چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۸۲
شماره ۳۰۴۹- May, 14, 2003
جهان
Front Page

رويكرد روشنفكران عرب در جنگ عراق
برزخ خطا و جبران
به نظر يك شهروند عراقي مقاومت در برابر يك مهاجم خارجي آسان تر از مقاومت در برابر ديكتاتور وطني بود اما روشنفكران عرب هرگز اين نكته را درك نكردند
دكتر خالد الطراولي
011260.jpg

بغداد سقوط كرد و با آن بسياري از تصورات و ديدگاه ها و تحليل هاي روشنفكران و تحليلگران عرب نيز فروريخت. روشنفكران عرب با ورود آمريكايي ها به بغداد - پايتخت خلافت عباسي - بدون مقاومتي قابل ذكر دچار دهشت و شگفتي و ناكامي عجيبي شدند. درواقع دهشت آنها پيش از آن بود كه توده ها شگفت زده شوند. گرچه در مورد اين مقاومتِ تقريباً ناياب ارتش عراق و احتمالاً معاملات پنهان و فروپاشي بي سابقه يا فقدان يك ايمان واقعي به چنين مقاومتي حرف هاي بسياري زده شده اما اين مسئله ايجاب مي كند تا در موردش درنگ شود چرا كه يكي از دامچاله هاي فكري و تحليلي خاصي است كه روشنفكران عرب در آن افتادند. مطالعه تعدادي از روزنامه ها و مجلات عربي از همان آغاز حمله به عراق نشان مي دهد كه در اكثر مقالات و تحليل ها، موضع گيري هاي عاطفي و توأم با همدردي برادرانه بر عقلانيت و واقعيت نگري غلبه دارد و آنها را به كلي تحت الشعاع قرار داده است. دغدغه متهم شدن به اينكه در صفوف مهاجمان قرار گرفته و ترس از اينكه چنين حرف هايي ممكن است به مواضعي بر ضد خلق عراق تعبير شود، روشنفكران عرب را بر آن داشت تا از زواياي قلم خود بسياري مسائل را درهم آميخته و مخلوط كنند و در نتيجه ديدگاهي مغشوش نسبت به واقعيت ها داشته و جرأت و جسارت يك تحليل راهگشا و تعيين كننده را نداشته باشند.
بسياري از روشنفكران ما آن ستم بي محابا و رنج مضاعفي را كه ملت عراق در آن به سر مي برد نديدند كه اينك به صورت يك فرياد و غارت و عصيان خود را نشان مي دهد، گويا مردم وحوشي زنداني در پشت پرده هاي آهنيني بوده و مدت هاست گرسنگي و بي اعتنايي و تحقير ديده اند. روشنفكران ما شيفتگي اين ملت حتي جرقه هايي از آزادي و رهايي را درك نمي كردند، به گونه اي كه وزش نسيم و معاني آزادي را از ياد برده و خود را در يك هرج و مرج بي پروا انداختند چرا كه ديده بودند درهايي باز شده و شعاع هايي از نور تابيدن گرفته است. روشنفكران عرب ميزان اشتياق اين ملت را به خروج از آن سال هاي آتش كه هر تر و خشكي را در عراق سوزاند درك نمي كردند. آنها برايشان قابل درك نبود كه چگونه ممكن است آزادي با اتكا به تانك و توپ و مسلسل و با ريزش بمب هاي خوشه اي فرود آيد!
از اين رو روشنفكران عرب در يك وادي و توده هاي مردم عراق در يك وادي ديگر به سر مي بردند. يك روشنفكر عرب نمي فهميد كه نخستين دغدغه يك شهروند عراقي نجات خود و خانواده اش از چنگال هاي يك رژيم ديكتاتوري است كه سال ها بود بر سينه اين ملت پنجه افكنده و هيچ راهي براي مقابله با آن نمي يافت. هرگونه مقاومتي در برابر اين رژيم يا به شكست انجاميد و يا نيروهاي مخالف، بعضي مردند، بعضي تبعيد گشتند و بعضي در زندان ها ماندند و سكوت و ترس بر همه جا حاكم گشت. اما يك شهروند عراقي عقلانيت به خرج مي داد و واقع نگر بود. استراتژي ساده اي داشت و شعارش اينكه «ما را از اين كابوس نجات دهيد، بعد خود را از هر كابوس خارجي كه بخواهد جايگزين آن شود نجات خواهيم داد. »
به نظر يك شهروند عراقي مقاومت در برابر يك مهاجم خارجي آسان تر از مقاومت در برابر يك ديكتاتور وطني خواهد بود. به اعتقاد او هر چقدر هم كه زمان طول بكشد، بالاخره آن آمريكايي «آزاديبخش» به اجبار يا دلخواه خاك عراق را ترك خواهد كرد و اين سرزمين به صاحبانش بازگردانده خواهد شد. تاريخ معاصر عراق بهترين آموزه براي اين امر است. در آغاز قرن گذشته، عراقي ها از سربازان انگليسي استقبال كردند تا از بندگي ترك هاي عثماني نجات يابند. اما سه سال پس از آن بود كه بر عليه اين استعمار جديد قيام كردند و كشور خود را پس گرفتند.
بياييد يك لحظه تصور كنيم كه اگر مردم عراق مقاومت مي كردند و صدام در حكومت باقي مي ماند حال و آينده ملت عراق چگونه بود؟ آيا صدام دست از آن طغيان و جبروتش برمي داشت و اجازه مي داد تا كشور دموكراتيزه شده و مردم آزاد شوند؟ يا آنكه بر غرور و نخوت او افزوده مي شد و بيشتر آنها را به بند و بندگي مي كشاند؟ اينها پرسش هاي ساده اي است و حيرت آور اينكه در اكثر تحليل ها و ديدگاه هاي روشنفكران عرب به آنها پرداخته نمي شد. يك روشنفكر عرب دچار تناقض وحشتناكي شده بود كه چگونه با اشغال عراق مخالفت كند كه خوشايند رژيم حاكم بر اين كشور نباشد؟ چگونه مي توانست با جنگ مخالفت و در بقاي يك رژيم ديكتاتوري سهيم نباشد؟ پاسخ يك روشنفكر عرب به اين مسائل ناقص و درهم برهم بود. مي گفتند پذيرش ديكتاتوري صدام بهتر از پذيرش اشغال پايتخت خلافت و غارت ثروت هاي آن است، اما به اين نظر فوراً پاسخ داده مي شد داغي آتش را فقط كسي احساس مي كند كه دستي بر آن دارد. يا اين نظر كه يك تغيير ريشه دار و باثبات بايد از درون باشد زيرا نيروي خارجي به دنبال اهداف و منافع خودشان هستند. اما عراقي ها پاسخ مي دادند اگر اين تغيير از درون امكانپذير نباشد آيا نمي توان از خارج كمك گرفت؟ اينها بخشي از معضلات روشنفكران عرب بود كه در بين چكش عاطفه و احساس و سندان يك واقعيت تلخ قرار گرفته بودند. آنها هم براي راحتي خود و به تبع افكار عمومي كشورهايشان در پي احساسات افتادند و از واقعيت ها دور گشتند.
اين بود كه روشنفكران عرب اين بار اشتباه كردند و در مورد اين حادثه بيش از آنكه به عقل توجه كنند به احساسات اهميت دادند و در آرزوي پيروزي اين امت و وقوع يك «معجزه» نشستند. آنها به جاي تاثير گذاشتن بر توده ها و دريدن پرده تصورات غلط آنها خود تحت تاثيرشان قرار گرفتند و رابطه آنها با مردم وارونه شد. شايد چون مي ديدند كه خواننده شان حقيقت را برنمي تابد آنها نيز از افشاي حقيقت منصرف شده و «عافيت» پيشه كردند حتي در اين ميان كساني بودند كه از شجاعت صدام و ايستادگي او در كنار «مردم»اش صحبت مي كردند و مي گفتند كه او كشورش را ترك نمي كند و همانجا خواهد مرد، مگر هفت تيرش را به كمر ندارد؟! اما واقعيت خلاف اين روياپردازي ها را نشان داد و ملت عراق در ميدان جنگ و در برابر بمباران و غارت هاي بعدي تنها ماند.
011270.jpg

شكست عراق روشن و قابل انتظار بود. نه فقط به دلايل مادي و اينكه تفاوت زيادي در نفرات و تجهيزات طرفين وجود داشت. بلكه به خاطر سنت ها و قوانيني كه نمي توان آنها را كتمان كرد يا از آنها چشم پوشيد زيرا عنصر معنوي يك طرف كاملاً مفقود بود حال هر چه مي خواهد گفته شود. ملت عراق با رهبرانش هيچ تفاهمي نداشت و نمي توانست از آنها پشتيباني كند. زيرا ملتي ستم كشيده و شكنجه شده و رنج ديده و تبعيدي بود. هرگز مردم به جنگ آنچنان نمي نگريستند كه رژيم حاكم بر بغداد مي نگريست. آنها احساس نمي كردند كه اين جنگ به آنها مربوط مي شود. سرنوشت جنگ از پيش معلوم بود زيرا اساساً جنگي نبود!
اما يك روشنفكر عرب از قضيه اي دفاع مي كرد كه ابعادش توخالي گشته بود. مسئله اي كه خود عراقي ها از آن دست شسته بودند. چون نزديك تر بودند و ابعاد مختلف آن را احساس مي كردند. بنابراين مردم عراق در تشخيص خود به راه صواب رفتند و روشنفكران عرب دچار خطا گشتند. روشنفكران عرب بين واقع نگري در تحليل و تصورات خود و يك تعهد خودبه خودي و ساده نسبت به كل اُمت عربي خلط كردند. به گمان آنها واقع گرايي در نوشتن، موجب واكنش تند توده ها مي شد و حتي آنها را در مقابل مردم قرار مي داد. آنها فراموش كردند كه براي پر كردن اين شكاف جرأت و جسارت بايد و حتي اگر مقابله اي هم رخ داد به نفع آينده اين امت و سلامتي آن خواهد بود. اين گفتمان ناقص كه روشنفكران در طول جنگ آمريكا بر ضد عراق اتخاذ كردند يك اشكال بزرگ را در رابطه با نقش تغييردهنده اين چنين روشنفكراني در كشورهايشان و در برابر بحران ها و روزهاي تلخ و شيرين آنها نشان مي دهد. آيا او به دنبال احساس و عاطفه خواهد افتاد و مي رود تا گذشته و حال را به صورت آرزوها و خواهش ها تحليل كند يا اينكه عقل را بر كار خويش غالب كرده و با عاطفه و احساس خود به مقابله بر خواهد خواست تا به خصوص وقتي بفهمد اين احساسات بود كه راه ها را مغشوش نشان داد و شمع هاي خودآگاهي را خاموش كرد وبيني اش را پر از باد پيروزي هاي غيرمعقول ساخت كه بيشتر به معجزه و كارهاي خارق العاده شبيه بود؟
استفاده كارآمد از اين وضعيت، چه شكست باشد و چه پيروزي، نقطه اي تعيين كننده در سرنوشت حال و آينده اين امت است و جنگ با عراق يكي از همين اتفاقات بود. امت اسلامي در طول تاريخ خود پيروزي هاي بسياري داشته اما چون از آنها خوب استفاده نكرده به زودي آثار آن محو گشته است. نبرد «عين جالوت» يكي از اين پيروزي ها بود. پس از اتمام دوران عباسيان، امت اسلامي بر لبه يك پرتگاه ايستاده بود و مي رفت تا به دست مغول ها به حياتش خاتمه داده شود. اما نبرد «عين جالوت» تعيين كننده بود كه پيروزي را به همراه داشت. متأسفانه، بعد از آن به خوبي استفاده نشد و ركود اين امت و عقب ماندگي اش همچنان استمرار پيدا كرد در حالي كه جهان مي رفت تا تجربه انقلاب صنعتي را پشت سر گذارد. استفاده از تجربه عراق پس از جنگ، وظيفه اي است كه بايد روشنفكر عرب آن را از ابتدا خوب بفهمد. بايد از فرضيه شكست نظامي خود را خلاص كرد تا بتوان از اين وضعيت به صورت تمدني بهره برد. زيرا تمام سنت ها و ابعاد آن همچنان پابرجاست. در اين باره به نظر مي رسد روشنفكران عرب بايد به نكات زير توجه جدي كنند:
۱ - تاكيد بر رنج هاي مردم عراق به خاطر سركوب رژيم سابق و كشتار و اسارت و تحريم هايي كه به خاطر آن رژيم بر ملت عراق تحميل شد.
۲ - حمايت از گروه هاي مخالف عراقي چه در داخل و چه در خارج و شناساندن برنامه ها و طرح ها و افراد و باز كردن زمينه ها براي نقد و ارزيابي آنها. به نظر مي رسد روشنفكر عرب به طور كلي اين وظيفه را فراموش كرده باشد.
۳ - تاكيد بر غير اخلاقي بودن اين جنگ تا مهاجمان بدانند كه نمي توانند به استيلاي خود بر ملت ها ادامه دهند. بي توجهي به مشروعيت بين المللي قابل فراموش كردن نيست. آنها بايد بدانند كه دستشان براي انجام هر كاري باز نيست. در اين باره روشنفكران عرب - بيش از دو مورد اول - قلم فرسايي مي كنند اما اكثراً خالي از تصوراتي واقعي است.
توجه داشته باشيم كه واقعي بودن، اراده و قدرت و علم مي خواهد و روشنفكران عرب براي آنكه بتوانند در اين شرايط سخت نقشي داشته باشند بايد آگاهي و ادراك گسترده اي نسبت به زوايايي داشته باشند كه معمولا فراموش مي ماند. به هر حال، اگر متحد و يكپارچه كردن اين امت و بالا بردن روحيه آنان وظيفه اي است كه كمك و ياري همه را مي طلبد، آگاهي بخشي و فرونيفتادن در يكسري توهمات دروغين و پوچ نيز يك تكليف شرعي است كه كل ساختمان تمدني اين امت را در نظر مي گيرد.
الشرق الأوسط

هند در معادلات آمريكا و چين
011280.jpg

در سايه جنگ با عراق، افزايش تنش ها با ايران و احتمال رويارويي نظامي ايالات متحده با كره شمالي، ناديده انگاشتن شكل گيري موسسه نظريه پردازي ديگري در واشنگتن آسان به نظر مي رسد اما موسسه جديدالتأسيس خط مشي استراتژيك كه مشتركاً توسط هند و ايالات متحده تأسيس شده موسسه اي است كه بايد مورد توجه خاص قرار گيرد. پرداختن به فعاليت اين موسسه مي تواند به آشكارسازي هدف بعدي آمريكا يعني مهار چين كمك كند.
اين موسسه كه از زيرشاخه هاي مركز راست گراي افراطي خط مشي امنيتي است نتيجه ديدارهاي محرمانه و بي سروصداي مقامات دو طرف و مانورهاي مشترك نظامي ارتش آمريكا و هند است. در ماه مه سال گذشته ميلادي داگلاس فيث معاون وزير دفاع در امور خط مشي دفاعي و يكي از جنگ طلب ترين اعضاي وزارت دفاع و محفل نزديكان به دونالد رامسفلد وزير دفاع ايالات متحده ميزباني نشست گروه خط مشي دفاعي براي ترسيم استراتژي دفاعي مشترك بين هند و ايالات متحده را برعهده داشت.
آنچه اين گروه بدان پرداخت طراحي گشت هاي دريايي مشترك در تنگه استراتژيك مالاگا، كارگاه هاي آموزشي دفاع در برابر موشك هاي بالستيك و همكاري در زمينه تكنولوژي دفاعي را شامل مي شد. در ضمن پيگيري برنامه ها هدف اين كنفرانس براساس اسناد نهايي آن، ايجاد و حفظ امنيت و ثبات در آسيا وفراسوي مرزهاي اين قاره عنوان شد. پي. آر. چاري از موسسه مطالعات منازعه و صلح در دهلي نو با اشاره به واژه ايجاد ثبات مي گويد منظور چگونگي رويارويي با چين و مهار اين كشور است.
چين هميشه از عوامل نگران كننده براي اعضاي موسسات نظريه پرداز واشنگتن بوده است. همانطور كه لويه ريچاردسون از موسسه هادسن به فايننشال تايمز گفت: «هند از قدرت اقتصادي و توان نظامي كافي براي رويارويي با تأثيرات نامطلوب قوت گرفتن چين به عنوان قدرتي منطقه اي و جهاني برخوردار است. هند در زمره معدود متحدان بالقوه ماست كه براي مهار چين همه نگاه ها به سويش دوخته شده است. »
اين تحليلي است كه در يكي از مدارك طبقه بندي شده اخير وزارت دفاع ايالات متحده كه در يكي از گزارش هاي نشريه جيننر ديفنسن افشا شد نيز به آن اشاره شده است. در اين گزارش تصريح شده چين جدي ترين تهديد براي منافع و امنيت هند و ايالات متحده است و در آينده بايد به اين كشور به مثابه رقيبي اقتصادي، نظامي نگريست. در اين سند همچنين به نقل از يكي از دريادارهاي نيروي دريايي ارتش ايالات متحده كه نامش ذكر نشده آمده هند و ايالات متحده، چين را تهديدي عليه خود مي پندارند، هرچند كه در مورد اين تهديد آشكارا مطلبي طرح نمي شود.
در ادامه سند مذكور به بررسي روابط ايالات متحده با متحدان سنتي اش در آسيا چون كره شمالي و ژاپن پرداخته شده و آمده است كه اكنون اين اتحادها شكننده شده اند و هند بايد به عنوان بخش حياتي از استراتژي ايالات متحده ظاهر شود.
روابط نظامي بين دو كشور شكوفا شده و به برگزاري مانور مشترك نظامي مالابار چهار منتج شد. در اين مانور دو طرف به طور هماهنگ گروه هاي رزمي شامل ناوشكن ها، ناوها، كشتي هاي تداركاتي، زيردريايي ها، هواپيماها و ده ها هزار نيروي عمل كننده را هدايت و فرماندهي كردند. نيروي دريايي هند برنامه اي سي ساله براي تقويت توان آتش خود در درياي چين جنوبي در دست دارد. براساس مطلبي كه اخيراً در تايمز مالي منتشر شد هند درصدد است با تقويت همكاري هاي نظامي خود با ايالات متحده تسليحات نظامي آمريكا را خريداري كرده و با تقويت صنايع نظامي خود اندك اندك به جايگزيني براي صنايع تسليحاتي چين در سطح منطقه و جهان تبديل شود. روابط بين دو طرف پس از آنكه هند در جنگي مرزي به سال ۱۹۶۲ مغلوب چين شد هميشه پرتنش بوده است و دولت واجپايي به طور مداوم و منظم چين را به پشتيباني از برنامه تسليحاتي پاكستان متهم مي كند. جاسوانت سينگ وزير امور خارجه هند ژانويه سال جاري ميلادي گفت: «اخبار موثق و تكراري كه در مورد صدور تكنولوژي هسته اي و موشكي چين به پاكستان گزارش مي شود موجبات نگراني عميق ما را فراهم آورده است. » او افزود سرعت بهبود روابط هند و چين مايه نااميدي اش بوده است.
بي شك اين روابط با توجه به اينكه چيني ها گمان دارند هندي ها در حال تباني با كاخ سفيد براي مهار چين هستند بعيد است بهبود پيدا كند. تقريباً بلافاصله پس از آنكه دولت بوش به قدرت رسيد جايگاه چين را از شريك استراتژيك در دولت كلينتون به رقيب استراتژيك تغيير داد. كميسيون، مرور روابط و وضعيت امنيتي چين و ايالات متحده دولت بوش را اعلام داشت. چين در راستاي رقابت مستقيم با ايالات متحده در زمينه نفوذ در آسيا قرار گرفته و اينكه اين روند در بدترين شرايط ممكن است به درگرفتن جنگ ختم شود. هنگامي كه بوش سال گذشته كره شمالي را به به كارگيري تسليحات هسته اي تهديد كرد همين تهديد را در مورد چين در صورت بروز جنگ بين چين و تايوان به كار برد.
دولت بوش تحريم هاي وضع شده عليه هند به دليل نقض معاهده جامع منع آزمايشات هسته اي در سال ۱۹۹۸ رفع كرد و فروش تسليحات به هند را از سر گرفت. حتي انتخاب رابرت بلك ول به عنوان سفير اعزامي آمريكا به هند يعني رابرت بلك ول هم زنگ هاي خطر را در پكن به صدا درآورد. بلك ول از اعضاي پرجوش و خروش تيم مشاوران سياست خارجي جورج بوش بود كه اكثرشان از مخالفان معاهده منع توليد موشك هاي ضدبالستيك موسوم به ABM بودند و از به كارگيري سيستم دفاع ملي موشكي حمايت مي كردند. چيني ها از ديرباز بر اين باور بوده اند كه سيستم دفاع ملي موشكي كه اكنون در آلاسكا در حال نصب و راه اندازي است با هدف رويارويي با آنان تدارك ديده شده است.
پيوستن به استراتژي دولت بوش براي مهار چين ممكن است دقيقاً همان چيزي نباشد كه هندي ها خواستارش هستند. چين قدرتي در حال ظهور در آسيا است كه ششمين اقتصاد جهان را به خود اختصاص داده است. اين در حالي است كه هيچ گاه گواه مستدلي در مورد تهاجمي و جاه طلبانه بودن سياست هاي چين وجود ندارد. اين كشور لااقل در شبه جزيره كره در قالب ميانجي صلح ظاهر شده است.
در همين ضمن رقابت نظامي با چين براي توده مردمي هند دردآور خواهد بود. هند سالانه ۱۴ ميليارد دلار صرف هزينه هاي دفاعي خود مي كند و اين در حالي است كه نيمي از كودكان اين كشور دچار سوءتغذيه هستند و ۳۵۰ ميليون نفر از اتباع هندي شب ها گرسنه سر بر بالين مي گذارند. يك سوم جمعيت يك ميليارد نفري هند بي سواد هستند و اين كشور تنها ۹/۱ درصد از كل توليد ناخالص داخلي خود را صرف آموزش مي كند كه اين نصف درصدي است كه اكثر كشورهاي جنوب شرق آسيا در اين زمينه هزينه مي كنند.
به نظر مي رسد بار فقر و بي سوادي بيش از گسترش نفوذ چين در آسيا موجبات بي ثباتي هند را فراهم آورد و در همين حين هند شكي ندارد كه اتحاد نظامي با ايالات متحده درها را به روي اعطاي كمك هاي مالي بلاعوض آمريكا باز مي كند. كمك هاي خارجي آمريكا طي يك دهه گذشته سيري نزولي داشته و مشكلات اقتصادي آمريكا كه با جنگ عراق دوچندان شده است بي شك روند كاهش كمك ها را تسريع خواهد كرد.

حاشيه جهان

• مأموران صدام در الجزيره
روزنامه ساندي تايمز چاپ انگليس چندي پيش مدعي شد كه برخي از مأموران صدام حسين رئيس جمهور سابق عراق به تاروپود تلويزيون الجزيره نفوذ كرده بودند. به نوشته اين روزنامه مدارك به دست آمده در بغداد آشكارا اين موضوع را اثبات كرده و اسناد دال بر حضور سه مأمور وزارت اطلاعات عراق (استخبارات) در الجزيره است. مسئولان شبكه الجزيره ضمن اعتراض به اين شايعات، ادعاي ساندي تايمز مبني بر هدايت و اداره اين شبكه توسط مأموران اطلاعات و امنيت عراق را رد كرد.
طبق نوشته روزنامه مدارك به دست آمده در استخبارات در يكي از شهرهاي عراق حاكي از آن است كه محمد العلي مدير الجزيره در سال هاي ۲۰۰۲ ـ ۱۹۹۹ با استخبارات عراق ارتباط گسترده اي داشته است.
علاوه بر اين طبق اين اسناد، در آن سال ها مأموران اطلاعات و امنيت عراق در آخرين لحظات از پخش برنامه اي درباره قتل عام حلبچه در شبكه الجزيره ممانعت كرده اند.

• عصبانيت بوش از سماجت خبرنگاران
011265.jpg

چندي پيش زماني كه جورج بوش رئيس جمهور آمريكا براي تفريح و بازي گلف به خانه دوستش رفته بود از سوالات مكرر روزنامه نگاراني كه در آنجا حضور داشتند خشمگين شد. بوش كه مهمان رونالد بتس دوست دوران دانشگاهش در ويلايي در شهر سانتافه ايالت نيومكزيكو بود در حال حاضر شدن براي بازي گلف به خبرنگاران سمجي كه مرتب از او سوال مي كردند گفت: «به سوالاتتان پاسخ نخواهم داد. » عصبانيت رئيس جمهور آمريكا زماني بيشتر شد كه او مي خواست اولين ضربه اش را به توپ بزند چرا كه در اين هنگام يكي از خبرنگاران پرسيد: «آيا ابومازن نخست وزير فلسطين را همزمان با آريل شارون نخست وزير اسرائيل به واشنگتن دعوت خواهيد كرد يا نه؟» بوش در پاسخ به اين خبرنگار گفت: «نشنيديد چه گفتم. به هيچ سوالي جواب نخواهم داد. اما شما سماجت مي كنيد. از اينكه بدون توجه به حرف من شانس خودتان را امتحان كرديد متشكرم. » بعد از آن در حالي كه چوب گلف را بالا برده بود حركتي نمايشي انجام داد به طوري كه گويي براي ضربه به توپ خبرنگاران را به جاي سوراخ زمين گلف نشانه گرفته است. »

• سوالات تكراري در مورد عراق
011275.jpg

جنگ عراق تمام شد اما بسياري از مسائل قبل از جنگ هنوز هم در روزنامه ها و ديگر رسانه ها مطرح مي شود. «سلاح هاي كشتارجمعي عراق كجاست؟» روزنامه اينديپندنت باز هم همان سوالي را تكرار كرد كه قبل از جنگ عراق تاكنون به طور مداوم پرسيده است. فايننشال تايمز نيز از مقامات آمريكايي در مورد چگونگي اداره عراق بازخواست كرده و واشنگتن و لندن را به بي مسئوليتي در قبل و بعد از جنگ متهم كرده است. روز دوشنبه ۲۲ ارديبهشت خبر جالبي در صحنه داخلي اينديپندنت چاپ شد: «بازرسان تسليحاتي آمريكا بي آنكه اثري از سلاح ها پيدا كنند به خانه شان بازمي گردند. » با اين جمله به نوعي پاسخ سوالي را كه در ابتداي مقاله پرسيده بود، داد. به نوشته اين روزنامه هنوز صحت دليل اصلي لندن و واشنگتن براي حمله به عراق به اثبات نرسيده و اين طور به نظر مي رسد كه به اثبات نيز نخواهد رسيد. با وجود توجيه هاي مختلف بوش و بلر گويي روزنامه نگاران و خبرنگاران دنيا قانع نشده و با طرح سوال هاي تكراري سعي دارند اعتراض خود را نسبت به عدم صداقت سياستمداران آمريكا و انگليس نشان دهند.

• نقطه ضعف برلوسكوني
011285.jpg

بزرگ ترين ضعف برلوسكوني حساسيت وي به كم مو بودن وسط سر و پشت گردنش است. سيلويو برلوسكوني نخست وزير ايتاليا كه هفته گذشته به اتهام پرداخت رشوه به وكلاي يك شركت دولتي براي خريد اين شركت در دادگاه ميلان حضور داشت، در طول بازجويي و ايراد دفاعيه اش به فيلمبرداران و عكاسان اجازه نداد كه رودررو فيلمبرداري كنند يا عكس بگيرند. بدين ترتيب عكاسان و فيلمبرداران خبري نيز مجبور شدند پشت سر وي قرار گرفته و فيلم و عكس بگيرند غافل از آنكه برلوسكوني به نمايان شدن تاسي سرش شديداً حساسيت دارد. پس از آنكه اين عكس ها و فيلم ها در روزنامه ها و شبكه هاي تلويزيوني ايتاليا چاپ و پخش شد، نخست وزير ايتاليا خشم خود را نسبت به اين موضوع ابراز كرد. جالب آنكه عكس برلوسكوني بر جلد مجله پاناروما كه صاحب امتيازش نيز خودش است به صورت روتوش شده چاپ شده است.

يادداشت سياسي
دولت سازي مبتني بر زور

دكتر نوذر شفيعي
«دولت سازي مبتني بر زور» اصطلاحي است كه به ويژه پس از حمله آمريكا به عراق رايج شد ولي پيش از آن در بوسني و هرزگوين، صربستان و افغانستان چنين الگويي تجربه شده است. منظور از دولت سازي مبتني بر زور، ايجاد ساختارها و نهادهاي سياسي جديد در يك كشور از طريق اعمال قوه قهريه است. در خلال اين فرآيند دولت پيشين با كليه نهادها و ساختارهايش از بين مي رود و الگوي جديدي از ساختار سياسي جايگزين آن مي شود. سوالي كه در اينجا مطرح مي شود آن است كه دولت سازي مبتني بر زور چگونه صورت مي گيرد؟ به عبارت ديگر چه شرايطي بايد فراهم گردد تا دولت سازي مبتني بر زور تحقق يابد؟ از تجربيات موجود به نظر مي رسد مجموعه اي از عوامل، عناصر و شرايط بايستي پديد آيد تا فرآيند دولت سازي مبتني بر زور شكل گيرد.
الف) نظام بين الملل: سوال اين است كه دولت سازي مبتني بر زور در چه مدلي از نظام بين الملل امكان پذير است؟ به عبارت ديگر چه نوع از ساختار يا نحوه توزيع قدرت در نظام بين الملل بايد وجود داشته باشد، تا امكان عملي شدن دولت سازي مبتني بر زور بيشتر باشد؟ به نظر مي رسد دولت سازي مبتني بر زور در شرايطي امكان پذير است كه نظام بين الملل تك قطبي يا سلسله مراتبي بوده، به گونه اي كه قدرت برتر در نظام بين الملل قادر باشد شرايط خود را (به طور مسالمت آميز يا قهرآميز) بر ساير بازيگران تحميل نمايد. البته اگر براي نظام بين الملل ساختاري چندقطبي نيز متصور باشيم، شرط لازم براي دولت سازي مبتني بر زور آن است كه اجماع بين الملل حاصل شود. با اين وجود اگر يكي از قطب هاي قدرت بتواند بدون در نظر گرفتن نقش ساير قطب ها به اقدامات يك جانبه اي براي دولت سازي مبادرت ورزد و بازيگران ديگر نيز نتوانند در اين مسير مانعي ايجاد كنند، در آن صورت نمي توان گفت كه نظام بين الملل چندقطبي بوده است. زيرا خصيصه نظام چندقطبي آن است كه قطب ها بتوانند همديگر را تعديل كرده، مانع از انجام اقدام توسط يكي از قطب ها شوند به گونه اي كه آن اقدام بتواند موجب بروز تحول اساسي در يك محيط ملي، منطقه اي و بين المللي گردد.
ب) محيط داخلي: سوالي كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه مقتضيات محيطي داخلي دولت سازي مبتني بر زور بايد چگونه باشد؟ محيط داخلي كشوري كه در آن دولت سازي صورت مي گيرد بايستي فاقد اجماع بوده و آن كشور با محيط بين الملل (به ويژه قطب برتر قدرت) سازگاري نداشته باشد. به عبارت ديگر تعارض در داخل و ناسازگاري با خارج مي تواند شرايط لازم را براي دولت سازي مبتني بر زور فراهم سازد.
ج) انگيزه: قدرت مسلطي كه قصد دولت سازي مبتني بر زور را دارد بايد از انگيزه هاي كافي براي اين كار برخوردار باشد. معمولاً آن دسته از انگيزه هايي باعث دولت سازي مبتني بر زور مي گردد كه در قلمرو سياست (High Politics) باشد.
د) منازعات ديپلماتيك: دولت سازي مبتني بر زور معمولاً با يكسري منازعات ديپلماتيك توام است. اين منازعات قبل از توسل به زور شروع و در حين توسل به زور و نيز بعد از توسل به زور ادامه مي يابد. شدت و ضعف منازعات ديپلماتيك به ميزان تعارض منافع بازيگران بستگي دارد. با اين حال مهم ترين مسئله آن است كه توسل به زور تا چه حد از توجيهات حقوقي لازم برخوردار باشد. در حالي كه دولت سازي در افغانستان، بوسني و هرزگوين و صربستان تا حد زيادي از مشروعيت حقوقي لازم برخوردار بودند، مورد عراق چنين ويژگي اي را نداشت و به همين دليل سطح منازعات سياسي بسيار بالا بود.
هـ) دوره بازسازي: اين دوره، دوره اي است كه به رغم اختلافات موجود ميان بازيگران دخيل در بحران، هر يك سعي مي كند سهمي از بازسازي را از آن خود كند. معمولاً، بازيگراني كه مخالف توسل به زور بوده اند، براي مشاركت در بازسازي با مقاومت بازيگران مهاجم مواجه مي شوند. منظور از بازسازي، ساخت نهادهاي سياسي، حقوقي، اقتصادي، فرهنگي و... جديد بر ويرانه هاي ساختارهاي فروپاشيده است. بازسازي سياسي با مشخصه نوع، شكل و ماهيت سياست و حكومت، بازسازي حقوقي با مشخصه پليس، ارتش، نيروهاي انتظامي، دستگاه قضايي و. . . بازسازي اقتصادي با مشخصه ساخت، ترميم و توسعه زيرساخت هاي اقتصادي و. . . جلوه گر مي شود. اگر چه هر يك از اين وجوه بازسازي براي بازيگران دخيل در بحران مهم است اما بازسازي سياسي از اهميت بيشتري برخوردار است چرا كه بازسازي سياسي مي تواند منافع پايدارتري را براي بازيگران در پي داشته باشد. در بازسازي سياسي، اصولاً قدرت هاي موثر در بحران در پي نفوذ، وابستگي و سلطه هستند. به همين دليل هر يك از آنها سعي مي كنند يكي از سه نوع الگوي رفتاري زير را در پيش گيرند:
مشاركت، مقاومت، مشاركت و مقاومت
به عبارت ديگر همكاري، تعارض، و همكاري توام با تعارض سه الگوي رفتاري هستند كه كشورهاي ذي نفوذ در بحران از خود بروز مي دهند. در پيش گرفتن هر يك از اين رفتارها به قدرت و توانايي كشورها براي تاثيرگذاري بر وضعيت موجود بستگي دارد. اگر كشوري در محاسبه توانايي خود و ديگران دچار اشتباه شود و رفتاري را پيش گيرد كه با قدرت و توانش همخواني نداشته باشد، دچار شكست مي شود. علاوه بر اين بايد توجه داشت بازسازي سياسي اصولاً سه مرحله را طي مي كند و هر يك از بازيگران بايستي در هر يك از اين مراحل در راستاي منافع ملي خود رفتار خاصي از خود بروز دهد. به عبارت ديگر هر يك از مراحل مختلف بازسازي سياسي مقتضيات رفتاري خاص خود را دارد. اين مراحل عبارتند از:
حكومت موقت، حكومت انتقالي، حكومت دائم
حكومت موقت حكومتي است كه بلافاصله پس از پايان جنگ زمام امور را به دست مي گيرد. پس از جنگ، حساس ترين وضعيت براي بازيگران، دوره حكومت موقت است. در اين مرحله عدم دقت، حساسيت و برخورد عقلايي با تحولات ممكن است به حذف يك بازيگر از صحنه تحولات بيانجامد. اگر بازيگران در اين مرحله خوب عمل نمايند پاداش آن را در دو مرحله بعدي دريافت خواهند كرد. حساسيت اين مرحله در آن است كه قاعده بازي مشخص نيست، نوعي وضعيت هرج ومرج گونه حاكم است، تحولات سياسي ثبات لازم را پيدا نكرده است، خطوط دوستي و دشمني ها مشخص نيست، برخوردها قهري و حذفي هستند و. . . در اين مرحله توجه بازيگران معطوف به كسب سهم در ساختار سياسي جديد است. براي اين منظور هر يك از بازيگران تلاش مي كنند با در پيش گرفتن يكي از سه نوع الگوي رفتاري ياد شده، به رخنه و نفوذ در ساختار سياسي جديد بپردازند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |