مي توان گفت دموكراسي و مريتوكراسي / شايسته سالاري / رو به رشد فوتبال اسپانيا در جام حذفي بازتاب يافته
فيل بال
ترجمه: آران
چهارشنبه گذشته مرحله نيمه نهايي جام پادشاهي اسپانيا - كوپا دل ري - بي هيچ نام و نشاني از رئال و بارسا به پايان رسيد و اين بهانه اي شد تا ژورناليست ها در سوگ بزرگان موجي به راه اندازند. با اين شعار كه «جام پادشاهي - يا حذفي - از ارزش افتاده. »
ادعاي مزبور بدين معني بود كه چه كسي دوست دارد «ركرئاتيوو اوئلوا» يا «اوساسونا» را در فينال ببيند؟ دپورتيوو لاكرونيا و مايوركا از نظر عموم مردم تيم هاي موجهي بودند ولي آن دو تاي ديگر. . . ! نه، مسلما جز هوادارانشان كسي منتظر ديدن آنها در فينال نبود.
ظاهرا بدون حضور «اون گرانده» - يك تيم بزرگ - جام حذفي چيزي فراتر از يك سرگرمي يا زنگ تفريحي در ميانه راه لاليگا به نظر نمي رسد كه خود دروازه اي است براي ورود به يك جام از ارزش افتاده ديگر به نام «جام يوفا».
«آس» و «ماركا» دو روزنامه ورزشي بزرگ اسپانيا با مطرح كردن ايده بالا اشاره كرده بودند كه سه تيم مايوركا، اوساسونا و ركرئاتيوو اوئلوا - كه از اين پس به اختصار آن را «ركره» مي ناميم - از جمع ۶ تيم ته جدولي لاليگا به نيمه نهايي پا گذاشته اند و تنها دپورتيوو را « اون گرانده» تشخيص دادند.
معلوم نيست چرا اسپانيايي ها تا اين اندازه حساس به تاريخ و آمار از كريكت به جاي فوتبال استقبال نكرده اند؟
دپور اگر چه اين فصل مدافع عنوان قهرماني جام حذفي به شمار مي رفت، اما در اين رقابت ها يك تيم پرافتخار و باسابقه محسوب نمي شود. آنها از زمان آغاز جام در ۱۹۰۲ تنها دو بار جام را از دست پادشاه اسپانيا دريافت كرده اند. سال پيش در چنين مواقعي بود كه تيم لاكرونيايي در برنابئو پيروز شد و بساط جشن صدسالگي رئال را برچيد، به طوري كه همان چند هزار هوادار به وجد آمده گاليسيايي حاضر در ورزشگاه، هنگام جشن قهرماني به تمسخر مادريدي ها و حتي خوان كارلوس پادشاه اسپانيا و هوادار سنتي رئال پرداختند. اما من در اينجا مي خواهم نگرش خودخواهانه بالا را نقد و نفي كنم. بنابراين در پاسخ به سوال مطرح شده توسط آس و ماركا كه: «چه كساني دوست دارند ستيز يك تيم ته جدولي را در فينال جام پادشاهي تماشا كنند؟» مي گويم: «هوادارانشان».
فكر مي كنم اين بهترين دليلي است كه مي توان در دفاع از اين تيم هاي كوچك و جوياي نام عنوان كرد.
براي اوساسونا و اوئلوا كه در يك قرن اخير هيچ دستاورد و افتخار قابل توجهي نداشته اند پاي گذاردن به فينال جام يك نقطه عطف تاريخي محسوب مي شود. سطح پايين خوانده شدن جام حذفي به خاطر عدم حضور سه غول خودپسند (رئال، بارسا، والنسيا) در مراحل پاياني، عملا به مثابه كاستن از ارزش مفهوم ورزش است نه صرفا لطمه زدن به اعتبار جام.
بارسلونا در همان دور نخست توسط تيم نيمه حرفه اي «نوولدا» حذف شد كه با تركيبي در هم و برهم از بازيكنان اصلي و ذخيره هايش بود.
هر سال شاهد عيان شدن تناقض كهنه ميان عقل و وجدان هستيم و هر بار عقل - كه امر به استراحت دادن به بازيكنان اصلي در جام حذفي مي كند - پيروز مي گردد. اين ستاره هاي كليدي مثل سلاح هاي هسته اي كارساز و بدون جايگزين هستند. بنابراين اگر من هم مربي يكي از تيم هاي بزرگ بودم جنبه منطقي قضيه را برجنبه اخلاقي اش مقدم مي شمردم و در عوض به بازيكنان نيمكت نشين فرصت خودنمايي مي دادم. اما زمانه تغيير كرده و نوولدا در برابر بارسا يك تيم نااميد و از پيش باخته نبود. آنچه حقيقتا موجبات شكست آبي و اناري ها از يك تيم دسته سومي را فراهم آورد، استفاده از بازيكنان حاشيه نشيني بود كه تنها نيمي از تجربه كار در كنار هم را در زمين تمرين به دست آورده بودند اما به ندرت امكان يافته بودند تا شانه به شانه هم بازي كنند و با هم قاطي شوند. علاوه بر اين ون گال چنان نوولدا را دست كم گرفته بود كه تيم را حتي بدون يك مهاجم نوك به زمين بفرستد.
تنها با پايان گرفتن هفته، يك مربي به فكر جدا كردن دو تيم اصلي و فرعي اش مي افتد. آن وقت مردم از بازيكني مثل مك منمن گلايه مي كنند كه چرا كم آورده يا به تيم مورد علاقه شان خرده مي گيرند كه چرا در مقابل رقباي دسته سومي مغلوب مي شوند. در حقيقت اين ذخيره ها به ندرت با يكديگر بازي كرده اند تا از درك و اعتماد متقابل براي تبديل شدن به يك مجموعه واحد بهره مند شوند، آن هم در مسابقاتي كه چندان رقابتي نيستند. در حالي كه تيم گمنام مقابل مدت زيادي در كنار هم باز كرده اند. بدين خاطر حذف رئال، هر چند با كيفيتي پايين، يك شگفتي تصور شد. آنها در استاديوم سان موئيك با چهار گل مغلوب تيم اصلي مايوركا شدند. اين وضع و حالي است كه بر جام حذفي حكمفرما است اما به معني كم ارزش يا بي جذابيت بودن رقابت ها نيست. حتي شايد شگفتي هاي فوق بر جذابيت آن بيافزايند و اين احساس را به وجود آورند كه جام حذفي دموكراتيك تر از لاليگا است. ليگي كه هميشه توسط ثروتمندان و بزرگ ترين باشگاه ها قبضه شده است. مي توان گفت دموكراسي و مريتوكراسي - شايسته سالاري - رو به رشد فوتبال اسپانيا، در جام حذفي بازتاب يافته.
اوئلوا! شهري كه نامش معادل تاريخ فوتبال اسپانيا است. هر كسي - و نه فقط هواداران وفادار اوئلوا - بايد به حضور اين تيم در فينال مباهات كند. ركره اي كه تمام فصل قعرنشين بوده و تنها دومين تجربه حضور در دسته اول طي تاريخ پرقدمت ۱۱۳ ساله اش را سپري مي كند. نبايد تحسين خود را از اين مردان دريغ كنيم.
۱۱۳ سال پيش در ۱۸۸۹ مردم شهر كارگري و فقير اوئلوا، نخستين جماعتي بودند كه در اسپانيا يك تيم فوتبال تشكيل دادند و سرپايش نگاه داشتند. پس از صعود سال گذشته به لاليگا اين دومين لحظه تاريخي معاصر ركره محسوب مي شود. ركره اي كه نخستين بار در سال ۱۹۶۸ طي نبردي شانه به شانه از سگوندا به لاليگا راه يافته بود.
۲۵ سال بعد در يك بعدازظهر سرد و مرطوب منطقه كوهستاني پامپلونا واقع در باسك جنوبي و در محاصره ۱۹ هزار هوادار متخاصم، اين آندلسي كوچك بازي دو بر صفر باخته به اوساسونا را ناباورانه به تساوي مي كشاند تا از ميان پرتوهاي بي روح نورافكن هاي استاديوم ال سادار سربلند بيرون آيد و به نخستين فينال تاريخش پاي گذارد.
همين اوئلوا شنبه هفته گذشته نماينده بزرگ اما بحران زده باسك، آتلتيك بيلبائو، را در سن ماميس ۳ بر صفر مغلوب كرده بود. به احتمال قريب به يقين ركره در روز ۲۸ ژوئن - روز پاياني لاليگا - رسما به سگوندا سقوط خواهد كرد اما همين معدود لحظات تاريخي مايه سرافرازي كهن ترين جماعت فوتبال كشور هستند و حلاوتي بسيار بيشتر از قهرماني هاي مكرر رئال مادريد در ليگ قهرمانان دارند.
رقيب اوئلوا در فينال مايوركايي است كه مدافع قهرماني را ابتدا در رياسور شكست داد و سپس در سان موئيك متوقف كرد. البته مايوركا در سال هاي اخير از سايه گمنامي بيرون آمده ولي سقوط ناگهاني هفته هاي گذشته از صدر جدول به جمع شش تيم پاييني خيلي ها را از اين تيم مديترانه اي نااميد ساخته بود. مايوركا تاكنون دوبار به فينال جام حذفي راه يافته كه آخرين بار در سال ۱۹۹۸ با ضربات پنالتي مغلوب بارسلونا شد، هر چند كه همان سال آنها در فينال سوپرجام در نوكمپ انتقام گرفتند و با هدايت هكتور كوپر تنها قهرماني تاريخشان را جشن گرفتند و بعد هم به فينال جام در جام اروپا پاي گذاردند.
لطف ديگري كه فيناليست شدن اوئلوا و مايوركا دارد افزوده شدن بر تعداد ۱۶ تيمي است كه از ۱۹۰۲ تاكنون قهرمان جام حذفي شده اند.
اما اوئلوا. من آنها را ستايش مي كنم. پس از اينكه يك فصل كامل از كتابم «موربو» را به اوئلوا، مهد فوتبال اسپانيا، اختصاص دادم - در حالي كه حداقل ربع قرن نامي از آنها در سطح اول فوتبال نبود - آنها مرا به شهرشان دعوت كردند. در پاسخ به مهمان نوازي هايشان به پيگيري بازي هاي ركره و معرفي آبي و سفيدپوشان در قالب همين مجموعه مقالات ادامه دادم.
تا اينكه در ماه نوامبر تصادفا در همين استاديوم ال سادار - كه به خانه ام در شمال باسك نزديك است - شاهد نخستين پيروزي ركره در لاليگا از ۱۹۶۸ به اين سو بودم. پس از بازي به رختكن رفتم تا با چند بازيكن صحبت كنم. «خوسه گالوان» دفاع ركره به محض ديدن من به شوخي گفت كه باشگاه بايد در هر بازي براي من بليت مجاني بفرستد چرا كه برايشان شانس مي آورم. او حق داشت. فقط خدا مي داند ركره اي كه دو گل عقب بود چگونه بازگشت و پيروز شد، آن هم در هواي باراني اوساسونا و در زميني پرآب و نيمه باتلاقي، در حالي كه در اوئلوا آنها هميشه روي زمين خشك و استخواني آندلس بازي مي كنند. شايد در بين دو نيمه مدير به رختكن رفته و به بازيكنان مژده داده يك آقاي انگليسي آن بالا نشسته كه مي تواند شما را وارد تاريخ كند، يا شايد كسي آن بالا من را دوست داشته كه ركره محبوبم را پيروز ساخته.
چهارراه كوپا دل ري
اگر روي نقشه اسپانيا لاكرونيا در شمال غربي از استان گاليسيا را به جزيره شرقي مايوركا وصل مي كرديم و همچنين اوئلوا در جنوب شرقي از استان آندلس را به اوساسونا واقع در پامپلونا پيوند مي داديم، چهارراه كوپا دل ري با مركزيت مادريد ترسيم مي شد. چهارراهي كه اين فصل براي من تداعي كننده نماد فلسفي چهارراه اجابت است. جايي كه ركره محكوم به سقوط، مايوركاي هبوط كرده از آسمان لاليگا و اوساسونايي كه با وجود گزيدن گاه بي گاه بزرگان - مثل بلايي كه در ماه اخير بر سر رئال و بارسا آورد - هرگز اميد شكوه و افتخار نداشته و نخواهد داشت، حاجتمندانه دست طلب به آسمان مي برند تا شايد در سعادت به رويشان گشوده شود.