دوشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۳۵- April, 28, 2003
بازسازي گهواره تمدن
حتي اگر كشورهاي نفت خيز بتوانند در مقابل قدرت هاي امپرياليستي مقاومت كنند و با فرض محال كه اين قدرت ها چشم طمع خود را ببندند خود نفت مثل ديگر منابع طبيعي مي تواند مانعي در برابر ايجاد جامعه مدني و دموكراسي باشد
009395.jpg
غلامرضا رضايي نصير
از همان زمان كه سومري ها اولين تمدن بشري را در منطقه بين النهرين بنا نهادند با تناقض بين دو عامل روبه رو بودند: از يكسو حاصلخيزي فوق العاده دره هاي دجله و فرات و از سوي ديگر طغيان هاي غيرقابل پيش بيني اين دو رود.
قرن ها بعد خلفاي عباسي با ساختن كانال ها، سدها و درياچه هاي مصنوعي اين تناقض را حل كردند و دوران هزار و يك شب را براي اين منطقه به ارمغان آوردند. بغداد، پايتخت خلفاي عباسي مهد علم و تجارت شد و تنها كنستانتينوپل (استانبول فعلي)، پايتخت بيزانس مانع از آن مي شد كه بزرگ ترين شهر دنيا باشد.
اما با هجوم سربازان هولاگو، نواده چنگيز خان مغول به بغداد، سيل خون خيابان هاي اين شهر را فرا گرفت و از آن پس مهد تمدن روز خوش به خود نديد. پايتخت مغول ها در تبريز بود و توجهي به بغداد نمي كردند، در نتيجه شهرها رو به زوال رفت و زندگي قبيله اي بر اين منطقه حكمفرما شد. بصره نيز كه نقطه اي استراتژيك براي تجارت دريايي محسوب مي شد با كشف راه كوتاه تر دماغه اميد نيك توسط پرتغالي ها، اهميت خود را از دست داد.
از قرن شانزدهم تا اوايل قرن بيستم عراق بين امپراتوري عثماني و سلسله صفوي در ايران دست به دست مي گشت و همواره دستخوش جنگ بين اين دو دولت نماينده مذاهب سني و شيعه بود. تا اينكه با فروپاشي امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول سروكله انگليسي ها پيدا شد. قبل از جنگ، جنبش هاي استقلال طلبانه عربي در جهان عرب پا گرفته بود و رهبران اين جنبش ها، از جمله خاندان هاشمي به اميد كسب استقلال، در دوران جنگ عليه امپراتوري عثماني به انگلستان كمك مي كردند. اما پس از جنگ در سال ۱۹۲۰ جامعه ملل سرزمين هاي تحت سلطه ترك هاي عثماني را بين كشورهاي پيروز جنگ تقسيم كرد و بين النهرين به انگليسي ها رسيد.
انگليسي ها بدون توجه به مرزهاي طبيعي و تقسيمات قومي و قبيله اي محدوده كشور عراق را تعريف و پادشاهي هاشمي را به اين كشور تحميل كردند. آنها قانون اساسي و پارلمان عراق را به ميل خود طراحي كردند و براي مقابله با طبقات شهرنشين و ملي گرا بر قدرت شيوخ قبايل تكيه كردند؛ هر جا هم كه منافع بريتانيا به خطر مي افتاد به قدرت نظامي خود متوسل مي شدند. در سال ۱۹۲۶ كشف حوزه هاي عظيم نفتي در نزديك كركوك اوضاع عراق را تا حد زيادي بهبود بخشيد، اما با خود تناقض جديدي به همراه آورد. عراقي ها امتياز نفت خود را به شركت نفت عراق كه يك شركت چندمليتي به رهبري انگليسي ها بود اعطا كردند. در سال ۱۹۳۲ با خاتمه يافتن حاكميت رسمي انگلستان بر عراق اين كشور به طور كامل مستقل شد و عراق جديد متولد گرديد، هر چند تا سال ها بعد زير سيطره بريتانيا بود.
در سال ۱۹۵۸ «افسران آزاد» به رهبري سرتيپ عبدالكريم قاسم و سرهنگ عبدالسلام عارف و با الهام از جمال عبدالناصر در مصر، سلطنت هاشمي را با كودتايي سريع سرنگون ساختند و از آن به بعد موج كودتاهاي پي درپي كشور را فرا گرفت. تا اينكه در سال ۱۹۶۸ بعثي ها به رهبري احمد حسن البكر به قدرت رسيدند. يازده سال پس از آن صدام حسين سكان قدرت را در دست گرفت و يكي از سفاك ترين رژيم هاي تاريخ بشر را بر مهد تمدن بشري مستولي ساخت.
آنچه در دوران حكومت صدام، نه تنها بر مردم عراق بلكه حتي بر همسايگان اين كشور رفت، داستاني است پرآب چشم كه مجال پرداختن به آن در اين مقال نيست. هر چه بود گذشت و طومار رژيم بعثي صدام حسين درهم پيچيده شد.
اكنون ملت عراق براي بازسازي و رسيدن به دموكراسي و توسعه پايدار، همچون آغاز تمدنش با تناقضاتي ديگر روبه رو است. تناقض اول از نفت نشأت مي گيرد؛ داشتن ذخاير عظيم نفتي نعمتي است بي حساب، به خصوص زماني كه قيمت هر بشكه نفت حدود ۲۵ دلار و هزينه توليد آن حدود ۵/۲ دلار باشد. ديك چني، معاون رئيس جمهور آمريكا نيز وجود منابع نفت عراق را - كه پس از عربستان رتبه دوم را در جهان داراست - «مزيتي چشمگير» براي استقرار دموكراسي در اين كشور دانست. اما متاسفانه بايد گفت عكس اين قضيه صدق مي كند: اول اينكه اين منابع چشم طمع امپرياليست ها را از هم مي دراند. جداي از آن حتي اگر كشورهاي نفت خيز بتوانند در مقابل قدرت هاي امپرياليستي مقاومت كنند و حتي با فرض محال كه اين قدرت ها چشم طمع خود را ببندند، خود نفت مثل ديگر منابع طبيعي مي تواند مانعي در برابر ايجاد جامعه مدني و دموكراسي باشد.
مسئله اينجاست كه كشورهاي داراي منابع طبيعي فراوان احتياجي به اين ندارند كه چارچوبي از قوانين و سياست ها را براي توليد و رشد اقتصادي و در نتيجه ظهور يك طبقه متوسط تدوين كنند؛ كافي است خاك را بكاوند و به گنج برسند. از سوي ديگر دولت در اين كشورها براي تامين هزينه هايش به ماليات مردم وابسته نيست. وقتي دولت پولش را از مردم بگيرد، مردم نيز در مقابل خواستار چيزهايي مثل صداقت، پاسخگويي، شفافيت و در نهايت دموكراسي از سوي دولت مي شوند. اين رابطه بين ماليات مردم و پاسخگويي دولت اساس دموكراسي هاي غربي را تشكيل مي دهد.
اما نفت بر قدرت هيأت حاكمه مي افزايد زيرا هميشه پول كافي براي ارتش، پليس و نيروهاي امنيتي وجود دارد. براي مثال بودجه نظامي سالانه عربستان سعودي بر حسب درصدي از توليد ناخالص داخلي اين كشور ۱۳ برابر ايالات متحده آمريكا است. نكته ديگر اينكه نفت امكان رسوخ فساد در تمامي جنبه هاي جامعه را فراهم مي سازد. در اين گونه كشورها مردان اقتصاد نه براساس ايده هاي تازه اي كه دارند يا ميزان تلاششان، بلكه براساس روابط و آشنايي با صاحبان قدرت سياسي ثروت مي اندوزند.
البته اين گفته ها به اين معنا نيست كه كشورهاي نفت خيز براي رسيدن به دموكراسي بايد چاه هاي نفت خود را ببندند و از اين ثروت خدادادي استفاده نكنند. هر چه باشد كشورهايي مثل نروژ، كانادا و استراليا يا مناطقي مثل آلاسكا نيز نفت دارند. نكته مهم جلوگيري از تسلط يافتن كامل دستگاه هاي غيرانتخابي بر اين ثروت است. اما در مورد عراق فعلاً خطر اول مهم تر است چرا كه چشم طمع قدرت هاي خارجي در اينجا باز باز است. از هم اكنون رسانه هاي غربي پر از مقالاتي است در اثبات اينكه عراقي ها خود نمي توانند نفت خود را اداره كنند و بهترين مرجع براي اين كار فعلاً و تا زماني كه خود آنها بتوانند! ايالات متحده آمريكا است. دابي لانگن كمپ، استاد مدرسه حقوق دانشگاه تولسا نيز مجوز حقوقي آن را صادر كرده است. وي مي گويد: «طبق قوانين بين المللي، ذخاير نفتي دارايي غيرمنقول دولت محسوب مي شوند، در نتيجه قدرت هاي اشغالگر حق دارند از فروش نفت حوزه هاي موجود عايدي كسب كنند، اما حق مالكيت بر خود دارايي هاي زيرزميني را ندارند. » طبق نظر ايشان يك نيروي اشغالگر احتمالاً اين حق را ندارد كه براي بهره برداري سريع تر از ذخاير نفتي عراق چاه هاي جديدي احداث كند و مطمئناً حق ندارد دارايي هاي نفتي عراق را از طريق خصوصي سازي به شركت هاي خارجي بفروشد. با اين همه در مطبوعات آمريكايي سخن از خصوصي سازي و فروش يا اجاره ذخاير نفتي عراق به شركت هاي خارجي، به بهانه استفاده بهينه از اين ثروت براي مردم عراق و به نفع آنان! كم نيست. عامل متناقض ديگر، تنوع و گوناگوني قومي و مذهبي عراق است. در شرايط مناسب اين گوناگوني مي تواند از عوامل قدرت يك كشور - ملت محسوب شود اما در مورد عراق مي تواند به مانعي جدي در برابر استقرار دموكراسي تبديل گردد. جمعيت ۲۵ ميليون نفري عراق متشكل از ۱۵ تا ۲۰ درصد كرد، ۱۵ تا ۲۰ درصد عرب هاي سني و حدود ۶۰ درصد عرب شيعه است. در كنار آنها اقليت هاي كوچك تركمن، آشوري و مسيحيان ديگر نيز وجود دارند.
در سال هاي اخير تقسيمات و اختلافات مذهبي، قومي و قبيله اي عراق شديدتر هم شده است. در بخش اعظم نيم قرن گذشته عراقي ها در وهله اول خود را عراقي و سپس سني يا شيعه دانسته اند. حزب بعث در آغاز به دليل گرايش هاي سوسياليستي خود مذهب، قبيله گرايي و قومي گرايي را امري ارتجاعي قلمداد مي كرد، اما در ده سال اخير، صدام حسين به شدت وفاداري مذهبي و قبيله اي را ترغيب مي كرد. صدام از رهبري سكولار، تبديل به رهبري شد كه مسجد مي ساخت، تجمعات قبيله اي به راه مي انداخت و در اين تجمعات مي رقصيد و تير در مي كرد. البته اين حركات صدام تلاش مذبوحانه اي براي كسب مشروعيت بود، اما در عين حال همين تلاش نشانگر برد گرايش هاي مذهبي و قومي ـ قبيله اي در جهان عرب است. مردم در مواجهه با رژيم هايي چون رژيم صدام كه در اساس غربي، سوسياليستي و سكولار هستند، نجات خود را در مذهب يا تكيه بر پس زمينه هاي قومي و قبيله اي خود مي بينند. از سوي ديگر تاريخ در سال هاي اخير نشان داده است كه دموكراسي هاي جوان در برخورد با درگيري هاي قومي و مذهبي بسيار ضعيف عمل كرده اند. مشهورترين مثال در اين زمينه يوگسلاوي سابق است. فروپاشي كمونيسم مبارزه اي بي امان را براي كسب قدرت دامن زد. انتخابات زودرس باعث رشد ملي گرايي در بين صرب ها و كروات ها شد و در پي آن پاكسازي قومي و جنگ بروز كرد. طي سال هاي دهه ،۱۹۹۰ بسياري از ناظران با حيرت اتفاقات حوزه بالكان را مي نگريستند آنها از خود مي پرسيدند مگر نه اين است كه دموكراسي با خود مدارا و هماهنگي بين اقوام مختلف را به وجود مي آورد؟ واقعيت اين است كه پاسخ سوال آنها منفي است.
سياستمداران براي پيروزي در انتخابات به آراي مردم احتياج دارند و در جوامعي كه از اقوام و مذاهب متعدد تشكيل شده اند و در عين حال سنت تساهل و مدارا در آنها ريشه نگرفته، ساده ترين راه براي كسب آرا توسل به همين گرايش هاي مذهبي و قومي است. در اين جوامع معمولاً وقتي يك گروه به قدرت مي رسد مانع از ورود اقوام ديگر به حوزه قدرت مي شود. در نتيجه مخالفت ها نيز به افراط گرايي و گاه به خشونت مي گرايد. حتي در كشور هندوستان با دارا بودن يك دموكراسي جاافتاده، بنيادگرايان هندو شكلي افراطي از ملي گرايي را دنبال كرده اند كه اقليت مسلمان آن كشور را به وحشت مي اندازد و عمدتاً بر آراي هندوهاي تندرو تكيه دارد. سال گذشته دولت محلي گجرات كه بنيادگرايان هندو رهبري آن را به دست داشتند به پليس اجازه داد در قتل عام و پاكسازي قومي هزاران مسلمان اين ايالت همكاري كنند. نتيجه اين شد كه حزب حاكم در انتخابات به پيروزي چشمگيري دست يافت. با اين همه، اكنون عراق در آستانه دوراني جديد از تاريخ خود قرار گرفته است. بايد ديد سرنوشت گهواره تمدن بشري با اين تناقضات جديد چگونه رقم خواهد خورد.
منابع:
The hard path to new nationhood, Economist, 19 April.2003
Rebuilding Iraq: A Huge challenge,Washington post,19 April.2003
How to Wage the . Peace,Newsweek,21 April.2003

جهان عرب پس از صدام
009405.jpg
بر روي گاهنامه لحظات تاثيرگذار خاورميانه، عرب ها ورود به دوره جديدي را تجربه كردند. هشتم آوريل ۲۰۰۳ روزي بود كه ارتش ايالات متحده وارد بغداد شد، شهري كه صدام حسين قول داده بود در آن مقاومتي تاريخي در برابر مهاجمان كافر را به نمايش بگذارد. ديري نپاييد كه معلوم شد اين ادعاها چيزي جز بلوف نبوده است. تصاويري كه براي ميليون ها دستگاه تلويزيون در سراسر جهان عرب از عربستان سعودي گرفته تامراكش مخابره شد چون نمك پاشيدن بر زخم بود. اين تصاوير آلام اعراب، چون مقاومت و بي لياقتي اي كه به دليل ناكامي هاي گذشته احساس مي كنند را دو چندان كرد و موجب شد بسياري در جهان عرب از خود بپرسند چرا نمي توانند مانع از تحميل اراده غرب به سرنوشت خود شوند و چرا از قدرتي جمعي و تاثيرگذار برخوردار نيستند.
هيچكس به صدام علاقه نداشت اما تصور دفاع قهرمانانه او در بغداد نوعي احساس غرور به اعراب مي داد. آن هم در بغداد، شهري كه نماد روزهاي پرتلالو و افتخار گذشته جهان عرب و يادآور جنگجويان عرب مسلمان نام آور و دليري چون صلاح الدين ايوبي است. جنگ عراق تنها جهان عرب را نلرزاند و موجب فرو ريختن كاخ آرزوهايشان نشد. درست در زماني كه جنگ پشت دروازه هاي بغداد در جريان بود نبردي از سنخي ديگر هزاران كيلومتر آنسوتر صورت مي گرفت. سيصدهزار آمريكايي عراقي تبار با نگراني وضعيت موطن خود را دنبال مي كردند. در آخرين روزهاي جنگ عراق، ديترويت شهري كه هميشه از آن به عنوان مامن اعراب آمريكايي ياد مي شود صحنه تظاهرات گسترده مخالفان جنگ عراق بود. اعلان نارضايتي آنان از ادامه جنگ تنها بازتاب جنگ در جامعه عراقي تبارهاي آمريكا نبود. آنان در درون خود دچار شكاف و اشتقاق شده بودند. در حالي كه برخي از مخالفان صدام كه پس از آغاز سركوب گسترده مخالفان صدام در جنوب عراق درحدود يك دهه قبل به خاك سعودي گريخته و از آنجا به ايالات متحده آمده بودند با خوشحالي از سقوط صدام مي گفتند اما اكثريت عراقي تبارهاي مقيم آمريكا آناني هستند كه قبل از به قدرت رسيدن صدام در عراق به ايالات متحده مهاجرت كرده اند. اينان موافق اقدام نظامي عليه عراق نبودند. اختلاف نظر بر سر يورش نظامي آمريكا و متحدانش به عراق تنها جامعه عراقي هاي آمريكا و ديگر عرب هاي آمريكايي را متاثر نكرد بلكه در منطقه هم موجي از ترديد و نگراني به وجود آورد. شبكه خبري NBC آمريكا در تحليلي يكي از مهمترين تبعات اشغال عراق براي كشورهاي منطقه را به سعودي ها نسبت مي دهد. ابهام در مورد آينده حاكميت آل سعود از يكسو و وضعيت ۱۵هزار نيروي آمريكا مستقر در اين كشور از سوي ديگر از جمله مسائلي هستند كه سعودي ها را نگران كرده اند. سيزده سال قبل و در اوج مخاصمات منطقه خليج فارس كه با حمله نظامي صدام به كويت تكميل شد آمريكاييان موفق شدند شاه مردد و نگران عربستان سعودي را متقاعد كنند كه صدام پس از كويت به عربستان سعودي چشم دوخته است و از اين رهگذر مجوز استقرار نيروهاي آمريكايي در اين كشور را اخذ كردند. اكنون فرماندهان نظامي آمريكا قصد دارند عراق را به پايگاه منطقه اي ارتش آمريكا تبديل كنند و به همين دليل احتمال خارج كردن نيروهاي آمريكايي از عراق به موضوعي داغ در واشنگتن تبديل شده است.
طي بيش از يك دهه گذشته نيروهاي آمريكايي به رغم آنكه حضورشان در سرزمين هاي مقدس و در مجاورت حرمين امن واكنش هاي منفي اي را در جهان عرب و ديگر كشورهاي اسلامي برانگيخت براي تضمين امنيت منابع نفتي سعودي و جلوگيري از تحركات مشكل آفرين احتمالي عراق در خاك سعودي ماندند اما اكنون احتمال خروج آنها از سعودي هم به همان اندازه استقرارشان در عراق مقامات عربستان سعودي را نگران مي كند.
سقوط حاكميت صدام و اشغال نظامي عراق از وجوه مختلفي اعراب و خصوصا حكام كشورهاي عربي را دچار مشكل مي كند. كشورهايي چون مصر كه داعيه رهبري جهان عرب و حمايت از پان عربيسم را در سر داشتند و خود را رهبر جهان عرب مي دانستند اكنون با وضعيتي نابهنجار مواجه اند. آينده نامعلوم بازار نفت، ايراد اتهامات رنگارنگ به كشورهاي عربي و تهديد سوريه و درآينده وضعيت آينده عراق به اين نگراني ها دامن مي زند. برخلاف اشغال ژاپن در سال ۱۹۴۵ كه پس از پايان جنگ با انتصاب مك آرتور به عنوان حاكم نظامي ژاپن براي ۵/۶ سال به طول انجاميد فعاليت گارنر در عراق نمي تواند دوام چنداني داشته باشد. مردم ژاپن حاكميت مك آرتور را معتبر و مشروع مي دانستند حال آنكه نه مردم عراق و نه كشورهاي مسلمان منطقه حكومت گارنر را به رسميت نمي شناسند و احتمالا از همكاري با دولت او اجتناب خواهند ورزيد. در عراق وضع كاملا متفاوت از ژاپن سال ۱۹۴۵ است. در جنگ دوم جهاني، ژاپن با تمامي توان خود در جنگ شركت كرد اما شكست خورد. در نبرد عراق حاكميت صدام در مقابل توان نظامي آمريكا به زانو درآمد. مردم ژاپن، تسليم بي قيد و شرط اين كشور كه با رضايت امپراتور اعلام شده بود را پذيرفتند اما مردم عراق هر چند دل خوشي از صدام نداشتند اما خواهان اشغال كشورشان هم نيستند و بي دليل نيست شعار اصلي آنها اين است كه نه صدام مي خواهند و نه نيروهاي اشغالگر آمريكايي را. دولت آمريكا با اين ادعا كه حاكميت صدام تهديدي براي امنيت ملي اين كشور است خاك عراق را هدف حملات نظامي خود قرار داد اما اكنون با سرنگوني صدام ديگر دليل موجهي براي ادامه حضور نظاميان آمريكايي در اين كشور وجود ندارد. بوش رئيس جمهور آمريكا دو ماه قبل و پيش از آغاز يورش نظامي آمريكا به عراق در نطقي كه در موسسه آمريكن انترپرايز، از موسساتي كه مامن محافظه كاران تندروي امريكايي است گفته بود آمريكا به تصميم ملت عراق براي تبيين آينده خود احترام مي گذارد. بوش در نطق مذكور گفت آمريكا خود را متعهد به بازسازي عراق مي داند و تا هر زمان لازم باشد نيروهاي آمريكايي در اين كشور خواهند ماند. تناقض اظهارات بوش در همين جا آشكار مي شود. از يكسو زمامداران آمريكا ادعا دارند - عراق پس از صدام، دموكراتيك خواهد بود و ملت عراق خود آينده اش را مشخص مي كند و از سوي ديگر از باقي ماندن ارتش آمريكا در عراق تا هر زمان لازم باشد سخن به ميان آمده است و دقيقا مشخص نيست جمع بين اين دو چگونه ممكن است.

يادداشت سياسي
سيلي بر دموكراسي
دكتر حسين دهشيار
در محدوده سياست آنچه نگرش هاي فلسفي و مباحث تئوريك را وجه تمايز اعطا كرده است نقش و جايگاه انسان هاست. جوهره حيات سياسي برخاسته از ماهيت تصوير ترسيم شده از مردم به وسيله حكومت، نقش مردم و نيز اعتباري است كه مردم در تعامل با حكومت براي خود قائل هستند.
وجه اشتراك اوباسانجو، رئيس جمهور نيجريه، پرجمعيت ترين كشور آفريقايي، فيدل كاسترو، رئيس جمهور كوبا تنها كشور كمونيست در قاره آمريكا و صدام حسين رئيس جمهور سابق عراق به عنوان بي كفايت ترين فرمانده كل قوا در جهان عرب در اين است كه هر سه دموكراسي را مغلوب شمرده اند، جدا از اينكه چه دلايلي آنان را به سوي پذيرش سوق داد، هم سويي تلقيات در سه قاره متفاوت به وسيله سه رهبر كاملاً متمايز نشان از اين دارد كه آنچه مطرح است تنها تداوم قدرت است. اوباسانجو با شكست محمد وبوهاري نماينده مسلمانان شمال نيجريه و كسب بيش از ۶۶ درصد آرا اقتدارگرايي قبيله اي و مذهبي را موجه ساخت. فيدل كاسترو با بسيج مردم براي انتخاب نمايندگان قوه مقننه، اقتدارگرايي فرهمند را حيات داد و صدام حسين با كسب بيش از ۹۹ درصد آراي مردم در انتخابات چند ماه گذشته اقتدارگرايي فردي را توجيه ساخت. دموكراسي به مفهوم راي دادن در كشورهاي فردگرا و تك حزبي، ابزاري در جهت ستمگري و خفقان است. دموكراسي تنها ايجادكننده «مشروعيت بخش» است و بدين روي در تمامي اشكال آن فرايندي براي استقرار افراد منتخب و رهبران است. دموكراسي به عنوان يك روش انتخاب، لزوماً قدرت نواز است. آنچه به دموكراسي ماهيت مي بخشد در واقع مي بايستي عملكرد آن در رابطه با حيطه حقوق و آزادي هاي فردي باشد. دموكراسي همرزم ساختار قدرت در هر جامعه اي است و بدين روي تنها براي مشروعيت بخشيدن به موضع قدرتمندان عمل مي كند. دموكراسي نقطه اتكا صاحبان قدرت و چارچوبي است كه آنان براي دور نگه داشتن عوام از قدرت، حكومت را دستمايه قرار مي دهند. دموكراسي ماهيت اقتدارزا دارد و سرشت اقتدارستيزي در راستاي منافع افراد فاقد قدرت را دارا نيست. آنچه سبب ساز گرايش قدرت طلبان به سوي انتخاب دموكراسي به عنوان يك روش حكومتي مي گردد، ماهيت هزينه مطلوب آن است. فضاي حاكم بر صحنه جهاني و ملاحظات داخلي در سطحي فروتر، نخبگان سياسي را متقاعد كرده كه توسل به روش هاي دموكراتيك، حيات بخش قدرت بدون به كارگيري خشونت است. در كشورهايي از قبيل ليبي، كوبا، نيجريه، كويت و بسياري از كشورهاي همرديف دموكراسي از اين لحاظ ارحج تشخيص داده شده است كه براي انتخاب يا مشروع ساختن راس هرم مناسب است. از اين لحاظ رژيم هاي ناهماهنگ باارزش هاي غيرنخبه اي به دموكراسي متوسل مي گردند كه حق راي به مفهوم حاكميت مردم نيست بلكه تنها مشروعيت بخش به شخص منتخب است و اين به نيكي توضيح گر اين واقعيت است كه چرا رژيم هاي اقتدارگر دموكراسي را ديگر به چالش نمي گيرند. با توجه به اينكه دموكراسي تنها روش تدوين قانون است و واقعيت قدرت را به نقادي نمي گيرد، اين فرصت را براي مردم فراهم نمي آورد كه حقوق طبيعي را صيانت و آزادي هاي الزامي براي ماهيت بخشيدن به حيات شهروندي را ابتياع نمايند. آنچه ضروري است، دموكراسي نيست چرا كه اقتدارگرايان با تمسك به آن حق حيات و حق رفاه را در كنار حق آزادي به مغاك گرفتار كرده اند... در دموكراسي رابطه اجبار حق و رابطه قدرت و قانون مخدوش گرديده است. بدين روي مي بايستي نگاه را از دموكراسي برگرفت و آن را معطوف به حيطه آزادي ها كرد. دموكراسي بيگانگي از مراكز قدرت را پاس نمي دارد، در حالي كه آزادي در تمامي ابعاد آن تمامي كليت ها را به بازبيني مي گيرد. در قلمرويي كه آزادي شهروندان يك «بايد» است و ماهيت نهادينه دارد، تحليل تضادها در جامعه در رابطه با قدرت شكل مي گيرد و تحليل ها ماهيت قومي، زباني، نژادي، ديني و منطقه اي ندارند. آن دسته از قلمروهاي سياسي كه در آنها مردم بهره مند از آزادي هاي حقه انساني هستند، حاكميت قانون گريزناپذير است و بدين روي دموكراسي به عنوان يك فرآيند لازم در يك چارچوب قانونمند مبتني بر احترام به حقوق شهروندان حضور مي يابد. دموكراسي يا به عبارتي ديگر رأي دادن در فضايي كه شهروند حضور ندارد و آزادي هاي طبيعي محترم نيست تنها به تداوم اقتدار و تشديد انسان ستيزي منجر مي گردد. تنها انسان هاي آزاد هستند كه دموكراسي را در بستر آزادي هاي حاكم بر جامعه غنا و اعتبار مي دهند. رابطه شهروند و قدرت حاكمه براساس توانايي صرف در رأي دادن نيست و تنها منجر به خمار فكري و ارزشي مردم مي گردد. دموكراسي به حاكميت اكثريت منتهي مي گردد، اما اين اكثريت به جهت ماهيت غيرانتقادي و قدرت پرور خود لزوماً انسان ستيز است. تنها در بطن گستردگي آزادي هاي انساني است كه رأي دادن معنا و محتوا مي يابد. در قلمرويي كه آزادي ها همه گير هستند محققاً دموكراسي حضوري ملموس و تعيين كننده دارد اما در جوامعي كه آزادي هاي فردي مدون نگشته اند و لزوم پايبندي به آنها براي صاحبان قدرت سياسي جلوه ندارد دموكراسي تنها يك عملكرد دارد؛ نوين سازي و مشروع نمودن اقتدارگرايي. آنچه در يك جامعه، رفاه مادي، آرامش معنوي و تبلور انسانيت را امكان پذير مي سازد سلطه ايدئولوژيك و يا ارزش هاي مشترك نيست، بلكه گستردگي آزادي ها است. انسان آزاد قدرت ستيز، رفاه طلب و دغدغه دار اجتماع مي گردد. وفاق در جامعه تنها در صورتي نضج و رشد مي يابد كه انسان هاي آزاد در كنار هم زيست كنند و حكومت ملزم به دفاع از آزادي هاي فردي و انساني باشد. دموكراسي توجه را به سرچشمه قدرت معطوف مي كند اما آزادي نگاه را معطوف به محدوديت حكومت مي كند. در فضايي كه قدرت محدوديت قانوني دارد، رأي دهندگان در رابطه با آزادي هاي خود به رأي دادن مي پردازند چرا كه ساختار قدرت در جامعه تابع خواست آنان و زنجير به وسيله قانون است. آزادي هدف و غايت است و دموكراسي تنها مي بايستي در خدمت آزادي باشد چرا كه آزادي هديه خداوند به انسان ها است.

حاشيه جهان
• قهرمان قلابي
009400.jpg

قهرمان عراقي هم قلابي از آب درآمد. هنوز چند روزي از آغاز حملات آمريكا به عراق نگذشته بود كه خبرنگار تلويزيون عراق در ميان هلهله و فرياد شادي مردم اعلام كرد كه پيرمردي كشاورز با تفنگ معمولي خود يكي از هلي كوپترهاي آمريكايي را سرنگون كرده است. وي در حالي كه تفنگش را بالا و پايين مي برد با هيجان و افتخار از پيروزي خود سخن مي گفت و مردم هم در اطرافش با رقص و پايكوبي زنده باد صدام مي گفتند. اما چندي پيش همين مرد دوباره در مقابل دوربين هاي تلويزيوني ظاهر شد و اين بار به خبرنگاران خارجي گفت كه وي هرگز چنين كاري را نكرده است. او در اين باره اظهار داشت: «روزي من لاشه هلي كوپتر آمريكايي را در مزرعه پيدا كردم و بلافاصله به سربازان بعثي خبر دادم فرمانده آنها هم گفت كه هلي كوپتر را از محلش جابه جا نخواهند كرد و سپس از من خواست تا در مقابل دوربين بگويم كه اين هلي كوپتر را با تفنگ خودم زده ام. » اگرچه اظهارات قبلي او چندان با منطق سازگار نبود و ادعاي وي مبني بر اينكه گلوله را به شيشه هاي هلي كوپتر آپاچي كه ضدگلوله هستند شليك كرده است نادرست بودن ادعايش را نشان مي داد، ليكن اعتراف چند روز قبل پيرمرد، از يك سو خيال كارخانه سازنده و مهندسان طراح آپاچي را راحت كرد و از سوي ديگر دغدغه خلبانان آمريكايي را كاهش داد.

• سانسور دوساعته
جمهوري آذربايجان روز ۲۴ آوريل پخش برنامه هاي شبكه تلويزيوني روسيه را به مدت دو ساعت قطع كرد. برنامه هاي تلويزيون رسمي روسيه (RTR) در بسياري از جمهوري هاي كوچك بازمانده از اتحاد جماهير شوروي پخش مي شود و مردم اين كشورها سال هاست از اين كانال استفاده مي كنند. اما چند روز پيش، پس از اينكه قرار پخش فيلم آرارات ساخته اتم اگويان اعلام شد جمهوري آذربايجان در توافقي دوجانبه ميان تلويزيون باكو و روسيه، پخش برنامه هاي كانال را در طول پخش فيلم قطع كرد چرا كه اين فيلم در مورد وقايع سال ۱۹۱۵ و مسئله قتل عام ارامنه توسط ترك ها بود. گرچه اكنون سال ها از آن دوران مي گذرد، مسيحيان ارامنه در جهان به ياد كشته شدگان آن روزها مراسم و آيين خاصي همراه با تظاهرات و اعتراض به ترك ها و آذري ها برگزار مي كنند. در مقابل آذري ها و ترك ها نيز هرگز حاضر به پذيرش مسئوليت وقايع مذكور نبوده و نيستند و همواره در سالگرد آن يعني ۲۴ آوريل در كشورهايي مانند تركيه و آذربايجان تمهيدات نظامي خاصي براي جلوگيري از تظاهرات ارامنه در نظر گرفته مي شود.

• بوش عاشق صحاف بود
«الصحاف واقعاً كلاسيك بود. من واقعاً او را قبول داشتم. » جورج بوش رئيس جمهور آمريكا كه براي بازديد از كارخانه تانك سازي به اوهايو سفر كرده بود در سخنراني خود از الصحاف وزير اطلاع رساني عراق و مردي كه پس از سقوط رژيم صدام بلافاصله به نامش سايتي اينترنتي ساخته شد و عروسك هايش در مدتي كوتاه در صدر اسباب بازي هاي پرفروش جاي گرفت نيز سخن به ميان آورد. بوش با اشاره به رفتار خاص الصحاف گفت: «من شيفته طرز برخورد او با مردم عراق و توانايي هاي ويژه وي بودم. » رئيس جمهور آمريكا در ادامه اظهار داشت كه هرگاه قرار بود الصحاف در مقابل دوربين هاي خبري ظاهر شود با اشتياق به تماشاي سخنراني اش مي نشستم و از اينكه مي گفت از آمريكايي ها خبري نيست لذت مي بردم.

• آشتي پرخرج
009410.jpg

هيلاري كلينتون همسر رئيس جمهور سابق آمريكا از چاپ كتابي در مورد مشكلات زندگي مشتركش با كلينتون و مسائلي كه با او داشت، منصرف شد. پس از گذشت سال ها از عنوان شدن موضوع فساد اخلاقي بيل كلينتون و تيره شدن روابطش با همسرش، باز هم برخي مواقع اين موضوع در روزنامه هاي آمريكايي مطرح مي شود و نام سناتور هيلاري كلينتون هنوز در ليست مطرح ترين افراد جهان جاي دارد. برخي ناشران پس از پايان دور رياست جمهوري كلينتون در سال ۲۰۰۰ به هيلاري پيشنهاد كردند كه در مورد زندگي نامه خود و مشكلات اخلاقي همسرش كتابي را نوشته و منتشر كند. هيلاري نيز براي اين كار توافقنامه اي ۸ ميليون دلاري را با انتشارات سيمون و شوستر امضا كرد. اما در يك لحظه تمام آرزوهاي انتشارات براي كتابي كه پيش بيني مي شد پرفروش ترين كتاب جهان شود بر باد رفت و پس از اينكه رابطه بيل و هيلاري بهتر شد، هيلاري از اين كار صرفنظر كرد. پيش از اين خانم كلينتون تصميم داشت با نوشتن اين كتاب تمام انحرافات اخلاقي و فساد زندگي بيل كلينتون را نمايان كرده و از او در مقابل سال هايي كه به خاطر حفظ آبروي كاخ سفيد و موقعيت رئيس جمهور سكوت كرده بود، انتقام بگيرد. اما با بهتر شدن رابطه اش و آشتي مجدد با بيل از اين كار چشم پوشي كرد. مديران انتشارات سيمون و شوستر از تصميم خانم كلينتون بسيار عصباني هستند و هنوز براي حل اين معضل تلاش مي كنند. همچنين بيل كلينتون هم كه قرار بود كتابي درباره خاطرات ۸ سال رياست جمهوري در كاخ سفيد و مردان سياسي جهان كه با او در ارتباط بودند، نوشته و در مقابل ۱۲ ميليون دلار دريافت كند، اعلام كرد كه كتاب را نخواهد نوشت. با اين كار به نظر مي رسد اين سال، دو انتشارات بزرگ آمريكايي به خاطر آشتي بيل و هيلاري كلينتون متحمل زيان هنگفتي خواهند شد.

جهان
ادبيات
اقتصاد
ايران
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |