يكشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۴۶- May, 11, 2003
گفت وگو با فرخنده آقايي
سمفوني صامت اين زن
هميشه رنج آدم ها بسيار مهم است و به شكلي به رنج توجه داشته ام و اين رنج حتي در آثار عاشقانه من نيز پررنگ و محسوس است
اعتقادي به اينكه گذشته آدم ها را بيان كنم ندارم و اين به معناي فقدان گذشته نيست بلكه فكر مي كنم آدم ها چه بخواهند و چه نخواهند از طريق اعمال حركات و رفتارشان گذشته خود را به ما نشان مي دهند
010740.jpg
مهدي يزداني خرم
وقتي كه از زنِ نويسنده صحبت مي كنيم، وقتي كه مي خواهيم در ادبيات دهه ۶۰ يك زن را به ادبياتِ داستاني متصل كنيم و يا وقتي كه به سراغ بهترين هاي دهه ۶۰ مي رويم، بي شك نام فرخنده آقايي غيرقابل اغماض است. آقايي از نمونه نويسندگاني است كه در برهه زماني بين سال هاي ۶۶ تا ۶۶ به طور جدي مشغول ادبيات بوده اند. در آن دوره دلسردكننده و پر از شك و شبهه آقايي نه تنها قصه هايي درخور و گاه به يادماندني نوشت بلكه موقعيت خود را به عنوان يك نويسنده صرفاً اجتماعي و متمايل به دغدغه هاي زنِ ايراني معرفي كرد. او كه به سال ،۱۳۳۵ در تهران زاده شده است، پس از سي و يك سال نخستين مجموعه خود يعني «تپه هاي سبز» را منتشر مي كند. او مي گويد: «تپه هاي سبز اولين كتاب چاپي من است اما اولين كتابي نبود كه من نوشتم. كتاب اول من رازِ كوچك است و چون قصه هاي اين كتاب مجوز نشر نمي گرفتند من داستان هاي تپه هاي سبز را نوشتم و منتشر كردم. راز كوچك نزديك ده سال در مميزي ارشاد نمره منفي و ردي مي گرفت. »
تپه هاي سبز مجموعه كوچكي است. اما تمامي داستان هاي آن از يك منطق سوررئاليستي و در عين حال عيني برخوردار هستند. اين نگاه موجب شده كه داستان هاي تپه هاي سبز در فضايي روايت شوند كه كاملاً آشنا است اما از اعمال و آدم هاي به شدت فراواقعي سود مي برد. نويسنده مي گويد: «تپه هاي سبز مجموعه اي از خواب ها و روياهاي من به شمار مي آيد، مقداري از واخوردگي هاي من را به علت عدم انتشار كتابِ اولم منعكس مي كند. » آيا فقط بيانِ واخوردگي از زمان پيرامون تپه هاي سبز را مي آفريند و يا اين سرخوردگي اصلاً به جامعه نويسنده تعميم پيدا مي كند. او مي گويد: «قصه هاي مجموعه راز كوچك رئاليستي هستند ولي تپه هاي سبز به نوعي كابوس ها و روياهاي من به شمار مي رود بايد بگويم كه نوشتن تپه هاي سبز بسيار غريب بود. الان كه نگاه مي كنم درمي يابم برخي از درونيات اثر درناخودآگاه من شكل گرفته و كاملاً غريب به نظر مي رسند. » مهمترين ويژگي تپه هاي سبز كه آن را از بقيه آثار نويسنده متمايز مي كند زبان اثر است. زباني شاعرانه و پر از استعاره و رنگ كه آن چنان هم به خط روايي پايبند نيست. آقايي مي گويد: «من هرگز به تپه هاي سبز اين طور نگاه نكرده ام و اصلاً برخي اوقات از چاپ مجموعه احساس غبن مي كنم، چون كه كاملاً دروني بود. شاعرانگي اثر شايد به خاطر شتابزدگي در ارائه محتوي بوده كه القاي شاعرانگي مي كند. من هرگز در مورد زبان داستاني شاعرانه فكر نمي كنم.» دومين مجموعه و به نوعي مهمترين كتاب فرخنده آقايي «راز كوچك» است. اثري كه در سال ۱۳۶۲ منتشر شد و به يكباره از آقايي يك نويسنده مطرح معاصر را پديد آورد. اخذ جايزه قلم زرين مجله گردون و جايزه بيست سال ادبيات داستاني از مهمترين جوايز اين كتاب مطرح به شمار مي آيد. آدم هاي رازِ كوچك به راحتي به ما معرفي مي شوند، ما با آنها نفس مي كشيم و زندگي مي كنيم. اما يك اتفاق محوري كه عموما توسط شخصيت بسط داده مي شود موجب نابودي ايشان مي شود. آقايي مي گويد: «براي من خيلي سخت است كه در مورد داستان هاي گذشته ام صحبت كنم، الان خيلي از آنها دور شده ام و برعكس بقيه نويسندگان داستان هايم را فرزندانم نمي دانم. من بعد از چاپ هر داستان، آن را فراموش مي كنم و وقتي به آنها سري مي زنم گاهي اوقات جا مي خورم كه آيا اين نوشته من است. اين چيزي كه شما به آن اشاره مي كنيد يك پاسخ دارد: براي من هميشه رنج آدم ها بسيار مهم است و به شكلي به رنج توجه داشته ام و اين رنج حتي در آثار عاشقانه من نيز پررنگ و محسوس است. » زنِ مجموعه راز كوچك متوهم است. اما اين توهم مانند تپه هاي سبز به كابوس تبديل نمي شود بلكه در جريان زندگي شكل مي بندد.
اين زن را مي توان بيمار دانست؟ نويسنده مي گويد: «اگر تمام زن هاي جامعه را بيمار بدانيم زنِ راز كوچك هم بيمار است. من قصه هايم را از جامعه مي گيرم و زن هاي قصه هاي من الگوهاي بيروني داشته اند هيچ يك از زن هاي داستان هاي من از تخيل ساخته نشده اند بلكه من ايشان را بيرون از داستان مي بينم، به آنها نزديك مي شوم با ايشان زندگي مي كنم و سعي مي كنم كه زبان و ذهن ايشان را دربياورم. » زن هاي آقايي گذشته ندارند بلكه صاحب خاطراتي پراكنده و معدود هستند كه برايشان بسيار عزيز و شخصي است. اما از توالي اين خاطرات نمي توان گذشته اي را ساخت بلكه مي توان به يك فقدان گذشته خاص شخصي پي برد.
آقايي مي گويد: «وقتي يك درخت را نگاه مي كنيم مي توانيم بگوييم كه گذشته او را نديده ايم چون نمي دانيم چه كسي آن را كاشته، آبياري كرده و. . . ولي به نظر من در همان لحظه كه درخت را مي بينيد، گذشته آن را هم در ذهن مي سازيد. شما وقتي به خطوط صورت كسي نگاه مي كنيد جاي پاي رنج ها را مي بينيد. من اعتقادي به اينكه گذشته آدم ها را بيان كنم ندارم و اين به معناي فقدان گذشته نيست. بلكه فكر مي كنم آدم ها چه بخواهند و چه نخواهند از طريق اعمال، حركات و رفتارشان گذشته خود را به ما نشان مي دهند. » راز كوچك فضاهاي فشرده اي دارد و تصاوير معين و تنگي فضاي قصه را روايت مي كند. رنگ خاكستري حاكم بر اين فضا نوعي كسالت را مي سازد كه به موجب آن ما از خوانش اين آدم ها دچارش مي شويم، حسي كه توقع رنگ و تصوير را به حداقل مي رساند. نويسنده مي گويد: «من هيچ گاه به رنگ توجه نكرده ام براي من بيشتر بو و صدا اهميت داشته است. در مورد افراد براي من بو و صدا توجه بيشتري را موجب مي شود. » فرخنده آقايي نويسنده زنان جامعه خود است ولي در كمتر كاري از او اين زن تظلم خواهي مي كند و در مقابل جامعه مي ايستد. راز كوچك مجموعه آدم هاي بي شعار و روايت ساز است. زن فرخنده آقايي در راز كوچك محافظه كار است. او مي گويد: «من فكر مي كنم كه فرياد زدن از آگاهي و احساس مخاطب ناشي مي شود. زن هاي من هيچ گاه آرماني نبوده اند و هدف هايي رهاكننده نداشته اند من در داستان هايم خواسته ام تصويري را ارائه بدهم و توجه خواننده را برانگيزم. با توجه كردن به اطراف خودمان مي توانيم اين آدم ها را ببينيم. »
ايرادي كه از فرخنده آقايي گرفته مي شود اين است كه او به تصوير چند باره رنج ها و ناله هاي شناخته شده زن ها متهم شده است. او مي گويد: «من نمي توانم يك بار ديگر ناله نكنم، من نويسنده مي كوشم اين ناله را پررنگ تر كنم تا سازمان هاي مختلف بشنوند. من فكر مي كنم در داستان با انتقال رنج زنان آگاهي جامعه را تحريك كنم و آن را به سمت درك اين رنج ببرم.» تبارشناسي تنهايي زن راز كوچك من را به ياد نمونه هايي از آثار هاينريش بل مي اندازد. نمونه اي از انسان تنها كه با يك جمع ديالوگ مي كند و يا يك جمع او را زير نظر دارند. او كمتر جايي مي تواند صاحب زندگي معمول شود و معمولاً جمع است كه او با آن در چالش است. فرخنده آقايي مي گويد: «براي من بسيار عجيب و در عين حال جالب است كه از هاينريش بل صحبت مي كنيد. چون اولين بار در يك جلسه قصه خواني كه من داستان يك زن، يك عشق را مي خواندم عليرغم انتقادهاي تند اعم اعضاي جلسه، مرحوم هوشنگ گلشيري قصه هاي من را با آثار هاينريش بل مقايسه كرد و براي من جالب بود كه گلشيري اين طور نگاه مي كرد. او مي گفت: من در سطح مي نويسم اما لايه لايه هاي داستان يك حجمي مي سازد و بدون اين كه راجع به مسائل مهم صحبت كند به عمق مي رسد.» مجموعه سوم فرخنده آقايي يعني «يك زن يك عشق» داستان ديگري دارد. اين كتاب بر عكس راز كوچك، اثري صاحب احساس انگيزي در تقابل با مخاطب است. ما در اين مجموعه براي اولين بار ردپاي واضح نوستالژي را مي بينيم و اين نگاه دقيقاً در سنجش و بررسي مخاطب از فضاي داستان به وجود مي آيد. نويسنده مي گويد: «اين ها در واقع آدم هايي هستند كه با خاطراتشان زندگي مي كنند البته خود من انسان بي خاطره اي هستم. شايد براي همين هم دوست داشتم داستان آدمي را بنويسم كه در حال زندگي مي كند اما تمام فكرش مربوط به گذشته است. يك زن يك عشق مجموعه اي بود كه ديده نشد بعدها من متوجه شدم كه موفقيت راز كوچك سايه اي بر كتاب هاي بعدي من شد. نظر ديگر من درباره كار خودم اين است كه من هيچ وقت فضاهايي را كه تجربه كرده ام تكرار نمي كنم و به نوعي در كار خودم ساختارشكني دارم.
من به شدت راجع به تكرار نكردن خودم حساس هستم. من مي خواهم همواره از ديدي بكر و تازه بنويسم با اين كه همه بر اين مصيبت جمعي آگاه هستند. » آدم هاي يك زن و يك عشق نمي توانند با واقعيت و زمان خودشان كنار بيايند و اين گاهي با مصيبت همراه است. اين آدم ها آنارشيسم دروني را نمايان مي كنند و مي خواهند خودشان باشند. نويسنده مي گويد: «مثالي مي زنم: داستان ارزان ارزان تر، قصه زني است كه مقطعي از تاريخ ما يعني دوران جنگ و مسائل معيشتي آن را آشكار مي كند. شايد اگر پنجاه سال بعد كسي اين داستان را بخواند تصويري از تهران سال هاي دهه ۶۰ به دست بياورد. اين زن نه عجز و لابه مي كند، نه به طرف فحشا مي رود و... او از طريق خريد و فروش زندگي مي كند او حتي در لحظه اي كه مي فهمد شوهرش مي خواهد زن ديگري بگيرد النگوهايش را به او مي دهد. من در اين زندگي آنارشيسم نمي بينم و فقر براي من مترادف فلاكت نيست. زن من در داستان ها اسلحه بر نمي دارد، به آب و آتش نمي زند اما در وجودش يك عزت نفس است. » اين مجموعه مملو از رنگ و عناصر حسي است و تصوير در آن يك كاركرد خاص روايي پيدا مي كند. آن سرماي راز كوچك، در «يك زن، يك عشق» ديده نمي شود. به طور كلي آقايي در اين مجموعه به كليت اثر خود ميزانسني به نام كثرت تصاوير مي بخشد. او مي گويد: «اين نكته ناشي از شتاب است. اين شتاب براي خواننده تصويرهاي پياپي را به همراه دارد چون اين آدم ها به گذشته باز مي گردند و شروع به مرور آن مي كنند. داستان كوتاه است اما حوادث زندگي او وسعت فراواني دارند. اين حوادث القاي تصاوير متعددي مي كند. به جهت ديدن زواياي اين شخصيت ها تصوير در اين مجموعه متولد شده وگرنه من عمدي براي تصويرسازي نداشته ام. » جنسيت گمشده: اولين رمان آقايي كه با موضوع جسورانه اش او را روي لبه تيغ قرار داد.
اين وضعيت موجب شد تا قصه او بيشتر يك خوانش اجتماعي و نه ادبي، پيدا كند. جنسيت گمشده ساختار يك رمان را ندارد و آقايي كوتاه نويس در اجراي آن به صورت رمان توفيق چنداني نداشته است. شايد اگر رمان به چند قصه كوتاه تقسيم مي شد شكل بهتري به خود مي گرفت و تاثيرگذارتر بود. او مي گويد: «من وقتي تصميم به چاپ اين رمان گرفتم كه از آن خسته شده بودم. در واقع كتاب جاي كار بيشتري داشت. اما سه سال كار بر روي همين حجم كم كافي نبود و بايد بيشتر كار مي شد. براي خود من اين رمان ويژگي كارهاي خودم را دارد: باز هم خودم را تكرار نكرده ام، انتخاب سوژه بسيار بديع است بعد از چاپ اين كتاب مصاديق بيروني قهرمان من درصدد تشكيل گروهي براي احقاق خواسته هاي خود شدند. شايد بشود گفت كه در كارهاي من مرز بين ادبيات و اجتماع كمي مغشوش شده است.
در رمان به ادبيت ادبيات نپرداخته ام و كتاب به همين دليل ضربه خورده است. » دغدغه آقايي در اين رمان بيان مشكل آدم هايي است كه ما آنها را نديده مي گيريم. آقايي وقتي شخصيت خود را در اجتماع و در مقابل ديگران روايت مي كند آن درخشش آثار گذشته خود را به همراه دارد ولي وقتي همين آدم به تك گويي و واگويي دچار مي شود قصه از عمق به سطح باز مي گردد. به طوري كه خود من تا پايان رمان نفهميدم انگيزه راوي از تغيير جنسيت چه بوده است و چرا پشيمان مي شود. آقايي مي گويد: «شايد اين توهمي باشد كه ما نسبت به آرزوهايمان دچارش هستيم اما وقتي به آن مي رسيم مي فهميم كه اين توهم بوده است. من در قسمت هند كوشيدم حركت بيروني اين آرزو را ببينم و پايان آنكه با حمل لاشه گنديده خودش همراه مي شود.» آقايي در رمان آدم خود را به هند مي برد، گونه اي حالت تقدس و روحاني به او مي بخشد.
در اجراي كلي درام اين قسمت با وجود لحظات قابل اعتنايش يك تناقض مفهومي را موجب شده است. نويسنده مي گويد: «قصد من اين نبوده كه به او تقدس بدهم. شايد هدف من در كتاب نوعي اصالت انسان و رد مرز بين زن و مرد بوده است كه خوب از آب درنيامده است. » آقايي نويسنده اي است كه معمولاً بر تكنيك ها، آدم ها و نوع روايت خود احاطه و اشراف دارد. موضوع داستان هايش را مشعوف و اسير دست خود نمي كند اما در اين رمان شايد كمي اين معادله و ويژگي درهم ريخته باشد. او مي گويد: «من نتوانستم و نمي توانستم به اين آدم نزديك بشوم. مشكل اين آدم جنسي است كه به غرايز انسان برمي گردد. سعي كردم از عناصر بيروني استفاده كنم و حس هاي او را نشان دهم. احساسم بر اين است كه خواننده نسبت به اين گروه ها پيش داوري دارد و به هر حال دوست داشته كه من بيشتر درباره آنها صحبت بكنم. اما من نمي توانم خودم را جاي اين شخصيت بگذارم مثلاً در رمان كوري همه نابينا مي شوند و قصه شكل مي گيرد اين همذات پنداري با بستن چشم شدني است اما ماهيت اين سوژه نمي تواند مرا به خودش نزديك كند. » اين رمان به ايتاليايي ترجمه شده است. فرخنده آقايي دوره اي طولاني را در سكوت گذرانده است و به طور كلي كتاب هايش را هم تجديد چاپ نمي كند او نويسنده آرامي است و حوصله و توان درگير شدن با حاشيه ادبيات يعني نشر را ندارد. مجموعه داستان جديد او در مراحل نهايي قرار دارد و يك داستان بلند نيز با نام فعلي «از شيطان آموخت و سوزاند» در ليست آثار بعدي او قرار گرفته است. او همچنين سردبير سايت ادبي سخن است. در پايان: آقايي از نويسندگان مهم دهه گذشته است.
او با حفظ دغدغه هاي خود مي كوشد قصه هايي جديدتر و متفاوت تر خلق كند. از فرخنده آقايي مي توان به عنوان نويسنده آدم هاي تكراري و روايت هاي تازه نام برد. او متواضع است و خود بر ضعف هايش صحه مي گذارد اخلاقي كه اين روزها كمتر پيدا مي شود.

نگاه منتقد
گوي بلورين سرنوشت
نگاهي به «پنجره اي با شيشه هاي آبي رو به كوچه پشتي»
010745.jpg
رضا آشفته
مجموعه داستان «پنجره اي با شيشه هاي آبي رو به كوچه پشتي» به قلم ليلي فرهادپور كه توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان روانه بازار كتاب شده است، به عنوان يك مجموعه تجربي شناخته مي شود. تجربي از اين جهت كه در اين مجموعه هر نوع داستاني ديده مي شود، مثلاً فانتزي و تخيلي، رئاليسم جادويي، سيال ذهن و اكسپرسيونيستي، واقع گرايانه و طنز و. . .
ليلي فرهادپور در اولين مجموعه خود با گردآوري داستان هايي كه در سبك و سياق هاي متفاوت شكل گرفته اند، مي خواهد تجربيات داستان نويسي خود را در معرض انتقادات صريح و روشن قرار دهد. وقتي نويسنده اي هنوز سبك و شيوه خاص خود را نيافته است، چاره اي جز تبعيت از تكنيك هاي رايج ندارد. البته همه نويسندگان روي زمين از اين قاعده كلي مستثني نيستند، تا از روي دست ديگران خوب نوشتن را فرا نگيرند، نمي توانند با استقلال خاطر اقدام به خلاقيت هاي فردي و منحصر به فرد كنند.
ليلي فرهادپور، در نگرش به سوژه ها به دنبال رعايت تكنيك هاي خاصي بوده است، تا در فضايي مدرن به مسائل پيرامونش بپردازد. او خارج از محيط نبوده و بيشتر در فضاهايي ذهني سير مي كند و به موفقيت هايي هم رسيده است.
فرهادپور در داستان «پنجره اي با شيشه هاي آبي رو به كوچه پشتي» كه شايد قوي ترين اثر مجموعه باشد، از منظر يك نوجوان به وقايع اجتماعي و سياسي روزگار ما مي پردازد. البته اگر در اين داستان برخي از مسائل در هاله اي از ابهام مستتر مي ماند، به خاطر انتخاب زاويه ديد راوي است كه بنا بر تحليل هاي خود نمي تواند از اين فراتر برود كه در داستان موجود است. در اين داستان پسرك از پنجره رو به كوچه پشتي سه مرد سياهپوش و ريش دار را مي بيند كه مردي با موهاي كوتاه را به زور با خود مي برند و. . . او كه علاقه اي به درس تاريخ ندارد، در مقايسه كردن كتاب هاي تاريخ مربوط به دوران مادر و خودش به يك نگاه سطحي دست يافته است كه با تغيير متد سياسي اين كتاب ها هم رنگ و روي ديگري به خود گرفته اند.
اين فضاي وهم آلود و پرايهام در داستان «آنها، كلاغ ها» به شكلي ديگر تكرار شده است. فرزانه كه دوستش فرزاد را گم كرده است، در روياي خود مي پندارد كه سه مرد از او خواسته اند تا در پارك بر نيمكتي نشسته تا درباره فرزاد اطلاعاتي به دست آورد، اين واقعه از منظر شخص ثاني (فتوحي) روايت مي شود تا او نيز شاهد مفقود شدن فرزانه باشد. حالا پس از سه هفته همين آدم هاي به ظاهر معمولي به سراغ فتوحي آمده اند تا او را به جايي ببرند كه. . .
در «آنها، كلاغ ها» يك لايه تحليل سياسي مستتر است كه خواننده بنا بر ميل خود مي تواند مترادف اين جريانات را در دنياي پيرامونش بيابد. حالا جادويي بودن جريانات نيز بر اين نكته تاكيد مي ورزند كه در دنياي سياست بسياري از مسائل و جريانات نامعلوم و مبهم باقي مي ماند!
ليلي فرهادپور گاهي اين فضا را به سوررئال محض نزديك مي كند، تا از منظري فلسفي نگرش خود را بر مبناي تفكر بودائيان و هندويان ـ تناسخ ـ در يك داستان ابراز كند. داستان «من كه متفرقه نيستم» از يك رابطه معمولي و ساده تبديل به تصويري عجيب از اين دنياي پر راز و رمز مي شود تا دريابيم كه انسان در اين گوي بلورين سرنوشت هاي جداگانه اي را كه سرشار از رنج و تنهايي است، تكرار مي كند. فرهادپور گاهي كاملاً زنانه مي نويسد تا با تحليل هاي روانشناختي مسائل فردي و ذهني زنان را مورد بررسي قرار دهد. بنابراين با پيروي از تكنيك هاي تداعي معاني، تك گويي هاي طولاني و سيال ذهن اين داستان ها را ارائه مي كند. او در داستان جيرينگ به دل شكستگي آدم ها مي پردازد، و اين قضيه را از زواياي ذهني مختلف به ديگران تعميم مي دهد تا اعلام كند كه همه امروز در حال دل شكستن و دل شكسته شدن هستند.
فرهادپور در داستان «شكارچي عباس آباد» از منظر يك زن و مرد روستايي كه عامل بدبختي، رنج و تنهايي يكديگر بوده اند، ذهن سيال و روان پريشي يك روانپزشك را عيان مي سازد كه از نزديك شاهد واگويه هاي اين دو آدم بدبخت و عليل بوده است. زن به دليل دخترزا بودن مدام از مردش شكنجه مي بيند، و اين شكنجه ها تا مرز جنون زن پيش مي رود. حالا زن در تپه هاي عباس آباد به دنبال گمشده اش مي گردد، در يك تصادف جان خود را از دست مي دهد و... اين نويسنده در دو داستان ابتدايي و انتهايي در يك فضاي سوررئال و فانتزي ـ تخيلي به دغدغه هاي بشر اشاره مي كند. در داستان «تمام شد و رفت» مسئله تبعيض و اختلاف طبقاتي در دنياي مردگان تصوير مي شود، هر چند اين واقعيت در آن دنيا طعم طنز و خنده داري به خود مي گيرد، در داستان «چهارصد و هفتاد» انسان در يك دنياي فراصنعتي و كاملاً ديجيتالي ماهيت راستين خود را از دست داده است، و بنابراين بايد به دور از احساسات، عواطف و ادراكات انساني زندگي كند. چون در اين دنيا تبعيت از اصول كاملاً انساني جرم محسوب مي شود چنان چه خانم مدير چهارصد و هفتاد كه با كد سه صفر «۰۰۰» شناخته مي شود، به دربان چشم آبي براي لحظاتي عشق مي ورزد حالا بنا بر قوانين موجود بايد از كار بركنار شود.
بنابراين فرهادپور در اين كتاب تجربي همه نوع تكنيكي را عرضه كرده است، تا در نهايت بتواند خود را به عنوان يك نويسنده پيدا كند. مطمئناً او در مجموعه و آثار بعدي اش بهتر و محكم تر از اين مجموعه قلم خواهد زد.

حاشيه ادبيات
• پاموك در قزوين
اورهان پاموك نويسنده تركيه اي همزمان با نمايشگاه بين المللي كتاب ايران براي ديدار با خوانندگان و علاقه مندان به كتاب هايش اين روزها در ايران به سر مي برد. از اين نويسنده مطرح ترك تاكنون دو رمان «قلعه سفيد» و «زندگي نو» با ترجمه ارسلان فصيحي در ايران منتشر شده است. پاموك از نويسندگان نسل نو تركيه محسوب مي شود كه از شهرتي جهاني برخوردار است. سفر پاموك به ايران بنابر علاقه خود او مبني بر ديدار و ملاقات با خوانندگان آثارش با مساعدت نشر ققنوس صورت گرفته است.سفر اورهان پاموك به ايران در حالي صورت گرفت كه فقط پنج نفر از اهالي ادبيات در ساعت ۳۰/۲ بامداد روز پنج شنبه هفته گذشته از او در فرودگاه مهرآباد استقبال كردند. محمد محمدعلي؛ نويسنده، عليرضا سيف الديني؛ مترجم ترك زبان، ارسلان فصيحي؛ مترجم آثار پاموك، محمدرضا وصاف؛ طراح جلد كتاب «زندگي نو»، محمد حسيني؛ ويراستار نشر ققنوس و يكي دو نفر ديگر ورود اين نوسينده ترك را در فرودگاه به او خوشامد گفتند. پاموك علاوه بر ديداري كه در دو روز گذشته در نمايشگاه كتاب با خوانندگانش داشت، امروز به اتفاق جمعي از نويسندگان ايراني براي ديدار از قزوين راهي اين شهر مي شود. ايران شناسي قزوين عهده دار ميزباني او خواهد بود. علاوه بر اين پاموك قصد ديدار از شهرهاي قم و اصفهان نيز ديدار كند.

• يك اتفاق ساده
كتاب سال حبيب غني پور، كه از طرف مسجد جوادالائمه در غرب تهران برگزار مي شود يكي از رويدادهايي است كه معمولاً بي سروصدا و بي ادعا رخ مي دهد. اين كتاب سال هر ساله به مناسبت شهادت حبيب غني پور يكي از نويسندگان كودك و نوجوان در مسجد جواد الائمه در غرب تهران برگزار مي شود. داوران در دو رشته ادبيات كودك و نوجوان و ادبيات بزرگسال فقط در حيطه دفاع مقدس به داوري مي نشينند. اين داوري مستقل از نهادهاي دولتي است و جوايز آن از سوي علاقه مندان آن شهيد و گروه هاي مايل به همكاري تأمين مي شود. يكي از جالب ترين اتفاقات اين كتاب سال مراسم برگزاري آن است. اين مراسم در مسجد محل و با حضور اهالي محل و كسبه بعد از نماز مغرب و عشا برپا مي شود. در اين روز نويسندگان زيادي به مسجد اين محل مي آيند و در يك فضاي ساده و صميمي جوايز به برندگان اهدا مي شود. در سال هاي گذشته نويسندگاني چون داوود غفارزادگان، مصطفي رحماندوست، محمدرضا بايرامي، حسين فتاحي، اميرحسين فردي، جعفر ابراهيمي شاهد، محمدرضا كاتب، حسن بني عامري و. . . حضور داشتند. جايزه كتاب سال حبيب غني پور، ثمره جلسات داستان خواني اين مسجد است كه شهيد غني پور نيز عضوي از اين جلسات بود.محمد ناصري دبير اين جايزه مي گويد: «اولين جلسه در خرداد ماه برگزار خواهد شد و امسال تصميم داريم اين مراسم را باشكوه تر از سال هاي ديگر برگزار كنيم.» كتاب سال حبيب غني پور اتفاقي ساده و سالم و صميمي است.

ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
زندگي
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |