يكشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۱
شماره ۳۰۰۱- March, 9, 2003
جهان
Front Page

كشتي شكستگان ـ بخش پاياني
عراق و آينده اعراب
احتمال ديگر اين است كه جهان عرب در برابر تجاوز آمريكا به دفاع از خود بپردازد تا اين كه آمريكا از لشكركشي خسته شده و اين بار ديكتاتور عراق شروطي را براي ابرقدرتي چون آمريكا تعيين كند
نوشته فواد اعجمي
ترجمه: لطف الله ميثمي
در قسمت اول مقاله كشتي شكستگان آمده بود؛ در جنگ اول خليج فارس، فقهاي عربستان و مصر لشكركشي آمريكا را محكوم كردند؛ مصر، عربستان، و سوريه عليه صدام موضع گرفتند؛ صدام به عنوان ناقض مقررات جهان عرب مقصر شناخته شد؛ اما امروزه همه معتقدند كه صدام با حمله خود به كويت جهان عرب را در باتلاقي عميق فرو برد، مردم ديگر نمي خواهند دنباله رو منجيان دروغگو باشند و در نتيجه همان نااميدان به صف بن لادن درآمدند و بحران هاي جاري بين الملل را آفريدند. در اينجا قسمت دوم مقاله مطرح مي شود.
003725.jpg

ج: وضعيت جنگي
دلايل حمايت از جنگ تا حدي به نوع بينش آمريكا مربوط مي شود؛ «از ايجاد يك كشور» يا «نظام حكومتي» نبايد وحشت داشت. اگر نظم نوين بناست بر جا بماند، بايد حضور آمريكا تداوم داشته باشد و حتي اگر آن را حاكميت مستقيم بيگانگان بر يك سرزمين تلقي كنند. عراق به عنوان دومين ذخيره نفتي دنيا، مهارت هاي فني زيادي را داراست. مغزهاي فراري زيادي هم دارد كه مي توانند برگردند، با اميد به اينكه در سايه يك آزادي نسبي، راه براي مدرنيته هموار شود. از آنجا كه آمريكا پيمان صلح با ديگر كشورها بسته است، بنابراين رسيدگي به عراق به خطراتش مي ارزد. حضور ۶۰ ساله عربستان در آمريكا و ۳۰ ساله در مصر موجب خشم مردم عليه آمريكا شده است. مردم مصر علي رغم آرامش ظاهري در كشور، آتش زير خاكسترند و همزمان با ركود اقتصادي، ضديت با آمريكا در مصر بيداد مي كند. «خروج از وابستگي» شعار مردم مغلوب سربلند است. عراق آمادگي بيشتري براي دموكراسي دارد. چرا كه نهضت اسلامي عميقي مانند مصر در آنجا وجود ندارد تا عليه دموكراسي چنگ و دندان نشان دهد. به علاوه عراق يك كشور نفت خيز و پردرآمد است و اهميتش از اين بابت است كه مي تواند همانند مصر زير وام هاي سنگين نرود. با اين وصف بعيد نيست عراق منجيان خود را مايوس كند. در عراق سابقه دلشكستگي وجود داشته است و بعيد نيست كه انتقام عليه آمريكا شعله ور گردد. بايستي قابليت شيعه را در عراق كنار بگذاريم و همين بود كه در سال ۱۹۹۱ آمريكا را از سقوط صدام ترساند. چرا كه در حال حاضر روحانيون انقلاب در مقامي نيستند كه بتوانند انقلاب خود را صادر كنند. بايد شيعيان عراق را صرفا عراقي و عرب تلقي كنيم و آنها را نه به ايران و نه به انقلاب اسلامي و يا چيز ديگري مربوط نكنيم. بايد دانست كه مذهب شيعه ابتدا در عراق نضج گرفته بعد به ايران آمده است. شيعيان عراق سبعيت رژيم عراق را درك كرده و در جنگ هشت ساله عليه ايران هم شركت كردند. شيعيان در پيوند با كردها و اقليتي از اهل سنت كه نمي خواهند زير بار خانواده تكريتي بروند، مي توانند متحد شوند.

د: وداع عراقي ها با پان عربيسم
در حيات سياسي نوين عراق، بعيد نيست ناسيوناليسم شورشي و گزنده عرب رخت بربندد. در اين حيات سياسي نوين ممكن است كه با فلسطيني ها هم وداع گويند، چرا كه فلسطيني ها، صدام را تاييد مي كردند. به علاوه عراقي كه زير بار قرض هاي هنگفت است، چرا بايد به خانواده هاي شهداي انتحاري فلسطين پول بدهد؟ به علاوه عراق هم مرز اسرائيل نيست و مي تواند دور از چالش اعراب و اسرائيل زندگي نويني داشته باشد. اين نظم سياسي نوين در عراق، شيعيان و كردها را هم حيات خواهد بخشيد، چرا كه هيچ يك از اين دو قوم ديني از جانب ايمان، تعصبي به عربيت ندارند. كردهاي عراق چندان مديون جهان عرب نيستند. به علاوه رقبا و مخالفان صدام در پناه هيچ كدام از كشورهاي عربي نبودند. از مصر و عربستان سعودي هم حمايت نمي شدند. آنها در لندن و اخيرا در آمريكا حامياني يافتند، بنابراين چندان رابطه اي نزديك با ناسيوناليسم عربي ندارند. به مجلس اعلا هم در هيچ يك از كشورهاي عرب پناه ندادند، جز اين كه در كشور ايران پناه گرفتند. گرچه عراق مامني براي شيعيان و كردها و كلدانيان و آشوري ها و تركمن ها بوده، با اين همه، اقليت بيست درصدي اهل سنت به عنوان ميراث خلفاي عباسي حاكم گشتند. بريتانياي كبير نيز حق حاكميت را به دست اين اقليت داد تا وابستگي شان به آنجا حفظ شود. اقليت تكريتي ها سازمان هاي امنيتي را به دست گرفتند، اين ها آشوري ها را نابود كردند، يهوديان نيز مهاجرت كردند و بيشتر شيعيان مبارز هم به ايران مهاجرت كردند. به اين ترتيب، تكريتي ها ناسيوناليسم عرب گزنده را حاكم كردند.
003735.jpg

فتح بابي براي دموكراسي
تاكنون در عراق، سنت هاي ناسيوناليستي بر دموكراسي غلبه كرده، اما پيشينه تاريخي ژاپن نمونه خوبي براي عراق است. تسليم ژاپن بعد از بمباران ناكازاكي و هيروشيما در سال ۱۹۴۵ و سپس بازسازي اش در سال ،۱۹۵۲ نمونه اي است براي تقريب به ذهن در مورد عراق. البته جامعه ناهمگون عراق با ژاپن فرق دارد. آمريكاي فعلي هم با آمريكاي سال ۱۹۴۵ متفاوت است. ژاپني كه ويژگي اصلي ش ميليتاريزم بود، طي ده سال به يك كشور سازنده و دموكراتيك و با بينشي متفاوت تبديل شد. اما عراق ممكن است از يك رژيم نيمه دموكراتيك چون همسايگانش اردن، تركيه و حتي ايران برخوردار شود. ايران با حضور روحانيون حاكم، كشوري رئوف تر از عراق است. مسلما نجات عراق در سايه يك فدراليسم خواهد بود، عراقي ها نظرات خوبي در مورد كردها ندارند ولي كردها مي توانند با تجربياتي كه در دوران خودمختاري كسب كرده اند، در فدراليسم مفيد باشند. پس از صدام اين يك نكته اثبات شده نيست كه كردها يا شيعيان، فرقه هاي قومي مختص به خودشان را تشكيل بدهند. به نظر مي آيد عراقي كه از ۱۹۲۰ زير يوغ استعمار انگليس بوده، تجربه فدراليسم را به خوبي آزمايش خواهد كرد و عراق آينده عراقي مشاع خواهد بود و طبيعتا يك قانون اساسي از طريق قرارداد اجتماعي خواهد داشت. گرچه در گذشته عراق زير سيطره استعمار بريتانيا بود، ولي اين بار زير سيطره آمريكا قرار دارد. مسلما پان عربيسم هايي خواهند بود كه باور كنند عراق دوباره به دست استعمار جديد افتاده و از دست اعراب خارج شده است. آن هم در كنار دو همسايه بزرگ و قوي غيرعرب مانند تركيه و ايران. توليد ملي انگلستان قبل از اشغال عراق، هشت درصد توليد ناخالص جهان بود، اما حالا توليد آمريكا بيست و چهار درصد توليد ناخالص جهان است. بنابراين آمريكا مي تواند نقش زيادي در توسعه و بازسازي عراق ايفا كند. آيا عزم و اراده اي براي استفاده از چنين قدرتي وجود دارد؟ ممكن است جهان عرب پيروزي آمريكا را نقش بر آب كند، به اين ترتيب كه جهان عرب روي گناهان سابق آمريكا و جنايات او تامل و توقف كند. همچنين جهان عرب مي تواند خشم بين اعراب و اسرائيل را نسبت به جنايت هاي اسرائيل برانگيزد و پيروزي آمريكا را به شكست تبديل كند. در همين راستا اصلاح طلبان خويش را به خيانت متهم مي نمايد.
يك احتمال ديگر اين است كه جهان عرب در برابر تجاوز آمريكا، به دفاع از خود بپردازد تا اين كه آمريكا از لشكركشي خسته شده و فرسوده شود و اين بار ديكتاتور عراق شروطي را براي ابرقدرتي چون آمريكا تعيين كند.
منبع: فارن افرز

منطقه بي آبرويي مشاركت سياسي
مقاومت اعراب در برابر تغييرات و فقدان شرمساري و حتي تفاخر به آن به اين معنا نيست كه اين مقاومت جزو خصلت ذاتي و ثابت اين امت شده است
003740.jpg

جميل مطر*
اين روزها اخبار زيادي منتشر مي شود كه گروهي از متخصصان امور خاورميانه دست اندركار طرح نقشه يا نقشه هاي جديدي براي خاورميانه هستند. در غرب پيوسته تكرار مي شود ـ و به تبع آن بعضي از روشنفكران ما هم آنها را تكرار مي كنند ـ كه تغييراتي ريشه اي و همه جانبه در رژيم هاي حاكم بر كشورهاي عربي رخ خواهد داد و به محض پايان جنگ عليه عراق، منطقه آماده اجراي اين تغييرات خواهد بود. در انبوه خبرهاي مربوط به نقشه هاي جديد و تلاش براي تغيير رژيم هاي منطقه، بعضي از تحليلگران غربي بر آنند كه اين تغييرات ممكن است با دخالت نظامي آمريكا يا اسرائيل در كشورهاي عرب ـ جز عراق ـ مثل لبنان و يمن اتفاق افتد. به هر حال اين عجيب نيست كه ما خودمان نيز اين حرف ها را تكرار كرده يا حداقل توجه زيادي را به اين حمله تبليغاتي نشان دهيم كه گاه از روي عمد و گاه به صورت سرزنش اعراب و يا دلجويي از آنها مطرح مي شود. عمدي بودن اين تبليغات، منطقي و روشن است چون در چارچوب آماده سازي فضا براي آمريكا به منظور جنگ بر ضد عراق است. زيرا چنين تبليغاتي مي تواند تشنج شديدي را در بين نخبگان سياسي حاكم بر كشورهاي عرب ايجاد كند و اراده آنها را ـ تمام يا بعضي از آنها را ـ به نحوي محدود سازد كه قدرت اعتراض نسبت به طرح هاي آمريكا را در مورد عراق يا بقيه منطقه نداشته باشند. اما من، حداقل تاكنون، گمان مي كنم هيچ نقشه جديدي براي منطقه وجود ندارد و به گمانم نقشه اي قطعي نيست كه رژيم هاي منطقه را كه مي گويند قرار است تغيير كند مشخص كرده باشد. در همين حال گمان نمي كنم استراتژي آمريكا، مسئله اي به نام دخالت نيروهاي نظامي در كشورهاي خاورميانه به ويژه طي هفته ها و ماه هاي پس از جنگ با عراق را، در دستور كار خود داشته باشد، حتي اگر حمله نظامي اسرائيل به لبنان را در سايه حمايت آمريكا بعيد ندانيم. مجموعه اينها مرا به اين اقناع مي رساند كه منطقه ما قدرت عجيبي در مقاومت عليه هر گونه تغييري دارد. كشورهاي عربي و اسلامي به طور كلي قدرت بالايي در برابر تغييرات دموكراتيكي از خود نشان دادند كه پس از جنگ سرد اكثر كشورهاي جهان را تكان داد. به خوبي به ياد مي آوريم بسياري از ما انتظار داشتند در پي بادهايي كه از شرق اروپا و ميانه آن مي وزيد حداقل شاهد تغييراتي در منطقه باشيم اما هيچ اتفاقي نيفتاد. ما در برابر تمام تلاش هايي كه براي ايجاد تغييرات مي شد مقاومت كرده و آنها را شكست داديم. حتي اين مقاومت در برابر وزش بادهاي جهان گرايي و روياهايي كه براي تغييرات سياسي و اقتصادي پرورده مي شد ادامه يافت. به تازگي نيز مقاومت اعراب در برابر چالش هايي كه پيروزي هاي آريل شارون طي دو سال گذشته و حتي ماه هاي اخير پديد آورده بود، قهرمانانه و كارساز بود و از جهت منفي قابل توجه و بي سابقه! يكي از تحليلگران غربي پيروزي شارون را در انتخابات اخير اسرائيل، پنجمين يا ششمين پيروزي اسرائيل بر اعراب توصيف كرد. اين تعبير البته اغراق آميز است اما در عين حال حاوي ذره هايي از حقيقت است. به اعتقاد من سلوك سياسي موجود كشورهاي عرب نشان مي دهد كه اين پيروزي بيش از اينها حقيقت دارد.
مقاومت اعراب در برابر تغييرات و فقدان شرمساري ـ و حتي تفاخر به آن ـ به اين معنا نيست كه اين مقاومت جزو خصلت ذاتي و ثابت اين امت شده است. همچنين به اين معنا نيست كه اگر يك بار ديگر طرحي يا نقشه اي آماده و اجرا شود، اعراب دوباره آن را ناكام خواهند گذاشت. اما نكته اي كه براي من به صورت قطعي درآمده، اين است كه خاورميانه در تاريخ جديد خود بيش از هر مرحله ديگري در گذشته پيچيده شده است. اخيرا بسيار از سايكس ـ بيكو و طرح هاي آن دو براي منطقه پس از شكست تركيه در جنگ جهاني اول در نوشته ها و مقالات سخن گفته مي شود. طرح مذكور به همت مقاومت اعراب، در برابر تلاش هاي زيادي كه مي شد تا به نام وحدت همه جانبه عربي يا وحدت هلال خصيب يا سوريه بزرگ تغييراتي را در اين منطقه به وجود آورد، پايداري كرد. به بيان ديگر در برابر تمام طرح هاي پس از جنگ جهاني اول مقاومت كرد زيرا اعراب تغيير را بر نمي تابيدند. تنها اتفاق تازه اين بود كه نيروهايي را كه غربي ها پس از جنگ جهاني اول پديد آوردند تبديل به دولت شدند. درست است كه اين دولت ها كامل نبوده و حتي بعضي از آنها سزاوار توصيف دولت نيستند چون عناصري از دوران ماقبل دولت در آنها باقي ماند كه انديشه دولت را جذب نمي كرد يا دولت آنها را جذب نمي كرد. از جمله اين عناصر مي توان به جرياناتي اشاره كرد كه در منطقه به راه مي افتد تا هويت هاي مافوق يك ملت يا مادون آن را بازتاب دهد. اين جريان ها در دوره هاي اخير بيشتر تقويت شده اند. بعضي از اين جريان ها از دولت استفاده مي كنند چون جز از طريق آن نمي توانند فعاليت هاي خود را ادامه دهند و بعضي در مقابل انديشه دولت و نهادهاي آن مي ايستند چون در چارچوب دولت بسياري استقلال و تشخص هاي خود را از دست مي دهند. در حالي كه جريانات ديگر استوار و محكم در برابر هرگونه تغييري كه قدرت دولت را مخدوش كند پايداري مي ورزند. من تصور مي كنم اين جريان ها به رغم انواع مختلفي كه دارد دشواري مضاعفي خواهد بود در برابر نيروهايي كه قصد ايجاد تغييرات يا تحولاتي ريشه اي در رژيم هاي حاكم بر خاورميانه را داشته باشند. از سوي ديگر اين طراحان نقشه هاي جديد يا ايجادكنندگان تغييرات ريشه اي با مشكلات ديگري مواجه خواهند بود كه وظيفه آنها را پيچيده تر مي سازد. زيرا اساسا دولت در خاورميانه عربي، ماهيتي استبدادي دارد و هيچ چيزي را به حال خود نمي گذارد تا دور از دسترس آن مانده يا استقلال داشته باشد. در همان زمان چون دولتي عقب مانده است، هرگز نمي تواند امكانات تكنولوژيك يا سياسي وارداتي ـ از هر جا كه آمده باشد ـ را در جامعه اي كه او بر آن حكم مي راند، جذب كند. به معناي ديگر اين دولت گرچه تاسيس و نهادينه شده اما تا حد زيادي ناتوان از ساخت عملي جامعه است. اين دولت سنگين باري اضافي بر دوش تمام اجراكنندگان، تغييرات جديد و ريشه اي در رژيم هاي سياسي منطقه خواهد بود. علاوه بر اين دشواري ها، منطقه در حالتي از بي توجهي سركش به سر مي برد و گمان نمي كنم ملت هاي منطقه تمايلي جدي به مشاركت سياسي داشته باشند. روشن است هرگونه طرحي براي تغيير اگر پاسخي از سوي ملت ها دريافت نكند با هر هزينه اي كه صرف آن شود محكوم به شكست خواهد بود. بنابراين احتياج به امواجي بسيار قوي تر از آن چيزي دارد كه اين روزها به راه افتاده و هدفش تعديل سليقه ملت ها به نحوي است كه با مزاج آمريكا و اسرائيل و دموكراسي آنها همسازي داشته باشد. در پرتو اين دشواري ها و به دليل پايداري اسطوره اي منطقه دربرابر هر تغييري بعيد مي دانم دست اندركاران طرح آينده خاورميانه در مراكز پژوهشي يا وزارت امور خارجه يا وزارت دفاع آمريكا متوجه اين نكته نباشند كه بدون به رسميت شناختن جريانات اسلام سياسي و مشاركت آنها در عمل اجتماعي و سياسي ايجاد تغييراتي رو به دموكراسي در اين كشورها امكان داشته باشد. به اين خاطر همچنان اعتقاد دارم كه پروژه هاي تغيير حاوي دعوتي بايد باشد از اسلامگرايان ميانه رو تا در چارچوب مشروعيت قانوني و پذيرش اصول دموكراسي و تعهد نسبت بدان و پذيرش اصل گردش قدرت به فعاليت بپردازند. از اين رو دست اندركاران امور در ايالات متحده ناگزيرند براي مدتي طولاني در برابر مانع تكثر جريانات اسلام سياسي و تنوع آنها در هر جامعه عربي درنگ كنند. زيرا به نظر آمريكا جريان هاي تندرو يا متعصب موانعي را در برابر اين جريان ميانه رو كه حتي به صورت نظري از مشروعيت برخوردار و شايستگي به دست گرفتن قدرت را دارد ايجاد خواهند كرد. به اين ترتيب نيروهاي ميانه رو از دو سو در فشار قرار خواهند گرفت. يك سو از طرف نيروهاي تندرو به اين عنوان كه از طرف ايالات متحده آمريكا حمايت مي شوند و از سوي ديگر از طرف خود آمريكا و بريتانيا براي ايجاد مدرنيزاسيون در تفكر ديني و در جوامع عربي و اسلامي پيرامون خود. اين انديشه ممكن است در بعضي از دولت هاي عربي جا بيفتد اما به طور قطع با ساير كشورهاي عربي در آنها كه امكان ندارد قانوني قراردادي و نهادهايي مدني تاسيس شود كه به اصل جدايي دين از سياست متعهد باشد، تناسبي ندارد. آمريكا ممكن است در نظير چنين دولت هايي سفارش كند تا اصل گردش قدرت به اشكال گوناگون آن اتخاذ شود. زيرا هرگز به نفع آمريكا يا به نفع امنيت و ثبات منطقه نخواهد بود كه براي خانواده هايي كه طي دهه هاي گذشته قدرت سياسي را در اختيار داشته اند جايگزين هايي پيدا كند. بلكه بيشتر ممكن است از اين دولت ها خواسته شود تا سازمان هاي سنتي خود را به اشكال امروزي تغيير دهند. بنابراين در غالب موارد، هرگز از آنها خواسته نمي شود كه تعهدي جدي نسبت به دموكراسي داشته باشند، بلكه فقط به اين اكتفا مي شود كه مطابق درك نخبگان سياسي حاكم بر آمريكا اين تعهد صرفا در مرزهاي نزديك و دم دست باشد.
يعني با اعلام شروع به اجراي كاري دموكراسي فراهم باشد يا حداكثر اينكه سياست داخلي آزاد شود. به بيان ديگر هرگز اين دولت ها تشكيل احزاب به معناي آشناي غربي آن يا ايجاد مجالس قانون گذاري كه كاملا با آراي مخفي انتخاب شده باشند، را بر نخواهند تابيد. به همين ترتيب هرگز ايالات متحده نيز خواستار ايجاد تغييراتي جدي و فوري در قوانين اجتماعي نخواهد شد مثل حق جوانان براي داشتن عرصه هاي مختلط آموزشي و كاري يا حق زنان در انجام تمام كارهايي كه مردان انجام مي دهند، اعم از سياسي، اقتصادي و اجتماعي. بعيد نمي دانم كه واشنگتن بگويد كشورهاي عربي خودشان بايد اصلاحات سياسي را انجام دهند، تا هم از فشار آمريكا بر آنها كاسته شود و هم در برابر افكار عمومي از اتهام تسليم اوامر و راهنمايي هاي آمريكا بودن تبرئه شوند. به گمانم ما طي روزها و هفته ها شاهد اصلاحاتي سياسي و اقتصادي خواهيم بود كه گفته مي شود سال ها پيش شروع شده است، يعني پيش از شنيدن طرح هاي اصلاح گرايانه آمريكا. غالبا در مجالس كشورهاي عربي ـ و چه بسا اتحاديه عرب ـ خواهيم شنيد كه تمام اعراب به اجراي رهنمودهاي دموكراتيك دعوت مي شوند. شايد زمان زيادي طول نكشد كه شاهد طرح هاي تازه اي باشيم براي گشودن صفحاتي جديد در ارتباط اسرائيل در دوران شارون. حتي همين الان هم در محافل سياسي پايتخت هاي عربي مي شنويم كه مادريد ديگري در راه است و بلافاصله پس از پايان ماجراي عراق بايد تشكيل شود. اعراب واقعا آماده كنار آمدن با هر تفكر جديدي هستند، حتي افكاري چون ايجاد يك نظام منطقه اي «مقدماتي» يعني نظامي كه تركيه را با اعراب گردهم آورده و راه را براي پيوستن ايران هم فراهم كند. طي هفته هاي گذشته نقاب هاي بسياري بر افتاد و در آينده نيز در اثر فشار تحولات مربوط به بحران عراق و پيروزي شارون و شكست تمام جريان هاي چپگرا در خاورميانه، نقاب هاي ديگري كنار زده خواهد شد. بر افتادن اين نقاب هاست كه وسعت و عمق رعب و هراس ما را نشان مي دهد.
منبع: الحيات
* نويسنده مصري

تبارشناسي راست نوين ـ ۵
رؤياي بنا شده بر شن

فريد مرجايي
ترجمه: رضا سادات
شوراي دانش آموختگان و هيأت امناي دانشگاه هاي آمريكا كه لين چني همسر ديك چني معاون رئيس جمهور آمريكا در فعاليت هاي آن مشاركت دارد سندي را تحت عنوان «دفاع از تمدن» تهيه كرد كه در آن اسامي افراد، دانشگاه ها و نوشتارهاي حدود صد نخبه دانشگاهي كه به نظر مي رسد منتقد عملكرد راست هاي افراطي باشند تهيه كرد. به همين سياق مارتين كرامر از موسسه حامي اسرائيل «خط مشي خاورميانه اي واشنگتن» نيز رساله اي تحت عنوان «عالم روياي بنا شده بر روي شن» منتشر ساخت كه در آن تحقيقات صورت گرفته در مورد خاورميانه از سوي اصحاب دانشگاهي آمريكا را به دليل ارائه تحليل هاي نادرست سرزنش مي كند. تحليل هايي كه از نقطه نظر او نمي تواند دنياي سياست در خاورميانه را پيش بيني كرده و توضيح دهد و از همين رو ادامه روند تأمين منابع مالي اين موسسات از سوي دولت فدرال را مورد ترديد قرار مي دهد.
اگرچه تجسم عيني نئوكون ها در قالب ساختار سازماني حزب ليبرال دموكراتيك بود، ظهور مجدد آنها را مي توان در نهادهاي تحقيقي راستگراي WASP مثل كميته پرزنت دينجر، كميته فري ورلد، پروژه نيوآمريكن سنچري، بنياد هريتج و موسسه آمريكن اينترپرايز ديد. نگاهي دقيق تر به افراد حاضر در هيأت هاي مشاوران و كاركنان اين موسسات حضور فهرست معمول اعضاي نئوكون را عيان مي سازد: . . . ويليام كريستول سردبير ويكلي استاندارد؛ كارل گرشمن مشاور ويژه جئان كرك پاتريك زماني كه در سازمان ملل متحد مشغول فعاليت بود و رئيس موسسه اعطاي دموكراسي، نهادي كه به طور گزينشي از برخي تحولات در جهان سوم حمايت به عمل مي آورد؛ دونالد رامسفلد از كاركنان ارشد كابينه و وزير دفاع؛ لوئيس لبي؛ نيوت جينگريچ، ويليام بركلي، پل ولفوويتز و ريچارد پرل.
در واشنگتن سازمان هاي بسياري هستند كه به نيابت از جامعه اسرائيلي هاي آمريكا و اسرائيل فعاليت مي كنند اما هيچ يك از آنها در زمينه لابي كردن به نفع جنگ طلبان راستگراي اسرائيلي از نفوذ نئوكون ها برخوردار نيستند. در سال ۱۹۹۸ مجله فورچون كميته روابط عمومي اسرائيل و آمريكا موسوم به آيپك را يكي از پرقدرت ترين لابي هاي ايالات متحده معرفي كرد. در مقاله اي كه اخيرا در لس آنجلس تايمز منتشر شد مايكل ميتينگ به تشريح عملكرد اين منبع قدرتمند حفظ منافع اسرائيل در نزديكي كپيتول هيل پرداخت و تأكيد كرد چهره هايي كه حمايت و رهبريت اين مجموعه را برعهده دارند توانسته اند به نهادهايي چون وزارت امور خارجه، وزارت دفاع و شوراي امنيت ملي آمريكا راه پيدا كنند. (گروه هاي محافظه كار يهود قدرت دارند؛ ۱۰ مارس ۲۰۰۲)۱
هنگامي كه هربرت هامفري به عنوان سناتور در كنگره آمريكا حضور داشت ماكس كمپلمن به عنوان ريش سفيدي از موج اول نئوكون ها كه دستيار هامفري بود پيش نويس «قانون كنترل كمونيسم» منتسب به او را آماده كرد. به همين سياق شايعاتي وجود دارد كه براساس آن گفته مي شود آيپك قانون تحريم هاي ايران و ليبي موسوم به قانون داماتورا تهيه كرده است. گراهام فولر از معاونان سابق شوراي ملي اطلاعاتي در زمينه پيش بيني هاي بلندمدت در سيا مي نويسد: «تلاش براي به تصوير كشيدن ايران با نگاهي تحليلي و متوازن دشوار شده است. شعارهاي پرالتهاب و حمايت گروه هاي طرفدار اسرائيل و دشمن تهران در كنگره شرايط را مشكل تر كرده است... بهبودي روابط آمريكا و ايران مي تواند به خلق دركي متوازن تر از اينكه ايران در واقع چه هست و چه نيست منجر شود. »
اشباح سكوها را فتح مي كنند
اين يك راز نيست كه ديك چني مرشد خود رامسفلد را براي احراز پست وزارت دفاع نامزد كرد. رامسفلد هم به نوبه خود ولفوويتز را كه زماني دست راست چني در پنتاگون بود به عنوان معاون خود به ميدان آورد. به عنوان بازمانده هاي جنگ طلب دوران جنگ سرد، برخي از متحدان نئوكون ها در زمينه تسليحات هسته اي استراتژيك و امنيت ملي به افرادي حرفه اي تبديل شدند؛ آنها هميشه مخالف توافقنامه هاي چندجانبه تسليحاتي بوده اند و دست اندركار فعاليت هاي نهادهاي تبيين خط مشي ها به عنوان محل طرح و حمايت از اين خط مشي ها بوده اند. به عنوان موافقان سرسخت جنگ ستارگان يا همان طرح دفاع استراتژيك دوران رياست جمهوري ريگان اين گونه تداعي شده است كه اينان در مرگ معاهده سالت دو كه در دوران رياست جمهوري كارتر منعقد شد نقش عمده ايفا كردند.
اين به شكل گيري چيزي منتج شده است كه در داخل محافل دولتي به عنوان شبكه ولفوويتز شناخته مي شود. پل ولفوويتز معاون وزير دفاع و ريچارد پرل رئيس جديد كميته مشورتي ۱۶ عضوي شوراي خط مشي دفاعي پنتاگون هر دو از البرت ولستر، استراتژيست هسته اي جنگ طلب موسسه RAND در دهه ۶۰ ميلادي خط مي گيرند. در حالي كه شوراي خط مشي دفاعي پنتاگون، مجمعي صرفا مشورتي است، ريچارد پرل رئيس جديد آن در بخش شرقي ساختمان پنتاگون دفتر دارد. پرل كه با نام «ملكه تاريكي ها» شناخته مي شود پيش از اين به عنوان معاون وزير دفاع در امور خط مشي امنيتي بين المللي دولت ريگان خدمت كرده است. در كتابي كه سيمور هرش تحت عنوان «بهاي قدرت» در مورد هنري كيسينجر به رشته تحرير درآورده است درمي يابيم در شنودهاي اف بي آي ريچارد پرل كه در آن زمان دستيار سناتور جكسون در امور سياست خارجي بوده اطلاعات طبقه بندي شوراي امنيت ملي را در اختيار سفارت اسرائيل گذاشته است. اين مسئله موجبات خشم كيسينجر را فراهم آورد. ساير افراد حاضر در محفل ولفوويتز، داگلاس فيث و لوئيس لبي رئيس دفتر چني هستند كه براساس يكي از مقالات مجله اكونوميست لبي را بايد چهره واقعي ولفوويتز دانست.
۱. Conservative Jewish groups have clout; march 2002

حاشيه جهان

• پيام به جهان
در يكي از برنامه هاي اخير تلويزيون تحت كنترل دولت خودگردان فلسطيني ادعا شد اسرائيل بمب ها و مين هايي در قالب عروسك مي سازد و آنها را بر فراز مناطق فلسطيني رها مي سازد. براساس اين گزارش تلويزيوني بازي كودكان با اين عروسك هاي مرگبار موجبات مرگ چندين تن از آنها را فراهم آورده است.
اين برنامه كه عنوان «پيام به جهان» را بر خود داشت مصرانه از اين ادعا دفاع مي كند. مقامات كشور يهود به دفعات اين اتهامات را رد كرده اند.
003730.jpg

• معامله با دشمن
يكي از سايت هاي اينترنتي آگهي فروش نوار ويدئويي شصت دقيقه اي را منتشر كرده كه ادعا دارد در آن گفت وگوهاي مقامات امنيتي، دفاعي، اعضاي كنگره و مقامات ارشد دولت كلينتون در مورد انتقال تكنولوژي تسليحات پيشرفته به چين به تصوير كشيده شده است. ادعا شده اين فيلم مستند مبين اقدامات غيرقانوني دولت كلينتون در ناديده انگاشتن قوانين فدرال و انتقال تكنولوژي پيشرفته نظامي به چين در برابر دريافت وجوه نقد قابل توجه بوده است.
در بخش پاياني آگهي مذكور آمده: «اين فيلم متضمن برداشت هاي اختصاصي و ويژه از تلاش هاي چارلي تراي به عنوان رابط بين دولت كلينتون و مقامات حزب كمونيست چين درست قبل از برگزاري انتخابات رياست جمهوري ۱۹۹۲ آمريكا است.»

• عربستان سعودي و شكيبايي مذهبي
وزارت امور خارجه آمريكا روز پنج شنبه هفته گذشته با انتشار بيانيه اي ادعا كرد چين، ايران، عراق، كره شمالي، برمه و سودان كشورهايي هستند كه عملكردشان به دليل نقض آشكار آزادي هاي مذهبي موجب نگراني است. اين مطلب كه در سايت ورلدنت ديلي منتشر شده تاكيد مي كند نام عربستان سعودي به رغم سياست هاي سخت گيرانه مذهبي اش براي سومين سال متوالي از فهرست منتشره از سوي وزارت امور خارجه آمريكا حذف شده است.
جفري جيسون از سخنگويان وزارت امور خارجه ايالات متحده در اظهاراتي تاكيد كرد هر چند عملكرد عربستان سعودي در بسياري موارد به شرايط در نظر گرفته شده براي گنجاندن كشورها در فهرست مذكور نزديك است اما به دليل ثابت بودن وضعيت اين كشور در سه سال گذشته وزارت امور خارجه آمريكا از اشاره به اين كشور چشم پوشيده است.
ورلدنت ديلي با اشاره به ممنوعيت انجام مناسك مذهبي ساير اديان و حتي ساير مذاهب اسلامي در عربستان، حمله پليس سعودي به منازل افرادي كه به انجام مناسك مذهبي غيروهابي در منازلشان متهم مي شوند و ممنوعيت تغيير دين در قانون اساسي اين كشور، تصميم وزارت امور خارجه در حذف نام عربستان سعودي را غيرقابل قبول و مضحك توصيف كرده است. در خبر ورلدنت ديلي اتهاماتي كذب به ايران نسبت داده شده كه همخواني اي با عملكرد ايران در قبال معتقدان به ساير مذاهب و اديان ندارد.

• هلند تحت شريعت
در بين كشورهاي اروپايي، فرانسه بيشترين تعداد مسلمانان را در خود جاي داده است تا آنجا كه مسلمانان فرانسه اندك اندك مي روند به اقليتي قابل توجه در كنار مسيحيان تبديل شوند. علاوه بر مسلمانان، مهاجرت هاي قانوني و غيرقانوني و نرخ زاد و ولد بالاي خانواده هاي مسلمان از عوامل افزايش سريع تعداد مسلمانان در اين كشور بوده است. به رغم اينكه فرانسه بيشترين تعداد مسلمانان را در خود جاي داده است اما اين هلند است كه كانون اسلامگرايان اروپا تلقي مي شود.
مجله فرانت پيج با انتشار مقاله اي در آخرين شماره خود با اشاره به قتل پيم فورتوئين، از سياستمداران راستگراي افراطي هلند كه از فعالان گروه هاي همجنس باز هم بود با توجه به تلاش هاي فورتوئين براي جلوگيري از اشاعه نفوذ مسلمانان هلند در نهادهاي تصميم گيرنده اين كشور تلويحا گروه هاي مسلمان را به قتل او متهم مي كند. مقاله فرانت پيج با عنوان «اولين كشور اروپايي تحت شريعت» سعي دارد فعاليت مسلمانان در هلند را خطري براي امنيت اروپا توصيف كند. در ادامه اتهاماتي هم به مسلمانان ساير بخش هاي اروپا وارد آمده است.
003745.jpg

• باز هم مهاجران مكزيكي
قاچاق اتباع مكزيك به ايالات متحده با انتشار خبري در مورد ورود مهاجران غيرقانوني مكزيكي براي انجام عمل پيوند اعضا به خاك آمريكا بار ديگر اين مسئله را در كانون توجه مردم آمريكا قرار داد. گفته مي شود در حال حاضر ۱۰ ميليون مهاجر غيرقانوني در خاك آمريكا اقامت دارند كه از اين ميان نود درصدشان از اتباع كشورهاي اسپانيولي زبان جنوب آمريكا هستند.
به رغم آنكه تعداد قابل توجهي از مهاجران غيرقانوني در سال ۲۰۰۱ توانستند براساس دستورالعمل صادره از سوي رئيس جمهور آمريكا با ارائه مدارك لازم و پرداخت جريمه اي در حدود دو هزار دلار اجازه اقامت در خاك آمريكا را دريافت كنند، سيل ورود مهاجران مانع از كم شدن تعداد آنها در خاك آمريكاست. عزيمت غيرقانوني اتباع مكزيك و ساير كشورهاي اسپانيولي زبان قاره آمريكا به ايالات متحده براي انجام عمل جراحي پيوند اعضا آن هم در حالي كه تعداد قابل توجهي از اتباع آمريكايي در نوبت دريافت عضو هستند، هفته گذشته در مطبوعات آمريكا سروصداي زيادي به پا كرد.

|  اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   زندگي  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |