چهارشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۲
شماره ۳۰۴۲- May, 7, 2003
علم
Front Page

جهان مملو از ناشناخته ها
تلاش براي دست يابي به جرم دقيق كوارك ها
010317.jpg
جف برومفيل
ترجمه: سليمان فرهاديان
كشف ذرات زيراتمي جديد باعث سردرگمي دانشمندان شده است. اين ذرات عجيب و ناشناخته تئوري پردازان را واداشته است تا در نظريات خود در مورد نيروهاي قوي كه ذرات زيراتمي را در اتم ها كنار يكديگر نگه مي دارد، تجديدنظر كنند. احتمالاً اين ذره جديد كه DS(2317) نام گرفته، صورت غيرمتداولي از كوآرك ها است. كوآرك ها ذرات بسيار ريزي هستند كه در دسته هاي سه تايي وجود دارند و اجزاي سازنده پروتون ها و نوترون ها هستند. شايد اين ذره جديد ناشناخته كوآركي باشد كه حول كوآرك ديگر در حال چرخش است، شايد هم مولكول جديدي است كه از چهار كوآرك ساخته شده است. مارچللو گئورگي از دانشگاه پيزاي ايتاليا و اعضاي گروهش پس از صرف وقت سه ساله و جمع آوري اطلاعات از آشكارساز بابار (BaBar) مركز شتاب دهنده خطي استنفورد (Slac) در كاليفرنيا با (DS (۲۳۱۷ مواجه شدند. وقتي كه Slac الكترون را با پوزيتون كه ضد ماده الكترون محسوب مي شود، برخورد مي دهد، آشكارساز باربار تعداد زيادي از ذراتي كه در نتيجه اين برخورد به وجود مي آيند را شناسايي مي كند.
گئورگي مي گويد: «ما از نتايج اين آزمايشات بسيار شگفت زده شديم، اما چيزي كه بيش از همه باعث اعجاب ما شد، جرم اين ذرات است. جرم اين ذرات از مقدار پيش بيني شده كمتر و در عين حال بسيار دقيق و مشخص بود.
جرم بسياري از اين ذرات پرانرژي دقيقاً مشخص نيست و با كمي عدم قطعيت همراه است. اما وزن DS(2317) دقيقاً مشخص است و مقدار آن برابر ۲۳۱۶ مگاالكترون ولت است. الكترون ولت واحدي است كه فيزيكدانان براي اندازه گيري مقدار جرم و انرژي ذرات به كار مي برند.
استياايچتن (Estia Eichten) نظريه پرداز فيزيك نظري از آزمايشگاه شتاب دهنده ملي فرمي در باتاوياي ايلينويز مي گويد شايد اين جرم دقيق به محققين كمك كند تا ماهيت دقيق نيرويي كه اتم ها را در كنار يكديگر نگه مي دارد، درك كنند. از آن جايي كه در مقياس هاي كوچك جرم و انرژي معادل يكديگرند، دانستن جرم يك كوآرك جديد مي تواند ما را به شناخت نيروهاي قوي كه در داخل ذرات حاكم است، راهنمايي كند. طي تحقيقاتي كه بعدها صورت گرفت، تصور مي شد كه DS(2317) از كوآرك هاي سنگين و ناشناخته اي تشكيل شده است. ديويد سينابر و يكي از متخصصين فيزيك انرژي بالا در دانشگاه كورنل در ايتاكاي نيويورك مي گويد: «قسمت عمده اي از اطلاعاتمان در مورد نيروهاي قوي از بررسي كوآرك هاي سبك تر حاصل شده است. اما امكان دارد با بررسي كوآرك سنگين تر اطلاعات جديدي كسب كنيم.»
كوآرك ها در شش گروه مختلف جاي مي گيرند: بالا، پايين، جذاب، عجيب، زيرورو. دسته هاي سه تايي از كوآرك هاي بالا و پايين كه جزء سبك ترين و معمولي ترين كوآرك ها محسوب مي شوند، پروتون ها و نوترون هاي مواد عادي را كه دوروبر ما را فرا گرفته است تشكيل مي دهد.
اما ممكن است DS(2317) از دو كوآرك تشكيل شده باشد و ذره كميابي به نام مزون را به وجود آورده باشد. ايچتن مي گويد اين مزون ممكن است تا حدودي شبيه يك اتم باشد. اتمي كه در آن يك كوآرك سبك «ضد ـ عجيب» (anti-Strange) حول يك كوآرك سنگين تر «جذاب» (Charm) در حال چرخش است. اما ساير محققين در تفسير پديده هاي مشاهده شده، نظريات پيچيده تري را ابراز مي كنند. جاناتان رزنر فيزيكدان نظري دانشگاه شيكاگو مي گويد احتمال دارد كه ذره جديد حاوي جفت هايي از كوآرك هاي مزدوج باشد. وجود مولكول هايي حاوي چنين ذرات زيراتمي مدت ها قبل پيش بيني شده بود.
سينابرو مي گويد: «ما تاكنون هيچ شاهدي مبني بر وجود اين گونه ذرات نداشتيم. اما اگر اين شي وجود داشته باشد، واقعاً جاي تعجب است. »
محققين Slac در مركز سينكروتون انرژي بالاي دانشگاه كورنل و سازمان تحقيقات شتاب دهنده انرژي بالا در ژاپن ضمن كنكاش در اطلاعات قديمي، درصددند نظريات خود را در مورد ذراتي شبيه DS(2317) بيازمايند.
Nature, 3 May2003

شيمي مديون پروتون
نوترون ها و پروتون ها از ذراتي ساخته شده اند كه كوارك هاي بالا و پايين ناميده مي شوند. هر پروتون شامل دو كوارك بالا و يك كوارك پايين است، در حالي كه هر نوترون داراي دو كوارك پايين و يك كوارك بالا است. كوارك هاي پايين كمي سنگين تر از كوارك هاي بالا هستند و به همين دليل وزن نوترون ها از پروتون ها بيشتر است. بار هر كوارك بالا برابر دوسوم بار مثبت است و هر كوارك پايين دقيقا يك سوم بار مثبت را با خود دارد. به همين دليل پروتون داراي يك بار الكتريكي مثبت است در حالي كه نوترون ها خنثي هستند و باري ندارند. در عين حال ما هنوز هم جرم دقيق كوارك ها را نمي دانيم. به همين دليل دانشمندان سعي دارند ضمن آزمايشات مختلف جرم آنها را دريابند. در عين حال نظريه پردازان نيز سعي دارند قطعات حاصل از برخورد ذرات مختلف را بررسي كرده و سرعت انجام واكنش هاي مختلف را محاسبه كنند. آنها اميدوارند با اين روش بتوانند به ساختار يك هسته اتم دست نخورده دست يافته و دريابند چه ميزان از اختلاف در خواص كوارك هاي بالا و پايين از اختلاف جرمشان ناشي مي شود و چه مقدار از اين اختلاف به خاطر تفاوت در بارهاي الكتريكي است. آنها اميدوارند با اين آزمايشات جرم دقيق كوارك ها را دريابند. بيراون كولك فيزيكدان نظري دانشگاه آريزونا مي گويد: «هم آزمايشات انجام شده و هم تفسيرهاي نظري ارائه شده در اين مورد بسيار پيچيده است و بنابراين لازم است هم از نتايج آزمايشات و هم تفسيرهاي نظري كمك گرفت و با تلفيق نتايج حاصل از اين آزمايشات اطلاعات مهمي در مورد جرم كوارك ها به دست آورد.» اختلاف بين كوارك هاي بالا و پايين به اين معني است كه اگر يك نوترون را به حال خود رها كنيم به يك پروتون تبديل مي شود. اما اين سرنوشت نهايي نوترون ها نبود. اين ذرات با قرار گرفتن در كنار الكترون ها كه بار منفي دارند، مي توانند اتم هاي هيدروژن را به وجود آورند كه ماده سوختي اوليه ستارگان محسوب مي شود. ادوارد استفنسون كه يكي از فيزيكدانان دانشگاه اينديانا است مي گويد: «دنياي مملو از پروتون به اين معني است كه مقدار زيادي هيدروژن در اختيار داريم. بدون در اختيار داشتن پروتون، شيمي به آن صورتي كه امروز مي شناسيم، ممكن نبود.» البته بايد در نظر داشت همين اختلاف كم در جرم اين كوارك ها نتايج بسياري را در پي داشته است. اخيراً يك گروه از دانشمندان دانشگاه اينديانا دو هسته دوتريم را به هم برخورد دادند. دوتريم نوعي اتم هيدروژن است كه در هسته خود يك پروتون و يك نوترون دارد. گروهي ديگر نيز در دانشگاه اوهايو با استفاده از نوترون و پروتون واكنش همجوشي هسته اي انجام دادند. طي هر دو اين آزمايشات ذراتي حاصل شد كه آنها را پيون مي نامند. اين دانشمندان معتقدند ايجاد پيون نشانه عدم تقارن بار است كه از اختلاف در اجزاي تشكيل دهنده پروتون ها و نوترون ها ناشي مي شود. اين اختلاف در جرم عامل اصلي تركيب اجزاي عالم است.
Nature, 7 Apr. 2003

ژن خودخواه
مارپيچ هاي ناميرا ـ ۱۳
010323.jpg

ريچارد داوكينز
ترجمه: كاوه فيض اللهي
اين تناقض آشكار بعضي از نظريه پردازان را واداشته است تا به انتخاب گروهي باوري ايمان بياورند چرا كه انديشيدن به امتيازهاي جنسيت در سطح گروه نسبتاً ساده است. همان طور كه بادمر (W.F.Bodmer) به اختصار عنوان كرده است، جنسيت «تجمع جهش هاي مفيدي كه به طور جداگانه در افراد متفاوت پديد آمده اند را در بدن يك فرد واحد تسهيل مي كند. » اما اگر استدلال اين كتاب را دنبال كنيم و فرد را ماشين بقايي بدانيم كه با اتحادي گذرا از ژن هاي پايدار ساخته مي شود، اين پارادوكس كمتر متناقض به نظر مي رسد. در اين صورت «كارآيي» از نقطه نظر كل فرد به نظر چيزي نامربوط مي آيد. جنسيت در مقابل ناجنسيت درست مانند چشم آبي در مقابل چشم قهوه اي، صفتي تحت كنترل يك ژن تلقي خواهد شد. ژن جنسيت تمام ژن هاي ديگر را در جهت تأمين منافع خودخواهانه خويش دستكاري مي كند. ژن كراسينگ آور هم همين كار را مي كند. حتي ژن هايي به نام جهش دهنده وجود دارند كه نرخ خطاهاي نسخه برداري در ژن هاي ديگر را كنترل مي كنند. بديهي است كه خطاي نسخه برداري به زيان ژني است كه اشتباه نسخه برداري مي شود. اما اگر به نفع ژن جهش دهنده خودخواهي باشد كه آن را القا مي كند، جهش دهنده مي تواند در خزانه ژني گسترش يابد. به همين شكل، اگر كراسينگ آور به نفع ژن كراسينگ آور باشد، اين تبييني است كه براي وجود كراسينگ آور كفايت مي كند و اگر توليدمثل جنسي در مقابل توليدمثل غيرجنسي به نفع ژن توليدمثل جنسي باشد اين تبيين براي وجود توليدمثل جنسي كفايت مي كند. اينكه ژن مذكور به نفع تمام ژن هاي ديگر يك فرد عمل مي كند يا خير نسبتاً مسئله اي است نامربوط. اگر از ديدگاه ژن خودخواه نگاه كنيم، جنسيت به هيچ وجه چيز بسيار عجيبي نيست.
اين به طور خطرناكي نزديك به يك استدلال دوري است، زيرا وجود جنسيت پيش شرط تمام زنجيره استدلال هايي بود كه منتهي شده به اينكه ژن را واحد انتخاب بدانيم. معتقدم راه هايي براي فرار از دور باطل وجود دارد، اما اين كتاب جاي دنبال كردن اين پرسش نيست. جنسيت وجود دارد. اين حقيقت محض است. در نتيجه جنسيت و كراسينگ آور است كه واحد كوچك ژنتيكي يا ژن را مي توان به عنوان نزديك ترين چيز به عامل بنيادي و مستقل تكامل در نظر گرفت. جنسيت تنها پارادوكس آشكاري نيست كه وقتي ياد مي گيريم در چارچوب ژن خودخواه فكر كنيم قابل فهم تر مي شود. براي مثال ظاهراً DNA موجود در جانداران بيشتر از مقداري است كه دقيقاً براي ساخت آنها لازم است: كسر بزرگي از DNA هرگز به پروتئين ترجمه نمي شود. از نقطه نظر فرد جاندار اين به نظر پارادوكس مي آيد. اگر «هدف» DNA نظارت بر ساخت بدن باشد، يافتن مقدار زيادي DNA كه چنين كاري انجام نمي دهد شگفت انگيز است. زيست شناسان در تلاش براي انديشيدن به اينكه اين DNA به ظاهر زائد چه كار مفيدي انجام مي دهد مغز خود را عذاب مي دهند. اما از ديدگاه خود ژن هاي خودخواه هيچ پارادوكسي وجود ندارد. «هدف» حقيقي DNA، بقا است، نه بيشتر و نه كمتر. ساده ترين راه براي تبيين DNA زائد آن است كه فرض كنيم انگل است يا در بهترين حالت طفيلي بي ضرر اما در عين حال بي فايده اي است كه مجاني سوار ماشين بقايي مي شود كه بقيه DNA ساخته است.
بعضي دانشمندان با آنچه آن را يك ديدگاه تكاملي ژن محور افراطي مي دانند مخالفت مي كنند. پيش از هر چيز آنها استدلال مي كنند كه اين كل افراد با تمام ژن هايشان هستند كه عملاً زنده مي مانند يا مي ميرند. اميدوارم در اين فصل به قدر كافي توضيح داده باشم كه نشان دهد واقع در اين مورد هيچ اختلاف نظري وجود ندارد. درست همانطور كه كل قايق (و نه بعضي از سرنشينان آن ـ م) مسابقه را مي برد يا مي بازد، در واقع اين افراد هستند كه مي ميرند يا زنده مي مانند و تجلي بي واسطه انتخاب طبيعي تقريباً همواره در سطح فرد است. اما پيامدهاي بلندمدت موفقيت توليدمثلي و مرگ غيرتصادفي افراد به شكل تغيير در فراواني ژن ها در خزانه ژني نمود مي يابد. با احتياط مي توان گفت كه خزانه ژني در رابطه با همانندسازهاي امروزي همان نقشي را بازي مي كند كه سوپ نخستين براي همانندسازهاي اوليه داشت. جنسيت و كراسينگ آور كروموزومي در حفظ سياليت معادل امروزي سوپ نخستين موثر هستند. به خاطر جنسيت و كراسينگ آور، خزانه ژني كاملاً مخلوط نگه داشته مي شود و ژن ها به طور نسبي برمي خورند. تكامل فرآيندي است كه در نتيجه آن بعضي ژن ها در خزانه ژني پرشمارتر مي شوند و بعضي ديگر كم شمارتر. بد نيست عادت كنيم هرگاه مي كوشيم تكامل صفتي مانند رفتار فداكارانه را تبيين كنيم، به سادگي از خود بپرسيم: «اين صفت چه تأثيري روي فراواني ژن ها در خزانه ژني خواهد داشت؟» گاهي اوقات، زبان ژن كمي خسته كننده مي شود و ما براي اختصار و وضوح بيشتر به استعاره پناه مي بريم. اما همواره با ديده ترديد به استعاره هايمان خواهيم نگريست تا مطمئن شويم كه در صورت لزوم مي توان آنها را به زبان ژن ترجمه كرد.
تا جايي كه به ژن مربوط مي شود، خزانه ژني فقط نوع جديدي از سوپ است كه در آن زندگي مي كند. تنها چيزي كه تغيير كرده آن است كه امروزه ژن با همكاري گروه هاي متوالي از همراهاني كه به قيد قرعه از خزانه ژني انتخاب مي شوند براي ساخت ماشين هاي بقاي فناپذير، يكي پس از ديگري در آنها زندگي مي كند. خود ماشين هاي بقا و مفهوم كنترل رفتار آنها توسط ژن ها موضوعاتي هستند كه در فصل بعد به آنها خواهيم پرداخت.
Dawkins,R.1999. TheتSelfish Gene.Oxford
خوانندگان اين ستون مي توانند در آدرس زير اظهارنظر كنند:
selfish-gene1@hotmali.com

تكامل متقابل مرغ وگل
010329.jpg

راندولف اشميد
ترجمه: زينب همتي
طول و انحناي منقار مرغ مگس سينه ارغواني كارائيب به منظور بهترين بهره وري از شكل گل هايي كه نكتار مورد نياز آنها را تامين مي كنند در دو جنس نر و ماده به طور متفاوتي تكامل يافته است. گل هاي گياه هلي كونيا نيز، اشكال سازگار با منقار پرندگاني كه در امر گرده افشاني به آنها كمك مي كنند را در خود تكامل داده اند. پژوهشگران دريافته اند سازگاري هايي كه باعث رشد و نمو و بقاي پرندگان و گل هاي جزيره كارائيب لوسيا مي شود از سازگاري هاي صورت گرفته در ميان همين گل ها و پرندگاني كه در ۱۰۰ مايلي (۱۶۰ كيلومتري) شمال دومينيكا زندگي مي كنند كاملاً متفاوت است.
اتان جي. تملس (E.J.Temeles) از كالج آمهرست (Amherst) مي گويد: «به طور قطع نمي توان گفت كه ابتدا پرندگان براي گل ها تكامل يافته اند يا گل ها براي پرندگان. در طول زمان هم منقار پرندگان و هم ساختار گل ها براي يكديگر تكامل يافته اند.» تملس در ادامه گفت: «اين بهترين شيوه براي درك كنش ميان اين مرغان مگس و گل ها به عنوان يك مورد ديناميكي است چرا كه هر يك از طرفين قادر است تكامل گروه ديگر را به پيش براند. » تملس با مطالعه نمونه هاي موجود در موزه دريافته بود كه طول منقار پرندگان و شكل گل ها در طول زمان و مكان تغيير مي كند. تملس گفت: «پرندگان ناحيه شمالي لسر آنيلز نسبت به انواع جنوبي خود بزرگ تر و داراي منقارهاي بلندتري هستند. پرندگان متعلق به يك جزيره بسته به اينكه در سال ،۱۹۲۰ ۱۹۶۰ يا حال حاضر جمع آوري شده باشند داراي منقارهايي با طول هاي مختلف خواهند بود. اين تغييرات را در مورد گل ها نيز شاهد هستيم. بنابراين بهترين توضيح براي اين مسئله اين است كه احتمالاً هر دو گروه در طول زمان همراه با يكديگر دچار تغيير و تحول شده اند. » جان كرس(J.Kress) رئيس بخش گياه شناسي موزه ملي تاريخ طبيعي اسميتسونين معتقد است كه گل هاي موجود در لسر آنيلز هزاران سال قبل و از منطقه جنوب به اين ناحيه آورده شده اند و اختلافات ميان پرندگان نر و ماده به ايجاد اختلافاتي در اين گل ها منتهي شده است. او گفت: «در حال حاضر ما مي دانيم كه اختلاف ميان پرندگان نر و ماده باعث ايجاد اختلاف ميان گياهان شده است اما سوال اساسي اين است كه آيا اين پرندگان بوده اند كه موجب جدايي و اختلاف در رشد و نمو گونه هاي گياهي شده اند؟» در مطالعه صورت گرفته توسط تملس و كرس بر روي مرغان مگس ناحيه لسر آنيلز، پرندگان نر نسبت به ماده ها بزرگ تر بوده در حالي كه پرندگان ماده داراي منقارهاي بلند و با انحناي بيشتري هستند.
آنها مشاهده كردند كه در هر دو جزيره، پرندگان نر از كاريبيا (Caribaea)، كه داراي گل هاي كوتاه و شهد بيشتري است، تغذيه مي كنند. ماده هاي كوچك تر نيز از گياه بي هاي (Bihai) با گل هاي بلندتر و شهد نه چندان زياد تغذيه مي كنند. در نتيجه مي توان گفت كه پرندگان نر از يك منبع غني از شهد تغذيه مي كنند در حالي كه پرندگان ماده با توجه به طول منقار و تا جايي كه منقارهايشان به درون كاسه گل مي رسد از يك منبع غذايي مختصر و انحصاري استفاده مي كنند. در منطقه لوسيا، پژوهشگران به تعدادي پارك جنگلي برخورد كردند. در اين پارك ها گياه كاريبيا به وسيله پرندگان نري كه به ندرت در آنجا ديده شده يا اصلاً ديده نمي شدند خورده مي شدند. در آن نواحي، گونه اي گياه بي هاي تكامل يافته است كه داراي گل هاي كوتاهي بوده و به راحتي پرندگان نر از شهد آن تغذيه مي كنند.
در ناحيه دومينيكا، برخلاف دو نوع گونه گياه بي هاي يافت شده در لوسيا، پژوهشگران با دو نوع گياه كاريبيا برخورد كردند. يكي از اين گونه ها داراي گل هاي بلندي است كه ماده ها مي توانند به راحتي از آن استفاده كنند. در منطقه لوسيا، اين دو گياه كاريبيا در كنار يكديگر زندگي مي كنند. در منطقه دومينيكا، كاريبيايي كه به وسيله پرندگان نر خورده مي شود در شيب هاي پايين تپه ها وجود داشته و گياه بي هاي در ارتفاعات بالاتر مي رويد. در نواحي اي كه اين دو گياه در كنار يكديگر مي رويند كاريبيا داراي گل هاي بلندتري بوده و پرندگان ماده به راحتي از آن استفاده مي كنند. هلي كونياها به lobster Claws معروف بوده و گروهي از گياهان همانند موز، زنجبيل و گل هاي پرندگان بهشتي در اين گروه قرار مي گيرند.
داگلاس التشلر (D.AHschuler) از انستيتوي تكنولوژي كاليفرنيا و جيمز كلارك (J.Clark) از دانشگاه بركلي كاليفرنيا معتقدند كه مطالعه صورت گرفته توسط اين دانشمندان شواهد قدرتمندي از وجود تكامل متقابل ميان مرغ مگس و گياه هلي كونيا را به دست مي دهد. كلارك و التشلر گفتند: «گياه هلي كونيا و مرغ مگس مشغول رقص تكاملي با يكديگر هستند. شكل گياهان در پاسخ به منقار مرغان مگس تكامل مي يابد و شكل منقار پرندگان در پاسخ به شكل گل ها. » آنها افزودند: «بسته به ميزان شهدي كه گياه هلي كونيا در اختيار پرندگان قرار مي دهند گونه هاي مختلف آن توسط پرندگاني با اندازه هاي مختلف انتخاب مي شود.»
Newsweek,6May2003

حاشيه علم

• كرم هاي فضانورد
010320.jpg

هزاران كرم در ميان لاشه هاي شاتل فضايي كلمبيا يافت شدند. اين كرم ها كه طول هر يك از آن ها بزرگ تر از نوك سوزن است پس از ورود شاتل كلمبيا به جو زمين و انفجار آن، جان سالم به در برده و زنده به سطح زمين رسيدند. تمامي هفت فضانورد اين شاتل در اين انفجار جان خود را از دست دادند. كارگران بازيابي چند هفته پيش كانتينري را يافتند اما تا هفته پيش اقدام به باز كردن در آن نكردند. پس از باز كردن در كانتينر متوجه تعداد زيادي كرم در ميان آت وآشغال موجود در آن شدند. تعدادي از اين كرم ها كه به گونه C.elegans تعلق دارند گمان مي رود كه از زمان پرواز شاتل كلمبيا در آن وجود داشته و مابقي فرزندان آن ها هستند. يك سخنگوي ناسا گفت: «اين كرم ها تنها نمونه هاي آزمايشگاهي زنده اي هستند كه به فضا رفته و دوباره زنده به زمين بازگشته اند. » آژانس فضايي در حال حاضر مشغول انجام تحقيقات بر روي كرم ها است چرا كه كرم ها قادرند در شرايط فوق العاده با متوقف كردن سيستم هاي حياتي خود و اتخاذ شرايط ايستايي، ادامه حيات خود را تضمين كنند.

• سگ هاي بيماري زا
010326.jpg

دانشمندان در بررسي هاي خود بر روي بيماري هايي كه از سگ ها منتقل مي شود به اين نتيجه رسيده اند كه نوازش پوست سگ ها پارازيت ها و ميكروب هايي را كه موجب كوري مي شوند به بدن انسان منتقل مي كند. تا پيش از اين تصور مي شد كه اين نوع ميكروب ها تنها از طريق تماس با مدفوع سگ ها به بدن انسان انتقال مي يابد. در آمريكا سالانه ۱۰ هزار تن كه اكثر آن ها را كودكان كمتر از ۱۲ سال تشكيل مي دهند با انتقال نوعي ميكروب خطرناك از بدن سگ هاي خانگي، بينايي خود را از دست مي دهند. عامل ناقل اين ميكروب نوعي كرم است كه در روده سگ ها رشد مي كند و در ازاي آن به ۲۰ سانتيمتر مي رسد. تحقيقات جديد نشان داده است كه در پوست و موي بدن شمار زيادي از سگ ها تخم هاي ريز اين نوع كرم ها و يا نمونه هاي كوچك و ميليمتري خود اين كرم ها وجود دارد. اين تخم ها و كرم ها از خاصيت چسبندگي بالايي برخوردارند و به راحتي هنگام نوازش موي سگ ها به دست اشخاص مي چسبند و مي توانند در اثر مالش چشم با دست هاي آلوده يا خوردن غذا با اين دست ها وارد بدن شوند.

|  اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |