يك بار اسكورسيزي سراغ موضوعي رفت كه آن را نمي شناخت اما مطمئن بودم خلاقيت او كار را پيش مي برد
آندره جي.راش
ترجمه: مهدي جواهريان راد
• مي خواهم نام چند فيلمسازي را ببرم كه به وسيله شما كشف شدند و نظرتان را درباره هر كدام بدانم.
باشد.
• «فرانسيس فورد كاپولا».
«كاپولا» اول به عنوان يك تدوينگر درس خوانده در يو.سي. ال. اي پيش من آمد و به سرعت پيشرفت كرد و توانست اولين فيلم خودش («جنون ۱۳»، ۱۹۶۳) را بنويسد و كارگرداني كند. او يكي از بهترين فيلمسازان همه فن حريفي است كه من تا به حال ديده ام. وقتي مي گويم همه فن حريف، منظورم اين نيست كه او مي تواند بنويسد و كارگرداني اش كند، بلكه هم مي تواند تدوين اش كند و هم كار فيلمبردارها را انجام دهد. به طور كلي هر كاري كه به فيلمسازي مربوط مي شود از او برمي آيد.
• «جاناتان كاپلان».
جاناتان كاپلان به سفارش «اسكورسيزي» كه در آن زمان استادش در مدرسه فيلمسازي ان. واي. يو بود پيش من آمد تا فيلمي كم هزينه درباره دانشجويان پرستاري بسازد. «جاناتان» كارگردان بسيار خوبي است كه بسيار ماهرانه مي تواند هيجان، كمدي، و درام را با هم در كارهايش تركيب كند.
• «مونت هلمن».
كارش را به عنوان كارگردان اجرايي و مونتوري آغاز كرد. يكي از بهترين كارگردان هايي است كه تا به حال ديده ام، مخصوصاً در كار با بازيگرانش.
• «جك هيل».
جك هيل هم باز جزو آن دسته از فيلمسازان همه فن حريف است. او در ،۳ ۴ عنوان كارهاي بسيار عالي اي انجام داده است. هم نويسنده خوبي است، هم كارگردان و تهيه كننده، مونتور و فيلمبرداري عالي.
• «پيتر باگدانويچ».
او نبوغ اش را در كارگرداني و نويسندگي نشان داده است. اولين فيلمي كه براي من كاركرد «هدف ها» بود، كه از بهترين فيلم هاي اولي است كه با كارگردان هاي تازه كار انجام داده ام.
• «جاناتان دمي».
«جاناتان دمي» به عنوان يك كارگردان، كارش پيوسته بهتر شده است. اولين فيلمي كه ساخت، كار خوبي بود و بار هر فيلم ديگر رشد كرد و حالا از يك فيلمساز نسبتاً خوب به فيلمسازي بسيار عالي تبديل شده است.
• «جيمز كامرون».
«كامرون» دليلي بر اين است كه اگر كارتان را خوب انجام دهيد، كارتان بهتر هم خواهد شد. او كارش را با من به عنوان ماكت ساز در فيلم «نبردي در فراسوي ستارگان» آغاز كرد. مشكلاتي به خاطر جلوه هاي ويژه براي مان پيش آمده بود كه من، دستيارم، «گل آن هورد»، را سر صحنه فرستادم تا بفهمد كه قضيه از چه قرار است. بعد از چند روز برگشت و گفت كه گروه جلوه هاي ويژه آن قدرها هم كه فكر مي كرديم از كارشان سررشته ندارند، اما در انتهاي فهرست يك ماكت ساز جوان هست كه بيشتر از همه مي داند. همان روز سر صحنه رفتم و «كامرون» را در كارش تشويق كردم و او را مسئول جلوه هاي ويژه فيلم و حتي به عنوان كارگردان دوم در فيلم بعدي ام انتخاب كردم؛ همين خودش نشان دهنده آن است كه اگر قابليتي در شما وجود داشته باشد به زودي ديگران از آن خبردار مي شوند.
• «جو دانته».
كارش را با تدوين پيش پرده هاي سينمايي آغاز كرد و بعد به شكل بسيار مرسومي توانست تدوين گر سينمايي و بعد هم كارگردان سينمايي بشود. به نظر من او يكي از بهترين فيلمسازان اين كشور است. با اينكه هميشه كارهاي او را تحسين كرده ام، اما از اين هم تاسف خورده ام كه بعد از او ديگر هيچ وقت تدوينگر پيش پرده هاي سينمايي به خوبي او نديدم. (مي خندد)
• «ريچارد مدسون» فيلمنامه «گودال» و «آونگ» را نوشت، كار كردن با او چگونه بود؟
به عقيده من، او با داستان هاي كوتاه اش، رمان ها، و فيلمنامه هايي كه نوشته است يكي از بهترين علمي تخيلي نويس هاي دنيا است. زيبايي كار كردن با ديك (ريچارد) اين است كه اولين دست نويس او تقريباً نسخه نهايي به حساب مي آيد. من زمان بسياري را با نويسندگاني گوناگون درباره فكر اوليه فيلم هايم حرف مي زدم و آنها از نسخه اول به نسخه دوم و همين طور تا آخر با دست نويس هاي بسياري، باز به نتيجه مطلوب نمي رسند؛ اما فقط كافي است يك بار درباره فيلمي كه مي خواهيد بسازيد با او حرف بزنيد و او خودش به تنهايي، نسخه اوليه از فيلمنامه اي را برايتان مي آورد كه تقريباً آماده براي فيلمبرداري است. به جز «جان سايلز»، فكر نكنم كه چنين قابليتي را در نويسنده اي ديگر ديده باشم.
• «مارتين اسكورسيزي».
او جزو معدود كارگردان هايي است كه بدون آنكه اول به عنوان دستيار برايم كار كرده باشد، اين فرصت را به او دادم كه بتواند فيلم اش را در كمپاني من بسازد. فيلم زيرزميني اش كه در نيويورك ساخته بود را ديدم و خيلي دوست اش داشتم و اين امكان را برايش فراهم كردم تا «Boxcar Bertha» را بسازد. يك بار هم سر وقت موضوعي رفت كه هيچ اطلاعي درباره اش نداشت، اما مي دانستم كه نبوغ عالي و خلاقيت اش مي تواند از آن فيلم خوبي بسازد.
• در كتاب اسكورسيزي درباره اسكورسيزي، خودش درباره فيلم «Boxcar Bertha» مي گويد كه: «راجر فقط به من گفت كه فيلمنامه را بخوانم و هر چند باري كه دلم مي خواهد آن را بازنويسي كنم، ولي يادت باشه مارتين كه هر ۱۵ صفحه يك بار حداقل يك صحنه بي پرده هم نشان بدهي. »
(مي خندد) تقريباً همين طور بود. البته كمي بيشتر از اينها درباره اش با هم حرف زديم و من نگفتم كه هر ۱۵ صفحه يك بار. فكر كنم فقط ازش خواستم كه ،۲ ۳ صحنه اين شكلي به آن اضافه كند. (دوباره مي خندد) شايد خودش تصميم گرفته بود كه هر ۱۵ صفحه يك بار صحنه اي بي پرده به آن اضافه كند. شايد الان كه بهش فكر مي كند، بي پرده تر از آن چيزي كه در فيلم است به نظرش مي آيد. اما تا آنجايي كه يادم است فقط ،۲ ۳ صحنه بي پرده در تمام فيلم وجود داشت.
• شما در «مغازه كوچك وحشت»، «جك نيكلسون» را كارگرداني كرديد و بعد چند فيلم تهيه كرديد كه او در آنها بازي مي كرد. كار كردن با او چگونه بود؟
كار كردن با «جك» عالي بود. او بسيار دقيق، دلسوز، و متعهد به كارش و بازيگري پرشور و حال است كه مي تواند به موقعيت هاي دراماتيك، حسي انساني و طنزآميز ببخشد.
• و شما «مغازه كوچك وحشت» را در ۲ روز فيلمبرداري كرديد؟
(لبخندي بر لبان اش مي آيد) دو روز و يك شب.
• تقريباً باورنكردني است. مخصوصاً با توجه به معيارهاي امروزي.
برايم مثل يك شوخي بود كه آيا اصلاً مي توانم از عهده اش بر بيايم يا نه. وقتي كه كار تمام شد، «باب تاون» كه يكي از دوستان خوب من است به من گفت: «بايد يادت باشه راجر كه فيلمسازي مثل مسابقه دو و ميداني نيست و به اينكه چه قدر فرز و تندي اصلاً ربطي نداره»، (مي خندد) و من بهش گفتم: «تو درست مي گي باب. ديگه هيچ وقت فيلم دو روزه نخواهم ساخت. »
• نظرتان درباره بازسازي موزيكال «مغازه كوچك وحشت» چيست؟
به نظرم از لحاظ تكنيكي فيلم بسيار خوش ساختي بود. خيلي به دلم نشست، اما فكر كنم شايد به خاطر بودجه فراواني كه خرجش شد، كمي از آن حس و حال خودجوش و طنزآميز نسخه اوليه خبري نبود.
• شما در فيلم «پدرخوانده ۲» كه يكي از فيلم هاي محبوب من است نقش كوتاهي داشتيد. چه طور درگير اين كار شديد؟
«فرانسيس» براي نقش سناتورهاي كميته تحقيق، از كارگردان و نويسندگان و تهيه كنندگان استفاده كرد. روز اول كار همه ما را به ناهار دعوت كرد و يادم مي آيد كه «مايكل بوئرز»، نويسنده كمدي، از او علت انتخاب ما را پرسيد و «فرانسيس» در جوابش گفت كه در تلويزيون يك هيأت تحقيق سنا را ديده كه همه آنها خوش تيپ بودند و با هوشمندي خاصي حرف مي زدند. همگي با خودمان فكر كرديم كه واي، اينكه خوبه، (مي خندد) و بعد گفت كه همه آنها جلوي دوربين كمي معذب بودند و به ذهن اش رسيده بود كه آدم هاي نويسنده، كارگردان و تهيه كننده مي فهمند كه اوضاع از چه قرار است، پس به خوبي مي توانند ژست بگيرند و با زيركي حرف بزنند؛ اما از آن جا كه بازيگر نيستند، در برابر دوربين كمي معذب هم خواهند بود. از اين حرف همه كمي پكر شدند، اما فكر كردم كه چه انتخاب زيركانه اي! اين دقيقاً همان چيزي است كه ما هستيم!