاورميانه و خليج فارس همكاري و يا عدم همكاري ما (عليرغم قول هايي كه سياستمداران انگليسي صادقانه و يا غيرصادقانه و ديگر سياستمداران منطقه اي و جهاني و يا مقامات رسمي و يا غيررسمي آمريكا بدهند)تاثير چنداني در به وجود آوردن امكان تاثيرگذاري در آينده عراق را ندارد. آنچه مهم است، زيرساخت از قبل موجود تاثيرگذاري ما در عراق است (مثل رابطه ما با شيعيان، رابطه ما با مجلس اعلاي عراق، حضور مرجعيت شيعه در نجف، رابطه با كردهاي عراق، شناخت ما از فرهنگ و اجتماع عراق و...) بي ترديد چنان چه بخواهيم در حد معقول در شكل گيري آينده عراق نقشي بازي كنيم نه تنها آمريكا امكان كاهش نفوذ معقول ما را ندارد بلكه با بحث هايي كه اين روزها در بين رسانه ها و سياستمداران آمريكايي در رابطه با آينده عراق مطرح است، طالب افزايش نقش معقول و سازنده ما نيز خواهد بود. بنابراين مهم ترين عامل تاثيرگذاري ما در آينده عراق نه همكاري ما در قبل و يا در زمان وقوع جنگ بلكه وجود زيرساخت هاي تاثيرگذاري در عراق است كه سياستمداران آمريكا را وادار به پذيرش نقش معقول ما مي نمايد، شايان ذكر است آنچه كه عمدتا آمريكا را از پذيرش چنين نقشي براي ما در آينده عراق باز دارد رفتاري از ما است كه: استقرار ثبات در عراق را خدشه دار كند، نيروهاي آمريكايي را به چالش طلبد، از گروه هاي راديكال حمايت كند، گفتمان ايدئولوژيك را به شيعيان القا كند، صدور نفت عراق را با بحران مواجه نمايد و. . . البته بجا است كه به آمريكايي ها به نحوي امكان استفاده ما از اين اهرم ها اطلاع داده شود و همچنين اطلاع داده شود كه ايران قصد استفاده از اين اهرم ها در صورت به رسميت شناخته شدن نقش معقول خود در آينده عراق را ندارد. به نظر مي رسد از طريق اين رهيافت دو مرحله اي مي توان در عين كاهش مخاطرات، منافع ملي كشور را به نحو مطمئن تري در شرايط موجود حفظ كرد.
پانوشت ها:
۱) از جمله دلايل داخلي مي توان به حضور قوي يك تفكر افراطي ايدئولوژيك بر منابع مهم قدرت آمريكا، انتخابات آينده آمريكا، يك بلوك از قدرت كه درصدد ايجاد تغييرات بنيادي راهبردي در آرايش جديد از حاكميت (POLICY) آمريكاست و. . . اشاره كرد.
۲) از جمله دلايل خارجي مي توان به آرايش جديد منطقه و جهان، مبارزه با تروريسم، مبارزه با گسترش سلاح هاي كشتار جمعي، كنترل و اثرگذاري بيشتر بر منابع نفتي عراق و منطقه و. . . اشاره نمود.
۳) جنگ رواني بخش مهمي از عمليات نظامي آمريكا عليه ديگر كشورهاست. منظور از جنگ رواني در اين جا صرفا پخش اعلاميه، تاسيس راديو و تلويزيون، فرستادن نامه هاي الكترونيكي و غيرالكترونيكي به سران نظامي و سياسي، استفاده از ضداطلاعات (DISINFORMATION) و... عليه كشور هدف نيست، بلكه مهم تر از آن فرتاباندن قدرت و هيبت نيروي نظامي آمريكا (PROJECTION OF POWER) است كه با مهارت هاي بسيار زيادي توسط دولت آمريكا به صورت برنامه ريزي شده و به وسيله رسانه هاي جمعي آمريكا به صورت غيربرنامه ريزي متمركز و غيرمستقيم انجام مي گيرد.
۴) مقاومت مردم و يا نيروهاي عراقي، ويژگي هاي جنگ هاي شهري و عدم آشنايي آمريكاييان با اينگونه جنگ ها، استفاده از سلاح هاي كشتار جمعي توسط رژيم عراق و. . . مي تواند موجب طولاني شدن جنگ و افزايش تلفات شود.
۵) البته اگر روند حاكم بر سياست هاي آمريكا به دلايل داخلي و خارجي دستخوش تحول نشود و همچنان به دنبال اهداف اعلام شده و اعلان نشده خود باشد.
۶) پايگاه هاي نظامي آمريكا در كشورهاي شمالي ايران، در خليج فارس و كشورهاي حاشيه خليج فارس، در افغانستان و احتمالا در عراق امكان استراتژيك مهمي را در اختيار نظاميان و سياستگذاران آمريكا براي برخورد احتمالي قرار مي دهد.
۶) اين برداشت كه چه به صورت نظامي و چه به صورت غيرنظامي و يا جنگ هاي با شدت كم (LOW INTENSITY WAR) و همچنين با تشكيل ائتلافي مقطعي و استراتژيك چندجانبه به مقابله با آمريكا برخيزيم.
۸) سيستم هاي ضدموشكي ارو (ARROW) پيشرفته ترين سيستم ضدموشكي است. اين سيستم توانايي اين را دارد كه به مراتب سريع تر و در ارتفاع بالاتر موشك هاي پرتاب شده را هدف قرار داده، نابود گرداند. اسرائيل تاكنون دو سيستم ضد موشكي ارو را عملياتي نموده و در صورتي كه سومين سيستم را هم عملياتي كند، تمامي فضاي اسرائيل تحت پوشش حمايتي سيستم ارو قرار خواهد گرفت.
۹) هر سه موضوع ادعايي عليه ايران در خصوص تروريسم، توليد سلاح هاي هسته اي و سنگ اندازي در صلح خاورميانه در نهايت به مسئله اسرائيل بر مي گردد. منظور آمريكا از تروريسم، حمايت ايران از گروه هاي مبارز حزب الله، جهاد اسلامي و حماس است. در مورد توليد سلاح هاي هسته اي دو موضوع توان و نيت مهم است. چنان چه كشوري توان توليد سلاح هاي هسته اي را داشته باشد، ولي نيت استفاده آنها عليه آمريكا و متحدانش را نداشته باشد، آمريكا اگر چه با اكراه اما حاضر به چشم پوشي از اين «تخلف» است (مانند نمونه هاي پاكستان و هند). اما چنان چه كشوري توان توليد سلاح هاي هسته اي را داشته باشد و آمريكا به غلط و يا درست برداشت كند كه نيت كشور توليدكننده سلاح هاي هسته اي (يا به دنبال دست يابي به آنها) به جهت رويارويي با اين كشور و يا متحدانش است، اين امر را غيرقابل چشم پوشي قلمداد مي كند. تلقي آمريكا اين است كه با برد موشك هاي شهاب و كسب توانايي توليد سلاح هاي هسته اي، نيت ايران نابودي اسرائيل است.

نگاه اول
انبوه كبوتران سپيد
سيدمرتضي مرديها
پس از گزارش هيأت بازرسي سازمان ملل به شوراي امنيت، تظاهرات به نفع عدم مداخله نظامي در عراق گسترش يافت. كانال هاي خبري معروف و روزنامه هاي معتبر اين تظاهرات را به خوبي پوشش دادند. نكته چشمگير در اين اعتراضات دسته جمعي از نظر دوربين ها و گزارشگران، تعداد شركت كنندگان بود: در لندن، پاريس، مادريد، مسكو، جمعيت هايي كه از حيث تعداد كم سابقه بودند، به صحنه آمدند و طرفداري خود را از صلح به نمايش گذاشتند. در پي اين، بسياري از تحليل گران و تبليغ گران سياسي از طرفداران مداخله نظامي خواستند تا افكار عمومي جهان را محترم بدارند و صلح جهاني را تهديد نكنند.
اما آنچه در بررسي اين راهپيمايي ها مغفول مي ماند، كالبدشكافي اعتراض و مطالعه بافت اجتماعي، فرهنگي و سياسي معترضان است. گفتن ندارد همان طور كه شهروندي حق راي برابر ايجاب مي كند و بنابراين كسي در برگه راي اسم يا شغل يا طبقه اجتماعي خود را ثبت نمي كند و ميان آرا تفاوتي وجود ندارد، در تظاهرات هم افراد به وصف شهروندي حضور مي يابند و بنابراين مثل راي گيري فقط تعداد آنها مهم است، نه هويت و كيفيت و اوصافي از اين قبيل. پذيرفتني است، اما با يك اما. در تحليل فرآيند راي دادن هم اهل فن به تقسيم گرايشات و خاستگاه هاي افراد مي پردازند. مثلا جالب توجه است كه راي اليت اقتصادي بيشتر راست است و راي اليت فرهنگي بيشتر چپ. راي خانم ها بيشتر ميانه و معتدل است و راي مردها نسبتا راديكال. راي مذهبي ها بيشتر به محافظه كاران است و راي لامذهب ها بيشتر به ليبرال ها و هكذا. بنابراين نافذ بودن راي از منظر نظم سياسي منافاتي با ارزشيابي آن از منظر تحليل سياسي ندارد و همين مدعا در مورد تظاهرات هم صادق است.
چه كساني در مخالفت با جنگ تظاهرات مي كنند؟ ممكن است پاسخ داده شود كه اصلا چه چيز اين را القا مي كند كه گرايش يا گرايشات خاصي چنين مي كنند. چرا، با توجه به گستردگي تظاهركنندگان، آنها را جمع رندومي از جمعيت، و لذا نمونه اي صادق، به حساب نياوريم؟ من به اين پاسخ دو اعتراض دارم، يكي نظري و ديگري تجربي.
از حيث نظري دشوار مي توان باور كرد كه افكار عمومي يك جامعه صنعتي پيشرفته و به ناگزير فرهيخته، تلاش براي بركناري يكي از قهرمانان نشان دار ضدصلح را ضديت با صلح تلقي كنند. از حيث تجربي اما، دقت در بعضي تصويرها و در بعضي جمله ها و گزارش ها حكايت از ويژگي هاي تظاهركنندگان دارد. گفتن ندارد كه در چنين راهپيمايي هاي گسترده اي افراد متفاوتي شركت مي كنند و نبايد حركت دسته اي خاص را به حساب همگان گذاشت، در عين حال، دست گذاشتن روي همين رگه هاي خاص مي تواند وصف غالب جمعيت را نشان دهد.
اول به نكته هاي شنيدني دقت كنيم. در لابه لاي گزارش ها مي شنويم كه تظاهرات طرفداري از صلح، به دعوت احزاب چپ و مثلا در پاريس و مسكو با حضور فعال عناصر حزب كمونيست صورت گرفته است. به نظر شما آيا ميان كمونيست بودن و طرفداري از صلح رابطه مستقيمي وجود دارد؟ به نظر نمي رسد. مسلم است كه نمي خواهم با تهاجم به واقعيت و مثله كردن آن ادعا كنم كه تظاهركنندگان عليه حمله نظامي به عراق همه يا اكثرا كمونيست يا حتي سوسياليست بوده اند. مي خواهم، بگويم فعاليت غالب اين گروه ها و گرايش ها حاكي از اين است كه كبوترهاي سپيد كمي تا قسمتي تقلبي هستند. سرخ هاي سابق به منظور جنگ با آنچه هژموني امپرياليسم ناميده اند به صحنه آمده اند، اما سعي مي كنند سرخي جنگ خود را در پوشش سپيدي صلح قرار دهند، شايد از مقبوليت بيشتري برخوردار شوند. در ملبورن و مادريد كه دولت هاي متبوع اظهار پشتيباني و همكاري با مداخله نظامي كرده اند، احزاب رقيبي كه فعلا آفتاب نشين هستند، از اين بهانه براي آزار دادن رقيب استفاده مي كنند و طرفداران خود را زير چتر كبوترهاي سپيد به صحنه تظاهرات مي كشانند؛ طرفداراني كه چه بسا اصلا ندانند عراق كجاي نقشه جهان است و جنگ در آن چه نسبتي با حقوق بشر دارد. فقط اين را مي دانند كه براي غلبه بر حريف داخلي بايد از اين بهانه خارجي استفاده كرد.
اما صحنه هاي ديدني هم گاه نكته هاي شنيدني دارد. بعضي از صحنه هاي اين تظاهرات مشاهده گري چون من را ناخودآگاه به ياد جريان هاي حاشيه نشين اجتماعي و معترض سياسي نظير بيتل ها و پانك ها مي اندازد. افرادي با ريش و گيس بلند و قدري ژوليده كه به گونه اي اديت نشده مي خندند، مي رقصند، گيتار مي زنند و. . . ممكن است، بخنديد. اشكالي ندارد. ولي من جدي هستم. رگه هايي از آنچه گاه جنبش فرومايگان خوانده شده است در اين راهپيمايي هاي صلح ديده مي شود. حتي اگر جنبش هايي نظير پانكيسم و بيتليسم را در مقوله تحرك فرومايگان قرار ندهيم و اين رفتارهاي اديت نشده را دقيقا اعتراضي عميق به ظاهر آراسته تمدن سرمايه داري محسوب كنيم (كه چه بسا موضع غير قابل دفاعي هم نباشد) باز هم مدعاي ما بر قرار خود باقي است: اعتراض به فرهنگ طبقه مسلط و طبقه متوسط از سوي بعضي جنبش هاي اجتماعي يك چيز است و مخالفت عمومي با حمله نظامي به عراق يك چيز ديگر. در اينجا يكي به بهانه ديگري بيرون آمده است و اين ممكن است در فهم حقايق غلط انداز باشد. البته صحنه هايي چون آتش زدن پرچم آمريكا و بازي با آدمك هاي تمسخرشده بوش نيز قابل توجه است. اين كه چنين حركاتي تا چه حد ممكن است حكايت از شيفتگي نسبت به صلح داشته باشد، نكته اي است درخور تامل از اين بگذريم كه در راهپيمايي هايي كه در همين جهت، با پشتيباني عناصر اروپايي، در بغداد صورت گرفت، طرفداران صلح عكس صدام را هم حمل مي كردند. گرچه البته تظاهرات مخالفت با مداخله نظامي در بغداد با جاهاي ديگري چون پاريس و برلين فرق دارد، ولي گمان من اين است كه مجموعه اين پديده يك سرش در شهرهاي بزرگ كشورهاي صنعتي است و يك سر ديگرش در بغداد و اگر بخواهيم ماهيت اين پديده را بشناسيم ناگزيريم به سر ديگرش هم توجه كنيم. به بيان روشن تر، دفاع از صلح كه در پاريس به تعبير لطيف «اختلاف نظر ما با دوستان آمريكايي» از آن نام برده مي شود (اگر نه به لحاظ ماهوي، دست كم به لحاظ كاركردي) به جايي مي رسد كه عكس متين و موقري از صدام را در حالي كه لبخند مي زند به دست يك دختر معصوم سپيدپوش مي دهد و آدمك شاخدار بوش را آتش مي زند.
آيا با مشاهده چنين صحنه اي اين گمان پيش نمي آيد كه استراتژيست هاي صلح محور شيراك - شرودر در نيويورك آهنگ صامتي را مي نوازند كه صداي واقعي و گوشخراش آن در صحنه هاي تظاهرات صلح بغداد بلند مي شود: آمريكا طرفدار جنگ، صدام طرفدار صلح. ممكن است باز هم بخنديد و بگوييد من دارم كاريكاتور درست مي كنم. نه! و درست به همين دليل گفتم: «نه لزوما به لحاظ ماهوي، بلكه به لحاظ كاركردي». نتيجه مخالفت با تهاجم نظامي به عراق در قالب دفاع از صلح، در عمل و به ناگزير، به اين مي انجامد كه حمايت از صدام - جاني شماره يك حال حاضر دنيا - معيار صلح طلبي شود.
پس دقت نكردن در تركيب گرايشات و خاستگاه هاي تظاهركنندگان و تظاهرات مي تواند انحراف و اشتباهي تا به اين پايه عميق ايجاد كند. اما آيا اين غفلت از كيفيت شركت كنندگان در راهپيمايي ها با غفلتي در كميت آنها همراه نبوده است؟ چرا. علي رغم اين كه گفتيم كيفيت تحت الشعاع كميت قرار گرفت، در اينجا اشاره مي كنم كه كميت اين تظاهرات هم غلط انداز بود. ما نبايد در تعريف افكار عمومي جهان دچار يك خطاي سنتي بومي شويم. افكار عمومي و آراي عمومي يك چيز است و غوغاسالاري چيز ديگر. در پايتخت فرانسه دويست هزار نفر و در ساير شهرهاي اين كشور نيز جمعيتي در همين حدود راهپيمايي كردند، ولي جمعيت (قادر به تظاهرات) اين كشور نزديك به صد برابر اين رقم است. همين نسبت در ساير كشورهايي كه چنين تظاهراتي در آنها صورت گرفت نيز كمابيش برقرار است و يك درصد جمعيت نماينده افكار عمومي نيست.
نتيجه مي گيريم: هنگامي كه گفته مي شود افكار عمومي جهان حامي صلح است و بنابراين آمريكا و انگلستان بايد در راهبرد خود تجديدنظر كنند، دو مغالطه در اين مدعا نهفته است: الف - كيفيت شركت كنندگان در اين تظاهرات - شامل عناصر چپ، حاشيه نشين و آفتاب نشين و احتمالا عناصر پاسفيست - به گونه اي است كه به دشواري مي توان انگيزه غالب را حمايت از صلح دانست، ب - كميت شركت كنندگان دراين راهپيمايي ها - نسبت به كل جمعيت نه نسبت به ساير راهپيمايي ها - به گونه اي است كه به دشواري مي توان آن را نماينده افكار عمومي جهاني دانست.

حاشيه ايران
• دعوت آيت الله منتظري از مردم براي حضور در انتخابات
آيت الله حسينعلي منتظري خواستار مشاركت مردم در دومين دوره انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا شد. به گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي مركز قم، رئيس ايرنا در اين شهر طي نامه اي از آيت الله منتظري درخواست كرده است «جهت تشويق هر چه بيشتر مردم براي مشاركت در اين امر ديني و ملي ديدگاه خود را در خصوص جايگاه شوراها و اهميت شركت مردم در انتخابات» بيان كنند. آيت الله منتظري نيز در پاسخ نوشته است: «لازم است برادران و خواهران علاقه مند به عمران شهر و ايجاد مراكز عام المنفعه از شركت در انتخاب افراد صالح و دانا و دلسوز و امين براي شوراي شهر دريغ نفرمايند. » در عين حال شنيده مي شود اين خبر بر روي تله تكست سيماي جمهوري اسلامي قرار گرفته است.

• مرگ انتخاباتي
يك نامزد انتخابات شوراها، در بيله سوار اردبيل به هنگام نطق انتخاباتي جان خود را از دست داد. وي كه به شدت دچار هيجان شده بود، به علت سكته قلبي از دنيا رفت.

• به خاطر بحران عراق
001915.jpg

هفته گذشته دو موضع گيري از سوي مقامات وزارت خارجه آمريكا صورت گرفت كه در آنها نشانه هايي از ملايمت در برخورد با ايران به چشم مي خورد. ابتدا، «ريچارد آرميتاژ» قائم مقام وزارت خارجه آمريكا در گفت وگو با لس آنجلس تايمز، تأكيد كرد كه واشنگتن بايد ميان ايران با دو عضو ديگر محور شرارت تمايز قائل شود چرا كه «ايران يك دموكراسي است. »
به دنبال آن، مقام رسمي وزارت خارجه آمريكا روز پنج شنبه سخنان آرميتاژ را به شكل تلويحي تأئيد كرد.
«ريچارد بوچر» سخنگوي اين وزارتخانه گفت كه در جمهوري اسلامي نشانه هايي از دموكراسي وجود دارد. هرچند كه او از تكرار «عين» سخنان آرميتاژخودداري كرد. بوچر در پاسخ به اين سوال كه «نظر او درباره اظهارات ريچارد آرميتاژ چيست؟» گفت: «نمي دانم كه آرميتاژ ايران را در مقابل دو عضو ديگر محور شرارت قرار داده است يا نه، اما مسلم است كه در حكومت ايران شكوفايي دموكراسي بيش از دو كشور ديگر است. » بوچر با تأكيد بر آنكه در ايران انتخابات برگزار مي شود و ميزان معيني از آزادي بيان وجود دارد و ما از اين ويژگي ها به سود مردم ايران حمايت مي كنيم، مدعي شد: «هر قدمي كه به سوي دموكراسي برداشته شود و هر حركتي كه به سوي دموكراسي و اقدامات دموكراتيك در ايران انجام شود، از نظر ما بايد مورد حمايت قرار گيرد.»
در اين باره، «گري سيگ» كارشناس امور ايران در مركز مطالعات خاورميانه دانشگاه كلمبيا در تحليل رويكرد تازه آمريكا گفت: «براي آمريكا سودمند است كه تصديق كند ايران جايگاه متفاوتي نسبت به عراق و كره شمالي دارد. نرمش دولت آمريكا يك ملاحظه تاكتيكي است. چون اگر آمريكا با عراق درگير شود نقش ايران اهميت دارد. ملايمت لحن آمريكا از يك درك ناشي مي شود كه ايران را تا پايان تعيين تكليف عراق، نبايد بيش از اين به موضع خصمانه راند.»

• به بهاي معقول
بي بي سي همزمان با سفر رئيس آژانس بين المللي انرژي اتمي به تهران در گزارشي نوشت: «شايد اگر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران به گونه اي ديگر بود مردم ايران نيز بدون برانگيختن مخالفت و سوءظن جهانيان مي توانستند ضمن حفظ منافع دراز مدت ملي از فناوري هاي مدرن به بهاي معقول استفاده كنند. »

• تحكيم وحدت و جبهه دموكراسي
دبير تشكيلات طيف اكثريت دفتر تحكيم وحدت، اعلام كرد كه نشست ماهانه اين تشكل، پنج شنبه و جمعه (۸ و ۹ اسفندماه)، با عنوان «جنبش دانشجويي، پيشگام جنبش دموكراتيك» به ميزباني انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه الزهرا در تهران برگزار مي شود. «عبدالله مومني» محورهاي اين نشست را «ضرورت تشكيل جبهه فراگير دموكراسي خواهي، بررسي تحولات منطقه و تأثير آن بر شرايط ايران، بررسي راهكارهاي انسجام جنبش دانشجويي و ارزيابي و تبيين تحولات و اعتراضات اخير دانشگاه ها» برشمرد. گفته مي شود برگزاري انتخابات شوراي مركزي تحكيم وحدت نيز در اين نشست مورد بررسي قرار مي گيرد.

• خروج خانواده حكمتيار
001925.jpg

روزنامه «فايننشال تايمز» چاپ لندن به نقل از يك مقام بلندپايه پاكستان نوشت كه ايران به خانواده گلبدين حكمتيار اعلام كرده است كه سريعا خاك اين كشور را ترك كنند. اين روزنامه افزود: «در حالي كه تهران خود را آماده ايفاي نقش در آينده عراق مي كند، اين اقدام مي تواند باعث وخيم شدن مناسبات ايران با گلبدين حكمتيار كه به تروريسم بين المللي محكوم شده است شود. » اين روزنامه ادامه مي دهد: «پس از آنكه رژيم طالبان در ۱۹۹۶ قدرت را در افغانستان به دست گرفت؛ حكمتيار در ايران پناهنده شد و سال گذشته به افغانستان بازگشت. مقامات آمريكايي گمان مي كنند نيروهاي وفادار به حكمتيار عامل حمله اخير به نيروهاي اين كشور در افغانستان بوده اند. » ايالات متحده چهارشنبه گذشته دارايي هاي متعلق به حكمتيار در اين كشور را مسدود كرد و نام وي را در ليست تروريست ها قرار داد.

ايران
ادبيات
اقتصاد
جهان
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |