گفت وگو با دكتر حسين عظيمي - بخش پاياني
عبور توسعه از جامعه مدني
|
|
آسيه اميني
• شما يكي از كساني هستيد كه در مورد توسعه گفته ايد كه ما راهي جز وارد شدن به توسعه (توسعه يافتگي) نداريم و چه بخواهيم، چه نخواهيم بايد آن را بپذيريم. تجارب سياسي و جامعه شناسي دو مسير را براي ورود به توسعه مطرح مي كنند. يكي مسير عدالت اجتماعي است كه بلوك شرق آن مسير را پيمود و ديگري مسير فردگرايانه مبتني بر دموكراسي و آزادي است كه غرب آن را طي كرده، با اشاره اي كه به جامعه شوروي و ناكارآمدي سيستم آن داشتيد، و با توجه به اينكه مي گوييد آزادي، حق ذاتي مردم است و بايد آن را به دست آورند و زمينه تحقق اين امر را جامعه فراهم مي كند، حالا در كشور ما و با شرايطي كه در آن قرار داريم و طبق گفته خود شما (در يكي از گفت وگوهايتان) ما با تهاجم فرهنگي دروني روبه روييم، ما چه مشكلاتي را از درون براي وارد شدن به توسعه داريم و آيا در اين بحث وارد شدن به جامعه مدني را هم (مثل توسعه) براي جامعه ما اجتناب ناپذير مي دانيد؟
اين سوال بزرگي است و من در فرصتي محدود بايد به آن پاسخ بدهم. اول مسئله ضرورت ورود به توسعه است. اين حرفي است كه هميشه به آن اعتقاد داشته ام كه جامعه ايران كنوني بدون توسعه، نمي تواند مسائل خودش را حل و فصل كند. يعني جامعه ما اگر توسعه پيدا نكند، مضمحل مي شود. پس ضرورت بقاي ما توسعه يافتن است. براي روشن شدن بحث به يكي دو نكته اشاره مي كنم. الان بشر در يك دوره تاريخي ويژه است كه ما تحت عنوان دوره صنعتي از آن نام مي بريم ولي شايد بهتر باشد كه بگوييم اين دوران تحت عنوان «دوران گسترش و كاربرد معرفت تجربي» در زندگي هم نام بگيرد. معرفت تجربي يعني علم، يعني اين دوران، «دوران علوم» است. اينكه اين دوران ها از كي و كجا شروع شده به آن كار نداريم. مهم اين است كه در اين دوران تاريخي مثل هر دوران ديگري ظرفيت ويژه اي براي انسان فراهم مي شود. اين ظرفيت در اقتصاد و در همه زمينه ها هست. حالا به اين ظرفيت از ديد اقتصاد نگاه كنيم.
يعني دوران علم دوراني است كه ظرفيت خاصي از نظر اقتصادي براي جوامع ايجاد مي كند. اين ظرفيت ها هم در جوامع مختلف تقريباً يكسان است. براي اينكه اين ظرفيت متكي بر ذهن انسان ها است نه متكي بر معادن و منابع زيرزميني. پس همه كشورها داراي اين ظرفيت هستند (به جز استثناهايي) حالا ما چقدر از اين ظرفيت استفاده مي كنيم؟ درجه توسعه يافتگي به درجه استفاده از اين ظرفيت برمي گردد. من به طور عمومي بگويم كه مطالعات ما نشان مي دهد، اين ظرفيت دست كم چيزي حدود ۳۰ هزار دلار درآمد سرانه سالانه است. دلالتش هم بر كشورهايي است كه توانسته اند از ظرفيتشان به درستي استفاده كنند. اگر ۳۰ هزار دلار درآمد سرانه، ظرفيت باشد، ما چقدر از آن را استفاده مي كنيم؟ ما بر اساس آماري كه داريم، بهترين برآوردها مي گويد كه حدود ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ دلار از اين ظرفيت را استفاده مي كنيم. پس ما در حقيقت داريم چيزي حدود ۶ تا ۵/۶ درصد از كل ظرفيت تاريخي مان را استفاده مي كنيم. اين وضعيت كشور ما است. چرا اين جور است؟ ما قطعاً به ظرفيت بيشتري نياز داريم. بيكاري، وضعيت معيشت، رفاه و... مردم ما از صبح تا شب زحمت مي كشند و جان مي كنند كه زندگي شان را بهتر كنند پس احتياج داريم به آن ظرفيت بيشتر، ولي چرا استفاده نمي كنيم (يا نمي توانيم استفاده كنيم)؟ و در آينده هم اگر نتوانيم اين ظرفيت را بالا ببريم به هيچ وجه نخواهيم توانست به وضعيت اقتصادي جامعه سر و سامان بدهيم و اين، يعني بحران، به ويژه در آينده كه رشد جمعيت هم داريم.
يكي از دلايل اصلي استفاده نكردن از امكان موجود اين است كه «جامعه مدني» در ايران ضعيف است. برخي كه متوجه اين پديده ها نيستند فكر مي كنند كه جامعه مدني صرفاً به خاطر اين است كه انسان ها آزاد باشند و احساس آزادي كنند، البته خود اين مسئله هم بسيار مهم و اساسي است كه انسان ها احساس آزادي كنند، اما مسئله فقط اين نيست، مهم اين است كه بدون داشتن جامعه مدني قوي، شما نمي توانيد از آن ظرفيت استفاده كنيد، چرا؟ چون دوران جديد، دوران علم است. گسترش علم و به كارگيري علم نيازمند اين است كه تك تك انسان ها در جامعه بسيج شوند و نمي شود انسان ها را بسيج كرد جز اينكه در يك جامعه مدني قوي، حقوق آنها رعايت شود، امنيت و آزادي داشته باشند.
به اين دليل است كه بدون شكل گيري جامعه مدني، ما حتي اگر سرمايه گذاري فيزيكي هم بكنيم، كارايي مان كم مي شود و مثل خيلي از سرمايه گذاري هايي كه الان در ايران داريم از آن نتيجه مطلوب را نمي گيريم. چون انسان ها به طور تك تك مقهور دولت و حكومتند. هر انساني وقتي حتي به يك اداره مراجعه مي كند، شخصيتش خورد مي شود، غرورش مي شكند و هويتش را به مرور از دست مي دهد، كارش عقب مي ماند و انجام شدن يا نشدنش بستگي به سليقه افرادي دارد كه در آن اداره هستند. فراموش نكنيم كه خود اين آدم هم ممكن است در يك اداره ديگر با مراجعانش همين كار را بكند. حالا اگر كسي بخواهد در اين شرايط سرمايه گذاري كند، چه قدر بايد زمان بگذارد كه از اين اداره به آن اداره پاس شود؟ خب، معلوم است كه اين آدم ترجيح مي دهد به دنبال كاري برود كه كمتر دچار توهين و تعرض قرار بگيرد؛ كاري كه به جاي بيست بار مراجعه، يك بار مراجعه داشته باشد.
جامعه مدني كه حافظ استقلال و هويت افراد است نتيجه اش را بلافاصله در اقتصاد نشان مي دهد. بنابراين اگر آن را نداشته باشيم اقتصادمان هم حركت نخواهد كرد. بنابراين بحث بر سر عدالت اجتماعي و شرق نيست. در شرق [بلوك شرق] چون جامعه مدني اش شكل نگرفت، اصلاً راه توسعه اش شكل نگرفت. امروز ديگر اين تجربه تاريخي وجود دارد. در كشوري مثل شوروي سابق تكنولوژي آن قدر پيشرفت كرده كه به فضا رفته اند ولي نتوانستند نيازهاي اساسي و اصلي مردمشان را از نظر اقتصادي تامين كنند. نتايج فيزيكي بسيار زياد و مثبتي داشتند اما زندگي مردم را نتوانستند سامان دهند. به عبارتي كشورهاي كمونيستي هم نتوانستند از آن ظرفيت هاي موجود استفاده كنند.
پس ما چند راه بيشتر نداريم، يك راه براي توسعه داريم و اين راه نيست كه جامعه و اقتصاد را بي در و دروازه كنيم و بگوييم اين آزادي است. و اين هم نيست كه همه ابزار را در اختيار حكومت قرار دهيد و مردم را از حقوق طبيعي شان محروم كنيم. راه توسعه گذشتن از يك جامعه مدني است كه در مقابل دولت ايجاد شده. دولت و جامعه مدني هر دو بال مورد نياز جامعه هستند و بايد با هم به يك تعادلي برسند كه به راحتي هم نمي توان به آن رسيد. زيرا دولتي مي خواهيم كه داراي اقتدار كافي باشد در مقابلش جامعه مدني هم مي خواهيم كه آن نيز داراي اقتدار كافي باشد. در اين ميان راه توسعه را خود مردم پيدا مي كنند و كسي حق ندارد به عنوان حكومت، راه توسعه را به مردم تحميل كند. دولت فقط بايد (وظيفه دارد) كه ابزار ممكن را براي مردم مهيا كند.
• عناصر مختلف سياسي ـ اجتماعي سازنده جامعه ايراني در مورد ابزاري كه آن را دسته بندي كرديد، در چه وضعيتي قرار دارند؟ و به عبارتي در مورد تهاجم فرهنگي دروني هم توضيح دهيد.
ما در هر چهار مورد آن مشكل داريم. ما ملتي هستيم كه به نظر مي آيد به شدت تقديرگرا هستيم. اين تقديرگرايي را مرتبط كرديم با اينكه خداوند در هر امري ـ از كوچك ترين امور تا بزرگ ترين امور ـ به طور مستقيم در زندگي ما دخالت مي كند. گويا خداوند به صورت تفصيلي، روزمره، دائم و مستقيم در زندگي ما دخالت مي كند. در حالي كه اين طور نيست، خداوند خلقتي ايجاد كرده، يك مجموعه قوانيني را بر اين خلقت حاكم كرده كه در آن آزادي هاي عظيمي را براي ما ايجاد كرده و معجزه اتفاقاتي است كه خارج از اين قوانين اتفاق مي افتد. اما ما ايده اي جز اين را در فرهنگمان به وجود آورديم كه سوءاستفاده از تقديرگرايي عامه بود. اين ايده سازي ها هم جلوي آن جامعه مدني را مي گيرد. پس ما دچار تهاجم فرهنگي دروني شديم. به محض اينكه مي گوييم آزادي انسان ها بلافاصله بايد بحث كنيم و ثابت كنيم به كساني كه مي گويند خداوند چنين آزادي را نداده است. يعني تهاجم فرهنگي دروني به اين معناست كه باورهايي كه در فرهنگ ما ايجاد شده، متاسفانه از آنها تحت عنوان هاي مختلف سوءاستفاده شده و از آنها براي مقابله با توسعه و جامعه مدني استفاده مي شود.
|