انصارالاسلام اصول افراطي خود را بر باريكه اي كه هفت روستا را دربر مي گيرد اعمال كرده
و به قول كردهاآنجا را به صورت افغانستان درآورده اند
|
|
گروه بين الملل، محمدعلي عسگري: پس از تهديدهاي آمريكا مبني بر حمله به عراق و تغيير رژيم آن، شهر حلبچه واقع در منطقه كردستان عراق يك بار ديگر شاهد توجه رسانه هاي بين المللي شد. اين شهر كه مملو از حيات و حركت است، هنوز در زير بار سنگين حوادث سال ۱۹۸۸ قرار دارد. زماني كه هواپيماهاي عراقي بمب هاي شيميايي خود را بر سر مردمان اين شهر ريخته و در دم پنج هزار نفر را كشتند، بمباران حلبچه و ساير روستاهاي كردنشين پاسخي بود به حمايت ارتش ايران از كردها در طول جنگ با عراق. در آن زمان، واشنگتن و جامعه جهاني از اين جنايت صدام چشم پوشي كردند، به اين خاطر كه داشت با ايران مي جنگيد و غرب هم در كنار او بود. اما امروز، در جنگ دوم خليج فارس هم از فاجعه حلبچه براي آن استفاده مي شود تا يادآور گردند كه صدام در حق ملت خود چه جناياتي مرتكب شده و در ادامه بتوانند افكار عمومي جهان را براي حمله بر ضد بغداد آماده سازند. در حلبچه، كردها همچنان نگران جنگ و يك بمباران شيميايي ديگر هستند. اما نگراني هاي ديگري هم هست كه خواب هاي آنها را آشفته مي سازد. براي فيروز كه با خانواده اش به طور معجزه آسايي از بمباران شيميايي نجات يافتند، مصيبت او و ملتش پايان ناپذير است. به نظر او غرب از مصيبت كردها براي جنگ با صدام حسين بهره برداري مي كند. او كه پدر يك خانواده بزرگ است تنها نگران احتمال جنگ يا بمباران شيميايي نيست. زيرا طي ۶۰ سال عمر خود مصيبت هاي فراواني كشيده است. او از اواخر تابستان گذشته تاكنون با همسر و فرزندانش در خانه اي كوچك در حد فاصل بين حلبچه و مرزهاي ايران زندگي مي كند. جايي كه با روستاهاي اطراف آن به پناهگاه سنتي جنبش هاي اسلامي در شمال عراق شهرت يافته است. فيروز به خاطر فرار از اقدامات يكي از سازمان هاي تندرو و كرد و به خاطر بيم جان خود و فرزندان شش گانه اش از بياره به حلبچه آمد.
در انتهاي حلبچه به موازات مرز با ايران رشته كوهي به چشم مي خورد كه مساحت آن بيش از چند مايل نمي شود. اين منطقه در سيطره گروه هاي تندروي اسلامي است كه بعضي معتقدند با سازمان «القاعده» ارتباط دارند. اين رشته كوه با نواري از تعدادي روستا محاصره شده كه در سيطره گروه هاي وابسته به سازمان «انصارالاسلام» است. فيروز تعريف مي كند كه چگونه ابتدا با فرزند معلول خود كه در اثر مين آسيب ديده از روستاي خورمال فرار كرده است. اين روستا تحت سيطره «انصارالاسلام» قرار دارد. باقي خانواده فيروز نيز توانستند تابستان گذشته به او ملحق شوند. نپيوستن فيروز به صفوف اين گروه مشكلاتي را براي او به وجود آورد و با يك سري درگيري هاي امنيتي در آن منطقه، گروه «انصارالاسلام» خانه فيروز را براي پيدا كردن او تحت كنترل خود گرفت. حتي رفت وآمد زنان خانواده را محدود كرد ـ چنانكه در مناطق تحت سيطره آنها اين قانون جاري است ـ اما خانواده فيروز سرانجام موفق به فرار شدند.
|
|
او مي گويد: «زندگي با گروه دشوار است چون اگر به اين گروه ملحق شويم دچار مشكلاتي خواهيم شد. مثل زندان، محدود شدن آزادي هاي فردي، اذيت و آزار زنان خانواده و متهم كردن آنها به اينكه مسلمان نيستند. زندگي اگر در جهنم هم راحت باشد با «آنها» چنين نيست. جهنم از زندگي با آنها بهتر است.» هميلا كه دختر بزرگ فيروز است يادآور مي شود كه داشته حياط خانه را جارو مي كرده و در همان حال گروهي از «انصار» از آنجا عبور مي كنند و چون روسري اش كمي عقب رفته بوده كلمات زشتي را نثار او مي كنند. اين خانواده و ساير كردها، گفتني هاي زيادي در رابطه با قوانين خشك انصار دارند.عين همان كاري كه گروه «طالبان» در افغانستان مي كرد. همسر فيروز مي گويد: «امروزه شمال كردستان مثل افغانستان است؛ بين افغانستان و اينجا هيچ فرقي وجود ندارد. زندگي ما كاملا شبيه زندگي مردم در دوران حكومت طالبان است. »
منطقه اي صعب العبور
براي مقابله با پارتيزان هاي انصار، مراكز نظامي وابسته به نيروهاي «اتحاديه ميهني كردستان» به رهبري جلال طالباني در راه حلبچه و كوه هاي مشرف بر آن مستقر هستند و با گروه «انصارالاسلام» درگيري هاي پراكنده اي دارند. كردها، جماعت انصار را به ايجاد مشكلاتي امنيتي و فشار بر شهروندان و يا تدارك ترور و تجاوز در حق مردم متهم مي كنند و معتقدند اين گروه «مشكوك» از خارج پول مي گيرند. نبردهاي بين «اتحاديه» و «انصار» پس از تأسيس اين گروه در سپتامبر سال ۲۰۰۱ شروع شد. نفوذ گروه «انصار» تنها محدود به بعضي مناطق كردنشين تحت سيطره «اتحاديه ميهني» مي شود. اما حادثه «خيلي حماة» يكي از بدترين نبردهاي بين طرفين بود. در اين قصبه نزديك به حلبچه، اواخر سال ،۲۰۰۱ طي حمله «انصار» پنجاه و دوتن از رزمندگان پيشمرگ وابسته به اتحاديه ميهني كردستان كشته شدند. دست هاي بعضي از اين پيشمرگان در هنگام مرگ بسته بود. گروه «انصار» خودشان از اين حادثه فيلمبرداري كرده و بعدها طي يك ضد حمله به يكي از پايگاه هاي آنان، نوار فيلم به چنگ «اتحاديه ميهني» افتاد. مي گويند «انصارالاسلام» گروهي مركب از كردهاي مسلمان و تعدادي نامعلوم از «عرب افغان ها» است. يعني كساني كه پس از سقوط جنبش طالبان در افغانستان از طريق ايران به شمال عراق گريختند. در نزديكي حلبچه، به همراهي گروهي از پيشمرگان وابسته به اتحاديه ميهني، از تپه اي استراتژيك ديدن كرديم كه در منطقه بياره نزديك ترين نقطه به مواضع «انصارالاسلام» قرار داشت. تقريبا ورود به مناطق «انصار» براي خبرنگاران خارجي غيرممكن است. آنها اصول افراطي خود را بر باريكه اي كه هفت روستا را دربر مي گيرد اعمال كرده و به قول كردها، آنجا را به صورت افغانستان درآورده اند. وقتي هوا صاف باشد مي توان موقعيت گروه و خانه «امير» كنوني آنها عبدالله الشافعي و مسلحان كمين كرده در اطراف آن را ديد. انصار، تمام منطقه جنوب شرقي كردستان را به نحوي مين گذاري كرده اند كه پيشروي پيشمرگ هاي كرد بدان سو غيرممكن است. يكي از فرماندهان اتحاديه ميهني مي گويد اين منطقه توره بوره عراق است و شبيه پناهگاه هاي القاعده در افغانستان است.
گروه انصارالاسلام يكي از بهانه هايي است كه ايالات متحده آن را به عنوان دليلي بر وجود ارتباط بين رژيم عراق و سازمان «القاعده» مطرح مي كند اما تاكنون اين ادعا عملا اثبات نشده است. يك مقام مسئول نظامي در اتحاديه به نام سرپاس ياسين كه بر مواضع نظامي مقابل مواضع انصار نظارت دارد مي گويد: «تعداد جنگجويان «انصار» فراتر از ۵۰۰ نفر نيست و اكثر آنها كرد هستند اما تعدادي عرب افغاني و عراقي هم در بين آنها هست كه بيشتر آنها در افغانستان آموزش ديده اند. اين منطقه در اختيار ماست فقط هفت روستاست كه تحت سيطره انصار قرار دارد و ما نمي توانيم از اينجا وارد منطقه آنها شويم.» بنابراين چون اين منطقه در محدوده مرزي با ايران قرار دارد، هرگونه عمل نظامي احتياج به موافقت تهران خواهد داشت. قضيه «انصارالاسلام» پيوسته بين طرفين مورد بحث و مناقشه بوده است.
سعدي بيره يكي از فرماندهان اتحاديه ميهني مي گويد: «نمي توان گروه هايي از سازمان القاعده را كه از پاكستان و افغانستان از طريق ايران فرار كردند ناديده گرفت. ولي ما تصور مي كنيم، فشار بر آنها باعث يكپارچه شدن صفوف شان مي شود. اما اگر آنها را رها كرده و به حال خودشان بگذاريم ـ مثل وضعيتي كه الان وجود دارد ـ باعث فروپاشي آنها مي شود و تأثيري بيشتر از فشارهاي ما دارد.» نكته عجيب اينكه ايران كمك كرد تا امير اين گروه «ملافاتح كريكار» كه يكي از رهبران نخستين جنبش اسلامي كردستان است و لقب «اميرانصارالاسلام» دارد دستگير شود. مي گويند آنها از افغانستان در دهه نود به كردستان انتقال يافتند ولي كريكار ـ كه نام اصلي اش نجم الدين فرج است ـ انكار مي كند كه به افغانستان رفته باشد. او در علم حديث در پاكستان فوق ليسانس گرفت و در دانشگاه اسلامي تدريس نمود. سپس سال ۱۹۹۱ به نروژ سفر كرد و آنجا پناهندگي سياسي و سپس تابعيت گرفت. بعدها از كردستان ديدن كرد و چند روز پيش از حوادث ۱۱ سپتامبر گروه خود را تشكيل داد كه درگذشته «جندالاسلام» نام داشت. اين سازمان پس از تأسيس خود طي بيانيه اي احزاب سكولار كرد را به كفر و وابستگي به بيگانگان متهم ساخت و حتي از اسم «اتحاديه ميهني كردستان» ياد كرد. بيانيه انصار يادآور شد كه كادرهاي اين سازمان آموزش هاي مربوط به استفاده از اسلحه و مواد منفجره را در كشوري ـ كه نامش را نبرد ـ ديده اند. گروه كريكار درصدد اجراي اصول اعتقادي خود در روستاهاي تابع خود برآمدند و شيوه هاي تندروانه اي را بر مردم اعمال كردند. در اين فاصله حوادث انفجاري و تروريستي متعددي اتفاق افتاد كه يكي از برجسته ترين آنها ترور استاندار اربيل بود كه يك آشوري مسيحي محسوب مي شد. همچنين مقابر بعضي از شيوخ طريقت صوفيه تخريب شد و مردم گروه «انصار» را متهم به دست داشتن در اين اقدامات مي كردند. مقامات ايراني تابستان گذشته، وقتي كريكار داشت از طريق تهران به اسلو سفر مي كرد، او را دستگير كردند. نام او در ليست افرادي قرار داشت كه به خاطر مسائل تروريستي تحت تعقيب بودند. پس كريكار به هلند تحويل داده شد تا بتواند از آنجا به نروژ برود. پس از دستگيري تا اواخر سال گذشته كريكار در هلند ماند و سپس به نروژ فرستاده شد. آمريكا او را همچنان متهم مي سازد كه حلقه واسطه بين سازمان «القاعده» و رژيم عراق محسوب شده و مواد شيميايي خطرناكي را در مناطق تابع «انصارالاسلام» مخفي كرده است. يكي ديگر از اتهام هاي آمريكا پناه لادن به تعدادي از افراد القاعده در شمال عراق است اما هيچ كدام از اين اتهامات ثابت نشده و كريكار نيز بارها آنها را رد و بر برائت خود تأكيد داشته است.
جنبش هاي اسلام گرا
|
|
جنبش هاي كرد با گرايش هاي اسلامي، شامل گروه هاي متعددي مي شود كه «جنبش اسلامي» مهمترين سازمان مسلمان كرد براي دوره اي طولاني بوده و به جنبش «اخوان المسلمين» نزديك است. اين گروه ها در شمال عراق به صورت مكرر دچار انشعاب شده و گروه «انصارالاسلام» در پي يكپارچگي دو گروه ديگر پديد آمد. شيخ صديق عبدالعزيز محمد، جانشين رهبري عام جنبش اسلامي كردستان عراق كه در مقر اين جنبش در حلبچه حضور دارد مي گويد: «از ابتدا و پيش از انشعاب جماعت انصار در منطقه بياره مستقر بودند. طبعا انديشه و نظريات و رفتارهاي آنها با تفكر جنبش اسلامي تفاوت داشت حتي زماني كه جزو اين گروه بودند. چون آنها ديدگاه هايي داشتند كه با افكار ما مخالفت داشت. در رابطه با سيطره آنها بر مناطق، مي گويم منطقه اي را كه در اختيار آنهاست تحت نفوذ جنبش بود و وقتي آنها انشعاب كردند منطقه به دست اينها افتاد». تعدادي از افراد به خصوص افراد وابسته به جنبش نقش ميانجي را بين «انصار» و نيروهاي اتحاديه ميهني ايفا كردند. اما محافل وابسته به اتحاديه ميهني جريانات تندرو را متهم به حمايت از انصار مي كنند و مي گويند به آنها كمك تسليحاتي كرده و فرار آنها را تسهيل كرده اند. به ويژه كه يكي ازمناطق روبه روي مواضع «انصار» تحت سيطره يكي ديگر از احزاب اسلامي قرار دارد. شيخ صديق مي گويد: «مسائل مربوط به افغانستان و فيليپين و چچن بر آنها اثر گذاشت. آنها جوانان پرشوري هستند كه حاضرند هرچه را دارند براي رسيدن به آرزوهايشان فدا كنند. بدون ترديد آنها اعتقادات خاصي دارند و از طريق همين آرا و اعتقادات است كه عمل مي كنند». مقامات كرد مي گويند يكپارچه شدن بعضي گروه ها تحت لواي «انصار» در مراسمي انجام شد كه سه تن از اعراب آموزش ديده در اردوگاه هاي «القاعده» در افغانستان بر آن نظارت داشتند.
ادعاهاي آمريكا بر ضد اين گروه عبارت است از دريافت پول از سازمان القاعده به طور مستقيم و بدون واسطه. گزارش آمريكايي ها حاكي از آن است كه سازمان اطلاعات عراق به صورت مشترك با مزدوران القاعده بر گروه «انصار» سلطه دارند. اتهام هاي واشنگتن تا آنجا پيش مي رود كه مي گويد تعدادي از افراد القاعده از افغانستان فرار و به صورت مخفي به منطقه تحت نفوذ انصار رسيده اند. مزدوران اطلاعات عراق هم به آنها كمك مي كنند تا در مناطق تحت سيطره آنها به وسيله سلاح هاي شيميايي تجاربي را آزمايش كنند. اما شيخ صديق اين موارد را رد كرده و مي گويد: «تعداد و نفوذ آنها به اندازه اي نيست كه رسانه هاي خارجي آنها را بزرگ مي كنند. آنها بخشي از جنبش اسلامي هستند و نيرويي در حدود ۲۱ شاخه تابع جنبش اسلامي را در اختيار دارند. اين نيروها وقتي زيرپرچم ما بودند، به خوبي مسلح شدند. اما خود انصار، فقط تفنگ و مسلسل دارند و سلاح هاي پيشرفته ندارند. ما باور نمي كنيم كه آنها سلاح هاي پيشرفته اي داشته باشند». اما «اتحاديه ميهني» كه درگير نبرد سختي با «انصار» است صحت ادعاهاي آمريكا مبني بر انجام آزمايش هاي شيميايي در منطقه انصار را تأييد مي كند. تحقيق مستقيم اين امر كاري دشوار است اما مقامات كرد بر آن تاكيد دارند. برهان سعيد يسوفي يكي از مسئولان نظامي اتحاديه مي گويد: «ما دلايلي بر وجود چنين تجاربي داريم. حتي به بعضي از ابزارهاي مربوط به آن دست پيدا كرديم و الان در حال بررسي است. هرچند اين مواد و ابزارها تا حد زيادي غيرفعال هستند. » رئيس دولت «اتحاديه ميهني» دكتر برهم صالح نيز اين ادعاها را چنين تأييد مي كند كه: «ما توانستيم اين موضوع را تحقيق كنيم. ما ابتدا از سوي منابع خارجي به اطلاعاتي در اين زمينه دست يافتيم. سپس از طريق منابع خودمان به اطلاعاتي دست يافتيم كه ما را قانع كرد چنين تجاربي صورت گرفته است. اين گروه درصدد توسعه و گسترش سموم خاصي است كه از آن استفاده مي كند.» روشن است كه آمريكا به طور جدي قصد دارد بين صدام حسين و سازمان القاعده ارتباطي برقرار كند. كساني كه نسبت به دعاوي آمريكا ترديد دارند احساس مي كنند اين ترفندها براي كسب توجيهات لازم است تا رئيس جمهور آمريكا بتواند جنگ خود با عراق را به پيش برد. زيرا براي توجيه چنين جنگي، هيچ دليلي بهتر از برقراري ارتباط بين عراق و بن لادن و يا سازمان القاعده وجود ندارد. تابستان گذشته تعدادي از افراد وابسته به وزارت دفاع و سازمان اطلاعات آمريكا از منطقه شمال عراق ديدن كردند تا در مورد رابطه بين «انصار» و «القاعده» از يك سو و صدام حسين از سوي ديگر تحقيق كنند. حتي «CIA» افشا كرد كه طرحي براي انجام يك عمليات سري نظامي در شمال عراق ريخته شد تا كارخانه توليد سلاح هاي شيميايي وابسته به «انصار» و «القاعده» را منهدم سازد اما بوش طرح را لغو كرد.
شيخ صديق، اين اطلاعات را مورد تمسخر قرار مي دهد و هدف آنها را پيدا كردن توجيهات لازم توصيف مي كند. به نظر او اين گروه بسيار بيش از حد خود بزرگ شده است. «آنها در حدي نيستند كه آمريكا درپي بمباران مناطق آنها باشد. آنها گروه كوچكي هستند كه فعلا با اتحاديه ميهني درگير بوده ولي فردا صلح خواهند كرد. آنها مثل اسامه بن لادن نيستند و اينجا هم افغانستان نيست كه آمريكا به ما حمله كند. افرادي از القاعده در بين آنها نيست و من فكر نمي كنم ارتباطي بين آنها وجود داشته باشد. آنها كرد هستند و تعدادي هم عرب در بين آنهاست كه از بغداد و موصل و ساير جاها فرار كرده و به آنها ملحق شده اند. من حضور القاعده را در كردستان قبول ندارم.» بعضي «اتحاديه ميهني» را نيز متهم مي كنند كه چون با گروه انصار درگير است سعي مي كند اين موضوع را بزرگ كرده و براي جنگ بر ضد عراق از آن سوء استفاده كند. كردها منافع آشكاري در آن دارند كه كنار آمريكا ايستاده و به اصطلاح با تروريسم مبارزه كنند. اما برهم صالح نخست وزير دولت كردستان مي گويد: «آمريكا براي زدن عراق احتياجي به بهانه ندارد.متأسفانه رژيم عراق به سياست غيرعقلاني خود ادامه مي دهد و بهانه هايي را به دست مي دهد كه جامعه جهاني در عراق دخالت كند. تروريسم يك پديده جهاني است و يك همكاري بين المللي را مي طلبد. حضور عناصري از القاعده در كردستان، نه تنها كردستان كه امنيت كلي منطقه را تهديد مي كند». صالح در بهار گذشته در معرض يك سوءقصد قرار گرفت كه به كشته شدن همراهانش منجر شد و خود او به طور معجزه آسايي نجات يافت. اين ترور در برابر خانه او در سليمانيه صورت گرفت و اتحاديه ميهني، انصارالاسلام را متهم به انجام آن مي كند.
جدا از ترور و محدود كردن آزادي هاي فردي، شيوه اي غير مأنوس ـ حداقل در نوع درگيري هاي طرفين ـ اتفاق افتاده كه بسيار تعجب آور است: عمليات انتحاري! ديدار، جواني كه بيش از بيست سال ندارد نزديك بود خود را در برابر يكي از مراكز وابسته به اتحاديه ميهني منفجر كند، اما فوري بازداشت و توقيف شد و نتوانست به هدف خود برسد. او نسبت به كساني كه حملات ۱۱ سپتامبر را اجرا كردند احساسات مثبتي نشان مي دهد. زيرا به نظرش آنها توانستند آمريكا را به لرزه درآورند. چنانكه او خود مي گويد، انصار او را براي انجام اين كار فرستاد تا مواد منفجره اي به ميزان ۵ كيلوگرم «تي ان تي» را در يكي از مراكز وابسته به اتحاديه ميهني منفجر كند. او مي گويد تحت تأثير افكار بعضي از افراد عرب حامي گروه انصار است و مي افزايد: «يكسال پيش و پس از تأسيس انصار آنها آمدند. يعني پس از حوادثي كه در آمريكا اتفاق افتاد. مردم روستاي ما تحت تأثير آنها قرار گرفتند و آنها از اعراب افغان گفتند كه به آن منطقه مي آيند تا در راه خدا جهاد كنند. اكثر كساني كه به آنها ملحق شدند جواناني چون من هستند و خواستار تشكيل احزابي اسلامي هستند.» ديدار، آنچنان كه خود مي گويد، نتوانسته است با افغان هاي عرب تبار تماسي داشته باشد يا درباره آنها صحبت كند. «نمي توانستيم بپرسيم كه آنها كه هستند و از كجا مي آيند. ما آنها را مي ديديم، يعني افغان هاي عرب تبار را، كه در مناطق تحت سيطره انصار بودند و در «گردان الاقصي» سازماندهي شده بودند. بين ما و آنها ارتباطي وجود نداشت. ما فقط مي توانستيم آنها را ببينيم ولي اطلاعات زيادي از آنها نداشتيم.» با شروع حمله احتمالي آمريكا به عراق، مقامات كرد بعيد نمي دانند كه مناطق تجمع «انصار» نيز در منطقه بياره هدف نيروهاي آمريكايي قرار گيرد. آنها مي گويند ايران به انصار هشدار داده و از آنها خواسته است كه به اندازه ۳ مايل از مرز فاصله بگيرند تا هرگونه عمليات آمريكا را از مرزهاي خود دور كرده باشد. صالح مي گويد: «طبق ارزيابي ما انصار ارتباط تنگاتنگي با القاعده دارند و هدفشان تهديد امنيت و ثبات منطقه است. آنها گرچه گروه كوچكي هستند ولي خطري مهم محسوب مي شوند كه نمي توان آن را ساده گرفت. »
فيروز در خانه كوچكش در حلبچه همچنان نگران است و مي گويد: «ما از انصار مي ترسيم. آنها نمي گذارند كه ما احساس راحتي داشته باشيم. دائما هراس آن را داريم كه دستشان به ما برسد. من عرب هاي بسياري را در بين انصار ديده ام كه به عربي صحبت مي كردند. يك افغاني را هم بين آنها ديدم. من ديدم كه آنها بارها لباس هاي متفاوتي مي پوشيدند، پيراهن و شلوار مي پوشيدند و عمامه مي گذاشتند و به زباني حرف مي زدند كه نه عربي بود و نه كردي. » اما هميلا، دختر فيروز خودشان را كردهايي توصيف مي كند از چند جبهه محاصره شده اند. مي گويد «ما مي خواهيم هم از چنگ صدام خلاص شويم و هم از چنگ انصار»، آنها به مزار اوليا و شيوخ يورش مي آورند و حقوق ساده ما را زيرپا مي گذارند». فرصت زندگي براي اين خانواده در بين يك گازانبر قرار گرفته كه يك سوي آن صدام حسين قرار دارد و سوي ديگرش انصار و تنها اين وعده هاي آمريكاست كه به آن دلخوش كرده اند. هميلا با احساسات اش زندگي درگذشته را به ياد مي آورد: «ما در خانه خودمان راحت بوديم. خانه تميزي در يك منطقه زيبا داشتيم. اما الان در اين وضعيت دشوار زندگي مي كنيم و تازه هر روز انتظاري طولاني را مي كشيم. انتظار فردا، انتظار اينكه هفته آينده، ماه آينده چه اتفاقي مي افتد. آرزوي آن را داريم كه وضع ما بهتر شود. اما ديگر داريم اميدمان را از دست مي دهيم. مي گويند آمريكا دخالت مي كند. اما اين جنگ هم هر روز به تعويق مي افتد و ما همچنان در نگراني آن به سر مي بريم كه فردا چه اتفاقي خواهد افتاد. » ولي پدرش فيروز احساس مي كند عمرش را كرده است و نگراني اش فقط به خاطر بچه هايش است كه كوچكترين آنها سه سال دارد.«من از آينده فرزندانم مي ترسم. چون خودم ديگر پير شده ام. و چند سال ديگر بيشتر زندگي نمي كنم. بيشتر به خاطر بچه هايم و به خصوص فرزند معلولم نگرانم. او پاي خود و آينده اش را از دست داده است. مي ترسم كه صدام از اينها انتقام بگيرد. نمي خواهم دچار مصيبت تازه اي شوند. من شخصا در زندگي هيچ راحتي و آسايشي نداشته ام ولي آرزو دارم كه فرزندانم خوشبخت شوند. »
منبع: الوسط