دو هفته ديگر به بازگشايي مدارس باقي مانده بود و «ياشار» در سال اول دبيرستان ثبت نام كرده بود. او، با وجود اين كه از رفتن به دبيرستان، خيلي خوشحال بود، ناراحت به نظر مي رسيد. ياشار، هنوز نتوانسته بود كيف و لباس نو و كتاب و دفتر مدرسه اش را تهيه كند و وضع پدرش را آن قدر ناجور مي ديد كه نمي توانست از او چيزي بخواهد. كار سه ماهه تابستاني در مغازه آهنگري عباس آقا و گداخته شدن در مقابل آهن تفتيده هم، نتوانسته بود پس انداز ياشار را به حدي برساند كه بدون دغدغه بتواند وسايل مورد نيازش را تهيه كند.
هر روز كه مي گذشت، ياشار نگران تر مي شد و خوشحالي او از بازگشايي مدرسه، رنگ غم مي گرفت.
ظهر روز چهاردهم شهريورماه، از مغازه آهنگري عباس آقا بيرون آمد و كاسه اي ماست خريد. مي خواست با نان خشك و دو سه تا خيار و چند دانه كشمشي كه دوستش «سهند» آورده بود، آبدوغ خيار درست كند، تا به قول معروف، ناهار آن روز از سرشان باز شود. سهند هم در مغازه آهنگري كار مي كرد.
وقتي كاسه ماست به دست، به مغازه برمي گشت، اطلاعيه اي توجهش را جلب كرد. اول خنديد و فكر كرد شوخي بي مزه اي است كه حتي روي پارچه سفيد هم نوشته شده و بر روي ديوار نصب شده است. نزديك تر شد. نوشته پارچه سفيد را با دقت خواند و شماره تلفن همراهي را كه در زير پلاكارد نوشته شده بود، از نظر گذراند. دوباره خنديد و از رهگذري، كاغذي گرفت و شماره را يادداشت كرد...
فردا، پانزدهم شهريور ماه، ياشار ديگر به مغازه آهنگري عباس آقا نرفت، سهند هم همين طور. آنها به همراه ده ها جوان ديگر، با چند ظرف و سبد پلاستيكي در دست، به سوي رود مرزي ارس و بركه هاي دور و بر آن رفتند. ارس، در نزديكي شهرستان محل سكونت آنها- پارس آباد مغان- قرار دارد و آنها رفتند كه به تحقق خواسته نوشته شده بر روي پارچه سفيدي كه در نزديكي مغازه عباس آقا و ساير مغازه ها و خيابان هاي شهر بر ديوار نصب شده بود، مشغول شوند: «قورباغه زنده خريداريم. شماره تلفن تماس:.......۰۹۱۳».
ياشار و سهند و چندين دوست ديگر آنها، حدود هشت روز قورباغه زنده جمع كردند و قورباغه هاي خود را از قرار كيلويي ۴۵۰ تومان- و حتي در روزهاي آخر كيلويي ۷۰۰ تومان- به نشاني اي كه از تلفن همراه گرفته بودند، تحويل دادند. صيد قورباغه رونق گرفت و خوشحالي در دل و چهره ياشار موج زد. ياشار به اندازه اي پول جمع كرده بود كه مي توانست رخت و لباس مدرسه و كيف و دفترمورد نيازش را خريداري كند و حتي براي روزهاي مباداي طي سال هم، پس اندازي داشته باشد، علاوه بر اين، ياشار هنوز ۱۴سالش بود و آن قدر مثل آدم بزرگ ها، غرق در ماديات و پول و پله نشده بود كه به طور وحشتناك و كماكان به صيد قورباغه بپردازد. همين كه حساب و كتاب كرد و ديد به اندازه كافي براي تحصيل خود پس انداز دارد، بساط صيد قورباغه را تعطيل كرد و ظرف و سبد پلاستيكي مادرش را شست و سر جايش گذاشت.
مدارس باز شد و ياشار و سهند و امير و حسين و زهرا و زهره و سولماز، همراه با ساير بچه هاي پارس آباد به دبيرستان رفتند. ياشار دغدغه اي نداشت و با شور و علاقه درس مي خواند. او خودش را مديون قورباغه ها- اعم از خاله قورقوري و عمو قارقورو- مي دانست و به همين سبب هم بود كه در ترم اول، با معدل ۳۶/۱۹، شاگرد اول دبيرستان بزرگ شهرشان شد.
عموي ياشار، به مناسبتي با نويسنده اين سطرها- كه اكنون درحال نگارش «قورباغه نامه» است- آشناست، او وقتي به تهران مي آيد، حتماً به من نيز سري مي زند و با هم به زبان ياشار و سهند و همه بروبچه هاي مغان، اختلاط مي كنيم. آخرين باري كه همديگر را ديديم، از ياشار و قورباغه ها برايم گفت. گوش دادم، ولي باور نكردم.
خيلي با آب و تاب تعريف مي كرد و از تب و تابي كه در آن روزها شهرشان داشت، حرف مي زد.
او به شهر و ديارشان بازگشت و من سرگشته، در اينترنت و تلكس خبرگزاري ها و وب لاگ ها در جست وجوي قورباغه، پارس آباد، صيد قورباغه- پارس آباد و... حيران شدم تا اين كه بالاخره، پس از چند روز جست وجو و در حالي كه حسابي كلافه شده بودم و به قدرت آفرينندگي و خلاقيت عموي ياشار در ساختن داستاني با آن همه بداعت و تصادف، آفرين مي گفتم، در خروجي تلكس اخبار خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران در ساعت ۹ و۵۷ دقيقه صبح روز ۳۱ شهريور ماه ۸۱ (در آن موقع كمتر از ۲۲ ساعت تا گشايش مدارس زمان باقي نمانده بود)، به خبري برخوردم. عنوان خبر اين بود:«مسئولان محلي پارس آباد مغان، تجارت قورباغه را ممنوع كردند.» خبر، خيالم را راحت كرد، چون تمام اطلاعات عموي ياشار را تأييد مي كرد. متن خبر چنين بود:
اردبيل، خبرگزاري جمهوري اسلامي:
۳۱/۰۶/۸۱
مقام هاي محلي شهرستان پارس آباد مغان در شمال ايران صيد و خريد و فروش قورباغه را كه در روزهاي اخير، به طور بي رويه اي در حال گسترش بود، ممنوع كردند.
دهها نفر از ساكنان بومي طي روزهاي گذشته، به دنبال اعلام خريد قورباغه زنده توسط دلالان ايراني و خارجي، به سوي رود مرزي ارس و بركه هاي محل زيست اين جانور هجوم آوردند.
گفته مي شود چند تبعه تركيه اي با اجير كردن دلالان محلي، از دو هفته پيش اقدام به خريد قورباغه و انتقال آن به كشور متبوع خود مي كردند.
اين افراد با خريد قورباغه، آنها را در سردخانه به خواب زمستاني فرو برده و پس از انتقال به تركيه، اقدام به تهيه كنسرو و صدور آن به كشورهاي اروپايي مي كردند.
دلالان محلي در روزهاي گذشته، اعلاميه و پلاكاردهايي در زمينه خريد قورباغه در سطح شهر نصب كرده بودند كه به دستور مقام هاي محلي برچيده شدند.
چند شهروند پارس آباد مغان به خبرنگار ما گفتند: هجوم افراد به ويژه جوانان و نوجوانان بيكار براي صيد قورباغه، باعث رونق تجارت آن در پارس آباد مغان شده بود.
در روزهاي اخير قيمت هر كيلوگرم قورباغه در اين شهرستان به هفت هزار ريال نيز رسيده بود.
يك مقام بهداشتي گفت: قورباغه تنها شكارچي طبيعي پشه آنوفل عامل بيماري مالاريا در اين شهرستان مي باشد و هجوم بي رويه افراد براي صيد اين دوزيست، موجب نگراني هايي در به هم خوردن اكوسيستم طبيعي و در نتيجه گسترش بيماري مالاريا در منطقه شده بود.
معاون محيط زيست استان اردبيل گفت: صيد بي رويه قورباغه در پارس آباد مغان براي كنترل آفات طبيعي و حفظ چرخه حيات، تأثير منفي داشته و باعث بر هم خوردن توازن طبيعي در منطقه مي شود.
به گفته رحيم پور، هر گونه صيد قورباغه در اين شهرستان ممنوع اعلام شده است.
معاون فرماندار پارس آباد مغان نيز در اين زمينه گفت: برخي شهروندان تركيه اي، با هدف دستيابي به سودهاي سرشار، با همكاري دلالان محلي اقدام به ترويج تجارت قورباغه در اين منطقه مي كردند.
ذكر علي نظر پور افزود: اين افراد پيش از اين، به جان مراتع و منابع طبيعي شهرستان بيله سوار مغان افتاده و نوعي گياه محلي به نام «كبر» را خريداري و به تركيه منتقل مي كردند.
وي گفت: اين افراد تبليغات گسترده اي در ترغيب شهروندان براي صيد و فروش قورباغه به راه انداخته بودند كه بلافاصله از سوي مسئولان متوقف شد.
اين مقام محلي به تبعات منفي اين تجارت در منطقه اشاره كرده و گفت: از بين بردن تعادل طبيعي در منطقه با صيد بي رويه قورباغه، تأثيرات منفي زيست محيطي در آينده خواهد داشت.
حالا ديگر ياشار، به آخرين روزهاي سال تحصيلي خود نزديك مي شود و چند وقت ديگر با اتمام آزمون هاي پايان سال تحصيلي، تعطيلات طولاني تابستاني براي ياشار و هجده ميليون دانش آموز ايراني آغاز خواهد شد.
راستي فكر مي كنيد امسال ياشار مديون چه كسي و يا چه چيزي خواهد شد: مغازه آهنگري عباس آقا، قورباغه هاي بركه هاي مغان، ماهيان رود ارس و يا...؟