دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۱ - شماره ۲۹۸۸- Feb, 24, 2003
گفت و گو با منوچهر آتشي به مناسبت دريافت جايزه كتاب سال ـ ۱
گفتمان مسلط شعر
شعري كه من دوست دارم شعري كه احساس هاي عميق بشري، ايده هاي بزرگ انساني، فرهنگ ايراني، ساختار جذابيت و فرهنگ جهاني را در خود داشته باشد؛ اينها مطلوب هاي من در شعر است
حامد صفايي تبار
001935.jpg
تهران - ظفر - خيابان رئيسي (خيابان فريد افشار) - كوچه نور - شماره ۲۴ دفتر مجله كارنامه و ميزي كه منوچهر آتشي پشت آن نشسته است. آتشي دفتر شعري را كه پر است از نقش و نگارها و صفحات ابر و باد ورق مي زند و روي به دختري كه سمت راستش نشسته مي گرداند و سعي مي كند بي آنكه بيازاردش به او بفهماند كه شعرهايش در سطح يكسري يادداشت هاي كودكانه خوب است اما براي اينكه عناصر شعري در او به جنب و جوش و غليان درآيد احتياج به مطالعه و تعمق بيشتري دارد خصوصا بايد قافيه سازي به شيوه كلاسيك را رها كند و نياز است كه ذهنيت شاعرانه اي را كه صرفا از فريدون مشيري وام گرفته به كناري نهد.
منوچهر آتشي شاعري از جنوب ايران متولد ۱۳۱۰؛ شايد تنها كسي از هم نسلان خود كه هنوز به طور جدي به كار شعر مشغول است و نظارت، نقد و چاپ شعر را همچنان با اراده اي استوار ادامه مي دهد. آتشي شاعري است كه شعر را در سه جريان كلاسيك، نيمايي و سپيد به صورت جدي تجربه كرده و از اين جهت ويژگي منحصر به فردي دارد. كسي كه هم شعر نيمايي را به خوبي سروده و هم دغدغه شعر سپيد داشته و آغاز راه شاعري اش نيز با غزل و قصيده و چهار پاره همراه بوده. آتشي چند روز پيش نيز برنده جايزه كتاب سال در بخش شعر شد.
آتشي شعر را محصول يك انگيزه دروني در انسان دانسته كه در دوران كودكي و نوجواني شروع مي شود و در قالب هاي متفاوت شكل مي گيرد. او قريحه هنرمندي را كه محصول اين دوران است سبب تكاپو و حركت انسان به طرف ناشناخته ها مي داند و سركشي و روحيه عصيان را هنگامي كه با قريحه هنرمندانه آميخته مي شود مايه اوليه ايجاد و رشد هنر در فرد مي داند. او مي گويد: «اين قريحه در وجود كسي به شكل موسيقي ايجاد مي شود و ديگري با نقاشي آشنا مي شود. هر كسي به هر حال درونيات خود را با امكانات و استعداد خود پيوند مي زند. حتما شنيده ايد كه شاملو مي گويد: «شعر براي من مثل عقده حقارت موسيقي است، چرا كه يكبار در كودكي صداي پيانو را شنيدم و تمام عمر آرزو كردم كه پيانيست شوم.» اما در جواني ما امكاناتي نبود كه هر كس بتواند به راحتي از آن استفاده كند و بيشترين چيزي كه ما در اختيار داشتيم، كاغذ وقلم بود و طبيعي بود كه ما در كودكي و نوجواني روي به نوشتن بياوريم. من در كودكي تمام لذتم در نوشتن خلاصه مي شد و اساسا نفس نوشتن را دوست داشتم. و در تمام اين دوران نوشتن سودا و ماليخولياي من بود تا اينكه از مدرسه دوباره به ده باز گشتم و در آنجا استعدادهايم بر اثر ديدارها و آشنايي ها برانگيخته شد. به خصوص در جنوب كه مركز آوازهاي محلي و شروه هاي فايز دشتستاني است. » آتشي انگيزه خود را به شعر همين حال و هواي بومي جنوب مي داند او مي گويد: «در بچگي دلم مي خواست كه فايز بشوم و شعرهايي در اين مايه ها مي گفتم.»
او در دوران نوجواني از طريق پدرش با حافظ و سعدي آشنا مي شود و در همين دوران سعي مي كند قالب هاي كلاسيك نظير دو بيتي، غزل، مثنوي و گاهي هم قصيده را تجربه كند. بعد از اين تجربه ها است كه با قالب جديد و مد آن سال ها يعني چهار پاره آشنا مي شود. آتشي مي گويد: «در سال اول دبيرستان بود كه از طريق يكي از دوستان چندبرگ كاغذ كه شعر بر آن نوشته شده بود به دست من رسيد وقتي آن را خواندم ديدم كه اين چيز ديگري است. البته چهار پاره بود و طبيعتا خارج از وزن هم نبود اما شكل و حال و هواي ديگري داشت. بعدها فهميدم كه شعرها از فريدون توللي است كه جزو اولين شاگردان نيما بود. » آتشي قالب چهار پاره را در بسياري از شعرهاي خود آزمود و آرام، آرام به طرف شعر نيمايي حركت كرد. او مفاهيم اين شعرها را در چارچوب اتفاقات زمان خود يعني حوادث سياسي، اجتماعي، تاريخي، حزبي و... مي داند. در اين سال ها يعني تا حدود سال ۳۳ - ۳۲ آتشي يك دفتر شعر آماده چاپ مي كند ولي آن را به چاپ نمي رساند. آتشي درباره آن سال ها مي گويد: «در آن دوران كه شعارهاي برجسته اي وجود داشت براي همه ما به نوعي زمينه و تم براي كار فراهم بود. شرايطي بود كه جامعه سوالات بسياري داشت و ما هم احساس مي كرديم بايد اين سوال ها را جواب بدهيم و البته اين جواب به صورت ناخودآگاه در شعر ظهور مي كرد. در ادامه همين سال ها بود كه من در سال ۳۸ «آهنگ ديگر» را در شكل و قالب نيمايي به چاپ رساندم. آتشي از جمله كساني است كه بعد از اينكه سال ها قالب نيمايي كار كرده به طرف شعر سپيد و بدون وزن حركت مي كند او درباره اين گرايش خود چنين مي گويد: «ما يك جامعه تثبيت يافته مانند غرب نداشتيم؛ حتي يك جامعه در حال گذار هم نبوديم و تا همين الان هم به چنين چيزي دست نيافته ايم بلكه يك فضاي درهم ريخته، چيزي بين سنت، مدرنيته و نو و كهنه سرگشته ايم. ما حتي در يك بستر تاريخي مانند آنچه كه در اروپا بعد از انقلاب كبير فرانسه به وجود آمد قرار نگرفته ايم بلكه در يك حالت زيگزاگ گونه به حركت خود ادامه مي دهيم. در اين ميان تمام آموخته هاي ما از غرب اعم از شعر و ادبيات و دانش فلسفي و اجتماعي به صورت وارداتي و غيراصولي بود.
در اين ميان ما حتي مشروطه را هم كه سرآغاز عصر جديدي در فرهنگمان بود نتوانستيم تبيين فلسفي كنيم. اما اين اتفاق در غرب عكس ايران بود و همين باعث شد كه شعر در آنجا بدون درگيري هاي سياسي و دور از التهابات و جريانات آشكار سياسي شكل بگيرد. فرض كنيد در زمان نيما هر كس مي گفت «شب» مي گفتند كمونيست است. اگر هم مي گفت روز باز هم مي گفتند كمونيست است راجع به انقلاب حرف مي زند. شعرها هميشه دچار اين دغدغه ها و دلمشغولي ها بوده. در صورتي كه در غرب اگر شاعر شعر گفته براي شعرش او را محاكمه نكرده اند. ما تا زمان نيما مهم ترين جريان اجتماعي حاكم بر شعرمان مسئله نفت و بيرون كردن انگليسي ها و شكست سياسي بوده و هيچ افق ديگري در اين بين نبوده. اين است كه تمام شعرهاي خوب ما در اين دوران حول همين محورها مي چرخد. اخوان كه به عنوان شاعر شكست مطرح مي شود تمام افق ديدش در كودتاي ۲۸ مرداد خلاصه شده است و فكر مي كند كه بعد از اين اتفاق دنيا به پايان رسيده. يا حتي شاملو وقتي كه شعر سياسي مي گويد به زبان بي توجهي مي كند و انديشه هاي سياسي اجتماعي اش را با همان زبان آركائيك بيان مي كند. اما در اواسط دهه چهل دگرگوني هايي در شعر پيدا شد كه شاعر به جاي آنكه به جريانات بيروني فكر كند به خود شعر هم فكر كرد و به زبان هم انديشيد و شروع به تمرينات زيادي در اين زمينه كرد. در نهايت مي خواهم بگويم كه جامعه ما ايجاب مي كند كه ما مدام در حركت باشيم و البته به اين دليل كه هنوز هيچ چيزي را فلسفي نكرديم. »
مباني و اصول هر انديشه اي براي آتشي جايگاه بالايي دارد او جزو كساني است كه اعتقاد به اين دارد كه هر تفكري بايد به مرحله زايش تاريخي خود برسد و سپس با روشن شدن ديدگاه هاي موجود در آن و همچنين شرايط گفتماني كه در اطراف خود مي سازد در بوته نقد به مرحله ظهور برسد. او درباره پيوند پست مدرنيسم با دنياي شعر و استفاده از شاكله ها و وضعيت آن در شعر اعتقاد دارد كه: «پست مدرنيسم فلسفه ما نيست. شايد براي اروپا فلسفه رايج شده باشد اما مباني اش هنوز در جامعه ما ديده نمي شود. شايد به اين دليل كه پست مدرن يعني فضا و شرايط بعد از مدرن و اين در حالي است كه جامعه ما هنوز مدرنيته را به درستي تجربه نكرده درباره شعر هم همين طور ما هنوز شعر نو را به خوبي درك نكرده ايم و فكر مي كنم در آن هم حتي به مقصد خاصي نرسيده ايم. » آتشي درباره ايده آل هاي شعري اش مي گويد: شعري كه من دوست دارم نه اين شعر پراكنده است و نه اين فضاي مشوش. شعري كه احساس هاي عميق بشري، ايده هاي بزرگ انساني، فرهنگ ايراني، ساختار، جذابيت و فرهنگ جهاني را در خود داشته باشد؛ اينها مطلوب هاي من در شعر است اين نوع شعر هنوز در ايران قدرت و جذابيت خود را پيدا نكرده و به نظر مي رسد كه مقطعي و در حال گذار باشد. »
آتشي در مورد شعر امروز و جريان پست مدرن معتقد است كه هيچ كدام از شعرهايي كه گفته مي شود پست مدرن نيست و صرفا اينكه كسي گفته زبان را بايد به هم ريخت، معنازدايي كرد يا. . . اينها نبايد سرمشق ما قرار بگيرد.

گفت و گو با احمد پوري مترجم شعر ـ بخش پاياني
زخم بر تن سپيده
001945.jpg
احمدپوري از مترجماني است كه از شعر متعهد اروپا حكمت، ريتسوس و نرودا. . . را ترجمه كرده است. او ادبيات متعهد را ادبياتي مي داند كه در آن محور انسان بوده و همچنين مبارزات انسان ها براي رفع ستم، و اين واژه زماني اوج گرفته كه نوع اين خيزش هاي اجتماعي به اوج رسيده بود و انقلاباتي در شوروي، چين و كوبا شكل گرفته و دنيا تقريبا دو قطبي شده و يك قطب حداقل درحد شعار طرفدار انسان ها و رفع ستم بوده و ادبيات متعهد نيز با آن اردويي كه تلاش براي رفع ستم است همسو مي شده. او مي گويد: «نخبگان آن زمان هم در دنيا به اين سو كشيده شدند و مسئله اگر حتي در حد شعار هم باشد باز مسئله اي انساني است. رفع ستم و رفع تبعيض و آزادي براي همه. ادبيات متعهد تا اواسط سال هاي هفتاد تقريبا از اروپا رخت بر مي بندد. هنرمندان متعهد از اين سال ها به بعد ديگر با شعارهاي متعادلي به صحنه آمدند و دامنه تعهدي كه از آن صحبت مي شد فراختر گرديد. ادبيات متعهد در اين سال ها بيشتر محور اومانيستي گرفت تا محور ايدئولوژيك تفكر ماركسيسم و امروزه ادبيات متعهد در آن چارچوب سوسياليستي و ماركسيستي رنگي ندارد. حتي امروزه گونترگراس تعهد را در چارچوب اومانيستي و محورگرايي انسان ها مي داند. فيلسوفاني هم كه در اين زمينه فعاليت مي كنند محور را انسان مي دانند مانند نوام چامسكي كه در آمريكا با سياست هاي ضدانساني دولت مخالفت مي كند.
پوري ادبيات امروز غرب را ديگر نه ادبياتي با محور تعهد يا چيزي شبيه به اين بلكه آن را ادبياتي فردي و دروني مي داند. او مي گويد: «شعر امروز اروپا ـ به طور خاص ـ در واقع به روايت نفس تبديل شده تا روايت مسائل اجتماعي و از مسائل اجتماعي بسيار دور شده است. و علت آن هم بسيار مشخص است و آن اين كه بعد از جنگ دوم خصوصا پس از سال هاي ۶۰ يك رخوتي اروپا را از نظر دگرگوني هاي اجتماعي فرا گرفته. تقريبا آن قدر از مسائل دور شده اند كه ديگر نمي فهمند دگرگوني اجتماعي يعني چه؟ و اين را فقط از طريق تلويزيون در كشورهاي ديگر دنبال مي كنند و در اين ميان شعر بيشتر حديث نفس است و نشان دهنده يكسري روابط بسيار ويژه فرهنگي خودشان كه فاصله ما را با آن ها خيلي زياد مي كند و دليل اين كه چرا من اقدام به ترجمه شعر امروز انگليسي نمي كنم، اين است كه فضاها به قدري با ما بيگانه است كه من مطمئن نيستم اگر اين شعر دست خواننده ايراني برسد كه من خودم هم يكي از آن ها هستم لذتي را مي برم كه يك خواننده انگليسي از آن مي برد. به طوري كه آن قدر ويژه زندگي انگليسي است كه از حالت جهاني و گفتماني خودش خارج شده. به همان اندازه كه تمام عرصه هاي اجتماعي آدمي كه در آن فضا است با زندگي من تفاوت دارد در شعر هم تفاوت وجود دارد. نوع زندگي و نوع نگرش يك انگليسي به جهان با نگرش ما خيلي فرق مي كند. من پشت سر خود انقلابي گذرانده ام و سال هاي پر از تنش را تجربه كرده ام و او الان پنجاه سال است كه در آرامش مطلق زندگي كرده و به مسايل ديگري مي پردازد فاصله ما از لحاظ حيات اجتماعي و فردي چنان از هم دور شده كه ما همديگر را نمي فهميم. شعري هم كه بر آيند حيات اجتماعي ما است نمي تواند قابل فهم باشد.» پوري، شيموس هيني، تدهيوز، سيلويا پلات را به عنوان شاعراني نام مي برد كه اگر چه در اروپا طرفداران بسياري دارند اما وقتي ما با شعر آن ها سرو كار پيدا مي كنيم چندان براي ما قابل فهم نيستند و براي اين كه بتوانيم شعر آن ها را درك كنيم مي گويد: «يا بايد به آن جا برويم و زندگي كنيم و فرهنگ آن ها را بگيريم تا بفهميم كه شعر سروده شده چيست يا اين كه فضاي اجتماعي ما به آن ها نزديك شود و ما هم چيزهايي از فضاي آن ها را تجربه كنيم. » او معتقد است «دليل اين كه ما ناظم حكمت، ريتسوس يا شعر آمريكاي لاتين را مي فهميم اين است كه تنش هايي را كه ما تجربه كرديم اين شاعران هم به نوعي درگير آن بوده اند اما تدهيوز يا دبليو اچ اودن راه ديگري رفته اند كه براي ما قابل لمس نيست اما شعر يك شاعر دور افتاده آمريكاي لاتين قابل فهم تر است.
واقعيت اين است كه شعر فارسي در سال هاي اخيرتاثير زيادي از اين حيث از شعر اروپايي گرفته و نه تنها شعر بلكه نقد و فلسفه در اروپا نيز تاثيرات زيادي بر شعر ما داشته اند به طوري كه ما در حال حاضر شاعران بسياري داريم كه با معيارهايي از پيش تعيين شده شعر مي سرايند و اين معيارها به گونه اي است كه شرايط مشخصي را ترسيم مي كنند تا شعر در آن قرار بگيرد. پوري در اين باره مي گويد: «براي من قابل درك نيست كه چطور يك شاعر مي تواند با خونسردي كامل ابتدا به سراغ نحله هاي فكري و نقدهاي ادبي برود و بعد بر مبناي آن ها شعر بگويد. من فكر مي كنم شعر خوب احساس جوشيده و برآمده از جاني است كه به درد آمده و اين درد را به شعر بيان مي كند و فرم و نوع آن بعد از اين كه چنين جوششي پديدار مي شود شكل مي گيرد. شاعر اگر همان دردي را كه صحبت از آن شد بيان كند با شاخك هاي حساسي كه دارد و معمولا اين شاخك ها مرز جغرافيايي نمي شناسند از بياني استفاده خواهد كرد كه ويژه انسان امروزي است. كمال اين مي تواند در تعبير منتقدين پست مدرنيستي باشد يا مدرنيستي يا هر چيز ديگر. آنچه كه مهم است صداقت و جوشش و درد واقعي شاعر و حساسيت او به مسائل ژرف انساني است و شعري كه از دل برنخاسته بر دل هم نمي نشيند. اما در شعر جوان هاي ما ويژگي هاي بسيار درخشاني را مي بينيم، در كار شاعراني مانند حافظ موسوي، بيژن نجدي، بهزاد زرين پور، شمس لنگرودي و رسول يونان شعرهايي است كه احساس مي شود هويت خودشان را دارند و در تكاپو و تقلاي اين نيستند كه خودشان را به ايسم هاي رايج وصل كنند. حالا ممكن است حتي شكل پست مدرن هم بگيرند. » پوري درباره وضعيت هاي دروني و حديث نفس در شعر امروز فارسي اعتقاد دارد كه در شعر امروز رگه هاي اجتماعي در شعر يك يا مايه برتري نيست ممكن است يك ويژگي باشد اما اتفاقا شعر امروز فارسي بيشتر شعر فردي است و شاعر در درون خودش به كنكاش براي رسيدن به فضاهاي ديگر مي پردازد و به يك معنا خودش را تجربه مي كند. شكي هم نيست كه هنوز به يك كلام و يا جهان بيني منسجمي هم نرسيده و هنوز مشغول تجربه فضاهاي فردي است و اتفاقا در همين مرحله است كه شعرهاي درخشاني سروده مي شود كه نشان از يك آينده بسيار خوب مي تواند داشته باشد.

حاشيه ادبيات
• امتحان نهايي كورتاسار
مصطفي مفيدي، مترجم معاصر در حال ترجمه رماني از خوليو كورتاسار نويسنده آرژانتيني است. اين رمان «امتحان نهايي» نام دارد و مفيدي در اوايل كار ترجمه آن قرار دارد. كتاب جديد اين مترجم رمان جديد ايزابل آلنده است. نام رمان چهره اي به رنگ سپيا است. ترجمه قبلي رمان تصوير كهنه نام داشت. مفيدي دليل ترجمه كتاب را اقبال خوانندگان آمريكايي و اروپايي به اثر مي داند كه به طور ميانگين ۵ ستاره به كتاب داده اند. ترجمه از ۹ ماه پيش آغاز شده و در حين چاپ ترجمه اول يعني تصوير كهنه، كتاب در حروفچيني به سر مي برده است. مفيدي مي گويد در صورتي كه از ترجمه اول خبر داشتم، كتاب را منتشر نمي كردم. سابقه مناسب ايزابل آلنده در ايران و تاثير رمان مهم خانه ارواح از ديگر دلايل مترجم براي ترجمه اين رمان بوده است. نام رمان چهره اي به رنگ سپيا است. بنا به توضيح مترجم «سپيا» نوعي رنگ مايل به قرمز است كه بر روي جلد كتاب آلنده چاپ شده است. مفيدي عدم پيگيري مترجمان ديگر كتاب را در مفهوم سپيا دليل انتخاب اسامي ديگر مي داند اين رمان را نشر نيلوفر منتشر كرده است كه ظرف چند روز آينده به بازار مي آيد. قبل از اين مفيدي با ترجمه خويشاوندان دور نوشته كارلوس فوئنتس خود را مطرح كرده بود.

• كارگاه داستان نويسي
بنياد هوشنگ گلشيري در راستاي اهداف خود اقدام به راه اندازي كارگاه داستان نويسي در سايت اينترنتي اين بنياد كرده است. بنا بر اين خبر هر هفته يك داستان در كارگاه ارايه خواهد شد كه همگان مي توانند نظر خود را درباره آن داستان در بخش طراحي شده در سايت درج كنند و در پايان هفته مدير كارگاه جمع بندي آراي رسيده را به اطلاع همه خواهد رساند.همچنين فرزانه طاهري از نويسندگان و ناشران دعوت كرد تا براي شركت در سومين دوره انتخاب بهترين هاي ادبيات داستاني در سال ۱۳۸۱ پنج نسخه از رمان ها و مجموعه داستان هاي خود را براي شركت در مسابقه بفرستند.

• تصحيح
در مصاحبه اي كه هفته پيش با احمد پوري انجام گرفته بود متأسفانه چند اشتباه در متن وجود داشت كه موجب مخدوش شدن بخشي از مصاحبه احمدپوري شد كه به اين وسيله تصحيح مي شود:
ستون اول سطر ۹ كلمه «جوششي» صحيح مي باشد
ستون اول پاراگراف سوم سطر ۸ كلمه «غيرقابل» صحيح است. ستون دوم سطر ۳ كلمه «مطرح كنيم» اضافي است. ستون ۲ سطر ۱۵ عبارت صحيح نعل به نعل مي باشد؛ ستون ۳ پاراگراف ۴ سطر ۶ شكل صحيح كلمه «شكل» است؛ ستون ۴ پاراگراف ۲ سطر ۲۴ صحيح عبارت اين است: «شاملو تسلط كافي بر زبان نداشته».

داستان ۸۱
مرگ مكرر
001940.jpg
احمد غلامي
مرور داستان ۸۱ به نقد و بررسي داستان هاي تاليف و ترجمه اين سال مي پردازد. در اين شماره مجموعه داستان «عكس خانم بزرگ» نوشته مهوش اغتفاري بررسي مي شود.
اين مجموعه شامل پنج داستان به نام هاي: «عكس خانم بزرگ»، «كرانه هاي خاكستري»، «سايه بلند شب»، «هواپيماي تركيه» و «زماني براي گم شدن» است. اين دومين مجموعه داستان از اين نويسنده است. «ويولن شكسته» اولين مجموعه داستان او خيلي مورد توجه قرار نگرفت و حتي اگر بگويم كمي هم ناديده گرفته شد غلط نگفته ام.
«مهوش اغتفاري» داستان گوي خوبي است: يعني به شيوه اي روان داستانش را روايت مي كند. او به روايتي سنتي و قابل فهم بسيار اهميت مي دهد و از اينكه حتي داستان هايش روايت سنتي داستان كوتاه را داشته باشند ابايي ندارد. دغدغه اين نويسنده فرم نيست، بلكه تعليق، تاثيرگذاري و شخصيت پردازي است. او مي كوشد در داستان هايش خواننده را جذب كند تا اثر را تا انتها بخواند و تدبيري كه براي اين جذب انديشيده پرداخت ظريف و حسي از رويه ها و لايه هاي زندگي آدم ها است. شايد در داستان هاي اين مجموعه به خصوص در آغاز آنان نوعي احساسات گرايي به چشم بخورد و داستان ناخواسته خوانندگان حرفه اي خود را از دست بدهد. اما واقعا با عبور از اين آغاز احساس گرايانه كه اصلا هم طولاني نيست، چيزهاي ديگري هويدا مي شود كه خواننده را راضي مي كند. دو بار داستان «عكس خانم بزرگ» را شروع كردم كه بخوانم و هميشه در همان صفحه اول كه ۱۶ سطري مي شد، داستان را كنار گذاشتم. اما در سومين مرتبه از مرز ۱۶ سطر گذشتم و داستان، مرا گرفت. راوي داستان روح خانم بزرگ است كه زندگي بعد از مرگ خودش را مي بيند. او ناظر محو شدن ياد خودش از زندگي بچه هايش است. تنها چيزي كه از او مانده قاب عكسي روي ديوار است كه خانم بزرگ فقط به آن دلخوش كرده است. اما آن عكس هم به زودي به زيرزمين مي رود و از آنجا نيز همراه با كيسه هايي ديگر به بيرون از شهر مي رود و بر بالاي تلي از زباله ها قرار مي گيرد. مرگ خانم بزرگ آنقدر برايش دردناك نيست كه عكسش را از روي ديوار برمي دارند و او را فراموش مي كنند. زيبايي داستان در همين نكته نهفته است: ما زماني مي ميريم كه از يادها و خاطره ها مي رويم. خانم بزرگ دو بار مي ميرد. يك بار جسمش و يك بار خاطره اش.
«كرانه هاي خاكستري»، داستان انزواي تلخ و تنهايي «منظر» است. «منظري» از زني تنها كه تن به زندگي زناشويي نداده است. اما سنت ديرپاي ايراني مي خواهد او را وادارد تا شوهر كند و سر بر بالين مردي بگذارد، هر چند كه از او دور و غريبه باشد. مردي به وساطت سيروس برادر منظر به خواستگاري مي آيد. ديالوگ هايي كه بين مرد و منظر رد و بدل مي شود بسيار جالب است. مرد زنش مرده است و سه فرزند دارد. او توليدي تي شرت دارد. مرد هر چه مي گويد از زن مرده اش است. در گفته هاي او ما با زندگي پر ادبار و دردناك زني آشنا مي شويم كه تمام بار زندگي و حتي كارهاي مردش بر دوش او بوده است. مرد هر آنچه را كه مي گويد، آنقدر برايش عادي است كه حيرت خواننده را برمي انگيزد. او حتي وقتي زنش بيمار بوده وقت نداشته بيماري او را جدي بگيرد. مرد، مرد است و زن، زن. منظر اين را خوب مي داند. آنان درباره زندگي مشترك آينده خود حرفي نمي زنند و گويا قرار هم نيست چنين باشد. اين رابطه گويا مثل معامله اي براي مرد است كه يا به نتيجه مي رسد يا نه. منظر آگاه تر از آن است كه دوشش را زيرسنگيني باري بگذارد كه زن بينوايي را از پا درآورده است. مهوش اغتفاري بسيار خوب اين ساختار دراماتيك را درآورده است. داستان اگرچه خواستگاري مرد از منظر است اما داستان واقعي، داستان زن مرده است. اگر اين خواستگاري صورت نمي گرفت شايد مظلوميت اين زن همواره زير خروارها خاك پوشيده مي ماند. «سايه بلند شب» داستان خانواده اي از هم گسيخته است. داستان از چند زبان روايت مي شود و هر كس نگاه خودش را از اين زندگي به هم گسيخته كه سبب اصلي آن پدري خشن و بداخلاق است، مي گويد. راوي اول مادر است. راوي ديگر زرين است. راوي ديگر بدري است.
نويسنده هر سه اين شخصيت ها را بسيار عالي ترسيم مي كند. نويسنده در لحن و زبان بدري موفق است. تنها اشكال داستان اين است كه مرد، اين مرد خشن كه همه از او بيمناكند، صدايي ندارد. كاش او نيز راوي قصه خود بود. يا حداقل سكوتش معنايي داشت. يا معنا دارد و نگارنده اين معنا را نگرفته است.
داستان سايه هاي بلند شب تعليق خوبي دارد و نويسنده در داستان هواپيماي تركيه به اين انديشه صحه مي گذارد كه آدم امروز به فكر رهايي و گريز است. رهايي و گريز از هر آنچه او را مي آزارد. اما آيا اين آدم معاصر در اين رهايي به جايي خواهد رسيد كه در آن آرامش بيابد؟

ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |