مقايسه عملكرد اقتصادي رئيس جمهوري آمريكا و پدرش
پسرهمچون پدر؟
در سال ۲۰۰۰ ميلادي بهاي ورود به كلوپ اعانه دهندگان به بوش يكصدهزار دلار بود اين حق وروديه اكنون به دويست هزار دلار و يا حتي دويست و پنجاه هزار دلار رسيده است
|
|
ترجمه: حميدرضا فتاحي
تاريخ عادتِ تكرار دقيق رويدادهاي گذشته را ندارد. اما به نظر مي رسد قصد دارد در خاندان بوش چنين چيزي را امتحان كند. بوش پسر كم و بيش در همان مسيري قدم گذاشته، كه بوش پدر پيموده بود: از اندوور (Andover) و ييل (Yale) گرفته تا صنعت نفت، از مشاغل دولتي گرفته تا پست رياست جمهوري و از كاخ سفيد تا خليج فارس.
آيا در پايان كار نيز شباهت هايي وجود خواهد داشت؟ با اينكه در حال حاضر بوش دوم از دستاوردها و ثمرات پيروزي در جنگ با عراق شادمان است اما نگراني هايي در داخل آمريكا در مورد وضعيت نامطلوب اقتصاد اين كشور وجود دارد و همين موضوع است كه ترديد درباره تكرار تاريخ را غيرممكن مي سازد. آيا او دومين بوشي نخواهد بود كه در مسير تصاحب جام پيروزي بين النهرين، در كپتول (كاخ سفيد) ناپديد مي شود؟ امكان تحقق چنين رويدادي است كه چپ هاي آمريكا را به هيجان مي آورد و در مقابل راست گرايان را به شكوه وامي دارد. كارشناسان مسائل سياسي معتقدند: از ديدگاه رأي دهندگان آمريكايي مسائل داخلي همواره مهم تر از امور سياست خارجي ايالات متحده هستند (براي اطمينان بيشتر بد نيست از روح وينستون چرچيل و بوش پدر نظرخواهي شود) بدون ترديد آنها به ارقام هشداردهنده اي كه پيرامون جورج بوش دوم را احاطه كرده اند، اشاره خواهند كرد. از زماني كه بوش پسر بر صندلي رياست جمهوري آمريكا تكيه كرده است، آمريكاييان ۲ ميليون شغل را از دست داده اند در حالي كه كلينتون ۲۳ ميليون شغل خلق كرد و بوش پدر نيز ۵/۲ ميليون شغل به وجود آورد. رئيس جمهور كنوني آمريكا اولين زمامدار اين كشور از ۱۹۴۵ تاكنون است كه با تجربه رشد خالص بيكاري، به انتخابات بعدي قدم مي گذارد. ميانگين شاخص صنعتي داوجونز (Dow Jones) از ژانويه سال ۲۰۰۱ ميلادي تاكنون يك چهارم از ارزش خود را از دست داده است. بسياري از اقتصاددانان معتقدند چشم اندازي از دومين افت اقتصادي در حال شكل گيري است و بسياري ديگر نيز معتقدند اوضاع آن چنان آشفته است كه اميدي به بهبودي اقتصاد، قبل از نوامبر سال آينده نيست بنابراين رئيس جمهور قادر نخواهد بود از ثمرات بهبود اوضاع اقتصادي بهره مند شود.
با وجود اين، ديدگاه جبرگرايانه اقتصادي فوق دو اشكال عمده دربردارد. اول اينكه جورج بوش پدر فقط به علت مشكلات اقتصادي شكست نخورد. او شكست خورد زيرا ماشين سياسي وي كارايي خود را از دست داد. او با زير پا گذاشتن تعهداتش، ماليات ها را افزايش داد و باعث نارضايتي محافظه كاران شد. بوش پدر مسائل داخلي آمريكا را ناديده گرفت و كاخ سفيد را به دو منطقه در حال جنگ تقسيم كرد، پس از مرگ لي آتواتر (Lee Atwater) كه پرنفوذترين چهره سياسي در دوران زمامداري بوش پدر بود، وضعيت به مراتب بغرنج تر شد. در يكي از جلسات برگزار شده در اتاق بيضي (كاخ سفيد) در سال ،۱۹۹۲ بوش پدر با اشاره به صندلي اش گفت: تصور مي كنيد روزي كلينتون روي اين صندلي بنشيند؟ و حضار همگي خنده را سر دادند.
در واقع، كلينتون به طرز عجيبي يك رقيب خوب براي بوش پدر بود ـ يك سياستمدار بالفطره كه در هر نسل فقط يكي از آنها از راه مي رسند. او خود را به عنوان يك چهره جديد دموكرات ارائه داد: سختگيري در برابر جنايتكاران و سياست خارجي بسيار جدي (او از جنگ اول خليج فارس حمايت كرد). امادر عين حال ذهن او مملو از ايده هاي جديد اقتصادي بود (حمايت هاي او، از نظام آموزشي و همكاري هاي دوجانبه بخش دولتي و خصوصي، هنوز در اذهان باقي است) او هم براي خود يك لي آتواتر داشت، يك جنوبي سرسخت به نام جيمز كارويل. وضعيت سياسي كنوني تقريباً برخلاف قبل است. بوش پسر مطمئن است كه اشتباه پدر خود را با ناديده گرفتن مسائل داخلي آمريكا، اصرار بر كاهش ماليات ها و ايجاد تغييرات ساختاري در نظام خدمات بهداشتي، تكرار نخواهد كرد. كاخ سفيد با تمام قدرت در حال پيگيري سياست هاي خويش است و عليرغم اختلافاتي كه بين كالين پاول و اعضاي منتسب به گروه بازها در هيأت حاكمه اين كشور، وجود دارد سياستگذاري ها و تصميم گيري ها بدون مشكل اساسي پيش مي روند. طيف راست جمهوريخواهان با احترام روزافزوني بوش پسر را همچون ريگان گرامي مي دارند. كارل روو (Karl Rove) نيز از خود چهره اي قابل قبول به عنوان جانشيني شايسته براي لي آتواتر نشان داده است.
سال گذشته كارل روو، به عنوان مغز متفكر جمهوريخواهان، پيروزي خيره كننده اي را در انتخابات ميان دوره اي براي آنان به ارمغان آورد. جمهوريخواهان در حال حاضر، هر دو خانه كنگره را در تصاحب خود دارند. آنها همچنين ۱۹۵ كرسي مجلس قانونگذاري را در اختيار دارند، اين بهترين ركورد جمهوريخواهان از سال ۱۹۲۸ ميلادي تاكنون بوده است.
روو، هم اكنون در حال بازسازي ماشين انتخاباتي جورج بوش است، بدون ترديد اين ماشين با مشكل فقدان منابع مالي روبه رو نخواهد شد. در سال ۲۰۰۰ ميلادي بهاي ورود به انجمن پيشگامان (pioneers) ـ كلوپ اعانه دهندگان به بوش ـ يكصدهزار دلار بود. اين حق وروديه اكنون به دويست هزار دلار و يا حتي دويست و پنجاه هزار دلار رسيده است. برخي پيش بيني ها حاكي از جمع آوري دويست ميليون دلار پول براي انتخابات دور بعد است، اين مبلغ دو برابر هزينه هاي سال ۲۰۰۰ ميلادي است. در سوي ديگر، دموكرات ها چندان شور و شوقي براي دستيابي به قدرت نشان نمي دهند. هيچ يك از پيشگامان كنوني حزب دموكرات از وجهه كلينتون برخوردار نيستند. جان كدي بدعنق از قدرت بيان خوبي برخوردار نيست. جان ادواردز بسيار بي تجربه و جوان است و در حالي كه كلينتون حزب دموكرات را به سوي ميانه روي سوق مي داد، به نظر مي رسد ديدگاه هاي ضدجنگ افرادي نظير هاوارد دين و ال شارپتون، دموكرات ها را بار ديگر به منتهي اليه چپ مي راند. آنها خطر اميد بستن به تجديد حيات هراس مردم ـ كه همواره با احزاب چپ گرا بوده است ـ را به جان خريده اند. هراسي كه مي گويد: آنها هميشه نمي توانند به قدرت دفاعي اعتماد داشته باشند.
جنگ از نوعي ديگر
حال به اشكال دوم نظريه پسر همچون پدر رسيديم. جنگ دوم خليج فارس، از بسياري جهات با جنگ پيشين متفاوت بود. جنگ اول خليج فارس براي بازگرداندن تعادل قدرت به منطقه خليج فارس بود. اين جنگ، در عين حال، در آخرين روزهاي جنگ سرد به وقوع پيوست. زماني كه آمريكا در حال ارتقاي مفهوم امنيت در سياست هاي خارجي خود بود. قبل از اينكه صدام از كويت عقب بنشيند و به عراق باز گردد، توجه آمريكايي ها مجدداً به مسائل داخلي معطوف شد و فرياد آنها براي به دست آوردن پاداش صلح به پا خاست. برخلاف جنگ اول خليج فارس، جنگ دوم بخشي از جنگ بر عليه تروريسم معرفي شد. البته هنوز برخي از آمريكايي ها هيچ رابطه اي بين خلع سلاح القاعده و نابودي دولت هاي حامي تروريسم نمي بينند. پيروزي كنوني در عراق نياز به تحكيم بيشتر دارد. (به دست آوردن تعدادي از سلاح هاي كشتارجمعي مي تواند به اين موضوع كمك كند. )
البته با وجود خطر هميشگي، يك حمله تروريستي ديگر به خاك آمريكا، هيچ دموكراتي جرات تكرار شعار قديمي كلينتون، كه مي گفت: «اين اقتصاد است، بي شعور» (خطاب به بوش) ندارد. و به همين ترتيب كسي در آمريكا حاضر نيست بگويد؛ اقدامات بوش و دستيارانش در اجراي سياست هاي خارجي، اتلاف وقت است، اما اينها به معناي پيروزي جورج بوش پسر در انتخابات سال بعد نيست. حتي كارل روو هم معتقد است رقابت بسيار نزديكي در راه است. بخش بزرگي از جامعه آمريكا تحمل قيافه بوش را ندارند، به همين دليل تمام تلاش خود را براي كنار گذاشتن وي در دور آتي انتخابات به كار خواهند بست. دموكرات ها نيز مطمئناً پيرامون يك چهره قابل قبول گردهم خواهند آمد. بوي خون بازهاي كاخ سفيد (The white house hawks) را ديوانه خواهد كرد. اما آنها كه انتظار دارند ماشين انتخاباتي بوش در سال ۲۰۰۴ همان شكست سال ۱۹۹۲ را تجربه كند، بايد منتظر شگفتي باشند.
منبع: اكونوميست
|