دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۱ - شماره ۲۹۸۸- Feb, 24, 2003
قبايل اتمي ـ بخش پاياني
سوپاپ اطمينان يا شعله باروت
001885.jpg
دكتر حسين دهشيار
يكي از اهداف حياتي هر كشوري دفاع از حاكميت و يكپارچگي كشور است. بر اساس چنين نگاهي به مسئله كشمير طبيعي است كه امكان كوچكترين حركتي در جهت حل مناقشه به طرق صلح آميز وجود ندارد. نگاه امنيتي هندوستان به كشمير بدين مفهوم است كه اين كشور بدون امكان مانور خود را در گوشه اي محصور ساخته است و اين مسئله سبب گشته كه بسيار تاثيرپذير از فشارهاي گروه هاي ملي گراي هندو و افراطي هاي ملي گرا گردد. كشمير براي افراطي هاي مذهبي در پاكستان فرصتي در جهت اشاعه تفكرات افراط گرايي فراهم ساخته. با توجه به تركيب مذهبي مردم ساكن منطقه، گروه هاي افراطي مذهبي پس از سال ۱۹۸۰ و در پي تقلب هاي انتخاباتي روش خشونت آميز را مطلوب يافتند و به بسيج افرادي كه در مدرسه هاي علميه در طول بيست سال گذشته در پاكستان رشد يافته بودند پرداختند. وجود بيش از سه هزار مدرسه مذهبي در پاكستان كه به وسيله گروه هاي افراطي تاسيس شده و شكل يافته و اداره مي شوند، نيروي انساني لازم و مستعد را براي طرف پاكستاني ايجاد كرده است تا در راستاي سياست هاي ارضي خود به فعاليت بپردازد. كشمير در طول نيم قرن گذشته از يك سو به عنوان سوپاپ اطمينان عمل كرده است و از سويي ديگر باروت ضروري براي شعله ور ساختن جنگ را فراهم نموده است. هر زمان كه دولتمردان دو كشور در حل معضلات داخلي قاصر و از تحقق برنامه هاي خود در داخل كشور عاجز بوده اند با توسل به موضوع كشمير توانسته اند افكار عمومي و توجه توده ها را از معضلات كشور منحرف سازند و از بسيج توده ها براي مبارزه با فقر اقتصادي، فساد سياسي، ناامني اجتماعي و بي كفايتي ساختارهاي حاكم بر اجتماع جلوگيري كنند. در ضمن موضوع كشمير نقش مهمي در ايجاد امنيتي ساختن منازعات متداول و معمولي و روزمره بين دو كشور داشته است به گونه اي كه عملا تمامي معضلات عادي بين دو كشور از بعدي كاملا غيرمتعارف به ارزيابي گرفته شده است. نگاه پاكستان به مسئله كشمير يك نگاه قومي - مذهبي است چرا كه رهبران پاكستان معتقدند دو ملت هند و پاكستان از لحاظ مذهبي هيچگونه تشابهي با هم ندارند بنابراين طبيعي است كه كشمير به جهت تركيب مذهبي آن مي بايستي متعلق به پاكستان باشند. هندوستان يك درك كاملا ارزشي از مسئله كشمير دارد و خواهان استقرار دولتي است كه كاملا عرفي باشد و معتقد است كه تنها در بطن يك هندوستان يكپارچه است كه اين امكان براي مردم كشمير وجود دارد كه تحت يك حكومت عرفي به زندگي بپردازند. از نظر دولتمردان هندي جدايي كشمير از هندوستان در نهايت به سبب دخالت هاي پاكستان منجر به ايجاد حكومت دين سالار و تحت كنترل افراطيون مذهبي خواهد شد كه اين باعث گستردگي وسيع ناآرامي هاي قومي و مذهبي در هندوستان خواهد بود بنابراين چاره اي جز نگاه امنيتي به موضوع وجود ندارد. پاكستان ادعاهاي ارضي خود را راجع به اين منطقه كنار نمي گذارد و معتقد است كه حقوق مردم كشمير به وسيله هندوستان نقض شده و نيز مخالفت هندوستان با رفراندوم در منطقه و ميانجي گري طرف سوم سبب تقويت نظامي گري و تفكرات نظامي در منطقه گشته است. نيمي از بودجه پاكستان خرج نظامي گري مي شود و دولت هند هم تقريبا يك چهارم بودجه خود را به موارد نظامي تخصيص مي دهد. نظاميان هندوستان ۱۲۰۰۰۰۰ نفر و سومين ارتش دنيا هستند. . . ۶۵ درصد از ۳۶ لشگر هندي در برابر نيروهاي پاكستاني موضع گرفته اند. نيروهاي پاكستاني نيز كه ۶۰۰ هزار نفر هستند، اكثريت ۲۲ لشگر پاكستاني در مرزهاي اين كشور با هندوستان مستقر شده اند. اما آنچه صف آرايي نظامي دو كشور را از نظر آمريكا بسيار مخاطره آميز مي سازد ظرفيت هاي متعارف نظامي دو كشور و خرابي هاي ناشي از يك جنگ متعارف نيست. چرا كه در سه جنگ گذشته هم امكان كنترل پيامدهاي جنگ هاي متعارف و محدود ساختن اثرات آن به يك منطقه محدود وجود داشت. از نگاه آمريكا و با توجه به اهميت ويژه منطقه و فقر اقتصادي كه دو كشور به آن دچار هستند توانمندي هسته اي و موشكي دو طرف باعث مي شود كه كليه معادلات عادي تغيير كند. در ماه مه سال ۱۹۹۸ هند تعداد پنج آزمايش اتمي انجام داد و چند روز بعد پاكستان با شش آزمايش اتمي به آن پاسخ داد. هر چند كه به دنبال اين آزمايش ها كشورهاي G-۸ مبادرت به تحريم اقتصادي دو كشور كردند اما تمام رهيافت هاي متداول استراتژيك و ارزيابي هاي متعارف سياسي در مورد منطقه براي هميشه به هم ريخت و محيط امنيتي جديدي به وجود آمد كه اين منطقه را به خطرناكترين محل در جهان تبديل ساخت. حوادث ماه مه سال ۱۹۹۹ در كارگيل كه با حمله نظامي پاكستان و نفوذ گروه هاي مذهبي افراطي آغاز شد، خطر يك نبرد هسته اي را كاملا ملموس ساخت و اين تهديد با توجه به عدم تقارن دكترين هاي هسته اي پاكستان و هندوستان كاملا امكان پذير است.
با توجه به اينكه دكترين سياسي و دكترين نظامي تاثير بسياري بر استراتژي كلان كشورها و ماهيت آن دارند، احتمال شكل گيري يك نبرد هسته اي بسيار محتمل است.
دكترين نظامي پاكستان در سال ۱۹۸۹ اعلام شد و بر تفكر «سياست تهاجمي» مبتني است. دولت پاكستان معتقد است با توجه به اينكه تعداد نيروهاي نظامي تقريبا نصف سربازان هندي است اين دولت حق خود مي داند كه هر زمان احساس خطر كند به سلاح اتمي متوسل شود و به هندوستان حمله كند. از نظر رهبران نظامي و سياسي پاكستان «سياست حمله اول» اساس كار دفاعي پاكستان است. اما دكترين نظامي هندوستان كه آن هم در سال ۱۹۸۹ تعريف گشت مبتني بر تفكر «سياست دفاعي» است به اين مفهوم كه هندوستان در صورتي به كشور ديگر با سلاح اتمي حمله مي كند كه ابتدا مورد حمله اتمي قرار گيرد. هندوستان اعتقاد دارد تنها «سياست بازدارندگي» احتمال جلوگيري از وقوع جنگ را امكان پذير مي سازد پس اين دولت به سياست «توسل اول به حمله» مبادرت نخواهد ورزيد. وجود دكترين هاي متفاوت و غيرمتقارن كه يكي مبتني بر اعتقاد به پيشدستي است و ديگري اعتقاد به بازدارندگي دارد فضاي امنيتي منطقه را بسيار بي ثبات و بحران خيز نموده است. اين نگاه و تفكر استراتژيك متمايز سبب شده است كه هند و پاكستان نتواند سياستي را دنبال كنند كه منجر به كاهش تشنج در مرزهاي هند و چين گرديده است. در سال ۱۹۹۳ چين و هندوستان يك موافقتنامه امضا كردند كه مبتني بر اصل «امنيت متقابل و برابر» بود و دكترين غيرتهاجمي و غيرتحريك كننده را تعريف مي كرد. اما دو كشور هند و پاكستان سياستي را دنبال كرده اند كه با توجه به ساختار نيروهاي نظامي، موضع گيري نيروها و دكترين هاي حاكم نظامي امكان هرگونه مذاكره و مصالحه را به صورت بنيادي از تصميم گيرندگان سلب مي كند. بدين جهت است كه با وجود فقر وسيع و گسترده در دو كشور شاهد افزايش مداوم هزينه هاي نظامي و مدرن كردن تجهيزات نظامي هستيم. بودجه نظامي هندوستان در سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ حدود ۲۸ درصد افزايش يافت كه بالاترين افزايش در طول تاريخ اين كشور بوده است. افزايش بودجه در سال ۱۹۹۶ حدود ۲۴ درصد، در سال ۱۹۹۴ حدود ۲۰ درصد بوده است. معضل اصلي در رابطه اين دو كشور كه نگاه و ترفندهاي ديپلماتيك را ناكارآمد ساخته اين مسئله است كه يك سوي اختلاف مسئله كشمير و سوي ديگر مسئله سلاح هاي هسته اي است. بنابراين براي رسيدن به مصالحه مي بايستي به طور همزمان در هر دو مورد گفت وگو آغاز گردد و به تدريج و به طور همزمان دو كشور از دو نقطه افراط در روي اين طيف به سوي مركز و ميانه حركت كنند. به عبارت ساده تر مي بايستي قبول كرد كه يك تنيدگي بي ترديد بين موضوع كشمير و توانمندي هسته اي وجود دارد بنابراين تنها راه رسيدن به ايجاد يك فضاي صلح آميز و محو ساختن نگاه امنيتي به مسائل روزمره و متفرقه بين دو كشور حركت از دو سوي طيف به سوي يك حد وسط است. با توجه به اينكه سياست آمريكا به دنبال فروپاشي شوروي مبتني بر مبارزه با تروريسم و گسترش سلاح هاي اتمي است كاملا واضح به نظر مي رسد كه دولت آمريكا اولويت قابل توجهي را براي منطقه شبه قاره هند و حل و فصل منازعات بين هند و پاكستان قائل باشد. سفر بيل كلينتون به هندوستان در سال ۲۰۰۰ كه بعد از مسافرت جان اف كندي در سال ۱۹۶۲ به هندوستان از زمره بهترين دوران در روابط دو كشور بوده گواهي است بر اينكه آمريكا سياست تكيه بر پاكستان در منطقه را كنار گذاشته و با نزديكي بيشتر به هندوستان و فشار شديدتر به پاكستان درصدد پيدا كردن راهي براي بهبود شرايط امنيتي در منطقه است تا از اين طريق با هزينه كمتر به بهينه ترين وضعي منافع خود را در منطقه تامين كند. براي اين كار آمريكا به شدت متوسل به فشارهاي ديپلماتيك و بهره برداري از حربه هاي اقتصادي شده است. هدف آمريكا جلوگيري از گسترش تكنولوژي موشكي و جلوگيري از اشاعه سلاح هاي هسته اي است و اين دو انجام نمي شود مگر اينكه آمريكا قادر شود دو كشور را به سوي حل مسالمت آميز مسئله كشمير سوق دهد. علت اصلي توسل به بمب و تلاش براي دستيابي به توانمندي هسته اي در وهله اول مسئله كشمير است. پس اگر مسئله كشمير به گونه اي مطلوب حل شود دليل اوليه داشتن توانمندي هسته اي از بين خواهد رفت. پس در درجه اول هدف مي بايستي از بين بردن محيط تخاصم باشد و اين هم تنها در صورتي ايجاد مي شود كه معضل كشمير حل شود تا افراط گرايان ملي و مذهبي نتوانند دولت هاي سست و ناپايداري را در دو كشور تحت نفوذ خود درآورند و اگر اين سياست انجام شود محققا امكان حل بحران براي آمريكا به وجود خواهد آمد. اگر سياست آمريكا تنها در جهت عدم گسترش سلاح هاي هسته اي باشد قادر به اين نخواهد بود كه دو كشور را به سوي مذاكره سوق دهد. پس آمريكا مي بايستي سياست يك بعدي كنوني خود را ماهيتي دو بعدي ببخشد و نيز حل مسئله كشمير را به جديت دنبال كند. همپوشي اين دو سياست تنها مسيري است كه در انتهاي آن اين امكان متصور است كه مرزهاي دو كشور هند و پاكستان كه موطن فقيرترين ساكنان جهان مي باشند، از كشتار و خونريزي بري گردد.

چرا بن لادن را نگرفتند
001905.jpg
نيويورك تايمز فاش كرد كه ايالات متحده آمريكا براي تاثيرگذاري بر افكار عمومي و پديد آوردن واقعيت هاي نوين طرحي را در اختيار دارد كه مي تواند گمراه كننده و دروغين باشد. اين طرح را وزارت دفاع آمريكا تهيه كرده است.
پيش از اين وزارت خارجه و سازمان اطلاعات مركزي آمريكا مسئوليت تبليغات و شايعه پراكني را بر عهده داشتند اما ضعف و سستي آن ها در دوران جنگ افغانستان وظيفه جديدي را بر عهده وزارت دفاع نهاد تا براي زيبا كردن چهره ايالات متحده بيشتر بكوشد. دونالد رامسفلد مدعي است كه رسانه هاي غربي در پخش گزارش خبري و تصويري پيروز شدند اما رسانه هاي آمريكا در منعكس كردن پيروزي هاي نظامي ناكام شدند. به همين علت بود كه رامسفلد به همراه رياست ستاد ارتش تصميم گرفتند يگان ويژه اي به نام «دفتر تاثيرگذاري استراتژيك» تاسيس نمايند كه وظيفه اصلي آن پخش اخبار و اطلاعات از طريق يك شركت تبليغاتي است. به نوشته نيويورك تايمز بعضي مقامات پنتاگون عقيده دارند در صورتي كه اعراب و مسلمانان دروغ هاي انتشار يافته از اين طريق را كشف كنند، اهميت اين عملكرد از ميان خواهد رفت. ژنرال سايمون وارن مسئوليت نظارت بر پخش اخبار و گزارش هاي اين يگان را بر عهده گرفته است. فرهيختگان اروپايي اين روش آمريكا را مورد انتقاد قرار دادند چون آمريكا ناچار است براي مبارزه با تروريسم، خود به تروريسم متوسل شود و اين خود تحولي ساختاري در سيستم دموكراسي غرب به وجود خواهد آورد و به جاي آنكه غيرنظاميان هدايت جامعه را بر عهده داشته باشند، نظاميان هدايت آن را بر عهده خواهند گرفت. عده اي از صاحب نظران اين روش را الهام گرفته از روش تبليغاتي جوزف گوبلز وزير تبليغات آلمان نازي دانستند. وي در ۱۹۳۹ طي يك سخنراني طولاني گفت دروغ بگوييد. . . و دروغ بگوييد تا آن جا كه مردم مجبور خواهند شد يكي از اين دروغ ها را باور كنند. ناظران عقيده دارند كه جنگ تبليغاتي گوبلز از نيروهاي نظامي موثرتر بوده است به ويژه كه همه رژيم هاي خودكامه پس از جنگ دوم جهاني اين روش را به كار گرفتند. عده اي از نويسندگان پس از جنگ جهاني دوم اظهار عقيده كردند كه هيتلر در جنگ تبليغاتي پيروز شده بود. اسناد و مدارك نشان مي دهد كه كليساي كاتوليك اين روش را در قرن شانزدهم پايه گذاري كرد و اصطلاح پروپاگاندا PROPAGANDA (تبليغات) براي نخستين بار به كار گرفته شد، اما كم كم اين اصطلاح به معني دروغگويي و فريب و نيرنگ مورد استفاده قرار گرفت. سپس جنگ استقلال آمريكا و انقلاب فرانسه اثر گسترده تبليغات را به اثبات رساند.
جنگ اول جهاني اهميت نقش گستاخانه تبليغات در منعكس كردن اخبار صحنه هاي نبرد را به اثبات رساند و به دنبال آن در سال ۱۹۱۶ وزارت تبليغات و نيز دفتر تبليغات ضد دشمن در انگليس تاسيس شد كه هدف اوليه آن ها اعمال نظارت و سانسور بر روزنامه ها و پوسترها و پلاكاردها بود تا افكار عمومي در كنترل در آيند. پس از آنكه افشا شد شعارهاي مطرح شده به وسيله اين اداره فقط با هدف شست و شوي مغزها است، افكار عمومي واكنش هاي شديدي نشان دادند. هيتلر در كتاب خود نبرد من مي نويسد هدف از تبليغات جلب توجه مردم به بعضي واقعيت ها و سپس بهره برداري از آن است. به نظر مي رسد كه جورج بوش در چارچوب حمله تبليغات خود كه به وسيله رامسفلد وزير دفاع او به اجرا در مي آيد اين نصيحت هيتلر را به كار گرفته است. او يكي از دستياران خود را به هاليوود اعزام كرد و ضمن ديدار با چهل تن از كارگردانان سينمايي به آنان اطلاع داد كه رئيس جمهور خواستار ساخت فيلمي درباره شجاعت سربازان آمريكايي در افغانستان است. وي افزود اين فيلم بايد همانند فيلم «سقوط عقاب سياه» كه درباره نظاميان آمريكا در سومالي بود تهيه شود. هدف اين فيلم كه در كشور مغرب فيلمبرداري شد، خشمگين كردن تماشاگران آمريكايي بود و آن را به انتقام جويي از مردم سومالي و نيز سازمان ملل كه فعاليت سربازان را محدود كرده بود تحريك كرد. آشكار است كه هدف بوش از ساختن چنين فيلمي نشان دادن اين است كه نبرد آمريكا عليه افغانستان، سومالي، عراق و يا. . . يك جنگ مقدس است. در اوايل سال جاري هنگامي كه هنري كيسينجر از پايگاه انگليسي «هيرفورد» بازديد كرد با گروهي از افسران انگليسي كه در نبردهاي منطقه «توره بوره» در افغانستان شركت كرده بودند ملاقات كرد. اينان به عملكرد افراد نيروي آمريكايي دلتا اعتراض داشتند. آن ها به كيسينجر گفتند كه واحد آنان پس از يك تعقيب طولاني، بن لادن و ملاعمر را در منطقه توره بوره در افغانستان به محاصره خود درآوردند، با توجه به اين كه تمامي عمليات در افغانستان بايد با دستور نيروهاي دلتا صورت بگيرد. آن ها در اين باره كسب تكليف كردند ولي نيروي آمريكايي دلتا به آنان دستور عقب نشيني دادند كه در اثر آن بن لادن و ملاعمر موفق به فرار شدند. افسر انگليسي كه اين ماجرا را براي كيسينجر نقل مي كرد افزود آمريكاييان ترجيح دادند كه بن لادن فرار كند تا اين كه به وسيله سربازان كشور ديگر كه هم پيمان آمريكا است دستگير شود يا به قتل برسد. به هر حال در تاريخ ثبت شده است كه آمريكاييان دوبار بن لادن را نجات دادند يك باره در آغاز جنگ كه به او اجازه دادند فرار كند و بار دوم در پايان جنگ. شايد زنده ماندن بن لادن و اعضاي القاعده بهترين بهانه براي حضور نيروهاي آمريكايي در آسياي مركزي و نيز آذربايجان باشد.
الحيات

حاشيه جهان
• زبان سرخ زبان شناس
001890.jpg

مجله Front Page در شماره اخير خود به مصاحبه نوام چامسكي، زبان شناس و منتقد آمريكايي از سياست هاي كاخ سفيد در قبال خاورميانه پرداخته است. چامسكي هفته گذشته به تگزاس سفر كرد تا در دانشگاه آستن براي دانشجويان علاقه مند سخنراني كند. مجله مذكور ضمن به كار بردن عباراتي اهانت آميز در مورد چامسكي او را كارشناس سياست خارجي سطحي نگر و بي مايه و زبان شناسي بد نام توصيف كرده و گويش او را متقلبانه مي خواند. چامسكي در سخنراني خود در آستن به شدت از سياست هاي آمريكا عليه عراق و حمايت بي شائبه كاخ سفيد از اسرائيل انتقاد كرد. ظاهرا هم زمان با برگزاري مراسم سخنراني چامسكي عده اي از دانشجويان دانشگاه آستن در خارج سالن اجتماع LBJ تجمع كرده و عليه او و نطق هايش شعار مي دادند.

• ضرورت تشكيل جلسات مشترك رهبران مذهبي فرانسه
001895.jpg

نيكولاس ساركوزي وزير كشور فرانسه روز جمعه اقرار كرد وضعيت جامعه مسلمانان فرانسوي چندان خوب نيست. او ادعا كرد هنوز از طرحي كه خود او قبلا در مورد تشكيل جامعه مسلمانان فرانسه پيشنهاد كرده بود حمايت مي كند. ساركوزي پيش از اين پيشنهاد كرده بود براي حفظ حقوق پنج ميليون مسلمان فرانسوي و اينكه آنها بتوانند مستقيما از جانب خود صحبت كنند جامعه مسلمانان فرانسوي، به عنوان سازمان غيردولتي، غيرانتفاعي آغاز به كار كند. او در گفت وگويي با روزنامه ليبراسيون گفته بود مردم فرانسه از مسلمانان هراس دارند چون آنها و دين شان را به درستي نمي شناسند. سايت خبري اسلام آن لاين كه اين مطلب را منتشر كرده به نقل از ساركوزي مي نويسد كه انزواي مسلمانان نتيجه عدم شناخت مسلمانان و مسيحيان فرانسه از يكديگر است و خواستار تشكيل جلسات مشترك بين رهبران مذهبي مسلمانان فرانسه با مقامات ارشد محلي و دولتي شده است.

نگاه روزنامه نگار «بخش پاياني»
دموكراسي هاي متجاوز
001900.jpg
محمد خالدالازعر*
كساني كه در اين دو مناسبت تاريخي مغرور از دموكراسي و صلح جهاني بودند، اين نكته را توجه نداشتند كه چگونه همين رژيم هاي موسوم به دموكراسي بيش از نيمي از كره زمين را مستعمره خود كردند و به ملت هايي ستم و تجاوز نمودند كه تعدادشان بسيار بيشتر از جمعيت كشورهاي آن ها بود. طبعا آن ها به اين نكته نيز توجهي نشان ندادند كه اكثر رژيم هاي ديكتاتوري را كه آن ها براي ريشه كني شان استدلال مي كردند و آن ها را عامل جنگ هايي چون جنگ جهاني اول يا جنگ سرد جهاني معرفي مي كردند، در آخرين تحليل، توليدات همان فرهنگ ـ يا اگر مذاق بعضي خوش تر مي آيد همان تمدني ـ است كه آن ها بدان تعلق دارند. حتي بعضي از اين رژيم ها «به طور مثال نازيسم» از طريق همان راهكارهاي دموكراتيكي به قدرت رسيدند كه غربي ها در تحولات سياسي كشورهايشان بدان ها افتخار مي كنند.
به اين خاطر مي توان گفت رژيم هايي كه مدعي كمال اخلاقي و دموكراسي پاكيزه بودند كوشيدند تا اين دستاوردها را به تمام خلق ها تعميم دهند و حتي كار را به جايي رساندند كه بر عليه رژيم هاي ديكتاتور و توتاليتر اعلام جنگ كردند، اما همان ها از نظر ساختار و رفتارها، از شبهه تجاوزگري و سلطه جويي مصون نبودند. از اين رو جدال اين رژيم ها با نيروهاي فاشيستي در حقيقت برخوردي بود بين استعمارگران گذشته و جديد. بنابراين هر كدام خاك و خون و منابع ساير خلق ها را براي خود مباح مي شمرد و درست مثل نژادپرست ها شمشير را از رو مي بست. با اين تفاوت كه خطاي رژيم هاي فاشيستي در اين بود كه ملت هاي حوزه جهان غرب را هم در رديف اقوام با مرتبه پايين تر به حساب مي آورد و از اين رو مستوجب حمله و عذاب شد.
با اندكي دقت و تامل به اين نكته مي رسيم كه دموكراسي هاي غربي در برخورد خود با نيروهاي طرفدار سوسياليسم از بسياري از شعارهاي ويژه آزادي و دموكراسي استفاده كردند، يعني همان شعارهايي كه در درگيري خود با دولت هاي محور استفاده مي شد. اما همين دموكراسي ها در ماهيت خود هيچ كدام از ويژگي هاي توسعه طلبانه و سلطه جويي و استعمار ناشي از پيش از جنگ سرد خالي نبوده و اينك با ابزارها يا راهكارهاي تازه همان سياست ها را دنبال مي كردند. به نظر مي رسد تناقض بين شعار و رفتار خصلت ثانويه و ملازم با اين رژيم ها باشد. از اين رو ابايي به خود راه نمي دادند كه به طور گسترده از بعضي رژيم هاي جهان سوم كه پيشينه خونين و سركوب گرانه اي داشتند حمايت كنند و هيچ توجهي نيز به اين تناقض يا نفاق دروني نداشته باشند. ايالات متحده و هم پيمانانش به خاطر پيدا كردن خاري در چشم دولت هاي سوسياليستي دنيا را پر از سروصدا مي كردند كه به طور مثال آزادي هاي اساسي نقض شده يا اين كشورها مقاصدي توسعه طلبانه دارند و كثرت گرايي سياسي و حقوق بشر را سركوب مي كنند اما درهمان حال در چشم كشورهاي همراه خود هيچ خاري و خشي نمي ديدند.
در اوضاع بين المللي فعلي نيز همين برنامه ادامه دارد. شعارها، همان شعارهاست: دفاع از دموكراسي و حقوق بشر و تعقيب دولت هايي مثل رژيم عراق. مطرح كنندگان اين شعارها نيز همان ها هستند و به رهبران آمريكا منحصر نمي شود. مخاطبان نيز تغييري نكرده و همان ملت هايي هستند كه از آن ها خواسته مي شود تا حرف هايي را بشنوند و باور كنند كه در عمل مصداقي ندارد. دموكراسي هاي غربي در طول تاريخ خود ـ در اروپا و ايالات متحده ـ جلوه هاي استعماري و تجاوزگرانه اي را از خود بروز داده اند كه به هيچ وجه نمي توان آن ها را ناديده گرفت. رژيم اسرائيل نيز همين روند را پيگيري كرد و به طور برجسته اي سردمدار آن ها شد و اين طبيعي بايد باشد. چون اين رژيم نيز از همان ژن ها ساخته شده و فقط به طوري استثنايي بدتر از آن هاست.
اكنون اين سوال دوباره مطرح مي شود كه اين رژيم ها چگونه مي توانند عملا دو سياست، دو رويكرد فرهنگي و دو شيوه عملي را پيش گيرند. يكي اين كه در داخل اعمال مي شود و با تمام گشادگي و آزادي و اقداماتي كه بيانگر يك حيات دموكراتيك باشد همراه است و ديگري وقتي با خارج برخورد مي شود و در حقيقت توام با وحشي گري و تجاوزطلبي است؟
آيا عقلاني است كه [سياست خارجي به عنوان امتداد سياست داخلي] نظريه محدودي تلقي شود كه در مورد بعضي از دولت ها مصداق دارد؟ اگر چنين است چرا عكس اين معادله را نمي توان صحيح تلقي كرد و جدا از شيوه و سلوك خارجي يك كشور بر مبناي اقدامات دموكراتيك يك دولت نسبت به شهروندانش قضاوت نمود؟ اين پرسش ها هر چه بحث را عميق تر كند ما را به اين نتيجه مي رساند كه نظريه پيوند محكم بين سياست هاي داخلي و خارجي هر رژيم سياسي كاملا درست است. بنابراين رژيم هايي كه در درون شيوه اي دموكراتيك و در بيرون سياستي تجاوزگرانه را اتخاذ مي كنند، در درون خود ابعادي از نژادپرستي را نهفته دارند. اين نژادپرستي اگر در سياست هاي آن ها به ويژه در حوزه هاي اجتماعي نباشد، به احتمال زياد در بين نخبگان حاكم بر اين رژيم ها كاملا اثبات شده است.
* يك نويسنده فلسطيني.
البيان

جهان
ادبيات
اقتصاد
ايران
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |