دوشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۳۵- April, 28, 2003
گفت و گو با ابوتراب خسروي، داستان نويس ـ۱
داستان هاي من در كشتي تقدير
معتقدم  آفرينشگري هنرمند كشف زيبايي است كه جهان نبايد از آن بي نصيب باشد هر اثر هنري به فرض يك داستان يك شعر و يا يك پرتره نقاشي يا قطعه اي از موسيقي ـ چيزهايي هستند كه بايد در جهان وجود داشته باشند
009430.jpg
ابوتراب خسروي از داستان نويسان نوپرداز معاصر است كه نام خود را در عرصه ادبيات داستاني، با سه اثر «هاويه»، «ديوان سومنات» و «اسفار كاتبان» تثبيت كرده است. او در داستان هايش به شكلي تازه و خلاق از اشيا، حوادث و رخدادهاي روزمره زندگي كار مي گيرد و وقايع تاريخي را از منظري بديع، تصوير مي كند. خودش مي گويد: «من تاريخ را جعل مي كنم!» اما مخاطب او مي داند كه تحريف «واقعيت» به سود «حقيقت» است و زيبايي و هنر داستانسرايي. خسروي نوشتن رماني ديگر را به پايان برده است كه به زودي منتشر خواهد شد. گفت وگوي ما پيرامون زندگي، ادبيات داستاني ايران، شعر ايران و آثار اوست.
فرشاد شيرزادي
• براي گشودن باب بحثي ارزشمند مي توانيد كمي از خودتان برايمان بگوييد، مشغله اين روزهاتان، از زندگي، داستان و يا رماني كه در دست انتشار داريد و هم اكنون ذهنتان را به خود مشغول كرده است؟
به طور طبيعي مشغله هر داستان نويس چيزي جز داستان نخواهد بود. در حقيقت ادبيات مشغله ذهني هر نويسنده اي است كه به ادبيات فكر مي كند و خوب، البته در كنار همين مشغله هاي ذهني، مسائل زندگي هم خود را بر نويسنده تحميل مي كند. صد البته همين مشغله ها و مشكلات زندگي مي تواند به مصالحي براي ساخت داستان تبديل شود.
كتابي كه مشغول كار بر روي آن هستم، رماني است كه اكنون بخش اعظمي از آن را نوشته ام و احتمالاً ـ طبق برنامه ريزي اي كه داشته ام ـ تا تابستان امسال آماده چاپ مي شود. شكل و فرماسيون اين رمان هم روابط بينامتني است و اتفاق و حادثه هاي داستان هم مسائلي است كه ما در زندگي درگير آن ها هستيم (خصوصاً مسائل تاريخي). البته تاريخي كه من به آن مي انديشم و از آن مي نويسم، عين وقايع حقيقي تاريخي نمي تواند باشد؛ در واقع نوعي جعل تاريخ است. به نظر من چنين نوع نگاهي نگاه تازه اي نيست. چون قبل از من هم چنين كارهايي انجام شده است. ضمناً خودم هم در آثار قبلي ام نمونه اي داشته ام و زمينه اين نوع نگاه به تاريخ را ايجاد كرده ام. اين كه به چه اندازه موفق بودم برايم مهم نيست. براي من مهم كنكاشي است كه با اين دست مسائل فرهنگي داشته ام و دارم. از منظري ديگر مي توان گفت كه من كنكاش هام را نشانه گذاري كرده ام و به عنوان مصالح داستان ازشان بهره گرفته ام.
• ميان صحبت هاتان به مشغله ها و مسائل زندگي و داستان اشاره داشتيد، براي شما زندگي داستان است يا اين كه داستان، زندگي است؟
براي كسي كه مشغله اش ادبيات است، ادبيات و زندگي دو روي يك سكه هستند. يا بهتر بگويم: لااقل براي من نمي تواند تفكيكي بين زندگي و ادبيات وجود داشته باشد، به نحوي كه ذهن و زبانم همواره با ادبيات درگير است. پرواضح است كه اشياي داستان هايم هم همان اشياي حقيقي زندگي است، اشيايي كه مدام با آن ها در خلجانم. بنابراين اشياي داستان هايم همان قدر واقعي هستند كه اشياي پيرامونمان. وقوع وقايع داستان از وقوع وقايع زندگي سرچشمه مي گيرد. البته اين مهم نيست كه اشيايي كه به داستان وارد مي شوند مجازي اند يا حقيقي. در بدو امر مهم آن است كه اشياي داستاني، همان هايي باشند كه نويسنده در زندگي با آن ها درگير است.
• شما در آثارتان سعي كرده ايد به بازآفريني وقايع، حوادث و اشيا (بنا به گفته خودتان، چه حقيقي و چه مجازي) بپردازيد، ضمن اين كه بزرگ ترين رمان نويسان جهان در گام نخست براي خلق اثري مدرن به بازتوليد واقعيت نمي پردازند، بلكه بازآفريني را برمي گزينند و به تعبيري، در داستان هاشان براي مخاطبان نيز همين امر واقع را پيشنهاد مي كنند. با اين تلقي، شما چه افقي را براي آينده كارهايتان پيش بيني مي كنيد؟
تخته پرش هر تخيلي و ايجادي، رئاليته ها هستند. ما در جهان پيرامونمان و حتي جهان ذهن مان ـ هيچ پديده اي نداريم كه ريشه در رئاليته نداشته باشد. حتي اشيايي را كه در روياها و كابوس هامان مي بينيم ريشه در رئاليته ها دارند. به شكلي كه در خواب اگر مكان و يا شي ناشناسي را مي بينيم، در مي يابيم كه اجزاي آن ها واقعي اند. بنابراين مثلاً اگر بخواهيم تجريدي ترين فضاها را ايجاد كنيم و يا تجريدي ترين داستان ها را بنويسيم، باز هم ناچاريم به رئاليته ها رجوع كنيم. خلاقيت، بدون اشيا واقع و بدون واژه هايي كه ما به ازا دارند، در جهان ما امكان بروز نمي يابند. در زبان هم هيچ واژه اي را نمي توانيم ابداع كنيم كه ريشه در رئاليته ها نداشته باشد. از زاويه اي ديگر مي توان گفت كه نويسنده راهي ندارد و نخواهد داشت جز اين كه به وقايع حقيقي تكيه كند و بر عمق آن ها تخيل كند. به طور كلي يك هنرمند به جهان واقع وابسته است و اما درباره آينده نوع كار خودم بايد بگويم كه نمي توانم طرز تلقي خاصي داشته باشم. در عهد عتيق آمده است كه خداوند جهان را در شش روز آفريد و اما بديهي است كه هفته ما هفت روز است. يكي از دوستان هنرمند و فرهيخته ام معتقد است كه خداوند روز هفته خلق را تفويض مي كند به هنرمند. اگر من اين افتخار را داشته باشم كه خودم را فردي بدانم كه به گرايش هنري سوق دارد، طبيعتاً بايد ايجاد و خلق كنم. چون معتقدم، آفرينشگري هنرمند كشف زيبايي است كه جهان نبايد از آن بي نصيب باشد. هر اثر هنري ـ به فرض يك داستان، يك شعر و يا يك پرتره نقاشي يا قطعه اي از موسيقي ـ چيزهايي هستند كه بايد در جهان وجود داشته باشند. در حقيقت هنرمند، به شكلي كاشف اين اشيا است كه عجالتاً در عدم به سر مي برند. اما ناموجود بودن شان در جهان عدم، دليل قانع كننده اي نمي تواند باشد كه اصلاً وجود ندارند! در واقع بايد آن ها را در دنياي زنده و حاضر، بيدار و خلق كرد.
• بنابراين از نظرگاهي ديگر مي توان گفت كه پيش بيني آينده داستان هايتان، مانند حركت آب رودخانه اي است كه مسير دقيقش را نمي توان مشخص و مسجل كرد و آن را پيشگويي كرد؟ يا بهتر بگويم: مثل جوشش نيرومند چشمه اي در كوهستان؟
بله. درست است. البته همگي اين حركت ها برمي گردد به تقدير. شايد از ابتداي خلقت واژه «تقدير» در ذهن و زبان، براي بشر تبديل به مشغله اي ثابت شده باشد. «بودا» براي تقدير دايره قرمزي قايل است و مي گويد: دايره قرمز تقدير ماست، از هر سو كه حركتمان را آغاز كنيم به اين دايره قرمز كه نهايت تقديرمان است، خواهيم رسيد. يكي از اوليا مثالي مي زند و مي گويد: تقدير كشتي اي است كه ما مسافر آن هستيم. حد اختيارمان اين است كه در طول و عرض كشتي گام بگذاريم. بر امواج دريا، كشتي معلوم نيست كه به كجاها مي رود. پس ماهيت تقدير، ماهيت آشكاري نيست كه بتوان نهايت آن را دانست تا تغيير رفتارها، يا كارهايي را كه انجام مي دهيم بدانيم و در كل برآينده مان آگاه باشيم و بتوانيم آن را پيش بيني كنيم.
• بهترين نقدي كه بر آثارتان نوشته شده كدام است و آن نقد چه ويژگي هاي بارزي داشته و دارد كه باعث مي شود شما آن را بهترين نقد بدانيد؟
چند نقد نسبتاً خوب بر آخرين كارم «اسفار كاتبان» نوشته شد كه من آن ها را دوست داشتم. از جمله نقد آقاي عنايت سميعي و نقدي كه فتاح رنج بر نوشته است. اما بهترين نقدي كه در مورد كارهايم نوشته شده، كتابي است به نام «كاشي گري كافه كاتبان» كه جناب آقاي صالح حسيني و پويا رفوئي مشتركاً آن را نوشته اند. در واقع امر، من هم از نقدها لذت برده ام و از خلال اين نقدها بر جنبه ها و سويه هايي از كارم واقف شده ام كه صد البته قبل از خواندن و شنيدن آن ها ازشان اطلاعي نداشتم. همه اين نقدها باعث شد كه من از ابعاد گوناگوني به آثارم نگاه كنم و مكانيسم تفكري را كه در مواجهه با ادبيات از آن استفاده مي كنم، كشف كنم.

گفت و گو با ليلي گلستان مترجم - بخش پاياني
نوشتن در كنار پاهاي او
009440.jpg
گلستان داستان اين برخورد را تعريف مي كند: «وقتي كتاب درآمد اميركبير مصادره شد و افراد جديدي كه آمدند روي كتاب دست گذاشتند و فوراً جلوي پخش آن را كه فروش خوبي هم داشت گرفتند. من سكوت كرد تا اين كه اميركبير مرا به جلسه اي در مورد كتاب دعوت كرد. روزي كه به آنجا رفتم شايد عجيب ترين لحظات زندگي من بود. ميزي طولاني با آقاياني پشت آن. هيچ كس من را نگاه نكرد. يكي از آقايان با چشماني بسته كتاب را به طرف من سر داد و با ذكر شماره يك صفحه گفت: از خودتان خجالت بكشيد. من فكر كردم كه مي گويم صفحه را بلند بخوان كه بدانم چرا بايد از خودم خجالت بكشم. وقتي كتاب را باز كردم داد زد: نخوان فقط خجالت بكش! من فهميدم بايد روشي ديگر پيش بگيرم. گفتم: من اصلاً خجالت نمي كشم و كساني كه از خواندن اين كتاب خجالت كشيده اند آن ها بايد از خودشان خجالت بكشند. » به هر حال اميركبير به خاطر فشار مردم از گلستان مي خواهد كتاب را سانسور كرده تا چاپ مجددي از آن انجام دهند و گلستان اين پيشنهاد را قبول نمي كند. گلستان مي گويد: «روز بعد يكي از علاقه مندان آثارم از اميركبير تلفن كرد و به من گفت كتاب تو امروز عصر طي مراسمي به ماكاروني تبديل خواهد شد و در دستگاهي رشته مي شود من هم به سرعت به اميركبير رفته و تا جايي كه مي توانستم ماشينم را پر از كتاب كردم. واقعاً به من لطف كردند من به خانه آمدم و تمام راه را اشك ريختم.» گلستان طي مصاحبه اي تلفني با روزنامه ايران اعلام مي كند كه اگر ناشري مي تواند اثر را چاپ كند حاضر است آن را در اختيارش قرار دهد. او مي گويد: «من گفتم من اين كتاب را از اميركبير گرفته ام و حق آن كاملاً در اختيار من است. از فرداي مصاحبه تا دو روز بعد ۲۵ ناشر به من زنگ زدند و من از اولين ناشر آغاز كردم كه نشر بازتاب نگار بود. فقط سه قسمت از اثر را كه آنچنان لطمه اي نمي زد حذف شد. » گاري نويسنده زبان هاي متعدد و خاصي است كه در هر اثرش با ديگري متفاوت است. اوج ترجمه زبان گاري شايد در دو نفر محسوس و قابل اعتنا است: سروش حبيبي و خداحافظ گري كوپر، ليلي گلستان و زندگي در پيش رو. زبان اين رمان به خاطر نوع لحن راوي آن داراي فراز و فرودهاي فراواني است. اين كنش با توجه به فضاي اثر تغيير مي يابد و ما با لحني ديگر روبه رو مي شويم. گلستان مي گويد: «كتاب هاي گاري هر كدام زبان هاي خاص خودش را دارد شما خداحافظ گري كوپر را كه با آن نثر درجه يك فارسي آقاي حبيبي ترجمه شده نمي توانيد با زندگي در پيش رو مقايسه كنيد. او با موضوع نثر خاصي را انتخاب مي كند. نثر زندگي در پيش رو بسيار سهل و ممتنع است و وقتي مي خوانيد راحت جلو مي رود در حالي كه ترجمه آن بسيار سخت است. اثر بايد آسان ترجمه مي شد و كلمات معمولي ساده انتخاب مي شد كه غم و لطافت قضيه را برساند. كتاب، كتاب سختي بود و من خيلي دنبال كلمه مي گشتم. زباني كه از دهن يك كودك باشد و در ضمن غم او را هم برساند. » ديگر ترجمه گلستان از رومن گاري مردي با كبوتر است. اثري سياسي كه با توجه به سير آثار ترجمه اي گلستان در كنار كتاب هايي چون زندگي، جنگ و ديگر هيچ، ميرا و آثاري از اين دست قرار مي گيرد. مترجم مي گويد: «اين كتاب را ترجمه كردم چون خيلي سياسي بود با وجود طنز رو به هزل آن خيلي سياسي بود و هيچ سانسوري هم در موردش انجام نشد. اثر از سازمان ملل متحد و وظايف ناكرده اش با حالتي كمدي روايت مي كند. البته كتابي شاهكار نيست ولي موضوع براي من جالب بود. » با ليلي گلستان در مورد كتاب هاي ديگرش مانند درباره رنگ ها، حكايت حال، سهراب سپهري شاعر - نقاش و. . . گفت وگو كردم كه به علت مشكل هميشگي يعني كمي جا در جايي ديگر آورده خواهد شد. او هم اكنون به همراه گروهي مشغول ترجمه آثاري در مورد نقاشان بزرگ جهان است كه قرار است به ۱۰۰ كتاب برسد. او توضيح مي دهد: «به دليل گالري دار بودن كتاب پيكاسو را كه مدت ها بود مي خواستم ترجمه كنم، ترجمه كردم. اصولاً زندگي خصوصي هنرمندان جذاب است. پيكاسو با اين كه هنرمند بزرگي بود شخصيت آنچنان مطلوبي نداشته است. بقيه اين كتاب ها كه نشر فرزان آن ها را در مي آورد سرنوشت جديدي پيدا كرده ما با اين نشر فسخ قرارداد كرديم چون امكانات مناسبي به گروهي كه اين كتاب ها را آماده مي كرد، نداد و برخورد خوبي نداشت. ما مي خواهيم اين كتاب ها را با نشر ديگر قرارداد ببنديم. به اميد خدا بعد از يك وقفه چند ماهه منتشر خواهند شد و به صد جلد خواهند رسيد. » گلستان در حال حاضر دبير كتاب هاي تجسمي است و كاري ادبي را در دست ترجمه ندارد. تجديد چاپ آثار ابراهيم گلستان از ديگر اخبار خانواده گلستان بود، با چاپ اسرار گنج دره جني بعد از سال ها دوباره با آثار گلستان كه در لندن زندگي مي كند روبه رو شديم. دختر نويسنده مي گويد: «قرار است بقيه كتاب هاي پدرم هم منتشر شود، او در حال آماده كردن مجموعه خاطراتي است كه هنوز زمان چاپ و انتشارش مشخص نيست. » كاوه گلستان كه رفت عكاسي كه ديگر در ميان ما نيست، مردي كه ديگر نيست. هنرمندي كه ديگر. . . ليلي گلستان مي گويد: «كاوه ورپريد، كاوه اصلاً موقع رفتنش نبود، شور بسيار براي زندگي داشت. هر چند نحوه مرگش، نحوه مرگ يك فتو ژورناليست بود. من فكر مي كنم حداقل بيست سال ديگر وقت داشت، قرار بود اين جور شود و شد و مرگ مقوله اي است كه غير از صبر و تحمل و غصه خوردن كار ديگري از دست آدم بر نمي آيد. خوشحالم كه برادرم اين قدر محبوب بود. كاري كه من به عنوان خواهر مي توانم بكنم اين است كه جايزه اي سالانه براي عكس هاي خبري ترتيب دهيم كه شامل آسيا و خاورميانه هم مي شود. من تنها خواهشي كه از جوان هاي عكاس دارم اين است كه راه كاوه را ادامه بدهند، راهي كه به سرانجام رسيد. » در پايان: زندگي، برادر، مرگ، نوشتن و ديگر هيچ، از خانه ليلي گلستان دور مي شويم. . . .

نگاه منتقد
آنچه از خاطره مي ماند
بخش پاياني
009435.jpg
حميد قزويني
در خاطرات رزمندگان فرانسوي مواردي مانند ايثار، ياد همرزمان كشته شده، اندوه و درد، لحظات خداحافظي، همياري، دوستي و علاقه به يكديگر، برادري، لحظات پشت خاكريز، ترس هنگام حمله، احساس وظيفه، تشنگي، خستگي، جنگ به خاطر مردم، رضايت مردم از رزمندگان و شادي و شوخي مشاهده مي شود. فرانسويان در دست نوشته هاي خود همچنين به وضوح از فرماندهان و افسران عالي رتبه انتقاد كرده اند و به قدرت و شجاعت دشمن اشاره هايي دارند. آنها نيز در ميان خود از واژه ها و كلماتي خاص استفاده مي كنند كلماتي مانند: پشت جبهه اي، مخفي شده، برادري سنگرها و. . . كه حاكي از وجود يك نوع فرهنگ شفاهي در صفوف رزمندگان فرانسوي است. از سوي ديگر در بخش سخنراني ها و مقالات، مطالب ۸ تن از اساتيد و كارشناسان ايراني و فرانسوي به چاپ رسيده كه شامل آقايان دكتر محمود طالقاني، دكتر تقي آزاد ارمكي، دكتر مسعود كوثري، دكتر كريستف بالايي، عليرضا كمري، مرتضي سرهنگي، دكتر اريك بوتل و دكتر ادوان روزو مي شود.
دكتر آزاد ارمكي به رابطه موجود بين جنگ و انقلاب در ادبيات علوم اجتماعي پرداخته و آن را مورد بررسي قرار داده است كه بحثي كارشناسي و قابل استفاده ارزيابي مي شود.
دكتر مسعود كوثري نيز به بررسي خاطره نوشته ها به عنوان يك گونه ادبي پرداخته و تبيين ويژگي هاي خاطرات به لحاظ عناصري چون روايت، روايت كنندگان و مكان روايت را مدنظر داشته است. وي جنبه هايي از خاطرات كه قابل پژوهش جامعه شناختي هستند را مورد اشاره قرار داده و در پايان به جهان اجتماعي خاطره نگاشته ها پرداخته كه متاسفانه اين قسمت با اشاره اي فهرست وار خاتمه يافته است. قطعاً تشريح و تبيين بيشتر اين بخش مقاله مذكور را به اثري عاري از نقص مبدل مي ساخت.
دكتر كريستف بالايي هم طي سخناني به زمينه ها و چگونگي تشكيل ميزگرد پرداخته است. وي كه گفته مي شود در دوران رياست خود بر انجمن مذكور تلاش زيادي براي بسط و گسترش مناسبات فرهنگي ميان دو كشور انجام داده است در قسمتي از سخنان خود انجمن تحت مديريتش را مكاني براي تبادل انديشه و تلاقي دو فرهنگ ايراني و فرانسوي دانسته و مي افزايد: «ما در حقيقت، آمديم تا زمينه ايجاد اشتراك ميان انديشه ها و طرح پرسش هاي تمام افراد از هر دو كشور را فراهم بياوريم. افرادي كه درباره ماهيت ژرف جنگ هاي بزرگي كه جامعه اروپايي را در ابتداي سده حاضر و جامعه ايراني را در بيش از ده سال اخير دستخوش تلاطم كرده اند، به تفكر نشسته اند. »
اظهارات كارشناسانه دكتر بالايي كه بيانگر شناخت عميق او از فرهنگ و ادبيات ايرانيان است تحسين خواننده را برمي انگيزد. عليرضا كمري نيز در اظهارات خود تلاش كرده تا پيرامون سير و تطور خاطره نويسي و برخي از جنبه ها يا ويژگي هاي خاطره نگاشته هاي رزمندگان ايراني به بحث بپردازد. وي با مقدمه اي محققانه، خواننده كتاب را مرحله به مرحله وارد بحث اصلي كرده و گزارشي از وضعيت خاطره نگاري جنگ ارائه داده است. كمري به عدم فعاليت جدي ارتش در اين زمينه اشاره كرده كه بهتر بود پيرامون دلايل آن نيز توضيح مي داد. آيا اين ضعف به ساختار ارتش بازمي گردد يا به نوع حضور ارتش در جنگ و يا به نوع نگاه رزمندگان ارتش. در عين حال مي توان سخنراني كمري را محصول يك كار تحقيقي و پژوهشي و برخوردار از اصول علمي دانست.
مقالات دكتر بوتل و دكتر روزو هم كارشناسانه و جذاب است اگر چه جا داشت سخنرانان فرانسوي اطلاعات بيشتري از وضعيت خاطره نگاري و مراكز تحقيقاتي فرانسوي فعال در زمينه جنگ ارائه مي دادند. در اين ميان نمي توان از سخنراني مرتضي سرهنگي سرپرست دفتر ادبيات و هنر مقاومت به سادگي گذشت. مطالب مطرح شده توسط ايشان بيشتر خاطرات مرتبط با خاطره نگاري است و از ساختار علمي و محققانه متناسب با اين ميزگرد برخوردار نيست. به رغم انتظاراتي كه از نامبرده به عنوان يكي از با سابقه ترين فعالان ادبيات دفاع مقدس مي رود وي مطالبي را مطرح كرده كه قبلاً بارها در اشكال ديگر مطرح شده است. يكي از مهم ترين قسمت هاي اين سخنراني به تلاش براي ثبت خاطرات اسراي عراقي بازمي گردد در حالي كه بررسي خاطرات رزمندگان ايراني در دستور كار بوده است.
سرهنگي گزارشي هم از وضعيت خاطره نگاري دفاع مقدس داده كه جا داشت از افرادي مانند فخرزاده، موسوي و. . . هم كه سال ها در سپاه به اين مهم مبادرت ورزيده اند و هزاران ساعت مصاحبه آفريده اند نيز نام مي برد. اگر چه مناسب بود در همين بخش از گروه معارف جنگ كه توسط شهيد صياد شيرازي تشكيل گرديد هم ياد مي شد. به هر حال كتاب «جنگ و خاطره» به واسطه ويژگي هاي خاص خود كاري بديع است كه بايد از دست اندركاران نشر آن تقدير شود. البته اشكالاتي در صفحه بندي و تصحيح متن مشاهده مي شود كه در چارچوب هاي بعدي قابل رفع است. همچنين به واسطه چاپ ترجمه فرانسوي متن مي توان آن را قابل عرضه در خارج از كشور دانست. كاري كه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي در انجام آن مي تواند فعال شود و حتي زمينه هاي تشكيل چنين ميزگردهايي را فراهم آورد. چاپ ترجمه فرانسوي متن در ادامه كتاب ضمن كاهش هزينه هاي توليد اين امكان را فراهم مي آورد كه علاقه مندان به فرهنگ و ادبيات دو كشور نهايت بهره را از مطالب آن ببرند.

حاشيه ادبيات
• حورا ياوري و ادبيات مدرن ايران
حورا ياوري به دعوت احسان يارشاطر، مسئول دايرةالمعارف ايرانيكا، مقاله اي را با عنوان «ادبيات مدرن داستاني در ايران» براي اين دايرةالمعارف تاليف كرده است. در اين مقاله، كه بحث بر سر ادبيات مدرن فارسي است، ياوري به پيشينه تاريخي رمان: پيشگامان (۱۹۹۵-۱۸۴۱)، رمان اجتماعي، نسل مياني (۱۹۶۹-۱۹۵۳) نسل بعد از انقلاب اسلامي، داستان كوتاه، دوره رشد و پيشرفت، دوره تنوع، داستان كوتاه پس از انقلاب، ادبيات داستاني آن سوي مرزها بعد از انقلاب، ادبيات فارسي به زبان هاي ديگر پرداخته است.
ياوري در بخش پيشينه تاريخي به خاستگاه ادبيات مدرن مي پردازد و ريشه هاي آن را در دوران ناصرالدين شاهي جست وجو مي كند. ياوري چند اتفاق مهم سياسي و تاريخي، در حوزه آموزش و روزنامه نگاري، را در پيدايش و پيشرفت ژانرهاي ادبي موثر مي داند.
در بخش رمان، ياوري به پيشگاماني اشاره مي كند كه نوع نگرش و تكنيك آن ها راه را براي تجربيات جديد باز كرد. ياوري، محمدعلي جمالزاده و بزرگ علوي را جزو پيشگاماني مي داند كه نگاه جديد آن ها بر نوع نگارش نويسندگان بعدي تاثير فراواني گذاشت. در اين بخش، ياوري ترجمه رمان هاي اروپايي مثل كنت مونت كريستو و سه تفنگدار و حاجي باباي اصفهاني را براي تغيير نوع نوشتار و نگرش نويسندگان ايراني موثر مي داند.
در حوزه رمان هاي اجتماعي، با توجه به سانسورهايي كه حكومت پهلوي بر آثار نويسندگان اعمال مي كرد، نويسندگان ايراني با تاثير از ناتوراليسم اروپايي و تحت تاثير نويسندگاني مثل اميل زولا، به زن و مسئله شهر توجه كردند. در بخش نسل مياني، ياوري به آثار سال هاي مياني كودتاي ۱۳۳۲ و انقلاب اسلامي مي پردازد. در اين حوزه ياوري به اسامي صادق چوبك، جلال آل احمد، علي محمد افغاني، ابراهيم گلستان، تقي مدرسي، بهرام صادقي، جمال ميرصادقي، هوشنگ گلشيري، هرمز شهدادي، اسماعيل فصيح و محمود دولت آبادي اشاره كرده است.
در بخش ادبيات پس از انقلاب، ياوري نويسندگان اين دو دوره را به دو بخش تقسيم كرده است: ۱ - نويسندگاني كه پيش از انقلاب خود را تثبيت كرده بودند؛ ۲ - نويسندگاني كه عمدتاً كار خود را بعد از انقلاب آغاز كردند. از جمله نويسندگاني كه ياوري در اين دوره به آن ها اشاره كرده است مي توان از رضا براهني، جواد مجابي، شهرنوش پارسي پور، اصغر الهي، ناصر موذن، محمدرضا صفدري، منيرو رواني پور و محسن مخملباف نام برد.
در بخش ادبيات داستاني ايرانيكا به مقوله هاي مختلفي پرداخته شده. از جمله: فرم هاي سنتي، ادبيات مدرن، ادبيات افغانستان، ادبيات تاجيكستان. ايرانيكا در بخش مطالعات ايران شناسي دانشگاه كلمبيا، نيويورك تهيه مي شود. ناشر آن پرسيكاپرس در نيويورك است و احسان يارشاطر مديريت تهيه اين دايرةالمعارف را بر عهده دارد.

ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |