يكي از كودكان فلسطيني كه به شدت مورد آزار و سوءاستفاده صاحب كار يهوديش قرار گرفته بود نپذيرفت كه از او شكايت كند چون بهاي آن براي ساير كودكان و دوستانش گران تمام مي شد
آمال شحادة
ترجمه: محمد علي عسگري
«محانيه يهودا» يك بازار تجاري در قلب بيت المقدس غربي است. جايي براي انجام عمليات شهادت طلبانه فلسطيني ها و جهنمي اسرائيلي براي كودكان آنها. هفت كودك ۸ تا ۱۴ ساله را ديدم كه به خاطر اوضاع نابسامان اقتصادي خانواده هاي خود ناگزير بودند در اين بازار كار كنند. آنها روزانه در معرض خطر مرگ قرار دارند و اگر از آن نجات يابند در معرض خطر مواد مخدر قرار مي گيرند و اگر از آن نجات يابند در معرض خطر تجاوز جنسي يا شكنجه هاي جسمي! و اگر از اين همه نجات يابند در معرض سوءاستفاده هاي وحشتناك اقتصادي و از اين ديگر راه نجاتي نيست!
پسربچه اي فلسطيني كه گاري ميوه و سبزيجات را پشت سر يك يهودي حركت مي دهد ده سال بيشتر ندارد. يهودي مذكور به حالت دو به سمت اتومبيل خود مي رود و گويي كسي كه در سازمان هاي اطلاعاتي كار مي كند، چشمانش همه جا را زير نظر دارد، از جمله حركات كودكي كه وسايلش را حمل مي كند. پسربچه فلسطيني مجبور است پس از آنكه پدرش دستگير و بازداشت شد، درس و مدرسه را ترك و براي پيدا كردن يك لقمه نان براي خانواده اش به هر دري بزند.
فرد يهودي عادت دارد مايحتاج زندگي اش را از بازار «محانيه يهودا» كه در مركز قدس غربي قرار دارد تهيه كند. او از ترس اينكه وقوع عملياتي شهادت طلبانه به او آسيبي برساند شتاب دارد تا خود را به اتومبيل ملحق كند. نگاه هاي او به هر طرف، فقط به خاطر ترس از آن پسربچه نيست، بلكه بيشتر نگران فرد ديگري است كه مبادا با آن كودك براي انجام يك عمليات شهادت طلبانه قرار و مداري گذاشته باشد. به اين خاطر است كه اسرائيلي ها حضور هرگونه فلسطيني را در مناطق خود نمي پذيرند. اين فرد متدين يهودي نيز با به كار گرفتن كودكان فلسطيني در بازارها و محلات يهوديان موافق نيست. او يقين دارد كه اين بازار ـ كه تاكنون حداقل در معرض چهار عمليات شهادت طلبانه قرار گرفته و ده ها نفر اسرائيلي در آن كشته شده اند ـ هنوز هم مي تواند هدفي براي سازمان هاي فلسطيني باشد. از اين رو ممكن است - به نظر او - از بعضي از همين كودكان براي انجام عمليات استفاده شود.
روزي كه ما به اين بازار رسيديم، تانك هاي اسرائيلي پس از كشتن هشت فلسطيني و انهدام خانه هاي آنها بيت حانون را ترك كرده بود. در مقابل، سازمان هاي فلسطيني تهديدهاي تندي را روانه اسرائيل كردند كه به آنها پاسخ خواهند داد. براي همين بيش از هر زمان ديگر ترس و وحشت بر بازار حاكم بود و هر عرب فلسطيني مي توانست در نظر اسرائيلي ها مشكوك و خطرناك باشد. پسربچه اي كه گاري ميوه و سبزيجات را هل مي داد و ارتفاع بارها فراتر از جسم كوچكش بود، نمي توانست وضعيتي بهتر از اين داشته باشد. او نه تنها در نظر آن يهودي متدين مشكوك بود بلكه در نظر اكثر يهودياني كه براي خريد مايحتاج زندگي روزمره خود به اين بازار مي آمدند مي توانست هر حركت او مشكوك باشد با اين وجود وسوسه ارزاني قيمت ها و مناسب بودن كالاها به گونه اي است كه مي تواند همچنان بر خوف و ترس يهوديان غالب آيد.
|
|
دوست ما در اين سفر، وليد، كه ده سال بيشتر ندارد وقتي كه داشت به طرف اتومبيل يهودي حركت مي كرد، ترسيد به ما نزديك شود. او به رغم سن كم خود بسيار هشيار عمل مي كرد و حساب هر كاري يا رفتاري را از سوي صاحب كار يا مشتري اش داشت. پس از بردن ميوه و سبزيجات به ما نزديك شد. اما فكر و نگاهش همچنان پيش صاحب كار يهودي اش بود. تمايلي به حرف زدن نداشت و مي گفت ايستادن او در كنار ما مي تواند ترديدهاي بيشتري را متوجه او كند. «نمي توانم مشتري را رها كنم. بايد بروم سر كار. » از اين رو ما را ترك كرد و به سرعت به طرف بساطي رفت كه در آستانه مغازه اي انتظار مشتري را مي كشيد.
وليد، يكي از صدها كودك و نوجوان فلسطيني است كه در بازار «محانيه يهودا» كار مي كنند. كوچك ترين آنها هشت و بزرگترينشان شانزده سال دارد. همه آنها از ديوارهاي امنيتي عبور كرده و خود را به اردوگاه عناتا، در نزديكي قدس رسانده بودند. از آنجا به جست وجوي كار پرداخته و در آخر سر از اين بازار درآورده اند. هدف آنها اين است كه در آخر هر هفته با اندك پولي كه پس انداز كرده اند به سوي خانه برگردند تا خانواده بتواند نان و شير و يا وعده اي غذا به چنگ آورد. اما به زودي هركدام به لقمه اي آسان براي بهره كشي در اين بازار تبديل مي شوند. آنها اولين كساني هستند كه در هر عمليات شهادت طلبانه اي قرباني مي شوند. اگر اين عمليات در داخل بازار مذكور باشد ديگر بدتر! آنها گرچه كارشان غيرقانوني است اما براي صاحبكاران بسيار به صرفه است. البته مشكلات آنها هرگز به اينجا ختم نمي شود. بعضي از آنها خانه و محله خود را ترك مي كنند و حتي از جواني يا كودكي خود مي گذرند و سرانجام خود را در برابر زندگي فريبنده و مرفه اسرائيلي مي يابند و وقتي دچار يأس و سرخوردگي شدند ديگر هيچ اميدي براي برگشت ندارند. آنها رفته رفته به دامن مواد مخدر و يا دزدي مي افتند، در حالي كه بعضي ديگر مجبورند تمام نيروي خود را صرف پيدا كردن يك لقمه نان در چنان شرايط اقتصادي وحشتناكي كنند. آخرهاي شب بر روي كارتن ها يا در پس كوچه ها مي خوابند به انتظار طلوع يك صبح تازه و يك شروع تازه! شگفت اينكه در بين آنها گاه افرادي ديده مي شود كه صبح تا شب براي كسب درآمدي اندك جان مي كنند و شب آن را صرف مواد مخدر مي سازند.
بحران تمام عيار فلسطيني ها
پديده كودكان فلسطيني در بازار «محانيه يهودا» توجه خيلي ها را به خود جلب كرده است. از جمله خود فلسطيني ها كه به خاطر تشديد شرايط امنيتي و پيچيده تر شدن اوضاع هر روز بيشتر نگران فرزندان خود هستند. با گفت وگوي ما با اين كودكان و خانواده هايشان علت هاي آمدن آنها به اين بازار آشكار شد. گرچه اين علت براي هر كودكي به شكلي بود، اما به طور كلي شرايط اقتصادي دشوار و غيرقابل تحمل خانواده هاي فلسطيني اين كودكان را مجبور به پذيرش چنين خطرهايي مي كرد. شرط رفتن آنها به محله هاي يهودي نشين فقط نمي تواند دستگيري يا شهادت نان آور خانه باشد. زيرا وضعيت خانواده هاي فلسطيني و به خصوص تعداد جمعيت زياد خانواده ها به نحوي است كه كمتر پدري مي تواند آن هم در اين اوضاع لقمه اي نان را براي فرزندانش تهيه كند. از اين رو آنها غالباً ناگزيرند درس و مدرسه را رها كرده و بي توجه به مخاطرات يا سوءاستفاده هايي كه از آنها مي شود وارد بازار كار شوند. به عبارت ديگر در بعضي موارد، پدر هم كار مي كند ولي باز از عهده مخارج زندگي برنمي آيد. ما پدري را ديديم كه سي و هفت سال داشت و صاحب سيزده فرزند بود. طبيعتاً از تأمين خورد و خوراك آنها عاجز مانده و در نتيجه چهار تن از بزرگترينشان مجبور شدند درس و مدرسه را رها كرده و در جست وجوي كار باشند.
نوجواناني هستند كه شرايط سخت زندگي بر آنها فشار آورده و از حداقل چيزهايي كه هر كودك و نوجواني در اين جهان برخوردار است محروم مانده اند. از اين رو تصميم به ترك خانه و پيدا كردن كاري مي گيرند كه مايحتاج فردي آنها را تأمين يا رفاه بيشتري را به دست آورند. اين گونه افراد به طور خاص بيشتر در معرض سقوط به دنياي بزهكاري قرار مي گيرند. پيش از سخن گفتن درباره صاحب كاران يهودي و سوءاستفاده هايي كه از كودكان فلسطيني مي كنند و حتي گاه آنها را مورد سوءاستفاده جنسي قرار مي دهند، بايد از شرايط دشوار زندگي كودكان فلسطيني گفت كه آنها را به پذيرش هر چيزي مجبور مي سازد. كودكي نه ساله را ديدم كه نزد يك فروشنده يهودي كار مي كرد و وظيفه اش تميز كردن ماهي بود. بعدها متوجه شديم كه او دوبار مورد سوءاستفاده قرار گرفته: يكي هنگامي كه پدرش از ورود دست خالي او به خانه جلوگيري كرده بود و ديگري هنگامي كه براي مدتي صاحب كار حقوقش را ربوده بود. كسي كه بخواهد واقعيت فاجعه بار زندگي اين كودكان و نوجوانان را درك كند بايد حداقل يك شبانه روز را با آنها سپري كند. اكثر آنها گرچه كارشان صبح زود شروع مي شود اما با بسته شدن بازار اتمام نمي يابد. آنها گاه مجبورند شب را جاهايي ديگر مشغول شوند كه براي خود مخاطرات ديگري دارد. بعضي از آنها اجرت كار روزانه كه فراتر از ۱۵۰ دلار نمي رود برايشان كافي نيست و بنابراين مجبورند شب ها كار ديگري براي خود دست و پا كنند. معمولاً اين افراد در باندهاي «نوبت گيري» به كار گرفته مي شوند. اين امر پديده بسيار خطرناك ديگري است كه از سر شب تا صبح از كودكان و نوجوانان سوءاستفاده مي كند. نام اين باندها براي ما عجيب اما براي فلسطيني ها پديده اي آشنا است. مكان حضور اين باندها دقيقاً مقابل وزارت كشور در قدس است. آنها وظيفه دارند «نوبت» بگيرند و آن را در ازاي دريافت پول به كساني بدهند كه نمي توانند شب تا صبح را در صف هاي مقابل وزارت كشور بايستند. زيرا ساعت هاي اداري محدود است و كمتر كسي موفق مي شود به كارهايش در آنجا رسيدگي كند. از اين رو باندهاي «نوبت گيري» منبع درآمدي شده است براي كودكان و نوجوانان فلسطيني تا پس از ساعت ها انتظار در صف، نوبت خود را به بهايي بين ۲۵ تا ۳۰ دلار به افراد داوطلب بفروشند.
|
|
اين روزها، ورود به بازار «محانيه يهودا» امري بسيار دشوار است. زيرا به خاطر بيم از انجام عمليات شهادت طلبانه ممكن است، هر لحظه ـ حتي اگر كارت خبرنگاري داشته باشي ـ در معرض بازرسي قرارگيري. براي آنها مهم نيست كه شغل تو چيست و يا چرا به آنجا آمده اي. مهم اين است كه يك عرب باشي. وضعيت كودكان فلسطيني نيز بهتر از اين نيست. گرچه مأموران تك تك آنها را مي شناسند ولي هر روز چندين بار در معرض بازرسي قرار گرفته و حتي ممكن است تمام مدت روز تحت كنترل باشند.
هديل يونس، يكي از فعالان اجتماعي در حوزه حقوق كودكان طي گفت وگو با ما مي گويد: «پديده كار كودكان و نوجوانان فلسطيني در بازار محانيه يهودا بسيار نگران كننده است. ما از جرياني صحبت مي كنيم كه آينده جامعه فلسطيني را تهديد مي كند. نسلي كه درس و مدرسه را رها كرده و ناگزير است در شرايطي سخت كار كند. »
وي مي افزايد: «رسيدن به اين بازار كار چندان ساده اي نيست. آنها خطرهايي را به جان مي خرند تا خود را به بيت المقدس برسانند. از آن گذشته، ورود به اين بازار براي هر فرد عربي مشكل است. طبعاً يهوديان به كار اين بچه ها احتياج دارند. زيرا اولاً هيچ فرد يهودي پيدا نمي شود كه حاضر باشد در چنين شرايطي كار كند. از آن گذشته حقوق يك يهودي چندين برابر مزدي است كه به اين بچه ها مي دهند. (كمترين سطح حقوق در اسرائيل ماهانه ۶۵۰ دلار است). دوم اينكه اين بچه ها مجبورند بدون چون و چرا دستورات صاحب كاران خود را اجرا كنند. » جواد صيام فرد ديگري كه در اين رابطه فعاليت دارد مي گويد: «اكثر اين بچه ها با حقوق كمتري در مناطق فلسطيني نشين كار كرده اند و به رغم شرايط سخت بازار محانيه و حقوق اندك آن باز ترجيح مي دهند به اينجا بيايند. »
به وليد برمي گرديم كه در ابتداي ورودمان به اين بازار او را ديديم. او اهل الخليل و وابسته به خانواده اي ده نفره است. مي گويد: «مجبور بودم مدرسه را رها كنم. چون پدرم كاري نداشت و هر بار سعي كرد وارد اسرائيل شود، دستگير شد. بنابراين ما هيچ چاره اي نداشتيم جز اينكه من براي كار به اينجا بيايم. ورود كودكان به اسرائيل آسان تر از بزرگترهاست. من با تعدادي از دوستانم به عناتا آمده و از آنجا خودمان را به قدس رسانديم. » وقتي از او درباره اين بازار مي پرسيم و فضاي نژادپرستانه اي كه بر آن حاكم است، مي گويد: «ما نمي توانيم به محله هاي خاص برويم يا به مجتمع هاي تجاري و خيابان هاي اصلي. يهودي ها ما را بيرون مي كنند و كسي به ما كار نمي دهد. از طرف ديگر ممكن است بازداشت شويم. به خصوص اگر عملياتي انجام شده باشد. وقتي عملياتي شهادت طلبانه صورت مي گيرد بسياري از يهوديان مي خواهند از ما انتقام بگيرند. آنها سر ما داد مي زنند و حتي مورد ضرب و شتم قرار مي دهند. دوستم هيثم را ببينيد كه در آن سبزي فروشي كار مي كند. او از طرف دو نفر يهودي آنقدر كتك خورد كه چيزي نمانده بود بميرد. »
هيثم سيزده سال دارد ولي وقتي با او صحبت مي كني گويي با جواني بالاي هيجده سال صحبت مي كني. او ترس را نمي فهمد. تنها چيزي كه برايش مهم است اينكه كار كند و پولي براي خانواده اش ببرد. وقتي به او نزديك شديم، يهوديان به طرز مشكوكي رفتار ما را زير نظر گرفتند. هيثم فوري متوجه شد و با چند بار جار زدن اينكه سيب ارزاني دارد، نظر آنها را متوجه چيز ديگري كرد. پس با اجازه گرفتن از صاحب كارش نزد ما آمد و درباره وضعيت كاري اش به طور خلاصه و سربسته پاسخ داد: «زندگي سياهي است. مرگ و زندگي يكي است. » او درباره كتك خوردنش چيزي نگفت. فقط درباره دليل كارش توضيح داد: «اگر من بميرم هم مجبورم كار كنم و براي خانواده ام پول ببرم. چون من تنها نان آور خانواده هستم. پدرم بيكار است و خواهر و برادرهاي كوچكم هم نمي توانند كار كنند. ما چاره اي جز اين نداريم. » مي افزايد: «باور كنيد، نصف مزد ما صرف يك ناهار مي شود. چون گرسنگي كه نمي توان كشيد. ساندويچي مي خريم و مي خوريم. خدا بزرگ است. در عوض وجدانم راحت است كه من لقمه ناني يا شيري را براي خانواده ام مي برم. »
جواد صيام، كه كتك خوردن هيثم را به چشم ديده مي گويد: «من داشتم به بازار مي رفتم. يك دفعه سروصدايي توجه ام را جلب كرد. ديدم دو يهودي به جان هيثم افتاده و او را به شدت مي زنند. جاي سالمي در بدنش نمانده بود. همه احساس كردند او مي ميرد. بدون دخالت ما و چند يهودي ديگر، او را رها نكردند. » هديل يونس مي افزايد: «ما در حركت جهاني حافظ حقوق كودكان، خطر زندگي كودكان فلسطيني را احساس كرديم. اعم از آنهايي كه كتك مي خورند يا مورد سوءاستفاده قرار مي گيرند و يا به دام موادمخدر و الكل مي افتند. براي همين طرحي را تهيه كرديم كه اين كودكان و نوجوانان تحت سرپرستي قرار گيرند. اما تاكنون موفقيتي كسب نكرده ايم. اين بچه ها از همه چيز محروم اند. ما سعي كرديم بعضي برنامه هاي تربيتي براي آنها تدارك ببينيم تا حداقل اندكي از اين خطر عظيمي كه آينده فلسطيني ما را تهديد مي كند بكاهيم. »
رنج بي پايان
اين گزارش قطعاً نمي تواند عمق واقعي رنجي راكه كودكان فلسطيني مي برند و هر يك براي خود سرگذشتي تكان دهنده دارند توضيح دهد. قلم، هر كاري بكند، نمي تواند فاجعه زندگي اين كودكان و اثرات كوتاه مدت و درازمدت آن را شرح دهد. وقتي مي گوييم اكثر اين كودكان شب ها روي كارتن مي خوابند يا بعضي از آنها به اجازه صاحب كاران خود مي توانند شب را در مغازه به صبح برسانند، اين حرف ها هرگز نمي تواند عمق رنجي را كه اين كودكان مي برند توضيح دهد. مگر تصور شود وقتي كودكي پس از كار طاقت فرساي روزانه مجبور است شب را در مغازه بخوابد چه وضعيتي خواهد داشت. مغازه هاي بازار معمولاً كوچكند و براي همين اكثر اجناس در بيرون بساط مي شود. شب با گذاشتن اين اجناس در داخل مغازه، كودكان مجبور مي شوند در لابه لاي كارتن هاي ميوه و سبزي و حتي صندوق هاي ماهي بخوابند. همچنين وقتي مي گوييم روي كارتن و كنار كوچه پس كوچه ها مي خوابند بايد تصور كرد كه خواب شبانه آنها سفري است در چه كابوس هايي.
دهشتناك تر اينكه اين بچه ها گاه ناچار مي شوند براي در آوردن لقمه اي نان از جسم خود نيز مايه بگذارند. يكي از اين گونه موارد، داستان كودكي بود كه ماجرايش افشا شد. ممكن است تعداد ديگري نيز چنين داستاني داشته باشند كه هنوز برملا نشده باشد. كودكي را كه درباره اش صحبت مي كنيم قرار بود در ازاي روزي ده دلار مشغول به كار شود. ابتدا صاحب كار دو ماه از حقوقش را بالا كشيد و سپس سعي كرد از او سوءاستفاده جنسي كند. وي دچار يأس و سرخوردگي شد و تا آستانه خودكشي رفت. به فعالان جنبش طرفدار حقوق كودكان خبر رسيد. كودك نپذيرفت كه از آن يهودي شكايت كند، چون بهاي آن براي ساير كودكان و تمام دوستانش گران تمام مي شد. به هر حال با همراهي و كمك آنها توانست به زندگي خود ادامه دهد. جواد صيام مي گويد: «هر كدام از اين بچه ها براي خود داستان هايي دارند. ترس بيشتر ما از اين است كه شرايط سخت و طاقت فرسا آنها را به يأس و سرخوردگي بكشاند. آن وقت است كه به سمت مواد مخدر مي روند و حتي آينده خود را به آتش مي كشند. » وي ادامه مي دهد: «بعضي وقت ها تقصير از خود خانواده هاست كه چند ماه يك بار هيچ سراغي از بچه هايشان نمي گيرند. يكي از بچه ها اوضاع بدي داشت و براي سه ماه نتوانست از قدس خارج شود. اما هيچ كس حال او را نپرسيد. ما مدت ها تلاش كرديم تا خانواده اش را پيدا كرديم و سرانجام با مشقت توانستيم او را به خانواده اش برگردانيم. متاسفانه سهل انگاري خانواده هاي فلسطيني و عدم امكانات ابتدايي در نهادهاي فلسطيني، دردسر مضاعفي مي شود كه ديگر براي رنج بي پايان اين كودكان هيچ منفذي باقي نمي گذارد. »
منبع: الوسط