دوشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۸۲
شماره ۳۰۳۵- April, 28, 2003
هنر
Front Page

گفت وگو با نصرالله قادري كارگردان نمايش«گاهي اوقات براي زنده ماندن بايد مرد»
وقتي اسب ها يورتمه مي روند
009445.jpg
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
رضا آشفته
داستان نمايش«گاهي اوقات براي زنده ماندن بايد مرد» درباره قتل زني است كه هر جوري كه مي خواهد خودش را پيدا كند اطرافيانش يك جور ديگر او را نگاه مي كنند. آنها داستان نمرود را در عصر حاضر تعريف مي كنند. ما از يك دلقك كوچكي به نام پپن مي ترسيم، در حالي كه او توسط يك پشه مي ميرد!
اين نمايش كه به نويسندگي و كارگرداني نصرالله قادري است اين روزها با بازي فخري سلطاني و ابراهيم عباس علي زاده و ... در تئاتر شهر اجرا مي شود.
•••
• در اجراي نمايش «گاهي اوقات براي زنده ماندن، بايد مرد» مي بينيم كه همچنان به شيوه اكسپرسيونيسم وفادار هستيد. اين شيوه، مربوط به زمان جنگ جهاني اول است و از آلمان شروع شده است، در هزاره سوم به عنوان يك نويسنده و كارگردان ايراني چرا تاكيد داريد كه با اين شيوه حرفتان را بزنيد.
من به خدا نمي دانم كه چطور بايد ثابت بكنم كه اصلاً نمي خواهم حرفي بزنم. اگر بخواهم حرفي بزنم، مقاله مي نويسم. اما الان در دنيا همه چيز به ايران دير مي رسد. الان در دنيا رويكرد به رئاليسم است، نه اكسپرسيونيسم. اين رويكرد به نام نئورئاليسم است. الان در دنيا نمايشنامه اي اجرا مي شود كه روي كتاب نوشته شده، نويسنده اش در ۲۶ سالگي مرد. اين نمايشنامه در ايران هم ترجمه شده به دو نام «بيرون جلوي در»، «بيرون پشت در» از برشرت كه كاملاً نئواكسپرسيونيستي است و نمايش «قابيل» هم به همين شيوه نوشته شده است. اكسپرسيونيسم زاييده جنگ است، نويسنده در يك بحران جنگي قرار گرفته و ماشين لهيده اش كرده و آدم ها ايزوله شده اند، و او نسبت به اينها واكنشي نشان مي دهد. اگر شما به شيوه ناخودآگاه ذهني - وضعيت - عمل بكنيد، به ناچار شما انتخابگر نيستيد، بلكه انتخاب مي شويد. موقع نوشتن من تصميم نمي گيرم كه چطوري بنويسم، نيازمند اين هستم كه در موقعيتي قرار بگيرم، حالي باشد، آني باشد تا به مقامي برسم. به اين جهت من انتخاب نمي كنم. در اوج جواني ام زير بمباران بودم و در اين اوج عزيزترين دوستان جلوي چشمم پرپر شدند. وقتي خواستم آرام بشوم و كمي نفس بكشم، يكي از دوستانم - سيد مرتضي - در ميدان مين پرپر شد. نمي توانم اين قضيه را فراموش كنم. هر روز كه شما آدم هاي فراموش شده - جانباران جنگ تحميلي - را در آسايشگاه ها مي بينيد، نمي توانيد آرام بگيريد. اكسپرسيونيسم زاده جنگ است. من در جايي زاده شده ام كه جنگ بوده است. من در دنيايي زندگي مي كنم كه هر لحظه زير بمباران هستم. همان طور كه الان در عراق و افغانستان و تركيه جنگ است. ما در اين جهان آرامش نداريم، اين همه فشار كه به ما وارد مي شود ما را وا مي دارد كه نسبت به آن واكنش نشان بدهيم، به شرط آنكه يك ديدگاه نسبت به كائنات داشته باشيم. اعتراض من به وضعيت جنگي است كه در دنيا حاكم است. گم شدن معنويت در اين جامعه، اين همان چيزي است كه وقتي در نمايشنامه «بيرون جلوي در» قهرمانش برمي گردد، در حالي كه همسرش را ازش دزديده اند و معنويتي در جامعه وجود ندارد، او پشت در خانه اش مانده و اين در حالي است كه اين قهرمان در جنگ پايش را از دست داده است. من هم دلم نمي خواهد كه اين همه زشتي و پلشتي را ببينم، در حالي كه پلشتي هست. وقتي كه هست، اين شيوه به آن جواب مي دهد. اما سعي كردم در اين كار از شيوه طرح اپيزوديك استفاده كنم. طرح اپيزوديك از نمونه خارجي اش مي توان از «راشومون» كوروساوا نام برد، و از نمونه اعلاي ايراني اش مي توان به رمان «ديوان سومنات» ابوتراب خسروي اشاره كرد، و همين يكي از منابعي است كه من به آن مراجعه كرده ام. سعي كرده ام كه در اين طرح اپيزوديك رگه هايي از نئواكسپرسيونيسم را داشته باشم.
• چرا اسم هاي شخصيت هايتان غربي و بيگانه است؟
اسم ها غربي نيست. باز هم اسم ها مثل نمايش «آه، مريم مقدس!» مال چند جاي دنيا است. اسم ها مربوط به آلمان، فرانسه، ايران، هند و. . . است و مربوط به يك جاي خاصي نيست. مثلاً اسمي مثل «هاسميك» كاملاً ايراني است كه فراموش شده است. در كار هم توضيح مي دهم كه هاسميك به معناي گل ياس است. آدم هاي من در كل كره خاكي زندگي مي كنند و نه فقط ايران!
• چرا همچنان يكسري ديالوگ ها، مضمون ها، حركت ها، شخصيت ها و. . . را كه در كارهاي قبلي تان هم بوده است، در اين نمايش تكرار كرده ايد.
شما هر نويسنده بزرگ دنيا را انتخاب كنيد، چه رمان نويس و چه فيلمنامه نويس و چه نمايشنامه نويس و چه. . . من نمونه، آثارشان را مي آورم كه آنها هيچ چيز تازه اي ندارند جز تكرار يك حرف كه از زواياي مختلف آن را تكرار مي كنند. آنها كليد فتح نمايش را دائماً تكرار مي كنند. براي نمونه، استريندبرگ دائماً آدمي مثل مادر را تكرار مي كند، دائما كودكي يك انسان و نياز به مادر را تكرار مي كند. آدمي به نام داستايوفسكي ديو و فرشته درون آدم را دائماً تكرار مي كند اين تكرار همان تم واحدي است كه نويسنده را اسير كرده است. او از زواياي گوناگون به اين تم نگاه مي كند.
• با توجه به طراحي صحنه كه تاكيد زيادي بر نمادهاي مذهبي - مسيح، بودا و زرتشت - كرده ايد، چقدر خودتان را وفادار به تئاتر ديني مي دانيد.
من حقيقتش بعد از سنساره و فتواي بعضي از دينمداران كه مرا بي دين اعلام كردند ديگر مستقيماً به داستان هاي مذهبي نمي پردازم. اما من اصلاً در دامن مذهب بزرگ شده ام و هيچ جوري از آن رهايي ندارم.
جز اين چيزي را بلد نيستم، شما همين نمايش را كه امروز ديديد، داستان نمرود مدرن است. شما در نمايش حضرت مسيح(ع)، بودا و زرتشت را مي بينيد، سه رستگاري هستند كه هيچ ربطي به اين مملكت و دين اسلام ندارند. فردا هم با اين وضعيت محكوم نخواهم شد كه متاثر از پوپر و سروش هستم. آن قدر همهمه هاي سياسي دوروبر نمايش هايم راه انداخته اند كه مرا از آن چيزي كه بايد باشم مدام فراري داده اند در حالي كه اساس كاري كه من انجام داده ام؛ كاملاً ديني است.
• حرف آخرتان درباره نمايش «گاهي اوقات براي زنده ماندن، بايد مرد» چيست؟
من فقط يك آرزو دارم، همان طور كه در متن هم هست، در دو سه جا اشاره مي شود تا كلام چخوف بزرگ جلوه كند. چخوف مي گويد: من نمي دانم چرا وقتي اسب ها يورتمه مي روند، خرمگس ها وزوز مي كنند. او اين حرف را راجع به منتقدين مي گويد. من هم تازه يك سال است كه از رياست كانون منتقدان كنار كشيده ام، من همچنان نقد مي نويسم. متاسفانه نقد ما بيشتر معناگرا است و منتقد دلش مي خواهد آنچه كه او مي فهمد، كارگردان همان باشد. تمام آرزوي من در تئاتر اين مملكت اين است كه ما منتقدين كار را از فيلتر ذهني خودمان نگذرانيم، بلكه اثر را به ذات اثر نگاه كنيم نه آنچنان كه ما مي پسنديم. در اثر دنبال معنا نبايد باشيم، هيچ منتقدي هرگز پي به مقصود اثر نخواهد برد. هر تماشاگري مجاز است كه معنا را پيدا كند، هر معنايي كه تماشاگر به هنرمند بگويد درست است. آن چيزي است كه او پيدا كرده است. تماشاگر وقتي از سالن بيرون مي رود، نمايش برايش تمام مي شود. نمايشي كه بتواند پس از اتمام نمايش تازه در ذهن تماشاگر شروع به شكل گيري كند، برايم يك تئاتر است. متاسفانه در دنياي نقدمان كمتر با اين قضيه روبه رو مي شويم كه اثر را به ذات اثر بررسي و نگاه كرده باشيم. بيشتر به حواشي اثر مي پردازيم. مثلاً وقتي چولي «خانه برنارد آلبا» را به صحنه آورد، همه اثر را ول كردند و شروع كردند به نقد چولي. از قبل من پيش بيني كرده بودم كه حواشي كار چولي از اصل كارش بيشتر خواهد بود. وقتي با اثر ارتباط برقرار نمي كنيم و دريافتش نمي كنيم، نمي توانيم درباره اش نقد بنويسيم. منتقد تا زماني كه با اثر ارتباط برقرار نكرده، و دوستش ندارد، نمي تواند درباره اش نقد بنويسد. اي كاش كلاوس پيمان اين امكان را مي يافت كه دوباره به ايران بيايد. اگر اين طور مي شد از حاشيه پردازي ها شروع مي شد كه مثلاً پشت پرده بين دولت ايران و آلمان يك معامله فرهنگي شكل گرفته و اين آدم دوباره به جشنواره فجر آمده است.

قابليت هاي نمايشي آثار عطار
دست درازي به عطار
009470.jpg
پيتربروك كارگردان نمايش مجمع مرغان اثر عطار

جلسه «قابليت هاي نمايشي آثار عطار» با حضور پري صابري، نمايشنامه نويس و كارگردان و چيستا يثربي، نمايشنامه نويس و منتقد از سوي دفتر ماهنامه ادبيات و فلسفه برگزار شد. تاكنون در دنيا نمايشنامه نويسان و كارگردان هاي زيادي بوده اند كه تجربياتي را براساس آثار عطار به صحنه نمايش آورده اند. ژان كلود كري ير و پيتر بروك يك تجربه مهم جهاني براساس منطق الطير به نام «مجمع مرغان» را به اجرا درآورده اند. كري ير كه از علاقه مندان به عطار است، در اين باره مي نويسد: «فريدالدين عطار در قرن ۱۲ ميلادي در نيشابور، شهري از شهرهاي ايران، مي زيسته است. عطار از پدر شغل طبابت را آموخت و هم از او بود كه دكان عطاري را به ميراث برد، دكاني از براي فروش انواع و اقسام گياهان دارويي و غذايي و. . . بي شك، و بنا بر گفته خود او، عطار بخش اعظم زندگاني خويش را در اين دكان گذرانده است؛ تا جايي كه «عطار» را به عنوان لقب و تخلص خود برگزيد و از «عطاري» به عنوان مكان كار و زندگي خود بارها در آثارش نام برده است. زندگينامه عطار رنگي از خيال و افسانه بر خود دارد، هر چه هست پيرامون او و زندگيش قصه است و گاه ثمره خيال پردازي هاي عارفانه. مهم ترين آثار عطار الهي نامه و مخصوصاً تذكرةالاوليا، است كه كتاب اخير شايد مشهورترين اثر عطار باشد. اين كتاب ثمره پژوهشي است سترگ در احوال و اقوال هفتاد و دو تن از اولياي عرفان اسلامي، در ميان آنها، حلاج - شهيد شهير بغداد و رابعه - زني زاهد كه «صد مرد را مي ارزيد». برخي از وجوه اين دو شخصيت را در «منطق الطير» مي شناسيم. منطق الطير را مي توان به زبان پرندگان و يا گردهمايي، انجمن، اجلاس، همايش و يا مجمع مرغان ترجمه كرد و ما آخرين آنها را برگزيده ايم. »
نمايشنامه «مجمع مرغان» توسط داريوش مودبيان تحت عنوان «مجمعي كردند مرغان جهان» ترجمه و منتشر شده است. ژان كلود كري ير درباره منطق الطير مي نويسد:
«اين منظومه طولاني، با چهار هزار و ششصد و چهل و هفت بيت شعر يكي از مضامين آشناي ادبيات اسلامي را به بحث و فحص مي گذارد و اين مضمون همانا بيان احوال پرنده اي است كه از دام ها و دامگه وسوسه هاي گران سنگ دنيايي خود را رها ساخته و به سوي پادشه خود [سيمرغ] باز مي گردند تا در آستان او پناه جويد. پيش از عطار، ديگران، به ويژه ابن سينا و احمد غزالي نيز اين سفر جادويي را به تصوير كلام كشيده بودند، بي آنكه همچون عطار به توصيف واقعيت گرا از احوال پرندگان از يكسو و به كارگيري تمثيل هاي گوناگون و بسيار از سوي ديگر مبادرت ورزند.
اينجا مضمون سير و سلوك در هيأت سفر رخ مي نماياند، سفري حقيقي در ميان بيابان ها و از ميان قرارگاه هاي جانوران و ددان خونريز. هرگز تمثيل، خطوط واقعي چهره شخصيت ها و حتي اشيا را پاك نمي كند و نمي زدايد. »
پيتر بروك، كارگردان مجمع مرغان هم درباره اين تجربه مي نويسد: «نقطه آغاز كار ما به اجبار خود ما بوديم. اما براي پرهيز از سقوط در مهلكه خودپسندي و خودمحوري، به يقين لازم است بر آنچه تاكيد بورزيم كه بسيار بزرگ است و بسيار قوي و از جانب بيرون به سوي درون ما سرازير مي شود، آنچه كه در مقابل ادراك ما به ستيزه جويي برخاسته و ما را وا مي دارد تا به فراسوي اين جهان شخصي و پيرامون خود - كه ما عموماً آن را واقعيت مي انگاريم - نظري بيفكنيم.
اين چنين بود كه ما خيلي زود دست طلب به سوي عطار دراز كرديم، آنكه به سنتي ديگر تعلق دارد، سنتي كه در آن مولف خود در جست وجوي واقعيتي است كه فراتر از روياها و حتي عقايد خود او باشد، مولف نه فقط كمر همت به خدمت چنين واقعيتي برمي بندد كه مي كوشد ثمره هاي تخيل و تصور خود را در پهنه جهاني پرورش دهد كه از او فراتر و برتر است. مجمع مرغان، كه وجود و سطوح آن در همه عرصه ها نامحدود مي نمايد، براي ما همچون اقيانوسي بود كه سخت بدان نيازمند بوديم. »

در ايران
در ايران، زادگاه عطار اقتباس هاي پراكنده اي از آثارش به شكل نمايش درآمده است. از جمله اين تجربيات مي توان به «سيمرغ، سي مرغ» براساس منطق الطير به نويسندگي و كارگرداني دكتر قطب الدين صادقي، «ضيافت شيطان» براساس الهي نامه به نويسندگي و كارگرداني امير دژاكام «زنان مهتابي و مرد آفتابي» براساس الهي نامه به نويسندگي چيستا يثربي و كارگرداني افشين زارعي و. . . اشاره كرد.
در اين جلسه يثربي و صابري در ابتدا درباره ويژگي آثار و متون كلاسيك كه براي اقتباس نمايشي مناسب هستند، توضيح دادند. صابري گفت: نمايش يك انديشه و محورش آدمي است، مسائلي را كه آدم ها با آنها - مرگ، زندگي، عشق و. . . روبه رو هستند،مي توان تبديل به درام كرد. اگر كسي به كارش وارد باشد، از عهده اين تبديل و اقتباس برخواهد آمد. براي من انديشه اي قابل ستايش است كه در ابتدا خودم را به وجد آورد.
يثربي نيز گفت: در اقتباس از آثار كهن به دنبال فرمول خاص و از پيش تعيين شده اي نيستم، بلكه كشف و شهود باعث ايجاد يك نمايشنامه مي شود. آثار ادبي خودمان منبع انديشه و داراي فكر هستند. خودم به شخصه به عطار و مولانا علاقه دارم، به خاطر اينكه صوفيان افكار خود را به زبان ساده براي مردم عادي بيان مي كنند. بنابراين آنها به دنبال حكايت هاي شيرين رفته اند كه مملو از قصه ها، حكايت ها و افسانه هاي رمزآميز است و در عين حال با عموم مردم ارتباط برقرار مي كنند. شايد منطق الطير بهترين نمونه باشد. اما اين آثار در زيرساخت با ضمير ناخودآگاه جمعي - همان قالب هايي كه يونگ از آنها ياد مي كند، ارتباط برقرار مي سازند. آثار عرفاني بر ناخودآگاه جمعي كه در تمام ممالك دنيا وجود دارند، انگشت مي گذارند.
وي در ادامه افزود: آثار كهن در ابتدا بايد پديدآورنده ساختاري باشند. ساختار، قراردادي است كه براي مخاطب وضع مي شود. ثانياً نمايشنامه نويس بايد به دنبال ساختار زباني باشد تا تاثير مطلوب تري بر مخاطب بگذارد، مثلاً بايد تصميم بگيرد كه از نظم، نثر، يا تلفيق نثر و نظم بهره مند شود. ثالثاً بايد نشانه شناسي نمايش مشخص شود. آيا مي شود به تركيبي اينجايي و اين زماني رسيد، يا بايد صرفاً از نشانه هاي شرقي يا غربي استفاده كرد. پري صابري كه از ۱۱ سالگي در فرانسه به تحصيلاتش ادامه داده است، معتقد است كه تكنيك نمايشنامه نويسي را از بزرگان تئاتر غرب همانند پيراندللو، چخوف و. . . ياد گرفته است، اما دغدغه اصلي او اين بوده است كه يك هنرمند مقلد نباشد، بلكه چيزي را بنويسد كه در ارتباط با فرهنگ بومي و ملي وطنش ايران باشد. او وقتي در موزه هاي فرانسه مي ديد كه به سربازان جاويدان تخت جمشيد احترام مي گذارند، دريافت كه بايد عزمش را جزم كند تا حافظ فرهنگ ايراني باشد و در آنجا بود كه مولانا، فردوسي و حافظ با پري صابري هم سخن شدند. او معتقد است كه اگر در نمايشي خلوص و صميميت باشد، مردم هم با هنرمند و اثر هنري شريك و دوست خواهند شد. چيستا يثربي عطار را يكي از بهترين نمونه هاي ادبي مي داند كه درباره سير و سلوك دست به خلق آثار ادبي زده اند و مي گويد: عناصر تشكيل دهنده داستان در آثارش وجود دارد، بنابراين بحران، اوج و فرود و كشمكش در تمامي آثار عطار وجود دارد. او اسطوره هاي ملي و ايراني را مي شناخته است و در منطق الطير به فردوسي و شاهنامه اشاره مي كند. دوم اينكه عطار بر روحيه بزرگان و صوفيان آگاهي داشته است. سوم، عطار از معدود صوفياني است كه روايت عاشقانه در آثارش به وفور ديده مي شود؛ در اين آثار عشق زميني و آسماني را به هم پيوند داده است. او عشق لاهوت و ناسوت را به هم پيوند داده است براي آنكه هيچ گاه اين دو عشق از هم جدا نيستند.
وي معتقد است كه در آثار عرفاني بايد از نقطه «بحران» شروع كرد. عطار هم بن مايه آثارش را عشق و درد قرار داده است. براي آنكه حضرت آدم(ع) وقتي از بهشت هبوط مي كند و نفرين ازلي را به جان مي خرد، روي زمين عاشق مي شود. بنابراين يثربي هم در آغاز نمايشنامه هاي اقتباسي اش از «بحران» شروع مي كند و چون عطار از رمز، روايت و تمثيل بهره مي گيرد، يعني نقطه تلاقي لاهوت و ناسوت را انسان قرار مي دهد.
كشمكش نمايش هاي يثربي هم درگيري انسان با خويشتن است. زيرا تا عشق زميني را نپذيري، نمي تواني به عشق والاتر برسي. در ضمن يثربي براي آنكه كيفيت آثارش به كيفيت آثار عطار نزديك تر شود، نثر خود را بر مبناي نظم عطار شكل مي دهد. او به اين خاطر از نثر استفاده مي كند كه نثر پالايش شده با مخاطب امروز ارتباط بيشتري برقرار مي سازد. ناگفته نماند كه ساختار آثار يثربي حلقوي است كه انتهاي نمايش مي تواند ابتداي آن باشد. وي همچنين از تكنيك فاصله گذاري استفاده مي كند تا شخصيت اصلي بتواند افكارش را به طور مستقيم با مردم در ميان بگذارد. پري صابري به تدريج دريافته است كه افكار ايراني نسل به نسل با ما در حال حركت بوده است. بنابراين هيچ گاه مولانا و حافظ براي ايرانيان غريبه نبوده اند. چون الگوهاي فكري مان نفتالين خورده نيست و بزرگان هميشه با ما زندگي مي كنند، زمان را مي شكنند و فراتر از زمان حركت مي كنند. چنانچه امروز در آمريكا مولانا پرفروش ترين شاعر است براي آنكه فكر و انديشه اش با آنها ارتباط برقرار مي كند. فردوسي به ملت ايران شناسنامه و هويت مي دهد و اين ارتباط هيچ گاه بايگاني شده نيست. ذهن ايراني هميشه تجلي خاص خودش را دارد و تازه جلوه مي كند.
از آنجا كه كارگردان هاي ايراني به راحتي از عهده اجراي آثار خارجي برمي آيند و كمتر به متن هاي ايراني - به خصوص آثار اقتباسي توجه نشان مي دهند، برخي مانند چيستا يثربي از اين قضيه انتقاد مي كنند. در عين حال خيلي ها براساس متون كلاسيك ايراني كار كرده اند، اما شيوه كاري شان نقالي بوده و نتوانسته اند مخاطبان را راضي نگه دارند. يثربي مي گويد: اگر نمايشي خوب باشد، مخاطبان خود را پيدا مي كند. اميدوارم كه تعداد نمايشنامه هاي اقتباسي بيشتر بشود تا ما با آثار وطني و اسطوره هاي ملي بيشتر آشنا بشويم. پري صابري بارها آثار ايراني را به صحنه آورده و در اين تجربيات دريافته كه بازيگران كمتري توانايي و استعداد حضور در اين آثار را دارند، براي آنكه اين بازيگران علاوه بر بدن و بيان قوي نياز به شناخت نسبي به شعر و ادبيات كهن دارند. يثربي هم در اين زمينه معتقد است كه بايد يك نسل تازه از بازيگران براي بازي در متن هاي ايراني پرورش داده شود و مي افزايد: ما بايد در دانشكده هاي تئاتريمان به اين مقوله توجه نشان دهيم.
يثربي كه روانشناس است و تئاتر درماني را مي شناسد، معتقد است كه عطار غيرممكن است كه به درمان روحي مردم در آثارش فكر نكرده باشد. الهي نامه يكي از منابع تئاتر درماني است. بنا به نظر يك پروفسور غربي تئاتر درماني ريشه اش در شرق و آثار تصوف مثل مولانا و عطار است. شفابخشي در منطق الطير موج مي زند، براي آنكه در اين اثر حركت روح انسان به سوي كمال است. در واقع منطق الطير مراسم شفابخشي مثل زار است. در مصيبت نامه عطار هم يك مسافر سرگشته كه به دنبال پيري مي رود، شفا پيدا مي كند.
پري صابري هم مدعي است كه هيچ گاه مخاطبان ايراني را دست كم نگرفته است، براي آنكه آنان به راحتي با آثار كهن ايراني ارتباط برقرار مي كنند و در فهم معاني اين آثار احتياج به هيچ نوع تخصصي نيست. وي در پايان مي افزايد: البته برخي از آثار چون جلوتر از مردم هستند، با مخاطبان كمتري ارتباط برقرار مي كنند. مثلاً تئاتر پوچي در ابتدا با تماشاگران كمتري روبه رو مي شد تا اينكه به مرور با مردم ارتباط بيشتري برقرار كردند.

نگاهي به نمايشنامه «منم، اومدم» نوشته ژيراير آنانيان
قرباني موقعيت

اصغر يزداني
009455.jpg

نمايشنامه «منم، اومدم» نوشته ژيراير آنانيان (ارمنستان ـ ۱۹۳۴) و ترجمه آندرانيك خچوميان توسط نشر گلمهر روانه بازار كتاب شده است.
آنانيان در سرزميني نمايشنامه مي نويسد كه نزديك به ۲۱۰۰ سال پيشينه تئاتري دارد. او نمايشنامه هاي زيادي نوشته است كه از مهم ترين آنها مي توان به نمايشنامه «به خاطر ديپلم» ،۱۹۵۶ «هرج ومرج» ،۱۹۶۲ «تاكسي، تاكسي» ،۱۹۶۳ «منم، اومدم» ،۱۹۶۶ «بازي خطرناك» ،۱۹۸۹ «هلي كوپتر بر فراز كليسا» ،۱۹۸۹ «ملاقات از ساعت ۲ الي ۶»، «تمثال مقدس» ،۱۹۹۰ «مردي كه از بشقاب پرنده آمد» ،۱۹۹۱ «خانه تو خانه من نيست» و. . . اشاره كرد. نوشته هاي او به زبان هاي مختلف دنيا ترجمه و اجرا شده است.
«منم، اومدم» اولين نمايشنامه «آنانيان» است كه به فارسي منتشر مي شود.
«منم، اومدم» در ژانر كمدي اشتباهات قرار مي گيرد، براي آنكه در يك موقعيت ساده و بي پيرايه مردي به نام شماون كه به دنبال گير آوردن يك كار روزانه است، به اشتباه به كارمندي (سوپريكيان) رشوه مي دهد تا برايش در وزارتخانه اش كاري دست و پا كند، اما به مرور در مي يابد كه اين كار درست شدني نيست. از طرف ديگر زنش هم او را تحت فشار قرار مي دهد كه بايد كار روزانه داشته باشد و از كار شبانه دست بردارد. . . هرانوش همسر شماون به اشتباه رشوه خود را از كارمند ديگري (بالابگيان) باز پس مي گيرد، و در واقع اينجاست كه گره هاي نهايي از هم گشاده مي شود، و در مي يابيم كه همه كارمندان اين وزارتخانه هاي درهم تنيده به رشوه گيري براي دست و پا كردن يك كار آبرومند و مفيد براي اين و آن مشغول هستند.
آنانيان از همان ابتدا در پي طرح يك مسئله بغرنج و عمومي است، كه احتمالاً در دستگاه هاي دولت كمونيستي شوروي سابق حاكم بوده است. البته زيبايي اين اثر در اينجاست كه در تمام دنيا مصداق عيني مي يابد، و همين امتياز اجراي آن را در همه جاي دنيا دلنشين مي كند. به همين راحتي آنانيان از پس نوشتن يك اثر جهاني بر آمده است. شايد در ظاهر همه چيز ساده و معمولي به نظر آيد، اما همين كه محتواي اثر سنگين و قابل ارزش تلقي مي شود و از آن مهم تر در همه جا قابل تعميم است، اعتباري جهاني پيدا مي كند. او به سادگي در يك موقعيت بكر و قابل تعمق، آدم هاي ساده و بي شيله پيله اي را قرار مي دهد، تا در پايان ارباب هاي پشت پرده و واسطه هاي علني را كه مسبب چنين جريان مفسده برانگيزي هستند، به صلابه نقد بكشاند.
009475.jpg

آنانيان براي آنكه اين موقعيت را بزرگ جلوه دهد، تمام دست اندركاران دستگاه هاي دولتي را آلوده به رشوه گيري فرض مي كند. در مقابل آدم هاي ساده قرباني چنين موقعيت زشت و غريبي شده اند، و خود با سادگي درصدد برمي آيند كه با چنين جريان پليدي به مبارزه برخيزند، و دست آنان را براي همگان رو سازند تا درس عبرتي باشد براي آنان تا ديگران را چپاول و غارت نكنند. البته شكل گيري اين موقعيت چندان هم بدون علت و انگيزه قوي و از پيش تحميل شده نيست، بلكه همه چيز طوري طراحي مي شود كه وضعيت فعلي، منطقي و چاره ناپذير تصوير شود.
فشارهاي زندگي به دليل پايين بودن درآمدها و گران بودن مايحتاج زندگي زمينه ساز چنين جرياني است. از طرف ديگر مردم براي يك زندگي رفاه مند سگ دو مي زنند اما به راحتي از پس مهيا ساختن آن برنمي آيند، بنابراين تن به هر عمل نامربوطي همانند رشوه دهي مي دهند تا در نهايت خود را به خوشبختي كوچك و ساده برسانند.
آنانيان يك سوژه اجتماعي را بهانه و دستاويزي قرار مي دهد تا فعالان و حاكمان سياسي را كه مسببين اصلي اين جريان هستند، نقد كند.
او براي پرهيز از شعارگرايي همه چيز را به حال خود رها مي كند تا در مسير كشمكش هاي نسبتاً خنده دار به جلو رانده شود، و در واقع موقعيت كميك دست تك تك آدم ها را با اشتباهاتشان آشكار مي سازد تا قربانيان را همرديف با مسببان قرار دهد و طبق اصول كمدي هاي كلاسيك با يك نتيجه گيري اخلاقي پايان را مهيا سازد.
آنانيان در ايجاد موقعيت به شخصيت پردازي بيشتر از تيپ سازي بها داده است، به همين خاطر شماون، هرانوش و سوپريكيان مي توانند براي خود صاحب شناسنامه اي غيرقابل تغيير باشند. آنها نمونه هاي عيني يك جامعه درگير با زشتي ها و پليدي ها هستند، و در نهايت نيز منجي اين وقايع همانا خود همين آدم هاي مصيبت زده هستند.

حاشيه هنر

• جلسه گفت وشنود در تئاتر شهر
009450.jpg

انجمن منتقدان و نويسندگان تئاتر ايران در ادامه جلسات گفت وشنود با دست اندركاران نمايش هاي روي صحنه، در نظر دارد تا در روز سه شنبه ۹ ارديبهشت جلسه اي را با دست اندركاران نمايش «افشين و بودلف هر دو مرده اند» به كارگرداني دكتر قطب الدين صادقي برگزار كند. اين جلسه راس ساعت ۲۰ در سالن اصلي تئاتر شهر برگزار خواهد شد. شايان ذكر است كه اين نمايش برخلاف بقيه آثار دكتر صادقي از استقبال خاص و عام برخوردار نشده است. البته دكتر صادقي در سال گذشته سه نمايش ديگر به صحنه آورد كه نظر بسياري از منتقدان و تماشاگران را جلب كرد.

• برگزاري مراسم روز جهاني تئاتر در ايران
009460.jpg

مركز ايراني ITI با همكاري خانه تئاتر و مركز هنرهاي نمايشي به مناسبت روز جهاني تئاتر مراسمي را در ۱۳ ارديبهشت ماه راس ساعت ۱۸ برگزار خواهد كرد.
در اين مراسم كه با حضور هنرمندان تئاتر كشور انجام خواهد شد، از فعالين عرصه هاي گوناگون هنر نمايش تقدير به عمل خواهد آمد. لازم به ذكر است كه ۲۶ مارس روز جهاني تئاتر نامگذاري شده است ليكن كشورهاي عضو ITI با توجه به شرايط خاص كشور خود مي توانند مراسم بزرگداشت اين روز را با كمي فاصله برگزار كنند.

• روخواني «درس» در خانه هنرمندان
009465.jpg

كيومرث مرادي، كارگردان جوان و فعال كشورمان روز شنبه همين هفته نمايش «درس» اثر اوژن يونسكو را در خانه هنرمندان براي علاقه مندان روخواني كرد. اين نمايش كه در برنامه هاي عصري با نمايش در كافه ترياي تئاتر شهر در سال ۸۱ روخواني شده بود، به عنوان يكي از آثار برگزيده از سوي داوران اولين جشنواره روخواني نمايشنامه انتخاب شد. كيومرث مرادي كه با همكاري احمد ساعتچي و پانته آبهرام درس را در خانه هنرمندان روخواني كرد، قرار است كه به زودي آن را در يكي از تالارهاي تئاتر شهر اجرا كند. البته مرادي علاوه بر نمايش درس يك نمايش ديگر به قلم نغمه ثميني ـ خواب در فنجان خالي ـ را امسال در تئاتر شهر به صحنه خواهد آورد.

• آسيب شناسي حرفه بازيگري تئاتر
نصرت الله كريمي، هنرمند برجسته كشورمان در خانه هنرمندان روز شنبه سخنراني كرد. موضوع اين سخنراني كه تحت عنوان «آسيب شناسي حرفه بازيگري تئاتري» بود از سوي علاقه مندان مورد استقبال واقع شد.
شايان ذكر است كه بازيگري تئاتر از جمله مواردي است كه مسئولان فرهنگي هنوز سياست هاي خاصي را براي تثبيت آن در نظر نگرفته اند، به همين دليل هنوز بازيگري تئاتر در ايران به صورت حرفه اي و مستمر از سوي بازيگران جدي گرفته نشده است.
كريمي كه به عنوان كارگردان، عروسك ساز، مجسمه ساز و. . . سال ها تجربيات هنري خود را در اختيار علاقه مندان گذاشته است، با اين سخنراني قدم اول را براي جدي گرفتن مقوله بازيگري تئاتر برداشته است.

• درباره «حرفه اي ها»
009480.jpg

بابك محمدي، كارگردان تئاتر و تلويزيون به زودي نمايش «حرفه اي ها» را براي اجراي صحنه اي آماده خواهد كرد. حرفه اي ها به قلم كواچوويچ نويسنده يوگسلاو است كه هم اكنون رياست تئاتر زاگرب را برعهده دارد. اين كارگردان كه با نمايشنامه خواني هاي خود در فرهنگسراي نياوران مشهور شده است، اين بار در صورت مساعدبودن اوضاع، نمايش حرفه اي ها را براي اجرا آماده خواهد كرد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |