غلامرضا رضايي نصير
پايگاه هوايي شاهزاده سلطان در حاشيه صحراي ربع الخالي واقع شده است. اينجا نمايشگاهي از آخرين و پيشرفته ترين جنگ افزارهاي آمريكايي محسوب مي شود: جنگنده هاي اف ۱۵ سي؛ هواپيماهاي جاسوسي آرسي ۱۳۵ براي ردگيري پيام هاي مخابراتي دشمن؛ جت هاي ئي اي عربي براي از كار انداختن رادارها و راديوهاي دشمن؛ جنگنده هاي اف ۱۶ سي جي، مخصوص نابود كردن تأسيسات ضدهوايي دشمن و سرانجام هواپيماهاي تانكر بزرگ براي سوخت رساني در حال پرواز.
ناوگان هوايي آمريكا در اين پايگاه هوايي در عربستان سعودي كه براي گشت زني در آسمان جنوب عراق بسيج شده است، مظهر قدرت نظامي آمريكا تلقي مي گردد، ارتشي كه از زمان لژيون هاي امپراتوري روم تاكنون، پرقدرت ترين ارتش جهان به شمار مي رود. طي ۱۲ سال گذشته نيروهاي آمريكايي در هر جنگي كه شركت كرده اند ـ عراق، هائيتي، يوگسلاوي و افغانستان ـ تنها در عرض چند هفته بر نيروهاي دشمن خود فائق آمده اند. امروز، در آستانه جنگي احتمالي عليه عراق، اين نيروها بسيار مرگبارتر مي نمايند و فرماندهانشان كه جز پيروزي چيزي در خاطر ندارند، بي نهايت به خود غره هستند. اخيرا ژنرال جان جامپر، فرمانده نيروي هوايي آمريكا گفت: «در طول تاريخ جنگ هاي مدرن هرگز نيرويي تعليم ديده تر، مجهزتر و باانگيزه تر از نيروي هوايي امروز آمريكا وجود نداشته است.» در حقيقت يكي از شعارهاي نيروي هوايي اين كشور «قدرت عالمگير در گستره عالم» است. البته فرماندهان نظامي و برخي از كارشناسان ديگر معتقدند كه همين گستره فعاليت ممكن است پاشنه آشيل قدرت آمريكا باشد. هم اينك، در حالي كه دولت بوش درگير جنگ عراق است، نيروهاي آمريكايي وظيفه پاسداري از صلح در بالكان را انجام مي د هند، در كره جنوبي براي مقابله با تهاجم كره شمالي حضور دارند و درگير جنگ با تروريسم هستند كه گستره آن از آسياي جنوب شرقي و افغانستان تا قفقاز و شاخ آفريقا را در برمي گيرد.
رالف پيترز، تحليلگر نظامي، اين دوره را به جنگ سي ساله قرن هفدهم كه اروپاي غربي را به نابودي كشاند، تشبيه مي كند. اين جنگ هاي مستمر رفته رفته آثار خود را بر نيروي انساني ارتش، بودجه آن، خزانه كشور و تضاد بين اولويت ها نشان مي دهد؛ اولويت بين لزوم جنگيدن در جنگ هاي امروز و تلاش براي كسب برتري در جنگ هاي فردا. البته اين تنش ها تا اندازه اي محصول واكنش آمريكا به حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است، اما به اين زودي ها نيز از بين نمي روند. اين تنش ها را مي توان در استراتژي امنيت ملي كه سپتامبر گذشته در ۳۳ صفحه منتشر شد آشكارا مشاهده كرد. طبق اين سند آمريكا بايد هم هژموني نظامي خود را در جهان حفظ كند و هم به كشورهاي به زعم آمريكا سركش و تروريست، قبل از آنكه تهديدي محسوب شوند، حمله كند. در پايگاه هوايي شاهزاده سلطان كه ستاد فرماندهي عمليات هوايي آمريكا در خاورميانه محسوب مي شود، دو ديدگاه متفاوت در مورد وضعيت ارتش آمريكا وجود دارد.
از يك سو فرماندهاني چون سرلشكر ديل واترز با سان ديدن از جنگنده هاي اف ۱۵ و اف ۱۶ ادعا مي كنند كه روحيه و اعتماد به نفس زيادي در بين نيروهاي آمريكايي وجود دارد و از سوي ديگر فردي مثل سرهنگ مت مولوي خاطرنشان مي سازد خلبانانش تنها در سال گذشته بر فراز نه كشور مختلف ـ عربستان سعودي، تركيه، مالزي، تايلند، استراليا، كره جنوبي، ژاپن، ايسلند و خود آمريكا ـ پرواز كرده اند. او مي گويد: «ما از آنچه داريم بيش از حد كار مي كشيم. »
نگاهي به وضعيت ارتش آمريكا در مناطق مختلف، از شن هاي عربستان سعودي گرفته تا آب هاي درياي مديترانه و گردشي در سالن هاي كنگره و موسسات پژوهشي و دانشگاهي مربوط به امنيت ملي، قدرت ارتش ايالات متحده و همچنين محدوديت آن را آشكار مي سازد.
عصر ديجيتال
ناو هواپيمابر يواس اس هري ترومن كه در بخش شرقي مديترانه مستقر است ۹۶ هزار تن وزن دارد و طول عرشه اش به اندازه ارتفاع ساختمان امپايراستيت است. اما براي اينكه بدانيد ارتش آمريكا از جنگ خليج فارس در سال ۱۹۹۱ تاكنون چقدر پيشرفت كرده است بايد سري به مركز غار مانند تحليل اطلاعات حمله بزنيد. در سال ،۱۹۹۱ اين ناو هسته اي عكس هاي شناسايي خود را به صورت هوابرد و روي فيلم هاي «خيس» مي گرفت، سپس اين فيلم ها براي ظهور و تفسير و تعبير داخل كانتينر به مراكز مربوطه ارسال مي شد و اين روند چند روز طول مي كشيد. اما امروز همه اينكارها به صورت ديجيتالي و كامپيوتري انجام مي شود. در مركز حمله انبوه كامپيوترها و ديگر سيستم هاي اطلاعاتي به چشم مي خورد. روي يك ديوار تصوير ويدئويي سياه و سفيدي وجود دارد كه تصاوير آن را يك هواپيماي جاسوسي كه بدون سرنشين بر فراز افغانستان پرواز مي كند، ارسال مي دارد.
امروزه تمام كشتي هاي ناوگان ترومن با ديگر ناوها و جهان خارج از طريق ماهواره مرتبط است. جنگنده ها و هواپيماهاي شناسايي اين ناو هواپيمابر مرتب تصاويري را به ناو ارسال مي دارند كه بلافاصله توسط كارشناسان تفسير مي شود. اين كارشناسان در مركز تحليل ناو دائما با تحليلگران اطلاعاتي در ايالات متحده، از طريق يك چت روم (اتاق گفت وگوي اينترنتي) ايمن در تماس هستند و پس از مشورت در مورد هدف ها تصميم گيري مي كنند. مثلا مي توان با ديدن يك تانك روي صفحه مانيتور سريعا با جنگنده اي كه مشغول پرواز است تماس گرفت و دستور حمله به آن را صادر كرد. اين روند گاهي فقط چند دقيقه طول مي كشد.
بسياري از تحليلگران و مورخان نظامي معتقدند كه توانايي هاي آمريكا در حمله هاي دقيق و سريع، كه اولين بار در جنگ خليج فارس در سال ۱۹۹۱ ديده شد، نمايانگر انقلاب سوم در امور نظامي طي قرن بيستم است. اين انقلاب تكنولوژيك ماهيت جنگ را تغيير داده است. اولين انقلاب نظامي بين سال هاي ۱۹۱۶ و ۱۹۳۹ با تركيب موتورهاي درون سوز، طراحي بهتر هواپيماها، راديو و رادار به وقوع پيوست؛ نتيجه اين انقلاب حملات برق آساي آلمان و بمباران هاي استراتژيك بود. دومين انقلاب در پايان جنگ جهاني دوم با ظهور سلاح هاي هسته اي روي داد و سومين انقلاب مربوط به حملات دقيق، تفوق اطلاعاتي و هدف گيري همزمان است كه به رهبري ارتش آمريكا جهان را از جنگ هاي عصر صنعتي به عمليات عصر اطلاعات رهنمون مي سازد. در جنگ افغانستان در پايان سال ،۲۰۰۱ ادغام سلاح هاي دقيق با تفوق اطلاعاتي برداشت نويني از جنگ را به وجود آورد كه در آن تعداد اندكي از سربازان عمليات ويژه در زمين با استفاده از هدف گيري هاي ليزري و گيرنده هاي سيستم موقعيت يابي جهاني (GPS) هدف هايي را كه بمب افكن ها و هواپيماهاي جنگنده بايد مورد حمله قرار مي دادند، مشخص مي كردند. همچنين در اين جنگ، ارتش آمريكا براي نخستين بار از يك وسيله نقليه هوايي مسلح و بدون سرنشين استفاده كرد كه مجهز به موشك هاي هدايت شونده ليزري هلفاير است و مي تواند اهدافي را كه سنسورهاي خودش تعيين مي كند، مورد حمله قرار دهد. در اين حالت سنسور و شليك كننده هر دو يكي هستند. اگر جنگ با عراق درگيرد، فرماندهان آمريكايي با استفاده از شبكه اي از ماهواره هاي جاسوسي، هواپيماهاي شناسايي گلوبال هاوك كه در ارتفاع ۶۵ هزار پايي پرواز مي كنند، هواپيماهاي جي استارز با رادارهايي كه از ارتفاع ۴۰ هزار پايي هدف هاي متحرك را نشان مي دهند و هواپيماهاي پريديتور مجهز به ويدئو و سنسورهاي رادار مادون قرمز كه همگي به مراكز فرماندهي و در برخي موارد، مستقيما به هواپيماهاي در حال جنگ مرتبط هستند، ديدي بي سابقه نسبت به صحنه نبرد خواهند داشت. در سال ۱۹۹۱ اين اطلاعات همزمان زياد به كار نمي آمد؛ در آن جنگ بيش از ۹۰ درصد بمب هايي كه بر عراق ريخته شد، بمب هاي غيرهوشمند و غيرهدايت شونده بودند كه اغلب صدها فوت دورتر از هدفشان اصابت مي كردند. اكنون با استفاده از همان هواپيماها، خلبانان آمريكايي از بمب هاي هدايت شونده با ليزر يا بمب هوشمند جديد پنتاگون يا JDAM استفاده مي كنند. تفاوت JDAM با بمب هاي هدايت شونده ليزري در اين است كه شرايط آب و هوايي يا گردوخاك صحنه نبرد نمي تواند آنها را فريب دهد.
با استفاده از اين توانايي هاي جديد يك گروه ۵۰ فروندي از جنگنده هاي يك ناو هواپيمابر مي تواند در يك شب هدف هاي بيشتري را از صدها هواپيما كه در شب اول حمله در جنگ قبلي خليج فارس به پرواز درآمدند، مورد اصابت قرار دهد. گفتني است كه در حال حاضر دونالد رامسفلد پنج ناو هواپيمابر را در منطقه خليج فارس مستقر كرده است. در ضمن ارتش آمريكا برخي از مهم ترين سيستم هاي تسليحاتي خود را به طرز چشمگيري روزآمد كرده است. موشك هاي كروز تام هاوك كه احتمالا مثل سال ۱۹۹۱ براي هدف قرار دادن ضدهوايي هاي به شدت محافظت شده عراق، بدون به خطر انداختن جان خلبانان به كار گرفته خواهند شد، اكنون به گيرنده هاي ماهواره اي GPS مجهز هستند كه مي تواند سريع تر با فرماندهي هماهنگ شود و در ضمن به موشك ها اجازه مي دهد حتي در بدترين شرايط به پرواز درآيند. مسلسل هاي هلي كوپترهاي آپاچي لانگ باو داراي رادارهاي بسيار پيشرفته هستند كه مي توانند ۱۲۸ هدف را در صحنه نبرد با فاصله ۵ مايلي تشخيص دهند. آنها مي توانند موشك هاي جديد هلفاير هدايت شونده با رادار را پرتاب كنند كه مي توان آنها را تا اندازه زيادي مثل موشك هاي هوا به هوا بر روي هدف هاي متحرك قفل كرد. مدل اوليه «A» آپاچي در جنگ خليج فارس در سال ۱۹۹۱ شركت داشت. اما ارتش تخمين مي زند كه مدل لانگ باو ۴۰۰ درصد قدرت تخريب بيشتر و ۶۲۰ درصد توانايي بيشتر براي بقا در صحنه نبرد دارد. مركز ثقل نيروي هوايي در نبرد، احتمالا مجموعه اي از بمب افكن ها خواهد بود، شامل هواپيماهاي B-2 با بال هاي خفاشي كه رادار نمي تواند رد آن را بگيرد و اولين مأموريتش را در سال ۱۹۹۹ بر فراز كوزوو انجام داد. هر هواپيماي B-2 مي تواند JDAM16 را حمل كند و هر JDAM را مي توان براي برخورد با هدفي مجزا برنامه ريزي كرد. بدون شك بمب افكن هايB-52 و B-1 كه به ترتيب مي توانند در هر پرواز ۱۸ و JDAM24 را حمل كنند، بمب افكن هاي B-2 را همراهي خواهند كرد.
اينها تنها نمونه اي از مهم ترين پيشرفت هاي نظامي هستند كه از عينك هاي ديدار شب تا امكان هدف گيري با بمب هاي هوشمند از فاصله ۴۰ هزار پايي را در بر مي گيرد.
انقلاب در زمينه تكنولوژي باعث كاهش نيروي انساني ارتش گشته است. در پايان جنگ جهاني دوم ارتش آمريكا ۱۲ ميليون سرباز آماده به خدمت داشت. امروز تنها ۴/۱ ميليون نفر مشغول به كار هستند. حتي از زمان جنگ خليج فارس در سال ۱۹۹۱ تاكنون نيروي انساني ارتش حدود يك سوم كاهش يافته است. در واقع نيرويي كه اين همه نبردهاي مستمر را انجام مي دهد فوق العاده كوچك است. همين امر باعث شده است كه در برخي موارد آثار خستگي در بين كادرهاي ارتش هويدا شود.
دولت بوش با انتقاد از دولت كلينتون به دليل بيش از حد كار كشيدن از ارتش و پيش كشيدن اين سوال كه آيا آمريكا بايد وظايف پاسداري از صلح را ادامه دهد يا خير، بر سر كار آمد. اما حملات تروريستي به ايالات متحده همه چيز را تغيير داد. از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ پرسنل در حال خدمت و نيروهاي ذخيره ارتش آمريكا با شتاب بي سابقه در گوشه و كنار جهان مستقر شده اند. با توجه به حضور ۲۵۰ هزار نيروي ارتش در خارج از ايالات متحده، حتي پيش از بسيج نيروها در منطقه خليج فارس براي جنگي احتمالي با عراق، آثار اين فعاليت گسترده و پيگير رفته رفته خود را در سطوح مختلف ارتش، بر خانواده هاي نظاميان و ماشين آلاتي كه مورد بهره برداري قرار مي گيرند، نشان مي دهد. واحدهاي مختلف به مأموريت پشت مأموريت اعزام مي شوند و فرصت چنداني براي مرخصي و بازگشت به وطن ندارند. گروهي از لشكر مهندسي ۹۴ كه از ماه مه تا نوامبر در كوزوو مستقر شده بودند، اينك چيزي از بازگشتشان به پايگاهشان در آلمان نگذشته كه باز دستور رسيده است كه بايد به كويت اعزام شوند. سرگرد فرد ويلر، افسر ارشد ناو هواپيمابر ترومن مي گويد: «مأموريت ها تمامي ندارد؛ افغانستان، عراق. من نگران آن هستم كه نتوانيم وظايف خود را با اين شكل ادامه دهيم. » بزرگ ترين تغيير در نيروي هوايي طي ۱۲ سال گذشته اين بوده است كه با ۴۰ درصد نيروي كمتر وظايف بسيار بيشتري را نسبت به گذشته انجام مي دهد. سرهنگ مايكل كروگر، فرمانده اسكادران ۱۳۵ ـ KC در پايگاه شاهزاده سلطان مي گويد: «ما مجبوريم با تعداد كمتر كار بيشتري بكنيم. »
پنتاگون براي ادامه جنگ با تروريسم، انجام مأموريت هاي امنيت ملي در داخل كشور و اكنون تدارك جنگ با عراق بر ده ها هزار نيروي ذخيره ارتش تكيه دارد.در حال حاضر بيش از ۱۵۰ هزار نيروي ذخيره و اعضاي سپاه ملي بسيج شده اند. از زمان حملات تروريستي به نيويورك و واشنگتن روحيه وطن پرستي در آمريكا بالا گرفته است و به همين دليل عضوگيري و ابقا در نيروهاي ذخيره بالا بوده است. اما مقامات دفاعي از اين مي ترسند كه ماهيت بدون پايان جنگ عليه تروريسم و احتمال طولاني شدن اشغال عراق ممكن است به كاهش نيروهاي داوطلب و شكست سيستم نيروهاي ذخيره بينجامد. اخيرا رامسفلد به كميسيون نيروهاي مسلح مجلس نمايندگان آمريكا گفت كه هيچ نشانه اي دال بر كاهش عضوگيري و ابقاي نيروهاي ذخيره وجود ندارد. اما رهبران اين كميسيون معتقدند كه حجم فعلي نيروهاي ارتش به هيچ وجه كافي و قابل تداوم نيست و از رامسفلد خواستند با نيروهاي ذخيره كه در نقاط مختلف جهان مستقر شده اند، گفت وگو كند. كاهش نيروهاي ذخيره مي تواند براي بخش نيروهاي كاملا داوطلب ارتش آمريكا فاجعه آميز باشد. به گفته مقامات دفاعي، ايالات متحده داراي بزرگ ترين ارتش حرفه اي جهان است. در ضمن تحصيلكرده ترين ارتش جهان هم محسوب مي شود. نود و پنج درصد از پرسنل ارتش در سال ۲۰۰۰ داراي ديپلم متوسطه بوده اند و چهل و سه درصد از افسران نيز تحصيلات عاليه داشته اند. اين درصدها در سال ۱۹۶۴ به ترتيب ۸۰ و ۲۵ درصد بوده است. به علاوه ارتش پيرتر شده و درصد متأهلين در آن رو به افزايش است. به همين دليل است كه هيچ عامل ديگري به اندازه اعزام هاي مكرر به خارج باعث ناهماهنگي و اخلال در داخل نمي شود. يكي از خلبانان مستقر در پايگاه شاهزاده سلطان مي گويد: «ممكن است هواپيماها توانايي اين همه مأموريت هاي پياپي را نداشته باشند و از آن مهم تر افراد نيز ممكن است تاب نياورند. » ناگفته نماند كه سن اين خلبان از بسياري از هواپيماهايي كه به پرواز درمي آورد كمتر است.
عمر متوسط تانكرهاي نيروهاي هوايي اكنون بيش از ۳۶ سال است. عمر متوسط مجموع ۶۳۰۰ هواپيماي نيروي هوايي نيز ۲۲ سال است. اين امر منعكس كننده كاهش شديد تداركات نظامي در طول سال هاي دهه ۱۹۹۰ است. حتي با وجود اضافه شدن هواپيماهاي جديد مثل F-22 رادارگريز و جنگنده هاي جوينت استرايك، باز هم عمر متوسط ناوگان هوايي تا سال ۲۰۱۵ نزديك به ۳۰ سال خواهد بود. ميزان آمادگي اين ناوگان پير و توانايي آنها در پروازهاي در حال جنگ، طي پنج سال گذشته ۲۵ درصد كاهش يافته است. از سوي ديگر هزينه هر ساعت پرواز طي همين مدت ۴۵ درصد افزايش داشته است. ميزان حوادث هوايي نيز بالاست. نرخ حوادث عمده ـ آنها كه به مرگ يا معلوليت دائم يا خسارت بيش از ۱ ميليون دلار به هواپيما منجر مي شود ـ به طور كلي در سال هاي اخير افزايش نشان داده است. در سال ۲۰۰۲ نيروي هوايي ۳۵ مورد حادثه عمده را ثبت كرده است كه در اين ميان بيشترين حوادث مربوط به حوادث هلي كوپترها بوده است. بنابر آمار يك گزارش رسمي نيروي هوايي در سال مالي ۲۰۰۲ نسبت به سال قبل ۲۰۰ هزار ساعت پرواز بيشتري انجام شده است.
ارتش و تفنگداران دريايي بيشترين افزايش را در چنين حوادثي نشان داده اند. نرخ حوادث عمده در ارتش از ۰۳/۱ مورد در هر ۱۰۰ هزار ساعت پرواز در سال ۲۰۰۱ به ۵۸/۲ مورد در سال ۲۰۰۲ افزايش يافته و تعداد حوادث در مورد تفنگداران دريايي طي همين مدت سه برابر شده و از ۴۰/۱ به ۰۱/۴ رسيده است. يكي از علت هاي افزايش حوادث در نيروي دريايي و تفنگداران كم تجربگي خدمه پرواز عنوان شده است.
با توجه به اينكه ارتش مدام در حال جنگ بوده از هر كسي با تعليمات كافي استفاده شده و هيچ كس در ليست انتظار باقي نمانده است. از سوي ديگر حفظ روحيه سربازان، ملوانان و خدمه پرواز و همچنين حفظ و نگهداري ماشين آلات و تجهيزات احتياج به پول فراواني دارد. با آنكه هزينه هاي ارتش در بودجه فدرال از هر بخش ديگري، البته به جز دفاع داخلي، بيشتر بوده است؛ بحث در مورد اينكه اين بودجه چگونه خرج مي شود و اينكه آيا براي هزينه هاي ارتش كافي خواهد بود در كنگره آغاز شده است. اما بودجه مهم ترين عاملي نيست كه آينده نيروهاي مسلح آمريكا يا فشار بر آن را رقم مي زند. مهم ترين عامل استراتژي امنيت ملي جديد دولت بوش است.
اين سند ۳۳ صفحه اي كه در ماه سپتامبر منتشر شد، حاوي معاني ضمني فراواني در مورد سياست خارجي آمريكاست و نقش اصلي را به ارتش ايالات متحده مي دهد.
اولين تغيير مهم در اين استراتژي اين است كه ايالات متحده از مهار دشمنان و سياست هاي بازدارنده پا را فراتر خواهد گذاشت و به حملات نظامي پيشگيرانه متوسل خواهد شد؛ بدين معنا كه آمريكا از اين به بعد پيش از آنكه كشورهاي سركش يا تروريست ها بتوانند منافعش را با سلاح هاي كشتارجمعي به خطر بيندازند، به آنها حمله خواهد كرد.
دومين مسئله اين است كه آمريكا سعي خواهد كرد موقعيت بي رقيب نظامي خود را در جهان حفظ كند. طبق اين استراتژي آمريكا آنقدر بر قدرت خود خواهد افزود كه رقباي احتمالي حتي خيال پيشي گرفتن يا برابري با قدرت نظامي آمريكا را از سر به در كنند. اين دستور كار باعث بروز نگراني در هر دو جناح راست و چپ آمريكا شده است. اخيرا استنلي هافمن، كارشناس سياست خارجي دانشگاه هاروارد در مقاله اي در مجله ليبرال آمريكن پراسپكت نوشت: «دكترين بوش در برگيرنده دكترين سلطه جهان است كه بي اندازه غيرواقع گرايانه است. » اندرو بيس ويچ، سرهنگ بازنشسته ارتش و استاد علوم سياسي دانشگاه بوستون نيز در نشريه محافظه كار آمريكن كنتزروتيو از نظامي شدن سياست خارجي ابراز نگراني مي كند. او مي نويسد: «دولت بوش استفاده از زور را نه آخرين راه حل بلكه مؤثرترين ابزار سياست خارجي مي داند.» برخي از افسران نيز از نشانه هايي دال بر غرور بيجا و خطرناك در ارتش ابراز نگراني مي كنند. به گفته ژنرال مك كافري كه لشكر ۲۴ پياده مكانيزه را در جنگ خليج فارس فرماندهي مي كرده است، برخلاف جنگ خليج كه فرماندهان آن اغلب افسران ويتنام رفته بودند، فرماندهان ارشد امروز طي ۱۲ سال گذشته فقط شاهد پيروزي هاي ارتش آمريكا بوده اند (بسياري از آنها جنگ در سومالي در سال ۱۹۹۳ را كه طي آن ۱۸ سرباز آمريكايي كشته شدند، بدترين خاطره ارتش مي دانند) اما اين غرور بيجا ممكن است باعث گمراهي ارتش شود.
دولت آمريكا تا اندازه زيادي در مورد هزينه هاي احتمالي حمله به عراق و اشغال اين كشور ساكت بوده است. مايكل اهانلن، تحليلگر موسسه بروكينگر تخمين مي زند كه اشغال عراق و حفظ يكپارچگي سه بخش مختلف آن در سال اول به ۱۰۰ تا ۲۵۰ هزار سرباز احتياج دارد. با اين فرض كه فقط ۱۵ تا ۲۵ درصد اين نيرو آمريكايي باشد. وزارت دفاع بايد ۱۵ تا ۶۰ هزار سرباز در عراق داشته باشد. اين تعداد شامل يك تا سه لشكر است، آن هم در ارتشي كه تنها ۱۰ لشكر آماده به خدمت دارد. تازه اين تعداد علاوه بر ۸۰۰۰ سربازي است كه اكنون در افغانستان حضور دارند و معلوم نيست تا چه زمان ديگر بايد در آنجا حضور داشته باشند. هزينه نيروهاي مستقر در افغانستان يك ميليارد دلار در ماه است. فردريك كروزن، ژنرال بازنشسته ارتش آمريكا، در مجموعه اي از مقالات چاپ شده در نشريه انجمن نيروهاي مسلح ايالات متحده چنين ابراز نگراني مي كند: «ارتش آمريكا به هيچ وجه آنقدر بزرگ نيست كه اين بار سنگين را تحمل كند. » وي پيش بيني مي كند كه اگر دولت براي وظايفي كه پيش روي ارتش قرار دارد تدارك بهتري نبيند «به اوضاع وخيم ويتنام بازخواهيم گشت. »