اين ماجرا توجه رسانه هاي همگاني را برانگيخت و منجر به طرح اين پرسش شد كه آيا اين رويداد يك حادثه منحصربه فرد بوده يا تنها يكي از وجوه يك روند رايج است
اندرو بلاستين (A.Blaustein) و پيتر جانسون (P.Johnson) كار جست وجو به دنبال عامل بالقوه بروز ناهنجاري ها در دوزيستان را به طور منظم از ۱۹۹۸ آغاز كردند. بلاستين كه در ۱۹۶۸ از دانشگاه كاليفرنيا در سانتا باربارا، درجه دكترا گرفته اكنون استاد گروه جانورشناسي دانشگاه ارگون است. وي كه آموزش اكولوژي جمعيت و رفتار ديده، چندين سال اخير را صرف بررسي كاهش روزافزون جمعيت هاي دوزيستان در طبيعت كرده و به طور ويژه به بررسي اثر پرتوهاي فرابنفش، آلاينده ها و انواع گونه هاي غيربومي و بيماري زا پرداخته است. جانسون نيز كه در مركز اكولوژي آب شيرين دانشگاه مديسون دانشجوي دوره دكترا است، مشغول بررسي تاثير فعاليت هاي انسان بر پديدار شدن انواع بيماري ها در محيطهاي آبي است.
اندرو بلاستين و پيتر جانسون
ترجمه: طاهره رنجبر
در يكي از روزهاي گرم تابستان سال ،۱۹۹۵ هشت دانش آموز دوره راهنمايي كه طرح يك بررسي مقدماتي بر روي اكولوژي تالاب را در سر مي پروراندند، دست به كار جمع آوري قورباغه هاي پلنگي يك بركه كوچك در نزديكي هندرسون در ايالت مينه سوتا شدند. اما با كمال شگفتي قورباغه هايي كه يكي پس از ديگري به دامشان مي افتادند پنج يا تعداد بيشتري پاي عقبي داشتند و بعضي از پاها به شكل ترسناكي درهم پيچ خورده بودند. تقريباً نيمي از بيست و دو قورباغه اي كه بچه ها در آن روز به دام انداختند به شدت دچار ناهنجاري هاي ساختاري بودند. پژوهش هاي بعدي مراكز كنترل آلودگي نيز مواردي را به اين فهرست تكان دهنده افزود. شماري از قورباغه هاي درون بركه به كلي فاقد اندام هاي حركتي عقبي بودند يا به جاي پا، تنها جوانه هاي كوچكي داشتند. در بعضي ها يك يا دو پاي نابجا از شكم قورباغه ها سر درآورده بود. تعداد اندكي هم يك چشم نداشتند.
اين ماجرا توجه رسانه هاي همگاني را برانگيخت و منجر به طرح سوالات بسياري در خصوص اين واقعه شد. از جمله اين پرسش كه آيا اين رويداد يك حادثه منحصربه فرد بوده يا تنها يكي از وجوه يك روند رايج است؟ و اينكه چه چيزي منجر به بروز چنين ناهنجاري هايي شده است؟ بدين ترتيب پژوهشگران ساير مناطق در سرتاسر كشور كار بررسي بر روي جمعيت هاي دوزيستان بومي منطقه خودشان را آغاز كردند و به زودي معلوم شد كه اين كلكسيون عجيب و باورنكردني موجودات ناقص الخلقه تنها به ايالت مينه سوتا محدود نمي شود. ناهنجاري هايي كه از ۱۹۹۵ گزارش شده اند بيش از ۶۰ گونه از جمله سمندرها و وزغ هاي ۴۶ ايالت آمريكا را در برمي گيرند. در برخي از جمعيت هاي بومي ۸۰ درصد افراد دچار نابهنجاري اند. گزارش هاي بين المللي حاكي از آن است كه اين پديده از مرزهاي ايالات متحده فراتر رفته است و شمار شگفت انگيزي از دوزيستان تغيير شكل يافته در آسيا، اروپا و استراليا نيز يافت مي شوند. بدين ترتيب داشتن پاهاي اضافي يا بي پايي در سرتاسر جهان متداول شد. اين نقايص را نمي توان به منزله يك روند عادي در زندگي دوزيستان ناديده انگاشت. پژوهش هايي كه به اوايل دهه ۱۹۰۰ بازمي گردند روشن مي سازند كه شمار اندكي از افراد هر جمعيتي به طور طبيعي در نتيجه جهش ها و معايب ژنتيكي و يا اشكالات تكويني دچار نقص عضو مي شوند. در يك جمعيت سالم معمولاً بيش از ۵ درصد افراد دچار فقدان اندام هاي حركتي و انگشت نمي شوند و ناهنجاري هاي شديد مانند پاهاي عقبي اضافي بسيار نادر است. به علاوه مروري بر گزارشات تاريخي مربوط به اين مسئله توسط يكي از ما (جانسون) و نيز بررسي هاي ميداني اخير حاكي از آن است كه اين ناهنجاري ها تنها در سال هاي اخير رواج يافته اند.
طي هشت سال گذشته، ده ها پژوهشگر علت اين افزايش در شمار ناهنجاري ها را قرارگيري بيشتر دوزيستان در معرض پرتوهاي فرابنفش، آلاينده هاي شيميايي آب و يا يك اپيدمي انگلي تشخيص دادند. چندان جاي شگفتي نيست كه هرگاه گزارش ديگري به اطلاع مي رسيد، رسانه هاي خبري براي ديدگاه جديد بازارگرمي مي كردند و بدين ترتيب تصوير گمراه كننده اي از اوضاع و احوال به دست مي دادند و اين خود به اين موضوع بازمي گردد كه احتمالاً تمامي اين عوامل با درجات مختلف در اين بين نقشي برعهده دارند، يا هركدام منجر به نابهنجاري هاي ويژه اي مي شوند و يا هر سه به طور همزمان وارد عمل شده اند. به علاوه تمامي اين ها تا اندازه اي از فعاليت هاي انساني نظير تغيير محيط زيستگاه ناشي مي شوند.
|
|
بدون ترديد چنين ناهنجاري هايي بقاي دوزيستان را به مخاطره مي اندازد و به احتمال بسيار در كاهش شگفت انگيز جمعيت آنها كه از ۱۹۸۹ به عنوان يك معضل جهاني تشخيص داده شد، سهم بسزايي دارند. از اين گذشته اين اتفاق هشداري است براي كل سياره. دوزيستان از مدت ها پيش به عنوان شاخص هاي مهم سلامتي زمين مورد توجه بوده اند زيرا تخم هاي بدون پوسته و پوست نفوذپذيرشان آنها را در برابر آشفتگي هاي اعمال شده بر محيط به شدت حساس مي سازد و اين خود نوعي خوش شانسي است كه عواملي كه اين موجودات را به شدت تحت تأثير قرار مي دهد، زنگ خطر را براي ساير گونه ها به صدا درآورده است.
تقريباً بلافاصله پس از كشف ناهنجاري ها، يك عامل از پيش فرض شده، يعني قرار گرفتن بيش از حد در معرض پرتوهاي فرابنفش در مظان اتهام قرار گرفت. زيرا اين عامل پيش از اين در كاهش جمعيت دوزيستان مؤثر دانسته شده و پژوهش هاي آزمايشگاهي نشان داده بودند كه اين پرتوها قادر به ايجاد اختلال و بي نظمي در مراحل تكوين دوزيستان اند. اين پرتوها در ميان ساير عوامل قادر به ايجاد جهش هاي ژنتيكي و آسيب رساني به سيستم ايمني اند. از زماني كه كلروفلوروكربن ها و ساير تركيبات شيميايي ساخت انسان شروع به تحليل لايه محافظ ازن در جو كردند باعث رسيدن پرتوهاي فرابنفش به زمين شدند. اين معضل نخستين بار در دهه ۱۹۶۰ مورد ارزيابي قرار گرفت. بين سال هاي ۱۹۹۴ و ۱۹۹۸ يكي از ما دو نفر (بلاستين) و همكارانش ثابت كردند كه قرار گرفتن در معرض پرتوهاي فرابنفش منجر به كشته شدن جنين ولارو دوزيستان، بروز آسيب هاي شديد چشمي در قورباغه هاي بالغ و انواع متفاوتي از ناهنجاري هاي ساختاري در قورباغه ها و سمندرها مي شود. اما اينكه آيا قرار گرفتن در معرض پرتوهاي فرابنفش مي تواند عامل ايجاد اختلال در تكوين پا در دوزيستان باشد يا نه تا اواخر دهه ،۱۹۹۰ درست هنگامي كه گري آنكلي (G.Ankley) و همكارانش از سازمان حفظ محيط زيست (EPA) ايالت مينه سوتا دقيق ترين بررسي هاي آزمايشگاهي مرتبط با اين پرسش تا به آن موقع را انجام دادند، همچنان در پرده ابهام باقي ماند. هنگامي كه پژوهشگران قورباغه هاي در حال رشد را از قرارگيري در معرض پرتوهاي فرابنفش در امان نگاه داشتند، اندام هاي حركتي شان به طور عادي و بدون نقص رشد كردند در حالي كه بچه قورباغه هايي كه در معرض ترازهاي طبيعي پرتو فرابنفش قرار گرفته بودند با فقدان انگشت يا نبود بخشي از پا تكوين يافتند. اين ناهنجاري مشابه شماري از تغيير شكل هايي بودند كه در قورباغه هاي وحشي چندين منطقه سرتاسر كشور يافت شده بود. گروه سازمان حفظ محيط زيست پس از اين آزمايشات به اين نكته اشاره كردند كه پرتوهاي فرابنفش تمامي انواع ناهنجاري هاي پايي مشاهده شده در طبيعت را توجيه نمي كند و مخصوصاً منجر به رشد پاهاي اضافي، يكي از رايج ترين ناهنجاري هاي گزارش شده از ،۱۹۹۵ نمي شود. بررسي هاي ميداني و آزمايشگاهي بسياري كه شماري از آنها توسط بلاستين و همكارانش صورت گرفت، نتايج مشابهي را به دست داد. علاوه بر اين ساير زيست شناسان خاطرنشان ساختند كه بسياري از دوزيستان وحشي قادر به اجتناب از قرارگيري مداوم در معرض پرتوهاي فرابنفشي كه در آزمايشات EPA مورد بررسي قرار گرفته بود، هستند. دوزيستان نابالغ و بالغ مانند هم قادر به حركت به طرف نور خورشيد يا اجتناب از آنند و معمولاً در آب هاي لجن آلود به سر مي برند و يا حتي ممكن است شبگرد باشند.
نقش آلودگي
به همان اندازه كه شماري از پژوهشگران ارتباط بين پرتوهاي فرابنفش و اين ناهنجاري ها را مورد آزمون قرار دادند، سايرين نيز كار بررسي تأثير آلودگي آب مانند هرزآب حشره كش ها را دنبال كردند. اين دسته از پژوهشگران بدين خاطر تمامي توجه خود را معطوف مسئله آلودگي ساختند كه بسياري از گزارشات ارسالي از موارد ناهنجاري دوزيستان به مناطقي مربوط مي شد كه هر ساله مقادير زيادي حشره كش و كود شيميايي مصرف مي كردند. تا اواسط دهه ۱۹۹۰ بررسي هاي آزمايشگاهي حاكي از آن بودند كه شمار بسياري از آلاينده ها مي توانند باعث كشته شدن دوزيستان شوند اما اين نكته كه آيا منجر به ايجاد اندام هاي حركتي اضافي يا ناقص مي شوند همچنان نامعلوم بود. جداسازي يك ماده شيميايي منفرد يا حتي دسته اي از مواد شيميايي به عنوان عامل احتمالي بروز ناهنجاري چالش بزرگي است كه پيش روي سم شناسان قرار دارد. سالانه ميليون ها تن از هزاران نوع آلاينده مختلف در مناطقي كه دوزيستان تغيير شكل يافته در آنجاها يافت شده اند، مصرف مي شود. با اين حال هنوز هم يك ماده شيميايي بي درنگ در رأس اين فهرست قرار مي گيرد: متاپرن. اين ماده نخستين بار درسال ۱۹۶۵ به منظور مصارف تجاري به تأييد رسيد و به عنوان جانشين مناسب تري براي حشره كش خارج از رده DDT به كار گرفته شد. توجه بي درنگ به متاپرن از شباهت شيميايي آن به تركيباتي موسوم به رتينوئيدها ناشي مي شود. اين دسته از مواد به ويژه اسيد رتينوئيك نقش تعيين كننده اي در تكوين مهره داران بازي مي كنند و چه در مقادير كم و چه زياد قادر به ايجاد ناهنجاري هايي در جنين مهره دارانند. در واقع شمار زيادي از سقط ها و نقص هاي مادرزادي در انسان در نتيجه استفاده زنان باردار از داروهاي آكنه حاوي مشتقات اسيد رتينوئيك ناشي مي شود.
شماري از زيست شناسان به اين فكر افتادند كه شايد متاپرن تأثير مشابهي بر قورباغه ها داشته باشد. براساس يكسري از آزمايشاتي كه توسط EPA مينه سوتا در اواخر دهه ۱۹۹۰ صورت گرفت معلوم شد كه مقادير زيادي از اسيد رتينوئيك مي تواند آغازگر ناهنجاري هاي ناچيزي در اندام هاي حركتي عقبي قورباغه ها شود. اما آزمون هاي مشابه با متاپرن به هيچ روي منجر به بروز ناهنجاري در اندام هاي حركتي نمي شود. به علاوه اندازه گيري ميداني مجزا ثابت كرد كه حشره كش نمي تواند تنها علت اين ناهنجاري ها قلمداد شود. متاپرن به سرعت در طبيعت تجزيه و شكسته مي شود و پژوهشگران تنها شواهد اندكي مبني بر پايداري اين ماده در جاهايي كه ناهنجاري فراوان است، يافتند. اين موضوع در مورد ساير مواد شيميايي زراعي و فرآورده هاي تخريب شده آنها صدق مي كند و مقادير آنها در نواحي مختلفي از غرب ايالات متحده كه شمار فراواني از چنين موجودات ناقص الخلقه اي را در خود جاي داده، مورد برآورد قرار گرفت. با اين همه حشره كش ها چندان هم بي گناه نيستند. هنوز صدها نوع آنها ناآزموده باقي مانده اند و برخي از شواهد به طور ضمني حاكي از آنند كه شمار معيني از حشره كش ها گو اينكه منجر به شكل گيري اندام هاي حركتي معيوب نمي شوند اما قادر به ايجاد آسيب هاي ساختاري اند. در اين هنگام پژوهش هاي آزمايشگاهي با ترديد و دودلي خبر از آن دارند كه احتمالاً آلاينده هاي آب و پرتوهاي فرابنفش منجر به بروز چنين تغيير شكل هايي شده اند. اما به نظر مي رسيد كه يك عامل نيرومندتر تأثير بسيار وسيع تري بر طبيعت داشته باشد.
انگل هاي پركار
نخستين نشانه هاي اين تهديد يعني عامل ايجاد ناهنجاري هاي رايج پاي عقبي، به مدت ها پيش از كشف اين اختلال در مينه سوتا كه توجه عمومي را به خود جلب كرد، بازمي گردد. در اواسط دهه ۱۹۸۰ استفن روث (S.ruth) كه بعدها در كالج مونتري دانشگاه پنسيلوانيا مشغول به كار شد، پس از پي بردن به وجود صدها قورباغه درختي و سمندرهاي درازانگشت مبتلا به ناهنجاري هاي پاهاي اضافي، بي پايي و يا ساير ناهنجاري ها، بركه هاي شمال كاليفرنيا را عرصه كندوكاش هاي خودساخت. با اين حال او اين ناهنجاري ها را به منزله يك زنگ خطر تلقي نكرد زيرا وي گمان مي كرد كه با يك حادثه عجيب و منحصربه فرد روبه رو شده است. روث در ۱۹۸۶ از استنلي سشنز (S.Sessions)، كه اكنون در كالج هارت ويك نيويورك مشغول به كار است، براي بازديد از دوزيستان عجيب و غريبش دعوت به عمل آورد. سشنز نيز پيشنهاد وي را پذيرفت و به سرعت تشخيص داد كه همه آنها به نوعي ترماتود كه به طور كلي تحت عنوان كرم هاي پهن يا فلوك ها شناخته مي شوند، مبتلا هستند. ترماتودهاي كاليفرنيا، كه اين ويژگي خاص تا بدان موقع در آنها ناشناخته مانده بود، ظاهراً ميزبانشان را يكباره به كشتن نمي دهند، اما سشنز حدس زد كه حضور آنها در بچه قورباغه ها، به طور مكانيكي تكوين طبيعي نوزادان را دچار اختلال مي سازد و اين اتفاق در جاهايي روي مي دهد كه انگل، كيست هايي در بدن ميزبان تشكيل مي دهد و بيشتر اين كيست ها در اطراف پاهاي عقبي تجمع مي كنند. او براي آزمون اين فرضيه از طريق كاشت دانه هاي شيشه اي كوچك در محل جوانه هاي در حال رشد اندام هاي حركتي قورباغه هاي پنجه دار آفريقايي و نوعي سمندر موسوم به آكسولوت، به شبيه سازي كيست ترماتودها پرداخت. اين دو گونه كه با آنها به مثابه موش هاي سفيد آزمايشگاهي در شناخت زيست شناسي دوزيستان برخورد مي شود، زيرا به راحتي در اسارت تكثير مي يابند، در اثر آلوده شدن به انگل دچار پاهاي اضافي يا ساير ناهنجاري ها مي شوند. يكي از موارد جالب توجه در نتايج به دست آمده از اين آزمايشات آن است كه آنها نتوانستند ثابت كنند كه عامل بروز ناهنجاري در نمونه هاي دوزيستان روث نيز ترماتودها هستند. وجود ناهنجاري اندام هاي حركتي در قورباغه هاي پنجه دار آفريقايي و آكسولوت ها تاكنون شناخته نشده است. اين پژوهش ها كه سرانجام نقطه چين هاي بين ترماتودها و ناهنجاري پاهاي اضافي يا بي پايي در قورباغه ها را به هم متصل ساخت پس از بلواي سال ۱۹۹۵ به نتيجه رسيد. در آن موقع جانسون براي كسب اطلاعاتي درباره علت اين حادثه به مطالعه منابع علمي پرداخت و با كشفياتي كه توسط روث و سشنز صورت گرفته بود، مواجه شد. سپس او و همكارانش در فاصله سال هاي ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸ دست به وارسي هاي گسترده اي بر روي تالاب هاي كاليفرنيا زدند و دريافتند در بركه هاي مناطقي كه تعداد قورباغه هاي درختي با اندام هاي حركتي غيرعادي زياد است، تعداد حلزون هاي آبي گونه Planor bellatenuis نيز فراوان است. اين حلزون يكي از ميزبان هايي است كه توسط ترماتودهاي سشنز، كه اكنون با نام علمي Ribeiroia ondatrae شناخته مي شود، مورد سوءاستفاده قرار مي گيرد.
با اين فكر كه آن ها ممكن است ارتباط مستقيمي بين يك اپيدمي انگلي و ناهنجاري هاي دوزيستان در طبيعت را كشف كنند، جانسون و تيم تحقيقاتي اش بي درنگ قورباغه هاي تغيير شكل يافته همان بركه ها را جمع آوري كردند و به تشريح آن ها پرداختند. آن ها دريافتند كه در تمامي موارد كيست هاي انگلي به طور متراكم تنها زيرپوست اطراف محل رويش پاهاي عقبي حلقه مي زنند. پژوهشگران براي آزمودن اين ايده كه ترماتودها آغازگر رشد پاهاي اضافي در قورباغه ها هستند، نوزادان قورباغه هاي درختي جزاير اقيانوس آرام را در شرايط آزمايشگاهي در معرض انگل R.ondatrae قرار دادند. همان طور كه انتظار مي رفت قورباغه هاي درختي مبتلا به انگل با ناهنجاري هايي همچون داشتن پاهاي اضافي يا فقدان پا مشابه آنچه در طبيعت يافت مي شود، تكوين يافتند. ترازهاي بالاتري از آلودگي به طور مستقيم منجر به ناهنجاري هاي بيشتري مي شود در حالي كه قورباغه هاي غيرمبتلا به انگل به طور طبيعي تكوين مي يابند. اين بررسي ها كليد حل معماي دوزيستان تغيير شكل يافته بود. آزمايشات بعدي و از جمله يكي از آزمايشاتي كه ما در سال ۲۰۰۱ بر روي بچه قورباغه هاي غربي انجام داديم، شواهدي از نقش اساسي Ribeiroia در نابهنجاري دوزيستان به جز قورباغه هاي درختي جزاير اقيانوس آرام فراهم آورد.
براساس دو بررسي گزارش شده در اواخر تابستان توسط ژوزف كسيكر (J.Kiesecker) از دانشگاه پنسيلوانيا و تيم متشكل از سشنز، جفري استوپر (G.Stopper) از دانشگاه ييل و همكارانش، معلوم شد كه Ribeiroia قادر است تا به همان ترتيب باعث بروز ناهنجاري هايي در اندام هاي حركتي قورباغه هاي چوب و قورباغه هاي پلنگي شود.
ساير شواهد روشن ساخت كه Ribeiroia تقريباً هميشه در جاهايي كه دوزيستان تغيير شكل يافته پيدا مي شوند، حضور دارد. در حالي كه ميزان آلاينده هاي شيميايي در مقايسه با آلودگي انگلي بسيار ناچيز است. به احتمال زياد عفونت انگلي كه ظاهراً در سال هاي اخير به طور ناگهاني افزايش يافته، به ترازهاي اپيدميك رسيده است. نتايج يك پژوهش همه جانبه كه توسط ما در اوايل سال ۲۰۰۱ انجام گرفت حاكي از آن است كه تا پيش سال ۱۹۹۰ تنها هفت گزارش از جمعيت هاي دوزيستاني كه داراي هر دو نقص ابتلا به ناهنجاري و آلودگي به Ribeiroia بودند، وجود دارد. در عوض نتايج يكي از برسي هاي ما كه در سال گذشته به انتشار رسيد حكايت از آن دارد كه ۲۵ مورد از چنين زيستگاه هايي تنها در غرب ايالات متحده وجود دارد. در اين مناطق شش گونه مختلف از اين انگل باعث بروز ناهنجاري در دوزيستان شده است و سهم افراد مبتلا در هر جمعيت طيف ۵ تا ۹۰ درصد را در بر مي گيرد. طي دو سال گذشته ساير پژوهشگران Ribeiroia را آغازگر ناهنجاري هاي دوزيستان ايالت هاي ويسكونسين، ايلينويز، پنسيلوانيا، نيويورك و مينه سوتا، از جمله همان بركه اي كه آن هشت دانش آموز آن را به خبر اول رسانه ها تبديل كردند، تشخيص دادند. افزايش نظارت را مي توان يكي از عوامل شمار گزارشات در اين باره دانست. اكثريت رو به بالايي از قورباغه هاي نابهنجار توسط مردم و به ويژه بچه ها كه به دلايل بي ارتباط با نابهنجاري هايي كه ذكرشان رفت به جست وجوي قورباغه ها مي روند، يافته شد. اكنون دانشمندان فهميده اند كه چگونه چرخه زندگي Ribeiroia به تداوم تكوين ناهنجاري در دوزيستاني كه آن قدر بدشانس اند كه زيستگاه مشتركي با حلزون هاي آلوده دارند، كمك مي كند. پس از آنكه انگل، ميزبان حلزونيش را ترك مي گويد وارد بدن نوزاد قورباغه مي شود و خود را در نزديكي محل رويش پاهاي عقبي نوزاد جا مي دهد. سپس در نوزادان مبتلا پاهاي اضافي جوانه مي زند يا رشد هر دو اندام حركتي به كلي متوقف مي شود. در هر دوي اين شرايط دوزيست جوان شايستگي حركتي خود را از كف مي دهد و بدين ترتيب به راحتي به دام ميزبانان نهايي انگل كه غالباً حواصيل يا مرغ ماهيخوار است، مي افتند. پس از آن انگل در دورن بدن پرنده به بلوغ مي رسد و از لحاظ توليدمثلي فعال مي شود، تخم هاي ترماتود از طريق مدفوع پرنده بار ديگر سر از آب در مي آورند و لاروها پس از خروج از تخم، حلزوني را براي براي خود مي يابند و چرخه زندگي را از سر مي گيرند.
اگر اپيدمي گسترده Ribeiroia عامل افزايش ناهنجاري هاي مشاهده شده در قورباغه ها در سال هاي اخير به شمار آيد، چه عاملي خود باعث بروز اين اپيدمي شده است؟
روندهاي محيطزيستي جاري حكايت از آن دارند كه تغييرات اعمال شده از سوي انسان بر محيط منجر به بروز چنين معضلاتي مي شود. در جمعيت انساني نيز همانند جمعيت هاي حيات وحش، بيماري هاي عفوني به عنوان جلوه هايي از تغيير زيستگاه پديدار شده و شيوع مي يابند. زيرا تغيير محيط، تكثير ميكرو اروگانيسم هاي بيماري زا را امكان پذير مي سازد.
به عنوان مثال جنگل كاري هاي صورت گرفته در شمال غربي ايالات متحده با افزايش شمار گوزن هاي دم سفيد منجر به بروز بيماري Lyme شده است. اين گوزن ها ناقلان كنه هايي هستند كه خود ميزباني عامل اين بيماري يعني باكتري Lyme را به دوش مي كشند. در آن سوي اقيانوس اطلس سد زدن بر روي رودخانه هاي آفريقا باعث گسترش كپلك هاي خوني انسان كه به عنوان ميزبان به حلزون ها وابسته اند، شده است و به بروز بيماري اسكيتوزومياس در انسان ها انجاميده است. طي چند دهه اخير تغييراتي كه در زيستگاه به وجود آمد باعث شيوع بيماري هايي نظير ابولا، تب دانگ و ايدز شده است.
ما به تازگي وجود ارتباط مستقيمي بين تغيير زيستگاه توسط انسان و مكان هايي كه انگل Ribeiroia در آنها فراوانند را اثبات كرده ايم. بررسي هاي ما در غرب آمريكا كه در سال ۲۰۰۲ گزارش شد، معلوم ساخته است كه از ۵۹ تالايي كه دوزيستان آن به Ribeiroia مبتلا هستند ۴۹ تالاب جزء ذخيره گاه ها، بركه هاي زراعي يا ساير منابع مصنوعي آبند. هرز آب كودهاي شيميايي و فضولات گله ها در نزديكي اين زيستگاه ها غالباً منجر به رشد و تكثير بيش از اندازه جلبك هايي مي شود كه غذاي مورد نياز حلزون ها را فراهم مي آورند. جمعيت هاي بزرگ تري از حلزون هاي مبتلا به انگل مستقيماً به قورباغه هاي نابهنجار بيشتري منتهي مي شوند. پرنده هاي آبچر كه به نوبه خود ميزبان نهايي انگل هايند معمولاً در چنين مكان هاي انسان ساختي به وفور يافت مي شوند. با آنكه ابتلاي انگلي به ترماتودها محتمل ترين تبيين براي شيوع شديد ناهنجاري در دوزيستان به شمار مي آيد اما مطمئناً تنها علت اين ماجرا نيست و احتمالاً عوامل ديگري نيز با آن همدست شده اند.
آلاينده هاي آب يا افزايش پرتوهاي فرابنفش ممكن است هر يك به تنهايي باعث بروز مشكلات ويژه اي همچون اندام هاي بدريخت و ناهنجاري هاي پوستي و چشمي باشد. از سوي ديگر شايد آلاينده ها يا پرتوهاي فرابنفش با از كار انداختن سيستم ايمني دوزيستان شرايط را براي ابتلاي آنها به آلودگي مهيا ساخته باشد و بدين ترتيب آنها را در برابر تهاجم انگل ها بي دفاع و آسيب پذير رها كرده باشد. در يك سناريوي ديگر، شايد افزايش شكارچيان دوزيستان مانند ماهي، لاك پشت و زالو، از طريق گزيدن اندام هاي حركتي نوزادان قورباغه، باعث به بار آمدن ناهنجاري هاي بيشتري شده باشد. بديهي است كه دوزيستان در معرض مجموعه اي از عوامل قرار دارند كه ابتدا افراد و سپس شايد كل جمعيت را تحت تنش قرار مي دهد. چالش پيش روي دانشمندان جدا كردن اين عوامل از يكديگر براي درك برهمكنش ميان آنها است. انسان و ساير جانوران ممكن است تحت تاثير همان عوامل محيطي قرار گيرند كه دوزيستان را ناكار كرد. هشدار قورباغه ها را جدي بگيريد!
Scientific American,Feb.۲۰۰۳
براي كسب اطلاعات بيشتر به سايت زير مراجعه كنيد.
www.npwrc.usgs.gov