نگاهي به فيلم واكنش پنجم
در گريز از ناگريزي
|
|
دير زماني است كه با زنان به گونه اي رفتار شده است كه گويي متأسفانه شهروند درجه دوم محسوب مي شوند
به نظر مي رسد تيپولوژي زنان در برابر مردان كه در فيلم واكنش پنجم به تصوير كشانده شده است، از يك سنخ هستند و بار مشابهي را بر دوش مي كشانند و اين شايد به دليل وجود فرهنگ مردسالاري است كه گويي از آن گريزي نمي باشد! چه زناني كه ازدواج نكرده اند و چه آنان كه ازدواج كرده اند! اين زنان ممكن است شوهران شان يا مردي باشد مؤمن به زندگي مشترك خود و يا فردي بي بندوبار و لاابالي، مهم اين است كه در تنگناي مشكلات زندگي مشترك ما از زنان اين جملات را به تكرار مي شنويم «چه كار مي توانم بكنم با اخلاق اش مي سوزم و مي سازم، به خاطر بچه هايم هست كه ادامه مي دهم» در اين بين نيز، زناني هستند كه به قول خود دست به طغيان مي زنند كه اين طغيان برخوردار از يك عمل احساسي محض است و راه حل اصلي را پيش روي آنان نمي گذارد.
اما فيلم واكنش پنجم، بيننده خود را به كجا مي برد؟
به تصويري از زناني كه زير فشار اين فرهنگ (مردسالاري) دست و پا مي زنند و راه گريزي ندارند؟ يا زناني كه هميشه سازشكار معرفي شده و به دور از اعتراض بوده اند! و يا زناني كه حضوري طغيان زده از خود نشان مي دهند. اين نكته قابل توجه و تعمق است كه فيلمساز ما را به يك واقعيت اجتماعي و حقوقي زنان در خصوص حضانت فرزندان معطوف مي سازد، حقوقي كه زنان بعد از طلاق و يا مرگ همسران خود از آن به گونه دلخواه برخوردار نيستند و به همين دليل فيلم ميلاني را سراسر مظلوم نمايي(عروس) و ظالم نمايي (پدرشوهر) مي بينيم و راه فرار كه تنها راه حل ارائه شده از طرف فيلمساز است كه ما را نيز به بن بست مي كشاند! گويي اينكه ۵ زن در عمل به ستيز با نماينده مردان جامعه خود (حاج صفدر) مي روند. از جمع اين زنان، زني است كه همانند مرد خود، سالها به انتظار در جنگ باقي مانده است و آن هنگام كه با عشق او را راهي جايي كرد كه مي دانست ممكن است جانباز يا آزاده و يا شهيد برگردد و حتي شايد هرگز هيچ نام و نشاني از او نيايد... زنان جواني كه پابه پاي كودك و يا كودكان خود بزرگ شدند و البته پير... اما هرگز اين زنان مدعي گرفتن پاداشي نبودند و البته هرگز از اين زنان جز در كلامي چند گفته نمي شود و حتي به آنان چون شوهران خود لقب قهرمان نداده اند! ديگر زن، كه دوست دارد آزادي عمل داشته باشد، با ظاهر و رفتار مقتدرانه خود دوستانش را به رستوران دعوت مي كند، شوخ طبع است و دوست دارد درد دل كند، لطيفه بگويد و چند ساعتي در بيرون از خانه، شوهر و بچه ها از خود واقعي اش بگويد!
زني كه، همسر يك مرد متمول است و به يقين مي داند همسرش با زني ازدواج كرده است اما تنها دليل ماندن و تحمل خود را دختران دم بخت اش عنوان مي كند. زن ديگري كه به هر دليلي ازدواج نكرده است شايد براي ارضاي غريزه مادرانه خود بچه هاي برادرش را بزرگ مي كند و توقع هيچ پاداشي ندارد اما براي او همان تفكر عمه بودن باقي مي ماند!و بالاخره زني كه محور فيلم به روي او مي گذرد و شوهرش را در سانحه تصادف از دست داده و مي خواهد از حق طبيعي نگهداري بچه هايش برخوردار باشد اما بايستي آنها را به پدر شوهرش تفويض نمايد. شكي نيست كه اين ۵زن نمايانگر زنان جامعه ما هستند.
اما چرا فيلم با وجود فضاي زنانه اش حس خوبي را در بيننده زني چون من برنمي انگيزاند!؟ شايد انتظار و سطح توقع ما به عنوان بيننده فيلم بالاست كه خواهان ارائه فيلمي مي باشيم از آن چه كه بايد ببينيم و البته در نمايش آن نمي بينيم. ما هم مثل هر بيننده ديگري كه علاقه مند به سينماست با اين ديد وارد سينما مي شويم كه قبل از هرچيز كارگردان و بازيگران آن را مي شناسيم خصوصاً كه انتظار ما با توجه به فيلمهاي قبل كارگردان بالا مي رود، مثل دوزن تهمينه ميلاني و نيمه پنهان او كه البته فيلم دوزن از شاخصهاي خاص خود برخوردار است و شايد به همين دليل از ديگر فيلمهاي ميلاني به نظر يك سر و گردن بالاتر است، اما آنچه كه زيباست، حضور فعال زناني است كه در عرصه هنر به ويژه ساخت فيلم از زنان فيلم مي سازند و ما اگر از تهمينه ميلاني مي گوييم به بهانه آخرين ساخته او (واكنش پنجم) مي باشد و اين درست همان انتظاري است كه از ميلاني مي رفت. فضاي فيلم در ظاهر ضد مرد و به اصطلاح بعضي ها فمينيستي است. هرچند بيان حقوق زنان در محور يك فيلم دليل قشنگي براي برچسب فمينيستي بودن آن نيست. اما آنچه كه به عنوان يك تماشاگر انتظار خاصي را مي طلبد همان چيزي است كه در فيلم نمي بينيم ما فقط نظاره گر مسائلي هستيم كه به خوبي از آن آگاهيم، خصوصاً اگر زن باشيم! زنان فيلم واكنش پنجم هر يك در كلام با شوهران خود ستيز داشتند آنهم نه در برابرشان!و هرگز شوهران آنان چه آن كس كه همسر يك قهرمان بود و يا آن كسي كه با همسرش بدون عشق زندگي مي كرد، حضور فيزيكي نداشتند (جز يكي از آنها كه مجرد بود) ظاهراً نفر پنجمي كه (فرشته) همسرش را در تصادف به تازگي از دست داده بود به درستي نمي شد قضاوت كرد كه در بيان عاشق هم بودن با شوهرش آيا ناشي از واكنش سوگ است و يا آنچه ما در فرهنگمان عادت داريم كه در از دست دادن نزديكانمان آنها را جور ديگري جلوه دهيم.اما به خوبي مي توان تناقض در فيلم را از صحنه رستوران دريافت. از آنجا كه ترانه به دليل اينكه شوهرش به او معترض مي شود چرا براي ناهار به رستوران آمده و اين جا چه مي كند؟ و اين در حالي است كه ترانه و دوستان همراهش شاهد همراهي شوهر وي با منشي شركت خود در همان رستوران بودند، اما به درستي معلوم نمي شود كه شوهر ترانه به خاطر اين موضوع با همسر خود به دور از نزاكت در يك مكان عمومي كه بر حسب قضا اكثريت مشتريان آن زن بودند درگيركلامي مي شود و حتي سيلي به صورت همسرش مي زند و يا اصولاً او آدمي مستبد و به دور از پختگي رفتار اجتماعي است چون در صحنه هاي بعد ما شاهد كمك ترانه به فرار فرشته و فرزندانش با خودرويي هستيم كه شوهر ترانه براي جبران عمل خود در رستوران آن را به او هديه داده و حال چرا اين مرد معترض به عملكرد زنش نمي شود جاي سؤالي است كه همان تناقض است.
از طرفي آيا كافي نيست كه ما زنان را از تصوير برخي فيلمهاي فارسي و البته سريالهاي تلويزيوني بيرون بكشانيم و به دختران جوان امروز خود ياد بدهيم كه «قهر كردن» از خانه شوهر ابزاري براي به دست آوردن حق و حقوق و يا به تحقق پيوستن يك عمل منطقي از جانب شوهر نيست؟ خانم ميلاني شايد ناخودآگاه زن را تجمل گرا و رام نشدني معرفي كرده و مگر به شرط آويزه طلا و البته كليد يك خودرو!
تا آن جا كه معلوم نيست چرا شوهر ترانه بد است، چرا تهاجمي رفتار مي كند آيا رفتار متقابل زن نيست كه اين نوع رفتار را طلب مي كند؟ و باز مثل هميشه بچه ها مدافع مادرند تا حدي كه مادر را تشويق مي كنند كه «جلوي بابا بايست» و «اين دفعه ديگه برو» و آيا همان يك ماه قهر ترانه توانست مرد را متحول كند و رفتار او را تحت تأثير قرار دهد تا جايي كه تا به آخر فيلم حضور لحظه اي و بعضاً كمرنگ او را شاهديم، از طرف ديگر همسر آزاده اي كه از جنگ برگشته است، حرف هايش به تمامي از منطق برخوردار مي باشد، تحمل و صبر او باعث شده تا زندگي فعلي آنها از هم نپاشد، او شوهر خود را گوشه گير و... معرفي مي كند اما اين زن گويي خشم به انتظار نشسته خود را سركوب كرده و در مقام كمك به فرشته در فرارش از همه بيشتر آتش يك جنگ تمام عيار را روشن مي كند، اما چرا همسر اين مرد آزاده را نمي بينيم تا شايد مي شد فهميد كه در مقام يك آزاده يا جانباز بودن آن قدرها هم آسان نيست! كه بعد از تحمل بسياري از مسائل كه بر روح و روان فرد تأثيرات خاصي گذاشته اند به تصوير درآيد تا ببينيم زندگي اين آدمها پس از جنگ كه در دور و برمان كم نيستند از چه بار مشكلاتي برخوردار بوده و به چه گونه اي زندگي مي كنند كه همسران ايشان در كنارشان اينگونه دم از خستگي و كم آوردن مي زنند. از ديگر روي ما هميشه با يك نگرش عوام گرايانه به ازدواج مجدد مردان نگاه مي كنيم گرچه اين عمل در زندگي يك زن تلخ و گزنده است، اما آيا در مباحث علمي از طريق رسانه ها با يك ديد روان شناختي به اين موضوع نگاه شده است و علت آن را جويا شده ايم؟ كه چرا يك مرد اگر در طبقه اختلالات رواني جنسي قرار نگيرد و به لحاظ روان و جسم سلامت باشد، اين نوع گرايش در او شكل مي گيرد. از ديگر سوي چرا زني كه به هر دليلي ازدواج نكرده است با ظاهري خنثي نسبت به مردان بدش نمي آيد كه در بازي ضد مردان شركت كند. آيا اين زن به خاطر سركوب تمايلات زنانگي خود نيست كه دست به فرافكني و انكار در عمل مي زند؟ فرشته گويي تنها زني است كه به نسبت ۴ زن ديگر تمامي آنچه را كه به دلايل ظاهراً موجه خود نمي توانند با شوهران خود مقابله به مثل كنند به كمك دوستانش به سوي مرزي مي رود كه حد و مرز آن را ديگران تعيين مي كنند! پدر شوهر وي بنا به سنت خود را ملزم به اجراي قانوني مي داند كه در عمل بسيار خودمحورانه است و با نشان دادن وي به عنوان يك فرد سرشناس كه داراي قدرتي مافيايي است فضاي فيلم را به حال و هواي هاليوودي سوق داده است. نقشه فرار توسط ديگر زنان و تماس لحظه به لحظه با موبايل ترانه به منظور برانگيختن هيجان تماشاگر مي باشد از طرفي ترانه نيز كه با فرشته و دو فرزندش در فرار او را كمك مي كند به عنوان يك زن در عملكرد خود دست كمي از حركات خودمحورانه واقتدار منشانه حاج صفدرندارد.
دير زماني است كه با زنان گونه اي رفتار شده است كه گويي متأسفانه شهروند درجه دوم محسوب مي شوند و از طرفي نيز شاهد برگزاري سخنراني ها و مصاحبه ها و گزارشهايي از اين دست در بيان مشكلات و موانع براي رسيدن زنان به حقوق اجتماعي شان مي باشيم كه به نظر مي رسد شخصيت زن در جامعه حتي از طرف فرهيختگان و روشنفكران جامعه به درستي مورد شناخت قرار نگرفته است و هنوز به توفيقي در امور مربوط به ايشان دست نيافته اند! ما به دليل انتظارات خود از زنان جامعه مان هميشه زن را در بروز خشم و عصبانيتهايش يا در شكل مظلوم نمايي و دست آويز شدن به گريه ديده ايم و يا مقابله به مثل كردن كه باز نمايي از يك رفتار مردانه را جلوه گر بوده است.
هر چند خانم ميلاني در نوع ساخت فيلم خود در بيان داستان آن دچار نوعي تناقض گويي شده كه بدان اشاره كرده ايم. بحثي نيست، اما آنچه مسلم است بيان مشكلي است در جامعه اگر خانم ميلاني به جاي فرار براي قهرمان خود راه قانون و موانع آن را نشان مي داد آنگاه رسيدن به بن بست محل تعمق بيشتري را براي ذهن تماشاگر مي طلبيده. با اين اوصاف نمي توان نقاط پر قوت فيلم را ناديده انگاشت و آن را بايستي ارزشمند دانست.
فخر السادات كهنداني
|