يكشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۵۹ - May .25, 2003
عشق خانوادگي والاترين دستاورد بشري
015555.jpg
دعواها و خشونت هاي خانوادگي اجتناب ناپذيرند و اين ناهمواريها عين رستگاري و نجابت آن است
همين ناهمواري هاست كه ما را به هم وصل مي كند و ما نبايد اجازه بدهيم كه اين دستاورد از دست برود
خانواده تجليل انسانيت است
آلبومهاي خانوادگي تان را ورق بزنيد، چه مي بينيد، تاريخ خودتان را كه براي هميشه ثبت شده، شكار لحظه ها، تصاوير فراموش نشدني، لحظات صميميت، خنده و قوم و خويشي، تجليل و حفظ آيين انسانيت. انتقال احساسات پيامهاي گرم و صميمي از حمايت و تشويق. از اولين لحظه هاي شكننده زندگي تا آخرين روزهاي حيات.
اين عكسها شواهد آخرين و مهمترين كشف ما را در بردارند. اين تصاوير انعكاس جهاني است كه از بين خواهد رفت اگر غفلت كنيم و اجازه بدهيم.
ما در دنيايي زندگي مي كنيم كه با اكتشافات تر و تازه مي شود.
ما اعماق زمين را درنورديده ايم، كف اقيانوسها قدم زده ايم، در فضاي لايتناهي به گشت و گذار پرداخته ايم، شهرهاي بزرگي را به جاي جنگلهاي ديروز بنا كرده ايم، موتورهاي احتراق داخلي را كشف كرده ايم، اتومبيل، هواپيما، ترن و موشك هايي كه با گاز كار مي كنند، تشعشعات خورشيدي، جلبك، ذرت بو داده، حتي نوشابه گاز دار را هم خلق كرديم.
ما رودخانه ها و درياهاي پر از ماهي، جلبكها، ميكروبها، گياهان، ذخائر مخفي و هر موجود زنده ديگري را هم غارت كرده ايم، تقريباً تمام نقاط كره زمين نقشه برداري شده، وقايع آن به رشته تحرير، تأمل و بحث گذاشته شده و تاريخش نوشته، مورد بررسي و مطالعه قرار گرفته، افسانه ها در موردش ساخته شده. استثمار و آلوده و حتي فيلم از آن ساخته شده و يك آدم بي احساس به خاطر يك مقدار دلار، ين، مارك، ... جايگاه تاريخي اش را دستكاري و تغيير داده است.
با وجود اين همه، هيچ معجزه اي بزرگتر از تماشاي بچه اي كه بدنيا مي آيد نيست.
هيچ فتحي باشكوهتر از درس دادن «جادوي خواندن» به يك بچه ۶ ساله نيست.
هيچ نيرويي بزرگتر و عظيم تر از نفس گرم يك مادر بزرگ پير بي دندان نيست.
خانواده آخرين و بزرگترين اكتشاف است. آخرين معجزه ماست.
واقعيت تلخي است كه ما با همان جهالت مخوف و ترسناكي كه آخرين بار وارد شديم، اين چنين وارد هزاره جديد شده ايم و پيرمردها هنوز مردان جوان را با جنگهاي احمقانه اشان روانه مرگ مي كنند.
و كشورها هنوز توسط سياستمداراني اداره مي شود كه خنده هاي يخ زده شان بچه ها را تا ديروقت شب بيدار نگه مي دارد، ما هنوز راههايي براي نابودي، تيرباران، نقص عضو كردن، با گازهاي مختلف خفه كردن و خلاصه كشتن و نابودي يكديگر اختراع مي كنيم.
ولي هيچ يك از اين اختراعات با آن قدرتي كه باعث مي شود يك كودك با انگشتان لرزانش صورت پدري كه به خواب رفته است را، نوازش كند برابري نمي كند.
هيچ بمبي نمي تواند خاطره بوي شيرين آغوش مادر را نابود كند.
هزاران ساعت دسترسي به اينترنت نمي تواند با چهره خندان و كك مكي بچه برادري كه دو دندانش افتاده برابري كند.
خانواده آخرين خط از دلايلي است كه در اين دنيا اجازه مي دهد ۱۲۵ ميليون كودك هر شب گرسنه به رختخواب بروند!
بدون خانواده، ما يك قبيله چادرنشين هستيم، بي اتصال، آواره، گمشده، سرگردان روي كره زمين بدون هيچ زمان و مكان و تاريخي كه به روحهاي دردمندان يك پناه و مأمن دهيم.
ما مانند غريبه ها در يك مهماني، صدها نفر كنار هم اما تنها، وحشيانه مي رقصيم با آهنگهاي شرور و بعد يكديگر را به گوشه اي مي كشانيم و پس از گذراندن شب، با اولين شعاعهاي طلوع صبح متوجه مي شويم كه با فردي كاملاً غريبه بوده ايم. همه ما مشتاق نزديكي و مهرباني هستيم و ظاهراً نمي توانيم در «اينترنت. دات. كام» فوريمان آن را پيدا كنيم. ما هيچ اشتباهي مرتكب نشده ايم. اين تنها تكنولوژي است كه معجزات ما را از بين برده است.
ما براي مردن جهاني شده ايم، با روحهايي نگران كه قلاب انداختند تا سهمي از درصد تاريخمان را به نام خودشان ثبت كنند. يك نفر مي گفت اگر ما مي خواهيم تمام جنگها را به پايان برسانيم بايد براي همه دشمنانمان كارت اعتباري صادر كنيم تا بتوانند شلوار جين و كفش تنيس و تي شرت... بخرند. من موافق نيستم. من مي گويم، بگذاريد مادربزرگهاي اين سياره در بالاي اين دنيا بايستند، بسته هاي صابوني به اندازه يك بشكه به مادربزرگهاي اين دنيا بدهيد و ديگر هيچ غم و اندوهي نخواهد ماند براي اين كه اين مادربزرگها از هر ملتي از عراق، اروگوئه، استراليا تا اتريش آنها همه را خواهند بخشيد.
تصاوير اين آلبومها مربوط به هر مناسبتي كه باشند... خنده دار... لحظات سخت يا غم انگيز... مي تواند مربوط به نوه شيطان هر يك از آن مادربزرگها باشد. اين تصاوير فراسوي بي رحمي افراد بي مغز پيشرفته و شركتهاي بي نامي كه دنيايمان را پر از كيسه هاي شن، با خانه هاي مرتب و منظم و يك اندازه بد تركيب كرده اند و بلدوزر خاكبرداريشان را به دنبال خود مي كشند تا جنگلهايي را كه يك زمان خاك و عرق و رنج و محنت زندگي وحشي و جاي پاهاي بچه ها در آن بوده است را نابود كنند. آن چه ماندني، جاودانه و براي هميشه خواهد ماند عشق يك مادر، غرور يك پدر بزرگ، قهقهه هاي يك كودك و غم يك پدر است.
عشق به خانواده از فولاد و بتن هم محكمتر است. عشق خانوادگي مانند باد فطري، حساس، شكننده، زيبا، بعضي اوقات عصباني، اما هميشه پويا، وزان و غيرقابل توقف است. خانواده نفس ماست. اين عظيم ترين نيروي دنيا است.
چشمانتان را ببنديد و گوش دهيد. چه مي شنويد؟ صداي ضرباني كه مي شنويد صداي قلبتان نيست. اين صداي يك هزار سوزن خياطي است. دنيا بيش از اين كه كوره مذاب باشد يك لحاف عظيم است كه از ميليونها تكه هاي كوچك، به هم دوخته شده، تكه هايي از نقوش زيبا كه همه ما را مي پوشاند و گرممان مي كند.
هر يك از ما مي تواند يك عموي يوناني پير داشته باشد كه در بالكن بدون سقف خانه اش در حالي كه دستهايش را پشت سرش تكيه داده با دوست قديمش، در مورد گراني قيمت تخم مرغ، دوست لوله كش اشان، جنگ، بليت بخت آزمايي، قيمت كفش و روزگاران خوب قديم صحبت كند.
هريك از ما مي تواند دو تا خاله داشته باشد كه ۵۰ سال است كه با يكديگر صحبت نكرده اند. براي اين كه يكي از پسرخاله ها نزديك بوده است چشم آن يكي را با چنگال بيرون بياورد. يا خواهري داشته باشيم كه ساندويچ تربچه با شكلات مي خورده است. آيا خنده دار نيست كه دو تا برادر با هم بر سر كسبي كه ورشكسته شده بر سر هم داد و فرياد كنند. يا دو تا مادربزرگ با هم بر سر اين كه دندانهاي عروس را وارسي كنند جر و بحث كنند. اصلاً شما زندگي نكرده ايد تا زماني كه با بچه خواهرتان مسابقه تف انداختن از طبقه چهارم نداده باشيد. كداميك از اين كارها: جيغ زدن، فرياد كشيدن، گريه كردن، دعوا كردن، دو پهلو حرف زدن، معاوضه و تبادل لباس و آبنبات و غذا بين دو تا خواهر بيشتر آمريكايي... دانماركي ... ايتاليايي... يا نه الجزايري ... نيجريه اي ... است و بهتر است بگوييم متعلق به همه كشورهاست.
دعواها و خشونت هاي خانوادگي اجتناب ناپذيرند و اين ناهمواريها عين رستگاري و نجابت آن است. همين ناهمواري هاست كه ما را به هم وصل مي كند و ما نبايد اجازه بدهيم كه اين دستاورد از دست برود. خانواده تجليل انسانيت است.
زندگي كامل نيست، يك تجربه خشن پر از دلهره و كلي مسائل  وقت گير، ... خواهرهايي كه حرف مفت زياد مي  زنند، برادرهايي كه سر به سر هم مي گذارند، خط و نشان هاي اقوام دور، پدرهايي كه دهانشان بوي بد مي دهد، مادراني كه ته مانده غذاها را مي  خورند، پدر بزرگهاي كثيفي كه بدست جوانان ناراضي سپرده مي شوند تا حمام شوند، دايي هاي سيگاري كه اتاق را پر از دود مي كنند، زنان كثيف غرغرو، پسرهايي كه جيب هايشان پر از تير و كمان است، خواهرزاده و برادر زاده هايي كه قهقهه مي  زنند، افراد پيري كه آرام آرام مي ميرند.
دنيا به اين چيزها بيشتر احتياج دارد و نه كمتر. لندرورهايي قديمي كه پر از اقوام صحرايي باشند، اتوبوسهايي پر از پدران آفريقايي كه خسته از سر كارشان برمي گردند با بزهايي كه روي اتوبوس به باربند بسته شده اند. ما به دستهاي مادر بزرگها، مسواك مادرها، خنده  خاله مري، ماشين ريش تراش عمو احمد و عمه ليزاي بزرگ كه دوست دارد شام را بدون كلاه گيس و دندان مصنوعي اش بخورد، احتياج داريم... ما به شورلت هاي قديمي كه پر از سه نسل كوبايي باشد و وانتهايي كه پر از تركها... كوليها و توريست هاي عجيب و غريب كه با سختي به اروپا سفر مي كنند و ... به همه احتياج داريم.
براي اين كه بدون اين آدمها، ما چيزي نخواهيم داشت و آن وقت چه هستيم.
آدمهايي خشك، تميز، قطره هايي بدون زندگي، زندگي اي درست مانند غذاهاي سريع امروزيFAST FOOD ، پوشيدن لباسهاي هميشگي، رانندگي ماشين هاي هميشگي، زندگيمان مانند موجوديت مان شبيه كلون... يك تعداد سلول كنار هم، بي تفاوت در مورد آن چيزهايي كه ما را متفاوت و خاص مي  كند.
قبيله گرايي و قوميت كلمه بدي نيست، معنايش جنگ نيست، معنايش جدايي نيست، معنايش اين نيست كه قوميت من از قوميت تو بهتر است. معنايش گوش كردن به طبل زدنهاي نامريي درون ماست.
چشمانتان را ببنديد و دستتان را روي قلبتان بگذاريد، فراي صداي هزاران سوزن خياطي، شما صداي ضربان قلبهايي را كه در سراسر دنيا مي زند مي شنويد. همه قلبها مثل هم هستند، آنها يك قلب جمع شده اند. قلب ما، مال ما، نه اين كه قلب آنها يا مال آنها. اين قلب يك خانواده است. اين آواز ماست. اما باز هم ما به اين آوا گوش نمي دهيم فقط زماني كه اين صدا از حركت مي ايستد ما بي قرار به دنبال شنيدن آن هستيم. هنگامي كه پسربچه زيبايي را كه در تابوت قرار دارد نگاه مي كنيم، نگاه خيره بدون زندگي او، ما را وا مي دارد كه با تمام وجود آرزو كنيم كه با خنده بيدار شود و بگويد... بابا من فقط بازي مي كردم، در حالي كه مي دانيم او هرگز اين كار را نخواهد كرد.
فقط هنگامي كه قلبمان مي شكند ما به دنبال شنيدن صداي آن مي گرديم. تنها زماني كه مرگ در كمين ماست در اشتياق شنيدن زيباترين و مقدس ترين آهنگ يعني صداي ضربان جمع شده قلبمان هستيم اما آن وقت ديگر دير است.
من معتقدم هر آدمي كه مرده است - در بردگي، در جنگ، در كشتارهاي همگاني، در كمپ هاي مرگ، در حمله هاي تروريستي، در خلال خرابكاري هاي دست ساخته بشري و بلاهاي آسماني، خشكسالي و گرسنگي- آنها مرده اند كه بقيه ما بتوانيم زندگي كنيم. من معتقدم صداي ضجه هر مادري در گورستان كه تاكنون فريادش به آسمان رسيده فريادي بوده است تا خداوند بقيه را ببخشد، براي اين كه هر يك از ما در خانواده هايمان زندگي بهتري داشته باشيم و با بخشش و بركت بيشتر.
چقدر زندگي خانوادگي شيرين و با ارزش است و چقدر با بركت است و چقدر وحشتناك است وقتي كسي غير خدا اين نعمت را از كسي بگيرد. ما صلاحيت اين كه خودمان را بكشيم و از بين ببريم را نداريم.
ما بشر هستيم، همه يك خانواده ايم. ما حق نداريم كه خانواده مان را بكشيم. اين در صلاحيت نيرويي خارج از خودمان است. نيرويي فراسوي ما.
ما اميد داريم، به ما قول داده شده است كه پس از رنج و مشقات فراوان، فرداهايي روشنتر ظهور خواهد كرد. اين معجزه زاييده عشق بين ما است كه به وقوع پيوست. ما همه، اين دنيا را در مقاطعي ترك خواهيم كرد .اين سرنوشت نهايي همه ماست.
آزمايش واقعي اين كه آيا واقعاً در اين زندگي موفق بوديم يا نه در گرو اين نيست كه از لحاظ حرفه اي چقدر به اين دنيا خدمت كرده ايم، بلكه به ميزان عشقي است كه در زمان بيداري و زندگيمان به جا گذاشته ايم.
عشق، آزاديخواهانه ترين قانون قابل تصور است، برقراركننده عدل.
همه، فرصت، شانس، يا هنر و مهارت اين را ندارند كه يك فيلمساز بزرگ، معمار، آرشيتكت، تاجر، مدير، هنرمند يا استاد دانشگاه بشوند ولي هر كسي كه شهامت اين را داشته باشد كه بتواند كسي را دوست داشته باشد مي تواند بهره مند شود از مزاياي نشستن روي نيمكت يك پارك با يك نفر ديگر- يك بچه، يك نوه  دختري، يك فرزندخوانده - و نوازشش كند و بگويد: تو خارق العاده ترين اتفاق زندگيم هستي.
اين آخرين آزمايش عظمت، آخرين آزمون آزادي و نهايت قانون سركشي و طغيان است. اين نوع عشق به خانواده ما را فراي مقياسها، قوي و نيرومند مي كند.
آيا شما به اندازه كافي عاقل، به قدر كفايت مهربان، به اندازه كافي قوي، متواضع، خوش شانس و صبور بوده ايد كه كسي را دوست داشته باشيد زيرا در عشق و مهر ورزيدن به ديگري تو من و خانواده ام و من تو و خانواده ات را دوست خواهم داشت.
و اين عشق براي هميشه پايدار خواهد ماند.
كتاب: خانواده تجليل انسانيت اثرجيمز مك برايد
ترجمه و تلخيص مينا فاضل نيا
عكس از محسن راستاني

اجتماعي زنان
اجتماعي
اقتصادي
انديشه
خارجي
سياسي
شهري
علمي فرهنگي
محيط زيست
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري جهان
|  اجتماعي زنان   |   اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |  
|  محيط زيست   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |