گفت و گو با منوچهر آتشي به مناسبت دريافت جايزه كتاب سال ـ ۱
گفتمان مسلط شعر
شعري كه من دوست دارم شعري كه احساس هاي عميق بشري، ايده هاي بزرگ انساني، فرهنگ ايراني، ساختار جذابيت و فرهنگ جهاني را در خود داشته باشد؛ اينها مطلوب هاي من در شعر است
حامد صفايي تبار
|
|
تهران - ظفر - خيابان رئيسي (خيابان فريد افشار) - كوچه نور - شماره ۲۴ دفتر مجله كارنامه و ميزي كه منوچهر آتشي پشت آن نشسته است. آتشي دفتر شعري را كه پر است از نقش و نگارها و صفحات ابر و باد ورق مي زند و روي به دختري كه سمت راستش نشسته مي گرداند و سعي مي كند بي آنكه بيازاردش به او بفهماند كه شعرهايش در سطح يكسري يادداشت هاي كودكانه خوب است اما براي اينكه عناصر شعري در او به جنب و جوش و غليان درآيد احتياج به مطالعه و تعمق بيشتري دارد خصوصا بايد قافيه سازي به شيوه كلاسيك را رها كند و نياز است كه ذهنيت شاعرانه اي را كه صرفا از فريدون مشيري وام گرفته به كناري نهد.
منوچهر آتشي شاعري از جنوب ايران متولد ۱۳۱۰؛ شايد تنها كسي از هم نسلان خود كه هنوز به طور جدي به كار شعر مشغول است و نظارت، نقد و چاپ شعر را همچنان با اراده اي استوار ادامه مي دهد. آتشي شاعري است كه شعر را در سه جريان كلاسيك، نيمايي و سپيد به صورت جدي تجربه كرده و از اين جهت ويژگي منحصر به فردي دارد. كسي كه هم شعر نيمايي را به خوبي سروده و هم دغدغه شعر سپيد داشته و آغاز راه شاعري اش نيز با غزل و قصيده و چهار پاره همراه بوده. آتشي چند روز پيش نيز برنده جايزه كتاب سال در بخش شعر شد.
آتشي شعر را محصول يك انگيزه دروني در انسان دانسته كه در دوران كودكي و نوجواني شروع مي شود و در قالب هاي متفاوت شكل مي گيرد. او قريحه هنرمندي را كه محصول اين دوران است سبب تكاپو و حركت انسان به طرف ناشناخته ها مي داند و سركشي و روحيه عصيان را هنگامي كه با قريحه هنرمندانه آميخته مي شود مايه اوليه ايجاد و رشد هنر در فرد مي داند. او مي گويد: «اين قريحه در وجود كسي به شكل موسيقي ايجاد مي شود و ديگري با نقاشي آشنا مي شود. هر كسي به هر حال درونيات خود را با امكانات و استعداد خود پيوند مي زند. حتما شنيده ايد كه شاملو مي گويد: «شعر براي من مثل عقده حقارت موسيقي است، چرا كه يكبار در كودكي صداي پيانو را شنيدم و تمام عمر آرزو كردم كه پيانيست شوم.» اما در جواني ما امكاناتي نبود كه هر كس بتواند به راحتي از آن استفاده كند و بيشترين چيزي كه ما در اختيار داشتيم، كاغذ وقلم بود و طبيعي بود كه ما در كودكي و نوجواني روي به نوشتن بياوريم. من در كودكي تمام لذتم در نوشتن خلاصه مي شد و اساسا نفس نوشتن را دوست داشتم. و در تمام اين دوران نوشتن سودا و ماليخولياي من بود تا اينكه از مدرسه دوباره به ده باز گشتم و در آنجا استعدادهايم بر اثر ديدارها و آشنايي ها برانگيخته شد. به خصوص در جنوب كه مركز آوازهاي محلي و شروه هاي فايز دشتستاني است. » آتشي انگيزه خود را به شعر همين حال و هواي بومي جنوب مي داند او مي گويد: «در بچگي دلم مي خواست كه فايز بشوم و شعرهايي در اين مايه ها مي گفتم.»
او در دوران نوجواني از طريق پدرش با حافظ و سعدي آشنا مي شود و در همين دوران سعي مي كند قالب هاي كلاسيك نظير دو بيتي، غزل، مثنوي و گاهي هم قصيده را تجربه كند. بعد از اين تجربه ها است كه با قالب جديد و مد آن سال ها يعني چهار پاره آشنا مي شود. آتشي مي گويد: «در سال اول دبيرستان بود كه از طريق يكي از دوستان چندبرگ كاغذ كه شعر بر آن نوشته شده بود به دست من رسيد وقتي آن را خواندم ديدم كه اين چيز ديگري است. البته چهار پاره بود و طبيعتا خارج از وزن هم نبود اما شكل و حال و هواي ديگري داشت. بعدها فهميدم كه شعرها از فريدون توللي است كه جزو اولين شاگردان نيما بود. » آتشي قالب چهار پاره را در بسياري از شعرهاي خود آزمود و آرام، آرام به طرف شعر نيمايي حركت كرد. او مفاهيم اين شعرها را در چارچوب اتفاقات زمان خود يعني حوادث سياسي، اجتماعي، تاريخي، حزبي و... مي داند. در اين سال ها يعني تا حدود سال ۳۳ - ۳۲ آتشي يك دفتر شعر آماده چاپ مي كند ولي آن را به چاپ نمي رساند. آتشي درباره آن سال ها مي گويد: «در آن دوران كه شعارهاي برجسته اي وجود داشت براي همه ما به نوعي زمينه و تم براي كار فراهم بود. شرايطي بود كه جامعه سوالات بسياري داشت و ما هم احساس مي كرديم بايد اين سوال ها را جواب بدهيم و البته اين جواب به صورت ناخودآگاه در شعر ظهور مي كرد. در ادامه همين سال ها بود كه من در سال ۳۸ «آهنگ ديگر» را در شكل و قالب نيمايي به چاپ رساندم. آتشي از جمله كساني است كه بعد از اينكه سال ها قالب نيمايي كار كرده به طرف شعر سپيد و بدون وزن حركت مي كند او درباره اين گرايش خود چنين مي گويد: «ما يك جامعه تثبيت يافته مانند غرب نداشتيم؛ حتي يك جامعه در حال گذار هم نبوديم و تا همين الان هم به چنين چيزي دست نيافته ايم بلكه يك فضاي درهم ريخته، چيزي بين سنت، مدرنيته و نو و كهنه سرگشته ايم. ما حتي در يك بستر تاريخي مانند آنچه كه در اروپا بعد از انقلاب كبير فرانسه به وجود آمد قرار نگرفته ايم بلكه در يك حالت زيگزاگ گونه به حركت خود ادامه مي دهيم. در اين ميان تمام آموخته هاي ما از غرب اعم از شعر و ادبيات و دانش فلسفي و اجتماعي به صورت وارداتي و غيراصولي بود.
در اين ميان ما حتي مشروطه را هم كه سرآغاز عصر جديدي در فرهنگمان بود نتوانستيم تبيين فلسفي كنيم. اما اين اتفاق در غرب عكس ايران بود و همين باعث شد كه شعر در آنجا بدون درگيري هاي سياسي و دور از التهابات و جريانات آشكار سياسي شكل بگيرد. فرض كنيد در زمان نيما هر كس مي گفت «شب» مي گفتند كمونيست است. اگر هم مي گفت روز باز هم مي گفتند كمونيست است راجع به انقلاب حرف مي زند. شعرها هميشه دچار اين دغدغه ها و دلمشغولي ها بوده. در صورتي كه در غرب اگر شاعر شعر گفته براي شعرش او را محاكمه نكرده اند. ما تا زمان نيما مهم ترين جريان اجتماعي حاكم بر شعرمان مسئله نفت و بيرون كردن انگليسي ها و شكست سياسي بوده و هيچ افق ديگري در اين بين نبوده. اين است كه تمام شعرهاي خوب ما در اين دوران حول همين محورها مي چرخد. اخوان كه به عنوان شاعر شكست مطرح مي شود تمام افق ديدش در كودتاي ۲۸ مرداد خلاصه شده است و فكر مي كند كه بعد از اين اتفاق دنيا به پايان رسيده. يا حتي شاملو وقتي كه شعر سياسي مي گويد به زبان بي توجهي مي كند و انديشه هاي سياسي اجتماعي اش را با همان زبان آركائيك بيان مي كند. اما در اواسط دهه چهل دگرگوني هايي در شعر پيدا شد كه شاعر به جاي آنكه به جريانات بيروني فكر كند به خود شعر هم فكر كرد و به زبان هم انديشيد و شروع به تمرينات زيادي در اين زمينه كرد. در نهايت مي خواهم بگويم كه جامعه ما ايجاب مي كند كه ما مدام در حركت باشيم و البته به اين دليل كه هنوز هيچ چيزي را فلسفي نكرديم. »
مباني و اصول هر انديشه اي براي آتشي جايگاه بالايي دارد او جزو كساني است كه اعتقاد به اين دارد كه هر تفكري بايد به مرحله زايش تاريخي خود برسد و سپس با روشن شدن ديدگاه هاي موجود در آن و همچنين شرايط گفتماني كه در اطراف خود مي سازد در بوته نقد به مرحله ظهور برسد. او درباره پيوند پست مدرنيسم با دنياي شعر و استفاده از شاكله ها و وضعيت آن در شعر اعتقاد دارد كه: «پست مدرنيسم فلسفه ما نيست. شايد براي اروپا فلسفه رايج شده باشد اما مباني اش هنوز در جامعه ما ديده نمي شود. شايد به اين دليل كه پست مدرن يعني فضا و شرايط بعد از مدرن و اين در حالي است كه جامعه ما هنوز مدرنيته را به درستي تجربه نكرده درباره شعر هم همين طور ما هنوز شعر نو را به خوبي درك نكرده ايم و فكر مي كنم در آن هم حتي به مقصد خاصي نرسيده ايم. » آتشي درباره ايده آل هاي شعري اش مي گويد: شعري كه من دوست دارم نه اين شعر پراكنده است و نه اين فضاي مشوش. شعري كه احساس هاي عميق بشري، ايده هاي بزرگ انساني، فرهنگ ايراني، ساختار، جذابيت و فرهنگ جهاني را در خود داشته باشد؛ اينها مطلوب هاي من در شعر است اين نوع شعر هنوز در ايران قدرت و جذابيت خود را پيدا نكرده و به نظر مي رسد كه مقطعي و در حال گذار باشد. »
آتشي در مورد شعر امروز و جريان پست مدرن معتقد است كه هيچ كدام از شعرهايي كه گفته مي شود پست مدرن نيست و صرفا اينكه كسي گفته زبان را بايد به هم ريخت، معنازدايي كرد يا. . . اينها نبايد سرمشق ما قرار بگيرد.
|