پنج شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۵۶- May, 22, 2003
گفت وگو با دكتر حسين عظيمي
جامعه مدني زود خاك گرفت
دستگاه قضايي بايد مستقل از حكومت سريع و صريح مقتدر باشد و در مقابل هر مقامي از كشور با اقتدار رفتار كند كارا، قانونمند عادل و ارزان باشد
سال (به گمانم) ،۶۴ در همايشي كه از طرف وزارت علوم (آموزش عالي آن زمان) برگزار شده بود، براي نخستين بار دكتر حسين عظيمي را ديدم. با طمأنينه، شمرده اما با تأكيد از توسعه ناهمزمان دفاع مي كرد. اين واژه را كه نخستين بار از زبان وي مي شنيدم بيانگر رشد ناهمزمان عناصر توسعه بود به طوري كه رشد يك عنصر روي اجزاي ديگر تأثير گذاشته و آنها را به دنبال خويش متحول كند. (اين تئوري در آن جمع، نوعي توجيه و تأييد دانشگاه آزاد اسلامي محسوب مي شد. ) بعدها كه دكتر عظيمي را بيشتر شناختم، مباحث مختلف مرتبط با توسعه را از زبان ايشان شنيدم يا به قلمش خواندم. آن روزها بازار بحث هايي از قبيل «توسعه»، «جامعه در حال گذار» و. . . همان قدر داغ بود كه دو سه سال بعد از آن، بازار واژگاني همچون «جامعه مدني». اما واقعيت اينجا بود كه در باور من نه «توسعه»اي كه در روزنامه هاي ما مورد بحث قرار مي گرفت و نه جامعه مدني كه سوغات رئيس جمهوري بعدي بود، هيچ كدام با لباسي كه كتاب هاي علمي و بحث هاي تئوريك بر تنشان پوشيده بودند، وارد محافل عمومي و مردمي نشدند. حالا بعد از گذشت شش سال از آن روزها به اين نتيجه مي رسم كه اين تصورات چندان هم به خطا نمي رفتند و جامعه مدني وقتي تبلور مي يابد كه نهادهاي مردمي خودخواسته، خودجوش و پيگير و مداوم به بسط «حوزه هاي عمومي» و «نهادهاي مدني» بپردازند، درحالي كه در اين چند سال كمتر نهاد مدني، حزب، رسانه و حتي NGO اي را ديده ايم كه به نوعي يك سرش به حاكميت ربط پيدا نكند و به گمانم اشتباه نمي گويم كه اين نوزاد در اين شرايط يا زود به دنيا آمد يا كبودي اش از ديرزايي بود. اما آنچه در پي مي آيد گفت وگويي است كه در همين راستا با دكتر حسين عظيمي از نظريه پردازان اقتصادي معاصر ايران ـ كه شادروان باد ـ انجام داده بودم و بخشي از آن سال ۶۶ ـ ۶۶ به چاپ رسيد. و در مجالي كه دست داد (والبته بعد از چندسال) آن را دوباره پرداخته و به طور كامل در اختيار روزنامه همشهري قرار دادم.
آسيه اميني
012430.jpg

•  آقاي دكتر، براي نخستين بار است كه در محافل سياسي، اجتماعي كشور ما و در پي آن در رسانه هاي عمومي بحث «جامعه مدني» مطرح مي شود و هنوز نه به لحاظ علمي و نه عملي تعريف مشخصي از آن نشده، لطفاً پيش از هر بحثي، اول يك تعريف عملياتي و علمي از اين واژه ارائه كنيد.
در شناخت مفهوم جامعه مدني، بايد بحث را از اينجا آغاز كرد كه انسان به ضرورت بايد در اجتماع زندگي كند و وقتي در اجتماع زندگي مي كند، الزاماً دستگاهي ايجاد مي شود براي اداره امور آن جامعه كه ما اسم اين دستگاه را حكومت يا دولت مي ناميم. طبيعي است كه دولت در اداره امور جامعه بايدها و نبايدهايي را مطرح كند. به عبارت ديگر محدوديت هايي را ايجاد مي كند در زمينه رفتار اشخاص. يعني يا ايجاد تحكم مي كند يا ايجاد محدوديت. نكته اي كه اينجا مطرح مي شود اين است كه آن دستگاه اداره كننده امور عمومي، باعث محدود كردن حقوق افراد مي شود. مفهوم جامعه مدني از اينجا مطرح مي شود كه حد و حدود بين قدرت و اختيار دولت و حقوق مردم كجاست. به عبارتي دولت تا چه حد حق ايجاد محدوديت دارد. آيا حدودي وجود دارد كه دولت به بهانه اداره امور جامعه حق و حقوق مردم را پايمال كند يا نه؟
آنچه كه به طور مرسوم مطرح است اين است كه جامعه مدني برمي گردد به آن مجموعه اي از حقوق مردم كه حتي دولت ها هم حق ندارند آن حقوق را محدود يا مخدوش كنند. براي ملموس شدن بحث مثالي مي زنيم: «انسان ها حق دارند هر نوع تفكر و انديشه اي كه مي خواهند، داشته باشند. اگر چنين حقي را به عنوان حق مدني مردم بشناسيم، آن وقت هيچ دولتي و هيچ حكومتي حق ندارد انسان ها را به دليل اين كه جور خاصي فكر مي كنند، مجازات يا دستگير كند و حتي تجسس كند در تفكرشان. يعني اگر انسان ها آزاد باشند دولت اجازه ندارد كه تجسس كند آنها چگونه فكر مي كنند. هركس هر جور كه دوست دارد مي تواند فكر كند و هيچ دستگاه حكومتي حق ندارد كه محدوديتي در اين زمينه ايجاد كند. يا اگر حق و حقوق مردم در اين باشد كه بتوانند افكار خودشان را منتشر كنند، بنابراين دولت علي الاصول مجاز نيست كه هيچ كتابي را سانسور كند، يا قبل از چاپ بخواهد آن را حتي ببيند. چنين حقي به دولت تعلق نمي گيرد اين يك حق ريشه اي و اساسي است كه براي مردم محفوظ است. بنابراين هركسي حق دارد كه افكار خودش را در كتاب يا نشريه اي منتشر و آن را پخش كند.
به اين دليل هم اين گونه حقوق را معمولاً در متون قانون اساسي هر كشوري مي آورند و قانون اساسي را هم همان طور كه مي دانيد در پارلمان تصويب نمي كنند، قانون اساسي را معمولاً به طور مستقيم خود مردم به صورت رفراندوم يا غيره تصويب مي كنند و حقوقي در آنجا بيان مي شود كه هم مردم و هم حكومت موظفند به رعايت آن.
• با اين وجود، در جامعه ما واژه «جامعه مدني» هنوز يك مفهوم انتزاعي است. با تكيه بر كدام نيروي مردمي قرار است كه جامعه مدني تشكيل شود، مثلاً آيا طبقات اجتماعي (به مفهوم جامعه شناختي آن)؟
طبق بحثي كه مطرح كردم، تك تك انسان ها در مقابل دولت و حكومت داراي چه حقوقي هستند. ببينيد دولت و حكومت خودش كه جان ندارد، انسان هايي در رأس آن قرار مي گيرند كه به مفهوم دولت، جان مي بخشند. انسان هم داراي خصلت هايي است مثل اين كه دنبال قدرت است، دنبال پول و سود خودش است. وقتي هم كه رئيس شد، ممكن است كه حقوق خودش را وسيله اي براي زور گفتن به مردم قرار دهد. حقوق جامعه مدني، حقوقي است كه جلوي آن نوع رياست كساني كه در پست رياست هستند را مي گيرد.
• منظور من اين است كه اگر به واژه جامعه مدني در جوامعي كه خاستگاه اين واژه است، نگاه كنيم مي بينيم كه گروهي، آن را يك نهاد اقتصادي در برابر نهاد سياسي قلمداد مي كنند (يعني تقويت بنگاه هاي اقتصادي در برابر حاكميت سياسي) و بيشتر روي روابط اقتصادي تكيه مي كنند كه نتيجه اين تفكر هم ايجاد روابط اقتصادي آزاد است. افرادي هم مثل روسو آن را بيشتر يك جايگاه فرهنگي مي دانند براي تكوين مسائل فرهنگي جامعه و گروهي هم بر روابط اجتماعي تكيه دارند. من مي خواهم ببينم كساني كه اين واژه را وارد ساختمان مفاهيم اجتماعي ـ سياسي جامعه ما مي كنند، بر كدام نيرو تكيه دارند؟
من در مورد اين كه جوامع غربي خاستگاه جامعه مدني هستند كمي ترديد دارم. چون واقعاً آن را فرزند تمدن غرب نمي دانم.
012440.jpg

• منظور من تولد اين واژه در مباحث تئوريك است.
حتي در مورد آن نيز نمي پذيرم. اولين بحث در مورد جامعه مدني اين است كه همه انسان ها در برابر قانون برابرند و اين را قبل از هابز يا انديشمندان غربي، اسلام مطرح مي كند و قبل از اسلام هم خيلي از مكاتب ديگر مطرح كرده اند. جامعه مدني چيزي نيست كه بستگي به عمر ۳۰۰ ساله فرهنگ و تمدن غرب داشته باشد. اما مسئله اين جاست كه در بحث سيستم هاي اجتماعي در غرب بيشتر روي اين واژه كار شده است. و به نظر من بايد خاستگاه جامعه مدني را فطرت انسان ها بدانيم. پس بهتر است (حتي در تعاريف علمي مان) مباحث را شرقي ـ غربي نكنيم. بنابراين نكته اول اين كه من آن را يك مفهوم غربي نمي دانم بلكه يك مفهوم انساني مي دانم. براي خودتان هم دردسر درست نكنيد. جامعه ما متأسفانه به دنبال اين است كه بگويد چي غربي است و چي شرقي.
• آقاي دكتر بحث هاي مكتوب علمي را كه ديگر نمي شود انكار كرد. بله، ما مسئله برابري حقوق انسان ها را در اسلام هم داريم. اما ما از يك تجربه در جوامع مختلف حرف مي زنيم كه در برخي از آنها نتيجه اش در بحث هاي جامعه شناسي، تدوين شده و مي خواهيم اين نتايج را با جامعه خودمان مقايسه كنيم. [چون به هر حال اين واژه پتانسيلي دارد كه اين پتانسيل همان تجربه جوامع مختلف است. ]
اين بحث علي الاصول در پايگاه هاي اوليه اش در حوزه هاي غيراقتصادي مطرح شد. چه در غرب، چه در شرق. وقتي به ،۲۰۰ ۳۰۰ سال غرب هم برگرديد، مي بينيد كه افرادي مثل جان استوارت ميل، هابز يا روسو، همه شان اول حقوق اجتماعي و سياسي انسان ها را مطرح مي كردند. اول اين بود كه انسان ها زير فشار سياسي حاكم، نبايد خرد شوند و يكي از ابزار لازم براي تقابل با اين فشار سياسي، اقتصاد است. يعني حقوق مدني انسان ها الزاماً بر حقوق سياسي تكيه ندارد، همان گونه كه الزاماً بر حقوق اجتماعي و فرهنگي هم تكيه ندارد و جامعه مدني مجموعه حقوقي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي است - كه البته به اعتبار اصالت وجودي اش آن را دارا است ـ كه باعث تشخص او در برابر دستگاه هاي حكومتي مي شود.
. . . و اما جامعه ما در شرايطي است كه ضرورت دارد تا اين بحث را بپذيرد. وقتي جامعه اي باسواد شده و دانش و شناختش از جهان بالا مي رود، اين جامعه انسان هايي را پرورش مي دهد، اين جامعه انسان هايي را پرورش مي دهد كه به تدريج نسبت به حق و حقوق خودشان آگاهي پيدا كرده و آنها را مي خواهند. جامعه ايران هم در مقطع فعلي به نظر من در شرايطي است كه اكثريت مردمش حق و حقوقشان را مي شناسند و به دنبال دريافت آن هستند. ممكن است حكومتي مردم را محدود كند، ولي محدود كردنشان چون آن ها مي فهمند يعني سركوب اميال آنها، كه يك جايي بالاخره به يك انفجار مي كشد.
بنابراين اول بايد پذيرفت كه انسان به اعتبار اينكه انسان به دنيا مي آيد و نه به اعتبار هيچ چيز ديگر، داراي حقوق مسلمي است. از جمله اينكه آزاد است در عرصه انديشه، بيان و اينكه بتواند صلح آميز و آزادانه در تظاهرات شركت كند، ايده هايش را منتشر كند و الي آخر.
و نيز حق دارد كه به دنيا آمده و داراي وضعيت شغل مناسب (براي آينده) باشد و حق دارد كه به موقع داراي وضعيت مناسب زندگي و معيشت باشد.
•  اين روزها [منظور روزهاي بعد از خرداد۶۶] ما دو واژه «توسعه سياسي» و «جامعه مدني» را با هم بسيار مي شنويم. ما انتخاباتي را پشت سر گذاشتيم كه ممكن است نمود عيني مشاركت سياسي مردم باشد يعني آن نوع مشاركت در حد يك تحول سياسي بود ولي مي بينيم كه وقتي انتخابات تمام مي شود، ما دوباره همان مسيري را كه از پيش مي رفتيم، از سر مي گيريم. براي به دست آوردن توسعه سياسي و نهادهايي كه تشكيل جامعه مدني را محقق مي كنند، راه هاي عيني اي كه پيشنهاد مي شود چيست؟
ابتدا اشاره كنم كه بحث «جامعه مدني» باعث «مشاركت» يكسان نيست و اشاره اي كه داشتيد به انتخابات اخير ايران، بايد آن را بيش از آنكه نشانه مشاركت مردم در سرنوشت سياسي شان بدانم، آن را نمونه اعمال حق مدني شان بدانم و اين دو متفاوتند. مردم در شرايطي امكان پيدا كردند و مايل بودند كه پاي صندوق بيايند و انتخابي را مطرح كنند كه اين كار را هم فارغ از اينكه مورد قبول هر كسي باشد يا نباشد انجام دادند. اينجا «حق» مطرح است نه مشاركت. در همه جوامع مدني هم. . .
• بدون مشاركت چگونه ممكن است اين حق، به دست بيايد؟
مشاركت، جزئي از حق است. ابزارش است ولي خودش نيست. مثل اينكه شما بگوييد من بدون چشم چگونه مي توانم ببينم. خب نديدن شما معني اش اين نيست كه در بيرون چيزي براي ديدن وجود ندارد. آن چيز وجود دارد شما اگر چشم داشته باشيد، مي بينيد. در مورد رأي دادن و ندادن هم مشاركت غير از حق است. گاهي ما مي گوييم مردم را به مشاركت تشويق كنيم. خب مشاركت چگونه؟ مشاركت متكي بر حق و درك آن حق مطرح است. حالا مردم رأي داده اند و حق طبيعي شان را در يك انتخاب، به دست آورده اند. ببينيم بعد از اين چه اتفاقي مي افتد. آنچه كه در تجربه بشري است اين است كه ما يكسري، ابزار داريم كه به طور بالقوه مي توانند تحقق جامعه مدني را تضمين كنند. به عبارتي اگر آن ابزار وجود نداشته باشد، در هر مقطعي و به طور تصادفي ممكن است مردم خودشان را در چارچوب مثلاً انتخاباتي مطرح كنند. بنابراين عمده، ايجاد اين ابزار است. در مجموع اينكه آيا جامعه مدني در برابر حكومت داراي قدرت هست يا نه، و آيا جامعه مدني كنترل كننده كافي براي حكومت هست يا نه، و آيا جامعه مدني آنقدر قوي هست كه حق و حقوق اساسي مردم تضمين شود؟ همه اينها بستگي دارد به اينكه تا چه حد چهار دسته ابزاري كه ذكر خواهم كرد، در جامعه در اختيار دولت قرار بگيرد يا غيردولت. بنابراين درجه استفاده دولت از اين چهار دسته ابزار درمقابل درجه استفاده غيردولت از آن چهار دسته مشخص مي شود كه تا چه حد جامعه مدني يك عامل تصادفي در جامعه است يا يك عامل نهادينه شده. اگر تصادفي باشد يعني يك بار در يك شرايط خاص يك انتخاباتي پيش مي آيد و تمام مي شود و بعد شرايط به وضعيت قبل از آن برمي گردد. اما اگر نهادينه شده باشد شرايط جديد، به تدريج قوام و قوت پيدا مي كند و ادامه مي يابد.
• و اما چهار دسته ابزاري كه ذكر كرديد...
اين چهار دسته ابزار عبارتند از:
۱ ـ زور سازمان يافته و مشروع؛ يعني نيروهاي نظامي و انتظامي. حالا بايد ديد اين نيروها چقدر در اختيار دولت است.
۲ ـ اقتصاد يك كشور در اختيار حكومت است و تا چه حد در اختيار غيرحكومت يعني جامعه مدني است.
۳ ـ سازماندهي هاي اجتماعي است كه بايد ديد تا چه حد نهادها و سازمان ها و تشكيلات اجتماعي در اختيار حكومت است.
۴ ـ آخرين دسته مربوط است به جهان بيني و نگرش هاي فرهنگي كه تا چه حد در اختيار حكومت است و تا چه حد در اختيار مردم.
دولت هايي كه هر چهار دسته ابزار را در اختيار خود بگيرند، در آن دولت ها جامعه مدني معني پيدا نمي كند. مردم هرچند ممكن است روي كاغذ حق و حقوقي پيدا كنند اما اين حق و حقوق همانطور كه قبلاً هم اشاره كرديم، انتزاعي خواهد بود و در چنين جوامعي كه به آنها توتاليتر مي گويند، اصلاً جامعه مدني معني پيدا نمي كند. از سويي هم اگر اين ابزار در اختيار غيردولت باشد در اين جوامع نيروي نظامي و انتظامي معمولاً در اختيار دولت است ولي سعي مي كنند كه دستگاه قضايي را از حوزه اختيارات و تصميم گيري هاي دولت خارج كنند. اگر دستگاه قضايي كاملاً از حكومت مستقل باشد، اينجا گزينه اول بخشي از شرايط نهادينه كردن جامعه مدني را فراهم مي كند. چنين دستگاه قضايي بايد مستقل از حكومت باشد، سريع و صريح باشد، مقتدر باشد و در مقابل هر مقامي از كشور با اقتدار رفتار كند، كارا، قانونمند، عادل و ارزان باشد. يعني دسترسي عموم به آن آسان و ارزان باشد. اگر يك دستگاه قضايي با اين خصلت ها وجود نداشته باشد، شما نمي توانيد جامعه مدني داشته باشيد. در مورد اقتصاد برخي از جوامع ابزار توليد در اختيار دولت است و مردم عمدتاً حقوق بگير دولتند، در چنين جامعه اي نيز جامعه مدني به سادگي شكل نمي گيرد. بايد سعي كرد تا حد ممكن در اقتصاد، دولت متكي به مردم باشد نه مردم به دولت. مثلاً در اقتصاد ايران يكي از مشكلاتي كه ما داريم، اين است كه نفت عظيمي داريم كه ضمن اينكه به ما كمك مي كند در اقتصاد، اما براي شكل گرفتن جامعه مدني زيانبار است. زيرا درآمدهايي را در اختيار دولت قرار مي دهد و او را مستقل مي كند از مردم و در نتيجه در ايران به لحاظ اقتصادي يكي از پايه هاي جامعه مدني سست است و آن وابسته بودن مردم به حقوق دولت است، به جاي اينكه دولت، درآمد و حقوقش را از مردم دريافت كند.
اگر درست به بودجه دولت ايران نگاه كنيم، خواهيم ديد كه ،۶۰ ۸۰ درصد بودجه دولت ايران متكي بر نفت است و نه اقتصاد مملكت. اگر همه اقتصاد كشور را هم دولت به مردم واگذار كند، باز هم اين خطر هست كه با تكيه بر درآمد نفت جامعه مدني را دچار مخاطره كند. حالا اگر علاوه بر نفت دولت بر ساير نهادهاي توليدي جامعه هم احاطه داشته باشد كه وضع، بدتر هم مي شود.
اما جدا از نهادهاي اقتصادي، ساير نهادها و تشكيلات اجتماعي هم بايد در اختيار غيردولتي ها و غيرحكومتي ها باشد تا نيل به جامعه مدني ممكن شود.
• مثل رسانه ها يا مراكز آموزشي و علمي و. . .
حالا، توضيح مي دهم؛ هر كاري وقتي در چارچوب تشكل و سازماندهي قرار مي گيرد، قدرت مي گيرد. بنابراين تشكل و سازماندهي يكي از ابزارهاي قدرت است. مهم اين است كه اين ابزارها كلاً در اختيار دولت است يا بخش محدودي از آن. مردم در جوامعي كه نمي خواهند حقوق طبيعي و انساني شان مورد تعرض قرار بگيرد بايد بروند به سمت تشكيلات.
سازمان و تشكيلات چند بخش است. يك بخش تشكيلات وزارتخانه اي است كه عمدتاً در اختيار دولت ها است. اما تشكل هاي ديگري مثل شوراهاي شهر، انجمن هاي صنفي و علمي، شهرداري ها، رسانه ها، حزب ها و انواع گروه ها و تشكل ها و NGOها و. . . نيز هستند كه عضو دارند، منابع مالي دارند، اساسنامه دارند و به دولت هم متكي نيستند.
در مورد جهان بيني هم معمولاً هرچه دولت بيشتر ادعا كند كه جهان بيني از خودش است و حق دارد كه او به مردمش جهان بيني بدهد، بيشتر از جامعه مدني دور مي شود.
تجربه تاريخي نشان مي دهد كه جامعه اش مثل جامعه كمونيستي شوروي ـ فارغ از اينكه ببينيم كساني كه اين جامعه را سامان دادند و پايه گذاري كردند حسن نظر داشتند يا سوءنظر ـ در آن جامعه، هر چهار دسته ابزار را دولت به عهده گرفت. اقتصاد، قواي قضايي، نيروي نظامي و انتظامي تشكيلات اجتماعي و هم جهان بيني همه در دست دولت بود و انسان هاي كشور شوروي داراي حق و حقوقي فردي نبودند. جامعه مدني در اين شرايط شكل نمي گيرد.
• باز برگرديم به سوال قبلي، با توجه به اين دسته بندي كه شما براي تشكيل شدن جامعه مدني آنها را برشمرديد، در جامعه ما آيا اين مشاركت سياسي (انتخابات) مي تواند منجر به تحقق جامعه مدني شود؟
ما بايد خيلي احتياط كنيم. در جامعه ايران در شرايط حاضر، هنوز جامعه مدني نهادينه نشده. براي اينكه هنوز در دستگاه قضايي كشور بايد كارهاي زيادي انجام شود تا خصلت هاي يك دستگاه قضايي كامل، قابل دسترسي براي عموم دارا شود. در اقتصاد ارزان و تشكيلات اجتماعي هم همين طور به عبارتي ما هنوز نمي بينيم كه اين داستان جامعه مدني در كشور ما نهادينه شده باشد. لذا قطعاً ضمن اينكه انتظار داريم و اميدواريم تغييراتي صورت بگيرد (بعد از اين انتخابات) ولي اصلاً دچار خيال پردازي نشويم كه يك جامعه مدني خيلي قوي ايجاد شود. ما فقط اميدواريم كه رئيس جمهوري و هيأت دولت آينده با تكيه اي كه بر جامعه مدني داشتند، روي مسائل نهادي كار كنند.
• شما به نهادها و تشكيلات اجتماعي اشاره مي كنيد آيا اين مهم زمينه اي است براي فراهم كردن بسترهاي لازم براي مشاركت سياسي يا توسعه سياسي، يعني هويت پيدا كردن و تأثير گذاشتن خواست طبقات اجتماعي؟
من اصلاً صحبت مشاركت را نمي پسندم. مشاركت مردم يعني گويا ما داريم مردم را تشويق مي كنيم بيايند، اين مشاركت، يك لعنت محترمانه سياسي است و به اين دليل من از آن ابا دارم. من از حق و حقوق مردم مي گويم. اصلاً به ما ارتباطي ندارد كه مردم را تشويق به مشاركت كنيم. همانطور كه ما حق نداريم جلوي مشاركت مردم را بگيريم. وظيفه ما اين است كه آن ابزار را ايجاد كنيم. ابزار كه ايجاد شد ديگر باقي حق مردم است. خواستند مشاركت مي كنند، نخواستند نمي كنند. اما ما تصورمان اين است كه انسان ها مشاركت خواهند كرد. زيرا دوست دارند در سرنوشت خودشان شركت كنند.
ادامه دارد

نگاه اقتصادي
نرخ برابري دلار، يورو كليد متغير اقتصاد جهاني
012435.jpg
منبع: لوموند
ترجمه: احد البرز
جنگ عراق بار ديگر اين نكته را يادآوري كرد كه تا چه اندازه بازار بين المللي ارز هنوز از اهميت ژئوپلتيك برخوردار است. با هر گام پيشروي نيروهاي ائتلاف آمريكايي - انگليسي، بهاي دلار افزايش يافت و با هر نشانه مقاومت سربازان عراقي، ارزش اسكناس سبز پايين آمد. اين نوسان ها همچنين نشان داد كه تا چه حد روند جهاني نرخ هاي برابري ارزها امروز ناپايدار است و دستكاري در قيمت يك ارز، در اقتصاد جهاني شده و تجارت آزاد، تا چه پايه مي تواند به عنوان يك حربه تجاري ترسناك به كار رود. در چنين شرايطي، به عقيده عموم كارشناسان، تغيير قيمت دلار در برابر يورو طي ماه هاي آينده يكي از كليدهاي متغير اقتصاد جهاني و به ويژه توزيع اين رشد به مناطق جغرافيايي و خاصه ميان ايالات متحده و اروپا خواهد بود. شدت ابهام و ناروشني از آنجاست كه شرايطي كه مدت هاي طولاني بر بازار مبادلات ارز حاكم بود اكنون تغيير كرده است.
از اواسط سال هاي ۱۹۹۰ تا شروع سال ،۲۰۰۱ وجه مشخصه بازار ارز رشد مداوم ارزش دلار و كاهش مستمر بهاي ارزهاي اروپايي بود. چند عامل در پيدايش اين پديده دخالت داشتند كه نخستين آنها تفاوت رشد اقتصادي در دو سوي اقيانوس اطلس به سود ايالات متحده بود. برتري كيفي آمريكا از رهگذر پيشرفت آن كشور در زمينه فناوري هاي نوين را نيز بايد بر آن افزود. رشد شتابان بورس «نزدك» نمايانگر اين برتري بود. اين رشد همچنين افزايش ارزش دلار را در پي آورد زيرا انبوه سرمايه هاي بين المللي راه ايالات متحده را در پيش گرفتند تا از رونق و شكوفايي فوق العاده آن بهره مند شوند. واشنگتن با ناديده گرفتن اعتراضات صاحبان صنايع آمريكايي كه از افزايش بهاي دلار ناخرسند بودند، از اين روند با تاكيد بر اينكه «يك دلار قوي به سود ايالات متحده است» پشتيباني كرد. استدلال دولت واشنگتن اين بود كه يك پول نيرومند مي تواند بهترين سپر حفاظتي در برابر تورم در يك اقتصاد رو به بحران باشد و به ويژه آنكه وسيله بسيار مناسبي براي جبران كسري عظيم تراز پرداخت هاي خارجي كشور با كمترين هزينه (با توجه به پايين بودن نرخ بهره وام هاي بلندمدت) به شمار آيد. سياست دلار نيرومند از تاييد ضمني رهبران سياسي اروپا نيز برخوردار بود زيرا بسيار خشنود بودند كه در پرتو يورو ضعيف خواهند توانست رونقي به اقتصادهاي خود بدهند. با فرو ريختن شاخص بورس «نزدك» و سرخوردگي اسفبار اقتصاد نوين و كاهش سير صعودي اقتصاد آمريكا، اين تعادل شكننده بازار بين المللي پول بود كه درهم شكست.ورشكستگي هاي به تقصير، استعفاي مديران بلندپايه اقتصادي و مالي، ظهور تروريسم، ترديدها درباره استراتژي خزانه داري فدرال و پرسش ها در خصوص سياست اقتصادي جورج دبليو بوش نيز بر آن افزوده شدند. در نتيجه، نوعي بي اعتمادي نسبت به ايالات متحده و پول آن كشور در محافل مالي بين المللي پديدار شد. بنابراين دلار از حدود دو سال پيش در سراشيب سقوط افتاد تا چندي پيش كه يك رشد ناگهاني نشان داد.

قابليت رقابت
واشنگتن امروز تلاش چنداني براي مقابله با افت ارزش اسكناس سبز به كار نمي برد. در اوايل ماه مارس، جان اسنو وزير جديد خزانه داري آمريكا گفت: «من نگراني خاصي از افول دلار ندارم. ارزش دلار كمي بالا و پايين خواهد شد. دلار در بازار است و در حد طبيعي نوسان مي كند. » تحليل كارشناسان پولي از اين سخنان اين است كه كاخ سفيد استراتژي ارزي خود را تغيير داده است و از اين پس با كاهش ارزش دلار براي بالا بردن توان رقابت اقتصاد آمريكا موافق است. به باور ايالات متحده رهبران منطقه يورو قادر به مقابله با اراده واشنگتن نيستند زيرا نمي توانند در زمينه اقتصادي و پولي و نيز در حوزه سياست با يك صدا سخن بگويند.
كاهش ارزش دلار با بالا بردن قابليت رقابت در عرصه قيمت ها، مي تواند وسيله خوبي براي تحرك بخشيدن به اقتصاد ايالات متحده باشد كه دوره نقاهت خود را طي مي كند و هنوز نتوانسته از زير بار فروريزي بازار بورس و نابودي ثروت هاي هنگفت ناشي از آن كمر راست كند. اقتصاددانان اضافه مي كنند كه «ايالات متحده كم كم به تجربه درمي يابد كه يك كسري بودجه عظيم (۶/۵ درصد توليد ناخالص داخلي در سال ۲۰۰۲) با بازگشت به رشد بالاي توليد ناخالص داخلي سازگاري ندارد. » از اين رو دولت بوش تصميم گرفته است ارزش دلار را پايين آورد تا بتواند دوباره سروساماني به حساب هاي خارجي آمريكا دهد. اين تحليل درباره كاهش اجتناب ناپذير ارزش اسكناس سبز به دليل كسري فوق العاده بودجه آمريكا - علي رغم برتري همچنان پايدار ايالات متحده در زمينه رشد اقتصادي بر اروپا و ژاپن - اخيراً از سوي هورست كهلر مدير كل صندوق بين المللي پول و اندرو كراكت مدير كل بانك تسويه حساب هاي بين المللي نيز مطرح شد.
اگر اصل بر كاهش ارزش دلار باشد، آيا، با توجه به ماهيت افراطي بازارها، نبايد از افت شديد بهاي آن ترسيد؟ پاسخ كارشناسان به اين پرسش منفي است زيرا «چنين افتي از هر جهت موجب بي ثباتي بيش از حد خواهد شد. ضرورت حفاظت بازارهاي بورس در برابر كاهش ارزش دلار حتي مقامات مسئول در دولت آمريكا را بر آن خواهد داشت كه براي تثبيت قيمت هاي دلار دست به اقدامات مكرر زنند. » اما آيا مقامات پولي بين المللي، با توجه به آسيب هايي كه جنگ عراق به گروه ۶ وارد كرده است، امروز از توان اثرگذاري كافي براي قبولاندن خواست هاي خود به عوامل دست اندركار بازار مبادلات ارز برخوردارند؟

بازتاب
• بازتاب « ائتلاف روي امواج»
در پي درج گزارشي در شماره ۳۰۵۲ مورخ ۲۸/۲/۸۲ «ويژه نامه» آن روزنامه با عنوان «ائتلاف روي امواج»، «داستان مناقصه موبايل اعتباري»، خواهشمند است دستور فرماييد در نخستين شماره ممكن، پاسخ شركت مخابرات ايراني به چاپ برسد. نخست اينكه از ابتدا حدس زده مي شد هر شركتي برنده اين مناقصه شود، رقبا عليه او اقدام خواهند كرد، اما هرگز به ذهن خطور نمي كرد، نشريه وزين همشهري در اين حد وارد ميدان شده و با آلوده كردن پيشينه حرفه اي خود، به طرفداري از بازنده مشخص بپردازد. به آگاهي همگان مي رساند چنانچه در خبر ارسالي از روند اجرايي مناقصه و اعلام برنده نيز آمده بود، به منظور سرعت بخشيدن و هدايت روند مناقصه و نيز شفافيت آن، كليه مراحل اساسي زيرنظر كميته راهبردي با عضويت نمايندگان قوه قضاييه، قوه مقننه، سازمان مديريت و برنامه ريزي، وزارتخانه هاي امور اقتصادي و دارايي و اطلاعات، ۲ تن از استادان بخش مخابرات دانشگاه ها، ۳ نفر از معاونان وزارتخانه و به رياست وزير پست و تلگراف و تلفن پيش رفته و مورد تاييد قرار گرفته است.
در مورد شركت تعاوني مجتمع صنعتي رفسنجان نيز قابل ذكر است كه در ميان شركت هاي حاضر شده در مناقصه اين تنها شركتي است كه بيش از ۶ هزار عضو دارد و در آن سود كلاني نصيب فرد خاصي نمي شود. و بر اساس جدول شماره ۲ چاپ شده در روزنامه همشهري نيز بيشترين درصد از درآمد ناخالص خود را به شركت مخابرات ايران اختصاص مي دهد.
از سوي ديگر هر شركتي كه بر اساس قانون ثبت شده، امكان حضور در مناقصه را داشته و نيز اسناد دريافت شده از شركت ها، بر اساس مقررات مناقصه بوده و هر شركتي كه نتوانسته تعهدات خود را تأمين كند، كنار گذاشته شده است.
چنانچه قبلا نيز يادآوري شد، اين مناقصه به دليل حساسيت بالا، زيرنظر كميته راهبردي پيش رفته، بنابراين در همه مراحل نظر دستگاه هاي محترم نظارتي روي آن اعلام شده است. با عنايت به پيشينه اين پروژه، در پاسخ به موارد ريز مورد اشاره گزارش، دلايل و قرائن مستدلي وجود دارد كه با تبيين پيشينه پروژه به بعضي از آنها اشاره مي شود:
۱ - با اظهار تاسف از نقص اطلاعات مورد استفاده در گزارش، آقاي دكتر عليرضا بهرام پور مدير عامل شركت مخابرات ايران از زمان وزير قبلي به اين سمت منصوب نشده است. وي كه فردي علمي و با تخصص بالاست، رئيس يكي از دانشگاه هاي كشور بوده و به فاصله دو ماه از راي اعتماد مجلس محترم به دكتر «سيد احمد معتمدي» در اسفند ماه ۱۳۶۹ به مديرعاملي شركت مخابرات ايران برگزيده شده است.
۲ - همان طور كه در مقدمه مطلب مندرج در آن روزنامه اشاره شده، مناقصه به صورت فراخوان عام بوده و نهايتاً ۸ شركت بر اساس ضوابط اعلام شده - كه تمامي شركت كنندگان از آن آگاهي داشته - انتخاب گرديده اند، و در نتيجه با توجه به مشخص بودن شاخص ها و عوامل تعيين كننده برنده مناقصه، روشن بودن روند آتي مناقصه، برخلاف اظهارات نويسنده مي باشد.
۳ - حضور شركت هاي متعدد در مناقصات تحت شخصيت حقوقي مستقل به هيچ روي منع قانوني نداشته و سهامدار بودن يكي از شركت ها در يك يا چند شركت ديگر، مانع رقابت در مناقصه نخواهد بود؛ اين مطلب موضوع تازه اي نيست كه نويسنده به آن دست يافته باشد، بلكه اين مسئله در جلسات مختلف از جمله كميته راهبردي، مورد بررسي قرار گرفته و عدم ممنوعيت قانوني آن مورد تاييد بوده است و موارد متعدد از اين نوع در مناقصات ديگر نيز ديده شده است، به علاوه موارد ممنوعيت معامله و دخالت اشخاص حقيقي و حقوقي در معاملات دولتي در قانون «منع مداخله» مشخص گرديده و از طرفي، در قانون آيين نامه معاملات دولتي، منعي براي اين موضوع وجود ندارد، ضمن آنكه، علاوه بر اين سه شركت، پنج شركت ديگر در اين مناقصه حضور داشته و با عنايت به اينكه درصدهاي پيشنهادي آنها به مراتب كمتر از سه شركت مورد بحث بوده، جاي هيچ گونه شك و شبهه اي در اين زمينه باقي نمي ماند. همچنين اظهارات نويسنده محترم مطلب مبني بر اينكه مديرعامل شركت ايرافون، رئيس هيأت مديره شركت مجتمع رفسنجان بوده يا مي باشد، كذب محض است. و همان گونه كه پيش از اين نيز اشاره شد، سهامدار بودن شركت ها، مانع اصل رقابت در مناقصه نمي باشد و برنده مناقصه بر اساس مستندات و پيشنهادات ارائه شده، مورد ارزيابي قرار مي گيرد.
۴ - شركت مخابرات ايران، طي موارد اعلام شده در شرايط مناقصه و اعلام عمومي به تمامي شركت كنندگان در زمينه چگونگي انتخاب برنده، روند كاملاً شفافي را تا پايان برگزاري مناقصه طي نموده است. و برابر مستندات ارائه شده توسط شركت تعاوني مجتمع صنعتي رفسنجان، كماكان شركت Tele2 به عنوان اپراتور اين شركت بوده و شركت مخابرات ايران از تكذيبيه مورد اشاره در آن مطلب، اطلاعي ندارد. علاوه بر آن شركت تعاوني مجتمع صنعتي رفسنجان، نامه ديگري از شركت Tele2 مبني بر تاييد تفاهم نامه به شركت مخابرات ايران ارسال نموده است.
۵ - شركت مخابرات ايران، شرايط مناقصه را طي جلسات متعدد و اعلام رسمي به شركت كنندگان در مناقصه، قبل از بازگشايي پاكات قيمت، نحوه ارزشيابي پيشنهاد مالي را كه عبارت از انتخاب برنده بر اساس بالاترين درصد پيشنهادي از درآمد - كه به اين شركت متعلق خواهد بود - به عنوان معيار ارزشيابي پيشنهاد مالي اعلام كرده است. و بر اساس اين معيار، نيازي به بررسي طولاني مدت بر اساس موارد اشاره شده در مطلب، نمي باشد. و نظر به اينكه درآمد حاصل از اين طرح بر اساس سرويس هاي آن بسيار متنوع مي باشد، در طول بهره برداري از پروژه ميزان آن مشخص خواهد شد و از قبل، به صورت دقيق قابل پيش بيني نيست كه بتوان آن را اعلام عام كرد. بنابراين، شركت مخابرات ايران، بهترين و شفاف ترين راه حل را دريافت پيشنهاد بر اساس بالاترين درآمد ناخالص كه متضمن منافع مالي اين شركت بوده، تعيين نموده است. ضمناً برنده مناقصه بر اساس ضوابط و مقررات دولت جمهوري اسلامي موظف به پرداخت ماليات، بيمه و ساير كسورات برحسب مورد خواهد بود.
۶ - شركت Coomviq بر اساس مستندات ارائه شده به عنوان پشتيبان مالي خارجي اين پروژه اعلام شده و سرمايه گذاري خارجي آن را تقبل نموده است. بنابراين، شركت مذكور بانك نبوده، بلكه يك شركت سرمايه گذار سوئدي است كه تخصص در سرمايه گذاري پروژه هاي مخابراتي دارد. لذا با توجه به اين مطلب پاسخ به بقيه سوالات در اين زمينه منتفي است.
۶ - درخصوص پيوستن شركت الكاتل به جاي شركت Tele2 كه نويسنده در پايان مطلب خود آورده است بايد گفته شود، اساساً شركت Tele2 به عنوان يك اپراتور در اين كنسرسيوم حضور دارد و ماهيتاً با شركت الكاتل كه تامين كننده تجهيزات هست متفاوت بوده، بنابراين قابل جايگزيني نمي باشد.

اقتصاد
ادبيات
ايران
جهان
زندگي
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |