اشاره:انقلا ب شناسي به عنوان موضوعي مستقل به شيوه اي تازه و به صورت تجزيه و تحليل و مقايسه انقلاب ها با يكديگر، از حدود پنجاه سال پيش با اثر محققانه كرين برينتون با نام «كالبدشكافي چهار انقلاب» به مرحله نويني پاي گذاشت. اين كتاب كه حاوي بررسي تطبيقي انقلابهاي آمريكا، فرانسه و انقلاب سوسياليستي سال ۱۹۱۷ شوروي و نيز انقلاب سالهاي ۱۶۴۰ انگلستان است الگويي شد تا ديگران نيز از ديدگاههاي گوناگون سياسي، اقتصادي، روان شناختي و جامعه شناسي، دگرگشت هاي عميق اجتماعي يا تغييرات در ساخت قدرت نخبگان و هيأت حاكمه را مورد بررسي و پژوهش قرار دهند. نظير كوششهاي چارلز جانسون، در تبيين موازنه قدرت و تعادل اجتماعي در كتاب «دگرگشت هاي انقلابي» و يا «منحني ژي» اثر ديويس و بررسي «خشونت داخلي از ديدگاه روانشناختي» نوشته تدگر كه به ترتيب از ديدگاه جامعه شناسي، اقتصادي و روانشناختي دگرگونيها را تشريح و توجيه كرده اند. اما مقاله حاضر مربوط به بررسي انقلاب بر اساس منحني ژي است كه در زير از نظرتان مي گذرد.
منحني ژي
بر اساس منحني ژي، انقلاب احتمالاً بيشتر در زماني رخ مي دهد كه به دنبال يك دوران درازمدت پر از چشمداشتها(انتظارات) و رضامندي هاي فزاينده در طي دوراني كوتاه، افتي سريع «در رضايت عمومي» پديد آيد. دوراني كه طي آن، شكاف بين انتظارات و رضامنديها، به سرعت عميق و غيرقابل تحمل مي شود. در اين رهگذر، ناكاميهاي حاصله، پس از گسترش و تشديد در جامعه، در جستجوي راههاي بروز برمي آيد و به صورت اعمال خشونت آميز متجلي مي شود. وقتي موج عليه دولت برمي گردد، خشونت، به شكلي منسجم و جهت دار درمي آيد و چنانچه ناكاميهاي حاصله، به حد كافي و به نحوي گسترده و شديد عليه دولت برگردد، در آن صورت خشونت به انقلاب بدل خواهد شد، انقلابي كه بي ترديد، دولت حاكم را تغيير مي دهد و به گونه اي محسوس ساخت قدرت جامعه را دگرگون مي كند.
مي توان خشونت را در چارچوب نظام مهار كرد، كه در اين صورت دولت را از جاي نخواهد كند، اما آن را تعديل خواهد كرد. اين نوع خاص را شورش مي نامند. نمودار زير آنچه را كه در يك جامعه در حال انقلاب مي گذرد، به خوبي روشن مي نمايد:
نمودار مذكور نشان مي دهد كه مردم در حالت روحي پرتنش و ستيزه جويانه اي نسبت به دولت به سر مي برند كه اين خود از ازدياد شكاف بين «آنچه مي خواهند و آنچه به دست مي آورند» ناشي مي شود. آنان از اين مي ترسند كه نه تنها، كارها بهتر نخواهد شد، بلكه به طور مداوم روند اوضاع به سمت وخامت مي گرايد و حتي آنچه را تاكنون فراچنگ آورده اند، از دست خواهند داد.
حالت نسبتاً گسترده خصومت و دشمني كه به صورتي كلي و پراكنده به بيرون سرريز شده، شروع به چرخش مي كند و عليه دولت قرار مي گيرد. مردمان آنقدر ناكام و سرخورده هستند كه فقط با اعضاي خانواده خود و همسايگان سرستيز ندارند، آنها در ازدحام و شلوغي جمعيت به يكديگر تنه مي زنند، همديگر را هل مي دهند، چه در حال پياده و چه سواره. مسافر اتوبوس و يا راننده سواري، بر پرخاشگري خود مي افزايند. در اين هنگام رويدادها، اخبار رسانه هاي گروهي، نويسندگان و خطبا جو متشنج و آكنده از خصومت را تشويق و جهت آن را به سوي دولت هدايت مي كنند و در نتيجه، تمامي خصومتهاي پراكنده و دشمني هاي متقابل افراد نسبت به هم، عليه يك هدف مشترك متمركز مي شود. در اين حالت خصومت ميان افراد كاهش مي يابد. نيرو و خشم ناسازگار و ناموزون به قدرتي بسيار توانمند و توفنده بدل مي شود و به سان موجي سهمگين و يا حريقي مهيب به سرعت به سوي مركز قدرت پيش مي رود و آن را در كام خود فرو مي كشد.
منحني ژي و انقلاب
انقلاب ها و شورش ها، هر چند به لحاظ نتيجه با يكديگر متفاوت هستند، اما منشأ و خاستگاههاي مشابهي دارند. تفاوت آنها از نظر خاستگاه كمتر از انواع اختلاف هاي ناشي از درجه شدت و گستردگي آنهاست. در مقايسه با شورش، انقلاب، بخشهاي وسيع تر و بيشتري از جامعه را در برمي گيرد. شدت احساسات در انقلاب ها در مقايسه با يك شورش، احتمالاً بيشتر بوده و زمان زيادي صرف پروردن انقلاب مي شود. دوران خشونت آميز در انقلاب، طولاني تر و سركوب گرانه تر است و تلخكامي اي كه پس از شدت عمل و خشونت برجاي مي ماند، تا چندين دهه يا حتي قرنها پس از انقلاب دوام مي آورد. تفاوت در علل خشونت يا آثار درازمدت انقلاب و شورش در اين است كه شورش تا حدي بر اثر آثار و عواقب استفاده از نيروي خشونت آميزي كه براي از بين بردن خشم شورشيان عليه دولت كافي است، مهار مي شود. در اين صورت شورشيان ترجيح مي دهند كه با ناكامي خود بسازند تا اين كه در معرض ضربات پليس و ارتش و دلواپسي سنگين و ملامت آور زنداني شدن، واقع شوند. اما شورش در دورن نظام مستقر هم مي تواند تا حدي در اثر رسيدگي و توجه دولت به شكايتها و ناراحتي هايي كه به شورش منجر شده، محدود و مهار شود.
چنانچه واكنش در برابر خشونت غير قانوني، شدت عمل يابد آن گاه نفرت و بيزاري ادامه مي يابد و عميق تر مي شود و مانند آتشي در زير خاكستر پنهان مي ماند.
همچنان كه در اعلاميه استقلال آمريكا، در سال ۱۷۷۶ نيز ذكر شده، مردم به خاطر «آرمانهاي ناچيز و زودگذر» به شورش يا انقلاب دست نمي يازند. پس در اين شرايط شديد و زودگذر چه عواملي نهفته است كه باعث ناكامي قشرهاي وسيع و گوناگون مي شود و افكار و اذهان را متوجه انقلاب مي كند؟
ظاهراً وجه مشترك، مي بايد محروميت و عدم ارضاي آن دسته نيازهايي باشد كه براي همه افراد بشر ابتدايي و اساسي است و نه تمام نيازمنديها. همه احتياجات ابتدايي از ظرفيت انقلابي برابر برخوردار مي باشد. اما بسته به نوع نياز جامعه انقلاب ها در اشكال متفاوتي متبلور مي شوند. آبراهام مزلو استدلال كرده است كه نيازهاي ابتدايي و اساسي انسان در يك توالي به ترتيب از شديدترين تا ضعيف ترين درجه نيازمندي قرار گرفته است. قويترين آنها، نيازهاي جسمي است كه در تمام مردم وجود دارد و در تمام عمر، مداوماً بايد آنها را ارضاء و برآورده كرد. اما هنگامي كه شخص- اعم از طفل، كودك يا آدم بالغ- رضايت حاصل كرد، ديگر به سان حيوانات صرفاً به ارضاي نيازهاي بدني قانع باقي نمي ماند. انسان، اندكي بعد از تولد، محبت مي طلبد و اگر به دست آورد، متقابلاً نسبت به ديگران محبت مي ورزد. اما نيازهاي جسمي وي پيوسته وجود دارد و چنانچه مجبور به گزينش شود، ابتدا احتياج غذايي و سپس نياز به محبت را ارضاء خواهد كرد.
|
|
اگر فردي در اوان كودكي به طور منظم نيازهاي جسمي و عاطفي اش ارضاء شده باشد، ديگر به وضع ذهني خود نسبت به امور و احوال قانع باقي نمي ماند، معمولاً نه ديرتر از ۸ تا ۱۰ سالگي، نيازمند آن مي شود كه ديگران وي را به خاطر شايستگي خود او نه به علت نظر ديگران نسبت به وي، بشناسند. از اوان كودكي اين خواست در انسان شروع مي شود كه ديگران به او احترام بگذارند. جلب احترام ديگران نسبت به خود مستلزم آن است كه وي نيز ديگران را محترم بشمارد. اين چنين خواستها در اين سطح تا به خواستهاي مطروحه در اعلاميه استقلال آمريكا خيلي نزديك است، آنجا كه اشعار شده است مردم مساوي و برابر خلق شده اند، يا در كيفرخواستهايي كه عليه سلطه و حكمفرمايي بريتانيا مطرح شده است. به عنوان نمونه، در خشمي كه نسبت به اسكان نيروهاي انگليسي در منازل شخصي بدون رضايت صاحبان آن ابراز شد و تنفري كه در مورد انتقال محاكمات در پيشگاه قانون از مستعمرات به انگلستان، متجلي گرديد بدون آنكه مردم جرأت مخالفت و اظهار نظر داشته باشند، گنجانيدن تقاضاي احترام شايسته به عقايد بشر در اعلاميه استقلال، كه شورشيان خواهان تصويب آن بودند، طبيعي و بديهي مي نمايد. فرهادفتاحي